پس از آن که عمر بن سعد اولین تیر را به سوی امام حسین علیه السلام و یارانش رها کرد، سپاهیان او لشگر امام علیه السلام را تیرباران کردند. امام رو به اصحاب خویش کرد و فرمود:« برخیزید و برای مرگ مهیا شوید که گریزی از آن نیست. خداوند شما را رحمت کند. این تیرها فرستادگان آن قوم به سوی شماست.» یاران امام به پیکار مشغول شدند و مدتی با آن لشگر نبرد کردند. تیرها همانند باران بر لشگر حسینی میبارید و حدود پنجاه نفر از اصحاب امام حسین علیه السلام در همین تیرباران به شهادت رسیدند.
پس از آن که عمر بن سعد اولین تیر را به سوی امام حسین (ع) و یارانش رها کرد، سپاهیان او لشگر امام علیه السلام را تیرباران کردند. امام رو به اصحاب خویش کرد و فرمود:« برخیزید و برای مرگ مهیا شوید که گریزی از آن نیست. خداوند شما را رحمت کند. این تیرها فرستادگان آن قوم به سوی شماست.» یاران امام به پیکار مشغول شدند و مدتی با آن لشگر نبرد کردند. تیرها همانند باران بر لشگر حسینی میبارید و حدود پنجاه نفر از اصحاب امام حسین علیه السلام در همین تیرباران به شهادت رسیدند.
تعداد اصحاب امام علیه السلام در روز عاشورا سی و دو نفر سواره و چهل نفر پیاده بوده است. از محمد بن ابی طالب نقل شده است که پیادگان هشتاد و دو نفر بوده اند و سید بن طاووس از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که تعداد یاران امام چهل و پنج نفر سواره و صد نفر پیاده بودند. منابع:
قصه کربلا، ص 257 بحار الانوار، ج 45، ص4.
لیلی یکی از همسران امام حسین (ع) بود؛ دختر ابو مرة بن عروة بن مسعود ثقفیه و میمونه، دختر ابوسفیان. او مادرعلی اکبر بود که درکربلا به شهادت رسید. بنابراین علی اکبر از طرف پدر هاشمی است و از طرف مادر به طایفه ثقیف و امیه میرسد. به همین دلیل معاویه میگفت علی اکبر برای خلافت سزاوارتر است، چرا که جدش رسول خداست، و شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و جمال و شکوه ثقیف را داراست.
منتهی الامال، ج 1، ص 855.
عقیل بن ابی طالب، فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد و از تبار بنی هاشم به شمار می آید. ابوطالب دارای چهار پسر به ترتیب به نام های طالب، عقیل، جعفر و علی علیه السلام بود که فاصله هر یک ده سال بود. بنابر این عقیل بیست سال از علی علیه السلام بزرگتر بوده است. گویند عقیل در نزد ابوطالب بسیار محبوب بود و از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز به وی علاقه داشت. عقیل در جنگ بدر با اکراه و اجبار قریش حضور یافت و به دست مسلمانان اسیر شد و چون خود چیزی نداشت، با فدیه عباس بن عبدالمطلب آزاد شد و به مکه بازگشت. عقیل پس از صلح حدیبیه با میل خود به مدینه هجرت کرد و اسلام آورد و همراه برادرش جعفر بن ابیطالب در جنگ موته شرکت کرد. وی آگاهی گستردهای از قبایل عرب و تاریخ و وقایع گذشته آنان داشت و به علم انساب مسلط بود. به هنگام اقامت امام علی علیه السلام در کوفه به آن شهر سفر کرد؛ ولی به علت کهولت سن در هیچ یک از جنگهای جمل، صفین و نهروان شرکت نکرد. از امام کاظم علیه السلام روایت است که فرمود:" امام علی علیه السلام در یکی از خطبه هایش درباره عدم قیام خود در عصر غاصبان خلافت فرمود: « از بستگانم آنان که در دین یاورم بودند (همانند حمزه و جعفر) رفتند و آن گاه من بودم و دو پناهنده قریب العهد به جاهلیت: عباس و عقیل!
داستان هایی شیرین و بهیادماندنی از دیدارهای عقیل با امام علیه السلام و نیز از ملاقاتهای عقیل با معاویه در دست است که از آن جمله حدیث محماة و آهن تفتیده است و نیز ماجرای زیر از داستانهای شگفت عقیل است: ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: در عصر خلافت علی علیه السلام، برادرش عقیل به امید فراوان از مدینه راهی عراق شد. علی علیه السلام از او استقبال شایانی به عمل آورد و به هنگام شام، نان و نمک -که غذای همیشگی او نیز بود- بر سر سفره آورد. عقیل که شگفت زده شده بود، گفت: غذا همین است؟ فرمود: آری، نعمت خداوند است؛ مگر چه نقصی دارد؟! عقیل گفت: این خلافت تو سودی به من ندهد. بدهی من چهار هزار درهم است. آن را به من بده تا به مدینه بازگردم. فرمود: این مقدار ندارم. باید صبر کنی تا اول ماه از سهمیه بیت المال -که چهار هزار درهم است- به دستم برسد و از هزینه خانواده نیز کسر کنم و به تو بدهم. عقیل گفت: بیت المال در دست توست. باز میگویی نداری؟ فرمود: آن امانت مسلمین در دست من است. عقیل که وضع را چنین دید از علی علیه السلام خواست که به وی رخصت دهد تا نزد معاویه رود! گویند عقیل در اواخر عمر نابینا شد و در بصره اقامت گزید و در یکی از سفرهای خود در سال 50 قمری در شام بدرود حیات گفت و همان جا دفن شد. منابع: قاموس الرجال، ج 7، ص 226؛ بحارالانوار، ج 42، ص 121؛ اسدالغابه، ج 4، ص 63؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید
الهی بهر تسلیم و رضای تو سری دارم بده فرمان که بر پیکر سر فرمانبری دارم بر آن عهدی که بستم پای بستم پس بکن مستم که از فرط خماری در کف خود ساغری دارم تو گفتی سنگر آزاد مردی تشنه ی خون است برای دادن خون ، من علی اکبری دارم تو گفتی قصد انسان سازی نسل جوان دارم جوانان را بگو مانند قاسم رهبری دارم تو گفتی گلشن دین تشنه است و آب میخواهد بگو پیر عطش را ساقی آب آوری دارم تو گفتی اعتبار هر سند باشد به امضایش برای مهر و امضا خون حلق اصغری دارم تو گفتی بهر قد، قامت قیامت قامتی باید قیامت کن به پا چون سرو قامت پیکری دارم تو گفتی ساربان از بهر کارش مزد میخواهد به جای مزد او انگشت با انگشتری دارم تو گفتی بهر زینب نیزه ی دشمن سری باید برای نیزه داران من سر سوداگری دارم تو گفتی رمز تکمیل شهادت ها اسارت هاست مهیای اسیری همچو زینب خواهری دارم تو گفتی نیلگون از ضرب سیلی صورتی خواهم بگو با مادرم زهرا سه ساله دختری دارم