چكیده:
علوم قرآنی به مجموعهای از دانشهایی بیرونی قرآن اطلاق میشود که ما را با قرآن و چگونگی تفسیر آن آشنا میسازد. این دانش به فاصله اندکی و شماری از صحابه پس از نزول قرآن پدید آمد و با رهنمون پیامبر و اهل بیت تابعان به بالندگی رسید وو پس از درگذشت پانزده سده راه طولانی و پر نشیب و فراز را طی نمود. آنچه امروزه به عنوان آثار و نگاشتههای علوم قرآنی در اختیار ما قرار گرفته سرمایه گرانسنگی است که از گذشتگان به میراث رسیده و در عرصههای گوناگون قرآن شناخت خدمات شایستهای ارائه نموده است. آنچه امروزه برای ما ، میراثبران این دانش اهمیت دارد بازکاوی و بازنگری بیرونی و نگاه معرفت شناسانه از نوع درجه دوم به این دانش است که اصطلاحاً با آن «فلسفه علوم قرآن» اطلاق میگردد. تا از این رهگذر ضمن بازشناخت چند و چون این میراث علمی، کاستیها و ضعفهای آن را تبیین نموده و برای برطرف ساختن آنها چاره اندیشی کنیم.
منبع <قبسات ش: 439
مقاله حاضر به این هدف فراهم آمده و نگارنده در آن به بررسی پنج مسأله پرداخته است که عبارتند از:
.چیستی علوم قرآنی؛ 2. مراحل تاریخی شکل گیری علوم قرآنی؛ 3. ترابط یا تداخل بخشی از مباحث علوم قرآنی با سایر علوم اسلامی؛ 4. روش شناسی مباحث علوم قرآنی؛5. کاستی های علوم قرآنی؛
واژگان کلیدی: علوم قرانی؛ معارف قرآنی، روششناسی علوم قرآنی، روایات تفسیری، ادبیات قرآنی.
فلسفه علوم قرآنی
فلسفه علوم قرآنی بهسان سایر فلسفههای مضاف به آن دسته از مباحث پیشین علوم قرآن اطلاق میشود كه پیش از ورود به مباحث و آموزههای این دانش مورد بازكاوی قرار گرفته و در عین آنكه با نگاه بیرونی، برخی از مباحث آن را همچون چیستی و روششناسی علوم قرآنی نقد و بررسی میکند، تا حدودی نقش مبانی و زیرساخت آن را نیز بازی میكند و میتواند به نحیف یا فربه شدن مسائل آن بینجامد.
فلسفههای مضاف را باید به مثابه خانه تكانی هر دانشی ارزیابی كرد كه سرانجام میتواند خدمات شایستهای به آن دانش ارزانی كند؛ بهطور مثال، در فلسفه علوم قرآنی كاستیهای این دانش و نگاشتههای به فرجام رسیده، ضعف سازواره مباحث آن بررسی میشود كه امعان نظر به این دست از مباحث بسیاری از مشكلات موجود را مرتفع خواهد ساخت.
1. چیستی علوم قرآنی
اصطلاح علوم قرآنی به معنای امروزین آن بنابه ادّعای عبدالعظیم زرقانی از سده چهارم رایج بوده است؛ چه، او مدعی است كه در كتابخانه مصر به كتابی از علی بن ابراهیم سعید (م330) بر خورده با عنوان البرهان فی علوم القرآن در سی علوم قرآنی جلد كه 15 جلد از آن باقی مانده است. است كه ازمعادل فارسی اصطلاح «علوم قرآنی» اضافه شدن علوم ]= جمع علم[ به قرآن ]= كتاب آسمانی مسلمان و معجزه جاوید [ شكل پیامبر اكرم بهصورتگرفته؛ و بر اساس قواعد اضافه در زبان عربی این اضافه میتواند ذیل قابل تصور باشد.
1. اضافه بیانیه: نظیر «خاتم فضّه» كه در اصل خاتم من فضّه ]= انگشتری از جنس نقره[ بوده است. در اینصورت، علوم القرآن به معنای علوم من القرآن خواهد بود؛ یعنی علومی كه از جنس قرآن است. پیدا است كه این معنا در این اصطلاح مورد نظر نیست؛ زیرا علومی همچون تاریخ قرآن، زبان قرآن و... از جنس قرآن به شمار نمیروند؛ هرچند میتوانند ناظر به قرآن باشد.
2. اضافه ظرفیه: نظیر «صوم فی الرمضان» كه به معنای «صوم فی الرمضان» بهكار رفته است. در این صورت، اصطلاح علوم القرآن به معنای «علوم فی القرآن» ]= علومی كه در قرآن انعكاس یافته] خواهد بود. این معنا نیز در اصطلاح علوم قرآنی مدّنظر نیست؛ زیرا اوّلاً عموم مباحث علوم قرآنی از آن دست علومی كه در متن قرآن انعكاس یافته نیست؛ بلكه آنها را باید مباحث و مطالعات برون قرآنی دانست؛ بهطور مثال، مسائلی همچون مكی و مدنی، اسباب النزول، جمع قرآن، شناخت تفسیر و مفسّران مباحثی نیست كه بتوان آنها را در متن آیات جست؛ البته بر برخی از مسائل علوم قرآنی همچون شناخت محكم و متشابه «علوم فی القرآن» نیز صادق است و چنانكه در ادامه در مبحث ترابط علوم قرآنی با سایر علوم اسلامی خواهیم آورد، این دست از مسائل علوم قرآنی میان علوم قرآنی و تفسیر موضوعی مشترك است. ثانیاً به مباحث درون قرآنی نظیر خدا در قرآن، معاد در قرآن اصطلاح دیگری یعنی «معارف قرآنی» اطلاق میشود.
استاد آیتالله معرفت در تفاوت علوم قرآنی با معارف قرآنی آورده است:
فرق میان «علوم قرآنی» و «معارف قرآنی» آن است كه علوم قرآنی بحثی بیرونی است وبه درون و محتوای قرآن از جنبة تفسیری كاری ندارد؛ اما معارف قرآنی كاملاً با مطالب درونی قرآن و محتوای آن سر و كار داشته و یك نوع تفسیر موضوعی به شمار میرود.
3. اضافه ملكیه: نظیر «غلام زید» كه به معنای «غلام لزید» ]= غلام مملوك زید[ بهكار رفته است. پیدا است «علوم القرآن» به معنای «علوم للقرآن» یعنی علومی كه در ملكیت قرآن است نمیباشد زیرا ملكیت در مفاهیم و دانشها معنا ندارد.
4. اضافه اختصاصیه: نظیر «جلد الكتاب» كه در حقیقت به معنای «جلد للكتاب» ]= جلدی كه اختصاص به كتاب دارد[ بهكار رفته است. به نظر میرسد اضافه «علوم القرآن» از این نوع -یعنی اضافه اختصاصی- است؛ به عبارت دیگر یعنی علومی كه به قرآن اختصاص دارد. و از آنجا كه این علوم به درون قرآن ناظر نیست، باید آن را از دانشهای بیرونی قرآن دانست كه در خدمت قرآن بهكار گرفته میشود. تعاریفی كه از این دانش ارائه شده، نیز همین نكته را تایید میكند.
عبدالعظیم زرقانی، علوم قرآن را این چنین تعریف كرده است:
مباحث تتعلق بالقرآن الكریم من ناحیه نزوله و ترتیبه و جمعه و كتابته و قرائته و تفسیره و اعجازه و ناسخه و منسوخه و دفع الشبه عنه و نحو ذلك (زرقانی،1998: ج1، ص 28).
علوم قرآن مباحثی متعلق به قرآن كریم از جهت نزول قرآن، ترتیب، جمع، كتابت، قرائت، تفسیر، اعجاز، ناسخ و منسوخ و دفع شبهات از قرآن و مباحثی از این دست است.»
عبارت «تتعلّق بالقرآن» بیانگر مفهوم اختصاص است؛یعنی مباحث و دانشهایی كه به قرآن اختصاص دارد . عبارت: «من ناحیّه نزوله...» در حقیقت یادكرد شماری از این مباحث است.
حكیم در تعریف این دانش میگوید:
علوم القرآن جمیعاً تلتقی و تشترك فی اتخاذّها القرآن موضوعاً لدراستها و تختلف فی الناحیه الملحوظه فیها من القرآن الكریم (حكیم،1417: ص21).
علوم قرآن مجموعهای از دانشها است كه موضوع بررسی همه آنها قرآن بوده و تفاوت آنها در جهت مورد نظر آنها در برابر قرآن كریم است.
مقصود وی از جهت مورد نظر، در عبارتهای دلیل بر نبوتپیشین او تبیین شده است (همان، ص20) به این معنا كه گاه قرآن است. پیامبر
آیتالله معرفت علوم قرآنی را اصطلاحی میداند كه درباره مسائل مرتبط با شناخت قرآن و شئوون گوناگون آن گفتوگو میكند.
برای نگارنده جای شگفتی است كه بهرغم فراهم آمدن آثار متعدد در زمینه علوم قرآن چه به صورت مجموعههای مستقل و چه به صورت تكنگاری، صاحبان این كتابها به خود زحمت ارائه تعریفی جامع از این علم را ندادهاند و این امر خود زمینهساز دو كاستی اساسی در این دانش شده كه ما در ادامه مقاله از آن به ضعف سازواری مباحث علوم قرآن و ضعف فراپوشی مباحث یاد كردهایم.
از امثال بدرالدین زركشی (م 794) و جلالالدین سیوطی (م 911) باید در شگفت بود كه بهرغم فراهم آوردن دو مجموعه علوم قرآن گرانسنگ یعنی البرهان و الاتقان، چرا تعریفی جامع از این دانش ارائه نكردهاند؟
تعریف علوم قرآن از نگاه نگارنده
علوم قرآنی با عنایت به كاركرد دانشهای آن و نگاشتههای فراهم آمده در این زمینه كه از تعاریف ارتكازی پدیدآورندگان آنها حكایت دارد، از نظر ما عبارت است از:
مجموعهای از دانشهای بیرونی قرآن كه برای شناخت ماهیت، تحولات تاریخی، مبانی فهم و تفسیر و فعالیتها و مطالعات انجام شده درباره این كتاب بهكار میآیند.
نكات مورد نظر ما در این تعریف
1. چنانكه از مباحث عدیده و محوری علوم قرآنی برمیآید، این علم را باید مجموعهای از دانشها به شمار آورد. اطلاق علوم به این مسائل به جای اطلاق علم نشاندهنده همین امر است.
2. چنانكه در تبیین نوع اضافه «علوم القرآن» آوردیم، علوم قرآن ناظر به دانشها و مطالعات برون قرآنی است و اگر در مواردی بهسان مبحث محكم و متشابه مباحث آن به درون قرآن كشیده شده، منظر اصلی نگاه بیرونی بوده است در برابر اصطلاح «معارف قرآنی» كه به مباحث و گزارههای درون قرآنی میپردازد.
3. بر اساس این تعریف، مسائل علوم قرآنی را باید در چهار ساحت اصلی بررسی و مطالعه کرد:
ساحت نخست: مباحث ناظر به شناخت ماهیت قرآن؛ مسائلی همچون چگونگی وحی، نزول قرآن، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، و اعجاز قرآن، اصالت متن و تحریفناپذیری قرآن، زبان قرآن و... به شناخت ماهیت قرآن میانجامد.
ساحت دوم: تحولات تاریخی مربوطبه قرآن؛ شناخت تاریخ كتابت و تدوین قرآن و مراحل شكلگیری قرآن به شكل كنونی، تاریخ تفسیر، ترجمه و چاپ و تذهیب قرآن و... از جمله مباحث تاریخی قرآن است.
ساحت سوم: مبانی فهم و تفسیر، مباحث الفاظ در علوم قرآنی، ادبیات قرآنی، معانی، بیان و بدیع، اسباب النزول و ...، از جمله مباحثی است كه در خدمت فهم و تفسیر قرآن بهكار میآیند.
ساحت چهارم: فعالیتها و مطالعات انجام شده در زمینه قرآن؛ مطالعه و بررسی تمام پژوهشهای انجام یافته در زمینه علوم قرآن، رویكردهای ایجابی یا سلبی خاورشناسان به قرآن و... در این دسته از مسائل جای میگیرند.
2.مراحل تاریخی شكلگیری علوم قرآنی
علوم قرآنی اصطلاحی است كه در بستر تحولات علمی و رشد و تعالی انواع دانشهای اسلامی، طی سده اول تا سده كنونی پدید آمده و به مجموعه مسائل و گزارههایی اطلاق میشود كه برای شناخت هر چه بهتر قرآن و به هدف كمك به فهم و تفسیر صحیح از این كتاب بهكار میآیند. شواهد تاریخی فراوان نشان میدهد كه پیدایی و شكلگیری این دانش در چهار مرحله انجام گرفته است:
1. آمیختگی با علوم حدیث
علوم قرآنی بهسان همه یا عموم دانشهای اسلامی همچون تاریخ، سیره، كلام، فقه... نخست در دامن علم حدیث شكل گرفت به این معنا تمام گزارههای مربوط به تاریخ وصحابه قرآن، محكم و متشابه،ناسخ و منسوخ، در گفتارهای تفسیری پیامبر روایات و بادر قالب برخورداری از سلسله اسناد انعكاس یافت؛ آنگاه بهتدریج بهسان سایر بنابراین، علوم اسلامی از حدیث جدا شد؛ دربارهنخستین بستر انعكاس آموزههای علوم قرآن را باید در روایات جست؛ بهطور مثال آنچه از رسول اكرم نزول وحیچگونگی نزول قرآن، مستقیم یا وحی از رهگذر فرشته وحی ]= جبرئیل[، نامگذاری كتاب آسمانی و سورهها یا احیاناً آیههای آن، مبحث قرائات و چگونگی تلاوت قرآن، تفسیر بسیاری از آیات ، ارائه مبانی تفسیر و برحذر داشتن از تفسیر به رأی و... نقل شد، دستمایههای اولیه شكلگیری گزارههای مربوط به علوم قرآنی را فراهم ساخت.
گفتارهایی كه از یا امامان جایصحابه یا تابعان در این زمینهها نقل شده نیز چنین تاثیری از خود بر گذاشته است. در نگریستن در هریك از مباحث علوم قرآن نشان میدهد كه عموم مسائل آن با گفتارها و دیدگاههای امامانصحابیان یا تابعان همراه است.
2-2. انعكاس در مقدمه تفاسیر؛
محدود بودن مباحث و گزارههای علوم قرآنی در آغاز پیدایی و نیز ضرورت منقح ساختن مبانی آن، برخی از مفسران را ناگزیر ساخت كه در آغاز كتاب تفسیری خود و پیش از ورود به تفسیر آیات در قالب چند مقدمه به بررسی اهم مباحث علوم قرآنی بپردازند؛ زیرا هر مفسّری خواه نا خواه در بررسی آیات قرآن به پدیده اختلاف قرّاء بر خواهد خورد؛ اختلافهایی كه گاه معانی و مفاهیم متضاد از یك آیه بهدست میدهد؛ نظیر اختلاف بر سر قرائت مالك یا ملك یومالدین(طبرسی، بیتا: ج 1، ص 97 و 98؛ (آلعمران(13): طباطبایی، بیتا: ج 1، ص22). یا آیه تأویل7).
بر این اساس مفسّر در آغاز راه ناگزیر است موضوع و چگونگی برخورد خود را با این پدیده مشخص سازد. پیدا است صحّه گذاشتن یا مردود دانستن اختلاف قرائتها در نوع تفسیر تاثیر مستقیم میگذارد. همچنین هر مفسّری در ساحت تبیین مدالیل آیات افزون بر قراین بیرونی به قراین درونی بهویژه مدالیل آیات قبل و بعد آیه مورد بحث و چگونگی ارتباط میان آنها كه در اصطلاح به آن سیاق میگویند ، نیازمند است؛ (رك: قلعهچی، بیتا: ص252؛ فتحالله، 1415ق: ص236) اما استناد به اصل سیاق مبتنی بر یك زیرساخت و مبنای دیگر یعنی وحیانی دانستن چینش آیات است؛ یعنی اگر مفسر در مبحث تاریخ جمع و دانست میتواند از اصل تدوین قرآن چینش كنونی آیات را مستند به پیامبر گیرد؛ و در غیر این صورت،سیاق بهره استناد به سیاق بیمعنا خواهد بود. چنانكه اگر مفسری بر وجود ارتباط میان سورههای قرآن معتقد باشد، باید افزون بر وحیانی بودن چینش آیات، چینشن سورهها را نیز وحیانی بینگارد.
بهدلیل چنین ضرورتی است كه انعكاس علوم قرآنی در ادواری از تاریخ تفسیر حتی گاه در دوران ما در مقدمه تفاسیر دنبال شده است. مباحثی از علوم قرآن كه در مقدمه تفاسیر تبیان، (ر.ك: شیخ طوسی، 1413ق: ج 1، ص تفسیر صافی (ر.ك: 3-21)، مجمعالبیان امینالاسلام طبرسی؛ ص 15-78) ؛ آلاءفیض كاشانی،1402: ج 1، الرحمن فی تفسیر القرآن (بلاغی، بیتا: ج1، ص2-49)؛ البیان (خویی، ؛ محاسن التاویل 1401: ص17-411) با مباحثی بسیار گسترده و علمی 11-197) و... یافته(قاسمی، ج 1، ص نشاندهنده مدعا است.
3. انعكاس در قالب تكنگاریها؛
علوم قرآنی پس از جدا شدن از حدیث بهصورت مستقل، جدا و بیارتباط با یكدیگر در قالب تكنگاریها رخ نمود به این معناكه در آغاز هیچكس با تدبیر و طرّاحی پیشین مسائل و گزارههای گوناگون علوم قرآنی را كنار یكدیگر نگذاشت و به دنبال ارایه تصویری جامع یا نیمه جامع از آن بر نیامد. دغدغههای ذهنی، نیازهای روزآمد و پیشزمینهها و توانمندیهای اندیشهوران مسلمان ، راه را برای تدوین اثری در زمینه علوم قرآنی فراهم میساخت. نگاهی به آثار گزارش شده و نیز بر جای مانده از علوم قرآنی در سدههای نخست این مدعا را تایید میكند.
در سده نخست، یحییبن یعمر (م 89) كتاب القرائه در سده دوم حسنبن ابی حسن یسار بصری (م 110) كتاب عدد آی القرآن؛ عبداللهبن عامر یحصبی (م 118) كتاب اختلاف مصاحف الشام و الحجاز و العراق ؛ابانبن تغلب (م 141) كتاب القرائات؛ مقاتلبن سلیمان (م 150) كتاب الآیات المتشابهات؛ حمزهبن حبیب (م 151) كتاب القرائة؛ ابوعبیده معمّربن مثنّا كتاب اعجاز القرآن و ... را فراهم آوردند (رك: معرفت،1412ق: ج 1. ص 7-8؛).
چنانكه پیدا است، در تنظیم و تدوین این كتابها نگاه جمعی به مسائل علوم قرآنی و ارائه نظامند آموزهها و گزارههای آن مطمح نظر نبوده است. برای مثال، از آنجا كه مسأله اختلاف قرائتهای قرآن دشواریها و مشكلات بسیاری برای مسلمانان ایجاد كرد، شماری از صاحب نظران كتابی در حل این مشكل فراهم آوردند. یا از آنجا كه بازار مباحث كلامی میان اشاعره و معتزله داغ بود، برخی كتابی در بررسی آیات متشابه و در دفاع از مبانی كلامی خود تدوین كردند.
4-2. پیدایی علوم قرآن در جایگاه دانشی جامع
به استناد شواهد تاریخی، نخستین بار بدرالدین زركشی (م 794) با تدوین كتاب البرهان فی علوم القرآن به ساماندهی مباحث علوم قرآنی روی آورد و مباحث پراكنده و غیرمنسجم آن را در قالب یك كتاب و یك عنوان كلی علوم القرآن سامان بخشید.
زركشی در مقدمه پس از نگاهی گذرا به نقش پیشینیان در تدوین و تبیین دانشهای مرتبط با قرآن بر این نكته تاكید میكند كه گذشتگان گرچه در زمینه علوم حدیث كتابهای جامعی فراهم آوردهاند، این كار در زمینه قرآن انجام نگرفته؛ از این رو خود را متعهد به تدوین این كتاب دانسته است (زركشی، ، ج 1، مقدمه). او در كتاب خود 47 دانش را در زمینه علوم قرآن همچون شناخت سبب نزول، شناخت مناسبات میان آیات، شناخت فواصل، شناخت وجوه و نظایر و... برشمرده، تاكید میكند كه هریك از این دانشها چنان گسترده است كه برای بازشناخت مسائل و گزارههای آن عمری لازم دارد (همان، ص13).
این كتاب تا آمدن جلالالدین سیوطی (م 911) و نگاشتن كتاب الاتقان فی علوم القرآن چندان شناخته شده نبود؛ اما با معرفی آن بهوسیله سیوطی برای عالمان شناخته شد. سیوطی با تدوین كتاب الاتقان گام بزرگ و اساسی دیگری در این زمینه برداشت و با معرفی و بررسی دانش علوم قرآنی كار زركشی را تكمیل کرد. پس از وی تا چند سده كار درخوری در زمینه علوم قرآن به جز نگاشتههای مستقل انجام نگرفت. كتابهای مناهل العرفان فی علوم القرآن از عبدالعظیم زرقانی، الموسوعة القرآنیه از ابراهیم آبیاری و التمهید فی علوم القرآن، آیتالله معرفت از جمله تحقیقات قابل تحسین در این زمینه است.
3. ترابط یا تداخل بخشی از مباحث علوم قرآنی باسایردانش های اسلامی
نگریستن مجموعه مباحثی كه با عنوان علوم قرآنی دركتاب ها ونگاشته های گذشته وحال منعكس شده، نشان میدهد كه این مباحث از هفت نوع از دانش های اسلامی سرچشمه می گیرد و به عبارت روشن تر آبشخور اصلی آنها این دست از دانش ها است. اگر این مدعا درست باشد، مفهوم آن این است كه نمی توان برای علوم قرآنی یا دستکم بخشی از مباحث آن اصالت ذاتی قائل شد و شاید تردید و شبهه برخی در این باره تقویت می شود؛ مگر آن كه بگوییم این امر به علوم قرآنی اختصاص ندارد.
بسیاری دیگر از دانش های اسلامی، بلكه سایر علوم غیراسلامی نیز دچار این آفتند كه خاستگاه و آبشخور بخش قابل توجهی ازمباحث وگزاره های آنها را می توان در سایر علوم مرتبط جست. از اینجا است كه پدیده تداخل علوم پیدا شده است. چنان كه آخوند در تعریف علم اصول به تداخل علوم خراسانی در مبحث قطع و تجّری اذعان می كنداذعان كرده (محقق خراسانی،1409،ج1،ص7)، كه متكفل بررسی این دانش علم كلام است. با این حال، اصولیان نیز درباره آن سخن گفتهاند (همان،ص257).
علوم اسلامی مورد نظر درجایگاه خاستگاه علوم قرآنی عبارتند از:
1. تاریخ و سیره؛ 2. حدیث؛ 3. ادبیات؛ 4. كلام؛ 5. تفسیر؛ 6. اصول؛ 7. فقه.
1-3. تاریخ وسیره
كردیم، مباحثیهمان گونه كه اشاره قبل و پس از نزول قرآن، سیر تاریخی تدوین و شكل گیریهمچون حالات پیامبر و صحابه به تدوین وكتابت قرآن، كاتبان وحافظان قرآن، برخورد خلفا -اعم از دوران خلافت ابوبكر تاقرآن، اهتمام پیامبر -خلافت بنی امیه و زمان حضرت علی بنی مروان، تاریخ شكل گیری نخستین تفاسیر و ترجمه های قرآن، قّرای قرآن، اهتمام مسلمانان وتلاشی كه برای نشر و ترویج قرآن انجام یافته، تاریخ خوشنویسی وتذهیب قرآن و .... از جمله مباحث تاریخی است كه با صرف نظر از علوم قرآنی دركتابهای تاریخ و سیره به آن توجه شده است.
شاهد مدعا انعكاس همین مباحث در منابع تاریخی همچون تاریخ طبری، سیره ابن اسحاق، سیره ابنهشام، مروج الذهب مسعودی، تاریخ ابن خلدون، كامل ابن اثیرو .... است. عبارت دیگر آنچه از این دست مباحث و علوم قرآنی آمده، عموما به كتابهای تاریخی ارجاع و استنادگفتوگوها در منابع داده شده است.
2-3. حدیث
چنان كه اشاره كردیم خاستگاه اولیه علوم قرآنی حدیث بوده وآنچه درباره قرآن ، یا یا معارف وآموزه های آن از زبان پیامبر، امامان قالباز صحابه وتابعان نقل شده، در احادیث انعكاس یافته وبرای ما نقل شده است و بهرغم جدا شدن واستقلال علوم قرآن از حدیث ، همچنان بهترین منبع و آبشخور برای دستیابی به گزاره های علوم قرآنی جوامع حدیثی است؛ برای نمونه، ثقةالاسلام كلینی افزون برانعكاس روایات فراوانی در زمینه علوم قرآنی در بابهای پراكنده كافی،كتابی خاص باعنوان كتاب فضل القرآن را به این امر اختصاص داده است (ر.ك، كلینی، بیتا: ج2،ص595 به بعد). نیز علامه مجلسی در كتاب بحارالانوار فصلی مستوعب برای این مبحث گشوده است (مجلسی،1403ق: ج89).
در سایرجوامع حدیثی شیعه وجوامع متأخرهمچون الحیاة (ر.ك، حکیمی،ج2، ص67-185) ، میزان الحكمه، آثار الصادقین و.... نیز ابواب وفصولی به گردآوری روایات ناظر به قرآن اختصاص یافته است. بخاری در نخستین باب از كتاب الجامع الصحیح خود باعنوان سخن كتاب بدء الوحی ( بخاری،1422: ص21-23)، از ماجرای نزول وحی وبعثت پیامبر میانبه آورده وافزون بر اختصاص دادن ابوابی دراین زمینه، نظیر كتاب فضایل القرآن (همان، ص132-921)، كتاب الاعتصام بالكتاب والسنّه (همان، ص1285-1300) باآوردن بابی مفصّل با عنوان كتاب التفسیر (همان، ص787-920) سهم دانش های قرآنی را در كتاب خود ادا كرده است. این كار در صحیح مسلم و سنن ابی داود و جامع ترمذی نیز دنبال شده است.
بهترین شاهد مدعای ما كتابهای تفسیر روایی یا تفسیر مأثور است كه با تكیه به روایات جوامع حدیثی و با جدا سازی روایات تفسیری فراهم آمده اند. تفسیر نورالثقلین و البرهان و صافی میان شیعه در آغاز ذكر هر روایت تفسیری منبع روایی خود را ذكر كردهاند؛ چنان كه همین امر درتفسیر الدر المنثور نیز مشهود است.
باید توجه داشت كه بسیاری از روایات تفسیری، صریح یا به اشاره به مباحث علوم قرآن به ویژه منطق فهم وتفسیر قرآن ناظر است كه از جمله مباحث مهم این دانش بهشمار میرود.
متأسفانه آنچه تاكنون در زمینه روایات ناظر به قرآن انجام یافته، به روایات تفسیری منحصر بوده وسایر روایات در زمینه علوم قرآنی همچون وحی، نزول، تاریخ قرآن، محكم و متشابه، ناسخ ومنسوخ و..... یكجا به صورت جامع و روشمند گرد آوری نشده اند؛ در حالیكه این كار برای گره گشایی از بسیاری از ابهامهای موجود ضرور به نظر می رسد.
3-3. ادبیات
ادبیات مورد نظر شامل علومی چند است كه عبارتند از لغت و اشتقاق، صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع؛ دانشهایی كه به اذعان بسیاری از صاحب نظران به بركت قرآن و برای شناخت و فهم عمیق تر این كتاب آسمانی شكل گرفته اند. قرآن درجایگاه شاهكار متن عربی از این عناصر بهره گرفته و این دانش ها به منظور بازكاویدن آنها رخ نموده اند. كتابهایی همچون المفردات فی غریب القرآن راغب اصفهانی، مجمع البحرین طریحی، التحقیق فی كلمات القرآن الكریم حسن مصطفوی از جمله آثار ماندگاری است كه برای تبیین مفاهیم واژه های قرآن فراهم آمده اند. افزون بر این كتابها حتی منابع لغت عام همچون لسان العرب و تاج العروس مشحون از مباحث واژه شناسی آیات قرآن است و كتاب را برای خدمت قرآن وابنمنظور در مقدمه لسان العرب تصریح می كند كه این تسهیل فهم و تفسیر آن فراهم ساخته است.
صرف و نحو قرآن نیز چنین داستانی دارد. براساس آنچه مشهور است، نخستین بار ابوالاسود دئلی و دست به تنظیم قواعد و ضوابط شاگردان وی به راهنمایی حضرت امیر (معرفت، 1412: ج1، ص361،علم صرف و نحو زدند زرقانی، ج1، ص399). بعدها كتابهایی همچون الكافیه رضی الدین استرآبادی و شرح الكافیه جامی، مغنی الادیب عن كتب الاعاریب از ابن هشام برای بازشناسی ساختارهای صرفی و نحوی آیات تدوین شدهاند. كتاب مغنی در جایجای مباحث خود مشحون از استشهاد به آیات است. نیز چنان كه مشهور است، عبدالقاهر جرجانی، سكّاكی و تفتازانی برای نشان دادن وجوه اعجاز بیانی قرآن سه دانش معانی، بیان و بدیع را پدید آوردند. بر این اساس، افزون بر استشهاد فراوان به آیات قرآن در جای جای مباحث این علوم، بخشی از مباحث علوم قرآنی نیز به كند و كاو در این زمینه اختصاص یافته است.
4-3. كلام
كلام دانشی است كه دفاع عقلانی از آموزه های دینی را بر عهده دارد؛ از این جهت در تعریف آن گفته اند:
علم به عقاید دینی از روی ادله یقینی است (تفتازانی، 1401: ج1، ص6).
پیدا است كه با این تعریف ،كلام با نبوت عامه و خاصه و مباحث ، تبیین معجزه اثباتگر رسالتمربوط به آن سروكار دارد و تبیین چگونگی وحی درباره پیامبران و چند وچون وحی بر پیامبر اعظم یعنی قرآن و وجوه اعجاز آن،پیامبراسلام تحدی قرآن و ناكامی معارضان آن در عرصه هماوردی و اثبات تحریف ناپذیری آن از جمله مباحث كلامی است كه با علوم قرآن نیز اشتراك دارد؛ زیرا تبیین چگونگی وحی و وجوه اعجاز قرآن از جمله وظایف اصلی علوم قرآنی است. ازسوی دیگر دریكی از مباحث گسترده و پرچالش علوم قرآنی یعنی محكم و متشابه نیز علم كلام حضوری پررنگ دارد؛ زیرا در بررسی متشابهات و محكمات قرآن انواع نحله های كلامی از قبیل اشاعره، معتزله، امامیه، ماتریدیه، كرّامیه و.... و چگونگی برخورد آنان با این دست از آیات بررسی میشود. مباحث كلامی جلد سوم كتاب التمهید فی علوم القرآن استاد معرفت بهترین شاهد مدعا است.
5-3. تفسیر
تفسیر دانش فهم مدالیل آیات قرآن و کارکرد این دانش در عرصه آیات است كه درجایگاه ذی المقدمه و علت غایی علوم قرآنی نقش آفرینی می كند؛ یعنی مباحث و گزاره های علوم قرآنی را باید زمینهساز مقدمات فهم و تفسیرآیات قرآن نظیر نقش اصول برای فقه و منطق برای فلسفه دانست.
از سوی دیگر، تفسیر به دو شیوه اساسی ترتیبی و موضوعی تقسیم می شود. در روش ترتیبی اعم از ترتیب كنونی مصاحف یا ترتیب نزول، مفسّر از آغاز قرآن تا پایان آن بر اساس چینش آیات و سوره ها به تفسیر یكان یكان آیات میپردازد و بهطور مثال، تا تفسیر سوره حمد[= براساس چینش كنونی] را تمام نكند، به تفسیر سوره بقره نمیپردازد؛ چنان که بر اساس چینش نزول تا تفسیر سوره علق، پایان نپذیرد، به تفسیر سوره قلم نمیپردازد (برای آگاهی از چینش سورهها بر اساس نزول ر.ک: معرفت،همان: ج1، ص135-138)؛ اما در تفسیر موضوعی نگاه مفسر به موضوع خاصّ همچون توحید فاعلی معطوف شده و او به ناگزیر تمام آیات مرتبط به این موضوع را بندی، كشف مدالیل و منظر نهایی قرآن را دنبال میكند.استخراج و پس از دسته
با این توضیح، بخش قابل توجهی از مباحث علوم قرآنی در تفسیر ترتیبی و تفسیر موضوعی انعكاس یافته است؛ بهطور مثال، مباحث مربوط به شناخت مكی و مدنی سوره ها و اختلافهای موجود در این زمینه، اختلاف قرائات درآیات گوناگون قرآن، دیدگاه ها در زمینه شمارآیات یك سوره، مفاهیم واژه های گوناگون یك آیه، اسباب النزول، مباحث صرفی، نحوی و بلاغی و.... از جمله مباحث علوم قرآنی است كه در سرتاسر تفاسیر با فرازونشیب و شدت وضعف مشاهده میشود، بهترین شاهد مدّعا تفسیر مجمع البیان امین الاسلام طبرسی است كه با ساماندهی منطقی و قابل تحسین به مباحث تفسیری پرداخته است. وی در آغاز هر سوره به بررسی اختلاف در مكی یا مدنی بودن سوره و شمارآیات آن می پردازد؛ آنگاه با یادكرد عنوان«القرائة و الحجبة اختلاف قرائتها» ادّله آنها را بررسی می کند.
در ذیل عنوان اللغة به بررسی واژه های دشوار یا معناساز پرداخته، در بخش الاعراب اختلافات و دیدگاه ها در زمینه های صرفی و نحوی آیات را مورد مداقّه قرار می دهد. وجوه و نظایر، اسباب النزول از جمله محورهای دیگر مورد اهتمام در این تفسیر است. این -البته نه به صورت منقّح و منضبط- در سایر تفاسیر نیز دنبال شده است؛ چنانکه گاه مفسران ذیل آیات مرتبط با مباحث علوم قرآن نظیر آیه 23و 24 سوره بقره كه به تحدی و اعجاز قرآن ناظر است (ر.ك: طباطبایی، همان: ج1، ص58-89)، یا آیه هفتم سوره آل عمران كه بیانگر تقسیم قرآن به محكم و متشابه است (رك: همان: ج3، ص31-87) به تفصیل، مباحث علوم قرآنی را مورد بحث وبررسی نسبتا تفصیلی قرار داده اند.
حضور مباحث و گزاره های علوم قرآنی در تفاسیر موضوعی نیز چشمگیر است؛ بهطور مثال، قرآن از منظر قرآن، وجوه و عرصه های اعجاز، محكم و متشابه در قرآن، ناسخ ومنسوخ در قرآن، و... از جمله مباحثی است كه بهسبب ناظر بودن به آیات قرآن و بهره داشتن از روش تفسیر موضوعی، در تفاسیر موضوعی دنبال شده، با این حال از مباحث اصلی علوم قرآنی به شمار میروند.
6-3. اصول فقه
از جمله مباحث علوم قرآنی شناخت گونه های مضمونی آیات از قبیل عام وخاص، مطلق و مقیّد، مجمل ومبیّن و... است كه از جمله هر چند نگاه اصولیان به این اقسام فقط به مسائل علم اصول بهشمار میرود. قرآن اختصاص نیافته و شامل روایات نیز میشود.آیات همچنین مبحث حجیّت ظواهر قرآن كه در پاسخ به شبهات و دعاوی اخباریان در علم اصول فقه بحث و بررسی میشود درست یكی از نیز در مباحث حجّت از قرآن بهطور نخستین منبع مباحث علوم قرآنی است. واجتهاد یاد می شود. چنان كه در برخورد قرآن بادین شناخت سنت از امكان تخصیص یا نسخ قرآن با سنت گفتوگو می شود و در مبحث ظنون خاصه از این مسأله سخن به میان می آید كه آیا اخبار آحاد در حوزه تفسیر آیات حجت است یا نه؟ در مباحث الفاظ مباحثی همچون حقیقت و مجاز، حجیت قول لغوی،اصالةالظهور و ضرورت پایبندی به ظواهر تا زمانی كه قرینه برخلاف آن نباشد، در مباحث مقدماتی تفسیر باعنوان منطق فهم وتفسیر آیات كارآیی اساسی دارند؛ بنابراین، باید اذعان كرد كه همگی یا جزو مباحث علوم قرآنی است یا با زاویه ای خاص تردر علوم قرآنی از آنها گفتوگو می شود. مباحثی كه در كتابهای اصولی كهن همچون عدةالاصول شیخ طوسی؛ الذریعةالی اصول الشریعة، سیدمرتضی؛ الموافقات، شاطبی؛ المنخول والمستصفی، غزّالی و المحصول رازی منعكس شده، به خوبی نشاندهنده تداخل بخشی از مباحث علم اصول با علوم قرآنی است ( رک: نصیری، بیتا: ص130-139).
7-3. فقه
بخشی از مباحث علوم قرآنی در فقه انعكاس یافته یا حتی می توان مدعی شد كه كاوش های فقهی به غنای این مباحث در علوم قرآنی افزوده است؛ بهطور مثال، مبحث قرائات سبعه از این منظر در فقه بحث و گفتوگو میشود كه آیا می توان حمد وسوره نماز را طبق این قرائتها خواند یا نماز با قرائت مشهور [= قرائت حفص از عاصم] مجزی است؟ اگر در علوم قرآنی درباره بسمله از این حیث كه جزو آیات سوره است یا فقط بهصورت فاصله كاربرد دارد، گفتوگو می شود، میان فقیهان عامه و خاصه درباره وجوب یا جواز گفتن بسمله پیش از خواندن سوره نماز بحث می شود؛ چنان كه یكی یا دو تا از دانستن سوره های ضحی وانشراح وفیل وقریش كه در فقه محل بحث و گفتوگو استجمله مباحثی علوم قرآنی شمرده میشود.
چگونگی برخورد با قرآن درجایگاه كتاب آسمانی مقدس از قبیل جواز یا عدم جواز واگذاری آن به كافر، آداب تلاوت قرآن، جواز یا عدم جواز ترجمه قرآن به زبانهای گوناگون، جواز یا عدم جواز تغییر رسم الخط عثمانی، جواز یا عدم جواز انتشار قرآن با تنظیم سوره ها بر اساس نزول یا تفسیر قرآن بر این اساس و... از جمله مباحثی است كه در فقه و علوم قرآنی به طور یكسان بحث وگفتوگو شده و می شود.
4. روش شناسی مباحث علوم قرآنی
بررسی و تعیین روش شناسی انواع علوم برای بازشناسی روش هر علم و تعیین میزان كارآیی آن، تبیین نقاط قوت وضعف روش از جمله مباحثی است كه در فلسفه هر علم دنبال می شود. براین اساس گفته می شود كه بهطور مثال، روش علوم تجربی، حسی و تجربه؛ روش ریاضیات وفلسفه، عقلی؛ روش علم تاریخ، نقلی؛ روش عرفان، كشفی و شهودی است؛ یعنی ابزار و بنا بر رأی برخی دیگر، منابع شناخت هر یك از این علوم به اقتضای حوزه و گستره دخالت علم با علوم دیگر متفاوت است.
حال جا دارد كه بپرسیم علوم قرآنی ازمیان روشهای گوناگون ازچه روشی پیروی میكند؟
از مبحثی كه تحت عنوان « گستره مباحث علوم قرآنی» ارائه كردیم، تا حدودی می توان به پاسخ این پرسش دست یافت چرا که بر اساس گستره هفتگانه علوم قرآنی و نیز بخشی از مباحث اختصاص این دانش روش علوم قرآنی را می توان در سه روش1. نقلی؛ 2. عقلی؛ 3. تحلیل زبانی ارزیابی كرد.
1-4. روش نقلی
تمام مباحث تاریخی قرآن همچون تاریخ كتابت وتدوین و تنظیم قرآن، تاریخ كاتبان وحافظان قرآن، تاریخ تفسیر و مفسّران و... بهسان سایر مباحث تاریخی از روش نقلی پیروی می كند. مباحث حدیثی در علوم قرآنی همچون چندوچون روایات تفسیری، روایات فضایل وخواص آیات وسور، روایات نقل شده در زمینه شناخت مكی ومدنی، اسباب النزول و.... نیز تابع روش نقلی است. گزاره های مشترك علوم قرآنی وفقه نیز پیرو همین مطلب است؛ زیرا گزاره های فقهی با تکیه بر آیات و روایات شكل می گیرند؛ هر چند عقل واستنباط واجتهاد در كشف گزاره های فقهی دخیلند.
دانش تفسیر درآن بخش كه بر روایات مبتنی است -یعنی تفسیر اثری- همچنان بربنیاد روش نقلی استوار است، مگر آن كه در متن روایت دعاوی بر مبنای برهان واستدلال ارائه شده باشد كه در این صورت بر روش عقلی استوار خواهد بود. حال باید درنظر داشت كه در علوم و بهویژه علوم اسلامی مبتنی بر روش نقلی از چه ضوابط و معیارهایی می توان پیروی كرد؟ بخش عمده این ضوابط همان مبانییی خواهد بود كه در فقه الحدیث كارآیی دارد؛ بهطور مثال، اعتبار بخشی از آموزه های نقلی درعلوم قرآنی فرع استناد آن آموزه ها به معصوم است؛ بهویژه كه گزاره نقلی دارای صبغه دینی نظیر تفسیر آیه ای از قرآن باشد. درست به همین سبب است كه صاحب نظران علوم قرآنی شیعه ونیز شماری از عالمان اهل سنت در اعتبار روایات تفسیری نقل شده از صحابه وتابعان بهجهت فقدان ویژگی عصمت درآنان تشكیك روا داشته اند.
حال اگر آموزه ای ازعلوم قرآنی كه نه به صورت مستقیم، بلكه به صورتی غیرمستقیم صبغه دینی داشته باشد، نظیر اعلام مكی یا مدنی بودن سوره یا وقوع رخدادی خاص كه در نزول آیه تأثیرگذار بوده است[= روایات سبب نزول] و مواردی از این دست، آیا عصمت مروی عنه شرط است كه در این صورت گفتار صحابه وتابعان در این عرصه ها فاقد حجیت است یاعصمت مروی عنه شرط نیست که این مطلب جای بحث وگفتوگوی فراوان افزون بر دارد. روایان درمیزان اعتبار گفتار مروی عنه اتصال یا انقطاع سند یا برخورداری سلسله سند از شرایط صحّت ، نیز نقل نصّ روایت یا نقل به معنا، حضور عنصر تقیه یا عدم حضور آن در صدور روایت ( مرجح جهتی) و معیارهای پذیرش روایات از جمله اصول وقواعدی است كه در برخورد با گزاره های نقلی در علوم قرآنی باید مدنظر قرارگیرد؛ برای نمونه، عموم صاحب نظران علوم قرآنی روایات مرتبط با وحی قرآن همچون افسانه غرانیق و روایت ورقه بن نوفل را بر اساس مبانی روش نقلی نقد و بررسی کرده اند.
نظیرروایاتروایاتی كه ذیل قصص قرآن و در تبیین حلقه های مفقوده آنها رسیده ، هاروت و ماروت، یأجوج و مأجوج، شرح امتحانها و ابتلائات ایوب پیامبر یاد می شود و روایات ناظر به ماجرای داود این جهت جزو مسائل كه گاه از آنها به اسرائیلیات از علوم قرآنی بهشمار می آیند، از این دست هستند.
روشی كه در ، چهره درهم كشیدن برخورد با روایات اسباب النزول نظیر روایات شرح صدر پیامبر حضرت در برابرآن مستمندی نابینا و.... دنبال می شود ونیز روایات فضایل آیات و سور نیز تابع روش نقلی است. مباحث علوم قرآنی مرتبط با فقه را نیز باید تابع روش نقلی دانست؛ زیرا آموزه های فقهی نظیر آداب تلاوت قرآن یا جواز و عدم جواز قرائت نماز منطبق با قرائتهای هفتگانه جز از رهگذر نقل و با تكیه بر روایات قابل اثبات نیست.
2-4. روش عقلی
روش عقلی دو دسته از مباحث علوم قرآنی را دربرمی گیرد:
1. مباحث كلامی. همانگونه كه اشاره شد، مباحثی چون وجوه اعجاز قرآن بهویژه اعجاز عدم اختلاف، اعجاز بلندای معارف و آموزه های قرآن و نیز مبحث محكم ومتشابه و چگونگی برخورد نحله های گوناگون كلامی با این دست از آیات از جمله مباحث كلامی است كه در حوزه علوم قرآنی بحث و بررسی می شوند و پیدا است که در این دست از مباحث، داور و معیار اصلی عقل، ادله و براهین عقلی است؛ هر چند بهسان علم كلام، آیات و روایات كنار عقل به صورتهای گوناگون همچون شكل دهی به صغرای قیاس نقش آفرینی می كنند؛ برای مثال، معیار تشخیص و تمییز آیات متشابه از محكم عقل است؛ چه، حتی اگر بپذیریم كه در آیات و روایات معیارهای تمییزدهنده میان آنها رسیده باشد ـ كه اثبات آن جای تأمل فراوان دارد ـ باز این عقل است كه می تواند آن معیارها را برمصداقی عینی تطبیق کند. چنان كه فهم نهایی مدالیل آیات محكم ومتشابه وچگونگی برگرداندن متشابهات به محكمات نیز اذعاناز عهده عقل ساخته است. آیا شكل گیری نحله های گوناگون كلامی كه به ، خود شماری از صاحب نظران یكی از خاستگاه های آن وجود متشابهات در قرآن است نشانگر آن نیست كه روش شناخته شده میان مسلمانان دربرخورد با آیات محكم و متشابه عقل و روش عقلی است؟
البته پراكندگی نگاهها و نگرش ها را -كه خود پدیده ای نامیمون است- نباید به گردن عقل گذاشته و روش عقلی را روشی ناكارآمد و ناصحیح ارزیابی كرد. چنان كه مخالفان فلسفه یا كلام اغلب همین امر -یعنی اختلافهای درون متنی میان فیلسوفان و متكلمان- را یكی از ادله ضعف، بلكه مردود بودن این دو دانش دانسته اند؛ بلكه باید روش عقلی بهسان سایر روشها آسیب شناسی شده و ضعف مواد یا هیأت قیاس ها، سستی مبادی و مبانی برخی از نگرش های كلامی بازكاوی شود.
2. بخشی از مباحث حدیثی وتفسیری در علوم قرآنی، گرچه عموما تفسیر و حدیث را جزو مباحث نقلی به شمار آمده و روش حاكم برآنها را روش نقلی می شناسند، به نظر میرسد كه این فرانگری و عمومیت بخشی جای تأمل جدّی دارد. آیا آنجا كه خداوند در قرآن با تكیه براستدلال و برهانی روشن درصدد اثبات مدعایی است، بر روش نقلی اتكا دارد؟ به این معنا كه درستی گفتار خود را بخاطر صدورآن از خداوند می داند یا بخاطر تكیه داشتن آن بر برهانی عقل پسند بر صحّت آن تأكید می ورزد؟
آیا چنان كه بسیاری از صاحب نظران معتقدند آیاتی نظیر «یَا أَیُّهَا النَّاسُ انتم الفقرا الی الله والله هو الغنی الحمیدُ»( فاطر(35): 15)، «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ»( طور(52):35) (برای تفصیل بیشتر ر.ك: سبحانی، 1411ق: ج1، ص69)، بر برهان امكان و آیاتی نظیر«هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَكُن شَیْئاً مَذْكُوراً » (انسان(76): 1) بر برهان حدوت ناظر نیست (رك: همان: ص78. و نیز ر.ك، طباطبایی همان: ج20، ص120)؟!
مباحث بینشی (عقاید) ودر روایات معصومان بهویژه در با ملحدان و ارزشی (اخلاقی) بهویژه در مناظرات اهل بیت زنادقه بر عقل و براهین عقلی تكیه شده است؛ برای مثال، دركتاب التوحید كافی در نخستین باب «تحت عنوان باب حدوث العالم و اثبات المحدث» و در نخستین روایت، مناظره با زندیقی كه از مصر برای گفتوگو و امام صادق پیش از آن كه زندیق لب به سخن بگشاید،مناظره با امام به مدینه وسپس به مكه آمده بود، نقل شده است. امام پرسید: آیا می داند كه در زیرزمین یا در دلاز او آسمانها چیست؟ او پاسخ منفی داد و امام خطاب به او چنین فرمود:
عجبا لك لم تبلغ المشرق ولم تبلغ المغرب و لم تنزل الارض و لم تصعد السماء ولم تجز هناك فتعرف ما خلفهّن و انت جاحد بما فیهن و هل یجحد العاقل ما لایعرف؟ ( كلینی، ج1، ص92 ).
محل شاهد ما عبارت «هل یجحد العاقل ما برای اثبات قاعده «عدم الوجدان لایدل عقل و عاقل را بهلایعرف» است كه امام صادق بوده لذا بر تو لازمعلی عدم الوجود» است كه آن را بپذیری! باری،داوری گرفت نه این كه این گفتار امام صادق با زنادقه یا زبان مشترك در تمام مناظرههای اهل بیت پیروان سایر ادیان و مذاهب، عقل بوده است؛ چه، آنها در اصل وجود خداوند یا رسالت تشكیك میکردند؛ بلكه انكار داشتند و معنا پیامبراسلام سخنان با استناد به خداوند یا معصومان باشد؛نداشت اعتبار این دست از بدین سبب است كه شماری از بزرگان در روایات ناظر به ارزش های اخلاقی یا براهین عقلی بر اتصال یا صحّت سند پافشاری نداشته، حتّی برصحت روایات موافق با عقل بهرغم زدهاند.برخورداری از ضعف سندی مهر تأیید
با این توضیح، بخشی از مباحث تفسیری و حدیثی علوم قرآنی را كه بر استدلال های عقلی متکی است می توان تابع روش عقلی دانست؛ برای مثال، در تمام مواردی كه صاحبنظران علوم قرآنی یا مفسّران بخشی از روایات قصص یا اسباب النزول یا فضایل آیات و سور، یا روایات مرتبط با وحی یا جمع قرآن یا روایات ناظر به تحریف قرآن را نه بهسبب ضعف های سندی، بلكه بهدلیل مخالفت با براهین عقلی نقد و بررسی کرده اند، در حقیقت از روش عقلی پیروی كرده اند؛ چنان كه عموم صاحب نظران، روایات ناظر به مسحورشدن پیامبر را مخالف عصمت ایشان دانسته اند و آیت الله خویی، روایات را ناسازگار با مقام رسالت و انجام كامل آن بهوسیله جمع قرآن پس از پیامبر حضرت میداند و عموم صاحب نظران شیعه روایات ناظر بهآن تحریف قرآن را مخالف ادّله عقلی از قبیل فروپاشی تحدّی قرآن، خلل در خاتمیت قرآن و... ارزیابی كرده اند.
3-4. روش تحلیل زبانی:
اصطلاح تحلیل زبانی نخستین بار از سوی فیلسوفانی همچون ویتگنشتاین، ارائه شد كه پس از ادعای كانت در انقلاب كپرنیكی جدید در عرصه فلسفه و بازگرداندن مبحث معرفت شناسی وامكان یا عدم امكان آن در خارج به فضای ذهن (ملكیان، ج3، ص123) مدعی شدند كه حتی پیش از بازكاوی مبانی معرفت شناسی در ذهن و تأكید برضرورت انطباق خارج با ذهن نه ذهن با خارج، چنان كه كانت مدعی بود، باید اصول و قواعد زبانشناختی، مفاهیم و كاركردهای واژه ها، اصطلاحات، جملات و ساختارهای ادبی هرزبان و طیف های فكری را كه این مفاهیم را بهكار می برند شناخت؛ چنان كه واژه جواز در عرف عام، در فقه، در فلسفه، در حدیث و... دارای مفهوم علیحده است و اصطلاح وجود، در زبان فیلسوف به یك معنا و در زبان عارف به معنایی دیگر بهكار می رود.
از این پدیده باعنوان «بازی زبانی» یاد می شود كه برای نخستین بار فیلسوف آلمانی ویتگنشتاین آنها را ارائه کرد. این درحالی بود كه قرن ها پیشتر عالمان اصول فقه در شیعه و اهل سنت به قواعد زبانشناختی توجه داشتهاند و تمام مباحث الفاظ در این دانش به نوعی ناظر به قواعد تحلیل زبانی است؛ بهطور مثال، وقتی اصولی می گوید: كاربرد جملههای اخباری همچون «تعیدالصلوه» در انشا وبه معنای « أعدالصلوه» در روایات به صورت مجاز شایع است مقام بیان این(مظفر، بی تا، ج1، ص114). در حقیقت در در بیان احكام انشائیه چنین نكته اند که شیوه غالب و رایج اهل بیت بوده كه آنها را به صورت احكام اخباری بهكار می بردند.
ادبیات را نیز باید از نوع مباحث تحلیل زبانی دانست. با این توضیح، بخشی از مباحث علوم قرآنی كه پیشتر آنها را مرتبط یا متداخل با اصول فقه دانسته ایم نظیر اصالت ظهور، حجیّت ظواهر قرآن، ونیز تمام مسائل ناظر به ادبیات قرآن نظیر واژهشناسی، صرف، نحو، معانی، بیان و بدیع را باید تابع روش تحلیل زبانی ارزیابی كرد.
روش تحلیل زبانی نه تابع عقل است، نه نقل؛ بلكه بر پایه قراردادها و كاركردها استوار است.
از قراردادها و كاركردها در اصطلاح به «وضع تعییّنی» یا عناوینی مثل عرف عام، عرف خاص، وضع لغوی، وضع«وضع تعیّنی» یاد می شود و همچنین شرعی یا متشرعی بر آن ناظر است. بنابراین؛ مهمترین هدف در روش تحلیل زبانی، دستیابی به این قراردادها، كاركردها واثبات آنها است؛ برای مثال، باید از رهگذر كاربردها و كاركردهای واژه «جواز» درفلسفه و تعابیر فیلسوفان اثبات كرد كه این واژه در فلسفه به معنای «امكان» و در برابر «وجوب» و «امتناع» است. درحالی به استناد كاربردها و كاركردهای واژه «جواز» در فقه و گفتار فقیهان می توان ثابت کرد كه این واژه در فقه به مفهوم «اباحه» دربرابر «حرمت» است. بر همین اساس، مباحث علوم قرآنی مرتبط با ادبیات و نیز مرتبط با مباحث الفاظ اصول فقه تابع روش تحلیل زبانی است؛ برای مثال، وقتی قرار شد در علوم قرآنی درباره معنا و ریشه واژه «قرآن» گفتوگو شود، باید با مراجعه به آرای واژه شناسان و كاركرد این واژه در لغت عرب، قرآن و روایات به پاسخ آن دست یافت یا اگر صاحبنظری در علوم قرآنی درصدد اثبات حجیّت ظواهر قرآن باشد، باز با استناد به روش تحلیل زبانی باید از این مقدمات كمك بگیرد كه قرآن در تفهیم و تفاهم همسو و همصدا با قواعد تخاطب و محاوره كه از جمله این قواعد تكیه بر ظواهر است، با مردم به گفتوگو پرداخته است.
5. كاستی های علوم قرآنی
علوم قرآنی چنان كه اشاره شد، مجموعه ای از دانش های گوناگون بر محور قرآن است كه برای شناخت، فهم وتفسیر آن فراهم آمده وحیات خود را از سده نخست اسلامی با مباحثی بس محدود آغاز كرد وپس از طی فراز ونشیب های متعدد به دانشی گسترده تبدیل شد كه ضمن فراهم آمدن هزاران كتاب در این عرصه وظهور اندیشهوران باریك اندیش، امروزه به صورت رشته ای مستقل یا كنار حدیث در دانشگاههای كشورهای مسلمان یا درمطالعات خاورشناسان دنبال میشود.
بهرغم رشد و بالندگی قابل تحسین این دانش، كاستی هایی درآن به چشم می خورد كه کوشش صاحب نظران را برای رفع و به سامان رساندن آنها ضرور می سازد. در این جا به یادكرد دو دسته از كاستی ها بسنده می كنیم:
1-5. ضعف سامانمندی مباحث علوم قرآنی
در این امر نباید تردید كرد كه رمز ماندگاری و توسعه دانش، برخورداری آن از یك سامان و نظام مندی منسجم است. این امر، راه تعلیم و تعلّم آن دانش را نیز تسهیل می كند؛ برای مثال، از روز نخست فقیهان فریقین با الهام از روایات پیشوایان دینی و اولویتگذاری آموزه های تشریعی دین، كتابهای فقهی خود را از كتاب طهارت آغاز كرده وتا كتاب دیات به پایان رسانده اند. نیز اصولیان شیعه مباحث گوناگون علم اصول را در دو بخش مباحث الفاظ ومباحث حجّت منعكس ساخته و درهر یك از این دو عرصه، مسائل علم اصول را براساس سامانهای همسان دنبال كرده اند؛ برای مثال، درمباحث حجت ابتدا از قطع، آنگاه از ظنون خاصه وسپس از اصول عملیه گفتوگو میكنند. كلام و فلسفه نیز تاحدود فراوانی تابع نظام واره مشخصی است. مباحث كلام از خداشناسی آغاز شده، پس از گذر از نبوت عامه وخاصه، امامت عامه وخاصه به معاد ختم می شود. فلسفه نیز كوشیده تا مباحث ومسائل گوناگون خود را در دو بخش اصلی امور عامه (فلسفه بالمعنی الاعم) شامل احكام وجود، ماهیت، مقولات عشر، علت ومعلول و... و الاهیات (فلسفه بالمعنی الاخص) شامل شناخت مبدأ ومعاد دنبال کند؛ امّا متاسفانه مسائل علوم قرآنی بهرغم همه آثارو نگاشته های فراهم آمده، از انسجام و سامانمندی چندان مشخصی پیروی نمی كند.
در كتاب های البرهان والاتقان چنان كه پیشتر یاد كردیم، به ترتیب 47 و80 دانش آمده است. نخستین مبحث در کتاب البرهان شناخت سبب نزول، و آخرین مبحث آن شناخت ادوات است. نخستین مبحث در کتاب الاتقان شناخت مكی ومدنی وواپسین بحث، شناخت طبقات مفسّران است.
سیوطی خود كوشیده مباحث هشتادگانه کتاب را در پنج محور اصلی سامان دهد كه عبارتند از 1. شناخت نزول قرآن؛ 2. شناخت سند؛ 3. شناخت ادا؛ 4. مباحث الفاظ؛ 5. معانی متعلق به احكام؛ 6. معانی متعلق به الفاظ (رك:سیوطی،1411ق: ج1، ص21-24)؛ اما حقیقت آن است كه این دسته بندی، صرف تكلّف است ومباحث ازهم گسیخته الاتقان چنان نیست كه بتوان برای آن سامانه مشخصی را پیشنهاد كرد.
عبدالعظیم زرقانی از صاحب نظران متأخر علوم قرآنی كوشیده سامانه جدیدی ازمباحث علوم قرآنی ارائه دهد. او دركتاب مناهل العرفان مباحث علوم قرآنی را درهفده بحث بدین ترتیب منعكس ساخته است:
1. معنای علوم قرآن؛ 2. تاریخ علوم قرآن؛ 3. نزول قرآن؛ 4. اولین وآخرین نزول؛ 5. اسباب نزول؛ 6. نزول قرآن برهفت حرف؛ 7. شناخت مكی ومدنی؛ 8. جمع قرآن؛ 9. ترتیب آیات و سور؛ 10. كتابت قرآن؛ 11. شناخت قرائات؛ 12. شناخت تفسیر ومفسّران؛ 13. ترجمه قرآن ؛ 14. شناخت نسخ؛ 15. شناخت محكم ومتشابه؛ 16. اسلوب قرآن؛ 17. اعجاز قرآن.
استاد ما آیتالله معرفت، سامانه دیگری از مباحث علوم قرآنی را دركتاب التمهید فی علوم القرآن بدین شرح دنبال كرده است:
1. شناخت وحی؛ 2. نزول قرآن؛ 3. شناخت اسباب نزول؛ 4. تاریخ قرآن؛ 5. شناخت قرائات؛ 6. شناخت ناسخ و منسوخ؛ 7. شناخت محكم و متشابه؛ 8. شناخت اعجاز قرآن؛
وی در دو جلد التفسیروالمفسّرون، مبحث شناخت تفسیر و مفسّران را ارائه كرده است. چنان كه مشهود است سامانمندی دو كتاب مناهل العرفان و التمهید تا حدودی به هم نزدیك شده؛ امّا با این حال، هیچ دلیلی ارائه نشده كه مثلا چرا باید شناخت اسباب نزول دركتاب نخست در مبحث پنجم و دركتاب التمهید در مبحث سوم ارائه شده باشد. چرا در كتاب مناهل العرفان فصل ومبحثی خاص به اسلوب قرآن اختصاص یافته؛ اما در كتاب التمهید این مبث نیامده است؟
2-5. ضعف در فراپوشی مباحث:
اشكال پیشگفته یعنی ضعف سازواره مباحث حتی در صورتی كه محدوده مباحث علوم قرآنی مشخص شده باشد نیز جاری خواهد بود؛ یعنی اگر صاحب نظران علوم قرآنی اتفاق نظر داشتند كه مثلا مباحث این علم بهسان فقه پنجاه و یك مبحث است، و اگر این مباحث بهطور نامنظم وغیرمنسجم در كتابهای علوم قرآنی منعكس نمی شد، اشكال فقدان یا ضعف سازواره مباحث هم چنان جای طرح داشت؛ درحالی كه افزون بر ضعف در سامان مندی مباحث، محدوده مباحث علوم قرآنی به خوبی مبیّن و مشخص نشده؛ بدین جهت است كه هماهنگی در این جهت نیز درمیان آثار علوم قرآنی به چشم نمی خورد. و برای مثال، دركتاب البرهان چهل و هفت علم، در كتاب التحبیر والاتقان سیوطی به ترتیب صدویک و هشتاد علم انعكاس یافته؛ امّا ناگهان این حجم انبوه دركتاب مناهل العرفان به هفده بحث ودر كتاب التمهید با احتساب كتاب التفسیر و المفسّرون به نه مبحث كاهش یافته است. چرا مباحثی همچون لغات دخیل قرآن، آداب تلاوت، شناخت فضایل وخواص آیات وسور قرآن؛ شناخت امثال، شناخت حقیقت، مجاز وكنایه، شناخت وجوه ونظایر قرآن كه در كتاب البرهان آمده، دركتابهای متأخر علوم قرآن انعكاس نیافته است؟! چرا مباحث مربوط به ادای قرآن یا اصول وقواعد لحن وقرائت؛ مباحث مربوط به علم معانی بیان و بدیع قرآن، شناخت گونه های آیات ازقبیل عام وخاص، مجمل و مبیّن ؛ فواصل آیات، اعلام قرآن، رسوم خط وكتابت قرآن كه از جمله مباحث كتاب الاتقان سیوطی است، در روزگار ما دركتابهای علوم قرآنی موردغفلت قرارگرفته است؟!
اگر این مباحث در عداد سایر مباحث علوم قرآنی نبوده ودر شناخت قرآن وفهم وتفسیر آن نقشی نداشته اند، چرا امثال زركشی وسیوطی با الهام از آثار و تك نگاری های پیشینیان این مباحث را در كتاب خود آورده اند و اگر می پذیریم كه این مباحث كنار محكم و متشابه و شناخت قرائات جزو مباحث علوم قرآنی است، چرا در كتابهای متأخر بدون هیچ توضیحی و صرفا بنا به سلیقههای نویسندگان از آنها غفلت شده است؟!
از سوی دیگر چرا برخی از مهمترین مباحث قابل طرح در علوم قرآن یعنی «مبانی و ضوابط فهم وتفسیرآیات»، « بررسی علل اختلاف مفسّران»، «روشها وگرایش های تفسیری»، «مبانی تفسیرموضوعی» و... كه اهمیت آنها به مراتب از مباحث تاریخی همچون قرائات یا مبحث ناسخ ومنسوخ قرآن بیشتر است، در كتابهای علوم قرآنی مورد غفلت قرار گرفته؟! از دیگر سو آیا همان گونه كه امروزه بهسبب رویكرد مباحث نوپیدا در عرصه كلام اسلامی از عنوان كلام جدید استفاده می شود، آیا روا است که به سبب رویكرد مباحث نوظهور در عرصه علوم قرآنی همچون «قرآن وخاورشناسان»، «شبهات قرآنی»؛ «زبان قرآن»، «هرمنوتیك یا منطق فهم آیات» از اصطلاح «علوم قرآنی جدید» بهره جوییم؟
منابع و مآخذ
1. ابن اثیر عزالدین ابوحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی تاریخ، بیروت، دارصادر، 1385.
|