زندگی سخت نیست
ماسختش میکنیم
عشق قشنگ نیست
ماقشنگش میکنیم
دل ماتنگ نیست
ماتنگش میکنیم
دل هیچکس ازسنگ نیست
ماسنگش میکنیم
قصه عشق من وتو
قصه دردوجداییست
وقت لبخنددوباره
لحظه سبزرهاییست
قصه برف باخورشید
بشکنه دست کسی که
پرپروازمنوچید
خیلی سخته که ببینی یه آهوتوی چنگال
یه شیراسیرشده
اماحیرت انگیزتراینه که:
ببینی یه شیراسیرچشمای یه آهوشده
بیاییدچراغ جداییهاراخاموش کنیم...
چون که فانوس
باهم بودن زیباست
عشق مثل یک قله کوه بلندمیمونه
که هرکسی که یه قلب پاک
ویه دنیاصداقت داشته باشه
میتونه فاتحش باشه
آسمان رنگ خداگشت...بیاپربزنیم
باغ خورشیدپرازچلچله هاگشت...بیاسربزنیم
فصل مهمان شدن پنجره هایادت هست
پشت درجای غریبی است...بیادربزنیم
یک نفربازمرادرخودمن میخواند
پرپروازنداریم که پرپربزنیم
بازازمزرعه من بوی علف میشنوم
جای پروانه چه خالی است بیاپربزنیم
سهم من ازدوری توچیزی
جزدلتنگی به اندازه دریاها
نگاه تاریک همچون
شبهای بدون مهتاب
ولحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرندنیست
پس ای دوست بشنوصدای دلتنگی مرا
اشخاص رامانند
چای کیسه ای درنظربگیرید
تاآنهارادرآب داغ نیندازید
متوجه جوهروجودخودنمیشوند
اگرفنجانی کوچک درزیرباران نگه دارید
به اندازه همان فنجان به شماباران میرسد
اگرکاسه بزرگی نگه دارید
به همان اندازه درآن آب جمع میشود
چه ظرفی زیرباران رحمت الهی
قرارداده اید؟
بادمیوزد...
میتوانی درمقابلش
هم دیواربسازی هم آسیاب بادی
تصمیم باتوست