تو را مانند دریا دوست دارم
چو عطر باغ گل ها دوست دارم
به باغ خاطرم ای لاله ی سرخ
تو را تنهای تنها دوست دارم
کاش می شد اشک را تهدید کرد
کاش می شد فرصت لبخند را تمدید کرد
کاش می شد در غروب لحظه ها
لحظه ی دیدار را تجدید کرد
ای کاش همانند آسمانی بزرگ بودم
که می توانستم وسعت مهربانی تو را در وجودم جای دهم
اگر روزی تو را کردم فراموش
بدان شمع وجودم گشته خاموش
تو همسفر طلایی خورشیدی
یک باغ پر از ستاره ی امیدی
ای کاش در آن زمان که می رفتی زود
از غربت انتظار می پرسیدی
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بدم
پخته شدم
سوختم «مولانا»
طراوت طبیعت را در چشمانت
استواری کوه را در قامت بلندت
بزرگی آسمان را در عظمت روحت و
عمق دریا ها را در ژرفای وجودت
حس کردم
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برد وچون تو بیایی
اگر بودن زیباست همیشه باید با تو بود
و گرنه بی تو بودن زندگی را هیچ نیست
زندگی 2 نیمه است
نیمه اول در آرزوی نیمه دوم
ونیمه دوم در حسرت نیمه اول