شخصی را به جهنم می بردند
در راه بر می گشت و به عقب خیره می شد
ناگهان خدا فرمود : او را به بهشت ببرید
فرشتگان پرسیدند چرا ؟
پروردگار فرمود : او چند بار به عقب نگاه کرد
او امید به بخشش داشت
چه كسی میداند كه تو در پیله تنهایی خود تنهایی؟ چه كسی میداند كه تو در حسرت یك روزنه در فردایی؟ پیله ات را بگشا تو به اندازه یك دنیایی!
به یه نفر می گن اگه دنیا رو بهت بدن چی كار می كنی می گه من فعلا می خوام درسمو ادامه بدم!
وقتی هستی نیستم
وقتی نیستی هستم
وقتی هستم نیستی
وقتی نیستم هستی
ای همه ی نیست شده ی هستی
هستی من، نیست میشود وقتی تو نیستی
یکی بود یــکی نبود زیرِ این سقفِ کبود
یه غریبه ی آشنا. دل و جـونمُ ربود
اینجوری نگاه نکن گـلِ یاسِ مهربون
اون غریبــه خودتی همیشه با من بمون
مرگ یک شاخه خشک سر یک جنگ بزرگ
مرگ یک یاس سپید پیش یک لاله سرخ
غزل مرگ یک نرفته راه
سر راه بی عبور
آری آری مرگ یک حس قشنگ پیش عهدی بیجا !
عشق یـــعنی مهر بی چون و چرا
عشق یـــعنی كوشش بی ادعا
عشق یـــعنی مـــهر بی اما اگر
عشق یـــعنی رفتن بــا پای سر
عشق یـــعنی دل تپیدن بهر دوست
عشق یـــعنی جان من قربان اوست
عشق یـــعنی خواندن از چشمان او
حرفهای دل بدون گفتگو
عشق یـــعنی عاشق
دفتر عشـــق كه بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
.