در علاجش سحر مطلق را ببین در مزاجش قدرت حق را ببین چون رسیدآن وعده گاه و روز شد آفتاب از شرق اختر سوز شد
باتشكر
اتنا
با یه چشمک دوباره من زنده کن ستاره نزا از نفس بیوفتم تویی تنها را چاره آی ستاره آی ستاره بی تو شب نوری نداره این ترانه تا همیشه تو رو یاد من می یاره
جان من سهل است جان جانم اوست دردمند و خسته ام درمانم اوست هر که درمان کرد مر جان مرا برد گنج و در و مرجان مرا
صدا کن مرا صدای تو خوب است . صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید.
بشنو از نی چون حکایت میکند از جدایی ها شکایت میکند کز نیستان تا مرا ببریده اند در نفیرم مرد و زن نالیده اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
بی قرار توام دردل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت كم حوصله هاست مثل عكس رخ مهتاب كه افتاد در آب دردلم هستی وبین من و تو فاصله هاست.....
تنها در بی چراغی شب ها می رفتم دستهایم از یاد مشعل ها تهی شده بود. همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود مشت من سا قه خشک تپش ها را می فشرد . لحظه ام از طنین ریزش پیوند ها پر بود
دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است. بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم در قیر شب است.
خواب دیدم خواب اینکه مرده ام خواب دیدم خسته و پژمرده ام روی من خروارها از خاک بود وای قبر من چه وحشتناک بود بالش زیر سرم از سنگ بود غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود خسته بودم هیچکس یارم نشد زان میان یک تن خریدارم نشد هر که آمد پیش حرفی راندو رفت سوره حمدی برایم خواندو رفت
خفتن عاشق یکیست در بر دیبا و خار چون نتواند کشید دست در آغوش یار