عقاید و احکام
حضور قلب چیست ؟ نمازگذار خداوند را با عظمت بیشتری درک می کند قلبش نرم گشته و حالت گریه به انسان دست می دهد.
چگونه در نماز حضور قلب پیدا کنیم ؟
حضور قلب بعد از اینکه ظاهر نماز را درست کردی و از دست مکروهات نماز رها گشتی به اعمال
روزانه ات بستگی دارد
یکی به من میگفت که من هر چه سعی میکنم نمی توانم در نماز فکرم را کنترل کنم وحضور قلب ندارم
حضور قلب به نماز خواندن انسان مربوط نمی شود
هر روز باید سعی کنی گناه نکنی
غیبت نکن
تهمت نزن
دروغ نگو
به نا محرم نگاه نکن
کسب حلال کن
خمس مالت را بده
اگرکشاورزی زکاتت را بده
اگر حق الناس داری هر چه سریتر ادا کن
نماز قضا داری بخوان
روزه قضا داری با راههای شرعی تمامش کن
کلا" در کارت دغل بازی و ریا کاری نباشد
هر کاری که می کنی فقط برای خدا بکن
موسیقی گوش نده ......
و در عین حال در کارهای نیک بسیار کوشا باش
و برای نماز خواندن انتظار بکش هی ساعتت را نگاه کن که کی وقت نماز میشه که من با خدایم
خلوت کنم و رازو نیاز کنم وقتی اذان گفتند فوری وضو بگیر هنگام وضو گرفتن
فکرت جای دیگر نباشد وضو گرفتن خیلی مهم است رو به قبله باشید
حضرت امام رحمت الله علیه هنگام وضو گرفتن حالت غشوه بهش دست می داد
وقتی که تکبیره الاحرام کردی و الله اکبرگفتی اینجا نتیجه ی اعمالت را خواهی دید
می بینی که دلت پرواز کرد قلبت شکست هیچ چیز دیگری به غیر از خداوند برایت ارزشی ندارد
احساس می کنی سبک شدی و تمام گناهانت آمرزیده شده است
در واقع به هدف رسیدی و بعد از نماز سعی کن خودت را برای نماز بعدی بهتر از این آماده کنی
موفق و موید باشید
در پناه حق
جمعه 17/6/1391 - 11:14
عقاید و احکام
رقصیدن به اتفاق تمام مراجع حرام است
حضرت امام رحمت الله علیه : رقص در هر جا جایز نیست مگر برای همسر خود .
آیت الله گلپایگانی : حرام است مگر به شوهر خود .
آیت الله اراکی : حرام است .
آیت الله بهجت : رقص مطلقا حرام است .
حضرت رهبر : رقص به طور کلی اشکال دارد فقط برای شوهر آن هم به دور از چشم دیگران .
صافی گلپایگانی : فقط برای شوهر .
آیت الله وحید خراسانی : کلا" حرام است فقط برای شوهر
آیت الله مکارم : حرام است فقط برای شوهر
حالا شما در مقابل اینهمه فتوا وضع جامعه را ببینید اینهمه کلاسهای آموزش رقص چه می تواند باشد
جز بدعت چیز دیگری نیست آنقدر دین را می تراشند وقتی آقا امام زمان عج
ظهور کنند مردم میگویند دین تازه ای آورده است
حالا اینجا یک سوالی پیش می آید که آیا رقص برای مرد هم حرام است ؟
جواب : اگه برای زن حرام است برای مرد صد در صد حرام است .
شما دوستان وظیفه دارید این پیام را به تمام دوستان و آشنایان خود برسانید .
از دوستان خواهش بنده این است در این مورد کوتاهی نکنند .
در پناه حق
جمعه 17/6/1391 - 11:12
مهدویت
1. انتظار همیشه با شور ، شوق ، آرزو و امید همراه است !
2. اگر امید و انتظار نبود زندگی نیز نبود !
3. انتظار محرک انسان به جلو و آینده ای بهتر است !
4. انتظار با صبوری و شکیبایی آشنا و همدم است !
5. انتظار و فراق است که بر زیبایی وصال آن که منتظرش هستیم می افزاید !
6. اگر فراق و انتظار نبود وصال و رسیدن به مقصود و محبوب چندان جذاب نبود !
7. انتظار جوهره ، استعداد و پتانسیل آدمی را آشکار می سازد !
8. انتظار رقت قلب می آورد !
9. انتظار قساوت ها را به رقت ها ، بی رحمی ها را به مهرورزی ها بدل نموده است !
10. انتظار آستانه تحمل آدمی را به گونه ای چشمگیر بالا برده است !
11. انتظار میزان اضطراب و استرس را کاهش داده است !
12. انتظار ادبیات جهان را تحت تاثیر شگرفی قرار داده است !
13. انتظاری سازنده است که با خود برای منتظر پویایی و تحرک آورد!
14. انتظار نباید وسیله تخدیر ، خمودی ، رکود ، ایستایی و توقف باشد !
15. انتظار ایستادن با امید است نه نشستن مایوسانه !
16. انتظار حرکت است نه توقف !
17. انتظار ایمان راسخ است نه تردید !
18. انتظار محرک است نه مخدر !
19. انتظار از سر آگاهی و بصیرت است نه جهالت و نادانی !
20. انتظار ساختن است و نه فقط سوختن !
21. انتظار به روز شدن است نه فسیل شدن !
22. انتظار آرزوهای خیالی و توهمی نیست ، امید به شدن است !
23. انتظار آرامش بخش است نه نگران کننده !
24. انتظار شهود محبوب است اما نه با چشم سر ، که با چشم دل !
25. انتظار عرفان است نه دکّان !
26. انتظار حماسه ساز است نه زهد فروشی !
27.انتظار توهم نیست ، حقیقت است !
28.انتظار ابزار تحمیق و تخدیر عوام نیست ، موجب رشد و بیداری است !
29. انتظار آستانه تحمل را برای سرزنش خار مغیلان بالا می برد
30. انتظار غروبی است که طلوعی حتمی در پی دارد !
31. انتظار خوش بینی است نه خوش خیالی !
32. انتظار آفریننده است نه تخریب کننده !
33. انتظار زندگی بخش است و نه میراندن !
34. انتظار آینده ای واقعی است نه آینده ای خیالی !
35.انتظار برخواسته از آرزویی است که آرزوهای دیگر را تحت الشعاع قرار می دهد !
36. انتظار و امید ، خردمندانه ترین گزینه برای ادامه حیات و زندگی است !
37.
انتظار تدریجا زندگی ما را کاهش می دهد یعنی ما برای انتظار هزینه می کنیم
بنابراین خردمندانه نیست که انتظار چیزی را داشته باشیم که از اهمیت
بالایی برخوردار نیست !
38. انتظار سرمایه تمام ناشدنی فرهنگ پر غنای تشیع علوی است !
39.انتظار ، شیعه را چون رگه ای از آب شیرین در سیلاب گل آلود تاریخ ظلم و ستم امیدوارانه به پیش برده است !
40. انتظار نسیم فرح بخش و مژده دهنده وصال یار دلنواز است !
جمعه 17/6/1391 - 10:35
سخنان ماندگار
مرحوم
میزرا ابوالقاسم قمی می گوید: «من با علاّمه بحرالعلوم به درس آقا باقر
بهبهانی می رفتیم و با او درسها را مباحثه می کردیم و غالباً من درسها را
برای سیّد بحرالعلوم تقریر می نمودم، تا اینکه من به ایران آمدم.
پس از مدّتی بین علماء و دانشمندان شیعه، سیّد بحرالعلوم به عظمت و علم معروف شد.
من تعجّب می کردم و با خود می گفتم: «او که این استعداد را نداشت، چطور به این عظمت رسید؟!»
تا
آنکه موفّق به زیارت عتبات عالیات عراق شدم. در نجف اشرف سیّد بحرالعلوم
را دیدم. در آن مجلس مسأله ای عنوان شد، دیدم جدّاً او دریای موّاجی است که
باید حقیقتاً او را بحرالعلوم نامید.
روزی
در خلوت از او سؤال کردم: «آقا! ما که با هم بودیم، آن وقتها شما این
مرتبه از استعداد و علم را نداشتید بلکه از من در درسها استفاده می کردید،
حالا بحمداللّه می بینیم، در علم و دانش فوق العاده اید.»
ایشان
فرمود: «میرزا ابوالقاسم! جواب سؤال شما از اسرار است! ولی به تو می گویم،
امّا از تو تقاضا دارم، که تا من زنده ام، به کسی نگوئید.»
من
قبول کردم، ابتدا اجمالاً فرمود: «چگونه این طور نباشد و حال آن که حضرت
ولیّ عصر (ارواحنا فداه) مرا شبی در مسجد کوفه به سینه خود چسبانیده.
گفتم: «چگونه خدمت آن حضرت رسیدید؟»
فرمود:
«شبی به مسجد کوفه رفته بودم، دیدم آقایم حضرت ولیّ عصر علیه السلام
مشغول عبادت است. ایستادم و سلام کردم، جوابم را مرحمت فرمود و دستور
دادند، که پیش بروم! من مقداری جلو رفتم، ولی ادب کردم، زیاد جلو نرفتم.
فرمودند: «جلوتر بیا.» پس چند قدمی نزدیکتر رفتم، باز هم فرمودند:
«جلوتربیا.»
من
نزدیک شدم، تا آنکه آغوش مهر گشود و مرا در بغل گرفت و به سینه مبارکش
چسباند. در اینجا آنچه خدا خواست به این قلب و سینه سرازیر شود، سرازیر
شد.»
( - نجم الثّاقب - ملاقات با امام زمان علیه السلام)
جمعه 17/6/1391 - 10:33
فلسفه و عرفان
کتاب
چهل حدیث امام رحمه الله که روی میز استاد بود را دیدم و با خود گفتم
یک مشاوره ای هم از روح بلند امام عزیز بگیرم. کتاب را باز کردم و با صفحه
ای روبرو شدم که در عمرم خاطره ای بس به یادماندنی پدید آورد. گویی
حضرت امام در همان لحظه با من سخن گفت. سخنانی بسیار آرامبخش و نورانی و در
عین حال بسیار بیدارگر که متن آن به شرح زیر است:
اى
عزیز، اى مطالعه کننده این اوراق، عبرت کن از حال این نویسنده که اکنون در
زیر خاک و در عالم دیگر گرفتار اعمال زشت و اخلاق ناهنجار خویش است، و تا
فرصت داشت به بطالت و هوى و هوس عمر عزیز را گذاراند و آن سرمایه الهى را
ضایع و باطل کرد، تو ملتفت خود باش که نیز روزى مثل مایى و خودت نمىدانى
آن چه روز است، شاید الان که مشغول قرائتى باشد. اگر تعللى کنى، فرصت از
دست مىرود. اى برادر من، این امور را تعویق نینداز که تعویق انداختنى
نیست. چه قدر آدمهاى صحیح و سالم با موت ناگهانى از این دنیا رفتند و
ندانیم عاقبت آنها چیست؟ پس فرصت را از دست مده و یک دم را غنیمت شمار که
کار خیلى اهمیت دارد و سفر خیلى خطرناک است. دستت از این عالم، که مزرعه
آخرت است، اگر کوتاه شد، دیگر کار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس را نتوانى
کرد، جز حسرت و حیرت و عذاب و مذلت نتیجه نبرى. اولیاى خدا آنى راحت نبودند
و از فکر این سفر پر خوف و خطر بیرون نمىرفتند. حالات على بن الحسین،
علیهما السلام، امام معصوم، حیرت انگیز است. نالههاى امیر المؤمنین، علیه
السلام، ولىّ مطلق، بهت آور است. چه شده است که ما این طور غافلیم؟ کى به
ما اطمینان داده جز شیطان که کارهاى ما را از امروز به فردا مىاندازد.
مىخواهد اصحاب و انصار خود را زیاد کند و ما را با خلق خود و در زمره خود و
اتباع خود محشور کند. همیشه آن ملعون امور آخرت را در نظر ما سهل و آسان
جلوه دهد و ما را با وعده «رحمت خدا» و «شفاعت شافعین» از یاد خدا و اطاعت
او غافل کند. ولى افسوس که این اشتهاى کاذب است و از دامهاى مکر و حیله آن
ملعون است .
رحمت
خدا الآن به تو احاطه کرده: رحمت صحت و سلامت و حیات و امنیت و هدایت و
عقل و فرصت و راهنمایى اصلاح نفس. در هزاران رحمت گوناگون حق تعالى
غوطهورى و استفاده از آنها نمىکنى و اطاعت شیطان مىکنى. اگر از این
رحمتها در این عالم استفاده نکنى، بدان که در آن عالم نیز بىبهره هستى از
رحمتهاى بىتناهى حق و از شفاعت شفیعان نیز محروم مانى. جلوه شفاعت شافعان
در این عالم هدایت آنهاست، و در آن عالم باطن هدایت شفاعت است. تو از هدایت
اگر بىبهره شدى، از شفاعت بىبهرهاى، و به هر قدر هدایت شدى، شفاعت شوى.
شفاعت رسول اکرم، صلّى اللّه علیه و آله، مثل رحمت حق مطلق است، محل قابل
باید از او استفاده کند. اگر خداى نخواسته شیطان با این وسایل ایمان را از
چنگ تو ربود، دیگر قابلیت رحمت و شفاعت نخواهى داشت. بلى، رحمت حق سرشار
است در دو دنیا، تو اگر طالب رحمتى، چرا از این رحمتهاى پیاپى که در این
عالم مرحمت فرموده و بذر رحمتهاى عوالم دیگر است برخوردار نمىشوى. این همه
انبیا و اولیاء خدا تو را دعوت کردند به خوان نعمت و مهمانخانه الهى،
نپذیرفتى و با یک وسوسه خنّاس و القاء شیطانى همه را کنار گذاشتى .
محکمات
کتاب خدا و متواترات احادیث انبیا و اولیا و ضروریات عقول عقلا و براهین
قطعیه حکما را فداى خطرات شیطانى و هواهاى نفسانى کردى. اى واى به حال من و
تو از این غفلت و کورى و کرى و جهالت
جمعه 17/6/1391 - 10:32
عقاید و احکام
آیت الله
سبحانی پاسخ داد: ا ا چرا شیعیان با دست باز نماز می خوانند؟ ا چرا شیعیان
با دست باز نماز می خوانند؟ پرسشی است که حضرت آیت الله سبحانی به ان در
پایگاه خود پاسخ داده اند.
چرا شیعیان با دست باز نماز می خوانند؟
پرسشی است که حضرت آیت الله سبحانی به آن در پایگاه خود پاسخ داده اند. متن
پاسخ ایشان به این شرح است:
قرار
دادن دست راست بر روی دست چپ در نماز (دست بسته نماز خواندن) از اموری است
که استحباب آن بین فقهای سه مذهب از مذاهب چهارگانة اهل سنّت مشهور است:
حنفیها
میگویند: روی هم گذاشتن دستها در نماز، سنّت است وواجب نیست، و برای مرد
بهتر است که کف دست راستش را بر پشت دست چپ، زیر ناف قرار دهد، و زن
دستها را بر سینهاش بگذارد.
شافعیها میگویند: گذاشتن دست روی
یکدیگر، در نماز، برای مرد و زن سنّت است و بهتر است که کف دست راست را بر
پشت دست چپ زیر سینه و بالای ناف به سمت چپ قرار دهد.
حنبلیها میگویند: گذاشتن دستها روی هم، سنّت است و بهتر است که کف دست راست را بر پشت دست چپ نهاده، زیر ناف قرار دهند.
فرقه
مالکیّه بر خلاف سه مذهب فوق میگویند: آویختنِ دستها در نمازهای واجب،
مستحب است، قبل از مالکیها نیز جماعتی همین قول را گفتهاند که از آن
جملهاند: عبداللّه بن زبیر، سعید بن مسیّب، سعید بن جبیر، عطاء، ابن جریح،
نخعی، حسن بصری، ابن سیرین و جماعتی از فقها.
از امام اوزاعی منقول است که نمازگزار، بین آویختن دستها یا روی هم قرار دادن آنها مخیر است.[1]
امّا
مشهور بین شیعه امامیّه آن است که قرار دادن دستها روی یکدیگر در نماز،
حرام، و موجب بطلان نماز است و به ندرت از فقهای شیعه کسی قائل به کراهت
شده، مانند ابو الصلاح حلبی در کافی.[2]
کیفیت نماز پیامبر(ص)
با این
که به جز مالکیها، مذاهب دیگر اهل سنّت، قرار دادن دست چپ بر دست راست در
نماز را جایز شمردهاند و دربارة این مسأله سخن بسیار گفتهاند، با این
حال دلیل قانع کنندهای حتّی بر جواز آن ندارند،چه رسد بر استحباب. بلکه
میتوان ادّعا کرد که دلایلی بر خلاف ادعای آنان وجود دارد و روایاتی که از
فریقین (شیعه و سنّی) بیانگر طریقه نماز گزاردن رسول اکرم(ص) است، از
گذاشتن دستها بر یکدیگر سخنی به میان نیاورده است و امکان ندارد که پیامبر
(ص) امر مستحبّی را در طول حیات خود(یا بخشی از آن) ترک نماید. اکنون سه
نمونه از این روایات، دو مورد از طریق اهل سنّت و دیگری از طریق شیعه
امامیّه را ذکر میکنیم که هر دو روایت، چگونگی نماز پیامبر(ص) را بیان
میکند و در هیچیک کوچکترین اشارهای به روی هم قرار دادن دست نشده، چه
رسد به چگونگی آن:
الف: حدیث ابی حُمید ساعدی
حدیث ابی حُمید ساعدی
را برخی از محدّثان (سنّی) روایت کردهاند و ما از کتاب سنن بیهقی نقل
میکنیم که گفت: او رو به اصحاب پیامبر کرد و گفت: من داناترین شما به نماز
رسول خدا (ص) هستم. گفتند: به چه سبب؟ زیرا تو نه بیش از ما پیرو آن حضرت
بودهای و نه افزونتر از ما مصاحبتش کردهای. گفت: چرا، گفتند: پس (کیفیّت
نماز آن حضرت را) بر ما عرضه کن. ابوحُمید گفت:
رسول خدا(ص) هرگاه
میخواست به نماز بایستد، دستها را تا برابر شانههایش بالا میبُرد، سپس
تکبیر میگفت و هنگامی که همه اعضایش به حال اعتدال در جای خود قرار
میگرفت به قرائت میپرداخت، آنگاه تکبیر میگفت و دستها را تا برابر شانه
بالا میبُرد، پس از آن به رکوع میرفت و دو کف دست را بر زانوها میگذاشت
و در حال اعتدال که نه سرش را بالا میگرفت و نه پایین میانداخت، رکوع را
انجام میداد. سپس از رکوع سر بلند میکرد(میایستاد) و میگفت: سمع اللّه
لمن حمده. آنگاه دستها را تا برابر شانهها بالا میبُرد و تکبیر میگفت،
سپس (برای سجده) متوجّه زمین شده و دستهایش را (در سجده) از پهلوهایش جدا
میگرفت، آنگاه سر از سجده برمیداشت و پای چپش را خم میکرد و بر آن
مینشست. انگشتان پاهایش را در سجده باز مینمود و سجده دوم را نیز
همینگونه انجام میداد و پس از سجده، تکبیر میگفت، سپس پایش را خم کرده
بر آن مینشست در حالی که هر عضوی به حال اعتدال قرار میگرفت. رکعت بعدی
را هم به همین کیفیّت انجام میداد و پس از دو رکعت در حال قیام تکبیر
میگفت و دستهایش را تا برابر شانهها بالا میبرد همانگونه که تکبیر
افتتاحیّه را انجام میداد و در بقیّه نمازش نیز همینطور عمل میکرد تا به
سجده آخر. پس از آن سلام میگفت، پای چپ را عقب قرار میداد و بر سمت چپ
بر وَرِک[3] مینشست.
همه گفتند: ابوحمید راست گفت، رسول خدا(ص) بدین گونه نماز میگزارد.[4]
این
بود حدیثی در مقام بیان کیفیّت نماز رسول خدا(ص) که از طریق اهل سنّت
روایت شده که وجه دلالت آن را دانستیم. اکنون به حدیثی که شیعه امامیه
روایت کرده توجه کنید:
ب: حدیث حمّاد بن عیسی
حمّاد بن عیسی از امام
جعفر صادق (ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: چه قدر ناپسند است برای مردی
که 60یا 70 سال از عمرش بگذرد و یک نماز با شرایط کامل انجام نداده باشد.
حمّاد گفت: (از این سخن امام (ع)) در دلم احساس حقارت کردم و عرض کردم:
فدایت شوم، نماز را (با شرایط کامل) به من تعلیم فرما.
پس ابوعبداللّه
(ع) (جعفر بن محمّد‘) راست قامت رو به قبله ایستاد و دستهایش را با
انگشتان بسته بر روی رانهایش انداخت و پاهایش را نزدیک به هم به فاصلة سه
انگشت باز قرار داد و انگشتان پاهایش همه رو به قبله بود و آنها را از قبله
منحرف نمیکرد و با خشوع و فروتنی تمام بود، پس تکبیر گفت و سوره حمد و قل
هو اللّه احد را با ترتیل قرائت کرد، سپس به اندازه نفس کشیدنی در حال
قیام صبر کرد و پس از آن تکبیر گفت در حالی که هنوز ایستاده بود، آنگاه به
رکوع رفت و دو کف دستش را با انگشتان باز روی کاسه زانوهایش قرار داد و
زانوها را به عقب داد تا پشتش صاف شد به طوری که اگر قطرهای آب یا روغن بر
پشتش ریخته میشد به واسطه راست بودن پشتش به هیچ طرف مایل نمیگشت، امام
گردنش را (در رکوع) راست گرفت و چشمانش را بست و سه مرتبه با ترتیل تسبیح
(سبحان رَبّی العظیم وبحمده) گفت، سپس راست قامت ایستاد و چون کاملاً به
حال قیام درآمد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده» و بعد از آن در همان حال قیام،
تکبیر گفت و دستها را تا مقابل صورت بالا آورد، و آنگاه به سجده رفت و
دستهایش را قبل از زانوها بر زمین گذاشت و سه مرتبه گفت: سبحان ربّی الأعلى
وبحمده، و (در سجده) عضوی از بدنش را بر عضو دیگر نگذاشت و بر هشت موضع
سجده کرد: پیشانی، دو کف دست، دو کاسه زانو، دو انگشت ابهام پا، و بینی، (
گذاشتن هفت موضع در سجده بر زمین واجب و گذاشتن بینی بر خاک سنّت است که
اِرغام نامیده میشود). سپس سر از سجده برداشت و هنگامی که راست نشست،
تکبیر گفت و ساق پای چپ را خم کرده، روی آن نشست و پشت پای راستش را بر کف
پای چپش گذاشت و گفت: «أستغفر اللّه ربّی و أتوب إلیه»، و در همان حال
نشسته تکبیر گفت و بعد سجده دوم را مانند سجده اوّل بجا آورد و همان ذکر
تسبیح را در سجده دوم نیز گفت و از عضوی از بدنش برای عضو دیگر در رکوع و
سجود کمک نگرفت و در حال سجده دستهایش را به صورت بال از بدنش جدا گرفت و
ذراعِ دستها را بر زمین نگذاشت و بدین ترتیب دو رکعت نماز بجا آورد .
سپس
فرمود: ای حمّاد، این گونه نماز بخوان، و در نماز به هیچ سویی التفات مکن و
با دستها و انگشتانت بازی مکن و آب دهان به راست و چپ یا پیش رویت
مینداز.[5]
چنان که ملاحظه میشود هر دو روایت در صدد بیان کیفیّت نماز
واجب است و در هیچکدام کوچکترین اشارهای به روی هم گذاشتن دستها نشده
است، زیرا اگر گرفتن دست سنّت بود، امام صادق (ع) در بیان خود آن را ترک
نمیکرد و حال این که آن حضرت با عمل خود، نماز رسول خدا (ص) را برای ما
مجسّم میکرد، چون او از پدرش امام باقر(ع) و امام باقر(ع) از پدرانش و
آنها از امیرمؤمنان(ع) و او از رسول اعظم صلوات اللّه علیهم اجمعین
گرفتهاند. بنابراین، دست روی دست گذاشتن در نماز بدعت است؛ زیرا گرفتن دست
در واقع داخل کردن چیزی است در شریعت که از شریعت نیست.
ج. آموزش نماز به کسی که نماز صحیح نمیخواند
در
میان محدثان اهل سنت حدیثی است به نام «حدیث المسیء صلاتُه» یعنی حدیث کسی
که نماز خود را صحیح نمیخواند، در این حدیث چنین آمده است:
ابوهریره
میگوید: پیامبر وارد مسجد شد، مردی نیز وارد مسجد شد و نماز گزارد، سپس به
حضور پیامبر آمد و سلام کرد. پیامبر سلام او را پاسخ گفت و فرمود: برگرد و
دو مرتبه نماز بخوان، رفت و نماز گزارد و به سوی پیامبر بازگشت، پیامبر
نیز فرمود: برگرد باز نماز بگزار، این کار سه بار تکرار شد، سرانجام آن مرد
عرض کرد: سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث کرده است، من جز آنچه انجام
میدهم، چیزی نمیدانم، چه بهتر که نماز را به من بیاموزی.
در این
هنگام پیامبر فرمود: هرگاه به نماز ایستادی تکبیر بگو، سپس آنچه از آیات
قرآن میدانی، بخوان، سپس رکوع کن به گونهای که بدنت آرام گردد، آنگاه
پیامبر دیگر اجزا و شروط نماز را به او میآموخت[6] و هیچ اشارهای به
گذاردن دست راست بر دست چپ نمیکند، در حالی که اگر این کار واجب و یا
مستحب مؤکد بود، از گفتن آن خودداری نمیکرد.
نظر ائمّه اهل بیت(علیهم السلام)
با
توجه به آنچه تاکنون گفته شد، روشن گردید که سنت بودن دست روی دست گذاشتن
در نماز ثابت نشده است، بدین جهت میبینیم که ائمّه اهل بیت(علیهم السلام)
از این عمل (گرفتن دست در نماز)، احتراز میکردند و آن را از افعال مجوس در
مقابل پادشاه میدانستند.
محمّد بن مسلم از امام جعفر صادق یا امام
محمّد باقر ‘روایت کرده، میگوید: به آن حضرت عرض کردم: حکم کسی که دستش را
در نماز بر دست دیگر میگذارد، چیست؟ فرمود: این عمل، تکفیر است و نباید
انجام شود.(تکفیر به معنی تعظیم در مقابل پادشاهان است).
زراره از حضرت
امام محمّد باقر (ع) روایت کرده که فرمود: بر تو باد توجه به نماز، و در
نماز تکفیر مکن(دستهایت را بر هم مگذار)، زیرا مجوس این عمل را انجام
میدهند.
صدوق به سندی از امیر مؤمنان علی (ع) روایت کرده که آن حضرت
فرمود: مسلمان دستهایش را در نماز جمع نمیکند و در حالی که در مقابل خدای
عزّ وجلّ ایستاده است، تشبّه به اهل کفر (یعنی مجوس) نمیورزد.[7]
در
خاتمه یادآوری میکنیم که آقای دکتر علی سالوس بعد از نقل نظریات و فتاوای
فقهای شیعه و سنّی، (در مورد نهادن دستها بر یکدیگر در حال نماز) به کسانی
که دست روی دست گذاشتن را حرام میدانند حمله کرده و میگوید: «کسانی که
قائل به حرمت و مبطل بودن این عمل هستند یا تنها آن را حرام میدانند، به
واسطه تعصب مذهبی، بین مسلمین اختلاف و تفرقه ایجاد میکنند».[8]
جا
دارد از ایشان پرسیده شود: اگر تلاش و بررسی وتحقیق در کتاب و سنّت، شیعه
را به این نتیجه رسانده که گرفتن دست در نماز، امری است که بعد از نبی
اکرم(ص) پیدا شده و مردم در زمان خلفا به آن امر میشدند، گناه شیعه چیست؟ و
در این صورت هر کس گمان کند که آن عمل جزئی از نماز است چه واجب باشد یا
مستحب، تحقیقاً در دین امری را بدعت نهاده که از دین نیست. آیا جزای کسی که
در کتاب و سنّت اجتهاد و تحقیق نماید این است که با تیر اتّهام به تعصّب
مذهبی و ایجاد اختلاف، مورد هدف قرار گیرد؟
اگر این اتّهام بجا باشد،
آیا امام مالک را نیز میتوان این گونه متّهم کرد؟ زیرا او گرفتن دست را
مطلقاً، یا در نمازِ واجب، مکروه میداند. آیا میتوان امام دارالهجره را
به تعصّب مذهبی و ایجاد خلاف متّهم کرد؟
به چه دلیل دست بسته نماز خواندن را نشانه تعصّب مذهبی و میل به اختلاف بین مسلمین نمیدانید؟ قضاوت با شماست.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . محمّد جواد مغنیه: الفقه علی المذاهب الخمسه، ص 110، وملاحظه شود «رسالة مختصرة السدل» ا از دکتر عبدالحمید، ص 5.
[2] . محمد حسن نجفی، جواهر الکلام:11/15ـ16.
[3] . تورک عبارت است از این که انسان در حال نشستن بر روی پای چپ بنشیند، وروی پای راست را بر کف پای چپ قرار دهد.
[4] . سنن بیهقی:2/72، 73، 101، 102; سنن أبی داود:1/194، باب افتتاح الصّلاة، حدیث 730ـ736; سنن ترمذی:2/98، باب صفة الصّلاة.
[5] . شیخ حرّ عاملی: وسائل الشیعه، 4، باب 1 از ابواب افعال نماز، حدیث 1، و باب 17،
حدیث 1و2.
[6] . صحیح بخاری، ج1، ص 189، شماره 793; صحیح مسلم:2/11.
[7] . شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه:4، باب 15 از ابواب قواطع الصّلاة، حدیث 1، 2و 7.
[8] . فقه الشیعة الإمامیه ومواضع الخلاف بینه و بین المذاهب الأربعه:183.
جمعه 17/6/1391 - 10:30
اهل بیت
از میان فرزندان بزرگوار حضرت امام موسى
بن جعفر(ع) ، دو فرزند ایشان یعنى حضرت امام على بن موسى الرضا(ع) و حضرت
فاطمه کبری (ع) ملقّب به معصومه، از ویژگیهای خاص برخوردار بوده اند تا
ادامه دهنده خطّ امامت بعد از پدر باشند.
پس از 25 سال که از تولد حضرت امام رضا
(ع) گذشته بود ، حضرت فاطمه معصومه(ع) در اوّلین روز ماه ذى قعده سال 173
هـ ق، در شهر مدینه منوّره چشم به جهان گشود، آن حضرت به همراه امام رضا
(ع) هر دو در دامان پاک یک مادر بزرگوار به نام حضرت نجمه خاتون(س) که از
مهاجران مغرب بود، رشد و پرورش یافته اند. این در حالى است که پدر
بزرگوارشان پیوسته در زندان هارون الرشید بسر مى بردند و سرانجام در همان
زندان ، هنگامى که حضرت معصومه(س) در سن ده سالگى بود، به شهادت رسیدند و
از آن زمان به بعد حضرت معصومه (س) تحت مراقبت برادرش امام رضا(ع) قرار
گرفت. با آغاز خلافت مأمون این خلیفه مکار عبّاسى، او نیز همانند اسلاف
غدّارش براى مقابله بانفوذ روبه گسترش تعالیم امامان معصوم و اهل بیت(ع)
عصمت و طهارت بر دل هاى مشتاقان و جلوگیرى از انسجام سیاسی شیعیان حضرت
علی(ع) به ترفندى دیگر متوسّل شده و امام رضا(ع) را به پایتخت خود «مرو»
دعوت نمود. امام با اکراه این دعوت را پذیرفتند و بدون این که کسى از
بستگان و اهل بیت(ع) خود را همراه ببرند به سوى «مرو» حرکت نمودند. حضرت
فاطمه معصومه(ع) در سال 201 هـ ق، یک سال پس از ورود امام رضا(ع) به مرو،
با چهار تن از برادران و گروهى از برادرزادگان به سوى خراسان حرکت نمودند و
چون این کاروان کوچک به حوالی ساوه رسید عدّه اى از دشمنان اهل بیت(ع) به
دستور مأمون عبّاسى راه را بر آنان بستند و در یک درگیرى نابرابر همه
برادران و تقریباً اکثر مردان همراه کاروان را که حدود 23 نفر بودند به
شهادت رساندند. حضرت معصومه(س) از شدّت رنج و تأثّر روحی بیمار گردید و بنا
بر قولی حضرت را مسموم کردند . چون شب هنگام خبر به مردم قم و آل سعد
رسید، موسی بن خزرج به نمایندگى آنان، در همان هنگام از قم به قصد ساوه
حرکت کرد تا ایشان را به قم دعوت کند. پس از دیدار حضرت و پذیرفتن دعوت وى،
خود زمام مرکب ایشان را در دست گرفت و به سوى قم و به منزل و سراى خویش
آورد.
در روایت دیگرى آمده است، هنگامى که
حضرت فاطمه معصومه(ع) به شهر ساوه قدم نهاد، از همراهان خود پرسید؛ مسافت
این جا تا قم چقدر است. پاسخ را گفتند. در این هنگام به یاد خبرى از پدرش
افتاد. لذا فرمود: مرا به قم ببرید که از پدر بزرگوارم بارها می شنیدم که
قم مرکز شیعیان ماست. بدین ترتیب باقیمانده افراد کاروان به جاى رفتن به
«مرو» به جانب قم تغییر مسیر داده و در 23 ربیع الاوّل سال 201 هـ ق وارد
قم شدند. خبر ورود آن حضرت به قم براى همه مسرّت آفرین و هیجان انگیز بود.
بزرگان و سایر مردم، به استقبال آن حضرت آمدند و پروانه وار و مشتاقانه
ایشان را در میان گرفتند. در پیشاپیش آنان شخصیت برجسته شهر، موسى بن خزرج
اشعرى حرکت نمود و افسار شتر آن حضرت را به دست گرفته و افتخار می کرد تا
آنکه به درخواست او، حضرت در منزلش اقامت نمود.
بیمارى حضرت که از غم هجران برادر و
شهادت و مظلومیت دیگر برادران و همراهان و یا سمّى که به ایشان داده شده
است، هفده روز ادامه یافت و ایشان بهتر از هرکس به حال خود و کوتاهى عمرش
آگاه بود، روزهاى آخر عمر را به عبادت و راز و نیاز با معبود یگانه مشغول
بود .
سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و
«بنا بر قولى دوازدهم ربیع الثانى» سال 201 هجرى پیش از آن که دیدگان
مبارکش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان در سن 28
سالگی دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند .
عبادتگاه روزهاى پایانى عمر ایشان، که هم اکنون به نام «بیت النّور» معروف است ، زیارتگاه شیفتگان اهل بیت(ع) عصمت و طهارت است.
از آنجا که نخستین بار میرابوالفضل
عراقى، مسجدی در کنار بیت النور بنا نمود، آن محله و محوّطه وسیع اطراف آن
به «میدان میر» مشهور گردیده است.
پس از وفات، پیکر مطهّر و شریف حضرت
فاطمه معصومه (س) را غسل داده و کفن کردند و باشکوه فراوان تشییع و در
محلّى موسوم به «باغ بابلان» که اکنون روضه منوره حضرت است به خاک سپردند.
در این که چه کسى بدن مطهّر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد و ایشان را به
خاک سپارد، همه متحیر بودند. آل سعد بیش از همه در این باره با هم گفتگو
کردند که چه کسى را داخل سرداب نمایند تا جنازه خانم را دفن کند. پس از
تبادل نظر، رأى ایشان بر این قرار گرفت که مرد پرهیزکار و خادم بسیار پیر
ایشان به نام «قادر»، متصدّى دفن شود. چون دنبال آن پیر مرد صالح فرستادند،
ناگاه دو سواره نقابدار از سوى «رمله» (ریگزار) سمت قبله نمایان شدند و به
سرعت نزدیک گردیدند و پس از اقامه نماز بر پیکر آن بانوى مکرّمه، یکى از
آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاک و مطهّر آن صدّیقه را برداشت و به دست
او داد تا در دل خاک نهان سازد. آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن که با
کسى سخن گویند بر اسب هاى خود سوار و از محلّ ناپدید شدند و کسى آن دو نفر
را نشناخت. به نظر مى آید که آن دو بزرگوار، دو امام و حجّت خداوند بوده
اند.
حضرت معصومه (س) از پرهیزگارترین زنان
شیعه و از زنان عالمه و محدّثه بوده و روایات متعددى از طریق ایشان در
کتب احادیث شیعه و اهل سنّت آمده است. ایشان در عبادت و زهد شهره بود و در
فضل و کمال، به مدارج عالى نایل آمده است. القاب و صفات بسیارى که حضرت
فاطمه معصومه(س) بدان معروف گردید، نشانه سجایاى والاى اخلاقی ایشان است.
در یکی از زیارت نامه های آن حضرت، القابى همچون «طاهره» پاکیزه، «حمیده»
ستوده خصال، «برّه» نیکو رفتار و تربیت شده، «نقیه» پاک خصلت، «مرضیه» مورد
رضای پروردگار، «رضیه» راضى از حق، «محدّثه» راوى حدیث، «شفیعه» شفاعت
کننده در روز جزا و «معصومه» به ایشان اطلاق شده است. اما مشهورترین لقب
حضرت ، طبق فرموده امام رضا (ع) لقب معصومه است..
جمعه 17/6/1391 - 10:28
اهل بیت
امام صادق(ع) مى فرماید: «خدا داراى حرمى
است که آن مکّه است، و پیامبرش هم حرمى دارد که مدینه است، و امیرمؤمنین هم
حرمى دارد که کوفه است. و ما هم داراى حرمى هستیم که قم است و به زودى
بانویى از فرزند من آن جا دفن مى شود که نامش فاطمه است. هرکسى او را زیارت
کند بهشت بر او واجب مى شود.» امام صادق(ع) هنگامى این جمله را فرمودند که
هنوز مادر امام موسى بن جعفر(ع) به او باردار نشده بود.)[1]امام رضا (ع) مى فرمایند: «هرکس او (حضرت فاطمه معصومه) را زیارت کند بهشت بر او واجب مى گردد».[2]
امام جواد (ع) مى فرمایند: «کسى که آرامگاه عمّه ام را در قم زیارت کند پاداش او بهشت است».[3]
[1]
. قال اَبی عَبدِاللهِ(ع):«اِنَّ لِلّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّةُ، وَ
لِرَسُولِهِ وَ هُوَ المَدینَةُ، وَ لِاَمیرِالمُؤمِنین حَرَماً وَ هُوَ
الکُوفَةُ، وَ لَنا حَرَماً وَ هُوَ قُمُّ وَ سَتُدفَنُ فیها اِمرَأةُ مِن
وُلدى تُسَمّى فاطِمَةُ، مَن زارَها وَجَبَت الجَنَّةُ». (قالَ ذلِکَ وَ
لَم تُحمَلُ بِمُوسی(ع) اُمَّهُ) ـ علّام? مجلسى، محمّدباقر، بحارالأنوار، ج
57، باب 36، ص 216، مؤسسه الوفاء، 1404 هـ ق. بیروت.
وَ عَن عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ قَالَ
حَدَّثَنَا محمّد بنُ العَطَّارُ بِقُمَّ قَالَ حَدَّثَنَا محمّد بنُ
الحَسَنِ الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا محمّد بنُ عَلِیٍّ الکُوفِیُّ عَن
عَلِیٍّ الحُسَینِ (عَن عَلِیٍّ بنِ الحَسَنِ بنِ فَضَّالٍ) عَن ابنِ
مُسکَانَ عَن مَالِکِ بنِ أَعینَ الجُهَنِیٍّ قَالَ سَمِعتُ أَبَا
جَعفَرٍ(ع) یقُولُ وَ ذَکَرَ مِثلَهُ. ـ نورى الطبرسى، میرزا حسین، مستدرک
الوسائل و مستنبط المسائل، ج 11، ص 34، ح 12، مؤسس? آل البیت(ع) لاحیاء
التراث، قم.
تاریخ قم، للحسین بن محمّد القمی
بإسناده عَنِ الصادق(ع) قال: «اءِنَّ للهِ حَرَمَاً وَ هُوَ مَکِّةَ وَ
لِرَسُولِهِ حَرَمَاً وَ هُوَ المَدینَةَ وَ لِاَمیرِالمؤمِنینَ حَرَماً وَ
هُوَ الکُوفَةَ وَ لَنا حَرَمَاً وَ هُوَ قُم وَ سَتَدفُن فیهِ اِمرأَةً
مِن وَلَدى تُسَمّی فاطِمَةَ مَن زارَها وَجَبَت لَهُ الجَنّةَ، قَالَ
ذلِکَ وَ لَم تَحمِلُ بِمُوسی (ع) أُمَّهِ». علّام? مجلسى، محمّدباقر،
بحارالأنوار، ج 99، باب 1، ص 267، مؤسسه الوفاء، 1404 هـ ق. بیروت.
[2]
. محمّد بنُ عَلِیٍّ بنِ الحُسَینِ فِى ثَوَابِ الأَعمَالِ وَ عُیونِ
الأَخبَارِ عَن أَبِیهِ وَ محمّد بنِ مُوسَى بنِ المُتَوَکِّلِ عَن عَلِیٍّ
بنِ إِبرَاهِیمَ عَن أَبِیهِ عَن سَعدِ بنِ سَعدٍ قَالَ سَأَلتُ أَبَا
الحَسَنِ الرِّضَا (ع) عَن زِیارَةِ فَاطِمَةَ بِنتِ مُوسَى بنِ جَعفَرٍ(ع)
بِقُمَّ فَقَالَ (ع): «مَن زَارَهَا الجَنَّةَ».
ـ عاملى، شیخ حر، رسائل الشیعة، ج 14، باب 94، ص 576. مؤسسه آل البیت(ع) لأحیاء التراث، 1409 هـ ق. قم.
[3]
. وَ عَن أَبِیهِ وَ أَخِیهِ عَلِیٍّ وَ مَشَایخِهِ عَن أَحمَدَ بنِ
إِدرِیسَ وَ غَیرِهِ عَن العَمرَکِیٍّ عَن رَجُلٍ عَن الرِّضا (ع) قَالَ:
«مَن زَارَ قَبرَ عَمَّتِى بِقُمَّ فَلَهُ الجَنَّةُ». ـ همان.
مل، [کامل لزیارات] أَبى وَ أَخی وَ
الجَماعَةِ عَن أَحمَدَ بنِ إدریسٍ وَ غیرِهِ عَن العُمرِکیٍّ عَمَّن
ذکَرَهُ عَن ابنِ الرِّضا (ع) قَالَ: «مَن زارَ قَبرَ عَمَّتى بِقمَّ
فَلَهُ الجَنَّةُ». علّام? مجلسى، محمّدباقر، بحارالأنوار، ج 99، باب1، ص
265، مؤسسه الوفاء، 1404 هـ ق. بیروت.
جمعه 17/6/1391 - 10:26
اهل بیت
بقعه مورد بحث در سى کیلومترى شرقى شهر قم، نزدیک دهکده «جنت آباد»
(1) و در حوالى ویرانههاى «قاسم آباد» که کنار راه قدیم قم به به کاشان قرار داشته،
(2) واقع شده است.بناى این مزار را باید از دوران شاهان صفوى و از نیمه نخستین این دوره به شمار آورد.
(3) همچنانکه در لوح زیارتنامه این سیده جلیله نوشته شده او را «سکینه بنت امام موسى کاظم(ع)» و خواهر حضرت فاطمه معصومه(س) دانستهاند.
(4) که
علىالتحقیق فاقد ارزش و عدم مداقه در مدارک مستند مبنى بر تعداد فرزندان
امام موسى کاظم(ع) مىباشد. چرا که به اتفاق جمیع مورخین و علماء سیره و
رجال، امام موسى کاظم(ع) را فرزندى به نام «سکینه خاتون» نبوده،
(5) و
مدفون در بقعه مورد بحثشخصیتى سواى نوشته لوح زیارتنامه مىباشد.به هر
حال، سکینه خاتون، سیدهاى جلیله از نوادگان حضرت امام موسى کاظم(ع) بوده و
در جلالت قدر و عظمتشان آن همین بس که بارگاه عظیمى براى وى برپا
نمودهاند و بروز کرامات و خوارق العاداتى که از ناحیه مقدسه این بى بى بر
سر زبان اهالى جریان دارد، خود معرف شخصیت والاى این علیا مخدره است.
نسب شریف سکینه خاتون
حضرت امام موسى کاظم(ع) فرزندى بنام «سکینه» نداشت و لذا شخصیت
مدفون در این بقعه را هم نمىتوان فرزند بلافصل امام(ع) دانست، کما اینکه
اکثر بقاع متبرکه ایران را منسوب به فرزندان بلافصل ائمه: خصوصا امام موسى
کاظم(ع) نمودهاند که اصلى ندارد.
اما در مورد شخصیت مدفون در این بقعه باید گفت که مرحوم ناصرالشریعه در کتاب «تاریخ قم» (6) به نقل از کتاب«انوار المشعشعین» (7) مىنویسد:
«بنابر احتمالى که بعضى دادهاند محتمل استسکینه بنتحسین بن محمد
بن على بن قاسم بن عبدالله بن موسى الکاظم(ع) باشد که وى مادر سید مطهر بن
على بن سلطان محمد شریف است».
در همین رابطه مرحوم عباس فیض در کتاب «بدر فروزان» (8) به نقل از انوار المشعشعین مىنویسد:
«در قاسم آباد، چهار فرسخى قم، امامزادهاى مدفون است که آنرا سکینه خاتون بنت امام موسى الکاظم(ع) مىنامند.
و محتمل است که او سکینه بنتحسین بن محمد بن على بن قاسم بن
عبدالله بن موسى الکاظم(ع) بوده باشد که وى مادر سید مطهر فرزند على بن
سلطان محمد شریف است که در قم بودهاند».
ولى آنچه نگارنده تحقیق و تتبع نموده این است که عبدالله بن موسى(ع)
فقط از دو فرزند نسل منتشر شده و آن هم محمد و موسى مىباشد، و این قول را
اکثر علماء انساب از قرن سوم الى الآن پذیرفتهاند. (9) وانگهى
مرحوم فیض براى تقریب قول خود چنین نتیجه مىگیرد که «عبدالله بن امام
موسى(ع) را فرزند سومى هم به نام «قاسم» بوده ولى چون در کتاب «عمده
الطالب» از او نام برده نشده است معلوم مىگردد که اعقاب او منقرض
شدهاند».
باید گفت که استدلال مرحوم فیض اصلى ندارد، چه اینکه علماى انساب
اتفاق بر این دارند که وى فقط از دو فرزند خود به نام محمد و موسى نسل باقى
گذاشته و نسل محمد بن عبدالله منقرض گشته است.
بنابراین مىتوان گفت که یا مرحوم صاحب انوار المشعشعین و یا مرحوم
فیض در معرفى شجرنامه «سکینه خاتون» اشتباه نمودهاند، زیرا اگر سکینه
خاتون مادر سید مطهر باشد، بنابراین نسبش به «عبیدالله بن امام موسى
کاظم(ع)» برمىگردد و تمام علماء انساب هم براى عبیدالله فرزندى به نام
«قاسم» و از وى «موسى» و از موسى «قاسم» ثبت نمودهاند. (10)
فى المثل، ابونصر نجارى در کتاب «سر السلسله العلویه» (11) مىنویسد:
«من ولد محمد بن على بن قاسم بن موسى بن قاسم بن عبیدالله بن امام
موسى کاظم(ع) ابوالحسن على و ابوعبدالله حسین ابنا محمد بن على بالرى»
یعنى از محمد بن على بن قاسم بن موسى بن قاسم بن عبیدالله، دو فرزند
باقى ماند. که یکى به نام ابوالحسن على و دیگرى به نام ابوعبدالله حسین و
هر دو ساکن شهررى بودهاند.
علامه نسابه ازورقانى، متوفاى سال 615 ه.ق در کتاب «الفخرى» (12) هم همین قول و نسب را پذیرفته است.
امام فخر رازى در کتاب «الشجره المبارکه» (13) همین شجرنامه را عنوان کرده و اضافه مىکند که نسل این امامزاده همه از بزرگان و نقباء و ساکنین شهررى بودهاند.
بنابراین معلوم مىگردد که مدفون در بقعه جنت آباد قم:
اولا: فرزند بلافصل امام موسى کاظم(ع) نبوده است.
ثانیا: نسب او به قاسم بن عبدالله بن امام موسى کاظم(ع) برنگشته است.
ثالثا: اصلا به اتفاق جمیع علماء انساب، عبدالله فرزندى به نام قاسم نداشته است.
رابعا: شجرنامه سکینه خاتون به قاسم بن عبیدالله ختم مىگردد.
لذا به جرات مىتوان گفت که مدفون در بقعه جنت آباد قم: «سیده جلیله
سکینه خاتون بنت ابوعبدالله حسین بن محمد بن على بن قاسم بن موسى بن قاسم
بن عبیدالله بن امام موسى کاظم(ع)» خواهد بود.
بدلیل اینکه شهادت امام موسى کاظم(ع) در سنه183 ه.ق به اتفاق جمیع
مورخین صورت گرفته و اگر عبیدالله 10 سال از حیات پدر بزرگوارش را درک
نموده باشد. و هر سه نسل بعد از او را یک قرن محسوب کنیم، بنابراین تولد
سکینه خاتون در اوائل قرن پنجم بوده و معقولتر به نظر مىرسد که زوجه
فرزند سلطان محمد شریف باشد، چه که وى در سنه429 ه.ق در قم وفات یا به
شهادت رسیده است (14) و
اگر شجرنامه منقول از فیض و ناصر الشریعه را قبول نماییم، سواى اینکه
اشتباه است، اختلاف سنى سکینه خاتون با شوهرش به 60 سال خواهد رسید و این
معمولا بعید است.
وانگهى مؤلف کتاب «الفخرى» (15) تایید مىنماید که «مطهر» فرزند على (16) بن سلطان محمد شریف، خواهر زاده ابوالفتح محمد بن عبدالله الحسین است.
به عبارت دیگر ابوالفتح محمد و سکینه خاتون، هر دو فرزندان
ابوعبدالله حسین مىباشد و این احتمال ما و شجرنامه سکینه خاتون
درستخواهدبود.
به دلیل اینکه مؤلف کتاب «الفخرى» (17) صراحتا مىنویسد: «امه (المطهر) سکینه بنت الحسین بن محمد بن على بن القاسم بن موسى بن القاسم بن عبیدالله بن موسى الکاظم(ع)».
یعنى مادر مطهر فرزند على، سکینه دختر حسین بن ... مىباشد.
تعداد فرزندان و حالات همسر سکینه خاتون
همانطورى که بیان داشتیم، سکینه خاتون همسر ابوالحسن على الزکى بن
محمد الشریف است، وى نقیب شهررى بوده و شیخ اجل منتجبالدین قمى در وصف او
فرموده است که:
«السید الاجل ذى الحسبین، ابوالقاسم على بن ابوالفضل محمد» (18)
و منظور از «ذى الحسبین» آن است که على الزکى هم از طرف پدر و هم
از ناحیه مادر داراى شرف و مقام سیادت است، زیرا مادرش بنت ابىالحسن على
بن احمد موسوى است و نسب پدر بزرگوارش سلطان محمد شریف (19) هم به امام زینالعابدین(ع) ختم مىشود.
على الزکى را از سکینه خاتون، دو پسر بجا مانده، یکى «سید مطهر» و دیگرى «سید حسین» و در وصف حسین بن على الزکى مىنویسند:
«ابوالمعالى کمال الشرف حسین بن على الزکى، مردى کریم و جواد و با مروت و سخاوت و داراى حشمت و جلال بوده است». (20)
اکثر علماء انساب و رجال در وصف مطهر، برادر حسین بن على الزکى،
فصولى را در کتبشان ذکر نمودهاند که چند نمونه از آن را تقدیم شما
خوانندگان عزیز مىنماییم.
نسابه قرن هفتم، از ورقانى متوفاى بعد از 614 ه.ق در کتاب «الفخرى» (21) درباره
سید مطهر فرزند سیکنه خاتون و نوه سلطان محمد شریف مىنویسد: «بالرى السید
الاجل المرتضى نقیب النقبا ذوالفخرین ابوالحسن المطهر ابن الزکى الفاضل
النقیب ابىالحسن على بقم...»
ابن عنبه، نسابه قرن نهم و متوفاى 828 ه.ق درباره سید مطهر مىنویسد: «السید المطهر ذى الفخرین بن على الزکى، نقیب الرى و قم و آمل» (22) امام فخر رازى، متوفاى606 ه.ق در کتاب «الشجره المبارکه» (23) در همین باره مىنویسد:
«السید الاجل المرتضى ذوالفخرین نقیب النقبا ابوالحسن المطهر، کان
اوحد الدنیا فى الفضل و النبل و کرم النفس، جم المحاسن، حسن الاخلاق، له
مائده منصوبه مبذوله، وکان متکلما مناظرا مترسلا شاعرا، ولى نقابه الطالبیه
بالرى».
سید مطهر، مردى جلیل و در فضل و بزرگوارى و کرامت نفس، یگانه دنیا و
تمام محاسن در او جمع بود. وى داراى اخلاق نیکو و سفره گسترده و از جمله
علماء و متکلمین و نویسندگان و شعرا، عصر خود بود و نقابتسادات را در
شهررى عهده داشته و مادر وى سکینه خاتون دختر حسین ... مىباشد که خواهر
مجدالدوله المطهر ذوالطرفین ابوالفتح محمد بن حسین است. شیخ اجل منتجب
الدین قمى هم در وصف سید مطهر چنین مىنگارد: «الصدر السعید، الشرف الدوله
والدین، عز الاسلام والمسلمین، السید الاجل، الامام المرتضى الکبیر الاعلم
الازهد، ذى الفخرین، نقیب النقباء، سید السادات، مطهر بن السید الاجل الزکى
ذى الحسبین ابىالقاسم على». (24)
پس معلوم گردید که سید مطهر از بزرگان سادات و صدور اشراف بوده و
نقابتسادات و ریاست آن به وى محول گشته و در تمام فنون و علوم متبحر و
داراى خطب و رسائل لطیف مىباشد.
مطهر، داراى دو پسر به اسامى «محمد» و «على» بوده و هر دو داراى کمالات نفسانى و عالم و زاهد و نقیب شدهاند. (25)
از محمد بن مطهر، فرزندى به نام فخرالدین على به دنیا آمد، که وى هم
مثل اجدادش منصب نقابت طالبین در قم را دارا بود و براى وى هم پسرى استبه
نام محمد که از اهل علم و فضل شمرده شده و داراى ریاست و جلالتبوده است.
و از محمد بن على بن محمد بن مطهر، فرزند ارجمندى به نام یحیى به
دنیا آمد که وى بسیار جلیلالقدر بوده و نقیب طالبین در قم و رى و آمل را
دارا بود، وى ملقب به عزالدین و مکنى به ابوالقاسم است که خوارزمشاه او را
مقتول و شهید گردانید و در طهران مدفون و مقبره او مطاف مردم و محل نذورات و
حاجات اهالى مىباشد. (26)
دلائل مدفون بودن سکینه خاتون در قم «جنت آباد»
همانطوریکه در مبحث قبل اشاره گردید، سکینه خاتون، عروس محترمه
سلطان محمد شریف است و خود آن حضرت در حکومت علاءالدوله کاکویه در رى رحلت
نمود و جسد مطهرش را با کمال تجلیل و احترام به قم نقل داده و در کاخ و باغ
تفریحگاه وى در شمال رودخانه بخاک سپردند که الآن این محل به کوى سلطان
محمد شریف خوانده مىشود. (27)
از مقدمه بالا چنین مىتوان احتمال داد که از آنجایى که على بن
سلطان محمد شریف از نقباى قم و رى پس از پدر بوده، و این ریاستبه فرزند وى
مطهر منتقل گشته; هنگامى که سکینه خاتون وفات یافت، وى را در جنت آباد قم،
که یکى از دهات و مزارع معروف و سرسبز آن وقت قم بوده، (28) و
یقینا سید مطهر در آن ملکى داشته، دفن نمودند و بر سر تربت او گنبدى
برافراشته و بعدها نوادگان این سید جلیله بر سر تربت جده خود تعمیرات و
توسعههایى دادهاند.
توصیف بقعه و بارگاه سکینه خاتون
بقعه مورد سخن از بناهاى کهن و متین و مشتمل بر بقعه و سه ایوان و
صحن مىباشد. این گنبد به شهادت سبک بنا و قبه کلاخودى و آجرى آن، از آثار
قرن هشتم هجرى و در عصر صفویه از گنبد آن با کاشیکارى معرق تزیین و
ایوانهایى هم بر بناى اصلى افزوده گردید و چندین سال قبل هم، حجراتى در سه
جانب بقعه و صحن ساخته شد که غالبا سطح آن در زیر شن روان باد آورده پنهان
است.
اثر قابل توجه در این مزار، گنبد بزرگ و مرتفع آن است که بیشتر
آرایش ساقه ورودى آن فرو ریخته است. روى گنبد هم با کاشى معرق بند اسلیمى
خوش طرحى آراسته بود، که اکنون تنها چند قسمت مختصر آن باقى است.
گنبد به شکل کلاخودى بوده و ارتفاع آن 10 متر و قطر تقریبى آن 7 متر
مىباشد، که آرایش ساقه گنبد که مقدارى بیشتر از آن از بین رفته، نخستیک
ردیف کاشى خشتى زیباى زمینه طلایى، و سپس زیر آن کتیبه کمربندى گرداگرد با
پهناى نیم متر از کاشى معرق بوده که بر آن سوره مبارکه جمعه به خط ثلثسفید
نوشته شده، و تمام آن از جمله در پایان که جاى رقم کاتب و سال تاریخ آن
است فرو ریخته، و پس از آن در پایین کتیبه میان دو حاشیه بیستسانتى مترى
از نامهاى «الله» «محمد» و «على» به خط بنائى تزییناتى شده بود. (29)
در پایان از سازمان میراث فرهنگى استان قم تقاضا مىشود که هر چه
سریعتر به این آثار باستانى توجه کافى مبذول نمایند، چه اینکه در آینده
نزدیک شاهد فرو ریختن گنبد آن خواهیم بود.
والسلام
پىنوشتها:
1- مؤلف کتاب گنجیه آثار قم، ج 2، ص 514 و تربت پاکان، ج 2، ص173،
زآلون آباد نوشتهاند که ظاهرا این منطقه هم مثل قاسم آباد، ویران شده و
بقعه مذکور جزء قریه جنت آباد محسوب شده است.
2- سفرنامه پیتردولاواله، ص436 به نقل از تربت پاکان، ج 2، ص173.
3- تربیت پاکان، ج 2، ص173.
4- تاریخ قم، ناصرالشریعه، ص 140.
5- رجوع گردد به کتابهاى ارشاد، ج 2، ص 244; تذکره الخواص، ص 315;
اعلام الورى، ج 2، ص36; الفصول المهمه، ص 241; مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص
324; دلائل الامامه، ص149; کشف الغمه، ج3، ص26.
6- تاریخ قم، ناصرالشریعه، ص 140.
7- انوار المشعشعین، ج 2، ص 154.
8- بدر فروزان، ص 58.
9- الفخرى، ص16; سراج الانساب، ص 82; سرالسلسله العلویه، ص 44;
تهذیب الانساب، ص163; الاصیلى، ص 195; الفصول الفخریه، ص 68; عمده الطالب،
ص 252 و253; الشجره المبارکه، ص 90.
10- تهذیب الانساب، ص 161.
11- سر السلسله العلویه، ص 44.
12- الفخرى، ص17.
13- الشجره المبارکه، ص 91.
14- انوار پراکنده، ج 1، ص396: انجم فروزان، ص149; گنجینه آثار قم، ج 2، ص437.
15- الفخرى، ص17.
16- على بنسلطان محمد شریف، همسر محترم سکینه خاتون.
17- الفخرى، ص 34.
18- انجم فروزان، ص 150.
19- حالات سلطان محمد شریف در جلد اول، انوار پراکنده، ص303 تا 322 مفصلا بیان شده به آنجا رجوع گردد.
20- الشجره المبارکه، ص 118.
21- الفخرى، ص 34.
22- عمده الطالب، ص 284.
23- الشجره المبارکه، ص117.
24- انجم فروزان، ص 150.
25- الفخرى، ص 35; الشجره المبارکه، ص 118; الاصیلى، ص 225; عمده الطالب، ص 284; تهذیب الانساب، ص 185.
26- همان.
27- گنجینه آثار قم، ج2، ص437; انجمفروزان، ص14.
28- مرآت البلدان، ج 4، ص369، فرهنگ دهخدا، ج 5، ص6909.
29- تربت پاکان، ج 2، ص173 و 174; گنجینه آثار قم، ج 2، ص516 الى 518.
جمعه 17/6/1391 - 10:25
اهل بیت
حدثتنی فَاطِمَةُ وَ زَیْنَبُ وَ أمَّ
کُلْثُوم بَنَاتُ مُوسَى بْن ِ جَعْفَر قُلْنَ:... عَنْ فَاطِمَةَ بِنْت
ِرَسُول ِاللّه ِصَلَّى اللّه عَلَیْه ِوَ آله و سَلَّمَ وَ رَضِىَ عَنْهَا
قَالَتْ : «أنَسِیتُمْ قَوْلَ رَسُول ِاللّه ِصِلَّى اللّهُ عَلَیْه ِوَ
سَلَّم یَوْمَ غَد ِ یر ِخُمٍّ، مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوُلاهُ
وَ قَوْلُهُ صَلَّى اللّهُ عَلَیْه ِوَ آله و سَلَّمَ ،أنْتَ مِنِّى
بِمَنْز ِلَة ِهَارُونَ مِنْ مُوسى؟!»
فاطمه معصومه (س) این روایت را از
دختر امام صادق(ع) نقل مى کند که سلسله سندش در نهایت به فاطمه زهرا(س)
مى رسد.فاطمه زهرا(س)، دختر بزرگوار رسول اکرم (ص) فرمود: « آیا فرمایش
رسول خدا(ص) را در روز غدیر خم فراموش کرده اید که فرمود: هر کس من مولاى
اویم، على مولاى اوست، و (آیافراموش کرده اید) دیگر فرمایش آن حضرت را که
فرمود: تو براى من همانند هارون براى موسى هستى؟!»(1)…
عَنْ فَاطِمَةُ بِنْتَ موسَى بْن جَعْفَر (ع)... عَنْ فَاطِمَةَ بِنْت
ِرَسُول ِاللّهِ صَلَّى اللّه عَلَیْه ِوَ آلِهِ وِ سَلَّمَ ، قَالَتْ:
قَالَ رَسُولُ اللّه ِصَلَّى اللّه ِعَلَیْه ِوَ آلِه ِوَ سَلَّمَ : «ألا
مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آل ِمُحَمَّد ماتَ شَهِیداً.فاطمه معصومه(س)، از دختر
امام صادق (ع) روایتى نقل مى کند که سلسله سندش به حضرت فاطمه زهرا(س)مى
رسد که آن حضرت مى فرماید: حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: «آگاه باشید! هرکس با
محبّت آل محمّد بمیرد شهید از دنیا رفته است.»مرحوم
علامه مجلسى از شیخ صدوق روایتى بس
ارزشمند درباره ارزش زیارت فاطمه معصومه (س) نقل مى کند:قَالَ سَألْتُ
اَبَا الْحَسَن ِالر ِّضَا(ع) عَنْ فَاطِمَةَ بِنْت ِمُوسَى بْن ِجَعْفَر
(ع)، فَقَالَ مَنْ زَارَهَا فَلَهُ الْجَنَّةَ.
راوى گوید از امام رضا(ع) درباره حضرت فاطمه معصومه پرسیدم. آن حضرت فرمود:« هرکس قبرش را زیارت کند، بهشت بر او واجب مى شود .
1-عوالم العلوم، ج 21، ص 353 به نقل از اسنى المطالب ص 49 تا ص 51. این روایت مدارک دیگرى هم دارد که در شرح مفصّل به آن پرداخته ایم
جمعه 17/6/1391 - 10:22