مامان اگر به دادمان میرسید و با آقا در میان میگذاشت كه چه بهتر وگرنه باید میسوختیم و میساختیم. اگر روز ازدواج به همانی كه آرزویش را داشتیم میرسیدیم انگار دنیا را به ما داده بودند.
یادم نمیرود وقتی برای خواستگاری، پدرم مرا به حضور خواست و با مامان و آقاجان تنها شدم و او از من پرسید: «پس دلت میخواهد زن بگیری!» چنان خجالت كشیدم كه تا بناگوشم داغ شد و فكر كردم چقدر آقا جان را توی معذوریت قرار دادهام، اما حالا پسرم جلوی چشم من با دوست دخترش با موبایل حرف میزند و قرار و مدار میگذارد و انگار نه انگار كه من پدرش هستم و باید كمی حیا داشته باشد.»
شاید این درددل برایتان آشنا باشد. این حرفها درددل مسعود ـ الف، پدر 50 سالهای است كه تنها 30 سال پیش آنقدر شرمنده پدرش شده بود كه در شرایط جنگ و سختی خواسته است ازدواج كند كه نتوانسته بود یك كلمه حرف بزند، اما حال امروز فرزندان او با گذشته خیلی متفاوت است.
شرم سرخ گونهها، یادش بخیر
«امروز اگر سرخیای به گونهای باشد از رژگونه است نه خجالت!» این حرف یك مادر 45 ساله است كه دختری 23 ساله دارد.
این مادر نیز مانند مسعود معتقد است مادر و پدرهای نسل او تا حد زیادی در تربیت صحیح فرزندانشان موفق نبودهاند و معدود خانوادههایی توانستهاند تا حدی شرم و حیای پسندیده را میان فرزندانشان حفظ كنند.
او میگوید: «دخترم را به مدرسه میفرستم برای درس خواندن. وقتی میروم سبزی بخرم میبینم توی خیابان است و موهایش را بیرون گذاشته و آرایش كرده. خدا میداند ما را چقدر میگشتند كه لوازم آرایش همراهمان نباشد. نمیدانم سیستم مدرسه اینها چطور است. نه معلوم است كی به مدرسه میروند و كی میآیند و نه معلوم است آنجا چطور نظم و تعهد و حیا را به آنها میآموزند.
من خودم اهل این كارها نیستم، اما دخترم از وقتی به دبیرستان رفته است نمیدانم تحت تاثیر كدام دوستانش به این كارها گرایش پیدا كرده. البته زمان ما كسی آرایش آنچنانی نمیكرد و لباسها با اپلهای قطور و گشاد و بلند طراحی میشد كه تنها زینتشان تكمههای بزرگ بود، اما حالا خودتان میدانید كه اگر نوجوان بخواهد همرنگ بقیه همسالانش شود باید چه شكلی باشد.»
من هم مثل تو یا بهتر
احترام از قدرت و اهمیت و اقتدار و قابلیتهای شخصی ناشی میشود. دیروز بیشترین اقتدار و اهمیت و قابلیت را در خانواده، پدر داشت. بعد از او مادر بود و اگر این دو نبودند فرزند كسی نبود كه بخواهد گردنكشی كند. بچهها به والدین وابسته بودند و هر تحرك اجتماعی آنان از پشتیبانی آنان ناشی میشد.
اما امروز بچهها به موجودی كمیاب در خانواده بدل شدهاند كه به خاطر این كمیابی نزد والدین و مادربزرگ و پدربزرگها عزیزترین هستند.
گاه بزرگترهای خانواده فرزندانشان را به خاطر برخورد با نوهها ملامت میكنند و حتی والدین در مقابل كودك با هم همین برخورد را دارند.
آنها نمیپوشند و كمتر میخورند تا بچهها بهتر بپوشند و درس بخوانند و از زندگی خود لذت ببرند.
كودكان كمكم قدرت و اقتدار مییابند. آنها تصمیم میگیرند خانواده كجا برود و كجا نرود. آنها تصمیم میگیرند كجا بخوابند و به خاطر آنهاست كه خیلی از سفرها لغو یا برگزار میشود حتی آنها در تغییر دكوراسیون منزل و خرید خودرو نیز نقش دارند.
این است كه آنها برای خود اقتداری بیش از والدین متصور میشوند و با خود میگویند: «مادر، پدر، من هم مثل شما هستم و شاید بهتر!» بخصوص كه شكاف اطلاعاتی و مهارتهای تكنولوژیك آنان و والدینشان روزبهروز بیشتر میشود.
در مدرسه نیز معلمها با فرزندان دردانه این خانوادهها مثل ملكه رفتار میكنند و آنها نفر اول میشوند نه در درس، بلكه در خانواده و فكر میكنند این دیگران هستند كه باید به ایشان احترام بگذارند و همه نیازهایشان را فراهم كنند.
دانشآموزان امروز گاه خیره به چشمهای معلم مینگرند و با جسارت تمام خطایشان را تكرار میكنند یا حرف زشتی میزنند و حقوق خود را به رخ او میكشند. نوع پوشش زن و مرد و روابط آنان نیز در نگاه بسیاری از مردم با آنچه حیا میدانند، فاصله گرفته است. در گذشته لباسها حتی در خانه و مقابل محارم نیز پوشید بود، اما امروز بسیاری از افراد در حریم خانه نیمه برهنهاند و هر فامیل و آشنایی را محرم میشمارند.
حیا از كجا میآید
تا وقتی انسان در مرحله كودكی است، زمینهسازی برای باحیا بودن او به عهده خانواده است و پس از سن تكلیف، خود او نیز باید راه مراقبت از حیا را بشناسد و مرتبه آن را افزایش دهد.
حیا، یكی از مهمترین وجه تمایزهای انسان و حیوان است. انسان است كه از گناه شرم میكند و در مقابل بزرگتر حیا دارد. اما حیوان جز ترس و غریزه چیزی را نمیشناسد.
پرورش جوانانی كه در جامعه از ترس نیروهای انتظامی از خود حجب و حیا نشان دهند پرورش یك حس انسانی نیست. این احساس ناب وقتی پدید میآید كه از درون فرد بجوشد و خود مراقب آن باشد.
تربیت انسان باحیا فرآیندی تدریجی و طولانی مدت است. كسب آن مقدار از حیا كه وجهی از وجوه تقوا و مایه سعادت آدمی است، به مراقبت افكار، نیتها و اعمال در طول زندگی نیاز دارد.
تا وقتی انسان در مرحله كودكی است، زمینهسازی برای باحیا بودن او به عهده خانواده است و پس از سن تكلیف، خود او نیز باید راه مراقبت از حیارا بشناسد و مرتبه آن را افزایش دهد.
مهمترین میراثی كه خانواده میتواند به فرزند بدهد رفتار توام با احترام حرمت و حیاست. فرزندی كه ببیند پدرش به مادر احترام میكند احترام مادرش را نگه میدارد. كودكی كه میبیند مادرش از برادر شوهرش حجاب میكند معنی حجاب را خواهد فهمید.
پسری كه میبیند پدرش، حتی در مقابل خاله او چشمانش را پایین میاندازد میآموزد در خانواده رعایت حریمها واجب است، اما اگر این اصول تنها زبانی به او دیكته شود هرگز تنیجه بخش نخواهد بود.
خندههای شوم
وقتی دختر یا پسر كوچولوی تو بعد از در آوردن پوشكش از دستت فرار كرد وبرهنه میان مهمانها دوید، همه خندیدید، وقتی اولین فحشهایی را كه كودكت آموخته بود نثار تو و پدرش كرد، همه خندیدید.
وقتی او برای بازی بر سر تو و همسرت و مادر بزرگ و پدر بزرگ خود كوبید بازهم همه خندیدید. اما این خندهها نتیجهای جز تقویت رفتار نادرست كودك نداشت و آن روز تو این را نمیدانستی و امروز وقتی نوجوانت سركشی و سرپیچی میكند دیگر نمیخندی، بلكه اشك در چشمانت حلقه میزند.
دستورات دینی سرشار از توصیههایی است برای عادتهای رفتاری كه تأثیر عمیقی بر شاكله انسان میگذارد. جداكردن جای خواب كودكان، حمامكردن كودكان دختر توسط مادر و پسر توسط پدر و برهنه نشدن در مقابل فرزندانی كه عقل رس شدهاند حتی اگر كمتر از سن مدرسه باشند از این دست سفارشهاست.
زمینهسازی، تغییر موقعیت و روش الگوسازی سه ابزاری است كه خانواده برای تربیت فرزند در اختیار دارد.
رعایت نكات اخلاقی لازم در تربیت جنسی كودكان، آموزش به آنها برای وارد نشدن به اتاق والدین، نمونههایی از این زمینهسازی به منظور تربیت انسان باحیا و باایمان به شمار میآید.
تجلی حیا در رفتار والدین، آرام آرام رفتار و سپس نفس كودك را شكل میدهد و این الگوی اولیه چندان قدرتمند است كه میتواند حتی با الگوهای غلط جامعه و محیط مبارزه كند.
والدین با انتخاب اقوام و افرادی كه با آنها رفت و آمد خواهند داشت، دوستان كودك و محیط زندگی میتوانند عوامل محیطی را نیز كنترل كنند.
زهره زیارتی