دعا و زیارت
مصحف فاطمه (س)
پیش گفتار
دانش و آگاهى اهل بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) بر گرفته از علم الهى و فراتر و گسترده تر از معارف بشرى است و بدین جهت سرشار از حكمت و معرفت است و درك و تحلیل آن براى سایر انسان ها، مشكل و یا غیر ممكن است. بدین لحاظ در روایت نورانى آنان آمده است: ان خبرنا صعب مستصعب، لا یحتمله الا ملك مقرب، أو نبى مرسل، أو مؤمن امتحن الله قلبه للایمان، أو مدینة حصینة. قیل: و اى شىء المدینة الحصینة؟ قال: القلب المجتمع. (1)
یعنى: (درك و آگاهى از وضع و ) خبر ما دشوار و مشكل است و كسى نمى تواند آن را تحمل نماید، مگر فرشته مقرب پروردگار، یا پیامبر مرسل، یا مؤمنى كه خداوند متعال قلبش را براى ایمان امتحان و آزمایش كرده باشد، و یا شهرى كه استوار و محكم باشد.
پرسیده شد: شهر استوار و حصین چیست؟ امام(ع) فرمود: قلب كسى كه به كمال رسیده باشد.
بنابراین، در حیات طیبه اهل بیت(ع) أسرار و رازهایى است كه جز خودشان، كسى از آن ها با خبر و مطلع نیست و جز اندكى از انسان هاى به كمال رسیده، كسى توان تحمل و تحلیل آن ها را ندارد.
یكى از أسرار و رازهاى اهل بیت(ع)، كتاب هایى است كه در میان آنان بوده و خود را موظف به نگه دارى آنان مى دانستند. از مهمترین و عظیم ترین كتاب هاى اهل بیت(ع)، مصحف حضرت فاطمه زهرا(س) است.
در این نوشتار تلاش خواهیم كرد با استفاده از احادیث و روایات معصومین(ع)، به بررسى این كتاب مهم پرداخته و درباره آن، به این پرسش ها پاسخ دهیم: مصحف فاطمه(س) چیست، در چه تاریخى تدوین شد، در چه چیزى نوشته شده، چه استفاده هایى از آن به عمل مى آید، چه مقدار حجم دارد و در كجا و در اختیار چه كسى قرار دارد؟ پیش از پرداختن به پاسخ هاى فوق، مقدمتاً دو مورد را به استحضار مى رسانم.
1) كتاب هاى اهل بیت(ع)
اصولاً كتاب ها و رساله هایى كه از سوى اهل بیت(ع) تدوین یافته و یا به آنان نسبت داده شده است بر چهار دسته مى توان تقسیم كرد:
1-1 - كتاب هایى كه از سخنان و وصایاى آنان گردآورى شده و بعدها به صورت كتاب مدون درآمدند.
برجسته ترین و متقنترین این نوع كتابها، كتاب گرانسنگ " نهج البلاغه " است، كه از خطبهها، نامهها و كلمات قصار امیر مؤمنان(ع)، توسط سید رضى گردآورى و تألیف گردید. هم چنین مىتوان كتاب " الجعفریات " و كتاب " تفسیر منسوب به امام حسن عسكرى(ع) " را در این دسته برشمرد..
2-1 - كتاب هایى كه از سوى آنان نوشته شده و در اختیار عموم مردم قرار گرفت، تا همگان از آن ها بهرهمند گردند. مانند " صحیفه سجادیه " و " رساله حقوق " كه توسط امام زین العابدین(ع) به رشته تحریر درآمدند.
3-1 - كتاب ها و یا به عبارت صحیحتر، علومى كه اهل بیت(ع) حاملان و راز داران آنها بوده و از معصوم پیشین آنها را تحویل گرفته و به هنگام شهادت، به معصوم بعدى مى سپردند و اینها از جمله ودایع امامت بود، كه هم اینك در اختیار امام زمان (ارواحنا لمقدمه الفداه) قرار دارد. مانند جفر أحمر، جفر أبیض، جفر اكبر و جفر اصغر.
امام جعفر صادق(ع) در روایتى فرمود: و عند نا الجفر الابیض، والجفر الاحمر، والجفر الاكبر، و الجفر الاصغر، و الجامعه، و الصحیفة و كتاب على(ع).(2).
4-1 - كتابهایى كه از سوى اهل بیت(ع) تدوین شدهاند، اما نه براى عموم مردم، بلكه براى خود پیشوایان معصوم(ع) كه از پیشواى قبلى به پیشواى بعدى منتقل مىشد و در آخر در اختیار خاتم الاوصیاء، حضرت حجت بن الحسن(ع) قرار گرفتند و اینها نیز از اسرار و ودایع امامت مىباشند.
معروفترین و مشهورترین آنها عبارتند از: كتاب " الجامعه " و كتاب " مصحف فاطمه".
البته مصحف هاى دیگرى نیز براى اهل بیت(ع) بیان شده است و طبق روایتى براى هریك از امامان معصوم(ع) مصحفى وجود دارد. (3).
2) تفاوت مصحف با صحیفه
به مصحف فاطمه(س)،" صحیفه فاطمه(س) " نیز گفته مى شود. ولیكن این قول، نادر است و قول معروف و مشهور درباره كتاب حضرت زهرا(س) همان " مصحف فاطمه(س) " مىباشد.
گرچه نمىتوان به طور قطع و یقین بین این دو، تفاوتى قایل شد ولى آنچه به ذهن انسان تبادر مى نماید و اطلاق آیات و روایات، آن را تأیید مى كند، این است كه صحیفه، به نامه یا نوشتهاى گفته مى شود كه از شخصیتى به شخصیت دیگر و یا به جمعى از مردم ارسال و یا براى استفاده آنان تحریر و تدوین گردید. مانند كتاب شریف " صحیفه سجادیه " كه از سوى امام زین العابدین(ع) براى استفاده همه مؤمنان تدوین شد. اما مصحف، در صدر اسلام به كتاب خدا (قرآن مجید) گفته مىشد و از این قبیل است مصحف امام على(ع)، مصحف عثمان، مصحف عبدالله بن مسعود و غیر ذلك.
باید توجه داشت كه مصحف فاطمه(س)، از این دست نیست و مراد از آن، قرآن فاطمه زهرا(س) نمىباشد و حتى در برخى از روایتها تأكید شده است كه در مصحف فاطمه(س) چیزى از قرآن مجید وجود ندارد، تا این گمان كه مصحف فاطمه(س)، چیز خاصى نیست جز قرآن آن حضرت، از ذهن ها زدوده شود و دانسته شود كه این كتاب شریف، غیر قرآن و چیز دیگرى است.
در احادیث متعددى از معصومین(ع) به این موضوع تأكید شد. به فرازهایى از آن ها توجه فرمایید:
امام جعفر صادق(ع): و مصحف الفاطمة، ما أز عم ان فیه قرآناً. (4)
امام صادق(ع): و الله ما فیه من قرآنكم حرف واحد. (5)
امام محمد باقر(ع): ما فیه شىء من القرآن.(6)
امام موسى كاظم(ع): عندى مصحف فاطمه(س)، لیس فیه شىء من القرآن.(7)
به هر روى، گرچه كتاب فاطمه زهرا(س)، مصحف خوانده مى شود ولیكن مصحف به معناى قرآن نیست. بلكه كتابى است كه با انشاى آن حضرت نگاشته شده است. اما از این كه چرا آن را مصحف نامیدند، چند علت ذكر شده است:
1- برخى از علما معتقدند كه از حضرت فاطمه زهرا(س) دو كتاب بر جاى مانده است كه یكى از آن ها " صحیفه حضرت فاطمه زهرا(س) " است كه حاوى احادیث و سخنان پدر ارجمندش حضرت محمد(ص) است و دیگرى " مصحف فاطمه(س) " است كه پس از رحلت پیامبر خدا(ص)، آن را املاء و تدوین نمود (8) و چون خواستند بین آن دو كتاب تمایزى باشد، آن ها را به دو نام، یكى را صحیفه و دیگرى را مصحف خواندند.
2- برخى دیگر معتقدند كه مصحف فاطمه(س) در آغاز، در صفحات پراكنده تحریر یافته بود كه بعدها آن را امیر مؤمنان(ع) و یا امامان بعدى در یك نسخهاى گردآورى كرده و نام مصحف را برآن گذاشتند.(9).
مصحف فاطمه(س) و تاریخ تدوین آن
بى تردید تدوین این كتاب گرانبها، در اواخر عمر شریف حضرت فاطمه زهرا(س) و در مدتى كوتاه به وقوع پیوست و اگر بخواهیم تاریخ تدوین آن را بیان كنیم، با برداشت از احادیث و روایات متعدد، فاصله رحلت پیامبر خدا(ص) تا شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)، یعنى از 28 صفر تا سوم جمادى الثانیة سال یازده هجرى قمرى را باید بیان كرد.
ابوعبیده، كه از راویان حدیث امام جعفر صادق(ع) است، در روایتى گفت: برخى از اصحاب و یاران (امام "ع") پرسش هایى از امام جعفر صادق(ع) نموده و پاسخ هاى خویش را یافتند و پس از آن درباره مصحف فاطمه(س) پرسیدند. آن حضرت، مدتى سكوت نمود و سپس فرمود: انكم لتبحثون عما تریدون و عما لا تریدون. ان فاطمة(س) مكثت بعد رسول الله(ص) خمسة و سبعین یوماً و كان دخلها حزن شدید على ابیها و كان جبرئیل(ع) یأتیها فیحسن عزائها على ابیها و یطیب نفسها، و یخبرها عن ابیها و مكانه، و یخبرها بما یكون بعدها فى ذریتها، و كان على(ع) یكتب ذلك. فهذا مصحف فاطمة(س).(10)
یعنى: شما (گاهى) از چیزى كه مى خواهید و از چیزى كه نمىخواهید بحث مى كنید. به درستى كه حضرت فاطمه(س) پس از رحلت رسول خدا(ص) به مدت هفتاد و پنج (یا نود و پنج) روز بیشتر باقى نماند و در این مدت بخاطر رحلت پدرش بسیار محزون و اندوهگین بود و جبرئیل امین بر او نازل مى شد و مصیبت پدرش را بر او تسلیت گفته و وى را آرامش خاطر مىداد و او را از مقام پدرش و مكان او ( در بهشت) با خبر مىساخت. هم چنین آنچه كه بر فرزندان، نوادگان و ذرارى او پس از وفات وى مىگذرد، او را خبر مى داد و امام على(ع) همه اینها را براى فاطمه(س) مىنوشت. این، همان مصحف فاطمه(س) است.
مشابه این روایت را حماد بن عثمان از امام جعفر صادق(ع) نقل نمود. وى گفت:
از امام صادق(ع) پرسیدم: مصحف فاطمه(س) چیست؟
امام(ع) در پاسخم فرمود:
ان الله تعالى لما قبض نبیه(ص) دخل على فاطمة(س) من وفاته من الحزن مالا یعلمه الا اللّه - عز و جل - فارسل الیها ملكاً یسلى غمها و یحدثها، فشكت ذلك الى امیر المؤمنین(ع). فقال(ع): إذا احسست بذلك و سمعت الصوت قولى لى. فاعلمته بذلك، فجعل امیرالمؤمنین(ع) یكتب كل ما سمع حتى اثبت من ذلك مصحفاً.(11)
یعنى: همین كه خداوند متعال، روح پیامبرش ( حضرت محمد " ص" ) را به ملكوت اعلى منتقل نمود، بر حضرت فاطمه(س) از بابت رحلت پدرش، حزن شدیدى عارض گردید كه غیر از خدا كسى مقدار آن را نمى داند. پس خداوند متعال فرشته اى را به سوى وى نازل كرد، كه هم غم و اندوهش را تسلیت داده و هم او را از چیزهاى تازهاى با خبر گرداند. حضرت فاطمه(س) این ماجرا را براى همسرش امیرمؤمنان(ع) تعریف كرد و حضرت على(ع) به وى فرمود: هرگاه نزول فرشتهاى را احساس كردى و صدایش را شنیدى (گفتههایش را) به من بگو. پس هرگاه فرشتهاى مى آمد، حضرت فاطمه(س) همسرش على(ع) را باخبر مىكرد و هر چه مى شنید براى او مىگفت و حضرت على(ع) نیز هرچه را از فاطمه(س) مىشنید مىنوشت، تا این كه از آن نوشتهها، مصحف به وجود آمد.
این دو حدیث پرسشهایى چند از مصحف فاطمه(س)، از جمله زمان و كیفیت تألیف و كاتب آن را پاسخ داد ولى با این تفاوت كه در حدیث اول، زمان و تاریخ آن را روشنتر بیان نمود و در حدیث دوم، نقش امیرمؤمنان(ع) در كتابت و تدوین آن را.
البته در این موارد، احادیث دیگرى وجود دارد كه به خاطر پرهیز از اطاله كلام، از بیان آنها صرفنظر مىكنیم.
محتواى مصحف فاطمه(س)
بىتردید مهمترین و اصلىترین سخن درباره مصحف فاطمه(س) در این مسئله است كه این مصحف، حاوى چه نوع اطلاعات و آگاهىهاست و محتواى آن چه دانشى را در برگرفته است؟
براى پىبردن به این قضایا، باید توجه داشت كه مصحف فاطمه(س) چون در دسترس عموم نیست و جز اهل بیت(ع) كسى از آن اطلاعى ندارد، براى پاسخ یافتن درباره زوایاى گوناگون آن، هیچ راهى نیست، جز این كه به اهل بیت(ع) متوسل شویم و از احادیث و روایات نورانى آنان بهره گیریم.
پیش از این گفتیم كه در بسیارى از روایات تأكید شده است كه مراد از مصحف فاطمه(س)، قرآن مجید نیست و حتى یك حرف از قرآن در آن وجود ندارد. در برخى از روایات دیگر آمده است كه احكام حلال و حرام در آن وجود ندارد. امام صادق(ع) در روایتى فرمود:
اما انه لیس فیه شىء من الحلال و الحرام و لیكن فیه علم مایكون.(12)
به عبارت دیگر، مصحف فاطمه(س) یك كتاب فقهى و یا رساله عملیه نیست. بلكه مهمتر و بالاتر از این گونه اطلاعات است، و آن عبارت است از چیزى كه كسى آن را نخوانده، نشنیده و ندانسته است و نخواهد دانست و جز خداوند متعال از اسرار و رازهاى آن، اطلاعى ندارد. و آن، علم و دانش آینده است.
ابوبصیر، روزى به محضر امام صادق(ع) شرفیاب شد و چون با امام(ع) خلوت كرد، فرصتى یافت تا از اسرار و رازهاى آنان باخبر گردد و لذا ازامام(ع) درباره علوم اهل بیت(ع) و ودایع آنها از جمله جفر، جامعه و غیر ذلك سؤال نمود و امام(ع) پاسخ وى را داد. تا این كه نوبت به مصحف فاطمه(س) رسید و امام(ع) در پاسخ وى فرمود: و ان عندنا لمصحف فاطمه علیهاالسلام و ما یدریهم ما مصحف فاطمه(س)؟
قال(ع): مصحف فیه مثل قرآنكم هذا ثلاث مرات. والله ما فیه من قرآنكم حرف واحد. قال: قلت: هذا والله العلم. قال(ع): انه لعلم و ما هو بذاك.(13)
یعنى: در نزد ما (امامان ) است مصحف فاطمه(س) و ( مردم ) چه مىدانند مصحف فاطمه(س) چیست؟
آن گاه فرمود: مصحفى است كه محتواى آن، سه برابر قرآنى است كه در نزد شما است. سوگند به خداى سبحان، هیچ چیزى از قرآن، حتى یك حرف، در آن وجود ندارد.
ابوبصیر گفت: عرض كردم: سوگند به خدا، این علم (بزرگى) است.
فرمود: (آرى) این مصحف، علم و دانش (بزرگى) است ولى این مصحف، قرآن نیست.
در حدیثى دیگر، امام جعفر صادق(ع) در پاسخ برخى از اصحاب خود درباره مصحف فاطمه(س) فرمود:... و كان جبرئیل علیه السلام یأتیها، فیحسن عزائها على أبیها، و یطیب نفسها، و یخبرها عن أبیها و مكانه، و یخبرها بما یكون بعدها فى ذریتها و كان على(ع) یكتب ذلك.(14)
یعنى: جبرئیل(ع) بر فاطمه زهرا(س) نازل مىشد و مصیبت رحلت پدر بزرگوارش را بر وى تسلیت مىگفت و آرامش خاطرى براى وى فراهم مىكرد و او را از مقام پدرش و مكان و منزلتش (در بهشت) خبر مىداد و هم چنین او را از آینده فرزندان، نوادگان و ذرارىاش مطلع مىكرد و امام على(ع) اینها را( براى فاطمه(س) مىنوشت.
هم چنین در روایتى از امام صادق(ع) آمده است: و اما مصحف فاطمه(س)، ففیه ما یكون من حادث، و أسماء كل من یملك الى ان تقوم الساعة.(15)
یعنى: اما مصحف فاطمه(س)، پس در آن است هرچیزى كه در آینده واقع گردد. هم چنین در آن است، اسامى تمام كسانى كه تا پایان دنیا، حكومت مىیابند و به زمامدارى مىرسند.
با توجه به روایتهاى فوق و دیگر روایتهایى كه بخاطر پرهیز از اطاله كلام، از نقل آن ها خوددارى كردیم، به دست مى آید كه مصحف فاطمه(س) درباره رویدادها، حوادث و تغییر و تحولات سیاسى و اجتماعى است كه از آن تاریخ (اواخر عمر شریف حضرت زهرا(س) تا آخر الزمان به وقوع خواهند پیوست و در حقیقت پیش گویىهاى صادق و راستین آن حضرت از آینده و آیندگان است و مىتوان گفت كه این كتاب گرانسنگ، تقویم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است. بدین جهت امامان معصوم(ع) با نگاه به آن، واقعهاى را پیشگویى كرده و یا ماجرایى را نفى و اثبات مى نمودند به شواهدى از این دست توجّه فرمایید كه تحت عنوان " استناد امامان معصوم(ع) به مصحف فاطمه(س) " مىآوریم.
استناد امامان معصوم(ع) به مصحف فاطمه(س)
1) در روزگار امام صادق(ع)، نوادگان امام حسن مجتبى(ع) جنبشى را بر ضد بنى امیّه آغاز كرده و با كمك و همراهى سایر هاشمیان (اعم از بنى عباس و بنى الحسن و سایر تیرههاى بنى هاشم) مردم را بر علیه امویان به شورش و قیام وادار كردند و محور و كانون اصلى این قیام، فرزندان عبدالله بنالحسن بودند. خیلى ها باور داشتند كه محمد، پسر عبدالله بن الحسن، در این جنبش به پیروزى و رهبرى خواهد رسید. امّا امام صادق(ع) چنین اعتقادى نداشت.
فضیل بن سكره، كه یكى از یاران آن حضرت بود، گفت: روزى به محضر امام صادق(ع) شرفیاب شدم، امام(ع) به من فرمود: یا فضیل، اتدرى فى اى شىء كنت أنظر قبیل؟ قال: قلت: لا.
قال(ع): كنت انظر فى كتاب فاطمة(س) لیس من ملك یملك الارض الا و هو مكتوب فیه باسمه و اسم أبیه، و ما وجدت لولدالحسن فیه شیئأً.(16)
یعنى: اى فضیل، آیا مىدانى پیش از آمدنت به چه چیزى نگاه مىكردم؟
فضیل گفت: نه، نمىدانم.
امام(ع) فرمود: داشتم به كتاب فاطمه(س) نگاه مىكردم. هیچ حاكمى در روى زمین به حكومت و ریاست نمىرسد، مگر این كه با نامش و نام پدرش در كتاب فاطمه(س) نوشته شده باشد. و من در این كتاب براى فرزندان حسن چیزى نیافتم.
2) از امام صادق(ع) درباره محمد بن عبدالله بن الحسن پرسیده شد. امام(ع) در پاسخ فرمود: ما من نبى، ولا وصى، ولا ملك الا و هو فى كتاب عندى ( یعنى مصحف فاطمه(س) ) و الله ما لمحمد بن عبدالله فیه اسم.(17)
یعنى: هیچ پیامبرى، هیچ وصى و جانشین پیامبرى و هیچ پادشاه و حاكمى نیست مگر این كه نامش در این كتابى كه در نزد من است (یعنى مصحف فاطمه(س) ) وجود داشته باشد. سوگند به خداى سبحان، نامى از محمد بن عبدالله در آن نیست.
3) امام صادق(ع) در روایتى فرمود:
تظهر الزنادقة فى سنة ثمان و عشرین و مأة، و ذلك انى نظرت فى مصحف فاطمة(س).(18)
یعنى: در سال (128 هجرى)، زندیقها آشكار خواهند شد و این را با نگاه كردن به مصحف فاطمه(س) به دست آوردم.
پیش گویى امام صادق(ع)، راست و درست بود. زیرا در آن هنگام كه حكومت بنى امیّه به سوى اضمحلال و نابودى پیش مىرفت و حكومت بنىعباس در حال انعقاد بود، بسیارى از عقاید انحرافى و باطل، به ویژه مادیگرایى، بى دینى و لاابالى گرى در جامعه مسلمانان بروز و ظهور كرد.
4) ولید بن صبیح گفت: روزى امام صادق(ع) به من فرمود: یا ولید، انى نظرت فى مصحف فاطمة(س) فاسئل، فلم اجد لبنى فلان فیها الا كغبار النعل.(19)
یعنى: اى ولید، همانا در مصحف فاطمه(س) نگاه و پرسش (یعنى مطالعه) نمودم، پس درباره ( حكومت و ریاست) بنى فلان چیزى نیافتم مگر غبار نعل (اسب).
به هر روى، امامان معصوم(ع) به عنوان مرجع علمى، سیاسى و اجتماعى مردم و تنها پناهگاه حقیقى و دلسوز آنها، همیشه تلاش مىكردند آنها را از كجروى و انحراف بازداشته و به سوى حق و حقیقت و راه درست و خداپسند هدایت نمایند. بدین جهت آن بزرگواران در كتاب مادرشان حضرت فاطمه(س) بسیار مطالعه و تدبّر نموده و پیش گویىهاى درستى از روزگارشان به عمل مىآوردند و به عبارتى، بهترین فواید را از این كتاب شریف، نصیب اسلام و مسلمانان مى نمودند.
محل نگهدارى مصحف
اما این كه مصحف فاطمه در كجا است و در دست چه كسى نگه دارى و محافظت مى شود، باید گفت: مصحف فاطمه(س) در آغاز تدوین و تألیف، در خانه امیر المؤمنین على بن ابى طالب(ع) نگه دارى مى شد و در اختیار آن حضرت بود و پس از شهادت آن حضرت، در اختیار امام حسن مجتبى(ع) و پس از شهادت وى، در اختیار امام حسین(ع) قرار گرفت. به همین ترتیب، رسید به حضرت حجت بن الحسن(عجل الله تعالى فرجه الشریف) و هم اكنون توسط وى نگه دارى شده و توسط آن حضرت، از آن استفاده مىگردد وهیچگاه در اختیار نااهلان و نامحرمان قرار نگرفته است. در این رابطه به چند حدیث توجه فرمایید:
1) امام رضا(ع) در حدیثى، علایم و نشانه هاى امام معصوم(ع) را بیان كرد و فرمود: للامام علامات یكون أعلم الناس، و احكم الناس، واتقى الناس، واحلم الناس، واشجع الناس، واسخى الناس، واعبد الناس و...
این حدیث طولانى است و در آخر آن، فرمود: و یكون عنده مصحف فاطمة(س).(20)
یعنى یكى از نشانه هاى امام معصوم(ع)، آن است كه مصحف حضرت فاطمه (س) در نزد وى باشد.
2) امام جعفر صادق(ع) در فراز حدیثى فرمود: وان عندنا لمصحف فاطمة(س).(21)
یعنى: همانا مصحف فاطمه(س) در نزد ما است.
3) امام موسى كاظم(ع) فرمود: عندى مصحف فاطمه(س)، لیس فیه شىء من القرآن.(22)
4) ابوبصیر گفت: از امام صادق(ع) شنیدم كه مىفرمود: ما مات ابو جعفر علیهالسلام حتى قبض-اى ابو عبدالله - مصحف فاطمة(س).(23)
یعنى: پدرم امام محمد باقر(ع) وفات نیافت، تا این كه مصحف فاطمه(س) را از او دریافت كردم.
5) امام صادق(ع) در حدیثى فرمود:
علمنا غابر و مزبور، و نكت فى القلوب و نقر فى السماع، و ان عندنا الجفر الاحمر، و الجفر الابیض. و مصحف فاطمة عندنا و ان عندنا الجامعة، فیها جمیع ما یحتاج الناس الیه.(24)
در این حدیث، علاوه بر این كه امام صادق(ع) انواع علوم و دانش هاى اهلبیت(ع) را توصیف مىكند، تصریح مىنماید كه جفر احمر، جفر ابیض، مصحف فاطمه(س) و جامعه در نزد آنان (یعنى امامان معصوم علیهم السلام) است.
6) على بن حمزه گفت:
به امام صادق(ع) گفته شد كه عبدالله بن الحسن (كه از نوادگان امام حسن مجتبى(ع) بود) معتقد است كه در نزد او دانش خاصى نیست مگر همان علم و دانشى كه در نزد سایر مردم است.
فقال(ع): صدق و الله، ما عنده من العلم الا ما عند الناس، ولكن عندنا و الله الجامعة فیها الحلال و الحرام، و عندنا الجفر أفیدرى عبدالله أمسك بعیر اومسك شاة، و عندنا مصحف فاطمة(س)....(25)
یعنى: سوگند به خداى سبحان، عبدالله بن الحسن راست گفته است. در نزد او دانش خاصى نیست مگر همان علم و دانشى كه در نزد سایر مردم است. ولیكن به خدا سوگند در نزد ما، جامعه است كه در او حلال و حرام بیان شده است و در نزد ما، جفر است. آیا عبدالله مىداند كه جفر در پوست شتر است یا در پوست گوسفند؟ و در نزد ما مصحف فاطمه(س) است...
در این حدیث شریف، امام صادق(ع) بلند پروازىها و ادعاهاى واهى عبدالله بن الحسن و فرزندانش را به باد انتقاد گرفته و گوش زد نموده است كه اگر هم مى خواهند رهبرى مردم و زعامت قیام را بر عهده بگیرند، از اهل بیت(ع) و خاندان عصمت هزینه نكنند. چون آنان، اهلیت چنین مقامى را ندارند. زیرا رهبریت و پیشوایى واقعى مردم بر عهده امام معصومى است كه حامل ودایع و اسراراهل بیت(ع)، از جمله مصحف فاطمه(س) باشد.
روایتى جامع درباره مصحف فاطمه(س)
در پایان این مقال، شایسته است، روایتى جامع و كامل درباره مصحف فاطمه(س) نقل كنیم تا پاسخى به پرسشهاى احتمالى درباره این كتاب شریف و زوایاى گوناگون آن باشد.
ابو بصیر گفت: از امام محمد باقر(ع) درباره مصحف فاطمه(س) پرسش نمودم.
حضرت فرمود: ( این كتاب) پس از رحلت پدرش حضرت محمد(ص) بر او نازل شد.
ابو بصیر: آیا در این كتاب، چیزى از قرآن كریم نیز هست؟
امام محمد باقر(ع): نه، چیزى از قرآن، در این كتاب نیست.
ابوبصیر: پس، آن را برایم توصیف كن.
امام باقر(ع): ( این كتاب ) داراى دو صفحه جلد سرخ رنگ است و طول و عرض آن از زبرجد مىباشد.
ابوبصیر: فدایت گردم، ورق آن را برایم شرح بده.
امام باقر(ع): ورق آن از در سفید است كه به آن گفته شد باش، پس گردید.
ابوبصیر: فدایت گردم، در این كتاب، چیست؟
امام باقر(ع): در این كتاب خبرهاى گذشته و خبرهاى آینده تا روز قیامت، وجود دارد. هم چنین خبرهاى آسمان و آسمانها و تعداد فرشتگان و غیر فرشتگان كه در آسمانها هستند، و تعداد تمامى پیامبرانى كه به عنوان مرسل و یا غیر مرسل آفریده شدهاند، و نامهایشان و نامهاى كسانى كه پیامبران به سوى آنان فرستاده شدهاند، و نامهاى كسانى كه پیامبران را تكذیب كرده و كسانى كه از آغاز تا آخر دنیا آفریده شده باشند، و نام هاى شهرها، و تعریف و توصیف تمامى شهرها كه در شرق و غرب زمین قرار گرفته باشند و تعداد مومنین در آنها، و تعداد كافران در آنها، و شرح حال تمام كسانى كه تكذیب كردند، و توصیف قرون گذشته و داستانها و ماجراهایشان، و كسانى كه از طاغوتیان به حكومت رسیده و مقدار حكومتشان و تعدادشان، و اسامى پیشوایان (معصوم) و شرح حال و توصیفشان و تك تك آن چه كه به دست آورده و مالك شدند، و توصیف بزرگان و افراد صاحب نامشان، و تمامى كسانى كه در ادوار تاریخى تردد نمودند.
ابوبصیر: فدایت گردم، دورهها چه مقدارند؟
امام باقر(ع): پنجاه هزار سال، و آن در هفت دوره است.
هم چنین، اسامى تمامى كسانى كه خداوند سبحان، آنها را آفریده و اجلهایشان، و توصیف بهشتیان و تعداد آنهایى كه داخل در بهشت مىشوند و تعداد آنهایى كه داخل در آتش (جهنم) مىگردند و اسامى جهنمیان، همه در آن كتاب موجود است. هم چنین علم قرآن همان طورى كه نازل شد، و علم تورات همان طورى كه نازل شد، و علم انجیل همان طورى كه نازل شد، و علم زبور همان طورى كه نازل شد، و تعداد تمامى درختان، كلوخها وخاكها در تمامى بلاد، در آن وجود دارد.
سپس امام باقر(ع) فرمود: هنگامى كه خداوند سبحان اراده كرد كه مصحف را به وسیله جبرئیل، میكائیل و اسرافیل بر فاطمه(س) نازل كند، در شب جمعه، ثلث دوم از شب بود كه آنان، مصحف را گرفته و به سوى فاطمه(س) هبوط كردند و وى در آن حال، ایستاده بود و داشت نماز مى خواند و فرشتگان الهى، آن قدر سر پا ایستادند تا فاطمه(س) نشست و چون نماز را به پایان رسانید و سلام آن را داد، فرشتگان به او گفتند: سلام، بر تو سلام مىرساند. در این هنگام، مصحف را در آغوش اونهادند. پس فاطمه(س) در پاسخشان فرمود:
براى خدا سلام است و از جانب او سلام است و به سوى او باد اسلام. وسلام بر شما اى فرستادگان خدا.
پس از آن، فرشتگان به سوى آسمان عروج كردند و فاطمه(س) پس از نماز صبح تا ظهر هم چنان نشست و مصحف را قرائت كرد و آن را از اول تا به آخر مطالعه نمود و آن حضرت كه سلام و درود خدا بر او باد، بر جمیع مخلوقات خدا، از جن و انس گرفته تا پرندگان و وحوش، ( حتى بر ) پیامبران و فرشتگان الهى، مفروض الطاعة است. ابوبصیر گفت: فدایت گردم. پس از رحلت آن بانوى بزرگ، مصحف او به چه كسى رسید؟
امام باقر(ع) فرمود: وى، مصحف را به امیرمؤمنان، امام على بن ابى طالب(ع) سپرد و حضرت على(ع) در هنگام شهادت به امام حسن مجتبى(ع) واگذار نمود و امام حسن مجتبى(ع) در هنگام شهادت به امام حسین(ع) سپرد، سپس در دست اهلش باقى مىماند تا این كه به صاحب امر سپرده شود.
ابوبصیر گفت: به راستى این ( كتاب شریف ) دانش فراوانى است.
امام باقر(ع) فرمود: اى ابا محمد، این مقدارى كه از مصحف برایت توصیف نمودم، تنها از ورق اول از دو ورق آن بود و هنوز چیزى از ورق دوم آن را برایت بیان نكردم و حتى حرفى از آن را نگفتم.(26)
آرى، مصحف فاطمه(س) آن چنان عظیم و كبیر است كه شكافنده علم اول و آخر، یعنى حضرت باقرالعلوم(ع)، پس از آن همه توصیف و تعریفى كه از آن به عمل آورده است، مى فرماید، تنها یك صفحه از این كتاب را برایت بیان كردم و هنوز چیزى از صفحه بعدى را آغاز نكردم!
با این بیان، تكلیف ما نیز روشن است، كه هرچه درباره این كتاب بىهمتا بگوییم و یا بنویسیم نمى توانیم حق آن را ادا نماییم، پس بهتر است لب فروبسته و به همین مقدار كفایت كنیم.
امید است خداوند متعال ما را در فهم و درك علوم و معارف بلند محمد وآل محمد(ص) و شناخت حقانیت آنان توفیق عنایت كند وصاحب امر اول و آخر، یعنى حضرت حجت بن الحسن(ع) را از ما خشنود و خرسند گرداند.
پىنوشتها:
1. روضة الواعظین، فتال نیشابورى، ص 211.
2. مكاتیب الرسول، احمدى میانجى، ج 2، ص 51.
3.
4. بصائر الدرجات، ابوجعفرصفار قمى، ص 15؛ الكافى، ج 1، ص 24.
5. همان، ص 151.
6. دلائل الامامة، محمد بن جریر طبرى، ص 27.
7. بصائر الدرجات، ابوجعفر صفار قمى، ص 174.
8. مكاتیب الرسول، احمدى میانجى، ج 11، ص 426.
9. اللمعة البیضاء، تبریزى انصارى، ص 200.
10. الكافى، شیخ كلینى،ج 11، ص 241.
11. همان، ص 240.
12. همان.
13. همان، ص 238.
14. همان، ص 241.
15. روضة الواعظین، فتال نیشابورى، ص 211؛ الخرائج و الجرائج، قطب الدین راوندى، ج 2، ص 894.
16. الكافى، شیخ كلینى، ج 1، ص 242.
17. مكاتیب الرسول، احمدى میانجى، ج 2، ص 87.
18. الكافى، شیخ كلینى، ج 1، ص 240.
19. بصائر الدرجات، ابوجعفر صفار قمى، ص 181 و 189.
20. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج4، ص 419 ؛ عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 212.
21. الكافى، شیخ كلینى، ج 1، ص 239، بصائر الدرجات، ابوجعفر صفار قمى، ص 152.
22. بصائر الدرجات، ابوجعفر صفار قمى، ص 154.
23. همان، ص 17.
24. روضة الواعظین، فتال نیشابورى، ص 210.
25. بصائر الدرجات، ابوجعفر صفار قمى، ص 161.
26. دلائل الامامة، محمد بن جریر طبرى آملى، ص 27.
جمعه 22/9/1387 - 20:15
دعا و زیارت
نگاهى به سیره رفتارى حضرت زهرا (س)
اشاره:
سخن را از این جا آغاز میكنیم كه طبق نقل جابربن عبدالله انصاری، پیامبراكرم(ص) فرمود:
جبرئیل نزد من آمد و گفت: خداوند خطاب به شما چنین فرمود:
"یا اَحْمَدُ لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الاَفْلاكَ، وَ لَوْلا عَلِى لَما خَلَقْتُكَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما؛ اى احمد! اگر تو نبودی، موجودات را نمیآفریدم، و اگر علی(ع) نبود، تو را نمیآفریدم، و اگر فاطمه(س) نبود شما دو نفر را نمیآفریدم."1
نیز پیامبر(ص) فرمود:
"رائحةُ الأنبیاء رائحةُ السَّفَرْجَل، وَ رائحَةُ الْحُورِ الْعَینِ رائحَةُ الآس، وَ رائحَةُ الْمَلائكَةِ رائحة الْوَرْدِ، وَ رائحة اِبْنَتِى فاطِمَةَ الزَّهْراء رائحةُ السَّفَرْجَلِ والآس وَالْوَرْدِ؛
بوى پیامبران همچون بوى "بِه" است، بوى بانوان بهشت، همچون بوى درخت مورد (شبیه درخت انار كه برگ و گل خوشبو دارد) میباشد، بوى فرشتگان همچون بوى گل سرخ است، و بوى دخترم زهرا(س) همچون بوى به و مورد و گل سرخ است."2
این دو حدیث عمیق، حاكى از آن است كه وجود مقدّس حضرت زهرا(س) در جهان معنا و آشكار، عصاره نیكیها و ارزشهاست، و خوى و سرشت و زیبایى ظاهر و باطن پیامبران، بانوان بهشت و فرشتگان، در یكجا در وجود پربركت حضرت زهرا(س) جمع است. بنابراین زندگى درخشان او، سزاوار و شایسته است كه الگوى زندگى انسانها شده تا آنها به سعادت و پیروزى دو جهان نایل شوند، چنان كه حضرت قائم آل محمد (ص) او را الگو قرار داده و فرمود: "وَفِى اِبْنَةِ رَسُولِ اللّهِ لِى اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ زندگى دختر پیامبر(ص) (حضرت زهرا علیهاالسلام) الگوى شایستهاى براى من است."3
بر همین اساس، نظر شما را به چند نمونه از سیره رفتارى آن بزرگ بانوى تكرار ناپذیر تاریخ جلب میكنیم، تا درسهاى سازندهاى فرا راه ما باشد:
حمایت از پیامبر (ص) در خردسالى
پیامبر(ص) در مكّه میزیست، هنوز به مدینه هجرت نكرده بود، حضرت زهرا(س)، در آن هنگام خردسال بود، روزى یكى از مزدوران مشرك به تحریك ابوجهل، با افكندن شكمبه گوسفند به طرف پیامبر(ص) كه در سجده به سر میبرد، به آن حضرت اهانت كرد، و همپالكیهاى او خندیدند، در این هنگام كه هیچ كس جرئت دفاع از پیامبر(ص) را در خود نمیدید، حضرت زهرا(س) با شتاب خود را به پیامبر(ص) رسانید، شكمبه را به كنار انداخت، و با صلابت و شجاعت، ابوجهل و مزدورانش را زیر رگبار سرزنش خود قرار داد، و آنها را با شمشیر زبان، مجازات نموده و نفرین كرد.4
نیز در یكى از روزها فاطمه(س) در كنار كعبه بود، گروهى از مشركان را در حجر اسماعیل دید، هوشمندانه كنجكاوى كرد تا علّت اجتماع آنها را دریابد، چنین دریافت كه آنها با سه بت لات، عُزّى و منات پیمان میبندند تا به طور گروهى به پیامبر(ص) حمله كرده او را بكشند، فاطمه(س) در حالى كه اشك از دیدگانش جارى بود، با شتاب به محضر پدر آمد و توطئه مشركان را گزارش داد.
پیامبر(ص) از دخترش آب طلبید و وضو ساخت و سپس كنار كعبه رفت، هنگامى كه مشركان پیامبر را دیدند، به یكدیگر گفتند: "این است كه میآید..." آنها با دیدن چهره نورانى و شكوهمند پیامبر(ص) آن چنان سرافكنده و وامانده شدند كه هیچ كدامشان جرئت دست درازى به سوى آن حضرت را نیافتند، پیامبر(ص) مشتى خاك از زمین برداشت و به صورت آنها پاشید و فرمود: "شاهَتِ الْوُجُوهُ؛ زشت باد روى شما." آن خاك به هر كدام از آنها رسید، در روز جنگ بدر به دست دلاورمردان اسلام هلاك شد.5
ارزش علم و آگاهى بخشى
حضرت زهرا(س) به علم و دانش و آگاهى بخشی، اهمیت بسیار میداد، و خود مخزن علم الهى بود، و اندوختههاى علم لدنّى و اكتسابى او در سطحى بود كه امامان معصوم(ع) از آن استفاده میبردند، و از آن به عنوان "مصحف فاطمه" یاد میكردند6 در این راستا نظر شما را به حادثه جالب زیر كه بیانگر جدّیت حضرت زهرا(س) به آگاهى بخشى است جلب میكنیم:
روزى بانویى به محضر حضرت زهرا(س) آمد و عرض كرد: "مادرِ ناتوانى دارم كه درباره نماز به احكام و مسائلى ناآگاه است، مرا نزد شما فرستاده، تا آن احكام را از شما بپرسم." فاطمه زهرا(س) فرمود: بپرس.
او ده سؤال، پشت سرهم پرسید و پاسخ آنها را دریافت كرد، آنگاه از بسیارى سؤال خود شرمنده شد و عرض كرد: "اى دختر رسول خدا، بیش از این شما را زحمت نمیدهم." فاطمه(س) فرمود: آنچه نمیدانى بپرس، آیا شخصى را میشناسى كه در برابر صدهزار دینار (مثقال طلا) اجیر شود كه فقط یك روز بار سنگینى را بالاى بام ببرد، و اظهار خستگى كند؟ او عرض كرد: نه. فاطمه(س) فرمود: "من نیز در پیشگاه خدا اجیر شدهام كه در برابر هر مسألهاى كه میپرسی، و به تو پاسخ میدهم، پاداش بسیار بگیرم كه اگر بین زمین تا عرش را پر از گوهر ناب كنند و به من بدهند باز ارزش آن پاداش، بیشتر است، بنابراین من سزاوارتر از آن هستم كه اظهار خستگى نكنم، من از پدرم رسول خدا(ص) شنیدم كه فرمود: علماى شیعه ما در قیامت به مقدار علمشان و به اندازه تلاششان در راهنمایى مردم، پاداش میبرند."7
جدّیت در حفظ حریم عفاف
روزى مرد نابینایی، پس از اجازه، به خانه فاطمه(س) آمد، پیامبر(ص) در آن جا حاضر بود، فاطمه(س) خود را از آن نابینا پوشانید و از او فاصله گرفت، پیامبر(ص) به او فرمود: "چرا از مرد نابینا فاصله گرفتی، با این كه او تو را نمیبیند؟" فاطمه(س) پاسخ داد: "او اگر مرا نمیبیند من كه او را میبینم، وانگهى او بو را استشمام میكند." رسول خدا(ص) به نشانه تصدیق گفتار فاطمه(س)، خطاب به او فرمود: "أَشْهَدُ اَنّكِ بَضْعَةٌ مِنّی؛ گواهى میدهم كه تو پاره تن من هستی."8
جلوهاى از ایثار در خانه فاطمه(س)
نیازمندى گرسنه به محضر رسول خدا(ص) آمد، و تقاضاى غذا كرد، كمبود غذا به گونهاى بود كه در خانه فاطمه(س) جز اندكى از آن براى كودكانش نبود، حضرت علی(ع) شبانه آن نیازمند گرسنه را به خانه خود برد و ماجرا را به فاطمه(س) گفت. فاطمه و افراد خانوادهاش همان اندك غذا را به آن میهمان فقیر دادند، و خود در تاریكى در كنار سفره، دهان خود را تكان میدادند تا فقیر گمان كند كه آنها نیز همراه او غذا میخورند، فقیر از آن غذا خورد و سیر شد و در حالى كه گمان میكرد فاطمه(س) و افراد خانوادهاش نیز سیر شدند، صبح آن شب، فاطمه و فرزندانش همراه علی(ع) نزد پیامبر(ص) آمدند، پیامبر(ص) به چهره آنها كه نشانگر گرسنگى آنها بود نگاه كرد و در حالى كه خنده بر لب داشت، آیه نهم سوره حشر را، كه در شأن آنها نازل شده بود، خواند: "وَ یؤثِروُنَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ؛ آنان تهیدستان را بر خود مقدّم میدارند، هرچند كه خود به شدّت در فشار گرسنگى و تهیدستى باشند."9
همسردارى حضرت زهرا(س) و كمال رضایت علی(ع) از او
پیامبر هنگام عروسى زهرا(س) به او فرموده بود: "دخترم! با همسرت رفتار نیكو كن، و در هیچ كارى از دستورش سرپیچى نكن." این سخن همواره آویزه گوش حضرت زهرا(س) بود، او حدود نُه سال كه همسر علی(ع) بود، هرگز علی(ع) را ناخشنود نكرد، بلكه همواره مایه نشاط و خشنودى علی(ع) میشد، و اندوه علی(ع) با دیدار حضرت زهرا(س) برطرف میگشت، در این راستا، حضرت علی(ع) میفرماید: "سوگند به خدا من زهرا(س) را تا آن هنگام كه خداوند او را به سوى خود برد، خشمگین نكردم، او نیز مرا خشمگین نكرد، و هیچ گاه موجب ناخشنودى من نشد... من هرگاه به چهره زهرا(س) نگاه میكردم، هرگونه غم و اندوه از من برطرف میشد."10
روزى پیامبر(ص) از علی(ع) پرسید:
"زهرا(س) را چگونه همسرى یافتی؟." علی(ع) در پاسخ عرض كرد: "نِعْمَ الْعَوْنُ عَلى طاعَةِ اللّهِ؛ او را در راستاى اطاعت خداوند یاورى نیكو یافتم."11
بیتوقّعى زهرا(س) از همسرش علی(ع) در حدّى بود كه در طول نُه سال زندگى مشترك همسری، حتى براى یك بار، تقاضاى مادّى از علی(ع) نكرد، روزى به خانه حضرت زهرا(س) غذا نرسید، حضرت زهرا(س) اندوخته غذایى خود را به كودكان گرسنهاش داده بود، و خود شب را گرسنهتر از آنها به سر برد، علی(ع) بامداد آن شب، از حضرت زهرا(س) تقاضاى غذا كرد، حضرت زهرا(س) ماجرا را به عرض علی(ع) رسانید، علی(ع) فرمود:
"در چنین وضعى چرا به من نگفتى تا به جستجوى غذا بپردازم؟
" فاطمه(س) در پاسخ گفت:
"انّى لاَسْتَحْیى مِنْ اِلهى اَنْ تَكَلَّفَ نَفْسَكَ ما لا تُقَدِّرُ عَلَیهِ؛ من از خدایم شرم كردم كه موجب شوم تا شما خود را در فشار قرار دهی، و بر چیزى كه مقدورت نیست، خود را به زحمت افكنی."12
دخالت در امور سیاسى
حضرت زهرا(س) به جهان بینى وسیع اسلام، آگاهى و توجّه كامل داشت، و میدانست كه بخش وسیعى از اسلام، امور سیاسى است، از این رو به طور جدّى و عمیق، در آن دخالت میكرد، مسأله امامت و رهبری، از اركان اصلى سیاست اسلامى است، آن حضرت براى اثبات امامت و رهبرى امیرمؤمنان علی(ع) تا پاى جان ایستادگى كرد، و در این راستا به شهادت رسید، هر فراز از خطبه و گفتار مختلف او در این مورد، بیانگر بینش سیاسى او در سطح بسیار عالى و ژرف است. حتى بخشى از وصیت او جنبه سیاسى دارد و یك نوع مبارزه با خودكامگان تیرهدل، براى اثبات رهبرى حقّ است. و حتّى در یك احوالپرسى ساده، مسائل سیاسى را مطرح میكرد؛ به عنوان مثال: یك روز از روزهاى آخر عمر زهرا(س)، اُمّ سَلَمه (یكى از همسران پیامبر) براى احوالپرسى به بالین حضرت زهرا(س) آمد و عرض كرد: "حالت چطور است؟!" حضرت زهرا(س) در پاسخ فرمود:
"اَصْبَحْتُ بَینَ كَمَدٍ وَ كَرْبٍ؛ فَقدِ النَّبِى وَ ظُلْمِ الْوَصِی، هُتِكَ وَاللهِ حِجابُهُ، مَنْ اَصْبَحَتْ اِمامَتُهُ مُقْتَضَبَةً عَلى غَیرِ ما شَرَعَ اللهُ...؛
صبح كردم در حالى كه در میان حزن شدید و اندوه بزرگ هستم، از یك سو جدایى و فراق پیامبر(ص)، و از سوى دیگر ظلمى كه به وصى او علی(ع) روا داشتند، به طورى كه حریم حرمتش دریده شد، و به رغم قرآن و سنّت پیامبر(ص) مقام امامتش ربوده شد، و كینههاى به جا مانده از جنگ بدر و اُحد را آشكار ساختند، بندهاى ایمانشان برید، و در نتیجه به جاى یارى علی(ع) به سوى دیگران رفتند..."13
پاورقیها:
1 ) علاّمه شیخ عبداللّه بحرانی، عوالم العلوم، ج11، ص26؛ شیخ على نمازی، مستدرك سفینة البحار، ج3، ص334؛ مولى ابوالحسن فاضل مرندی، مجمع النّورین و ملتقى البحرین،ص187.
2 ) علاّمه مجلسی، بحارالانوار، ج62، ص177.
3 ) همان، ج53، ص180.
4 ) الشّیخ محمد الجُعفی، صحیح بخاری، ج5، ص8.
5 ) الشیخ محمد بن على بن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج1، ص71.
6 ) اصول كافی، ج1، ص240 ـ 242.
7 ) زین الدّین على بن احمد عاملی، شهید ثانی، مُنیةالمرید،ص2.
8 ) علاّمه مجلسی، بحارالانوار، ج43، ص91.
9 ) علامه طبرسی، مجمع البیان، ج9، ص60.
10 ) على بن عیسى اِربِلی، كشف الغمّه، ج1، ص491 و 492.
11 ) علاّمه مجلسی، بحارالانوار، ج43، ص117.
12 ) على بن عیسى اِربِلی، كشف الغمّه، ج2، ص27 و 28.
13 ) علاّمه مجلسی، بحارالانوار، ج43، ص156 و 157.
جمعه 22/9/1387 - 20:14
دعا و زیارت
مصحف فاطمه (س) از نگاه امامان
فاطمه(س) خود سرى از اسرار الهى است و دسترسى و شناخت مقام بلندش براى ما انسانهاى خاكى به سادگى ممكن نیست، بالاتر از آن، گوشههاى بسیارى از زندگانىاش چون در در صدف مخفى و پنهان باقى مانده است.
مصحف فاطمه(س)، سرچشمه جوشان معنویت و دانشها كه از طریق وحى بر او نازل گشته مانند قبر مطهرش رازى است كه در پرده مانده و در اختیار ما خاكیان نیست. به راستى مصحف فاطمه(س) چیست؟ چه زمانى به وجود آمد؟ چه مطالبى را در بر دارد؟ و اكنون كجاست و در اختیار كیست؟ و ... پرسشهایى است كه تا حدودى پاسخ آنها در این نوشتار مختصر روشن مىگردد.
محدثه
از نامهاى معروف فاطمه زهرا(س) محدثه است كه امام صادق(ع) در سبب نامگذارى مادرش فاطمه به محدثه چنین مىفرماید:
انما سمیت فاطمة محدثة لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتنادیها كما تنادى مریم بنت عمران (1) اینكه فاطمه(س) به محدثه نامگذارى شد چون فرشتگان پیوسته از آسمان فرود مىآمدند و به فاطمه(س) خبر مىدادند همانطور كه به مریم دختر عمران خبر مىدادند.
فرشتگان خطاب به فاطمه(س) این آیات را تلاوت مىكردند: - یا فاطمة - ان الله اصطفیك و طهرك و اصطفیك على نساء العالمین - یا فاطمة - اقنتى لربك واسجدى واركعى مع الراكعین. (2)
فاطمه(س) به فرشتگان خبر مىداد و آنان به او خبر مىدادند و سخنانى با یكدیگر داشتند كه در یكى از شبها فاطمه به آنها گفت: آیا مریم دختر عمران بر زنان عالم برترى ندارد؟
گفتند: مریم در روزگار خویش بانوى بزرگ زنان بود ولى خداوند عز و جل تو را در عصر خویش و در عصر او بزرگ بانوى زنان قرار داده است و تو «سیدة نساء الاولین و الآخرین» هستى. (3)
گر چه فرشتگان با كسى جز انبیاء الهى گفتگو نداشتند ولى چهار بانوى بزرگ در تاریخ انبیاء بودند كه پیامبر نبودند و در عین حال فرشتگان با آنان سخن مىگفتند:
الف) مریم، مادر حضرت عیسى(ع)
ب) همسر عمران مادر حضرت موسى و مریم(علیهماالسلام)
ج) ساره، مادر حضرت اسحاق و یعقوب(ع)
د) فاطمه زهرا(س). (4)
پیامبر اسلام(ص) در بستر بیمارى از هوش رفته بود كه در خانه كوبیده شد. فاطمه(س) فرمود: كوبنده در كیست؟ عرض كرد: مرد غریبى هستم و پرسشى از رسول خدا دارم اجازه ورود مىدهید؟ فاطمه پاسخ داد: برگرد خدا تو را رحمت كند! حال رسول الله مساعد نیست.
رفت و سپس برگشت و در را زد و گفت: غریبى است كه از رسول خدا اجازه مىگیرد آیا به غریبان اجازه ورود مىدهند؟ ناگاه رسول خدا(ص) به هوش آمد و فرمود: اى فاطمه! آیا مىدانى چه كسى است؟ عرض كرد: خیر یا رسول الله! فرمود: این همان است كه جماعتها را بهم مىزند و لذتهاى دنیوى را از بین مىبرد او فرشته مرگ است! به خدا قسم پیش از من از احدى اجازه نگرفت و پس از من از كسى اجازه نخواهد گرفت و به سبب بزرگوارى و كرامتى كه در پیشگاه خداوند دارم تنها از من اجازه مىگیرد به او اجازه ورود بده!
فاطمه فرمود:
داخل شو خداوند تو را رحمت كند!
فرشته مرگ چون نسیم ملایمى وارد شد و فرمود:
السلام على اهل بیت رسول الله (5)
این جریان ناگوار از نوع سخنانى است كه فاطمه زهرا(س) با فرشته داشته است و به راستى كه فاطمه محدثه است.
پیدایش مصحف فاطمه(س)
زهرا(س) پس از رحلت پیامبر(ص) 75 یا 95 روز، در جهان زندگى كرد. در این مدت بسیار كوتاه كه دوره صبر و استقامت، حمایت از حریم ولایت و در عین حال حزن و اندوه زهراى مرضیه بود; جبرئبل امین - فرشته وحى - بر او فرود آمد و با گزارشهایى كه از منزلت پدر بزرگوارش در نزد خدا و نیز آینده تاریخ اسلام و تشیع الهام مىكرد كتاب ارزشمندى به نام «مصحف فاطمه(س)» براى امامان معصوم(ع) به یادگار ماند.
امام صادق(ع) در پاسخ به محدثانى كه در باره مصحف فاطمه(س) سؤال كردند مدت طولانى سكوت كرد. ...
ثم قال: انكم لتبحثون عما تریدون و عما لا تریدون ان فاطمة مكثتبعد رسول الله(ص) خمسة و سبعین یوما و كان دخلها حزن شدید على ابیها و كان جبرئیل(ع) یاتیها فیحسن عزاءها على ابیها و یطیب نفسها و یخبرها عن ابیها و مكانه و یخبرها بما یكون بعدها فى ذریتها و كان على(ع) یكتب ذلك فهذا مصحف فاطمة(س) (6)
سپس فرمود: شما در باره چیزهایى كه چه لازم دارید و یا لازم ندارید جستجو و تحقیق مىكنید. فاطمه(س) پس از رسول خدا هفتاد و پنج روز حیات داشت و بر اثر رحلت پدرش اندوه فراوان بر او وارد گشت. جبرئیل - فرشته وحى - پیوسته بر او فرود مىآمد و ناگواریها و اندوه جدایى پدر را به خوبیها جلوه مىداد و به جانش آرامش مىبخشید. به او از پدر و جایگاه بلندش در نزد پروردگار خبر مىداد و نیز از حوادث آینده كه بعد از فاطمه(س) نسبتبه فرزندانش واقع خواهد شد گزارش مىداد. على(ع) تمام آن گزارشها و اخبار را مىنوشت كه همین مصحف فاطمه(س) را شكل داد.
در حدیث دیگرى امام صادق(ع) در پاسخ محدثى كه سؤال كرد: مصحف فاطمه چیست؟ چنین فرمود: خداوند متعال زمانى كه پیامبر را قبض روح كرد،بر فاطمه(س) از اثر رحلت پیامبر(ص) اندوهى وارد شد كه جز خداى عز و جل كسى نمىداند چه حزنى بود. لذا خداوند فرشتهاى را به سوى او فرستاد تا غم و اندوهش را برطرف نماید و با او سخن گوید. فاطمه(س) جریان را به امیرالمؤمنین گزارش داد و على(ع) فرمود: هر وقت ورود فرشته را احساس كردى و صدایش را شنیدى به من بگو و مرا از سخنانش آگاه كن. بنابراین امیرالمؤمنین(ع) آنچه را كه مىشنید مىنوشت تا آنكه از سخنان و گزارشهاى نوشته شده مصحفى به وجود آمد. (7)
با دقت در این دو حدیثشریف مىتوان گفت:
الف: مصحف فاطمه(س) در فاصله زمانى پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) تا شهادت صدیقه طاهره(س) به وجود آمده است.
ب: مصحف فاطمه(س) سخن وحى است كه توسط جبرئیل امین(ع) به فاطمه زهرا(س) الهام شده است.
ج: مصحف فاطمه(س) به دست مبارك مولا على(ع) نوشته شده است.
زمینههاى مصحف در زمان پیامبر
گرچه پیدایش و اتمام مصحف فاطمه(س) پس از رحلت رسول خدا انجام گرفت و از جانب خداوند به او الهام گشت كه احادیث زیادى بر این دلالت دارد; ولى در برخى از روایات زمینههاى پیدایش آن را از زمان حیات رسول الله مىداند.
از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود: مصحف فاطمه(س) به املاء رسول الله و خط على(ع) شكل گرفت. (8)
چنین مصحفى در چندین حدیثبا اسناد مختلف از امام صادق(ع) نقل شده است و اینكه رسول خدا املا كرد و على(ع) با دست مباركش نوشت این نظریه را اثبات مىكند كه مصحف فاطمه(س) در زمان پدرش بوجود آمد.
البته برخى قائلاند كه جمله «رسول الله» در این احادیث منظور پیامبر اسلام نیست، بلكه همان فرستاده خدا فرشته وحى است كه اخبار و گزارشها را املا كرد و على(ع) آنها را نوشت. (9)
شاهدى كه سخن این گوینده را تایید مىكند حدیثى است كه ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل كرده و در آن كلمه رسول نیست. «انما هو شىء املاه الله علیها و اوحى الیها» (10) همانا - مصحف فاطمه(س) - چیزى است كه خداوند آن را بر فاطمه(س) املاء و به سوى او وحى كرد. و روشن است كه املاء خدا به واسطه فرشته وحى است.
بنابراین مفهوم این احادیث نیز شبیه آن روایاتى مىشود كه پیش از آن نقل كردیم كه در آنها پیدایش مصحف فاطمه را پس از رحلت پیامبر(ص) مىداند.
البته صحیفههایى از مصحف فاطمه(س) كه برگها و قسمتهاى جزئى از آن مجموعه ارزشمند خدادادى است پیامبر در زمان حیات به فاطمه(س) ارزانى داد كه بعدها كامل گشت و به نام مصحف فاطمه(س) در اختیار امامان معصوم(علیهمالسلام) قرار گرفت. چرا كه بخشى از آن مصحف در زمان پیامبر(ص) در اختیار جابر بنعبدالله انصارى (11) قرار گرفت كه هماكنون همین صحیفه در جوامع حدیثى شیعى در دسترس علاقهمندان است.
امام صادق(ع) فرمود: پدرم امام محمدباقر(ع) به جابر بنعبدالله انصارى گفت: پرسشى داشتم كه هر وقت مناسب شد آن را مطرح كنم. جابر عرض كرد: هر زمان كه دوست داشتى در محضرتان خواهم بود. تا آنكه فرصت مناسبى پیش آمد و پدرم خطاب به جابر گفت: اى جابر! به من خبر ده از لوحى كه در دست مادرم فاطمه دختر رسول الله (علیهما السلام) دیدى و مادرم از نوشتههاى آن لوح به تو چه خبر داد؟
جابر عرض كرد: خداى را گواه مىگیرم كه در حیات رسول خدا براى عرض تبریك ولادت حسین(ع) بر مادرت فاطمه(س) وارد شدم كه در دستش لوح سبزرنگى چون زمرد درخشش داشت و در آن نوشته سفیدى كه چون خورشید نورانیت داشت مشاهده كردم. عرض كردم: پدر و مادرم فدایت اى دختر رسول الله! این لوح چیست؟ فرمود: این لوحى است كه خداوند به پیامبرش هدیه داده است و در آن نام پدرم، نام همسرم، نام فرزندانم و نام اوصیاء از فرزندان نوشته شده است كه پدرم آن را به من بخشید تا به سبب آن مرا خشنود كند. جابر گفت: مادرت فاطمه(س) آن را به من عطا كرد و خواندم و از آن رونوشت كردم. پدرم - امام محمدباقر(ع) - به جابر گفت: آیا ممكن است آن نوشته را بر من عرضه كنى؟ گفت: آرى! پدرم همراهش به منزل جابر رفت و پیش از آنكه آن لوح را بیاورد ناگاه صحیفهاى از ورق نازكى كه در آن نوشته شده بود درآورد و گفت: اى جابر! نگاه كن در نوشته خودت تا من برایتبخوانم. جابر هم در نوشته خودش نگاه كرد و پدرم از روى نوشتهاى كه داشتخواند; تا جایى كه این دو نوشته حتى در یك حرف هم با یكدیگر تفاوت نداشتند.
آنگاه جابر گفت: خدا را گواه مىگیرم نوشتهاى كه در آن لوح دیدم چنین بود... (12)
نشانه امامت
مصحف فاطمه(س) به عنوان اسرار رسالت و امامت، تنها در دست ائمه معصومین (علیهمالسلام) به یادگار ماند و در بین حجتهاى خدا در روى زمین یكى پس از دیگرى دستبه دست گشت كه در اختیار داشتن آن را یكى از نشانههاى امامت دانستهاند.
امام رضا(ع) وقتى علامت و نشانههاى امام معصوم را شمارش كرد فرمود:
«و یكون عنده مصحف فاطمة(س)» (13)
مصحف فاطمه(س) در نزد او از نشانههاى امامت مىباشد.
روایات بسیارى دلالت دارد بر اینكه «جامعه»، «جفر» و «مصحف فاطمه(س)» در نزد ائمه است كه در فرصت مناسب به آنها مراجعه و مشكلات و نیازهاى فكرى و علمى انسانها را حل مىكردند. تمام این آثار گنجینههاى گرانبهایى از معارف و دانشها بود كه تصور آنها در افكار مادى ذهن بشر نمىگنجد.
ابوبصیر مىگوید: به حضور امام صادق(ع) رسیدم و عرض كردم: قربانت گردم! از شما سؤالى داردم، راستى در اینجا كسى - نامحرمى - هست كه سخن مرا بشنود؟، امام صادق(ع) پردهاى را كه میان آنجا و حجره دیگر بود بالا زد و در آنجا سر كشید سپس فرمود: اى ابا محمد! هر چه مىخواهى بپرس.
... آنگاه فرمود: اى ابا محمد! همانا «جامعه» نزد ما است و مردم چه مىدانند «جامعه» چیست؟ عرض كردم: قربانتشوم! جامعه چیست؟ فرمود: طومارى استبه طول هفتاد ذراع با املاء رسول خدا و دستخط على(ع) كه تمام حلال و حرام و همه نیازهاى مردم در آن موجود استحتى جریمه خراش.
... آنگاه فرمود: همانا «جفر» در نزد ما است و مردم چه مىدانند «جفر» چیست؟
عرض كردم: جفر چیست؟ فرمود:
مخزنى از چرم است كه علم پیامبران و اوصیاء و دانشمندان گذشته بنىاسرائیل در آن وجود دارد.
... آنگاه فرمود: و ان عندنا لمصحف فاطمه(س) و ما یدریهم ما مصحف فاطمه(س)؟ (14)
همانا مصحف فاطمه(س) در نزد ما است و مردم چه مىدانند كه مصحف فاطمه(س) چیست؟
ابوعبیده حذاء مىگوید: ابوجعفر امام محمدباقر(ع) خطاب به من فرمود: اى ابا عبیده! كسى كه نزد او شمشیر رسول الله، زره، پرچم برافراشتهاش و مصحف فاطمه(س) باشد، چشم روشنى دارد.
راوى نقل مىكند در محضر امام صادق(ع) بودم كه جمعى از محدثان نیز در مجلس حضور داشتند یكى از محدثان (15)
خطاب به امام عرض كرد: قربانت گردم! عبدالله بنحسن (16) در باره امامت و خلافت مىگوید: این منصب از آن ماست و
به دیگران نخواهد رسید! امام صادق(ع) پس از سخنانى فرمود: چه شگفتانگیز است از عبدالله! مىپندارد كه پدرش
على(ع) امام نبوده؟ ولكن به خدا قسم (در حالى كه با دستبه سینهاش اشاره مىكرد) اسرار نبوت و نیز شمشیر و زره
رسول الله در نزد ما است. «و عندنا و الله مصحف فاطمة» به خدا قسم مصحف فاطمه(س) در نزد ما است. (17)
مصحف فاطمه(س) قرآن نیست
برخى از نااهلان و یا مغرضان بر شیعه خرده گرفتهاند كه شیعیان قرآن دیگرى تراشیدهاند! و ممكن است در عصر حاضر نیز چنین اتهاماتى را وارد كنند و ناآگاهانه به باد انتقاد بگیرند. این انتقادهاى نابخردانه و اهانتهاى ناروا ممكن است از چند چیز نشات گیرد:
الف: عدم رجوع به متون و منابع حدیثى و جوامع روایى شیعى و ناآگاهى و عدم اطلاع از اینكه تشیع كه قائل است زهراى مرضیه(س) داراى كتاب و مصحف بوده است مقصود چیست؟
ب: عناد و لجاجتبا اندیشههاى اسلام ناب و باورهاى اعتقادى و معارف كه از طریق امامان معصوم(ع) این حجتهاى خدا در روى زمین در اختیار انسانها گذارده شد.
ج: ذهنیت و تصورى كه پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) در اذهان مسلمانان حتى اصحاب و یاران پیامبر از كلمه «مصحف» بود. چرا كه «مصحف» بیشتر به نوشتههایى از آیات قرآن اطلاق مىشد و در آن زمان مصحفهاى متعددى وجود داشت و شخصیتى كه داراى مصحف بود به همو نسبت مىدادند مثل اینكه مىگفتند مصحف على(ع) به اعتبار اینكه مولا على(ع) داراى مصحف بود. البته هماكنون نیز تعبیر «مصحف شریف» به قرآن مجید شهرت بسیار دارد.
گرچه چنین استعمالى در آن زمان شهرت فراوان داشت ولى اینطور نبوده كه مصحف تنها به نوشتههاى آیات قرآن گفته شود بلكه نظرشان به معناى لغوى مصحف بوده چرا كه به مجموعه صحیفههاى نوشته شده بین دو جلد كه به صورت كتاب درآمده باشد مصحف یا مصحف مىگویند. (18)
بنابراین به مجموعه صحیفهها و نوشتههایى كه در موضوعات و مطالبى غیر از آیات قرآن نوشته شده باشد مصحف اطلاق مىگردد و مصحف فاطمه(س) به همین اعتبار است.
ابوبصیر مىگوید: در محضر امام صادق(ع) بودم و پرسیدم:
و ما مصحف فاطمه؟ قال: مصحف فیه مثل قرآنكم ثلاث مرات، و الله ما فیه من قرآنكم حرف واحد. (19)
مصحف فاطمه چیست؟ فرمود: مصحفى استسه برابر قرآن كه در دستشما است، ولى به خدا قسم حتى یك حرف از قرآن شما هم در آن نیست.
این حدیث آشكار مىسازد كه مصحف فاطمه(س) از نظر كمیت و حجم سه برابر قرآن است ولى از نظر محتوا و مطالب حتى یك حرف از ظاهر قرآن هم در آن وجود ندارد.
علامه مجلسى در توضیح این حدیث مىنویسد: ممكن است كسى این شبهه را كند كه در احادیثبسیارى وارد شده قرآن همه احكام را در بردارد و نیز مشتمل بر حوادث و گزارشهاى حال و آینده تاریخ است. پس مصحف فاطمه در پى چه چیزى است و این حدیث چگونه معنا مىشود؟
در پاسخ شبهه مىگوید: آرى قرآن چنین است ولى ممكن است منظور از مصحف معانى و تاویلاتى باشد كه ما از قرآن نمىفهمیم نه معناى ظاهرى كه از الفاظ درك مىكنیم و مىفهمیم. لذا مقصود از قرآن شما همان الفاظ ظاهرى قرآن است كه در مصحف فاطمه(س) وجود ندارد. (20)
البته احادیثى كه در آینده ذكر خواهد شد مطالب و موضوعات موجود در مصحف فاطمه را تا حدودى روشن مىسازد.
محمد بنمسلم از امام باقر و یا از امام صادق(ع) چنین نقل كرده است:
«و خلفت فاطمة مصحفا ما هو قرآن ولكنه كلام من كلام الله انزل علیها.» (21)
فاطمه(س) مصحفى را به یادگار گذاشت كه آن مصحف قرآن نیست ولى سخنى از سخن خداست كه بر فاطمه(س) نازل كرده است.
حسین بنابىالعلاء مىگوید: از امام صادق(ع) شنیدم كه فرمود:
«ان عندى ... مصحف فاطمة ما ازعم ان فیه قرآنا» (22)
نزد من، مصحف فاطمه(س) است. البته تصور نكن كه در آن آیات قرآن باشد.
ابىحمزه مىگوید: امام صادق(ع) فرمود: «مصحف فاطمة(س) ما فیه شیء من كتاب الله و انما هو شیء القى علیها بعد موت ابیها» (23)
در مصحف فاطمه(س) چیزى از كتاب خدا - قرآن مجید - نیست و تنها مصحف چیزى است كه بر فاطمه(س) پس از رحلت پدرش الهام گشته است.
روایات دیگرى نیز وجود دارد كه دلالت مىكنند مصحف فاطمه(س) قرآن نیست و موضوعات و مطالب آن غیر از آیات قرآن است. (24)
پىنوشتها:
1- عوالم العلوم و المعارف والاحوال، علامه بحرانى، ص36.
2- آل عمران،3 / 42 ،43 آیات خطاب به مریم است و اذا قالت الملائكة یا مریم ... و چون فرشتگان همین آیات را خطاب به فاطمه زهرا(س) تلاوت كردهاند به جاى یا مریم یا فاطمه گفتهاند.
3- عوالم العلوم و المعارف و الاحوال، ص36.
4- مناقب ابنشهر آشوب، انتشارات علامه، ح3، ص336.
5- همان مدرك.
6- اصول كافى، ج 1، ص 241 و 458; بصائر الدرجات، ابوجعفر محمد بن حسن صفار، ص153; مسند فاطمة الزهراء، عزیزالله عطاردى، چاپ اول، ص 281; بحارالانوار، ج 22، ص 545 و ج43، ص79.
7- اصول كافى، ج 1، ص 240; بصائر الدرجات، ص157; مسند فاطمة الزهراء، ص 282; بحارالانوار، ج43، ص 80 و ج26، ص 44 و ج47، ص 65.
8- بصائر الدرجات، ص156،157، 161; بحارالانوار، ج26، ص 40 و46 و 48; ج47، ص 271.
9- بحارالانوار، ج26، ص 42.
10- بحارالانوار، ج26، ص39.
11- جابر بن عبدالله پانزده سال پیش از هجرت در مدینه به دنیا آمد، از طایفه خزرجیان بود. او و پدرش عبدالله بنحرام از پیشتازان اسلام بودند. پدرش در جنگ احد به شهادت رسید. جابر از مسلمانان پیش از هجرت و از اصحاب با فضیلت رسول خدا(ص) بود كه در19 غزوه، از جمله جنگ بدر در ركاب پیامبر(ص) حضور داشت و در جنگ صفین نیز در ركاب على(ع) جنگید. این محدث بزرگ شیعه در اواخر عمر نابینا شد و با همان حال، همراه عطیه عوفى در اولین اربعین به زیارت كربلا آمد. وى آخرین فردى بود كه از حاضران پیمان عقبه بود. بدن او را به جرم دوستى اهل بیت، در زمان حجاج داغ نهادند و سرانجام در سال 78 هجرى قمرى، در سن نود و چند سالگى در حالى كه نابینا بود از دنیا رفت و در بقیع به خاك سپرده شده. (فرهنگ عاشورا، جواد محدثى، ص127).
12- رك: اصول كافى، ج 1، ص527; الاختصاص، شیخ مفید، ص 210; مسند فاطمة الزهراء، ص286.
13- بحارالانوار، ج 25، ص117.
14- حدیثبا تلخیص نقل شده. اصول كافى، ج 1، ص239; بصائر الدرجات، ص 151; بحارالانوار، ج26، ص 38.
15- بحارالانوار، ج26، ص 211.
16- امام حسن مجتبى(ع) پسرى داشت كه نام او هم حسن بود و به همین سبب به او «حسن مثنى» مىگفتند. حسن مثنى در كربلا در خدمت امام حسین(ع) بود. مجروح شد و در میان مجروحین افتاده بود. بعد كه به سراغ مجروحین آمدند، یك كسى كه با او خویشاوندى مادرى داشت واسطه شد و متعرضش نشدند، خودش را معالجه كرد و خوب شد. بعدها با فاطمه دختر امام حسین(ع) ازدواج كرد و از این ازدواج فرزندانى به وجود آمد كه یكى از آنها همین عبدالله است. عبدالله از طرف مادر نوه امام حسین(ع) از طرف پدر نوه امام حسن(ع) است. به همین جهت افتخار مىكرد و مىگفت من از دو طریق فرزند پیغمبرم و از دو راه فرزند فاطمه(س) هستم. لذا به او «عبدالله محض» مىگفتند یعنى خالص از اولاد پیغمبر. عبدالله در زمان امام صادق(ع) رئیس اولاد امام حسن(ع) بود چنانكه امام صادق(ع) رئیس و بزرگتر بنىالحسین بود. در جریانات سیاسى كه در عصر امام صادق(ع) پیش آمد و عباسیان روى كار آمدند. در آغاز عبدالله بن حسن راه دیگرى رفت و گوش به سخن امام صادق(ع) نداد و پندها و سخنان امام را به حسادت حمل مىكرد! تا آنكه از بنىعباس و دیگران براى فرزندش بیعت گرفت و بنىعباس هم چون در ابتدا زمینه را براى خودشان فراهم نمىدیدند از وجاهت و موقعیت آل على استفاده كردند و با محمد پسر عبدالله به عنوان مهدى امتبیعت كردند. خواستند از امام صادق(ع) بیعتبگیرند ولى امام(ع) مخالفت كرد كه مساله مهدى فعلا وقتش نیست، دروغ است. مهدى امت این نیست ولى تحت عنوان امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با ظلم حاضرم همكارى و بیعت كنم. (براى آگاهى بیشتر مراجعه كنید به سیرى در سیره ائمه اطهار، شهید مطهرى، از ص 124 به بعد).
17- بصائر الدرجات، ص153; بحارالانوار، ج26، ص 40.
18- رك، لسان العرب، ج 10، كلمه صحف و مفردات راغب.
19- حدیث قسمتى از حدیثى است كه در پاورقى 14 منابع آن ذكر گردیده است.
20- بحارالانوار، ج26، ص 40.
21- بصائر الدرجات، ص156.
22- اصول كافى، ج 1، ص 240; بصائر الدرجات، ص 150 و 154; بحارالانوار، ج26، ص37.
23- بصائر الدرجات، ص159; مسند فاطمة الزهراء(س)، ص 292; بحار، ج26، ص47.
24- بصائر الدرجات، ص 154 و 160; بحار، ج26، ص46.
جمعه 22/9/1387 - 20:12
دعا و زیارت
مانند پدر
گاهى شكوه بانوى بزرگ جهان، چنان دل و جان را میآكند كه توان هر سخن را از انسان میگیرد.
جایگاه رفیع فاطمه اطهر (س)، خیرهكننده دیدگان هر بیناست باید چشم بصیرت داشت، تا گوشهاى از سراپرده جلال فاطمى را دید.
1 ـ حضرت زهرا(س)، در چهره، گفتار و رفتار، شباهت بسیار به رسول خدا(ص) داشت و هیبت و هیئت او، یادآور پیامبر(ص) بود.
2ـ آن حضرت، شیفته نیایش به درگاه الهى بود. آن قدر در پیشگاه خدا به عبادت میایستاد كه قدمهایش ورم میكرد. در نمازهایش از خوف خدا میگریست.
3ـ براى هر یك از روزهاى هفته، دعاى ویژهاى داشت. براى تعقیبات نماز هم ادعیه خاص داشت.
4ـ روزى خسته از كارهاى طاقت سوز خانه، با دستهاى تاولزده به محضر پیامبر خدا(ص) رفت تا براى كمك در انجام كارهاى خانه، كنیزى براى خود بگیرد. رسول خدا(ص) بهتر از كنیز و خدمتكار را به او عطا كرد؛ یعنى «تسبیحات حضرت زهرا». این ذكرهاى شریف را حضرت جبرائیل، از سوى خدا تعلیم حضرتش نموده بود.
آرى ... الهام و نیرو گرفتن از یاد خدا، براى غلبه بر دشواریهاى زندگی! حضرت زهرا(س)، ساده زندگى و سختیهاى دنیا را تحمل میكرد، تا به شیرینیهاى آخرت برسد.
5 ـ تسبیح حضرت زهرا(س)، نخى بود كه به تعداد ذكرها و تكبیرها، «گره» داشت و با آن تسبیح میگفت. پس از شهادت حمزه(ع) در جنگ احد، از خاك تربت او تسبیح ساخت و با آن ذكر میگفت. از آن پس مردم نیز چنان كردند. این نوعى احیاى فرهنگ شهادت و الهام گیرى از روح شهیدان راه خداست.
6ـ حضرت زهرا(س) هم در سخن، معلم حجاب بود، هم در رفتار، اسوه عفاف. داستان آن مرد نابینا كه به محضر پیامبر آمده بود و حضرت فاطمه به پشت پرده رفت، شاهد این سخن است.
7 ـ گاهى شبهاى جمعه تا صبح، به نماز و دعا میپرداخت و براى دیگران دعا میكرد، اما براى خود چیزى از خدا نمیخواست. وقتى فرزندان خردسالش راز این كار را میپرسیدند، میفرمود: فرزندانم! اول همسایگان، آنگاه خانه!
8 ـ فاطمه زهرا(س) محبوب دل رسول خدا بود و پیامبر(ص) به او علاقه خاصى داشت، چرا كه اهل زهد و عبادت بود، از این جهت، نزد پیامبر اكرم، یادآور حضرت خدیجه(س) بود.
9 ـ «ادب»، سیره رایج بین این دختر و پدر بزرگوارش بود. هرگاه رسول خدا(ص) نزد فاطمه میرفت، وى برمیخاست، پدر را میبوسید و احترام كرده، او را در جاى خویش مینشاند.
10ـ كمال ایمان و خلوص در بندگى و قرب او در پیشگاه معبود، در حدّى بود كه خشم و رضاى او، خشم و رضاى پروردگار محسوب میشد. پیامبر اكرم(ص) فرمود: هر كه او را بیازارد، مرا آزرده و هر كه مرا بیازارد ، خدا را آزرده است.
11ـ وى از توان مالى خویش در راه محرومان نیازمند، بهره میگرفت. یك بار، پارچهاى را كه داشت، به رسول خدا(ص) داد. آن حضرت نیز آن را تكهتكه برید و به تعدادى از اسیرانِ بیلباس رومى میداد كه خود را بپوشانند.
12ـ حضرت زهرا(س)، ساده زندگى میكرد. از تجمل در زندگى پرهیز داشت. وسایل زندگى او ساده و مهریهاش اندك بود.
13ـ پیامبر خدا، در شب عروسى حضرت زهرا گوسفندى ذبح كرد و به تعداد زیادى از مسلمانان مهمانى داد. جمعیت مهمان و افرادى كه برایشان غذا فرستاده شد، فراوان بود، ولى با دعاى حضرت رسول، غذاى اندك بركت یافت و همه سیر شدند.
14 - حضرت فاطمه(س) در صحنههاى اجتماعى دفاع از دین و پیشوا، حاضر بود. از جمله در جنگ احد شركت داشت و به امدادگرى و مداواى زخمهاى رسول خدا(ص) مشغول بود.
15ـ آزاد ساختن بردگان در نظر او كارى ارزشمند بود. گردنبندى را كه علی(ع) براى او خریده بود، فروخت و با پول آن بردهاى خرید و آزاد كرد.
16- آیین خانهدارى و همسردارى را به خوبى مراعات میكرد. گاهى در خانه غذایى نبود و كودكان گرسنه بودند، اما فاطمه(س) چیزى به حضرت علی(ع) نمیگفت و چیزى از او درخواست نمیكرد. بیم داشت كه همسرش نتواند خواسته او را برآورده و تأمین كند و شرمنده شود!
17ـ خانواده فاطمه(س)، خانواده كمك به بیچارگان و ایثارگرى نسبت به نیازمندان بود. علی(ع) و زهرا(س) سه روز روزه نذرى گرفتند و هر سه روز، افطار خود را به یتیم، مسكین و اسیر دادند. خداى متعال در ستایش و تقدیر از این ایثار خالصانه كه جز به خاطر خدا انگیزه دیگرى نداشت، سوره «هل اتی» را نازل فرمود كه اشاره به این داستان دارد.
18ـ كارها میان علی(ع) و فاطمه(س) تقسیم شده بود. آوردن آب و تهیه هیزم و كارهاى خارج از خانه بر عهده على (ع) بود و درست كردن آرد و خمیر و نان پختن و كارهاى داخل خانه با فاطمه(س) بود.
19ـ همدم رنجها و غصههاى شوهر بود و او را پناه محسوب میشد. علی(ع) میفرمود: وقتى به خانه میآمدم و به زهرا نگاه میكردم، تمام غم و اندوهم برطرف میشد. هرگز كارى نكردم كه فاطمه از من خشمناك و ناراحت شود. فاطمه نیز، هرگز مرا خشمناك نساخت.
20ـ زهراى اطهر(س)، احیاگر یاد شهیدان بود. روزهاى دوشنبه و پنجشنبه به احد میرفت و مزار شهداى احد و حضرت حمزه را زیارت میكرد .
21ـ از تواضع او یكى هم رفتار شایسته با خدمتكار خانهاش «فضّه» است. در سالهاى آخر كه پیامبر خدا(ص)، فضّه را براى خدمت به خانه او فرستاد، فاطمه(س) كارهاى خانه را میان خودش و فضّه خادمه تقسیم میكرد.
22ـ در مسائل اجتماعى و سیاسى جامعه اسلامی، بیاعتنا نبود و جبهه حق را یارى میكرد.
23ـ زهرا(س) تا زنده بود، علی(ع) حامى نیرومندى داشت. اما پس از شهادت فاطمه، حضرت على تنها و بیپناه ماند.
24ـ حضرت زهرا(س) پس از وفات پیامبر خدا، دیگر خندان و شادمان دیده نشد، تا آنكه چشم از جهان فرو بست.
25ـ پیش از وفات، به «اسماء» وصیتى كرد كه پس از مرگ، بدن مرا داخل تابوتى بگذارند، تا حجم بدن دیده نشود. این شیوه تا آن زمان مرسوم نبود. این وصیت، درسى از عفاف و حیا بود كه بانوان باید در برابر دیدگان نامحرمان، آن را مورد توجه خود قرار دهند.
26ـ آگاهی، درایت و آینده نگرى او تا آنجا بود كه براى افشاى ستم غاصبان، وصیت فرمود كه پیكرش را شبانه غسل دهند و به خاك سپارند، تا ظالمانى كه او را آزرده بودند، در مراسم دفن او حضور نیابند و از این حضور، بهرهبردارى سیاسى براى تطهیر خود و توجیه كارهایشان نكنند.
اینها و نمونههاى دیگرى از سیره رفتارى آن بانوى بیهمتا، جلوههاى «الگو» بودن او براى همه فضیلتخواهان و حقجویان است كه در پى «اسوه» و سرمشقِ «چگونه زیستن»اند.
امید است كه این گونه خصلتها و رفتارها، همچون تابلویی، پیوسته در برابر دیدگانمان باشد و اگر همواره آن حضرت را سرمشق و اسوه میدانیم و معرفى میكنیم، «جهات الگویی» او را نیز در قالب سیره عملى و رفتارى حضرتش بشناسیم و بشناسیم.این گونه، بهتر میتوان مشى و مرام فاطمى را در بستر زندگى و اخلاق عینى اجرا كرد.
جمعه 22/9/1387 - 20:10
دعا و زیارت
گزیده سخنان حضرت فاطمه زهرا (س)
موقعیت اهل بیت در نزد خدا
و احمدوا الذى لعظمته و نـوره یبتغى مـن فـى السمـوات و الارض الیه الـوسیله و نحـن وسیلته فـى خلقه , و نحـن خـاصته و محل قـدسـه, و نحـن حجته فـى غیبه, و نحن ورثه انبیائه.(1)
خـدایـى را حمـد و سپاس گـوییـد كه به خاطـر عظمت و نـورش هر كه در آسمانها و زمیـن است به سوى او وسیله مى جـوید, و ما وسیله او در میان مخلوقاتـش و خاصان درگـاه و جـایگـاه قـدس او و حجت غیبـى و وارث پیـامبـرانـش هستیم .
حرمت مست كننده ها
عن فاطمه الزهراء(س) قالت: قال لـى رسـول الله (ص) : یا حبیته ابیها كل مسكـر حرام , وكل مسكر خمر.(2) پیامبـر خـدا (ص) به مـن فـرمـود: اى دوست پـدر, هـر مست كننـده اى حـرام است, و هر مست كننده اى خمر است.
بهترین زنان كیستند؟
قالت فاطمه (س) فــى وصف ما هـو خیرللنساء: خیر لهن ان لایـریـن الـرجال و لایـرونهن.(3)
حضـرت در وصف این كه بهترین چیز براى زنان چیست, فرمـوده انـد: ایــن كه زنـان, مـردان را نبیننـد, و مـردان هـم زنـان را نبینند.
نتیجه عبادت خالص
عن فاطمه الزهـراء (س) مـن اصعد الـى الله خـالص عبـادته اهبط الله الیه افضل مصلحته.(4)
هر كه عبادت خالصـش را به سـوى خدا بالا فرستـد, خـداوند متعال برتریـن بهره و سودش رابه سوى او پایین فرستد.
فاطمه در مقام شكوه از دو خلیفه
قـالت فـاطمه الزهراء(س) للاولیـن :
ارایتكما ان حـدثتكما عن رسول الله (ص): تعرفـانه و تفعلان به؟ قالانعم . فقالت: نشـدتكما الله الـم تسمعا رسـول الله یقـول:
رضا فاطمه من رضاى, وسخط فاطمه من سخطـى, فمـن احب فاطمه ابنتـى فقد احبنى, و من ارضى فاطمه فقد ارضانى, و مـن اسخط فاطمه فقد اسخطنى؟ قالا نعم, سمعناه مـن رسـول الله (ص) , فقالت:
فانى اشهد الله و ملائكته انكما اسخطتمانى و مـا ارضیتمـانـى و لئن لقیت النبـى لاشكـونكمـا الیه .(5)
حضـرت زهـرا(س) خطـاب به خلیفه اول و دوم فـرمـود:
آیا اگر حـدیث را از پیامبر خـدا(ص) نقل كنـم به آن عمل خـواهید كرد؟ گفتنـد: آرى. فرمـودنـد: شما را به خـدا آیا نشنیده ایـد كه پیامبـر (ص) فـرمـوده انـد:
خشنودى فاطمه خشنـودى من, و خشم فاطمه خشـم مـن است, هر كه دختـرم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته, و هر كه فاطمه را خشنود سازد مرا خشنـود ساخته, و هـر كه فـاطمه را خشمگیـن نمـایـد مـرا خشمگیـن نمـوده است؟ گفتند: آرى , چنین حدیثى را از پیامبر خدا(ص) شنیده ایم . فرمود: مـن هم خدا و فرشتگان را گـواه مى گیرم كه شما دو نفر مرا خشمگیـن نمودید و خشنودم نساختید, و چـون پیامبـر (ص) را ملاقـات نمایـم حتما از شما به او شكایت خـواهـم نمـود.
بدترین امت
عن فاطمه الزهراقالت: قال رسول الله (ص), شرار امتى الذیـن غذوا بالنعیـم, الذیـن یاكلون الوان الطعام, و یلبسـون الـوان الـثـیاب ویـتشـدقـون فــى الكلام .(6)
بــدتریـن امت مــن كسـانى هستــند كــه : از انـواع نعمتها تغذیه مى كنند و خوراكیهاى رنگارنگ مى خورند, و لباسهاى گوناگـون مـى پـوشند, و هـرچه بخـواهنـد مى گویند.
نزدیكترین اوقات زن به خدا
عن فـاطمه الزهـراء(س) قـالت: سـال رسـول الله (ص) اصحابه عن المـراه ماهى؟ قالوا: عوره, قال : فمـتـى تـكـون ادنـى مـن ربهـا؟ فلـم یــدروا. فلما سمعت فاطمه (س) ذلك قالت : ادنـى ما تكـون مـن ربها ان تلزم قعر بیتها . فقال رسول الله ان فاطمه بضعه منى.(7)
پیـامبـر اكـرم(ص) از اصحـابـش پـرسیـد: زن چیست؟ گفتنـد: زن نـامـوس است. فرمود: زن چه مـوقع به خـدایـش نزدیكتر است؟ اصحاب نتـوانستند جـواب گـوینـد. چون این سخـن به گوش فاطمه (س) رسید. فرمود: نزدیكتریـن اوقات زن به خداى خود هنگامى است كه در كنج خانه خودباشد . پس از ایـن جواب پیامبر اكرم (ص) فرمود: حقا كه فاطمه پاره تن من است .
نتیجه صلوات بر زهراء(س)
عن فاطمه الزهراء(س) قالت: قال لى رسول الله(ص) یا فاطمه من صلى علیك غفـر الله له و الحقه بـى حیث كنت مــن الجنه.(8)
رسـول خدا(ص) به مـن گفت: اى فاطمه هر كه بر تـو صلـوات فرستـد, خداوند او را بیـامـرزد و به مـن , در هـر جـاى بهشت بـاشـم ملحق گـردانـد.
على(ع) رهبر وپیشوا
عن فاطمه الزهراء(س) قالت: ان النبى (ص) قال :
من كنت ولیه فعلى ولیه , و من كنت امامه فعلى امامه.(9)
پیامبر اكرم (ص) فرمود: هركه من سرپرست اویم, پس على سرپرست اوست و هركه را من رهبر اویم , پس على رهبر اوست.
حجاب فاطمه
عن فاطمه الزهراء (س) قالت: یا رسـول الله ان لم یكـن یرانى فانا اراه , و هـو یشـم الـریح . فقـال النبـى (ع) اشهد انك بضعه منى.(10)
پیامبـر اكـرم (ع) همـراه بـا مرد نابینایى به خانه فاطمه(س) آمد, بلافاصله فاطمه(س) خود را كاملا پوشاند. رسول خدا(ص) فرمود: چرا خود را پوشاندى با ایـن كه او تـو را نمى بیند؟ فاطمه (س) فرمـود: اى پیامبر خدا اگر او مرا نمـى بیند, مـن كه او را مى بینـم و او بوى مرا حس مى كند پیامبر اكرم فرمود: گواهى مى دهـم كه تو پاره دل منى .
دستور العملى جامع
عن فاطمه الزهرا(س)قالت: دخل على رسول الله (ص) و قد افترشت فراشى للنوم , فقـال : یـا فـاطمه لاتنـامـى الا و قـد عملت اربعه: ختمت القـرآن , و جعلت الانبیاء شفعائك , و ارضیت المـومنیـن عن نفسك , و حججت و اعتمـرت , قـال هذا و اخذ فى الصلوه , فصبرت حتى اتـم صلاته, قلت: یا رسـول الله امرت باربعـه لا اقـدر علیها فـى هذا الحـال فتبسـم(ص) و قـال:
اذا قرات قل هـو الله احد ثلاث مرات فكانك ختمت القرآن , واذا صلیت على و على الانبیاء قبلى كنا شفعائك یوم القیمه , و اذا استغفرت للمومنیـن رضوا كلهم عنك و اذا قـلت :
سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر, فقـد حججت و اعتمرت .(11)
در وقتى كه بستر خواب را گسترده بودم, رسول خدا(ص) بر من وارد شد, فرمـود: اى فـاطمه نخـواب مگـر آن كه چهار كار را انجـام دهـى: قـرآن را ختـم كنـى, و پیامبران را شفیعت گردانى, و مومنیـن را از خود راضى كنى, و حج وعمره اى را به جا آورى. ایـن را فرمـود و شروع به خـواندن نماز كرد, صبر كردم تا نمازش تمام شد, گفتـم: یا رسول الله به چهار چیز مرا امر فرمودى در حالى كه بر آنها قادر نیستم آن حضرت تبسمى كرد و فرمود:
چون قل هو الله را سه بار بخوانى مثل این است كه قرآن را ختم كرده اى و چون بر من و پیامبران پیش از من صلوات فرستى, شفاعت كنندگان تو در روز قیامت خواهیـم بود, و چون براى مومنیـن استغفار كنى , آنان همه از تو راضى خواهند شد, و چون بگـویـى: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر حج و عمره اى را انجام داده اى.
رضایت شوهر
عن فاطمه الزهراء (س) قالت: قال رسول الله(س): ویل لامراه اغضبت زوجها وطـوبى لامراه رضى عنها زوجها.(12)
پیامبر اكرم(ص) فرمـود: واى به حال زنى كه شوهرش را خشمگین سازد و خـوشا به حال زنى كه شوهرش از او خشنود باشد.
ثواب انگشتر عقیق
عن فـاطمه الزهـراء (س) قـالت: قـال رسـول الله (س) مـن تختـم بــالعقیق لم یزل یرى خیرا.(13)
كسـى كه انگشتـر عقیق به دست كنـد همیشه خیـر مـى بینـد.
على (ع) بهترین داور
قالت فاطمه الزهراء(س) عن ابیها(ص) قال: ان نفرا من الملائكه تشاجروا فى شىء فسـالـوا حكمـا مـن الادمییـن , فـاوحــى الله تعالـى الیهم ان تخیـروا فاختاروا على بن ابیطالب.(14)
گروهى از فرشتگان درباره چیزى با یكدیگر مشاجره نمودند, حاكم وداورى را از بنى آدم تقاضا كردند, خداوند متعال به آنها وحى فرمود كه خـودتان انتخاب كنید و آنان على ابن ابیطالب را برگزیدند.
زنان دوزخى
عن فاطمه الزهراء(س) قالت: قال رسول الله(ص)... یا بنتى اما المعلقه بشعرها فانها كانت لاتغطـى شعرها مـن الرجال, و اما المعلقه بلسانها فانها كانت تـوذى زوجها,...
و اما التـى كــان راسها راس خیزیر, و بدنها بدن الحمار فانها كانت نمـامه كذابه. و امـا التـى كـانت علـى صـوره الكلب فـانها كـانت قینه نـواحه حـاسـده.(15)
پیامبـر اكـرم(ص) (دربـاره مشاهـدات خـود از عذاب دوزخیان در شـب مـعراج) فرمود: دخترم اما زنى كه به مویش آویخته شده بود كسى بـود كــه مویـش را از مردان نمـى پـوشانید, و آن كه با زبانـش آویزان بود, زنى بـود كه شـوهرش را آزار مى داد... و آن كه سرش سر خوك و بدنش بدن الاغ بود, زنى بود كه سخـن چین و دروغگو بود, و آن كه صـورتـش به شكل سگ بود, زنى بـود كه آواز مى خـواند ونوحه سرایى مى كرد و حسد مى ورزید.
شرایط روزه دار
عنها (س) قـالت : مـا یصنع الصـائم بصیـام اذا لــم یصـن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه.(16)
روزه دار چون زبانـش و گوشش و چشمش و اعضایش را (ازحرام) نگه ندارد روزه دار نیست.
داناترین و نخستین مسلمان
عنها (س) قالت: قـال رسـول الله (ص) : زوجك اعلم اناس علما, واولهم سلما , افضلهم حلما.(17)
رسول خدا (ص) به مـن فرمودند:
شوهر تو در دانش داناترین مردم و نخستین مرد مسلمان و در بردبارى برترین مردم است.
كمك به ذرارى پیامبر(ص)
عنها(س) قالت: قال رسول الله (ص): ایما رجل صنع الى رجل من ولدى صنیعه فلم یكـافئه علیها , فـانـا المكـا فـى له علیها.(18)
پیامبر اكرم (ص) فرمود:هركسى براى فردى از فرزندان من كارى انجام دهد و بر آن كار پاداشى نگیرد. مـن پاداشـى نگیـرد, مـن پاداش دهنـده او خـواهـم بـود.
على و شیعیان
عنها (س) قالت:ان ابى(ص) نظر الى على(ع) و قال: هذا و شیعته فى الجنه.(19) پیامبر خدا (ص) به على(ع) نگریست و فرمـود: این شخص و پیروانش در بهشت اند.
شیعه على در قیامت
عنها (س) قالت: ان رسول الله (ص) قال لعلى (ع) : یاابالحسن اما انك و شیعتك فى الجنه .(20)
پیـامبـر خـدا به علـى(ع) فـرمـود: اى ابـاالحسـن , آگـاه بـاش كه تــو و پیروانت در بهشت هستید
قرآن و عترت در آخرین سخن پیامبر
عنها (س) قـالت: سمعت ابـى رسـول الله (ص) فـى مـرضه التـى قبض فیه یقول ـ و قد امتلات الحجره مـن اصحابـه ـ ایها الناس یـوشك ان اقبض قبضا یسیرا, و قـد قدمت الیكم القـول معذره الیكم, الا انى مختلف فیكـم كتاب ربـى عزوجل و عترتـى اهل بیتـى . ثـم اخذ بیـد على فقال: هذا علـى مع القـرآن و القـرآن مع علـى لا یفتـرقـان حتـى یـردا علـى الحـوض فـاسئلكـم مـا تخلفـونـى فیهما.(21)
از پـدرم رسول خدا(ص) در هنگام مرضى كه به سبب آن از دنیا رفت ـ و در حالى كه خـانه, مملـو از اصحـاب بـودـ شنیـدم كه فـرمـود:
اى مردم نزدیك است كه به آسانى از میان شما رخت بربندم, وبه تحقیق سخنى كه عذر را برشما تمام كند پیش فرستادم.
بـدانیـد كه من در میان شما كتاب پـروردگارم و عترتم, اهل بیتم را بـر جاى مـى گذارم. آن گاه دست على را گرفت و فرمـود: ایـن علـى با قرآن است و قرآن با على است, از هـم جدا نمى شوند تا هر دو در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند, مـن در قیامت از شما از آنچه درباره ایـن دو پـس از مـن انجام دهید خواهـم پرسید.
شستن دستها
عنها (س) قالت: قال رسول الله (ص) لا یلومن الا نفسه من بات و فى یره غمر.(22)
رسـول خدا(ص) فرمـود: سرزنـش نكند جز خـود را كسى كه شب كند, درحالى كه دستش چرب و بد بو باشد.
نتیجه گشاده رویى
عنها (س) قـالت: البشـر فـى وجه المـومـن یـوجب لصاحبه الجنه. (23) گشـاده رویـى در چهره مـومـن بـراى صـاحبـش بهشت را سبب مـى شـود.
رنج خانه دارى
عنها (س) قالت: یا رسـول الله لقـد مجلت یـداى مـن الرحى, اطحن مره و اعجن مره,(24)
اى رسول خدا , دو دستـم از سنگ آسیا پینه بسته , یك بار آرد مى كنم و یكبـار خمیر مى سازم .
زیان بخل
عنها (س) قـالت:
قال لـى رسول الله (ص) : ایاك و البخل , فانها عاهه لاتكون فى كریـم. ایاك و البخل فانه شجـره فى النار و اغصانها فـى الـدنیا فمـن تعلق بغصن من اغصانها ادخله النار.(25)
پیامبر اكرم (ص) فرمـود:
از بخل ورزیدن بپرهیز, زیرا كه بخل آفتى است كه در شخص بزرگـوار نیست. از بخل بپـرهیز , زیـرا كه آن درختـى است در آتـش دوزخ كه شاخه هایـش در دنیاست و هـر كه به شاخه اى از شـاخه هـایـش درآویزد داخل جهنمـش گرداند.
نتیجه سخاوت
عنها (س) قالت: قال لى رسول الله(ص) و علیك بالسخاء فان السخاء شجره من شجر الجنه,اغصـانها متـدلیه الـى الارض, فمن اخذ منها غصنـا قـاده ذلك الغصـن الـى الجنه.(26)
پیامبر اكـرم (ص) به مـن گفت:
بـرتـو باد سخاوت ورزیــدن, زیــرا كـه سخاوت درختـى از درختـان بهشت است كه شاخه هایـش به زمیـن آویخته است , هر كه شاخه اى از آن را بگیـرد او را به سـوى بهشت مـى كشـانـد.
نتیجه سلام و تحیت بـر رسـول خـدا و دختـرش زهـرا
عنها (س) قـالت: قـال لـى ابـى و هـو ذاحـى: مـن سلـم علــى و علیك ثلاثه ایام فله الجنه.(27)
پدرم در زمان حیاتش به من فرمود: هـركه بـر مـن و تـو تا سه روز تحیت و سلام بفرستد, بهشت بر او واجب گـردد.
خنده اسرار آمیز
لمـا مـرض رسـول الله (ص) دعا ابنته فاطمه فسارها فبكت , ثم سارها فضحكت , فسئلتها عن ذلك فقالت: اما حیـن بكیت فانه اخبرنى انه میت, فبكیت,ثـم اخبرنـى انى اول اهله لحوقا به فضحكت.(28)
هنگامى كه رسول خدا(ص) مریض شد, دخترش فاطمه را نزد خود خواند و در گوش او سخنـى گفت. فاطمه (س) گریه كرد, مجـددا رسـول خـدا با او نجـوا كـرد فاطمه(س) خنـدیـد, عایشه گـویـد: در ایـن بـاره از حضـرت زهـرا(س) پـرسیـدم, فـرمــود: چون پیامبر (ص) مرگش را به من خبر داد, گریستـم, پس از گریه ام به مـن خبر داد كه نخستیـن كسـى كه او را ملاقـات كنـد مـن هستـم در نتیجه خنـدیدم.
پیامبر پدر فرزندان زهرا
عن فاطمه الزهراء (س) قالت:
قال النبى(ص)ان الله عزوجل جعل ذریه كل بنى ام عصبه ینتمـون الیها الا ولـد فـاطمه (س) فـانـا ولیهم و انا عصبتهم .(29)
فـاطمه (س) از پیـامبـر اكـرم نقل كـرده كه فـرمـود:
همانا خـداوند عزوجل ذریه هر یك از فرزندان مادرى را سبب ارتباط و خـویشاوندى قرار داده كه به وسیله آن ذریه به او منسـوب مى شوند مگر فرزندان فاطمه كه مـن سـرپـرست و خـویشـاونـد آنها هستـم ،و به مـن منسـوب مـى شـونـد.
خوشبخت واقعى
عنها (س) قالت:
قـال رسـول الله (ص): هذا جبـرئیل (ع) یخبرنى: ان السعید , كل السعید, حق السعیـد , مـن احب علیـا فـى حیـاتـى و بعد وفـاتى.(30) فاطمه(س) از پیامبر اكرم(ص) نقل كرده كه فرمود: این جبرئیل (ع) است كه مرا خبر مى دهد: همانا خوشبخت تمام خوشبخت و خـوشبخت واقعى كسـى است كه على را, در زندگى ام و پس ازمرگم دوست داشته باشد.
پیامبر در جمع اهل بیت
عنها (س) قالت: دخلت على رسـول الله (ص) فبسط ثوبا و قال لى: اجلسى علیه , ثـم دخل الحسن فقال له : اجلـس معها ,ثـم دخل الحسیـن فقال له: اجلـس معهما, ثم دخل علـى (ع) فقال له : اجلـس معهم , ثم اخذ بمجامع الثـوب فضمه علینا ثـم قـال: اللهم هـم منـى و انـامنهم اللهم ارض عنهم كمـا انى عنهم راض.(31)
بر رسول خدا(ص)وارد شدم, جامه اى را گستراند و فرمود: بنشین. دراین وقت حسن(ع) آمد , فرمـود: نزد مادرت بنشیـن, بعدا حسیـن (ع) آمـد. فـرمود: با اینها بنشین. پـس على (ع) آمد . فرمود: تـو نیز با اینان بنشیـن, آن گاه اطراف جامه را گرفت و روى ما انداخت . فرمـود: خـدایا اینها از من اند و مـن از اینهایـم, خـدایـا از اینـان راضـى بـاش همـان طـور كه مـن از اینها راضـى ام .
دعاى پیـامبـر در وقت ورود وخـروج از مسجـد
عنها(س) قالت:كان النبى اذا دخل المسجد یقول:((بسم الله اللهم صل على محمد واغفـر ذنـوبـى و افتح لـى ابـواب رحمتك)). و اذا خـرج یقول :
بسـم الله, اللهم صل على محمد واغفر ذنـوبـى وافتح لـى ابـواب فضلك. (32)
فاطمه (س) فرمـوده است: پیامبـر اكـرم (ص) چـون داخل مسجـد مى شـد مى فرمود:به نام خدا, خـدایا بر محمد درود فرست و گناهانـم را بیامرز و درهاى رحمتت را برایـم باز كـن . و چـون خارج مى شد مى فرمود:
به نام خدا, خدایا بر محمد درود بفـرست و گنـاهـانـم را بیـامـرز و درهـاى بخششت را بـرایم بـاز كــن .
سحر خیزى
عنها (س) قالت:مر بى رسول الله(ص)وانامضطجعه متصبحه فحركنى برجله و قال یا بنیه قـومـى فاشهدى رزق ربك و لا تكـونى مـن الغافلیـن , فان الله یقسـم ارزاق النـاس مـا بیـن طلـوع الفجـر الـى طلـوع الشمـس .(33)
رسول خدا (ص) بر من گذشت , در حالى كه در خواب صبحگاهى بودم, مرا با پایـش تكان داد وفرمـود: دختـرم بـر خیز شاهـد رزق و روزى پـروردگارت باش واز غافلان مباش . زیرا كه خـداوند روزیهاى مردم را بیـن طلوع فجر تا طلـوع آفتاب تقسیـم مى كند.
مریض در پناه خدا
عنها (س) قالت: قال النبى(ص) اذا مرض العبد اوحى الله الى ملائكته ان ارفعوا عن عبدى القلم مادام فى وثـاقـى, فانى انا حبسته حتـى اقبضه او اخلـى سبیله . كان ابـى یقـول: اوحـى الله الـى ملائكته اكتبـوا لعبـدى اجـر ما كان یعمل فـى صحته.(34)
فــاطمه (س) فرموده است: پیامبر اكرم (ص) فرمود:
چـون بنده خدا بیمار گردد, خداوند به فرشتگانش وحى مى كند: قلـم تكلیف را از بنده ام تاوقتى كه در عهد و پیمان مـن است بردارید, زیرا خـودم او را بازداشت نمـوده تا جانـش را بگیرم یا آزادش گذارم. پـدرم مـى فرمود: خداوند به فرشتگانش وحى فرستاد كه براى بنده بیمارم پاداش كـارهـایـى را كه در وقت سلامتـش انجـام مـى داده بنـویسیـد.
نـرمخـویـى در مقـابل دیگـران واحتـرام به زنـان
عنها (س) قـالت: قـال رسـول الله (ص) خیـاركـم الینكم منـاكبه و اكــرمهم لنسائهم(35).
پیامبـر اكـرم (ص) فـرمـوده است: بهترین شما نرمخـوترین شما به اطرافیان و بزرگوارترین شما به زنان است.
پاداش آزادى بردگان
عنها (س) قالت: قال رسول الله (ص) : من اعتق رقبه مومنه كان له بكل عضو منها فكاك عضو من النار.(36)
پیامبر اكرم (ص) فرمود: هركه بنده مـومنى را آزاد كنـد, به ازاى هر عضـوى از آن بنـده, عضـوى از او در آتـش جهنـم آزاد گردد.
زمان استحابت دعا
عن ابیها رسـول الله (ص) قالت: قال:ان فى الجمعه لساعه لا یوافقها عبد مسلم یسئل الله تعالى فیها خیـرا الا اعطاه ایاه اذا تـدلـى نصف الشمـس للغروب.(37)
رسول خدا(ص)فرمود:در روز جمعه ساعتى است كه بنده مسلمان در آن وقت چیزى از خدا نخواهد مگر آن كه خداوند به او عطا گرداند و آن وقتى است كه نیمه خـورشید به سوى مغرب نزدیك گردد.
سستى در نماز
عنها (س) قـالت: ســالت ابـى رسـول الله (ص) لمـن تهاون بصلاته من الرجال و النساء. قال (ص) : من تهاون بصلاته مـن الرجال والنساء ابتلاه الله بخمـس عشـره خصله: یرفع الله البركه من عمره و یرفع الله البـركه مـن رزقه , و یمحـواالله عزوجل سیماء الصالحیـن مـن وجهه, وكل عمل یعمله لا یـوجر علیه, و لایرتفع دعاوه الى السماء, لیس له حظ فى دعـا الصالحیـن, و انه یموت ذلیلا, و یموت جائعا , و یموت عطشانا,فلو سقى مـن انهار الدنیا لم یرو عطشه و یوكل الله ملكا یزعجه فى قبره, ویضیق علیه قبره و تكون الظلمه فى قبره, و یوكل الله به ملكا یسحبه على وجهه, والخلائق ینظرون الیه, و یحـاسب حسـابـا شـدیـدا و لا ینظر الله الیه و لایزكیه و له عذاب الیم .(38)
از پـدرم رسـول خـدا (ص) دربـاره مـردان و زنـانـى كه در نمـازشان سستـى و سهل انگارى مكنند, پـرسیـدم. آن حضرت فرمـودنـد: هر زن و مردى كه در امر نماز سستـى و سهل انگارى داشته باشـد, خـداوند او را به پانزده بلا مبتلا مـى گرداند:
1ـ خداوند بركت را از عمرش مى گیرد.
2ـ خـداونـد, بـركت را از رزق و روزىاش مـى گیـرد,
3ـ خـداونـد, سیمـاى صـالحیـن را از چهره اش محـو مـى كنـد,
4ـ هـر كـارى كه بكنـد بـدون پـاداش خـواهـد مـانـد,
5ـ دعایش مستجاب نخواهد شد,
6ـ بـرایـش بهره اى از دعاى صـالحیـن نخـواهـد بــود,
7ـ ذلیل خواهد مرد,
8ـ گرسنه جان خواهد داد,
9ـ تشنه كام خـواهـد مرد, به طـورى كه اگـر با همه نهرهاى دنیا آبش دهنـد, تشنگى اش برطرف نخواهد شد,
10ـ خـداونـد, فـرشته اى را بـرمـى گزینـد تـا او را در قبـرش ناآرام سـازد,
11ـ قبرش را تنگ گرداند,
12ـ قبرش تاریك باشد,
13ـ خداوند فرشته اى رابر مى گزیند تا او را به صـورتش به زمین كشد, در حالى كه خلایق به او بنگرند,
14ـ به سختى مورد محاسبه قرار گیرد,
15ـ و خداوند به او ننگردواو راپاكیزه نگرداند و او را عذابى دردناك باشد.
39ـ شكست ظالم
عنها (س) قالت:
قال رسول الله(ص) ما التقى جندان ظالمان الا تخلى الله منهما فلـم یبـال ایهمـا غلب, و مـا التقـى جنـدان ظالمـان الا كـانت الـدائره علــى اعتاهما.(39)
فاطمه (س) فرمود: پیامبـر اكرم (ص) فـرمـوده است: دو سپاه ستمگـر به هـم نرسند, مگر آن كه خداوند آن دو را به حال خـود واگذارد و باكـى نداشته باشــد كه كدام یك پیروز گردد. و دو سپاه ستمگر به هم نرسند, مگر آن كه هزیمت و شكست از آن سپاه ظالمتر باشد.
40ـ بخشى از خطبه زهرا (س)
قـالت فـاطمه الزهـراء (س) فـى خطبتها المعروفه :
ـ جعل الله ایمان تطهیرا لكم من الشرك
ـ والصلاه تنزیها لكم من الكبر
ـ والزكاه تزكیه للنفس و نماء فى الرزق
ـ والصیام تثبیتا للاخلاص
ـ والحج تشییدا للدین
ـ والعدل تنسیفا للقلوب
ـ واطاعتنا نظاما للمله
ـ و امامتنا امانا للفرقه
ـ والجهاد عزا للاسلام
ـ والصبر معونه على استیجاب الاجر
ـ والامر بالمعروف مصلحه للعامه
ـ و بر الوالدین وقایه من السخط
ـ وصله الارحام منهاه للعدد
ـ والقصاص حقنا للدماء
ـ و الوفاء بالنذر تعریضا للمغفره
ـ و تـوفیه المكـاییل و المـوازیـن تغییـرا للبخـس
ـ والنهى عن شرب الخمر تنزیها عن الرجس
ـ واجتناب القذف حجابا عن اللعنه
ـ و حرم الشرك اخلاصا له بالربوبیه
ـ و ترك السرقه ایجابا للعفه
ـ فـاتقـوا الله حق تقـاته و لاتمـوتـن الا و انتـم مسلمــون
ـ واطیعوا الله فیمـا امـركـم به و نهاكـم عنه
ـ فـانه انمـا یخشـى الله مـن عبـاده العلمـاء(40)
حضـرت زهـرا(س) در آن سخنزانـى معروفـش در مسجـد فـرمـود:
خـداونـد ایمـان را بـراى تطهیـر شمـا از شـرك قـرار داد,
و نماز را براى پاك شدن شما از تكبر,
و زكـات را بـراى پـاك كـردن جـان و افزونـى رزقتان,
و روزه را براى تثبیت اخلاص,
و حج را براى قوت بخشیدن دین ,
و عدل را براى پیراستن دلها,
و اطاعت ما را براى نظم یافتن ملت,
و امـامت مـا را بـراى در امـان مـانـدن از تفــرقه,
و جهاد را براى عزت اسلام,
و صبر را براى كمك در استحقاق مزد,
و امـر به معروف را بـراى مصلحت و منـافع همگـانـى ,
و نیكـى كـردن به پـدر و مـادر را سپـر نگهدارى از خشـم ,
وصله ارحام را وسیله ازدیاد نفرات,
و قصاص را وسیله حفظ خونها,
و وفـاى به نذر را بـراى در معرض مغفـرت قـرار گـرفتـن ,
و به انـدازه دادن تـرازو و پیمـانه را بـراى تغییـر خـوى كـم فـروشـى,
و نهى از شـرابخـوارى را بـراى پـاكیزگـى از پلیـدى ,
و دورى از تهمت را بـراى محفـوظ مـانــدن از لعنت,
و تـرك سـرقت را بـراى الزام به پـاكـدامنــى ,
و شـرك را حـرام كـرد بـراى اخلاص به پـروردگـارى او ,
بنابـرایـن , از خـدا آن گـونه كه شایسته است بتـرسید و نمیرید, مگر آن كه مسلمان باشید,
و خـدارا درآنچه به آن امر كرده و آنچه از آن بازتان داشته است اطاعت كنید, زیرا كه از بندگانـش , فقط آگاهان, از خـدا مـى ترسند. ( سـوره فاطر آیه28)
پى نوشت ها:
1 ـ فـاطمه الزهـراء بهجه قلب المصطفـى, ج 1,ص 265.
2 ـ همان, ج 1,ص 266.
3 ـ پیشین , ج 1,ص 267.
4 ـ همان ,ج1,ص 273.
5 ـ الامامه والسیاسه ,ج 1, ص 14.
6 ـ بهجه, ج 1,ص 266.
7 ـ بحـار الانـوار , ص 43, ص 92, چـاپ ایــران.
8 ـ بهجه , ج 1,ص 287.
9 ـ همان , ج 1,ص 285.
10 ـ همان , ج 1, ص 274.
11 ـ پیشین, ج 1,ص 304.
12 ـ بحارالانوار, ج 8,ص 310.
13 ـ بهجه, ج 1,ص 305.
14 ـ بهجه , ج 1, ص 306
15 ـ بحـارالانـوار , ج 8 ,ص 309.
16 ـ بهجه , ج 1,ص 305.
17 ـ همـان, ج 1,ص 302
18ـ بحـار الانــوار, ج 96, ص 225.
19 ـ احقاق الحق, ج 7,ص 308.
20 ـ همان, ج 7,ص 307.
21 ـ ینـابیع المـوده, ص 44, چـاپ شـریف الـرضـى قـم.
22 بهجه ج 1,ص 302.
23 ـ بهجه, ج 1,ص 300.
24 ـ همان, ج 1,ص 274
25 ـ همان, ج 1,ص 266.
26 ـ بهجه, ج 1,ص 266.
27 ـ همان, ج 1,ص 267.
28 ـ بهجه, ج 1,ص 268
29 ـ فـرائد السمطیــن, ج 2,ص 77.
30 ـ بهجه, ج 1,ص 271.
31 ـ همان ,ج 1,ص 277.
32 ـ مسنـد فـاطمه الزهـراء (س) , ص 215, چـاپ دارالقـرآن قــم.
33 ـ همان , ص 219.
34 ـ مسند فاطمه الزهراء, ص 220.
35 ـ مسند فاطمه الزهراء (س) , ص 221.
36 ـ همان , ص 221.
37 ـ همان,ص 227.
38 ـ مسند فاطمه الزهراء , ص 235.
39 ـ مسند فاطمه الزهراء, ص 223.
40 ـ احتجاج طبرسى , ص 99, چاپ سعید.
جمعه 22/9/1387 - 20:10
دعا و زیارت
بسم الله الرحمن الرحیم
انا اعطیناك الكوثر ، فصل لربك وانحر ، ان شانئك هو الابتر .
معنویت قدسى فاطمه(س) در قرآن كریم، جلوهاى تام یافته. جمال معنوى و اوج پاكى و عصمتش، در آیه تطهیر، (1) درخشش انسان كامل را متجلى ساخت، آیه مباهله (2) شاهدى بر شكوهمندى و قدر و جلالتش شد.
و سوره «هل اتى» (3) جلوهاى از مروت و ایثار فاطمه(س) را همراه با عارفانهترین زمزمه هستى - «على حبه» - تجسمى زیبا بخشید.
این جویبارهاى فضیلتبه هم پیوند خورد و در سوره «كوثر» مجموعهاى دلانگیز از زیباییها و اصالتها را رقم زد و آن را به عنوان، هدیهاى الهى، تقدیم رسول خاتم(ص) كرد، زیرا فاطمه(س) یكى از مظاهر فیض مداوم و جریان پر بركتحركت محمدى است كه استمرار آن را با ذریه خویش تضمین كرد.
در این راستا نگاهى به سوره كوثر داریم:
الف: جلوههاى اعجاز در سوره كوثر; آنان كه اهل ذوق و ادب و آشناى با آهنگ كلمات هستند و معانى زیبا و معارف بلند را درك مىكنند سورههاى قرآن را آنچنان پرجاذبه و دلربا احساس مىكنند كه خضوع و فروتنى خویش را در مقابل این اعجاز بزرگ اعلام داشته و اسلام را به عنوان دین و برنامه زندگى خویش برمىگزینند.
همین آهنگ زیبا و دلنشین قرآن در نظم و نسق زیباى كلمات سوره كوثر جلوه غیر قابل تقلید یافته است; بویژه كه پایان هر آیه به راء ماقبل مفتوح در كلمات - الكوثر - و انحر - ابتر - روح هنرمند را به وجد و شوق آورده و او را به دنیاى زیباى تركیب كلمات رهنمون مىگردد. یكى از مفسرین در این باره مىنویسد: مخارج صوتى حروف، حركات، تركیبات و فواصل این سوره، آهنگ و ایقاعات خاص و وصف ناپذیرى دارد. هر آیه داراى دو ایقاع (4) است كه از حروف هم مخرج و قریب المخرج «ا، ن، ك، ل» متصل و منفصل و فواصل راء ماقبل فتحه، تركیب یافته كه از مجموع آنها آهنگ یكنواختبر مىآید، آیه اول با حركت كسره و نون مشدد و فتحهها و سكونهاى متعالى آمده كه حركت اعطاء را از مبدء تا نهایت مىنمایاند.
صداى حروف و حركات متنوع آیه دو، بیانگر دو امر متوالى است ... اوزان و كلمات خاص این سوره: اعطیناك، الكوثر، انحر، شانئ، الابتر است. معانى عالى و پیشگویى قاطع را كه در آیه كوتاه این سوره آمده و در آهنگ حروف و حركات و كلمات خاص و متقارب و متقابل نمودار شده است، نه آنطور كه هست مىتوان دریافت و نه وصف نمود و خود سرچشمه كوثر و نشانه كلام برتر و به عجز آوردن بشر است. (5)
اعجاز قرآن در سوره كوثر نه تنها در موزون بودن كلمات و تركیب زیباى آن نهفته استبلكه با پیشگویى درست از آینده، جلوهاى دیگر از اعجاز را فراراه حق جویان قرار داده است. با استخدام كلمات غنى و برخوردار از معانى بلند آنچنان به سوره كوثر استحكام بخشیده، كه مجال ظهور و مقاومت هر گونه معارضهاى را از بین برده است و اگر كسى به این كار دست زد نه تنها بر آن خدشهاى وارد نساخته بلكه بر رونق آن نیز افزوده است. نمونه آن را در كار یكى از مزدوران استكبار در كتاب «حسن الایجاز» (6) «حویش» مشاهده مىنماییم. نویسنده به گمان خود به مقابله با سوره «كوثر» برخاسته و معارضه خویش را این چنین آورده است: «انا اعطیناك الجواهر فصل لربك و جاهر - ولا تعتمد قول ساحر; ما به تو زر و زیور دادیم، پس براى پروردگار خویش نماز بگزار و آن را آشكار كن و به سخن جادوگر اعتماد نكن.»
اولین سؤالى كه براى هر فرد پیش مىآید این است كه; این چه نوع مقابله و معارضهاى است كه بیشترین الفاظ را از خود سوره كوثر انتخاب كرده است و فقط به جایگزینى بعضى الفاظ بسنده كرده است؟ آیا همانندى یك اثر زیبا این گونه است كه عبارات آن اثر با تغییرات اندك ذكر نشود؟ علاوه اینكه تاكید آورده شده در جمله «انا اعطیناك» كه لفظ «انا» و «نا» و آوردن فعل ماضى گواه آن است مىبایستبیانگر امرى باشد كه از اهمیت فراوانى برخوردار است. هر انسان اندیشمند و متفكر این را به خوبى مىفهمد كه نعمتهاى مهمترى مانند عقل، ایمان و حیات با این تاكید و اهتمام سازگارى و تناسب تام دارد و آوردن زر و زیور تنها به خاطر همان روحیه بندگى و پویندگى در مقابل جواهرات است كه از بین همه نعمتها به آن اهتمام ورزیده است. (7) سوره كوثر جداى از كوتاهى عبارات، از مضامین بلند و معارف زیبایى برخوردار است و این معجزه و سند نبوت پیامبر گرامى(ص)براى همیشهدر تاریخاز مردم خواسته است كه اگر مىتوانند یك سوره هر چند به كوتاهى سوره كوثر، بیاورند.
سوره كوثر با این جمله آغاز مىشود «انا اعطیناك الكوثر». سؤالى كه مطرح است این است كه چگونه عطاى خداوندى به صورت جمع، ما، آورده شده است؟ با این كه خداوند متعال یگانه یكتاست و همه نعمتها از او سرچشمه گرفته استبراى این تعبیر كه نظیر آن در سورههاى دیگر از جمله سوره قدر «ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم»فخر رازى، از علماى اهل سنت، در تفسیر خود مىنویسد: سومین نظر در معناى كوثر این است كه منظور از آن فرزندان آن حضرت است، و این به آن جهت است كه; این سوره در رد كسانى نازل شده است كه از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزندان عیبجویىمىكردند.
مشاهده مىشود، دو جواب داده شده است: 1 - تعبیر جمع به خاطر عظمت دادن به او است و اینكه مورد، كوثر، ذكر شده است، نشان دهنده اهتمام فوقالعاده خداوند است.
2 - جهان مبتنى بر نظام علت و معلول و اسباب و مسببات است; چنانكه در حدیثى از امام صادق(ع) مىخوانیم: «ابى الله ان یجرى الاشیاء الا بالاسباب» ارادهاى الهى بر این قرار گرفته است كه امور جهان جز به اسباب خود جریان نیابد. (8) و چون علل و اسباب به اذن الهى دست اندر كار این عطیه الهى بوده است، در اشاره به آن جمع آورده شده است. فخر رازى در این زمینه مىنویسد: «فلا یمكن حمله على الجمع الا اذا ارید ان هذه العطیه مما سعى فى تحصیلها الملائكة وجبریل و میكائیل والانبیاء المتقدمون...» نمىتوان این آیه را «انا اعطیناك» جمع دانست; مگر اینكه بگوییم این بخشش از امورى است كه در به دست آوردن آن ملائكه و جبرئیل و میكائیل و انبیاء پیشین سعى و تلاش داشتهاند. (9)
ب: معناى كوثر: مرحوم طبرسى در معناى لغوى «كوثر» مىنویسد: «الكوثر، فوعل من الكثرة و هو الشئ الذى من شانه الكثرة و الكوثر، الخیر الكثیر» كوثر صفت مبالغه و وزن فوعل را دارد و بر گرفته از كثرت است و آن عبارت از چیزى است كه; شایستگى و زیادى را داشته باشد و منظور از آن خیر فراوان است. (10)
بیضاوى، از دیگر مفسرین اهل سنت، نیز زیادى فرزندان و پیروان را در شمار معانى كوثر ذكر مىكند.
ج: مظاهر و جلوههاى كوثرى: خیر فراوان در این آیه به امور مختلفى از جمله: قرآن، نبوت، چشمهاى در بهشت، علماء، زیادى فرزندان، حوضى در بهشت، حكمت و شفاعت تفسیر شده است. (11)
هیچ كدام از این معانى با یكدیگر منافاتى ندارند، زیرا همه بیانگر همان مضمون متعالى كوثر و خیر فراوانند. نكته در خور توجه این است كه این زیادى فرزندان و نسل پیامبر(ص) كه از چشمهسار فاطمه(س) جوشیده است، در میان دیگر معانى از درخشش و جلوه بیشترى برخوردار است. برخى از شواهد و قرائنى كه آن را تایید مىكند عبارتند از:
الف. شان نزول سوره: مفسرین از شیعه و اهل سنت در شان نزول این سوره این گونه نگاشتهاند كه; عاص بنوائل سهمى جلوى یكى از درهاى مسجد الحرام بنام باب بنى السهم با رسول گرامى اسلام ملاقات كرد و با آن حضرت به گفتگو پرداخت. قریشىها كه شاهد این منظره بودند از او سؤال كردند: با چه شخصى سخن مىگفتى؟ او با عبارات بیشرمانه گفتبا ابتر.
این جواب به آن جهتبود كه عبدالله، آخرین فرزند پسر آن بزرگوار، زندگى را بدرود گفته بود. و عرب جاهلى كسانى را كه داراى فرزند پسر نباشد «ابتر» قلمداد مىكردند زیرا تنها راه استمرار اهداف فرد را در وجود پسر مىدانستند. (12) در نتیجه، این شان نزول متناسب با سرزنش آنان خواهد بود.
در این باره فخر رازى، از علماى اهل سنت، در تفسیر خود مىنویسد: «سومین نظر در معناى كوثر این است كه منظور از آن فرزندان آن حضرت است و این به آن جهت است كه; این سوره در رد كسانى نازل شده است كه از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزندان عیبجویى مىكردند كه در این صورت معناى آن این است كه خداوند ترا فرزندان و نسلى عطا مىكند كه در طول تاریخ برقرار خواهند ماند سپس مىگوید: ببین كه چقدر انسانها از اهلبیت پیامبر(ص) به شهادت رسیدهاند اما جهان همچنان شاهد رونق فزاینده آنان است آنگاه بنگر كه چه تعداد از بزرگان اندیشمند مانند امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا «علیهم الصلوة و السلام» و محمد نفس زكیه در میان آنها جلوهگر شده است» (13) .
علامه آلوسى بغدادى در تفسیر روح المعانى مىنویسد: مىتوان یكى از معانى كوثر را زیادى فرزندان رسول گرامى اسلام(ص) دانست زیرا كه; عیبجویى دشمنان در ارتباط با فقدان فرزند آن حضرت بوده است. سپس مىگوید: اینچنین است كه فرزندان رسول گرامى اسلام سراسر گیتى را فرا گرفتهاند. (14)
بیضاوى، از دیگر مفسرین اهل سنت، نیز زیادى فرزندان و پیروان را در شمار معانى كوثر ذكر مىكند. (15)
در میان مفسرین شیعه، مرحوم طبرسى در مجمع البیان و علامه طباطبایى در المیزان مخاطبان خود را به این معنا توجه دادهاند. در تفسیر المیزان در این باره به خوبى استدلال شده است.
ب: دومین شاهد بر اینكه در كوثر معناى فرزندان فراوان منظور شده، ذیل سوره شریفه است كه مىفرماید: «ان شانئك هو الابتر.» محققا دشمن تو بىدنباله است; زیرا كه ظاهر كلمه ابتر، عبارت از قطع نسل و بىفرزندى است چنانكه شان نزول سوره آن را تایید مىكند و یا دلیلى بر انحصار به یكى از موارد آن مثل جدا شدن از خیرات ... است.
و یا از قوم خود نخواهد دانست و بیانگر هرگونه انقطاع و جدا شدن مىباشد در هر صورت بدون دنباله بودن از نظر فرزند، در معناى ابتر ملاحظه شده است كه خود دلیلى بر این است كه در كوثر معنایى مقابل آن ارائه شده است; یكى وجود فرزندان بسیار است كه به پیامبر(ص) اعلام مىدارد كه: اى پیامبر ما به تو خیر فراوان از جمله فرزندان بسیار دادیم و دشمن تو براى همیشه تاریخ از تمامى نیكیها و از نسل و فرزندان منقطع و جدا خواهد بود و از آنجا كه بستر كوثر و جریان پرفیض و مداوم، در وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره فاطمه(س) قرار دارد، به عظمت این سرچشمه خیرات و وجود با بركتبیشتر مىتوان پى برد. وجود مقدسى كه نعمتبزرگ الهى و استمرار فرزندان رسول گرامى اسلام(ص) به وسیله او تحقق یافت، تا شخصیت زن را در ابعاد معنوى و اجتماعى جلوه بیشترى بخشیده تا هیچ فردى به خود اجازه ندهد كه فرزندش را تنها به خاطر جنسیت مورد تحقیر قرار دهد زیرا كه الگوى زن مسلمان فاطمه(س) است. همان بزرگوارى كه حلقه پیوند شكوهمند رسالت و امامت گشت و زیباترین جلوههاى انسانى معنوى را در خویش متجلى ساخت.
مكتب فاطمه(س) مجموعهاى از فضایل انسانى و منظومهاى از گلواژههاى نیك زیستن است كه در هسته مركزى آن پیامبر قرار گرفته است و فرزندان معصومش، اقمار این منظومهاند. جهان امروز به همان مقدار نیازمند به آرمانهاى فاطمى است، كه جامعه دیروزجاهلى.
سوره كوثر خود گواه این مطلب است كه تبار و ذریه پیامبر گرامى(ص) از دختر گرانمایهاش فاطمه(س) استمرار مىیابد; چنانكه مرحوم علامه طباطبائى (16) به آن توجه داده است. البته این معنا را در آیات دیگر به صورت آشكارترى مىتوان دید. همچنین به دو نمونه آن در مناظره امام موسى بنجعفر(ع) با هارون الرشید تصریح شده است زمانى هارون الرشید از امام موسى بنجعفر(ع)، پرسید: چگونه شما مىگویید ما از فرزندان پیامبریم، با اینكه به جاى ماندن نسل از پسر است نه دختر و شما فرزندان دختر او هستید؟ حضرت در جواب او، آیهاى از سوره انعام را خواند: «و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هرون وكذلك نجزى المحسنین و زكریا و یحیى و عیسى و الیاس كل من الصالحین» و هدایت نمودیم - از فرزندان او، نوح یا ابراهیم، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و اینگونه نیكوكاران را جزا مىدهیم و زكریا و یحیى و عیسى و الیاس را كه همه از شایستگان بودند. (17) آنگاه حضرت از هارونالرشید پرسید: پدر عیسى كیست، كه به وسیله آن از فرزندان نوح «یا ابراهیم» بشمار آمده است؟ هارون گفت: عیسى پدرى نداشت. امام بىدرنگ فرمود: همانگونه كه خداوند عیسى را بوسیله مریم از فرزندان انبیاء محسوب داشته است، ما نیز به پیامبر اسلام از طریق مادرمان فاطمه(س) انتساب پیدا كردهایم و از فرزندان آن حضرت هستیم. آنگاه حضرت آیه شریفه مباهله را تلاوت كرد: «فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم ...» و فرمود: هیچ كس ادعا نكرده است كه: در موقع مباهله و نفرین بر مسیحیان پیامبر غیر از على بن ابیطالب و فاطمه و حسن و حسین،: در زیر كساء (عبا) داخل كرده باشد. به این ترتیب مشخص مىشود منظور از ابنائنا، پسران ما، حسن و حسیناند كه خداوند آنها را پسران رسول خود خوانده است. (18)
بهرهاى كه از این سوره نورانى باید براى امروزمان برداریم این است كه: راه نجات جامعه انسانى در بازگشتبه چشمهسار جوشان و استفاده از بركات فراوان آن است، كه در مجموعهاى از الگوهاى متعالى تجلى یافته است.
اگر فاطمه(س) براى زن معاصر امروزین بهترین الگو استبدان جهت است كه مكتب فاطمه(س) مجموعهاى از فضایل انسانى و منظومهاى از گلواژههاى نیك زیستن است كه در هسته مركزى آن پیامبر قرار گرفته است و فرزندان معصومش، اقمار این منظومهاند. جهان امروز به همان مقدار نیازمند به آرمانهاى فاطمى است، كه جامعه دیروز جاهلى. زیرا كه اصول حاكم بر نظام جاهلى قدیم، در شكلهاى جدیدتر ارائه شده است و جاهلیت جدیدى را در قالب نظامهاى غربى و الحادى ترسیم كرده است. نظام خانواده استحكام و اصالتخویش را از دست داده و زن به صورت یك شىء و بازیچه بازارهاى تبلیغاتى درآمده و آزادى زن در برهنگى و جلوهگرى او تجسم یافته است.
اینجاست كه زن امروز نیازمند اسوههایى است كه با تكیه بر ارزشهاى راستین الهى او را به كوثر آگاهى و ایمان و آزادى راستین رهنمون شود.
نى تو اعطیناك كوثر خواندهاى پس چرا خشكى و تشنه ماندهاى یا مگر فرعونى و كوثر چو نیل بر تو خون گشته است و ناخوش اى علیل توبه كن بیزار شو از هر عدو كو ندارد آب كوثر در گلو هر كه را دیدى ز كوثر سرخ رو او محمد(ص) خوستبا او گیر خو هر كه را دیدى ز كوثر خشك لب دشمنش میدار همچون مرگ و تب
«فصل لربك وانحر; پس براى پروردگارت نماز گزار و نحر كن.» سپاسگزارى و كرنش به آستان الهى از وظایف مهمى است كه عقل هر انسان برایش مقرر مىدارد. سرشت انسانها مبتنى بر قدردانى از فردى است كه به او نیكى كرده است و از آنجا كه تمامى نعمتها از جانب خداوند به انسان ارزانى شده است، سپاسگزارى از او جلوه دیگرى به خود مىگیرد كه در این سوره مباركه در نماز و «نحر» تجسم یافته است.
هر معنایى كه در «نحر» منظور باشد چه قربانى كردن شتر و چه بالا بردن دو دست تا روبروى گلوگاه و یا جلو آوردن روى سینه - به هنگام تكبیرهاى نماز، همه نشانه سپاسگزارى از نعمتهاى خداوند است و نماز و نحر در صورتى مىتواند اعلام سپاس باشد كه فقط براى خدا و در جهت پروردگار جهان باشد.
«ان شانئك هو الابتر.» به یقین دشمن تو بىدنبال و بىخیر است. یكى از جلوههاى اعجاز قرآن، خبرهاى غیبى و پیشگوییهاى قاطع و انطباق آن با واقعیتها است و به روشنى موارد زیادى را در آیات قرآنى مىتوان یافت. از جمله; داستان پیشگویى پیروزى رو میان بر ایرانیان، پس از آنكه آنها مغلوب ایرانیان گشتند و آن را نه سال قبل پیشبینى كرد و به همانگونه نیز تحقق یافتخداوند متعال در قرآن كریم فرمود: «غلبت الروم فى ادنى الارض وهم من بعد غلبهم سیغلبون فى بضع سنین» رومیان مغلوب شدند در جنگى كه به نزدیكتر زمین واقع شد و آنها پس از مغلوب شدن به زودى بر فارسها با ر دیگر غلبه خواهند كرد. (19) و در آیهاى دیگر پیروزى مسلمین در جنگ بدر را پیشبینى كرد و فرمود: «سیهزم الجمع و یولون الدبر» به زودى آن جماعت «در بدر» شكستخورده و به جنگ پشت كنند. (20)
جهت تحقیق بیشتر مىتوان به تفسیر البیان اثر آیةالله خوئى (21) و المیزان نوشته علامه طباطبائى (22) مراجعه كرد.
سومین پیشبینى مربوط به آیه شریفه «ان شانئك هو الابتر» است. دشمن كه از سر غرور و نخوت به زیادى تعداد و فرزندان خویش مىبالید و مسلمین را ناچیز مىانگاشت و به خصوص بعد از فوت فرزند رسول گرامى اسلام، كار را تمام شده تلقى كرد و گمان برد پیام و رسالت پیامبر در میان انبوه حوادث تاریخ به فراموشى سپرده خواهد شد. در این هنگام قرآن كریم پیشگویى كرد كه دین تو جهانگیر خواهد شد و كار دشمنان به نافرجامى و تباهى خواهد كشید و امروزه كه پس از چهارده قرن حضور سرافراز اسلام را در جهان مشاهده مىكنیم درخشش اعجاز این سوره را هر چه بیشتر حس كرده و آن را به عنوان نشانه صدق دیگرى بر رسالت نبى گرامى اسلام اعلام مىداریم.
مصطفى را وعده كرد الطاف حق گر بمیرى تو نمیرد این سبق من كتاب و معجزت را رافعم بیش و كم كن را ز قرآن مانعم من مناره پر كنم آفاق را كور گردانم دو چشم عاق را چاكرانتشهرها گیرند و جاه دین تو گیرد ز ماهى تا به ماه تا قیامتباقیش داریم ما تو مترس از نسخ دین اى مصطفا (23)
در پرتو همین اعجاز فرزندان فاطمه(س) همچنان رونقى فزاینده یافته، سرچشمهاى پربركتشدهاند كه هر روز بیش از گذشته در جهان مىدرخشند و شاخسارهاى معنویت و پاكى را فرا راه حقجویان قرار مىدهند، تا آن زمان كه چهره پر فروغ حسن یار و جلوه زیباى عدل الهى حضرت بقیة الله «عجل الله تعالى فرجه الشریف» رخ كند و با ظهور خود كوثر فاطمى را تفسیرى تام و تمام بخشد - به امید آن روز. والسلام.
پاورقى ها:
1- سوره احزاب، آیه33.
2- آل عمران، آیه 61.
3- سوره دهر، آیه76.
4- ایقاع: توافق صداها - هم آهنگى نقل از كتاب «فرهنگ نوین» در ماده وقع.
5- پرتوى از قرآن; آیةالله طالقانى، بخش 2، جلد آخر، ص281.
6- این كتاب از چاپخانه انگلیسى، آمریكائى بولاق مصر در سال 1912 منتشر شد و مرحوم آیةالله خوئى در رد آن كتاب «نفحات الاعجاز» را نگاشته است. نقل از تفسیر «البیان» ج1، ص108، طبع پنجم.
7- براى توضیح بیشتر مراجعه شود به «البیان»: آیةالله خوئى، ج1، ص113، طبع پنجم.
8- بحارالانوار، ج2، كتاب العلم، ص90.
9- تفسیر فخر رازى، سوره كوثر، ج32، ص124.
10- مجمع البیان، سوره كوثر، ج5، ص548، كتابخانه آیةالله نجفى.
11- مراجعه شود به مجمع البیان، ج5، ص549 و تفسیر فخر رازى، ج32، ص124.
12- مجمع البیان، ج5، ص549 و المیزان، ج20، ص372 و درالمنثور، ج8، ص652، دارالفكر.
13- تفسیر فخر رازى، ج32، ص124.
14- روح المعانى، ج30، ص245.
15- تفسیر بیضاوى، ج2، ص626.
16- المیزان، سوره كوثر، ج20، ص371.
17- سوره انعام، آیه 84.
18- بحارالانوار، ج48، ص128.
19- سوره روم، آیه3.
20- سوره قمر، آیه 45.
21- البیان، ج1، ص81، طبع پنجم.
22- المیزان، ج1، ص63.
23- مثنوى مولوى، دفتر سوم، ص442، شماره1196.
جمعه 22/9/1387 - 20:8
دعا و زیارت
فاطمه(س) بر كرسى تربیت
به زندگى پربار اما كوتاه فاطمه(س) از ابعاد گوناگون مىتوان نگریست و از دیدگاههاى مختلف به نظاره نشست. آنچه در این نوشتار در پى آنیم «بررسى سیره تربیتى» آن حضرت است. به عبارتى دیگر زهرا(س) را بر كرسى مادرى و در كلاس خانواده و در خدمت كودكانش مىنگریم.
الگوى تربیت
تربیت (یعنى به فعلیت درآوردن همه استعدادهاى بالقوه انسان) كار سترگ پیامبران و علت انگیزش و بعثت آنان است و تنها كسانى مىتوانند به حقیقت این هنر را داشته باشند كه از چشمهسار زلال نبوت سیراب شده و از مكتب آنان درس گرفته باشند و فاطمه(س) شاخسار درخت نبوت بلكه میوه آن درخت است از این روى در تربیت فرزند بهترین الگو براى هر كسى است كه مىخواهد نقش پدرى یا مادرى خویش را به طور كامل اجرا كند و بدرستى این وظیفه سترگ بگذارد.
اكنون به نمونههایى از آموزههاى تربیتى زندگى زهرا(س) اشاره مىكنیم:
1. آغاز تربیت
نكته بسیار مهمى كه بسیارى از پدران و مادران بدان توجه ندارند این است كه تربیت كودك و نقشپذیرى او از نخستین لحظات زندگى او آغاز مىگردد و كودك از لحظات آغازین تولد، آماده پذیرش نقشها و درسهایى است كه از طرف پدر، مادر، نزدیكان و ... به او ارائه مىشود.
بسیارى از پدر و مادرها منتظر مىمانند تا سالیان اولیه زندگى بهر شكلى بگذرد تا در سالیان بعد به تربیت كودكان خود بپردازند اما از دستورات اسلامى و نیز از سیره تربیتى فاطمه زهرا(س) مىآموزیم كه پس از تولد و در اولین فرصتها باید زمزمه توحید در گوش كودكان طنینانداز شود.
روح هشیار كودك در همان اوان نیز توان درك معارف والا را دارد و این كلمات تاثیر ویژه خویش را بر روح لطیف كودك مىگذارند. به این نمونه بنگرید:
چون هنگام ولادت كودك فاطمه(س) فرا رسید، رسول خدا(ص) به اسماء بنتعمیس و امسلمه فرمود: نزد فاطمه بشتابید و چون كودكش به دنیا آمد در گوش راستش اذان گویید و در گوش چپ او اقامه بگویید زیرا با هر كودكى كه این گونه رفتار شود از شیطان ایمن مىماند.
یكى دیگر از این آموزشهاى روزهاى آغازین زندگى لالایىهاى فاطمه(س) است. لالائى كه معمولا همراه با در آغوش كشیدن كودك گفته مىشود بهترین داروى آرامشبخش براى روان لطیف كودك است.
بدون شك پرآرامشترین لحظات زندگى انسان و آسایشمندترین دقایق زندگى همان لحظهها و دقیقههایى است كه كودك همراه با آهنگ قلب مادر و با آواى مهرآمیز او آرامآرام به خواب مىرود اگر در این لحظات درسهاى ایمان و معرفت، جهاد و مبارزه و انسانیت و اخلاق به كودك داده شود بدون شك چونان نقشى بر سنگ در ضمیر ناخودآگاه او جاى گرفته و سرلوحه زندگى فرداى او خواهد بود.
اینك به لالایى فاطمه(س) براى كودكش توجه كنید:
فاطمه(س) به هنگام حركت دادن كودكش مىگفت:
حسن جانم، چونان پدرت على باشو بند از پاى حق برگیرخدایى را كه بخشنده نعمتها استبندگى كنو با خطاكاران دوستى منما
2. نامگذارى
انسان در آغاز زندگى تابلویى را بر دوش مىگیرد كه تا آخرین لحظات زندگى با آن تابلو و علامتشناخته مىشود و آن نام كودك است. اگر هر كشورى براى معرفى خویش پرچمى ویژه دارد. نام كودك پرچمى است كه بر فراز قله شخصیت كودك و در كشور زندگى او برافراشته مىشود از این روى اسلام بر انتخاب نام زیبا تاكید بسیار كرده است و توجه به معانى و اثرات جانبى اسمها را یادآور شده است.
متاسفانه در برخى موارد پدران یا مادران یا حتى خویشان دور و نزدیك بدون توجه به بار فرهنگى اسامى تنها و تنها سعى در اعمال سلیقه و تحمیل پسند خویش نسبتبه كودك تازه به دنیا آمده دارند و گاه صحنه نامگذارى به میدان كارزارى مىماند كه هر كسى سعى مىكند طرف مقابل را مغلوب ومنكوب كند اكنون به نامگذارى كودكان زهرا(س) دقت كنیم. چگونه او با تمام قدرت علمى و توان معرفتى خویش براى تعیین نام كودك پیشقدم نشده و از على(ع) مىخواهد كه او نام كودك را تعیین كند و على(ع) هم بر پیامبر اكرم و پدربزرگ كودكان پیشى نمىگیرد و انتخاب نام كودك را به او واگذار مىكند. و چون داورى به رسول خدا واگذار مىشود، او كه شخصیت كودكان فاطمه(س) را شخصیتى ملكوتى و آسمانى مىبیند براى اسم آنان نیز منتظر سروش غیبى مىشود. دقتكنیم:
جابر بنعبدالله انصارى مىگوید: چون امام حسنمجتبى7 متولد شد فاطمه(س) به على(ع) گفت: یا على برایش نامى انتخاب كن. على(ع) فرمود: هرگز به رسول خدا(ص) در نامگذارى فرزندم سبقت نخواهم جست، رسول خدا(ص) وارد خانه فاطمه(س) شد و كودك را گرفت و بوسید و سپس دهان خود را بر دهان او گذارد ... سپس در گوش راستش اذان گفت و در گوش چپش اقامه آن گاه روى به على كرده فرمود: چه نامى برایش برگزیدهاى؟ على(ع) فرمود:
هرگز بر شما پیشى نمىگیرم! رسول خدا(ص) فرمود: من نیز بر خداى خویش پیشى نمىگیرم! پس خدا به جبرئیل فرمود: فرود آى و محمد را از جانب ما سلام و تهنیت گوى، و به او بگوى كه خدایت مىفرماید نام فرزند تو همسان نام فرزند هارون (جانشین و برادر حضرت موسى(ع) باید باشد، پیامبر پرسید: نام پسر هارون چیست؟ جبرئیل پاسخ داد: شبر. پیامبر فرمود:
به عربى چه نامیده مىشود و جبرئیل پاسخ داد: حسن. پیامبر نام كودك را حسن گذاشت.
در جریان نامگذارى حضرت زینب سلام الله علیها هم جریان اینگونه بود.
چون زینب به دنیا آمد، رسول خدا صلى الله علیه و آله به سفرى رفته بود. فاطمه(س) به على عرض كرد: یا على! اسمى براى دخترت برگزین! على فرمود: فاطمه! صبر كن تا رسول خدا(ص) از سفر برگردد. پس از گذشتسه روز پیامبر از سفر برگشت و به خانه فاطمه وارد شد. على(ع) عرض كرد: اى رسول خدا(ص) خداوند به دخترت فاطمه دخترى عنایت كرده است اكنون نام او را برگزین. رسول اكرم فرمود: دخترم نوزادت را بیاور. زینب را به محضرش بردند او را در آغوش گرفت و صورتش را به صورت كوچك زینب نهاد و با صداى بلند گریست; تا آنجا كه اشك بر گونههایش جارى شد. زهرا(س) گفت: پدر جان چشمانت گریان مباد چرا مىگریى؟ پیامبر(ص) فرمود: دخترم این كودك پس از تو و من به مشكلات و امتحانات بسیارى گرفتار خواهد شد و مصیبتهاى بزرگى خواهد دید.
آنگاه فرمود: اولاد فاطمه فرزندان خودم هستند ولى براى نامگذارى این دختر منتظر سروش آسمانى مىمانم. در این هنگام جبرئیل فرود آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! خداى سلامت مىرساند و مىگوید نام این كودك را زینب بگذار زیرا ما او را در لوح محفوظ زینب نام نهادهایم.
3. توجه به حفظ و سلامت كودك
یكى از مهمترین دغدغههاى ذهنى و دلهرههاى همیشگى پدر و مادر حفظ و سلامت كودك است. آنان براى حفاظت و سلامت كودك از هیچ كوششى دریغ نمىكنند تا آنجا كه گاه سلامتخویش را نیز در این راه به خطر مىاندازند.
براى تامین سلامت و حفظ كودك از بیمارىها، خطرات و مشكلات راههاى مختلفى وجود دارد. پدر و مادر آگاه سعى مىكنند در كنار توجه به مسائل مهمى همچون رعایتبهداشت، تغذیه سالم و كامل، بررسى رشد طبیعى كودك و مواظبت دقیق در مقابل خطرات و حوادث تنها به همین مسائل اكتفا نكنند بلكه براى حفظ و سلامت و سعادت كودك از راههاى دیگرى هم كه اسلام پیشنهاد كرده است، بهره جویند. برخى از این راهها صدقه دادن براى كودك و عقیقه كردن براى اوست. این نكته در زندگى زهرا(س) مورد توجه كامل قرار گرفته است.
امام صادق(ع) فرمود:
فاطمه زهرا(س) هر دو پسرش را عقیقه كرد و در روز هفتم تولدشان موى سر آنان را تراشید و به اندازه وزن آن پولهاى نقره صدقه داد.
و در روایتى دیگر اضافه فرمود: فاطمه زهرا(س) حسن و حسین را عقیقه نمود و به خانم قابلهاى كه در تولد آنان كمك كرده بود یك ران گوسفند و یك سكه طلا هدیه داد.
4. تساوى در محبت
از مهمترین نكاتى كه در زندگانى كودكان نقشى بس بااهمیت دارد و گاه رعایت نكردن آن صحنههاى بسیار دردناك و ناراحتكنندهاى مىآفریند، تبعیض در محبتبه كودكان است.
برخى پدران و مادران به تصورى ناصحیح، گمان مىكنند اختیار اظهار احساسات خود و اختیار فرزندان و اموال خویش را دارند و از این روى مىتوانند به هر كس خواستند ببخشند. و از هر كه خواستند دریغ كنند. و به هر كس خواستند و به هر مقدارى كه دلشان خواست اظهار محبت و ابراز احساسات كنند و از این روى به برخى كودكان خود توجه ویژهاى مىكنند، اظهار محبتبیشتر، توجه زیادتر، كمكهاى مالى و هدیههاى فراوانتر به برخى كودكان نمونههاى بارز این تبعیض در محبت است.
آنان با این كار تخم دشمنى و كینه و حسادت را در دل پاك كودكان مىكارند و چه میوههاى تلخ و ناگوار و چه حاصلى شوم به دست مىآورند.
برخى دیگر از پدر و مادران گمان مىكنند كودكان توان فهم مسائل ارتباطى و عاطفى را ندارند و نمىتوانند محبتهاى آنان به دیگر كودكان را بفهمند و یا اینكه دل شكسته آنان را مىتوان با هدیهاى كوچك به دست آورد از این روى به یكى از فرزندان توجه بىحساب و به دیگرى بىاعتنایى بىاندازه مىكنند و گاه مىخواهند با هدیهاى جبران این بىتوجهىها و عدم رعایت تساوى در اظهار محبت و ابراز احساسات را بنمایند.
آنان نمىدانند كه هیچ نگاه محبتآمیز پدر و مادر به یكى از كودكان از دید تیزبین دیگر فرزندان پنهان نمىماند و اثر سوء بیاد مانده از یك رفتار تبعیضآمیز با هیچ هدیه و سرگرمى از ذهن كودك زدوده نمىشود.
در این رابطه روایات بسیارى رسیده است ما تنها به دو روایت اشاره كرده سپس به این نكته مهم در زندگى زهرا(س) توجه مىكنیم.
امام صادق(ع) فرمود:
پیامبر اكرم(ص) مردى را دید كه دو پسر داشتیكى را بوسید و دیگرى را نبوسید. رسول اكرم3 به او اعتراض كرده فرمود: چرا بین آن دو به تساوى رفتار نكردى؟
امام باقر(ع) فرمود:
به خدا سوگند برخى فرزندانم را بر روى زانویم مىنشانم و بسیار به او محبت نموده از او تشكر مىكنم با اینكه حق با فرزند دیگرم هست ولى براى حفاظت همان فرزند (كه حق با اوست) و نیز حفاظتسایر فرزندانم این كار را انجام مىدهم تا برادران آنگونه كه با یوسف رفتار كردند با وى رفتار نكنند.
یعنى توجه كردن به فرزندى كه شایستگى آن را هم دارد (همانند یوسف پیامبر) باعثشد دیگر برادران حسادت ورزیده و كینه او را به دل گرفته در چاهش بیندازند.از این روى باید همه فرزندان را احترام كرد، حتى آن را هم كه ظاهرا سزاوار احترام و توجه و محبت نیست مورد توجه و نوازش قرار داد.
علامه مجلسى مىگوید: حسن و حسین(علیهما السلام) در كودكى خط مىنگاشتند. امام حسن(ع) به امام حسین رو كرد و گفت: خط من از خط تو بهتر است. و امام حسین(ع) گفت: نه بلكه خط من از خط تو نیكوتر است.
پس هر دو نزد مادرشان شتافتند و گفتند: مادر، بین ما داورى كن. فاطمه(س) نخواستیكى را بر دیگرى برترى داده و یكى را برنجاند از این روى گفت: از پدرتان سؤال كنید. آنان نزد پدر آمدند اما امیرالمؤمنین(ع) نیز نخواستیكى را برترى دهد و دیگرى را آزرده خاطر نماید فرمود: از جدتان رسول خدا(ص) بپرسید. و چون آن دو نزد پیامبر اكرم(ص) آمدند. او فرمود: من داورى نمىكنم ...
تا اینكه بالاخره بنا شد فاطمه(س) مجددا بین آنها داورى كند در اینجا فاطمه(س) شیوه بسیار زیبا و هنرمندانهاى را انتخاب كرد، تا ضمن پایان گرفتن ماجرا هیچكدام ناراحت نشده ضربه عاطفى نبینند. آرى فاطمه(س) فرمود: من گردنبندى دارم كه داراى چند گوهر است. اكنون بند آن را مىگشایم و آن گوهرها بر زمین مىریزد شما گوهرها را از زمین برگیرید، هر كس تعداد بیشترى گوهر بدست آورده باشد خط او نیكوتر است...
و در روایتى دیگر این جریان اینگونه بازگو شده است:
پیامبر اكرم(ص) در مسجد نشسته بود كه حسن و حسین(علیهما السلام) وارد شدند و امام حسن(ع) اظهار داشت:
پدربزرگ! من و برادرم حسین كشتى گرفتیم ولى هیچكداممان بر دیگرى پیروز نشد اكنون مىخواهیم بدانیم نیروى كدامیك از ما بیشتر است. پیامبر اكرم(ص) فرمود: اى عزیزان من دو پاره جگرم كشتى سزاوار شما نیست. بروید و خط بنگارید. هر كدام خط او نیكوتر باشد، نیرو و توان او نیز بیشتر خواهدبود.
آن دو رفتند و هر كدام سطرى نگاشته آمدند و نوشتههاى خود را به پیامبر دادند تا بین آنها داورى كند. ولى پیامبر نخواست دل آنان را بشكند از این روى گفتبه سراغ پدرتان بروید. على(ع) نیز نخواست آنان را آزرده خاطر سازد و آنها را به سراغ فاطمه(س) فرستاد. فاطمه(س) به خاطر رعایت عواطف كودكانه آنان و نیازردن آنها پیشنهاد كرد رشته گردنبند خود را بگشاید و آنان گوهرهاى آن را برگیرند هر كدام گوهر بیشترى به دست آورد برنده مسابقه اعلام شود...
5. آموزشهاى سیاسى و عبادى
انسان باید از سویى رسم بندگى بیاموزد، تا حق حقتعالى گذارد و از طرفى براى خدا به خدمتبه خلق بپردازد تا وظیفه سترگ اجتماعى خویش را به انجام برساند و از اصلىترین وظایف پدر و مادر آموزش كودكان و آماده ساختن آنان براى انجام دادن این دو وظیفه بزرگ است.
الف) آموزش بندگى
اگر چه عبادت وظیفه بالغان و مكلفان است ولى كودكان نیز نباید از این فیض محروم بمانند بلكه باید در سنین خردسال با عبادت و راز و نیاز و شبزندهدارى آشنا شده براى این امور آماده شوند.
پدران و مادرانى كه تنها به خورد و خواب و كفش و لباس كودكانشان مىاندیشند و به تغذیه روحى و اشباع بعد معنوى آنان توجه نمىكنند هرگز فرزندانى كامل و صالح تحویل جامعه نخواهند داد و روح سوخته و تشنهكام فرزندانشان از این نگرش یكسویه آنان به خداى شكایتخواهد برد.
پدر و مادر در ضمن اینكه خود اهل عبادت و نیایش و شبزندهدارى هستند باید كودكان خویش را با بهترین شیوهها و مناسبترین روشها به این سوى هدایت كنند. از این رو در روایات اسلامى دستور داده شد كه به هنگام راز و نیاز شبانه و عبادت كودكان را بیدار كنید تا آنان از نگاه به عبادت و تضرع و زارى پدر و مادر درسهاى فردا را فرا گیرند. ما در نمونههایى از روایات مشاهده مىكنیم كه كودكان فاطمه(س) شاهد عبادتها و شبزندهداریهاى مادر بودهاند.
امام حسن مجتبى7 مىگوید: شب جمعهاى مادرم را دیدم كه در محراب عبادت ایستاده بود و هماره در ركوع و سجود بود تا سپیده دمید، در تمام این مدت مىشنیدم كه براى مؤمنین و مؤمنات دعا مىكرد و آنان را نام مىبرد و هیچگاه براى خودش دعا نكرد. به او گفتم: مادر جان چرا براى خودت دعا نكردى و همهاش براى دیگران دعا نمودى؟! فرمود: فرزندم اول همسایه سپس خانواده.
در نمونهاى دیگر مىبینیم كه زهرا(س) چگونه كودكان خویش را به عبادت و شبزندهدارى وا مىدارد. امیرمؤمنان على(ع) فرمود: شب قدر را دهه آخر ماه مبارك رمضان بجویید... چون دهه آخر ماه رمضان فرا مىرسید پیامبر بستر را نمىگسترد و كمر همت (براى عبادت) را محكم مىنمود و چون شب بیست و سوم فرا مىرسید خانوادهاش را بیدار مىكرد و (هر گاه خوابشان مىگرفت) به صورتشان آب مىپاشید. و زهرا(س) در این شب نمىگذاشت هیچ یك از افراد خانوادهاش به خواب روند و آنان را با خوراندن غذاى كمتر براى این شبزندهدارى آماده مىساخت و خود از روز بیست و دوم براى شبزندهدارى شب بیست و سوم مهیا مىشد و مىفرمود: محروم (واقعى) كسى است كه از خیر امشب محروم شود.
ب) آمادهسازى براى جهاد
اسلام اگر چه به لطافتهاى معنوى و روحى و عرفانى توجه بسیار كرده است و از عشق و محبت و صلح و صفا بسیار سخن گفته و به آن دعوت نموده است، اما مسلمان یك بعدى و فاقد غیرت دینى را نمىپسندد. اسلام در كنار نماز، جهاد را مطرح مىكند و مىگوید: آنكه جهاد نكرده و یا خویش را براى آن آماده نساخته است چون بمیرد به گونهاى از نفاق بمیرد.
انسان مسلمان همانگونه كه خویش اهل جهاد و دفاع از ارزشهاى دینى استباید فرزندان خود را هم مبارز و غیور و داراى شهامت دفاع از آرمان و عقیده بپروراند. در صحنه مسؤولیتهاى اجتماعى و جهاد و تلاش براى حفظ اسلام فاطمه(س) را مىبینیم كه در دوران مصیبتبار و اندوهخیز پس از پیامبر یك تنه در مقابل انحراف حكومت ایستاده است و در این راه فرزندان خردسال خویش را هم در كوران این مبارزه و كانون داغ این كوره ملتهب قرار داده و آنان را به خط مقدم جبهه مبارزه علیه جهالت مسلط و فرمانروایى نابحق مىبرد.
سلمان مىگوید:
(پس از رحلت رسول خدا(ص) و بیعتسقیفه) چون شب مىشد على(ع) فاطمه را سوار بر مركبى مىكرد و در حالى كه دستحسن و حسین را گرفته بود به در خانه تمامى مبارزان بدر - از مهاجرین و انصار - مىرفت و على(ع) حقانیتخویش را برایشان بیان مىكرد و آنان را به یارى خود مىخواند ولى جز چهل و چهار نفر به او پاسخ مثبتى نمىدادند. على(ع) به همین عده (چهل و چهار نفر) فرمان مىداد كه صبحگاهان با سلاح در حالى كه سرهاى خود را تراشیده باشند براى بیعت كردن براى شهادت حاضر شوند ولى در پگاه جز چهار نفر حاضر نمىشدند و این جریان سه شب تكرار شد و چون على(ع) این بىوفایى را دید در خانه نشست... و آن گاه كه همه راههاى مبارزه را بر روى فاطمه(س) بستند او دستبه مبارزهاى منفى با سلاح اشك و گریه زد. او با گریه خویش و اظهار ناراحتى از وضعیت موجود به بهترین وجه، پرده تزویر را از چهره حكومت غاصبانه درید و نارضایتى خاندان پیامبر را بارها اعلام نمود. در این مبارزه نیز كودكان فاطمه در كنار اویند. با اینكه معمولا مادران گریه خود را از كودكانشان پنهان مىكنند ولى او حسن و حسین(علیهما السلام) را هماره شاهد و ناظر گریه خویش مىگیرد و آنان را همه جا مىبرد تا درس شهامت، شجاعت، مبارزه بیاموزند و مظلومیت و غربت دین خدا و ولى خدا على(ع) را با تمامى وجود خویش درك كنند و خود را آماده كنند تا در موقع لازم و بصورت مناسب و به شیوه صحیح به یارى او بشتابند.
ابتدا فاطمه، شهر مدینه و كنار گورستان بقیع را میدان مبارزه خویش با بدعتها و تحریفها و غصب خلافت قرار داد و حسنین در اینجا در كنار مادر بودند.
علامه مجلسى مىنگارد:
پس از شكایتبزرگان مدینه از گریههاى زهرا(س) امیرالمؤمنین(ع) در بیرون مدینه در كنار بقیع خانهاى براى زهرا بنا كرد كه آنرا «خانه اندوه» (بیت الاحزان) مىنامیدند چون صبحگاهان فرا مىرسید زهرا در حالى كه گریان بود حسن و حسین(علیهما السلام) را پیشاپیش فرستاده، خود از پشتسر آنان حركت مىكرد و به بقیع مىرفت و هماره گریه مىكرد. تا آنكه شب فرا مىرسید. در آن هنگام على(ع) به بقیع مىرفت و آنها را به خانه باز مىآورد.
و زمانى نیز فاطمه زهرا(س) به دیدار شهداى احد و عمویش حمزه مىرفت و آنجا به گریه سیاسى خویش مىپرداخت و پردههاى دروغ و خیانت و تزویر حاكم را مىدرید. شاید در این سفرها هم كودكان را به همراه داشت.
و چون فاطمه زهرا براى اعتراض به غصب فدك و آشكار ساختن چهره سلطه غاصبانه حكومتبه مسجد رفت و با خطبهاى شگفتبه دفاع از حق خویشتن و حق ولایت پرداخت آنگونه كه همه حاضران را به گریه واداشت. باز دختر خردسالش زینب همراه او بود و این خطبه را به تمام و كمال براى آیندگان ضبط كرده و نقل فرمود.
و هنگامى كه حاكمان غاصب از فاطمه(س) گواه خواستند تا بر ادعاى او نسبتبه فدك شهادت دهد او دو كودك خود را به عنوان گواه به بیدادگاه آنان آورد و آن دو شهادت دادند اگر چه شهادت دو سرور جوانان بهشت، و امیرمؤمنان و ام ایمن (زنى كه به شهادت همه مسلمانان پیامبر به بهشتى بودن او شهادت داده بود) هرگز حقى را ثابت نكرد و به نفع زهرا(س) حكمى صادر نشد.
و باز در همین جریان اعتراض به غصب فدك فاطمه و على(ع) براى اتمام حجت در خانه تمام مهاجران و انصار مىروند و آنان را به یارى مىخوانند ولى كسى آنان را یارى نمىكند و در این استمداد شبانه حسن و حسین هماره همراه فاطمه و على (علیهما السلام)اند.
امام صادق(ع) مى فرماید:
فاطمه(س) پس از پیامبر هفتاد و پنج روز بزیست و هرگز خوشحال و خندان دیده نشد. او هر هفته دوشنبه و پنجشنبه، سراغ قبور شهداى (احد) مىآمد. و در این سفرها شرح مبارزات نبرد احد را بیان مىكرد و مىگفت: در این جا رسول خدا ایستاده بود و در این مكان مشركان ایستاده بودند. و تا هنگام شهادت در آنجا نماز مىگذارد و دعا مىكرد.
و ثقة المحدثین قمى از شیخ مفید نقل مىكند كه: فاطمه زهرا(س) پس از رحلت پیامبر(ص) هر صبح و شام به زیارت قبر حمزه مىآمد.
فردى به نام محمود بنلبید مىگوید: پس از رحلت رسول خدا(ص) فاطمه(س) به سراغ قبر شهدا و قبر حمزه مىآمد و آنجا مىگریست. در یكى از روزها او را در كنار قبر شهدا دیدم به محضرش آمده او را سلام گفتم و عرض كردم اى سرور زنان بخدا سوگند رگ قلبم را با این گریههایتبریدى. فاطمه(س) فرمود: مرا شایسته است كه اینگونه بگریم كه پدرى مثل رسول خدا را از دست دادهام... سپس مفصل به مسائل سیاسى روز پرداخته و جریان غصب خلافت را توضیح داد و با عبارتهایى بسیار زیبا و آهنگین و همراه با استدلال به آیات قرآن و سنت رسول الله حقانیت امیرالمؤمنین را بر وى اثبات نمود.
البته اثر این تربیتسیاسى را به خوبى در زندگى كودكانش مىبینیم كه چگونه بزودى همین راه مادر را ادامه داده به غاصبان خلافت اعتراض مىكنند.
امیر مؤمنان(ع) مىفرماید: روز جمعهاى ابوبكر بر منبر بالا رفت تا خطبه بخواند امام حسین(ع) برخاست و فرمود: این جایگاه پدر من است نه جایگاه پدر تو. ابوبكر گریست و گفت: آرى منبر از آن پدر توست و پدر مرا منبرى نیست.
در خلافت عمر نیز امام حسین(ع) در وسط سخنان عمر بپا خاست و فریاد زد: اى دروغگو از منبر پدرم رسول خدا(ص) فرود آى این منبر پدر تو نیست.
عمر گفت: آرى به جان خودم سوگند این منبر آن پدر توست و پدر مرا منبرى نیست. آیا این سخنان را پدرت على به تو آموخته است؟
امام حسین(ع) فرمود: اگر آنچه را پدرم بفرماید، فرمان برم او هدایتگر و من هدایتشده خواهم بود. بیعتبا پدرم كه جبرئیل آن را از جانب خداى فرود آورد بر گردن این مردمان است و آن را انكار نمىكنند مگر آنكه منكر كتاب خدا باشند. این مردم با قلبهاشان بدان یقین دارند و با زبانشان انكار مىورزند واى بر آنان كه حق ما اهل بیت را انكار مىكنند چگونه با رسول خدا(ص) روبرو خواهند شد با خشمى مداوم و عذابىشدید.
... عمر به شدت خشمگین شد. با گروهى به خانه امیرالمؤمنین(ع) آمد و به حضرت اعتراض كرده گفت: حسین، اراذل و اوباش مدینه را بر علیه من مىشوراند امام حسن(ع) كه حاضر بودفرمود: آنكه حق حكومت ندارد بر حسین فرزند رسول خدا(ص) خشم مىگیرد و همكیشان خود را (مسلمانان را) اراذل و اوباش مىنامد به خدا سوگند تو جز با همدستى اوباش و اراذل به این مقامات نرسیدى پس خداى لعنت كند آنكس را كه اوباش و اراذل را شوراند...
6. تشویق به دانشآموزى
براى كمال انسان ضرورىترین شرط، دانشآموزى و به دست آوردن اندوختههاى ارزشمند علمى است و براى دریافت دانشها و بینشها مهمترین راه چشم و گوش است. بیشترین آموختههاى انسان از راه گوش و چشم فراچنگ مىآید. بنابراین آموختن به كودك كه شنونده خوبى باشد در حقیقت گشودن راههاى دانش به سوى اوست.
و نیز بازخواست كردن دانشهاى آموخته همراه با محبتبىشائبه و اظهار عواطف خالصانه مادرى بهترین راه شكوفا كردن استعداد كودكان است.
فاطمه(س) كودكانش را به محضر رسول خدا(ص) مىفرستاد تا از دریاى دانش متصل به وحى و علم مطلق الهى رسول خدا(ص) استفاده برند و باز از آنان بازمىخواست كه آنچه را آموختهاند بازگو كنند به جریان زیر دقتكنید:
امام حسن مجتبى علیه السلام هفتساله بود كه در جلسات رسول خدا(ص) شركت مىجست و آنچه را از وحى بیان مىكرد به خاطر مىسپرد. آنگاه به حضور مادرش مىآمد و آنچه را به خاطرسپرده بود براى مادر بازگو مىنمود. چون امیرالمؤمنین(ع) به خانه مىآمد، مىدید فاطمه(س) از آنچه امروز به پیامبر اكرم وحى شده است و آن را در مسجد بازگفته استبا خبر است. شگفتزده مىپرسید: از كجا این مطالب را مىدانى. با اینكه در جلسات رسول خدا(ص) حضور نداشتى. فاطمه زهرا(س) مىفرمود: فرزندت حسن، برایم نقل مىكند. روزى امیرمؤمنان(ع) در خانه پنهان شد تا جریان بازگو كردن سخنان پیامبر(ص) توسط امام حسن(ع) را ببیند در این هنگام امام حسن به خانه وارد شد و شروع به سخن گفتن كرد ولى دچار لكنت زبان شد مادر شگفتزده شد كه هیچ گاه این چنین نبودى. امام حسن پاسخ داد: مادر تعجب نكن زیرا بزرگمردى به سخنانم گوش فرا مىدهد و بدین واسطه است كه دچار لكنت زبان شدم. على(ع) از مخفىگاه خود خارج شد و امام حسن(ع) را بوسید.
او كودكانش را به گونهاى تربیت كرد كه دخترش زینب سلام الله علیها روایات بسیارى را كه از مادرش زهرا شنیده بود براى ما نقل كرده است و امروز روایات او بخشى ارزشمند از فرهنگ غنى شیعى به شمار مىرود.
همه مىدانیم مدت زندگى فاطمه زهرا(س) بسیار كوتاه بود و از سویى دیگر اخبار و گزارشهاى همین زندگى كوتاه را هم دستسیاست غاصبانه نگذاشت منتشر شود. به قولدانشمندى: فضایل این خاندان را دوستان از ترس پنهان كردند و دشمنان از حسد بازگو ننمودند اما با این همه آنچه به دست مردمان رسیده، بوى دلانگیزش دنیا را عطرآگین كرده و مشرق و مغرب را فرا گرفته است.
ما برخى از آثار و روایاتى كه در زمینه سیره تربیتى فاطمه(س) بدست ما رسیده بود بررسى كردیم ولى بررسى كاملتر آن را باید در فرآوردههاى این تربیت جستجو و نظاره كرد.
آرى، تمام عظمتها و شكوههایى كه به بهترین صورت در زندگى فرزندان فاطمه(س) متجلى است نشانگر تربیت تابناك و دامان پاك و آموزههاى گرانارج فاطمه(س) است.
به این خانه گلین كوچك بنگرید. چه كسانى را به جامعه تحویل داده است.
حسنین (حسن و حسین علیهماالسلام)
زینبین (زینب و امكلثوم سلام الله علیهما)
دو مردى كه قلم و بیان از ترسیم شكوه صلح و جنگ آنان و دستیابى به فراز قلههاى دانش و بینش آن دو و بلنداى چكاد اخلاق آنها ناتوان استبلكه پرنده تیزپرواز و بلندگراى اندیشه را نیز یاراى رسیدن به بلنداى آن نیست. و دو زنى كه «مردانگى در ركابشان جوانمردى آموخته» و در غروب سیاه تمامى ارزشهاى انسانى فریاد رساى آن دو تاریكزار بى تپش تودههاى مردم كوفه و شام را به حركت و هیجان و شور و شعور و شعار واداشته است. در میادن معنویت و صفا و عرفان نیز چشم عارفان روزگار را خیره و اندیشه عابدان اعصار را سرگردان و متحیر نمودهاند.
آرى همه آن عظمتها مدیون تربیت فاطمه(س) و ریشه در پرورش نیكوى او دارد. از این رو در با شكوهترین نمایش حق و باطل و در رساترین و گیراترین و زیباترین هماوردى نور با سیاهى و تباهى و فضیلتكشى - در عاشورا - تك سوار میدان، همه این شكوهها و عظمتها و اوجها را مرهون دامان پاك فاطمه مىداند و مىگوید: هیهات منا الذلة... زبونى، خوارى، پستى از پیرامون ما به دور است (ما و ذلت هرگز) خداى و پیامبر و مؤمنان و آن دامنهاى پاك و پاكیزهاى كه ما را پرورانده است از ذلت ما پروا دارند و ما را خوار و زبون نمىپسندند.
زهرا(س) در جهان حقیقت
اكنون این مختصر را با روایتى به پایان مىبریم كه پردهاى دیگر از شكوه هوش رباى فاطمه(س) را بازگو مىكند.
آرى فاطمه كه تربیت را از محضر وحى آموخته و در دنیاى تربیتبهترین نمونههاى ادب و تعالى را پرورانده و در این مرحله بهترین شاگرد و برترین معلم بوده است. در جهان حقیقت و زندگى جاودان آخرت نیز از جانب خداى بزرگ عهدهدار همین مسؤولیت است اما این بار نه در محدوده خانه و كودكان خود بلكه تمامى كودكان شیعیانش و دوستدارانش شاگردان مكتب تربیتى اویند و سر بر دامان محبت این مادر مىگذارند توجه كنید.
ابوبصیر مىگوید:امام صادق(ع) فرمود:
كودكان شیعیان ما را در عالم برزخ فاطمه زهرا(س) تربیت مىكند و در روز قیامتبه پدرانشان تحویل مىدهد.
جمعه 22/9/1387 - 20:7
دعا و زیارت
فاطمه زهرا (س) اسوه یا اسطوره
به طور كلى دو نوع رویكرد را نسبت به پیامبران(ص) و ائمه معصومین(ع) مى توان در هر عصرى و نسلى مطرح كرد
1- رویكرد اسطوره اى بدین معنى كه آن بزرگواران در زمان خود اسطوره هایى بوده اند كه در طول تاریخ هرگز مشابه آنان پدیدار و تكرار نخواهد شد. از این جهت این نوع اسطوره ها براى انسانهاى عادى دست نیافتنى هستند. بنابراین ما باید به دنبال الگوى به روز و امروزى و متناسب با زمان خود باشیم.
2- رویكرد اسوه اى بدین معنى كه آن بزرگواران مجسمه هاى عملى غایت خلقت انسان هستند و انسانهایى كه در مسیر شدن حركت مى كنند و غایتى براى زندگى و حركت آنان توسط خداى متعال طراحى شده باید از این مدلهاى عینى و از جنس خود انسان در مسیر شدن تبعیت و پیروى كرده، و تلاش نمایند خود را به آن الگوها هرچه بیشتر نزدیك نمایند. مقاله حاضر گامى است در جهت تبیین این دو نوع رویكرد كه نویسنده در مقام پیاده سازى آن برآمده است اینك با هم آنرا از نظر مى گذرانیم.
طرح مسئله
در طول تاریخ، اسلام ناب محمدی(ص) مهمترین مانع براى حكومت خودكامانى مانند بنى امیه، بنى العباس، و در تاریخ معاصر، استعمارگران و حكومتهاى وابسته، بوده است. در این میان عامل مهم و اساسى در اثربخشى اسلام ناب وجود اسوه هاى عالم بشریت؛ حضرت پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) مى باشد.
مهمترین هنر امام راحل«قدس سره» احیاى اسلام ناب محمدى و سیره ائمه معصومین(ع) است. الگو قراردادن حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در مبارزاتى كه حضرت امام(ره) از 15 خرداد سال 1342 آغاز كردند، نقش اساسى در بسیج توده هاى مردم و شهادت طلبى آنان در مبارزه با رژیم منحوس پهلوی، ایفا كرد.
شخصیت حضرت زهرا(س) خصوصاً در بعد مبارزات اجتماعى نقش موثرى در مشاركت زنان جامعه ما در انقلاب و استمرار آن داشته است. نقش اسلام ناب محمدى و الگو بودن پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت او در نهضت بیدارى مسلمانان و خصوصاً ملت شریف ایران بقدرى مؤثر بوده كه دشمنان انقلاب را بر آن داشته است كه براى براندازى نظام جمهورى اسلامی، استراتژى تضعیف اسلام ناب و اعتقادات و عشق مردم به پیامبر اعظم(ص) و خاندان عصمت و طهارت را در اولویت توطئه هاى فرهنگى خود قرار دهند.
بر این اساس محورهاى ذیل را جهت تضعیف ایمان دینى مردم خصوصا جوانان در دستور كار خود قرار دادند.
1) دامن زدن به مشكلات مردم و بزرگنمایى آنها بخاطر ناكارآمد جلوه دادن اسلام.
2) نفوذ دادن روشنفكران غرب زده و یا وابسته در فضاى تسامح و تساهل براى توهین به مقدسات و احكام دینى و ترویج فرهنگ بى بند و بارى در میان جوانان.
3) ترویج تكثرگرایى در بعد قرائت هاى دینى براى از میدان به در كردن عالمان دینى و متخصصان اسلام شناس و زمینه سازى براى القاى برداشت هاى غیرتخصصى از دین در افكار جوانان و نسل سوم انقلاب.
4) مطرح كردن پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به عنوان اسطوره و زیرسؤال بردن بعد اسوه بودن آن بزرگواران.
بر این اساس برخى دگراندیشان چنین گفتند:
«ما بیش از صد سال است كه در مرحله انتقال به سر مى بریم. جامعه ایران، فاز سنتى خود را پشت سر گذاشته و مى خواهد مدرن شود در حالى كه هنوز حساسیتهاى مذهبى خود را حفظ كرده است. در این جامعه هنوز خدا نمرده است. ما جز از طریق دمكراتیزه كردن جامعه چگونه مى توانیم بر این حالت فائق آییم.»
یكى از حربه ها براى تضعیف نقش الگویى ائمه(ع) در جامعه اسلامی، نگرش اسطوره اى به شخصیت ائمه خصوصاً حضرت فاطمه زهرا(س) و در تعارض نشان دادن نگرش اسوه اى نسبت به آنها با مدرنیته و شرایط پیچیدگى جوامع انسانى و عصر انفجار اطلاعات مى باشد.
یكى از دگراندیشان، در مراسم روز جهانى زن چنین گفت:
«الگوهاى ما باید مربوط به زمان باشد. نزدیك ترین شخص به ما كه مى تواند، الگو قرار گیرد، گاندى است. اما بازهم نمى توانیم زندگیمان را به او نزدیك كنیم. الگوهاى ما باید این دوره اى باشد و حضرت فاطمه(س) اسطوره است و دست نیافتنى و یك الگوى قدیمى است و این دورانى نیست، چرا كه نه پدرمان حضرت محمد(ص) است و نه همسرمان علی(ع) و نه فرزندانمان امام حسن و امام حسین(ع)، لذا نزدیك شدن به حضرت زهرا(س) غیرممكن است.»
صرف نظر از انگیزه هاى سیاسی، پاسخگویى به نیازهاى فكرى جوانان باید محور اساسى اندیشه ورزى نخبگان متعهد باشد. در این نوشتار و براساس روش استاد شهید آیت الله مرتضى مطهری«قدس سره» كه تبیین منصفانه اشكال و سپس پاسخگویى استدلالى و منطقى بوده است، به تبیین و تحلیل مطلب فوق پرداخته شده است.
اسطوره به معناى شخصیت افسانه اى است كه بواسطه عوامل و نیروهاى فوق بشری، ویژگى هایى را پیدا كرده اند كه مورد تقدیس و احترام بشر بوده اند. اساطیر و شخصیتهاى افسانه اى یا ساخته ذهن بشر بوده است و یا بواسطه ارتباط خاص با خداوند، به جایگاه افسانه اى خود دست پیدا كرده اند.
برخی، براى پیامبر اعظم و اهل بیت(ع) شخصیت هاى اسطوره اى قائل هستند و بر این اساس معتقدند خداوند در اثر عنایات خاص خود، به آنها قدرت عصمت داده است و از اول آنان را پاك و كامل قرار داده و نیز آنان را به علم لدنى و غیب، عالم به ما كان و مایكون و ماهو كائن مزین كرده است و لذا آنان اصولاً گرد گناه نمى رفتند.
«انما یریدالله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا»
بنابراین چون شخصیت آنان با نیروهاى مافوق بشرى شكل گرفته است، اسطوره اند و اگر بپذیریم كه آنها الگو هستند، صرفاً براى مردم آن روز بوده و آنها براى عصر مدرنیته نمى توانند اسوه باشند و لذا آنها دست نیافتنى هستند.
قرآن كریم و نگرش اسطوره اى و نگرش اسوه اى
خداوند در آیه 21 سوره احزاب مى فرماید:
«لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه لمن كان یرجوالله و الیوم الاخرو ذكرالله كثیراً. هر آینه در شخصیت و رفتار و فضایل رسول خدا(ص) براى شما انسان ها الگویى نیكو وجود دارد، براى كسانى كه امید به خداوند و (تحصیل) روز آخرت را دارند و فراوان به یاد خدا هستند.»
در آیه 4 سوره ممتحنه، خداوند ابراهیم و اصحاب او را نیز الگو معرفى نموده است.
«قد كانت لكم اسوه حسنه فى ابراهیم و الذین معه . همانا براى شما الگوى خوبى در زندگى ابراهیم و كسانى كه با او بودند وجود داشت».
از این آیه شریفه كه با یك سیاق واحد با آیه قبل بیان شده است، استفاده مى كنیم كه انبیاء الهى و اصحاب خاص آنها كه صلاحیت الگو بودن را دارند، نیز اسوه هستند. بنابراین اهل بیت پیامبر اكرم (ص) كه در قرآن كریم محبتشان اتخاذ راه بسوى خدا معرفى شده، بطریق اولى اسوه هستند.
نكته شایان توجه در این آیات شریفه این است كه رسول خدا و اهل بیت(ع) او اسوه قرار گرفته اند براى هر انسانى كه طالب خدا و آخرت و یاد خدا باشد واختصاص به مسلمانان هم ندارد، یعنى آنها اسوه انسانى هستند و نكته مهم تر آنكه مفهوم آیه بیان مى كند كه بدون اسوه قرار دادن آنها نمى توان به خدا و آخرت نیكو و یاد خدا رسید.
مبانى عقلى نگرش اسوه اى در قرآن كریم
1) نیاز انسان به اسوه هاى جاودانه و اسوه هاى این دنیایى
براى تبیین مبانى عقلى نگرش اسوه اى به شخصیت پیامبران و اولیاى الهى در قرآن كریم، پاسخ به این سوال ضرورى است كه اصولاً مقوله «الگوگرایی» در زندگى كه از عناصر مهم رشد و تعالى انسان مى باشد بر چه محورهایى استوار است و به تعبیر دیگر، انسان در چه حوزه هایى نیازمند الگو مى باشد!
محور اساسى در پاسخ به این سوال این است كه، انسان دوگونه هدف در حركت هاى فردى و اجتماعى دارد.
یكى هدف و فلسفه زندگى است، یعنى همان هدفى كه خداوند انسان را بخاطر آن خلق كرده است و ابر وباد و مه و خورشید و فلك بخاطر آن دركارند.
نوع دیگر، هدف هاى مادى در زندگى است، مانند هدف از مدیریت، هدف از تحقیق و تفحص، هدف از كار كردن، هدف از دوستى با دیگران، هدف از ازدواج و...
هدف و فلسفه زندگى كه زمان بخاطر آن دراختیار انسان قرار داده شده است، خداگونه شدن و اتصاف به صفات جمال، بصیرت، استقلال، آزادی، زیبایی، اقتدار، محبوبیت، مقام و ... است و به تمامى اسباب و علل از قبیل، پول، تكنولوژی، منابع ثروت، خوردن، لذت و ... بعنوان اسباب و وسایل براى آن ارزش هاى معنوى نظر دارد. بعنوان مثال پول به اعتبار ایجاد بى نیازی، استقلال، عزت، موقعیت و قدرت براى انسان ارزشمند است و ثروت هر چقدر هم كلان باشد اگر این ارزش ها را به همراه نداشته باشد، بى ارزش تلقى مى گردد.
در یك كویر گرم و سوزان میلیاردها پول و طلا براى شما بى ارزش است، زیرا این پول در آنجا نه براى شما قدرت مى آورد نه عزت و نه بى نیازی، و حاضرید تمامى ثروت دنیا را با یك لیوان آب كه به شما قدرت حیات مى دهد مبادله كنید.
علم، تكنولوژی، جامعه مدنی، دموكراسى و همه مظاهر مدرنیسم، هنگامى داراى اعتبار و ارزشند كه هدف و فلسفه خلقت را تحقق بخشند بر این اساس هنگامى كه مرگ فرا برسد و انسان وارد عالم دیگرى شود نه با خود تكنولوژى بهمراه مى برد و نه علم و نه هیچ چیزى از مظاهر مادى بلكه تنها چیزى كه همراه انسان خواهد بود، عبارت است از: فضایل و محسنات اخلاقى و روحى و یا رذایل و زشتى هاى اخلاقى و روحی.
بنابراین سعادت ابدى انسان در گرو آنست كه هدف و فلسفه خلقت خود را با كلیه اهداف مادى زندگى تنظیم نماید. در این صورت است كه انسان موفق مى شود دنیا و آخرت را در بعد فردى و اجتماعى توامان تحصیل نماید.
فلسفه اصلى نزول وحى و ارسال دین، بیان و تبیین راه ها و روش هاى تنظیم این دو نوع هدف(هدف زندگى وهدف هاى مادی) بوده است.
متاسفانه نظام هاى غربى و به تبع آنها دگراندیشان، انسان را دچار غفلت از هدف و فلسفه خلقت و یاد خدا و ارزش هاى معنوى نموده اند و بر این اساس رعایت حقوق بشر تا آنجا داراى ارزش است كه بتواند منافع مادى آنها را تامین نماید و وقتى پاى منافع مادى به میان آید، حقوق بشر و همه ارزش هاى معنوى را در پاى آن ذبح مى كنند.
امروز وجود ظلم و ستم و تبعیض نژادی، پدیده شومى بنام صهیونیسم، امپریالیسم، آپارتاید، فساد، همجنس بازی، تجاوز به حقوق بشر، سست شدن بنیان خانواده و ارزش هاى خانوادگی، بى ایمانی، استفاده خودخواهانه و منفعت جویانه از طبیعت، سرمایه سالارى به اسم دمكراسى و مردم سالاری، اسارت انسان دربند شهوات بنام آزادى هاى اجتماعی، فقر و گرسنگى ملت ها خصوصاً ملت هاى آفریقا و ده ها معضلات در زندگى بشر، نمودها و آثار فراموش نمودن هدف خلقت انسان و محوریت یافتن ارزش هاى مادى بجاى ارزش هاى معنوى است.
تردیدى نیست كه انسان، موجودى الگوگرا است و از نقطه نظر روانشناختى تربیتی، این ویژگى در بشر نقش مهمى در رشد و تعالى او دارد اما انسان هم در ارزش هاى معنوى و فضایل اخلاقى نیازمند به الگوست و هم در تحصیل اهداف مادی.
بنابراین موضوع الگوگرایى درزندگى انسان هم ارزشهاى معنوى و فضائل اخلاقى و روحى است كه تجلى هدف و فلسفه خلقت انسان مى باشد و هم ارزشهاى مادى و منافع دنیوى است كه اهداف مادى بر مبناى آنها شكل مى گیرد. قهرا در ارزشهاى معنوى و فضائل اخلاقى و روحی، كسانى الگو قرارمى گیرند كه مظهر تمام و كمال این ارزشها و فضائل باشند و آنها اسوه هاى جاودانه اى هستند كه در همه زمانها مظهر این ارزش ها مى باشند. در ارزشهاى مادى نیز كسانى الگو قرار مى گیرند كه متناسب با زمان و مقتضیات زمان به اهداف دنیایى دست یافته اند. بنابراین انسان به دو گونه الگو و اسوه نیازمند است.
1) الگو و اسوه در بعد ارزشها و فضائل معنوى
2) الگوها و اسوه ها در بعد ارزشهاى مادى
بعنوان مثال انسان در بعد حقوق بشر و مردم سالارى نیازمند است كسانى را الگو قراردهد كه مظهر تام و تمام رعایت حقوق بشر و خدمت به مردم اند اما دراعمال شیوه هاى تحقق حقوق بشر و مردم سالارى درجامعه نیازمند به الگوهاى این دورانى است تا بتواند از تجربه حكومتهاى موفق الگو بگیرد. از اینرو انسان هم به اسوه هاى جاودانه و هم به اسوه هاى این دوران نیاز دارد.
2) كمال اكتسابى در شخصیت پیامبراعظم(ص) و اهل بیت (ع)
دومین مبنا از مبانى عقلى نگرش اسوه اى در قرآن كریم اینست كه این اسوه هاى عالم بشریت بطور عادى و با همان اسباب و عللى كه در اختیار مردم بوده است، بر اثر مجاهده، تلاش و بكارگیرى عوامل معنوى وعقلانى به آن مرتبه از كمال انسانى نائل شده اند و به عبارت دقیق تر فعلیت كمال انسانى در آن بزرگواران در سایه تقوا، تلاش، صبر، استقامت و مجاهده مستمر بوده است.
بنظر مى رسد انگاره اسطوره بودن ائمه مبتنى بر یك شناخت عامیانه از ائمه (ع) است. زیرا در شناخت عامیانه نسبت به آن بزرگواران چنین تصور مى شود. كه خداوند از اول آنان را كامل آفریده است و به آنها قدرت عصمت و علم به غیب عطا نموده و آنها براساس این قواى فوق بشرى زندگى كرده اند، لذا بشرى كه فاقد چنین نیروهاى متافیزیكى باشد، نمى تواند آنها را الگو قراردهد. بر این اساس آنها اسطوره اند، درحالى كه آنها در مقام اخذ وحى و تبلیغ رسالت و بیان و تبیین احكام الهى از عصمت اعطایى خداوند و علم به غیب بهره گرفته اند اما بعنوان یك انسان، با مجاهده با نفس و تلاش و تحمل سخت ترین شرایط و با سلاح عقلانیت و بصیرت و با همان زندگى عادى بشرى و همان اسباب وعللى كه در اختیار همگان بوده است زندگى كرده اند و كمالات و ارزشهاى انسانى و فضائل روحى و معنوى در آنها فعلیت یافته است و به همین خاطر آنان اسوه اند. نه اسطوره.
فاطمه زهرا(س)، اگر بعنوان یك زن و یك مادر و یك همسر و یك شخصیت اجتماعى و یك مبارز سیاسى و یك مرجع علمى الگو قرار مى گیرد، بخاطر آنست كه همه فضائلى كه در وجود اوست از عفت، حیا، حجب، متانت، فداكاری، و فضائل دیگر بر اثر همان مجاهده و تلاش و تحمل شرایط سخت بوجود آمده است.
او اگر مثلاً در تربیت فرزندان الگو قرار مى گیرد بخاطر آن است كه با تلاش و پاكى و بكار بردن روشهاى تربیتی، فرزندانى مثل امام حسن(ع)، اما حسین(ع)، و زینب (س) وام كلثوم (س) را تربیت مى كند و اگر در همسردارى كه از مقوله هاى اساسى زندگى است، الگو قرار مى گیرد بخاطر آن است كه بنحو شگرفى زندگى توأم با آرامشى را براى همسر شجاع و دلیر خود بوجود مى آورد و همه سختى هایى كه در زندگى وجود داشته است را تحمل مى كند تا حدى كه على (ع) درباره او فرمود. «نعم العون على الاخره»؛ چه نیكو و یاورى است فاطمه نسبت به آخرت.
3) فضایل اخلاقى و ارزشهاى معنوى كهنه شدنى نیستند
سومین مبنا از مبانى عقلى درنگرش اسوه اى به شخصیت پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، مطلق بودن ارزشهاى معنوى و فضائل اخلاقى و روحى مى باشد. انگاره اسطوره بودن بر نسبت اخلاق مبتنى است كه براساس آن ارزشهاى معنوى و اخلاقى و روحى تابعى از متغیر ارزشها و منافع مادى مى باشد و به دلیل آنكه این ارزشها درحال تحول و دگرگونى هستند.
پس ارزشهاى معنوى در كسانى قابل قبول براى بشر و قابل الگوبردارى خواهد بود كه پرچمداران این تحول باشند یعنى پرچمداران مدرنیته و مدرنیسم براین اساس شخصیت پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را اسطوره عصر جدید و الگوى 1400 سال پیش تلقى مى كنند.
اما حقیقت این است كه نسبیت اخلاق بر اصالت مادیت و ارزشهاى مادى استوار است و منافى و معارض با فلسفه خلقت انسان است به دلیل آنكه انسان براى ارزشهاى معنوى و فضائل روحى و اخلاقى خلق شده است، لذا این ارزشها در زندگى داراى اصالت مى باشند و درواقع ارزشهاى مادى باید برمحوریت ارزشهاى معنوى تعریف شوند. ارزشهاى معنوى درطول تاریخ بشر از همه تغییرات و تحولات مصون بوده اند و تنها تاثیرپذیرى آنها از تحولات تاریخ، شفاف ترو درخشان تر شدن آنها بوده است، بر این اساس ارزشهاى معنوى و انسانى هرگز كهنه شدنى نیستند در نتیجه انبیاء و اولیاء و پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت اسوه هاى ماندگار همیشه تاریخ هستند.
آخرین نكته كه بعنوان حسن ختام بحث مطرح مى كنیم این است كه مى گویند گاندى رهبر ضد استعمارى هند را مى توان بعنوان الگو قرارداد اما جالب است كه بدانید گاندى خود امام حسین (ع) را الگو و اسوه قرار داد و گفت
من اوراق كربلا را مطالعه كردم و دیدم كه براى نجات هند از چنگال استعمار انگلیس، راهى جز الگو قراردادن حسین(ع) وجود ندارد.
جمعه 22/9/1387 - 20:6
دعا و زیارت
بسم الله الرحمن ا لرحیم
ازچه آن پیمان کسل بد خصم جان فاطمه (ع)
از چه رو آتش فکند؟ بر آشـیان فاطمه (ع)
دشمن غدار را بود ه ست طرحى از نخست
تا زداید از زمـــان نـام و نشان فاطمه (ع)
او به تاریخ جنایت پیشتاز و غاصب است
کـرده پـر پـر غـنچـه اندر جـنـان فاطمه (ع)
نـقـش آ نـان انبعاث شمر کشته با یزید
تـا بـر ا نـدازد ز ریـشه دودمـان فاطمه (ع)
دستشان بین، بوده درپیدایش سعدو زیاد
قطع سازد تا زبـن پـیـر و جـوان فاطمه (ع)
شیرحق را دست و گردن بسته اند با بند زور
تـا شود وهـمى بر ذهن و گمان فاطمه (ع)
استخوان سوز مارا ماجراى میخ و در
وآنکه دژخیمى شکسته استخوان فا طمه(ع)
گشته توفان بلا در لاله زار فا طمه(ع)
بـیـن بـهـارعـمـر را، انــدر خـزان فاطمه(ع)
بر پیامبرآمده این ماوقع هر آنچه شد!؟
چون حدیث پاره تن شد به جان فاطمه (ع)
لعنت حق شد بر آن عفریت باغى چونکه او
در فــلک خـا مـوش کـرده اخـتران فاطمه (ع)
آتش خشم خدایى را به جان خود خرید
چــون نـبـد پــرهـیـز از خـشم وژیـان فاطمه(ع)
بیگمان غافل بد ازغصب فدک ،چون دو جهان
بّـوده است مـوهـب،چـون مـلک عیان فاطمه(ع)
مى نیابى در طى طــومــارهاى روزگـار
قـصـه ى غـمگـین تــرى ، از داستان فاطمه (ع)
در نهایت خاتم آن پور معصوم وى است
کـو بـود با جـانـگـدازی، قـصـه خـوان فاطمه(ع)
گر عروجى بایدت سوى خداى مهربان
ایـن وسـیـله آ مـدت از، نــرد بـان فاطمه (ع)
ور پـى پـروانه ى خـط امـا نـى ، بیگمان
با ادب گـیــــــــرى دلا خــط امــــان فاطمه(ع)
پرتوکوثر به هر کویى عیان است همچنان
اخـتـران بـیشـمـر ، در آســـــمان فاطمه(ع)
قدر او مجهول مانده جمله بر اندیشه ها
وصف مـا گـنجـد کـجـا ،در بیکران فاطمه (ع)
هر بلیغى محوگفتار وبیان فاطمه(ع)است
نـکـته گــویـا نـنـد، حیران از بیان فاطمه(ع)
فاطمه(ع) محور بود از سوى حق بین کساء
مـجـمـع نـور کــساء بـیـن ،از کسان فاطمه(ع)
هان پى تعظیم با رنگین کمان رنگ رنگ
ســر بـسـایـد آســمــان ، بـر آسـتان فاطمه(ع)
کـائـنـات حـق بـزرگ آیـند مـارا در نـظـر
لـیـک کـى بـاشـد بـرابـر ، بـا جـهـان فاطمه(ع)
گـر گـل هیجده بـهـارى بود از بـاغ نـبى
رونـقـى در جـنـت ا سـت، از گـلستان فاطمه(ع)
(عبد)دریک خوان وصفش واصفان درمانده اند
کــى تـوان کــردن شــرح هـفـتخـوان فاطمه(ع)
جمعه 22/9/1387 - 20:5
دعا و زیارت
غدیر از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها
محمد محمدیان تبریزى
هفتاد روز از حادثه بسیار مهم و تاریخى غدیر خم گذشته بود كه رسول مكرّم اسلامصلى الله علیه وآله وسلم دیده از جهان خاكى فرو بست و روح مطهرش به عالم ملكوت عروج كرد.
مقدّمه
هفتاد روز از حادثه بسیار مهم و تاریخى غدیر خم گذشته بود كه رسول مكرّم اسلامصلى الله علیه وآله وسلم دیده از جهان خاكى فرو بست و روح مطهرش به عالم ملكوت عروج كرد. ارتحال پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم موجى از غم و اندوه در فضاى جامعه نوپاى اسلامى ایجاد كرد. بار مصیبت چنان سنگین شد كه بسیارى در حیرت فرو رفته و از خود بیخود گشتند و از تصمیمگیرى مناسب و شایسته باز ماندند. جمعى نیز كه از قبل خود را آماده چنین روزى كرده بودند، حال و هواى جامعه را براى ایجاد گرد و غبار، مناسب یافتند و با گِل آلودن نمودن آب، به دنبال گرفتن ماهى مراد خود رفتند. ستاره امیدى كه در غدیر خم طلوع كرده و آرامبخش دلهاى مؤمنان گشته بود، در لابلاى گرد و غبار فتنه، از دیدگان كم فروغ، محو شد. در میان ظلمت ارتحال آفتاب، شبپرهها به تكاپو افتادند و با هجوم به خانه وحى، تلاش مذبوحانهاى را براى فرونشاندن نور خدا آغاز كردند، غافل از آنكه نور خدا با آن دسیسهها خاموش شدنى نیست.
گرچه در این حمله و هجوم، آتش به كاشانه تنها یادگار رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم افتاد، و گل محمّدىصلى الله علیه وآله وسلم مظلومانه در پشت در، پرپرگشت، سینه دریایىاش شكافت و پهلویش بشكست، اما در عین حال، او، قدِ خمیده از ظلم و ستم را برافراشت و با دست الهى خود به دامن ولایت آویخت و با تمسك به حبل اللّه المتین و با صلابت و شهامتى بىنظیر از حقانیت امیرمؤمنانعلیه السلام سخنها گفت، و از غربت او نشانها داد.
زهراى اطهرعلیها السلام دفاع جانانهاى از ولایت امیرمؤمنانعلیه السلام نمود و در این راه، مشتاقانه جام پرافتخار شهادت را سر كشید و افتخار اولین شهید راه ولایت را تا ابد به نام خود ثبت كرد، ولى این دفاع نیز همانند خود آن بانوى بزرگوار، در هالهاى از غربت و مظلومیت قرار گرفت و آن گونه كه سزاوار بود به شیعیان وى نیز منتقل نشد.
به رغم عمر بسیار كوتاه حضرت صدیقه طاهرهعلیها السلام، پس از ارتحال پدر بزرگوارشان، آثار به یادگار مانده از ایشان در آن دوران بحرانى و پرتنش، بیانگر عزم راسخ و صلابت و شجاعت فوق العاده حضرت در دفاع از ولایت امیرمؤمنانعلیه السلام است. جدیت ایشان در این راه، كه منجر به شهادت مظلومانهاش شد، نشان از توجه ویژه و اهتمام خاص حضرت به مسأله امامت امت و زمامدارى جامعه مسلمانان دارد.
از جمله محورهایى كه در احتجاجات و سخنان حضرت زهرا علیها السلام جلبت توجه مىكند، نقل حدیث غدیر است كه موضوع نوشتار حاضر نیز همین مطلب است. در این نوشتار تلاش شده است استنادات حضرت به حدیث غدیر، در حدّ امكان از منابع كهن و معتبر حدیثى و تاریخى جمع آورى و تقدیم علاقمندان به غدیر گردد، اما قبل از پرداختن به این موضوع، پاسخ به دو سؤال ضرورى به نظر مىرسد:
1. چرا حضرت فاطمه زهرا علیها السلام محور بحث قرار گرفته است؟
2. چرا در میان سخنان ایشان، فقط به حدیث غدیر پرداخته شده است؟
چرا حضرت زهرا علیها السلام ؟
چه ویژگىهایى در شخصیت حضرت زهرا علیها السلام هست كه موجب شده ایشان به عنوان محور اصلى بحث، انتخاب و استناد آن حضرت به حدیث غدیر، از اهمیت خاصّى برخوردار گردد و حتى بر اعتبار آن حدیث بیافزاید؟
دلایل فراوانى براى انتخاب حضرت زهرا علیها السلام وجود دارد از جمله:
1. حضرت زهرا علیها السلام نزدیكترین نسبت را با رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم داشت. او یگانه دختر رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم بود كه نسل پاك نبوى از طریق او ادامه مىیافت و امامان از فرزندان ایشان بودند. احترام فوق العاده پیامبر خدا صلى الله علیه وآله وسلم نسبت به این دختر، حاكى از شخصیت ممتاز او بود و سفارشهاى مكرّر رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم به مؤمنان درباره حفظ حرمت او، منزلت بس عالى او را براى همگان روشن ساخته بود. حضرت زهرا علیها السلام بیش از همه، متوجه این موقعیت عالى بود و سنگینى بار مسؤولیت را نسبت به این جایگاه، بر دوش خود احساس مىكرد و به همین علت بیشترین تلاش خود را جهت استفاده كامل و مفید از این موقعیت، براى یارى دین خدا و امام حق به عمل آورد.
2. قرآن منزلتى رفیع و عظمتى خاصى براى حضرت فاطمهعلیها السلام تعریف كرده است. در آیه مباهله با تعبیر نسائنا از ایشان یاد شده و در آیه تطهیر، خداوند بر پاك و مطهر بودنشان شهادت داده است. در سوره الانسان با یادآورى داستان اطعام یتیم و مسكین و اسیر و اخلاص وصف ناشدنى ایشان، از برترین پاداشهاى الهى در حقّ آنان یاد شده است. و در كوچكترین سوره قرآن یكى از بزرگترین عطایاى الهى به حضرت رسولصلى الله علیه وآله وسلم، وجود نازنین زهراى اطهر، كه حقیقت كوثر است، معرفى شده و در آیه مودّت، محبت ایشان اجر رسالت نبوىصلى الله علیه وآله وسلم به شمار آمده است.
همه اینها و آیات دیگر، بیانگر مقام رفیع معنوى و كمال عبودیت و عصمت ایشان بوده و جایگاه خاصّ هدایتى ایشان را در جامعه اسلامى تبیین مىنماید.
3. فاطمه زهرا علیها السلام در دوران غربت اسلام به دنیا آمد و از همان اوان كودكى، در كانون اصلى مبارزه، با طعم سختىها و مشكلات آشنا شد. هیچ كس مانند او شاهد زحمات طاقت فرسا و شبانه روزى رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم نبود. گرد و غبار خستگى، با دستان كوچك او از رخسار مبارك رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم پاك مىشد و در خلوتهاى پیامبر، او بود كه درد دلهاى پدر را به گوش جان مىشنید و با نثار محبتهاى خود او را غرق در سرور مىكرد و همانند مادرى دلسوز، سر حضرت را بر دامن مىگرفت و آرام بخش دلش مىگشت، تا آنجا كه از پدر لقب امّابیها را دریافت نمود. حضرت زهرا علیها السلام نمىتوانست بعد از ارتحال رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم شاهد پژمرده شدن نهال نورس اسلام باشد، كه با آن همه زحمات رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم از زمین سر برآورده و با خون دلهاى فراوان سیراب شده بود. آیا شخصیتى مانند زهرا علیها السلام مىتوانست در مقابل این مسأله، خاموش بنشیند و نگران نباشد؟
4. حضرت زهرا علیها السلام همسرى امیرمؤمنانعلیه السلام را بر عهدهداشت كه دومین شخصیت ممتاز جهان اسلام، بلكه جهان بشریت بود. پیوند این دو نور الهى از نوع پیوندهاى عادى زمینى نبود،بلكه بنا به تصریح رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم این ازدواج یك پیوند آسمانى بود و اگر على علیه السلام نبود، براى زهراى اطهرعلیها السلام همسرى شایسته پیدا نمىشد. شناخت حضرت از شخصیت امیرمؤمنانعلیه السلام عمیقترین شناختها بود. آنچه راكه دیگران فقط شعاعى از على علیه السلام دیده بودند، ایشان با تمام وجود خود لمس كرده بود و از اخلاص و صفاى علوى و از سوز دل و خیر خواهى وى آگاه بود. او از جان گذشتگىهاى فراوان على علیه السلام و شهادتطلبىهاى او را هماره تجربه كرده بود. فاطمهعلیها السلام پیكر پرجراحت على علیه السلام را بارها و بارها مداوا نموده بود و شاهد بود چگونه زخمهاى گذشته التیام نیافته، زخمهاى جدیدى بر همان جا مىنشیند، اما على علیه السلام خم به ابرو نمىآورد و همیشه در پیشاپیش صف مجاهدان در راه خدا قرار داشت.
5. حضرتزهرا علیها السلام در بیت نبوّت بزرگ شده بود و در دوران ده ساله حكومت اسلامى در كانون اصلى حوادث مهمّ سیاسى و اجتماعى قرار داشت و با تیزبینى و هوشیارى فوق العاده خود، تمامى جریانات آشكار و پنهان را مىشناخت و از ویژگىهاى افراد مؤثر نیز آگاهى كامل داشت. او از یك سو، رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم را دیده بود كه براى تداوم صحیح حكومت اسلامى و بالندگى و رشد آن، تدابیر مختلفى مىاندیشید و زمینه سازىهاى لازم را براى امامت امیرمؤمنانعلیه السلام فراهم مىآورد و از سوى دیگر، شاهد نگرانىهاى رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم و یاران نزدیك وى از وجود جریانات مخفى و مرموز در بطن جامعه بود كه در صدد بودند با دستیابى به قدرت، مسیر حكومت اسلامى را تغییر دهند.
با وفات رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم نگرانىها جدّىتر شد و جریانات پنهان سر برون آوردند و از بحران به وجود آمده بیشترین استفاده را كرده و بر اوضاع مسلط شدند. زهراى اطهر علیها السلام با آگاهى كامل از تدابیر رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم جهت امامت امیرمؤمنانعلیه السلام و با شناختى كه از شخصیت على علیه السلام داشت، كه یگانه فرد شایسته براى زمامدارى مسلمانان بود و با اطلاع از اوضاع سیاسى جامعه نوپاى اسلامى كه با صدها خطر مواجه بود، وظیفه خود مىدانست كه از حقّ الهى امیرمؤمنانعلیه السلام دفاع نماید و در این راه، هیچ كوتاه نیاید. به همین دلیل بیشترین حمله نیز به ایشان شد و خشنترین برخوردها با او صورت گرفت و آن حضرت نیز با كمال شجاعت و شهامت تا پاى جان ایستاد.
6. همان گونه كه با آغاز رسالت پیامبراسلامصلى الله علیه وآله وسلم شخصیت ممتازى چون خدیجه در كنار ایشان قرار گرفت و در دوران غربت اسلام، با تمام توان و استعداد به یارى حضرتش پرداخت، با آغاز امامت امیرمؤمنانعلیه السلام نیز، شخصیت بىنظیرى همانند فاطمه زهرا علیها السلام به حمایت از ایشان شتافت و همه سرمایههاى خود را در دفاع از مولاى متّقیان نثار كرد. او با سعى و تلاش شبانه روزى خود غبار غربت را از رخسار امیرمؤمنانعلیه السلام زدود و تحمل بارسنگین مظلومیت را براى ایشان آسان نمود و به حق، لقب اوّلین شهید راه ولایت را به خود اختصاص داد. اولین شهید راه ولایت یعنى كسى كه در آن فضاى پر شبهه، و آكنده از فتنههاى گوناگون كه در لابلاى غبار برخاسته از آشوب و بلوا همه را گرفتار كرده بود، بتواند با حفظ بصیرتِ خود، لحظهاى در تشخیص حق خطا نكند و در دفاع از حق كمترین تردیدى به خود راه ندهد. چنین انتظارى در آن شرایط، فقط از حضرت زهرا علیها السلام انتظار مىرفت و بس. الحق كه ایشان این رسالت را به نحو احسن و اكمل به انجام رساند. به راستى آن حضرت با كلام و عمل خود نشان داد كه ولایت ، قلب تپنده مكتب و روح دین است و بر كسانى كه دغدغه حفظ مكتب دارند، جان فشانى در راه ولایت و گذشتن از همه تعلّقات براى پاسدارى از امامت، مهمترین وظیفه است. به همین دلیل است كه تك تك كلمات ایشان سندى زنده و گویا و در كمال اعتبار براى همه دلسوزان دین و امت است. سندى كه با خون پاك حضرت زهرا علیها السلام به امضا رسیده است و همچون امانتى گرانبها در دستان شیعیانش قرارگرفته، تا با اقتدا به آن بزرگوار، راه پر فراز و نشیب دفاع از دین و ولایت را با قدمهاى استوار و پر صلابت بپیمایند.
چرا غدیر؟
با اینكه سخنان زیادى در موضوعات مختلف از حضرت زهرا علیها السلام نقل شده است، چرا در مقاله حاضر فقط حدیث غدیر، مورد توجه قرار گرفته است؟ چه خصوصیاتى در حدیث غدیر هست كه محور اصلى بحث گشته است؟
در جواب باید گفت: گرچه شیعه براى اثبات ادعاى خود مبنى بر امامت امیرمؤمنانعلیه السلام و جانشینى ایشان نسبت به پیامبر (ص) دلایل فراوانى دارد، اما در این میان، حدیث غدیر از ویژگىها و امتیازاتى برخوردار است كه آن را نسبت به دلایل دیگر، برتر و شاخصتر كرده است، از جمله:
1. علاوه بر محدّثان شیعه كه همگى حدیث غدیر را نقل كردهاند، اغلب محدّثان بزرگ اهل سنّت و مورّخان جهان اسلام حدیث غدیر را نقل و صحّت آن را تأیید نمودهاند، تا آنجا كه اگر كسى در صحّت این حدیث تردید داشته باشد، باید به همه احادیث دیگر و حتّى مسائل بدیهى اسلام نیز با دیده تردید بنگرد.
2. گرچه رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم در فرصتهاى مختلف و موقعیتهاى متفاوت، بر امامت و جانشینى حضرت على علیه السلام تصریح كرده بودند، اما اعلام رسمى این مطلب مهم در غدیر خم بوده است. با توجه به اینكه این اعلام بعد از حجّةالوداع بود و همه مسلمانان متوجه نزدیك شدن حادثه رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بودند و به طور طبیعى در انتظار معرفى جانشین ایشان به سر مىبردند، رسمیّت بیشترى به روز غدیر داده بود.
3. اجتماع عظیم مردم نیز در غدیرخم، كم نظیر بود. بیشتر مسلمانان از مناطق مختلف و قبائل گوناگون، در آن جمع حضور داشتند و در حقیقت نقش پیك رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم را بر عهده داشتند، تا پیام غدیر را به عنوان مهمترین خبر حجّ آن سال به منطقه خود برده و دیگر مسلمانان را از این رویداد سرنوشتساز آگاه سازند. با توجه به این نكته كه حجّ آن سال نیز آخرین حجّى بود كه مسلمانان به همراهى رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم برگزار كرده بودند و حالت وداع با آن حضرت را داشت، حسّاسیت حدیث غدیر بیشتر آشكار مىشود.
4. آماده كردن فضا براى اعلام این خبر مهم و سرنوشت ساز، تأثیر به سزایى در ماندگار شدن حادثه غدیرخم داشت. رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم این اجتماع را در محلّى تشكیل داد كه در آنجا راههاى مختلف از هم جدا مىشد. بنابراین به جمعى كه از آن محل گذشته بودند، خبر دادند كه جهت استماع سخنان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم باز گردند و به جمع حاضر گفتند: مقدارى صبر كنند تا بقیه نیز به این محل برسند. سپس منبرى فراهم كردند و رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم در اجتماع عظیم مردم به سخنرانى پرداخت.
مقدمه چینىهاى حضرت در سخنانش و سؤالاتى كه از مردم كردند و سپس صراحت كلام حضرت در معرّفى امیرمؤمنانعلیه السلام و بلندكردن دست وى و نشان دادن به مردم و اعلام رسمى خلافت وى، راه را براى هر نوع توجیه و تأویلى بست و غدیرخم را در تاریخ اسلام به طور قطعى و روشن به ثبت رساند.
5. آیهاى كه قبل از اعلام رسمى ولایت امیرمؤمنانعلیه السلام نازل شد، بیانگر اهمیّت فوق العاده غدیر بود و از سویى، بیانگر نگرانىهاى رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم در این زمینه هست:
یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه یعصمك من الناس انّ اللّه لایهدى القوم الكافرین 1
اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملاً (به مردم) برسان، و اگر (این كار را) نكنى، رسالت او را انجام ندادهاى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگه مىدارد و خداوند جمعیت كافران را هدایت نمىكند.
در قرآن چنین آیه تهدیدآمیزى خطاب به رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم وجود ندارد و به صراحت اعلام نشدن ولایت على علیه السلام را، مساوى با عدم تبلیغ رسالت الهى معرّفى مىنماید و در مقابل نگرانىهایى كه رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم داشت، وعده حفظ و حراست به ایشان داده مىشود.
اما آیهاى كه بعد از اعلام ولایت على علیه السلام در غدیر نازل شد، موجى از سرور و شادى را در دلهاى مؤمنان پدید آورد و آرامش و اطمینان خاطرى به آنان بخشید:
الیوم یئس الذین كفروا من دینكم فلا تخشوهم واخشونى الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى و رضیت لكمالاسلام دیناً 2
امروز كافران از (زوال) دین شما مأیوس شدند. بنابراین از آنها نترسید و از من بترسید! امروز دین شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.
6. فرمان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم به همه مسلمانان حاضر در غدیرخم، مبنى بر بیعت با امیرمؤمنانعلیه السلام نیز حادثه مهمّى بود كه در همان روز اتفاق افتاد. حضرت به همه مسلمانان دستور دادند تا با امیرمؤمنانعلیه السلام دست بیعت دهند و اعلام وفادارى كنند. به همین منظور، خیمهاى فراهم شد و على علیه السلام در آن خیمه نشست و مسلمانان یكایك با ایشان بیعت كردند و حتى روش خاصّى براى بیعت زنان با حضرت تدارك دیده شد، تا آنان نیز با خلیفه رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم بیعت نمایند.
به رغم صراحت سخنان رسول اكرم صلى الله علیه وآله وسلم در غدیر و شفاف بودن مقصود ایشان، پس از ارتحال آن حضرت، مشكلات عدیدهاى بروز كرد و مسیر ترسیم شده از طرف آن بزرگوار تغییر نمود. در چنین شرایطى بود كه حضرت زهرا علیها السلام با موقعیت خاصّى كه در میان امت مسلمان داشت، به حمایت از امیرمؤمنان علیه السلام برخاست و با استدلالهاى قوى و منطق متین، از حقّ الهى على علیه السلام دفاع نمود و با تأكید بر جریان غدیرخم و كلمات صریح رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم در آن روز تاریخى، پرده از رخسار حقیقتِ غبار گرفته بر گرفت و مسلمانان را به بیعتى كه در غدیرخم با امیرمؤمنانعلیه السلام داشتند، متوجه ساخت، تا براى چندمین بار، حجّت بر آنان تمام شود و راه دفاع از حق تا ابد بر روى شیفتگان حق هموار گردد.
لازم به ذكر است كه شیعیان اهلبیت عصمت و طهارتعلیهم السلام نیز در طول تاریخ بیشترین تلاش را براى حفظ و صیانت از حدیث غدیر به عمل آوردهاند و در مباحثات علمى خود، پیوسته به آن احتجاج نمودهاند. خداوند را سپاسگزاریم كه بر اثر تلاش عالمان بزرگ اسلامى، امروز نیز حدیث غدیر بر تارك احادیث به یادگار مانده از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم مىدرخشد و جایگاه ویژه خود را حفظ نموده است و حقیقتاً مىتواند مهمترین عامل وحدت بین تمام گروههاى مسلمان باشد.
امید است كلماتى كه از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام پیرامون غدیر تقدیم مىگردد، در روشنتر شدن راه حقیقت جویان، مفید و كارگشا باشد. انشاءاللّه!
1. هركس را كه من مولاى اوباشم، على نیز مولاى اوست.
ابوالخیر محمد جزرى شافعى (متوفّاى 833 ق.) در كتاب أسنى المطالب فى مناقب سیّدنا علىّ بن ابىطالب با سند بسیار زیبایى، حدیث غدیر را از حضرت فاطمهعلیها السلام چنین نقل مىكند:
فاطمه، دختر امام علىّ بن موسى الرّضاعلیه السلام از عمّههایش فاطمه، زینب و امّكلثوم، دختران امام موسى بن جعفرعلیه السلام نقل مىكند كه آنان فرمودند: فاطمه دختر امام صادقعلیه السلام از عمّهاش فاطمه، دختر امام محمدباقرعلیه السلام و او از عمّهاش فاطمه دختر امام زین العابدینعلیه السلام نقل مىكند كه فاطمه و سكینه دختران امام حسینعلیه السلام از عمّهشان امّكلثوم دختر امیرمؤمنانعلیه السلام نقل مىكند كه مادرش فاطمه زهرا علیها السلام دختر مكرّم رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم خطاب به مردم فرمود:
أنسیتم قول رسول اللّهصلى الله علیه وآله وسلم یوم غدیرخم: من كنت مولاه فعلىّ مولاه و قولهصلى الله علیه وآله وسلم: أنت منى بمنزلة هارون من موسى3، آیا كلام رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم را فراموش كردید كه در روز غدیر خم فرمود: هركس را كه من مولاى او باشم، پس على نیز مولاى اوست. ؟ و كلام دیگر رسول رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم كه فرمود: یا على! جایگاه تو نسبت به من همانند موقعیت هارون نسبت به موسىعلیه السلام مىباشد. ؟!
نكته قابل توجه در این حدیث، اهتمام خاندان اهل بیتعلیهم السلام به حدیث غدیر و حفظ آن است، به گونهاى كه پاسدارى از حریم ولایت با نقل مستمرّ حدیث غدیر در میان آنان و فرزندانشان، یك سیره دائمى شده بود و سعى و كوشش آن بزرگواران براى روشن ماندن چراغى كه رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم در غدیرخم مشتعلش ساخته بود، بسیار جدّى و قابل تأمّل است.
در حقیقت، این اهتمام و جدّیت، میراثى بود كه از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به آنان رسیده بود. و درسى بود كه از مكتب آن بزرگوار تعلیم دیده بودند، زیرا ایشان یگانه مربّى دفاع از ولایت بود كه با منطق بسیار مستحكم خود و با صلابت و استوارى غیر قابل وصف خود، راه پر افتخار حمایت از ولایت را گشود، و اهلبیتعلیهم السلام و خاندان پربركتشان نیز بهترین رهروان این راه شدند و با مجاهدتهاى طاقت فرساى خود این امانت را به نسلهاى بعد و در نهایت به ما و آیندگان سپردند.
نكته مهمّ دیگر حدیث، این است كه امامان معصومعلیهم السلام در تعلیم و تربیت فرزندان خود، فرقى بین دختران و پسران نمىگذاشتند و همه آنان را از سرچشمه معارف ناب اسلامى سیراب مىساختند و بار مسؤولیت حفظ امانتهاى الهى و یادگارهاى رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم و فاطمه زهرا علیها السلام را بر عهده آنان مىگذاشتند و آنان نیز با شایستگى، این امانتها را به نسلهاى بعدى انتقال مىدادند. این حدیث، نمونهاى از احادیث فاطمیّات است و نمونههاى فراوان دیگرى نیز در ابواب مختلف وجود دارد.
به راستى خاندان اهلبیت عصمت و طهارتعلیهم السلام خاندان علم و دانش و حكمت بودند و زن و مردشان ستارگان درخشان آسمان علم و عمل هستند.
2. به خدا سوگند! ولایت و رهبرى براى على علیه السلام است.
پس از رحلت رسول مكرّم اسلامصلى الله علیه وآله وسلم جمعى از مهاجران و انصار در سقیفه بنىساعده، گردهم آمدند تا فردى را از میان خود به زمامدارى مسلمانان انتخاب نمایند. مذاكرات و مشاجرات طولانى كه بین آنان به وقوع پیوست، در كتابهاى تاریخى به طور مبسوط نقل شده است. آنان در نهایت با ابوبكر بیعت كردند و سپس او را به مسجدالنّبىصلى الله علیه وآله وسلم آورده و از عموم مردم درخواست بیعت نمودند.
جمعى از اصحاب رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم از بیعت با ابوبكر امتناع ورزیدند و در عهدى كه با رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم در روز غدیرخم بسته بودند، پایدار ماندند، اما نگرانى عمده اصحاب سقیفه از شخص امیرمؤمنانعلیه السلام بود و یقین داشتند با گرفتن بیعت از او، بقیه معترضان تسلیم خواهند شد.
على علیه السلام پس از دریافت اخبار سقیفه و اطلاع از بیعت مردم با ابوبكر، در پى وصیت دیگر رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم، با شتاب فراوان به جمعآورى قرآن پرداخت، و در جواب فرستادگانى كه او را به مسجد و بیعت با ابوبكر فرا مىخواندند، مىفرمود:
مشغول اجراى فرمان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم و جمعآورى قرآن هستم. اما نگرانىهاى هیئت حاكمه جدید، مانع از صبر و تحمّل آنان شد و جمعى مأموریت یافتند به هر قیمتى شده كه على علیه السلام را از منزل خارج و براى گرفتن بیعت به مسجد آورند. آنان در مقابل منزل حضرت گردهم آمده و از ایشان خواستند به همراه آنان به مسجد برود، اما على علیه السلام امتناع ورزید.
بنابر تصریح ابن قتیبه در كتاب الامامة و السّیاسة و دیگر مورّخان، عمر دستور داد هیزم و آتشى فراهم كنند و قسم یاد كرد كه اگر على علیه السلام از منزل خارج نشود، خانه را به آتش خواهد كشید. عدهاى به او اعتراض كردند كه در این خانه، فاطمه دختر رسول اللّهصلى الله علیه وآله وسلم، حسن و حسین، فرزندان رسول پیامبرخداصلى الله علیه وآله وسلم و یادگارهاى ایشان وجود دارند، چگونه این خانه را به آتش مىكشى؟ عمر كه اعتراض عمومى را مشاهده كرد، گفت: به راستى گمان كردید كه من چنین كارى را انجام مىدهم؟ مقصود من تهدید بود. در این هنگام حضرت فاطمهعلیها السلام به پشت درب منزل آمد و خطاب به آن جماعت كه در بیرون منزل اجتماع كرده بودند، فرمود:
لا عهد لى بقوم أسوء محضرٍ منكم تركتم رسول اللّهصلى الله علیه وآله وسلم جنازة بین أیدینا و قطعتم أمركم فیما بینكم و لم تستأمرونا و لم تردّوا لنا حقّاً كأنّكم لم تعلموا ما قال یوم غدیرخم. واللّه لقد عقد له یومئذ الولاء لیقطع منكم بذلك منها الرجاء و لكنّكم قطعتم الاسباب بینكم و بین نبیّكم، واللّه حسیب بیننا و بینكم فىالدّنیا و الآخرة 4
من قومى همانند شما سراغ ندارم كه این چنین عهد شكن و بد برخورد باشند! پیكر رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم را بر روى دستان ما گذاشته و رها كردید و عهد و پیمانى كه در میان خود داشتید، قطع كردید و برخلاف عمل نمودید، ولایت و رهبرى ما اهلبیت را انكار كردید، و زمام امر را از دست ما خارج ساختید، و هیچ حقّى براى ما قائل نشدید، گویا از سخنان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم در روز غدیرخم آگاهى نداشتید! به خدا سوگند! رسول خدا در آن روز (غدیرخم) ولایت و رهبرى را براى على علیه السلام تعیین كرد، تا امید و طمع شما را از خلافت قطع نماید، ولى شما رشتههاى پیوند میان خود و پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را پاره كردید. بدانید كه خداوند در دنیا و آخرت بین ما و شما داورى خواهد كرد.
3. غدیرخم را فراموش كردهاید!؟
در دوران غربت بعد از پیامبراكرمصلى الله علیه وآله وسلم، كه توأم با اختناق نیز بود، از جمله جاهایى كه مردم مىتوانستند با حضرت زهرا علیها السلام دیدارى داشته باشند و سؤالاتشان را مطرح نمایند، در خارج از شهر مدینه، بر سر مزار شهداى احد و حمزه سیّدالشّهدا بود. از جمله كسانى كه در كنار مزار شهدا با حضرت زهرا علیها السلام ملاقات كرده، محمود بن لبید (و یا اسید) است. او مىگوید:
پس از وفات رسول اللّهصلى الله علیه وآله وسلم فاطمه زهرا علیها السلام را در كنار قبر حمزه در احد مشاهده كردم، در حالى كه به شدّت منقلب بود و اشك مىریخت. صبر كردم تا آرام گرفت، آنگاه به حضور ایشان رسیدم و عرضه داشتم: اى بانوى من! سؤالى برایم پیش آمده است كه مىخواهم با شما در میان بگذارم.
فرمود: بپرس!
عرض كردم: آیا رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم قبل از وفات خود، تصریحى بر امامت على علیه السلام داشته است؟ و آیا از طرف ایشان نصّى بر این مطلب وجود دارد؟ فرمود:
واعجباه! أنسیتم یوم غدیرخم، شگفتا و عجبا! آیا روز غدیرخم را فراموش كردهاید؟
عرضه داشتم: روز غدیر را مىدانم (و آن غیر قابل انكار است)، از آن اسرارى كه رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم با شما در میان گذاشته، مرا آگاه كنید، فرمود:
اشهداللّه تعالى لقد سمعته یقول: علىٌّ خیر من أخلّفه فیكم، و هو الامام والخلیفة بعدى، و سبطاى و تسعة من صلب الحسین أئمّة أبرار، لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادین مهدیّین، و لئن خالفتموهم لیكون الاختلاف فیكم الى یوم القیامة، خدا را شاهد مىگیرم كه شنیدم رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: على بهترین كسى است كه او را جانشین خود در میان شما قرار مىدهم. على امام و خلیفه بعد از من است، و دو فرزندم (حسن و حسین) و نه تن از فرزندان حسین پیشوایان و امامانى پاك و نیكند. اگر از آنها اطاعت كنید، شما را هدایت خواهند نمود، و اگر مخالفت ورزید، تا روز قیامت بلاى تفرقه و اختلاف در میان شما حاكم خواهد شد.
پرسیدم: بانوى من! پس چرا على علیه السلام سكوت كرد، و براى گرفتن حقّ خویش قیام نكرد؟
حضرت زهرا علیها السلام در پاسخ فرمود:
یا اباعمر لقد قال رسول اللّهصلى الله علیه وآله وسلم: مثل الامام مثل الكعبة اذ تؤتى و لا تأتى - أو قالت: مثل علىّ - ثمّ قالت: أما واللّه لو تركوا الحقّ على أهله و اتبعوا عترة نبیّه لما اختلف فىاللّه اثنان، و لورثها سلف عن سلف و خلف بعد خلف حتى یقوم قائمنا التاسع من ولد الحسین، و لكن قدّموا من أخّره اللّه و أخّروا من قدّمه اللّه، حتى اذا ألحدوا المبعوث و أودعوه الجدث المجدوث، اختاروا بشهوتهم و عملوا بآرائهم، تبّاً لهم أو لم یسمعوا اللّه یقول: و رَبُّكَ یَخْلُقُ مایَشاءُ وَ یَخْتارُ ماكانَ لَهُمُ الخِیَرَةُ 5؟ بل سمعوا و لكنّهم كما قال اللّه سبحانه: فَاِنَّها لا تَعْمَى الاَبْصارُ وَلكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الّتى فى الصُّدُورِ 6 هیهات بسطوا فى الدّنیا آمالهم و نسوا آجالهم، فتعساً لهم و أضلّ أعمالهم، أعوذبك یا ربّ من الحُور بعد الكَوْر، اى اباعمر، رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: مَثَلِ امام (مثل على)، همانند كعبه است، كه مردم به سراغ آن مىروند، نه آنكه كعبه به سراغ مردم بیاید.
سپس حضرت زهرا علیها السلام ادامه داد:
آگاه باش! به خدا سوگند! اگر حق را به اهلش واگذار مىكردند و از عترت رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم اطاعت مىنمودند، دو نفر هم (در حكم خداوند) با یكدیگر اختلاف نمىكردند، و امامت همان گونه كه پیامبر خداصلى الله علیه وآله وسلم معرّفى فرمود، از على علیه السلام تا قائم ما، فرزند نهم حسین، از جانشینى به جانشینى دیگر به ارث مىرسید. اما كسى (ابوبكر) را مقدّم داشتند كه خدا او را كنار زده بود، و كسى (على) را كنار زدند كه خدا او را مقدّم داشته بود. نتیجه آن شد كه محصول بعثت را انكار كردند و به بدعتها روى آوردند، آنها هوا پرستى را برگزیدند و براساس رأى و نظر شخصى عمل كردند، هلاكت و نابودى بر آنان باد! آیا نشنیدند كلام خدا را كه فرمود:
پروردگار تو هرچه بخواهد، مىآفریند و هرچه بخواهد، برمىگزیند، آنان (در برابر او) اختیارى ندارند. ؟
آرى شنیدند، اما همان گونه كه قرآن فرمود:
چشمهاى ظاهر نابینا نمىشود، بلكه دلهایى كه در سینههاست، كور مىشود.
افسوس كه آنان آرزوها و هوسهاى خود را تحقّق بخشیدند و از مرگ و قیامت غافل ماندند! خدا نابودشان گرداند و آنان را در كارهایشان گمراه كند.
پروردگارا! به تو پناه مىبرم از كمى یاران پس از فراوانى آنان. 7
4. آیا جاى عذرآوردن باقى مانده؟ غصب فدك انتقامى بود كه از حضرت زهرا علیها السلام در مقابل حمایتهایش از حقّ امیرمؤمنانعلیه السلام گرفته مىشد. پافشارى حضرت بر دفاع از ولایت امیرمؤمنانعلیه السلام و نگرانى هیئت حاكمه از تأثیر كلام حضرت زهرا علیها السلام در میان مردم، آنان را واداشت تا با گرفتن فدك از ایشان، به دو هدف عمده برسند: از یك سو، به دیگر معترضان نشان دهند كه ایستادگى در برابر قدرت حاكمه هزینههاى سنگینى دارد و از سوى دیگر، وانمود كنند كه مشكل اصلى هیئت حاكمه با حضرت زهرا علیها السلام مسائل مالى و دنیوى است، نه مبحث دین و امامت و ولایت!
آنها مىدانستند كه خاندان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم و اهل بیت مطهّر، هیچ گونه دلبستگى به مال دنیا ندارند، و تمام همّ و غمّ آنان حفظ مكتب اسلام و پایدارى از اصالت آن است و اگر این واقعیت براى عامّه مردم به اثبات برسد پایههاى لرزان حكومت جدید، سستتر خواهد شد. بنابراین، نیازمند سوژهاى بودند كه اذهان مردم را به سوى دیگرى هدایت كنند و مشكل اصلى حكومت با خاندان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم را دعواى ارث و میراث و درد مال و منال جلوه دهند، لذا بهترین سوژه را گرفتن فدك یافتند، و با تحریف سخنان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم مشروعیتى براى كار ناپسندیده خود تدارك دیدند.
حضرت زهرا علیها السلام كه به خوبى از اهداف آنان اطلاع داشت، فرصت را مغتنم شمرد و خطبه مشهور خود را در مسجد مدینه ایراد فرمود، خطبهاى كه طنین سخنان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم را در اذهان مردم به یاد مىآورد، گویى كه پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بر بالاى منبر خطبه مىخواند!
حضرت در این خطبه، حقایق فراوانى را با مردم در میان گذاشت، و پردههاى تزویر و تحریف را كنار زد و چهره غبارگرفته حقیقت را به مردم نشان داد. او چنان مستدل و مستحكم سخن گفت كه خلیفه اوّل در برابر منطق قوى ایشان تسلیم شد و دستور بازگرداندن فدك را صادر نمود (گرچه با فاصله كمى مجدّداً به دستور نخست خود بازگشت). نتیجه خطبه حضرت، بسیار جالب و قابل توجّه است، بعد از آن خطبه تاریخى جمعى به حضرت زهرا علیها السلام گفتند:
یا بنت محمّد! لو سمعنا هذا الكلام منك قبل بیعتنا لأبى بكر ما عدلنا بعلىّ أحدا، اى دختر رسول خدا! اگر قبل از بیعت با ابوبكر این سخنان را از تو مىشنیدیم، به هیچ وجه كسى را بر على علیه السلام ترجیح نمىدادیم!
اینجا بود كه حضرت در جواب آنان به جریان غدیرخم اشاره كرده، فرمود:
هل ترك أبى یوم غدیرخم لأحد عذرا؟، آیا پدرم رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم پس از حادثه غدیرخم، جایى براى عذرآوردن باقى گذاشته بود؟
در كتاب دلائل الامامه نقل شده است: بعد از اینكه حضرت زهرا علیها السلام آن خطبه غرّا را ایراد فرمود، در هنگام بازگشت از مسجد، رافع بن رفاعه به دنبال حضرت آمد و خطاب به ایشان عرضه داشت:
یا سیّدةالنّساء لو كان أبوالحسن تكلّم فى هذا الأمر و ذكر للنّاس قبل أن یجرى هذا العقد ما عدلنا به احداً، اى سرور زنان! اگر على علیه السلام قبل از اینكه مردم با ابوبكر بیعت كنند، با آنان سخن مىگفت و روشنگرى مىنمود، ما از او رویگردان نمىشدیم، و با فرد دیگرى بیعت نمىكردیم!
حضرت زهرا علیها السلام فرمود:
الیك عنّى فما جعل اللّه لأحد بعد غدیرخم من حجّة و لاعذر، مرا به حال خود بگذار، كه خداوند بعد از جریان غدیرخم براى هیچ كس عذر و بهانهاى قرار نداده است. 8
سخن آخر
در پایان، ذكر این نكته لازم است كه بعد از ارتحال رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم و موفقیت حزب سقیفه در دستیابى به خلافت، مخاطبان حضرت زهرا علیها السلام اغلب كسانى بودند كه در روز غدیر حضور داشتند و با چشمهاى خود رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم را مشاهده كرده بودند كه دست على علیه السلام را بلند كرده و به مردم نشان داد. آنها با گوشهاى خود شنیده بودند كه پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: من كنت مولاه فهذا علىٌّ مولاه و حتى اغلب آنان در آن روز با حضرت على علیه السلام دست بیعت داده و جانشینى رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم را به وى تبریك گفته بودند. اگر به ندرت كسانى هم بودند كه در غدیر حضور نداشتند، آنان نیز اخبار قطعى آن را از مسلمانان حاضر در غدیر دریافت كرده بودند. دیگر شبههاى در صحّت جریان غدیر وجود نداشت و از لحاظ فاصله زمانى هم كمتر از صد روز از جریان غدیر سپرى نشده بود، و احتمال فراموشى مردم به هیچ وجه قابل اعتنا نبود.
در چنین شرایطى كه مخاطبان، علم كافى داشته و بلكه خود در جریان غدیر حاضر و شاهد بودند، اما به هر دلیلى خود را به فراموشى زدند و گاهى نیز با عناد و لجاجت برخورد كردند، زمینه چندانى براى طرح واقعیتهاى روشن و غیر قابل انكار نبود، و جز براى اتمام حجّت و یا ثبت در حافظه تاریخ، براى بهرهمندى آیندگان، ثمره دیگرى نداشت. به همین دلیل است كه در آن مقطع خاص، فقط دو مورد از امیرمؤمنان على علیه السلام استناد به حدیث غدیر نقل شده است و عمده استشهادات حضرت على علیه السلام به جریان غدیر، در دوره پنج سال خلافت بود كه بسیارى از مخاطبان حضرت، غدیرخم را درك نكرده بودند و به دلیل فاصله زمانى زیاد، بعضى از اصحاب نیز ادّعاى فراموشى مىكردند!
با این توضیح، سرّ اینكه حضرت زهرا علیها السلام فقط اشارهاى به غدیر مىنمایند، و اغلب به حالت سؤال كه آیا غدیر را فراموش كردهاید، و یا اینكه آیا جاى عذر و توجیهى بعد از غدیر باقى مانده است، روشن مىگردد.
البته توجه به این نكته كه حضرت زهرا علیها السلام با فاصله بسیار كمى بعد از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم به شهادت رسید، و تقریباً نصف این ایّام را نیز در بستر بیمارى به سر برد، اهتمام خاصّ ایشان به یادآورى جریان غدیر در همین مدت كوتاه، روشن مىگردد!
پى نوشتها
1. مائده / 67.
2. همان / 3.
3. اسنى المطالب، ص 50، الغدیر، ج 1، ص 97.
4. الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص 202، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 30، الامالى، شیخ مفید، مجلس 6، ح 9، بحارالانوار، ج 28، ص 204 و 356، نهج الحیاة، محمد دشتى، ص 127 و 128.
5. قصص / 68.
6. حجّ / 46.
7. كفایةالاثر، ص 198، الصراط المستقیم، ج 2، ص 123، بحارالانوار، ج 36، ص 353، نهج الحیاة، ص 38 - 40.
8. دلائل الامامة، ص 37 و 38، الخصال، ج 1، ص 173، بحارالانوار، ج 30، ص 124.
منابع:
1. الاحتجاج، علامه طبرسى، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1413 ق.
2. أسنى المطالب فى مناقب سیّدنا علىّ بن ابىطالب، ابوالخیر محمد الجزرى الشافعى، مكتبة الامام امیرمؤمنان(ع)، اصفهان.
3. الامالى، شیخ مفید، چاپ كنگره جهانى هزاره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1413 ق.
4. الامامة والسیاسة، ابن قتیبة الدینورى، انتشارات الشریف الرضى، قم، چاپ اوّل، 1413 ق.
5. بحارالانوار، علامه مجلسى، مؤسّسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.
6. الخصال، شیخ صدوق، انتشارات جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1403 ق.
7. دلائل الامامة، محمد بن جریر طبرى، كتابخانه حیدریه، نجف اشرف، 1383 ق.
8. الصراط المستقیم، علامه زینالدین على بن یونس نباطى بیاضى، كتابخانه حیدریه، نجف اشرف، چاپ اوّل 1384 ق.
9. الغدیر، علامه امینى، دارالكتاب العربى، بیروت، چاپ سوم، 1387 ق.
10. كفایةالاثر، ابوالقاسم على بن محمد بن على خزّاز قمى رازى، انتشارات بیدار، قم، 1401 ق.
جمعه 22/9/1387 - 20:3