دانستنی های علمی
هدف چیست و داشتن آن چه ضرورتی دارد؟ یك هدف چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ آیا هدف باید كمی باشد یا كیفی؟ چگونه میتوان هدفی را انتخاب كرد؟ بعد از آنكه هدف خود را انتخاب كردیم، در ارتباط با آن لازم است چه كاری انجام دهیم؟ و ...
در یك تعریف، هدف وضعیتی است كه میخواهیم در آینده داشته باشیم. اگر خود نتوانیم وضعیتمان را در آینده تعیین كنیم، ناچار محیط پیرامونمان، وضعیت را به ما تحمیل میكند. آنچه كه محیط بر ما حكم میكند چه بسا با ما سازگاری نداشته باشد. پس چه بهتر كه خود، هدف مطلوبمان را معلوم كنیم و به سمتش در حركت باشیم.
انتخاب هدف، یكی از ضرورتهای زندگی است كه اگر آگاهانه انجام نشود، ناآگاهانه صورت خواهد گرفت. یكی از ضرورتهای انتخاب هدف، این است كه تمركز ذهنی را به همراه خواهد داشت. داشتن ذهنی متمركز، یكی از شرطهای لازم برای موفقیت است. یك ذهن متمركز قدرت تفكر و خلاقیت دارد و پر از انرژی است، بنابراین میتواند در مسایل كنكاش كند و اعماق آنها را ببیند. نقطه روبروی ذهن متمركز، یك ذهن آشفته است. با یك ذهن آشفته نمیتوانیم كاری از پیش ببریم و تمام انرژیمان صرف كارهای بیهوده میشود. دلایل عدم موفقیت با یك ذهن آشفته به قرار زیر است:
1) یك ذهن آشفته، لبریز از ایدههای گوناگون است كه ممكن است با یكدیگر متضاد باشند. بنابراین پرداختن به یك ایده، دیگری را خنثی میكند و هر دستآورد، دستآورد دیگری را از بین میبرد.
2) دریك ذهن آشفته، یك خط فكری به صورت ممتد جریان ندارد. یك فكر میآید و بعد توسط فكری دیگر قطع میشود و پس از مدتی كه شخص از مسیر اصلی فكری خود، منحرف شد، به یاد میآورد و مجدداً ذهنش را روی موضوع متمركز میكند. برای رسیدن به گنج، لازم است كه زمین را تا رسیدن به آن حفر كنیم. كسی كه ذهنی آشفته دارد همانند جویندهای است كه پس از كندن چند وجب از خاك، نقطه دیگری نظرش را جلب كرده و جهت كندن آنجا، از كارش دست میكشد.
3) در یك ذهن آشفته، ارزشها مرتب عوض میشوند؛ زیرا حاصل تجربه و فراست نبودهاند. شخص با یك ایده روبرو شده و آن را به عنوان ارزش میپذیرد. سپس با ایده دیگری روبرو میشود و آن را به عنوان ارزش جدید میپذیرد.
4) در یك ذهن آشفته، شخص نمیتواند از كارهایش دفاع كند؛ زیرا آنها را با معیار و دلیل محكم و روشن، انتخاب نكرده است.
5) كسی كه یك ذهن آشفته دارد، ثبات شخصیت ندارد؛ بنابر این محیط بر او تأثیر میگذارد. با از دست دادن یك چیز كوچك ناراحت و اندوهگین میشود و با به دست آوردن یك چیز كوچك غرق شادی میشود. هیجانی است و احساساتش كاذب میباشد.
6) از یك ذهن آشفته، عمل نمیبینیم بلكه یكسری ایده است كه معمولاً تا عملیشدن فاصله زیادی دارند و امكان رسیدن به آنها نیست.
7) كسی كه ذهنی آشفته دارد، قدرت اراده ندارد. داشتن اراده، نیازمند ثبات است. تا زمانی به عهد خود پایبند میمانیم كه اصل آن را پذیرفته باشیم و آن اصل، برایمان مهم و با ارزش باشد. وقتی كه شخص، قدرت ثبات را از دست داد، دیگر نمیتواند برسر عهد خود باقی بماند.
8) كسی كه دارای ذهنی آشفته است، توان تصمیمگیری ندارد و دائماً از محیط و دیگران تأثیرپذیر است و در برابر آنچه به او عرضه میشود از جمله تبلیغات، مغلوبه است.
9) یك ذهن مشوش، نمیتواند انرژیهایش را حفظ كند بنابراین زود خسته میشود و با رسیدن به اولین نتایج و محصولات دست از كار میكشد و یا اینكه نمیتواند خطاهای كار خود را پیدا كند، بنابراین دائماً این خطاها را تكرار میكند.
10) كسی كه دارای ذهنی آشفته است، در برابر مسایل، قدرت انتخاب و انعطاف را از دست میدهد.
حال كه با ضرورت هدف آشنا شدیم، كمی هم درباره ویژگیهای آن صحبت كنیم. اولین مطلبی كه خوب است در این باره بدانیم، این است كه هدف با آرزو تفاوت دارد. آرزو یعنی رسیدن به چیزی كه آن را نداریم ولی هدف یعنی آشكار كردن آنچه كه داریم ولی هنوز ناپیداست. معمولاً هدف با آرزو اشتباه گرفته میشود. آرزو، ما را از واقعیت دور میكند و به توهم میكشاند و ذهن را اسیر و آشفته خود میكند بنابراین بهتر است كه از آن اجتناب شود.
هر كدام از ما گنجهای بیشماری در درونش دارد كه لازم است كه این گنجها را استخراج و آشكار كند؛ گنجهایی همچون دانایی، مهربانی، آرامش، اقتدار، پاكی، اخلاق نیكو، حیاء و ... . این گنجها كه همگی حالتی كیفی دارند، میتوانند با توجه شرایطی كه در آن آشكار میشوند، تبدیل به نتایج و ثمرات عینی شوند. برای مثال، آنكس كه دانایی خویش را آشكار كند، معلمی خواهد شد كه تعالیمی را ارائه میدهد و شاگردانی را تربیت میكند تا این تعالیم را پاسداری كنند؛ آنكس كه اقتدار خویش را آشكار كند، رهبری خواهد شد كه یارانش را در راه رسیدن به هدفشان یاری میكند و به همین ترتیب همه گنجها، دستآوردهای عینی و ملموس خواهند داشت.
تحقق یك هدف، فرایندی است كه در آن كیفیتی تبدیل به كمیت(هایی) میشود. این فرایند چهار مرحله دارد كه عبارتند از : قصد، مأموریت، افق حركتی و برنامه. هركدام از این مراحل، ویژگیهایی دارند و پرداختن به آنها شرایطی دارد.
شنبه 18/10/1389 - 10:11
قرآن
بهترین مد لباس چیست؟
اى فرزندان آدم در حقیقت ما براى شما لباسى فرو فرستادیم كه عورتهاى شما را پوشیده مىدارد و [براى شما] زینتى است و[لى] بهترین جامه [لباس] تقوا است این از نشانههاى [قدرت] خداست باشد كه متذكر شوند
سوره اعراف آیه 26
هدف شیطان چیست؟
اى فرزندان آدم زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند و لباسشان را از ایشان بركند تا عورتهایشان را بر آنان نمایان كند در حقیقت او و قبیلهاش شما را از آنجا كه آنها را نمىبینید مىبینند ما شیاطین را دوستان كسانى قرار دادیم كه ایمان نمىآورند
سوره اعراف آیه 27
نتیجه :
شیطان درون و بیرون آدمی فقط هدفش در آوردن لباس عفت و پاکدامنی و انسانیت از وجود آدمی و پوشاندن لباس عریانی (فقر انسانیت) است.
نکته: در مورد لباس ظاهر هم باید لباسمون با لباس تقوی هم خونی داشته باشه یعنی جوری نباشه که واسه خوشی نفسمون باعث بشیم که کسی از راه راست منحرف بشه. تر و تمیز و شیک بپوشیم اما زننده و محرک نه ،تا خدای نکرده یه موقع به خاطر خوشی نفسمون دچار فقر انسانیت( عریانی و از دست دادن بهترین لباس یعنی تقوی) نشیم.
شنبه 18/10/1389 - 10:10
داستان و حکایت
عظمت پروردگار
«یک گفتگوی خواندنی»
خدا: بنده من! یازده رکعت نماز شب بخون.
بنده: خدایا خسته ام، حالشو ندارم، نمیشه کمتر بخونم؟
خدا: اگه حالشو نداری فقط دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر رو بخون
بنده: برام سخته که نصف شب بیدار بشم.
خدا: خب اگه بیدار نمیشی قبل از اینکه بخوابی بخون و بعد بخواب
بنده: آخه سه رکعت هم زیاده
خدا: خب باشه فقط یک رکعت وتر را بخون
بنده: آخه امروز خیلی خسته شده ام، حال اون یک رکعت رو هم ندارم
خدا: باشه، قبل از خواب وضو بگیر و بخواب، ثواب شب تا صبح عبادت رو برات میگم بنویسن
بنده: آخه من تو رختخوابم اگه پاشم دیگه خوابم نمی بره
خدا: خب همونجا که دراز کشیده ای روی پتو تیمم کن و یک بار بگو «یا الله»
بنده: هوا سرده، نمیتونم دستامو از زیر پتو بیرون بیارم
خدا: خب فقط تو دلت بگو «یا الله» ما برات ثواب نماز شب حساب میکنیم
«اما بنده با بی اعتنایی می خوابد، ... چند ساعتی می گذرد»
خدا: ملائکه من! ببینید من چقدر ساده گرفتم اما او خوابیده و به من اعتنایی نکرد. طوری نیست چیزی به اذان صبح نمانده بیدارش کنید. دلم براش تنگ شده آخه سر شب تا حالا اصلا با من حرف نزده.
ملائکه: خدایا دو بار بیدارش کردیم اما باز هم خوابیده!!!
خدا: درِ گوشش بگید پروردگارت منتظرته
ملائکه: خدایا این رو هم گفتیم اما فایده نداشت
هنگام طلوع آفتاب است، نماز صبح قضا می شود، خورشید از مشرق سر برمی آورد و خدا رویش را از این بنده بر می گرداند!!!!
ملائکه من! آیا حق ندارم که با این بنده قهر کنم؟؟؟؟؟؟؟
شنبه 18/10/1389 - 9:44
طنز و سرگرمی
"الحمد لله رب العالمین" این جمله ایست که همیشه در نماز آن را تکرار می کنیم. اما گاهی اوقات کمبودهای زندگی باعث می شود که با تمام وجود این جمله را نگوئیم بلکه با کمی دلخوری از خدا بخاطر ندادنهایش بدون باور قلبی آن را تکرار کنیم
متن زیر نگاهی متفاوت به جهان اطراف ما دارد و برخی نعمتهای فراموش شده که ما اصلاً آنها را به عنوان نعمت به کار نمی بریم را به ما یادآور می شود:
خدا را شکر که تمام شب صدای خرخر همسرم را می شنوم. این یعنی او زنده و سالم کنار من خوابیده است.
خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است. این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند.
خدا را شکر که مالیات می پردازم. این یعنی شغل و درآمدی دارم
خدا را شکر که باید ریخت و پاشهای بعد از مهمانی را جمع کنم این یعنی در میان دوستانم بوده ام.
خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند. این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم.
خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم. این یعنی توان سخت کار کردن را دارم.
خدا را شکر که باید زمین را بشویم و اطاق را جارو کنم و پنجره ها را تمیز کنم. این یعنی خانه ای دارم
خدا را شکر که در جای دور جای پارک پیدا کردم. این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن.
خدا را شکر که سر و صدای همسایه ها آزارم می دهد. این یعنی می توانم بشنوم
خدا را شکر که هر روز صبح زود باید با زنگ ساعت بیدار شوم. این یعنی من هنوز زنده ام.
خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم. این به یادم می آورد که اغلب اوقات سالم هستم
خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند. این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم.
شما چه تعداد از این نعمتها سراغ دارید؟؟
منتظر پیامهایتان هستم
شنبه 18/10/1389 - 9:43
تست های هوش و روان شناسی و سرگرمی
این نتیجه روانشناسی اگر شما را کاملا توصیف نکند ، شما را از آنچه هستید دور نمی کند، بلکه مانند رنگی است که نوع آن و زیبایی اش برای افراد مختلف متفاوت است.
به مثال زیر توجه کنید :
فرض می کنیم که شما متولد ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۴ هستید. اردیبهشت، ماه دوم (۲) سال است پس :
۹=۱+۸=۱۸=۵+۹+۳+۱=۱۳۹۵=۱۳۶۴+۲+29
شماره تولد ۹ است و اکنون می توانید آنچه راکه مربوط به این شماره است با خود مطابقت دهید.
1- خالق و مبتکر
‘’یک’’ ها پایه و اساس زندگی هستند. همیشه عقاید جدید و بدیع دارند و این حالت در آنها طبیعی است. همیشه دوست دارند تمامی کارها و مسائل بر حول محوری که آنها می گویند و تعیین می کنند در گردش باشد و چون مبتکر هستند، گاهی خود خواه می شوند. با این حال ‘’یک’’ ها بشدت صادق و وفادارند و به خوبی مهارتهای سیاسی را یاد میگیرند . همیشه دوست دارند حرف اول را بزنند و غالبا رهبر و فرمانده هستند، چون عاشق این هستند که ‘’بهترین’’ باشند . در استخدام خود بودن و برای خود کار کردن بزرگترین کمک به آنهاست ولی باید یاد بگیرند عقاید دیگران ممکن است بهتر باشد و باید با رویی باز آنها را نیز بشنوند .
2- پیام اور صلح
‘’دو’’ ها سیاستمدار به دنیا می آیند ! از نیاز دیگران خبر دارند و غالبا پیش از دیگران به آنها فکر می کنند . اصلا تنهایی را دوست ندارند . دوستی و همراهی با دیگران برایشان بسیار مهم است و می تواند آنها را به موفقیت در زندگی رهنمون سازد . اما از طرف دیگر ، چنانچه در دوستی با کسی احساس ناراحتی کنند ترجیح می دهند تنها باشند.از آنجایی که ذاتا خجالتی هستند باید در تقویت اعتماد به نفس خود تلاش کنند و با استفاده از لحظه ها و فرصت ها آنها را از دست ندهند .
3- قلب تپنده زندگی
‘’ سه ‘’ ها ایده آلیست هستند، بسیار فعال،اجتماعی،جذاب،رمانتیک وبسیار بردبار و پر تحمل .خیلی کارها را با هم شروع می کنند اما همه آنها را پیگیری نمی کنند. دوست دارند که دیگران شاد باشند و برای این کار تمام تلاش خود رابه کار می گیرند. بسیار محبوب اجتماعی و ایده آلیست هستند اما باید یاد بگیرند که دنیا را از دید واقعگرایایه تری هم ببینند .
4- محافظه کار
‘’چهار’’ ها بسیار حساس و سنتی هستند. آنها عاشق کارهای روزمره، روتین و پیرو نظم و انضباط هستند و تنها زمانی وارد عمل می شوند که دقیقا بدانند چه کاری باید انجام دهند. به سختی کار و تلاش می کنند. عاشق طبیعت و محیط خارج از خانه هستند . بسیار مقاوم و با پشتکار هستند. اما باید یاد بگیرند که انعطاف پذیری بیشتری داشته و با خود مهربانتر باشند .
5- ناهماهنگ با جماعت
‘’پنج’’ ها جهانگرد هستند و کنجکاوی ذاتی، خطر پذیری و اشتیاق سیری ناپذیر آنها به جهان هستی و دیدن محیط اطراف خود،غالبا برایشان درد سر ساز می شود. آنها عاشق تنوع هستند ودوست ندارند مانند درخت در یک جا ثابت بمانند. تمام دنیا مدرسه آنهاست و در هر موقعیتی به دنبال یادگیری هستند. سوالات آنها هرگز تمام نمی شود. آنها به خوبی یاد گرفته اند که قبل از اقدام به عمل، تمامی جوانب کار را سنجیده و مطمئن شوند که پیش از نتیجه گیری ،تمامی حقایق را مد نظر قرار داده اند .
6- رمانتیک و احساساتی
‘’ شش’’ ها ایده آلیست هستند و زمانی خوشحال می شوند که احساس مفید بودن کنند . یک رابطه خانوادگی بسیار محکم برای آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اعمالشان بر تصمیم گیری هایشان موثر است و آنها حس غریب برای مراقبت از دیگران و کمک به آنها دارند. بسیار وفادار و صادق بوده و معلمان بزرگی می شوند. عاشق هنرو موسیقی هستند . دوستانی صادق و در دوستی ثابت قدم هستند.’’شش’’ ها باید بین چیزهایی که می توانند آنها را تغییر دهند و چیزهایی که نمی توانند، تفاوت قائل شوند .
7- عاقل و خردمند
‘’هفت’’ ها جستجو گر هستند. آنها همیشه به دنبال اطلاعات پنهان و مخفی بوده و به سختی اطلاعات به دست آمده را با ارزش حقیقی آن می پذیرند.احساسات هیچ ارتباطی با تصمیم گیری های آنها ندارد. با اینکه در مورد همه چیز در زندگی سوال می کنند اما دوست ندارند مورد پرسش واقع شوند و هیچگاه کاری را ابتدا به ساکن با سرعت شروع نمی کنند و شعارآنها این است که به آرامی می توان مسابقه را برد. آنها فیلسوفهای آینده هستند؛ طالبان علم که به هر چه می خواهند می رسند و سوال بی جوابی ندارند . مرموز هستند و در دنیای خودشان زندگی می کنند و باید یاد بگیرند در این دنیا چه چیزی قابل قبول است و چه چیزی نه!
8- ادم کله گنده
‘’هشت ‘’ ها حلال مشکلات هستند. اساسی و حرفه ای سراغ مشکل رفته و آن را حل می کنند. قضاوتی درست دارند و بسیار مصمم هستندو طرحهاو نقشه های بزرگی دارند و دوست دارند زندگی خوبی داشته باشند. مسوولیت افراد را بر عهده می گیرند و مردم را با هدف خاص خود می بینند. با شرایط ویژه ای این امکان رابه وجود می آورند که دیگران همیشه آنها را رئیس ببینند .
9- اجرا کننده بازیگریها
‘’نه ‘’ ها ذاتا هنرمند هستند . بسیار دلسوز دیگران و بخشنده بوده و آخرین پول جیب خود را نیز برای کمک به دیگران خرج میکنند . با جذابیت ذاتی شان اصلا در دوست یابی مشکلی ندارند و هیچ کـس برای آنها فرد غریبه ای به حساب نمی آید.در حالات مختلف شخصیت های متفاوتی از خود بروز می دهند و برای افرادی که اطرافشان هستند شناخت این افراد کمی دشوار به نظر می رسد . آنها شبیه بازیگرانی هستند که در موقعیت های مختلف رفتارهای متفاوتی نشان می دهند. افرادی خوش شانس هستند اما خیلی وقتها از آینده خود بیمناک و نسبت به آن هراسان هستند. آنها برای موفقیت باید به یک دوستی و عشق دو جانبه که می تواند مکملشان در زندگی باشد دست یابند
پنج شنبه 16/10/1389 - 11:23
شعر و قطعات ادبی
خداوندا! به دلهای شكسته
به تنهایان در غربت نشسته
به آن عشقی كه از نام تو خیزد
بدان خونی كه در راه تو ریزد
به مسكینان از هستی رمیده
به غمگینان خواب از سر پریده
به مردانی كه در سختی خموشند
برای زندگی جان می فروشند
همه كاشانه شان خالی از قوت است
سخنهاشان نگاهی در سكوت است
به طفلانی كه نان آور ندارند ـ
سر حسرت ببالین میگذارند
به آن « درمانده زن » كز فقر جانكاه ـ
نهد فرزند خود را بر سر راه
بآن كودك كه ناكام است كامش
ز پا میافكند بوی طعامش
به آن جمعی كه از سرما بجانند
ز « آه » جمع، « گرمی » میستانند
به آن بیكس كه با جان در نبرد است
غذایش اشك گرم و آه سرد است
به آن بی مادر از ضعف خفته ـ
سخن از مهر مادر ناشنفته
به آن دختر كه نادیدی گناهش
عبادت خفته در شرم نگاهش
به آن چشمی كه از غم گریه خیز است
به بیماری كه با جان در ستیز است
به دامانی كه از هر عیب پاك است
به هر كس از گناهان شرمناك است ـ
دلم را از گناهان ایمنی بخش
به نور معرفت ها روشنی بخش
پنج شنبه 16/10/1389 - 11:18
خاطرات و روز نوشت
Three things in life that are never certain
سه چیز در زندگی پایدار نیستند
Dreams
رویاها
Success
موفقیت ها
Fortune
شانس
Three things in life that, once gone, never come back
سه چیز در زندگی که وقتی از کف رفتند باز نمی گردند
Time
زمان
Words
گفتار
Opportunity
موقعیت
»
Three things that destroy us
سه چیز ما را نابود می کنند
Arrogance
تکبر
Greed
زیاده طلبی
Anger
عصبانیت
»
Three things that build humans سه چیز انسانها را می سازند
Hard Work
سخت کوشیدن
Sincerity
صمیمیت
Commitment
تعهد
»
Three things in life that are most valuable
سه چیز بسیار ارزشمند در زندگی
Love
عشق
Self-Confidence
اعتماد به نفس
Friends
دوستان
;»
Three things in life that may never be lost
سه چیز در زندگی که هرگز نباید آنها را از دست داد
Peace
آرامش
Hope
امید
Honesty
صداقت
»
Happiness in our lives has three primary principles
خوشبختی زندگی ما بر سه اصل است
Experience of Yesterday
تجربه از دیروز
Use Today"s
استفاده از امروز
Tomorrow"s Hope
امید به فردا
»
Ruin in our lives is based on three principles
تباهی زندگی ما نیز بر سه اصل است
Regretting Yesterday
حسرت دیروز
Waste Today
اتلاف امروز
Fear of Tomorrow ترس از فردا
پنج شنبه 16/10/1389 - 11:2
آلبوم تصاویر
پنج شنبه 16/10/1389 - 9:23
داستان و حکایت
خدا بود و دیگر هیچ نبود…
خلقت هنوز قبای هستی بر عالم نیاراسته بود، ظلمت بود، جهل بود، عدم بود، سرد و وحشتناک.
خدا خالق بود، خالقی که هنوزخلاقیتش مخفی بود.
خدا رحمان و رحیم بود، ولی هنوز ابر رحمتش نباریده بود.
خدا زیبا بود، ولی هنوز زیبایی اش تجلی پیدا نکرده بود.
در عدم چگونه جمال و جلال و زیبایی اش را بنمایاند؟
عدم بود، ظلمت بود، سکوت و جمود و وحشت بود.
اراده خدا تجلی کرد، کوه ها، دریاها، آسمان ها و کهکشان ها را آفرید. چه انفجارها، چه طوفان ها، چه سیلاب ها، چه غوغاها که اساس خلقت شده بود و زندگی با شور و هیجان زائد الوصفش به هر سو می تاخت. درخت ها، حیوان ها، پرندگان به حرکت در آمدند. حیوانات به جنب و جوش و پرندگان به آواز در آمدند و وجود نغمه شادی آغاز کرد و فرشتگان سرود پرستش سر دادند.
آن گاه خدا انسان را از (حماءمسون) گل تیره رنگ آفرید و او را بر صورت خویش ساخت و روح خود را در او دمید و این خلقت عجیب را در میان غوغای وجود رها ساخت.
انسان، غریب و نا آشنا، از این همه رنگ ها، شکل ها، حرکت ها و غوغاها وحشت کرد و از هر گوشه به گوشه ای دیگر می گریخت و پناهگاهی می جست که در آن با یکی از مخلوقات همرنگ شود و در سایه جمع استقرار یابد و از ترس تنهایی و شرم بیگانگی و غیر عادی بودن به در آید.
به سراغ فرشتگان رفت و تقاضای دوستی و مصاحبت کرد، همه با سردی از او گذشتند و او را تنها گذاشتند و در جواب الحاح پر شورش سکوت کردند. انسان وحشت زده و دل شکسته با خود نومیدانه گفت: “مرا ببین، یک لجن خاکی می خواهد انیس فرشتگان آسمانی شود!”
پرنده ای یافت در پرواز، که بال های بلندش را باز می کرد و به آرامی در آسمان ها سیر می نمود، خوشش آمد و از اینکه این پرنده توانسته خود را از قید این زمین خاکی ازاد کند، شیفته شد. اظهار محبت کرد و تقاضای دوستی نمود و گفت: “آیا استحقاق دارم که هم پرواز تو باشم؟” اما پرنده جوابی نداد و به آرامی از او گذشت و او را در تردید و ناراحتی گذاشت.
به حیوانات نزدیک شد، هر یک بلا جواب از او گذشتند و اعتنایی نکردند، خود را به ابر عرضه کرد و خوش داشت همراه تکه های ابر بر فراز آسمان ها پرواز کند، اما ابر نیز جوابی نداد و به ارامی گذشت. به دریا نزدیک شد و طلب دوستی کرد. اما در یا با سکوت خود طلب او را بلا جواب گذاشت. او دست به دامان موج شد و گفت: ” آیا استحقاق دارم که همراه تو بر سینه دریا بلغزم، از شادی بجوشم، ازغضب بخروشم، و برچهره تخته سنگ های مغرور سیلی بزنم و بعد تا ابدیت خدا پیش بروم و در نهایت محو گردم؟”
اما موج بی اعتنا از او گذشت و جوابی به او نداد. انسان دل شکسته و ناراحت روی از دریا گردانید و به سوی کوه رفت و از جبروت عظمتش شیفته شد و تقاضای دوستی کرد. کوه،جبروت کبرایی اش را نشکست و غرور و جلالش اجازه نداد که به او نگاه کند.
انسان دل شکسته و نا امید سر به آسمان بلند کرد، از وسعت بی پایانش خوشحال شد و با الحاح طلب دوستی کرد. اما سکوت اسرار آمیز آسمان به او فهماند که تو لجن خاکی استحقاق هم نشینی مرا نداری.
به ستارگان رجوع کرد. ولی هر یک بی اعتنا گذشتند و جوابی ندادند. انسان به صحراهای دور رفت و خواست به تنهایی زندگی کند و با تنهایی کویر هماهنگ نماید و از تنهایی مطلق به در آید، ولی کویر نیز با سکوت سرد و سوزان خود انسان آشفته و مضطرب را سرگردان باقی گذاشت.
انسان خسته، روح مرده، پژمرده، دل شکسته، وحشت زده و مایوس، تنها، سر به گریبان تفکر فرو بود و احساس کرد استحقاق دوستی با هیچ مخلوقی را ندارد، او از لجن است، لجن متعفن، از پست ترین مواد، و هیچ کس او را به دوستی نمی پذیرد. آن گاه صبرش به پایان رسید؛ ضجه زد اشک فرو ریخت، و از ته دل فریاد بر آورد:
“کیست که این لجن متعفن را بپذیرد ؟ من استحقاق دوستی کسی را ندارم ،من پستم، من ناچیزم، کیست که دست مرا بگیرد؟ کیست که ناله های مرا جواب دهد؟ کیست که مرا از تنهایی به در آرد؟”
ناگهان طوفان به پا شد، زمین به لرزه در آمد آسمان غریدن گرفت، برق همچون تازیانه های اتشین بر گرده آسمان کوفته می شد. گویی که انفجاری در قلب آسمان به وقوع پیوسته است ،صدایی در زمین و آسمان طنین انداز شد که از هر گوشه و از دل هر ذره و از زبان هر مخلوقی بلند گردید: “ای انسان، تو محبوب منی ،دنیا را به خاطر تو خلق کردم، و تو را بر صورت خود آفریدم و از روح خود در تو دمیدم، و اگر کسی به ندای تو لبیک نمی گوید، به خاطر انست که هم طراز تو نیستند و جرات برابری و هم نشینی با تو را ندارند. حتی جبرائیل، بزرگترین فرشتگان، قادر نیست که هم طراز تو گردد، زیرا بالش می سوزد و از طیران به معراج باز می گردد.
ای انسان، تنها تویی که زیبایی را درک می کنی، جمال و جلال و کمال، تو را مجذوب می کند؛
تنها تویی که خدا را با عشق نه با جبر پرستش می کنی؛
تنها تویی که در تنهایی نماینده خدا شده ای. ای انسان، تنها تویی که قدرت و خلاقیت خدا را درک می کنی.
تنها تویی که غرور می ورزی و عصیان می کنی و لجوجانه می جنگی و شکسته می شوی و رام می گردی و جلال و جبروت خدا را با بلندی طبع درک می کنی.
تنها تویی که فاصله بین لجن و خدا را می پیمایی و ثابت کنی که افضل مخلوقاتی.
تنها تویی که با کمک بال های روح به معراج می روی.
تنها تویی که زیبایی غروب تو را مست می کند و از شوق می سوزی و اشک می ریزی؛
ای انسان! تو مرا دوست می داری و من نیز تو را دوست دارم. تو از منی و به سمت من باز می گردی…
چهارشنبه 15/10/1389 - 9:31
شعر و قطعات ادبی
خداوندا نمی دانم
در این دنیای وانفسا
کدامین تکیه گه را تکیه گاه خویشتن سازم!
نمیدانم!
نمی دانم خداوندا
در این وادی که عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد
کدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم!!!
نمی دانم خداوندا!!!
به جان لاله های پاک و والایت نمی دانم
دگر سیرم خداوندا
دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده
پناهم ده
امیدم ده خداوندا
که دیگر نا امیدم من و
میدانم که نومیدی ز درگاهت گناهی
بس ستمبار است و لیکن من نمیدانم دگر پایان پایانم
همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم
چرا پنهان کنم در دل؟
چرا با کس نمی گویم؟
چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فکر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند
ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . که دردم را فرو ریزد
دگر هنگامه ی ترکیدن این درد پنهان است
خداوندا نمی دانم
نمی دانم
و نتوانم به کس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی
من خون دل دارم.
دلی بی آب و گل دارم.
به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
نمیدانم
نمی گویم
نمی جویم
نمی پرسم
نمی گویند
نمی جویند
جوابی را نمی دانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
چرا من غرق در هیچم؟
چرا بیگانه از خویشم؟
خداوندا رهایی ده
کلام آشنایی ده
خداوندا پناهم ده
دل گمگشته ی من را نشانم ده.
چهارشنبه 15/10/1389 - 9:25