طنز و سرگرمی
مرکز نگهداری و تحقیقات از پانداها در شانگهای چین
عبور از زیر پرچم بزرگ روسیه در جریان جشن روز وحدت روسیه در خیابان ورسکایا مسکو
مجسمه های مومی هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ در موزه مجسمه های مومی لهستان در شهر کراکف
جمع آوری چادر های اقامت پناهجویان در شهر پاریس 1
يکشنبه 16/8/1395 - 13:27
طنز و سرگرمی
روزی زنبور و مار با هم بحثشان شد. مار گفت: «انسانها از ترس ظاهر خوفناک من میمیرند نه به خاطر نیش زدنم.»
اما زنبور قبول نکرد. مار برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت. آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که در کنار درختی خوابیده بود. مار رو به زنبور کرد و گفت: «من او را میگزم و مخفی میشوم و تو در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و خود نمایی کن.»
مار نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن در بالای سر چوپان کرد. چوپان فورا از خواب پرید و گفت: «ای زنبور لعنتی» و شروع به مکیدن جای نیش و تخلیه زهر کرد. مقداری دارو بر روی زخمش قرار داد و بعد از چند روز بهبودی یافت.
مدتی بعد که باز چوپان در همان حالت بود، مار و زنبور نقشه دیگری کشیدند. این بار زنبور نیش میزد و مار خودنمایی میکرد. این کار را کردند و چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید از ترس پا به فرار گذاشت و به خاطر وحشت از مار دیگر زهر را تخلیه نکرد و ضمادی هم استفاده نکرد. چند روز بعد چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد.
برخی بیماریها و کارها نیز همین گونه هستند. فقط به خاطر ترس از آنها، افراد نابود میشوند یا شکست میخورند. بیماری سرطان از جمله بیماریهایی است که دلیل عمده مرگ و میر بیمارانش باخت و تضعیف روحیه آنان است.
يکشنبه 16/8/1395 - 13:22
طنز و سرگرمی
دهقانی یک غاز پیدا میکند و به خانه میبرد. دهقان به غاز غذا میدهد و او را مداوا میکند. ابتدا حیوان ترسو مردد است و به این فکر می کند که: «چه اتفاقی افتاده است؟ چرا او به من غذا میدهد؟»
موضوع هفتهها ادامه پیدا میکند تا اینکه بالاخره تردیدهای غاز از بین میرود. بعد از چند ماه غاز مطمئن میشود که: «من در قلب دهقان جا دارم.» و هرچه این غذا دادن ادامه مییابد تأییدی بر این باور او است.
در حالی که غاز کاملاً از خیرخواهی دهقان مطمئن شده است، یک روز در کمال ناباوری از قفسش بیرون کشیده میشود و کشاورز سرش را میبرد.
این غاز قربانی تفکر استقرایی شده است. تفکری با گرایش ترسیم نوعی یقین و اطمینان عالمگیر بر پایه مشاهدات منفرد. دیوید هیوم، فیلسوف قرن هجدهم، این تمثیل را برای هشدار دادن نسبت به خطرات این نوع تفکر به کار برد. با این همه تنها غازها نیستند که در دام این نوع از تفکر گرفتارند، انسانهای زیادی هم گرفتارند.
يکشنبه 16/8/1395 - 13:11
طنز و سرگرمی
مردم هرگاه گرفتار مساله یا با رویدادهایی در ظاهر ناخوش آیند روبه رو می شوند ، اغلب با داد و فریاد بر شانس بد خود لعنت می فرستند غافل از اینکه این اتفاق به ظاهر ناخوشایند و یا به عبارت دیگر " بد شانسی " بدون حکمت نبوده و بهر حال دلیلی داشته که شاید بعدها متوجه آن شویم.
روزی گله ای از گوزن ها از جنگلی به سرعت عبور می کردند که تا غروب نشده و هوا رو به تاریکی نرفته به محل زندگی یا لانه های خود بازگردند اما یکی از گوزن های نر براثر سرعت زیاد بی اندازه و کمی تاریک شدن جنگل ، چشم هایش به دقت کار نکرد و به قول معروف نتوانست " راه را از چاه " تشخیص دهد و شاخ های بلندش در میان شاخه های درختی تناور گیر کرد و هرچه تلاش کرد نتوانست خود را از دام به رهاند .
این گوزن که همراه خانواده اش در جنگل زندگی می کرد و از اینکه زندگی خوبی داشتند همیشه خوشحال بود و بیشتر گوزنها به زندگی صمیمی و خوب این خانواده حسرت می بردند ، گوزن دیگر خسته شده و همسر و بچه هایش نیز برای نجات پدر از این دام تلاش زیادی کردند اما نتوانستند پدر را نجات دهند .
گوزن پدر در این موقعیت گویی گذشته را از یاد برده و زندگی خوب در کنار خانواده اش را فراموش کرده بود و با خود می گفت : چقدر من بد شانسم ، اصلا از اول شانس نداشتم و چقدر بد بخت و بیچاره ام .
گوزن سپس به خانواده اش گفت : شما بازگردید شاید بتوانم تا فردا خود را رها کنم ، اما همسر و فرزندانش گفتند : " هرگز چنین کاری نمی کنیم و ما تا صبح پیش تو می مانیم ."
صبح خیلی زود یک چوب بر از آن محل عبور می کرد وقتی دید گوزن در میان شاخه های درختی تنومند گیر کرده و خانواده اش غم زده در کنارش ناظر گرفتاری پدرشان هستند ، دلش به رحم آمد و به سرعت بازگشت تا اره و تبر خود را از خانه بیاورد ، چوب بر ،شاخه ها و برگ ها راقطع کرد و گوزن را رهانید ، گوزن و خانواده اش خیلی خوشحال و مسرور شدند و گوزن نر همراه خانواده اش بلافاصله به محل زندگی خود بازگشتند و پس از دقایقی متوجه شدند که شب گذشته یک گله شیر گرسنه و خشمناک به محل زندگی گوزن ها در یکی از مناطق جنگل حمله برده و تقریبا تمام گوزن ها و جانداران دیگری را که نزدیک آن محل زیست می کردند از بین برده و جانداری در این محل باقی نمانده است اما گوزن و خانواده اش بخاطر در دام افتادن پدر از حمله شیرها مصون مانده و به زندگی خود ادامه دادند .
يکشنبه 16/8/1395 - 11:46
طنز و سرگرمی
يکشنبه 16/8/1395 - 11:43
طنز و سرگرمی
«قدم زدن روی این پل نماد گذار است. گذار طبقه متوسط شهری از فرودست شهر تهران به جغرافیا و ساختارهای تفریحی فرادستان در شمال شهر. گذرندگان با لباسها و کفش و کیف مهمانی، در کاملترین شکل آراستگی چهره و مو با پوشش آلامد آمدهاند برای تسخیر خاکریزها، ایستادن بر فراز، پیوستن به خیل سلفیگیرندگان، دیدن و دیده شدن و به حساب آمدن؛ چرخیدن در چرخه بیپایان جستن و نیافتن.»
به گزارش اعتدال، ماهنامه اندیشه پویا در نوشتاری با عنوان سماع نان نوشت: «در صفحه نخست جستوجوی کلیدواژه «آبوآتش» در گوگل به این عبارت برمیخورید: «اگر در پایتخت زندگی میکنید، خودتان را از این بهشت محروم نکنید. حتی اگر برای چند روزی به تهران سفر میکنید، به پارک آبوآتش سر بزنید.» بهشتی بر زمین که با ترسیم تصویری دیگرگون، قلمروهای رستگاری را بازتعریف میکند. رستگاران مدرن بر بلندای «پل طبیعت» بر فراز ترافیک انبوه و بیانتهای ماشینهای در گذر ایستادهاند. در جایگاهی برتر و فارغ از سرسام شهر، نظارگانی همچون خدایان بر فراز المپ.
آن پایین دختر و پسری در میانه بزرگراه مدرس گیر افتادهاند. شتاب ماشینها مجال عبورشان نمیدهد. جای ایستادن نیست. فقط باید بال داشت و به بالا پرواز کرد تا به پل طبیعت رسید. ترسان و منقبض از کنار گاردریل بزرگراه میروند و قوز کردهاند تا جای کمتری بگیرند؛ تا کمتر جای ماشینها را تنگ کرده باشند. هر بار که میایستند تا شانسشان را برای عبور امتحان کنند، چشم میدوزم به ماشینها. نفسم را حبس میکنم. سر میچرخانم. این بالا رستگاران همه در حال سلفی گرفتناند. به خودم اطمینان میدهم که آن دختر و پسر هم فرصتی برای دویدن در فاصله امن میان غولهای آهنین پرشتاب خواهند یافت. نام پارک آبوآتش بر سر زبانهاست و پل چند طبقه طبیعت تپههای عباس آباد را به خیابان جردن متصل میکند که یکی از خیابانهای نمادین وضعیت زندگی فرادستانه در شهر تهران است.
قدم زدن روی این پل نماد گذار است. گذار طبقه متوسط شهری از فرودست شهر تهران به جغرافیا و ساختارهای تفریحی فرادستان در شمال شهر. گذرندگان با لباسها و کفش و کیف مهمانی، در کاملترین شکل آراستگی چهره و مو با پوشش آلامد آمدهاند برای تسخیر خاکریزها، ایستادن بر فراز، پیوستن به خیل سلفیگیرندگان، دیدن و دیده شدن و به حساب آمدن؛ چرخیدن در چرخه بیپایان جستن و نیافتن.
پارک آبوآتش به خاطر چهار برج و آتش و فضایی که ویژه فواره زدن آب از زمین طراحی شده و دو پل معلقش بر فراز دو بزرگراه همت و مدرس مشهور است. یکی از پلها همان پل طبیعت است و دیگری پل ابریشم که پارک را به ساختمان اتاق شیشهای «گنبد مینا» میرساند. همچنین سالنها، رستورانها و کافههای متعدد دارد. با این حال شبها خانوادههای سنتیتر، پرجمعیتتر یا خانوادههایی از مناطق به لحاظ اقتصادی فرودستتر تهران با بار و بندیل چای و قابلمه غذا به پارک میآیند. در آلاچیق زیرانداز پهن میکنند و مینشینند. گله به گله زیر نور چراغ سفره میاندازند برای صرف غذاهایی که از خانه آوردهاند. هزینه یک شب شام در یکی از رستورانهای فود کورتهای اینجا برای یک خانواده پنج-شش نفره چیزی حدود ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار تومان است.
در فضای پارک و پل بالغ بر پنج مجموعه غذایی زنجیرهوار یا همان فودکورت وجود دارد. هر فودکورت مسیری است سرپوشیده یا در هوای آزاد با حدود تقریبی ۲۰ تا ۴۰ رستوران و کافه که در فضای پذیرایی از مشتریهایشان با هم سهیماند؛ فضای طویل در عرضی محدود که با غرفههای متعدد و کوچک طبخ و نمایش و فروش عذا و با میز و صندلیهایی برای نشستن و صرف غذا پر شده است. فودکورتهای پل، خلوتتر و کم غرفهترند.
«فودکورت طبیعت» در طبقه زیرین پل و «راه سبز» در هوای باز است و فودکورتی که مسقف به چادری بزرگ است بیش از همه به چشم میآید. فودکورت «راه چوبی» که ظاهرا مدرنتر و پیچاپیچتر است. به خاطر افزودن رستورانهای ایتالیایی و هندی و گیلکی با قیمتهای بالاتر، طبقات به لحاظ اقتصادی مرفهتر را جذب میکند. ورود به این مکانها ورود به سرزمین هیاهوهاست. با صدای موسیقی لاینقطع و سمج از میان یکدستی به ظاهر متنوع دکوراسیون که عبور کنید، با آدمهای رنگارنگ، بشقابهای غذای سلفونپیچ شده روی پیشخوان، بشقابهای پر و خالی روی میزها، لیوانهای بلند و مایعات رنگین و سینیهای کوتشده از تکههای مرغ و سیبزمینی مواجه میشوید. عدهای در حال گذرند و عدهای میخورند و حرف میزنند و میخندند. فاصلهای میان فضای خورندگان و گذرندگان وجود ندارد. بوها و نورها و رنگها و رویها و مویها درهمآمیختهاند.
هر چه میچرخی، باز رستوران است و فستفود و کافه؛ انواع کباب، ساندویچ، سوخاری، کیک و قهوه، شیک، آبمیوه و نوشیدنیهای مجاز دیگر با قیمتهایی مشابه کافهها و رستورانهای متوسط شهر، از سوپ شش هزار تومانی و آب میوه هشت هزار تومانی تا کباب عربی «مشکل» ۴۵ هزار تومانی و «منوی خانواده»ی نود هزار تومانی در فستفود کورت طبیعت، همه چیز متوسط و عامهپسند است؛ دکوراسیون، کیفیت خوردنیها و نوشیدنیها و موسیقی فودکورتها، مناسبات و ساختارها و بُعد خصوصی کافهنشینی و رستوران رفتن را دستخوش تغییر کردهاند. فودکورتها حتی پارک آبوآتش و پل طبیعت را هم در حاشیه خود قرار دادهاند.»
يکشنبه 16/8/1395 - 11:34
طنز و سرگرمی
الهه حصاری (زاده ۱۸ مرداد ۱۳۶۹ - تهران) بازیگر ایرانی است. الهه حصاری لیسانس زبان انگلیسی و فوق دیپلم تربیت بدنی، در دوره دبیرستان در گروههای تئاتر دبیرستان شرکت داشته و دوره کلاسهای بازیگری مؤسسه فرهنگی هنری چهرههای ماندگار را با کسب رتبه ممتاز پشت سر گذاشته است.
يکشنبه 16/8/1395 - 10:52
طنز و سرگرمی
به تازگی پسر امین حیایی، بازیگر سینما و تلویزون به جرگه ی هنرمندان عرصه سینما پیوسته است. حیایی پدر در اینستاگرامش تصویری از پشت صحنه فیلم «شعلهور» را با گریم جالب پسرش منتشر کرد.
يکشنبه 16/8/1395 - 10:35
طنز و سرگرمی
يکشنبه 16/8/1395 - 10:33
طنز و سرگرمی
بسیاری اوقات ما جانداران را فاقد هوش و تواناییهای عقلی میدانیم، اما جالب است که در موراد زیادی، آنها برای بقای کار دست به کارهای هوشمندانه جالبی میزنند.
یکی از کاربران سایت Imgur چند وقت پیش، شاهد یکی از همین صحنهها بود.
او دید که عنکبوتی روی گاراژ مجاوری یک باغ، تار تنیده است. منتها فضای فیزیکی این گاراژ برای تنیدن و محکم کردن تار به صورت عمودی اصلا مناسب نبود.
عنکبوت به همین خاطر دست به کار عجیبی زد، برای محکم کردن پایههای شبکه، سنگی را در یک توری قرار داد و در انتهای پایینی تارش قرار داد.
سنگ معلق، به اندازه کافی سنگینی دارد و باعث استوار تار میشود.
و همین برای عنکبوت ما کافی بود!
چهارشنبه 5/8/1395 - 13:54