باران؛
شیشه پنجره را باران شست
از اهل دل من اما،
- چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران،
باران،
خواب رویای فراموشیهاست !
خواب را دریابم،
که در آن دولت خواموشیهاست
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،
« گر چه شب تاریک است
« دل قوی دار،
سحر نزدیک است
دل من، در دل شب،
خواب پروانه شدن می بیند
مهر در صبحدمان داس به دست
آسمانها آبی،
- پر مرغان صداقت آبی ست -
از گریبان تو صبح صادق،
می گشاید پرو بال
تو گل سرخ منی
تو چنان شبنم پاک سحری ؟
- نه؟
از آن پاکتری
تو بهاری ؟
- نه،
- بهاران از توست
از تو می گیرد وام،
هوس باغ و بهارانم نیست
کاروانهای فرومانده خواب از چشمت بیرون کن !
باز کن پنجره را !
ادامه دارد .........
امروز ، رأس ساعت 15:10سه شنبه ، در گرگان - منطقه 1 - برق رفت . و باعث ناراحتی جماعت عاقل نمای آپارتمان نشینی تو اوج گرما مثه من شد . و بعد ، رأس ساعت 16:00، برق اومد .
بعضی از روزهای زندگی من به اندازه ی همین60 دیقه می ارزن. و خیلی یاشون حتی همین قدرم به درد نمی خورن .
دو پنج روزه كه یارم نیست پیدا **** مگر آهو شده رفته به صحرا بگشتم كوه و صحرا را ندیدم **** یقین ماهی شده رفت بدریا
مسلمانان دلم یاد وطن كرد **** نمیدونم وطن كی یاد من كرد نمیدونم پدر بود یا برادر **** خوشش باشد هر آنكه یاد من كرد
به پشت خونه دلبر رسیدم **** من از در دلم آهی كشیدم همون خاكی كه از كوچه اش تكیده **** بجای سرمه در چشمم كشیدم
سلام به تمام دوستان عزیز تبیانی
من چند وقتی به علت بیماری نتونستم بیام تو تبیان امیدوارم كه شما دوستان عزیز در سلامتی كامل بسر ببرید ،برای سلامتی خودتون یه صلوات بفرستین .
............. پس فردا می بینمتون
تازگیا سفر می ری
جاهای پر خطر می ری
بی سر صدا بدون من
تا ساحل خزر می ری
بی وفا انصافت کجاس
گل شدی ، دس تکون می دی
تازگیا ، دوری چقدر
ساکت و مغروری چقد
چه کم باهام حرف می زنی
راس راسی مجبوری چقدر
تازگیا طلا شدی
کم شدی ، کیمیا شدی
دیگه صدام نمی کنی
عین غریبه ها شدی
تازگیا باهام بدی
گفتی میام ، نیومدی
نگفته بودی انقدر
بازی با قلب و بلدی
تازگیا سرده نگات
دیگه نمی لرزه صدات
برقی که دنبالش بودم
رفته دیگه از تو چشات
تازگیا را نمی یای
سر قرارا نمی یای
زمستونا نیومدی
حالا بهارا نمی یای
تازگیا کم شدی ، کم
یه عالمه دوری ازم
نمی شه پیدات بکنم
حتی واسه دوست دارم
تازگیا خیال کنم
باید ازت سوال کنم
خیال داشتن تو رو
تو رویاهام محال کنم
تازگیا ، کم می یارم
به جای بارون ، می بارم
یه جوری فرصت بده که
بگم چه قدر دسوت دارم
شعر و ترانتم خوبه
کلی ترانه ساز شدی
تازگیا چه بی حواس
عاشق داری از چپ و راس
تازگیا خیلی زیاد
همش تو رو یادم می یاد
می ترسم از فکرای تو
بلاهایی سرم بیاد
تازگیا عجیب شدی
تنها که نه ، غریب شدی
تازگیا حرف شماس
همش می گی دست خداس
اما بذار بهت بگم
حسابت از همه جداس
تازگیا تو سال نو
بدجور می میرم واسه تو
چون می دونی دوست دارم
نامه رسید به آخرا
باید سپردت به خدا
فقط یه قولی بده که
دلت بمونه پیش ما
امضای نامه اولی
سرخه و خیلی مخملی
با عطر کلی گل سرخ
با چشم یه کم عسلی
بمون که ثابت بکنی