اخبار
در مورد فتنه گران در روز عاشورا
عاشورای هشتاد و هشت
خون از دو دیده جاری گشت
مردم همه به شور و شین
همه عزادار حسین(ع)
که ناگهان خبر رسید
یه عده ای پست و خبیث
2،3 مگابایت
دانلود کلیپ تصویری
مستقیم یا غیرمستقیم
منبع کلیپ مبارز
شنبه 4/2/1389 - 1:7
شعر و قطعات ادبی
یا علی رفتم بقیع اما
چه سود
هرچه گشتم فاطمه(س) آنجا نبود
یا علی قبر پرستویت کجاست؟
آن گل صد برگ خوش بویت کجاست؟
هرچه باشد من نمک پرورده ام
دل به عشق فاطمه خوش کرده ام
حج من بی فاطمه (س) بی حاصل است
فاطمه (س) حلال صدها مشکل است
فرق من و پروانه در این بود به عالم پروانه پرش سوخت ومنهم جگرم سوخت
جمعه 3/2/1389 - 15:31
خواستگاری و نامزدی
یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر
پروازش بود . چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای
گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید.
او برروی یک صندلی دستهدارنشست و در آرامش شروع به خواندن
کتاب کرد.
در کنار او یک بسته بیسکوئیت بود و مردی در کنارش نشسته بود و
داشت روزنامه میخواند.
وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد
هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.
پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده
باشد.»
ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او
یک بیسکوئیت برمیداشت ، آن مرد هم همین کار را میکرد. این کار او را حسابی
عصبانی کرده بود ولی نمیخواست واکنش نشان دهد.
وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد:
«حالا ببینم این مرد بیادب چکار خواهد کرد؟»
مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد.
این دیگه خیلی پرروئی میخواست!
او حسابی عصبانی شده بود.
در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به
هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و
جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه
اعلام شده رفت. وقتی داخل هواپیما روی صندلیاش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا
عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه
بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!
خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد ... یادش رفته بود که
بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.
آن مرد بیسکوئیتهایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که
عصبانی و برآشفته شده باشد...
در صورتی که خودش آن موقع که فکر میکرد آن مرد دارد از
بیسکوئیتهایش میخورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح
رفتارش و یا معذرتخواهی نبود.
- چهار چیز است که نمیتوان آنها را بازگرداند...
1 سنگ ... پس از رها کردن!
2 حرف ... پس از گفتن!
3 موقعیت... پس از پایان یافتن!
4 و زمان ... پس از گذشتن!
پنج شنبه 2/2/1389 - 6:56
طنز و سرگرمی
عزیزم!
می توانی خوشحال باشی، چون من دختر
كم توقعی هستم.
اگر می گویم باید تحصیلكرده باشی، فقط به خاطر این است كه
بتوانی خیال كنی بیشتر از من می فهمی!
اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است كه همه
با دیدن ما بگویند "داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود!
اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با
تجهیزات كامل داشته باشی، فقط به این خاطر است كه وقتی هر سال به مسافرت دور ایران
می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم!
اگر از تو خانه می خواهم، به خاطر این است كه در خانه ای با تو باشم كه تا آخر عمر در و دیوارآن، خاطره اش را برایم حفظ كنند و هرگوشه
اش یادآور تو باشد!
اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است كه فرصتی به
تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان
بوده ای!
اگر می گویم هرسال برویم یك كشور را ببینیم، فقط به خاطر این
است كه سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم كه آیا واقعا "به هركجا كه
روی آسمان همین رنگ است"؟! اگر تو به من كمك نكنی تا جواب سوالاتم را پیدا
كنم، پس چه كسی كمكم كند؟!
اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است كه به تو ثابت
كنم چقدر برایم عزیزی!
و بالاخره...
اگر جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است كه
به من ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست داری و عشقمان فارغ از رنگ و
ریای مادیات است.
پنج شنبه 2/2/1389 - 6:53
طنز و سرگرمی
چند دقیقه بعد از مراسم خواستگاری:
.مادر داماد: ببخشید میشه واسه پسرم زیرسیگا ری بیارین؟خوانواده ی عروس:مگه سیگار هم میکشه - -آره آخه پسرم توی قمار باخته ناراحته -.چی قمار ؟آره بلد نبود توی زندان یاد گرفت -. چی مگی زندان هم رفته؟ -آره آخه معتاد بود… چی معتاد؟- آره زن قبلیش لوش داد
چهارشنبه 1/2/1389 - 17:20
سينمای ایران و جهان
- مملکت: من و این بچه و اصغر قاطر همه مون بیمهٔ ارحم الراحمینیم. اونم خودش با برزگیش
نگه مون میداره.
- نادر: تو فکر میکنی، تو این جهنم بی در و پیکر میتونی تنهایی
مواظب دخترت باشی.
- نادر: قلبشو به کی داده؟ به تو، به نگار، یا این که پاره پاره
کرده بینتون.
- نادر: من دارم شعار میدم یا تو که هنوز نمیخوای بفهمی زمونه
فرق کرده. فرق نکرده، زیر و رو شده.
- حمید: اولا من زندانبانش نیستم، پدرشم.
- پدرام: یه جوری راست و ریستش کن که تلخ نشه.
- مادر پدرام: اون نفیر دربون جهنمم خاموش کن.
- پدرام: دیزی و موسیقی سنتی یا تکنو پارتی و سوسول بازی.
- پدرام: بند قنداقتو ببند، دل و جیگرت نریزه پایین.
- مهسا: تو فقط محکم بشین، مراقب بار شیشه ات باش.
- پدرام: بالاخره ما نفهمیدیم، تو میترسی گیر بیفتی یا میخوای
بری خودتو لو بدی.
- پدرام: چرا تو فکر میکنی وضع اونا از ما بدتره. اگه ما مرده
بویدم شاید اون دنیا خوش و خرم داشتیم حالشو میبردیم.
- دوست شادی: باید قلقشو پیدا کنی دیگه. همشون خیال میکنن عقل
کلن ولی هر کدومشون یه قلقی دارن.
- شادی: بابای من از اون قفلایی که هیچ کلیدی بهش نمیخوره.
- دوست شادی: احتمالا از اونایی که میخواستن جهانو تغییر بدن،
حالا که زورشون نرسیده، تلافیشو سر زن و بجه شون درمیارن.
- شادی: خوش به حال ما که دلمون به هیچی خوش نیست.
- ترقی: این دوربینای جدیدو ندیدی، انقده ولی شیشصد برابر هزار
برابر میکنه، تا فیاخال دون آدمم عکس میگیرن بعد میفرستن رو اینترنت.
- طلبکار: حاشا به غیرتش، تو رو کرده سپر بلا.
- امیر: اصلا گفتنش چه فایدهای داره. یه حرف تکراری که هر دومون
تا تهشو حفظیم.
- پدرام: این جوری که ترمز بریدی، دیگه لازم نیست مادرت لومون
بده.
- حمید: چون میبینه افتادم گوشه رینگ و طلبکارا دارن لت و پارم
میکنن.
- دوست پدرام: بی عرضه، آدم ساندویچشو که نمیبره رستوران.
- دوست پدرام: ببین، من گوشتم نپزه، تو گلوت گیر میکنه.
- مینو: این بازی رو تمومش کن، خیلی طولانی شده.
- داریوش: دلم پیرتر از اون که بخواد دوباره برای کسی بلرزه.
- داریوش: من همیشه تو رو برای خودت خواستم، نه برای خودم.
- پلیس فرودگاه: هر قانونی یه استثنایی هم داره. حالا اگر حکم
ندارن معنیش این نیست که دارن دروغ میگن.
سه شنبه 31/1/1389 - 11:53
شعر و قطعات ادبی
چه در حضور ، چه دور از تو مات و مبهوتم
گهی ز دیده و گاهی به دل ز دیدارت
کسی زدیده عشق و ادب تو را بیند
که چشم پوشد و بیند همیشه رخسارت
تو نازنین تر از آنی که یار من باشی
خوشم با اینکه نخوانی مرا ز اغیارت
به یک نگاه و نظر کرده ای مرا حیران
خبر نداشت دلم می شود گرفتارت
حالا میخوام یه خواهشی ازتون داشته باشم این که هر کس که الان داره این متن رو میخونه یه دعای فرج خوشکل برای آقا بخونه و سه تا صلوات خوشکل تر برای سلامتیش.
سه شنبه 31/1/1389 - 2:20
شعر و قطعات ادبی
گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی، درگه است
هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین، وادی فقر است و فنا بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی، روش گم گرددت گر بود یک قطره قلزم گرددت
سه شنبه 31/1/1389 - 2:10
تبریک و تسلیت
عزیز خانه ی حق ماده شیر آورده
امیره ای زبرای امیر آورده
به روی دست علی آنچنان نمایان که
خدا دلیل دگر بر غدیر آورده
پیام وحی برای پیمبر خاتم
خبر زعالمه ای بی نظیر آورده
شب ولادت گریه است فاطمه امشب
که غم به قلب تو درد کثیر آورده
امیر زاده همیشه امیر می ماند
در این میانه که نام اسیر آورده
دوشنبه 30/1/1389 - 22:7
شعر و قطعات ادبی
بلبی چون من پر بسته گرفتار نباشد
سیر از خویشتن و صحنه گلزار نباشد
لانه هیچ کبوتر چون من زار نسوزد
یا اگر سوخت در آن خانه گرفتار نباشد
نوجوانی چو منِ سوخته دل پیر نگردد
یا اگر پیر شود پیش کسی خوار نباشد
من همان مرغ اسیرم که قفس قتلگهم شد
بیش از این
حال مرا طاقت گفتار نباشد
قنفذ آنقدر مرا زد که نفس از بدنم رفت
خواست دستم بسوی حیدر کرّار نباشد
يکشنبه 29/1/1389 - 23:26