دعا و زیارت
حضرت فاطمه(س)بنیانگذار تشیع
این درست است که تشیع در اصل به حدیث انذار و غدیر بازمیگردد و این هم درست است که اصحابى مانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمار نخستین شیعیان امام علی(ع) بودند، اما باید توجه داشت که همه اینها تنها پس از حضرت فاطمه(س) قرار میگیرند که او نقش اساسى در آغاز حرکت تشیع در بستر تاریخ داشت. در اصل این فاطمه بود که نخستین سنگ بناى تشیع را که تبرى از مخالفان امام علی(ع) و مقام امامت و ولایت وى بود، استوار کرد. تمامى منابع تاریخى گواه هستند که نخستین مخالفان سقیفه که همگى از اصحاب رسول خدا(ص) بودند، در خانه فاطمه زهرا(س) اجتماع کردند.
بیشتر این افراد که زبیر هم در جمع آنان بود با تهدید و تطمیع خانه را ترک کردند. خود امام علی(ع) باقى ماند و همسرش فاطمه(س). یکى از این دو، میبایست پیشقدم میشد و از امامت دفاع میکرد. بسیار روشن بود که امام علی(ع) باید بماند و این تنها فاطمه(س) است که میبایست آشکار به دفاع از امامت بپردازد، حتى اگر جانش را سر این راه بگذارد.
مبارزات فاطمه زهرا(س) در منابع ثبت و ضبط شده و هیچ کس، حتى دروغگوترین راویان اخبار هم نمیتوانند آن را انکار کنند. این مبارزات در قالب دفاع از حقوق حقه خود و شوهرش، نخستین سنگ بناى تشیع فاطمى و سپس تشیع علوى است. زمانى که این مبارزات به نتیجه نرسید آن حضرت تلاش کرد تا نشان دهد راهش از دیگران جداست.
عبدالرزاق صنعانى نویسنده کتاب یازده جلدى «المصنف» (ج 3، ص 521) که یکى از آثارى است که منصفانه اخبار و احادیث و فتاوى را منعکس کرده و نویسنده آن چهل سال پیش از بخارى درگذشته، به سند معتبرى نقل میکند که : فاطمه را شب دفن کردند و براى خواندن نماز بر وى، ابوبکر را خبر نکردند و این به خاطر مسائلى بود که میان آنها گذشته بود ـ کان بینهما شیء ـ در همان خبر آمده است که فاطمه خود به این مطلب وصیت کرده بود.
متن دیگرى که همانجا آمده به نقل از عایشه چنین است: «اَنَّ علیاً دَفَن فاطمه لیلاً و لم یؤذن بها أبابکر». على فاطمه را شبانه دفن کرد و ابوبکر را خبر نکرد.
خبر دفن شبانه فاطمه را با یک هدف سیاسى، ابن ابى شیبه هم با سند شناختهشدهاى از هشام بن عروه از پدرش عروه بن زبیر نقل کرده است.(مصنف ابن ابى شیبه ، ج 3، ص 226).
در خبر دیگرى عبدالرزاق(المصنف ، ج 5، ص 472) به نقل از عایشه آورده است که گفت: فاطمه و عباس براى میراث خویش به سراغ ابوبکر آمدند. در همان حال آنها فدک را هم میخواستند. ابوبکر گفت: از پیامبر شنیده است که گفت ما(پیامبران) چیزى به ارث نمینهیم. آنچه از ما میماند، صدقه است. آل محمد هم از همین صدقه بهره برند. من هر آنچه را محمد کرده انجام میدهم. فاطمه(س) سخن او را نپذیرفت: «فهجرته فاطمه»، فاطمه با او قهر کرد و در این باره با او سخن نگفت تا درگذشت. علی(ع)، فاطمه را شبانه دفن کرد و ابوبکر را خبر نکرد.
این برخورد روش برخورد شیعیان را با دستگاه خلافت روشن کرد و تشیع را در مسیر تاریخ فعال نمود. در همان نقل از عایشه آمده است که فاطمه(س) شش ماه پس از پیامبر زنده بود و در آن مدت على هم در پناه فاطمه میزیست و بیعت نکرد. اما وقتى فاطمه(س) رحلت کرد، علی(ع) پشتیبانش را از دست داد و مردم از او رویگردان شدند.
البته دلیل بیعت امام علی(ع) صرفا این مطلب نبود. بلکه آن حضرت همان طور که بارها و بارها در سخنرانیها و خطبههایش در کوفه گفت، به خاطر خطرهایى که اسلام را تهدید مینمود، بیعت کرد. در ادامه نقل پیشین، شخصى به زهرى راوى آن خبر میگوید: راستى على تا شش ماه بیعت نکرد؟ زهرى پاسخ داد: آرى، نه او نه هیچ یک از بنى هاشم در این مدت بیعت نکردند و على هم وقتى بیعت کرد که دید، چهرههاى برجسته ـ وجوه الناس ـ از او رویگردان شدند.
بنابراین تردید نباید کرد که تشیع سیاسى در نخستین قدم در رفتار سیاسى حضرت فاطمه زهرا(س) تعریف شد. اگر شوهرش به هر دلیل میبایست بیعت میکرد او هرگز بیعت نکرد، با خلفا حرف نزد و حتى اجازه حضور آنان را بر جنازه خود را نداد.
به علاوه خطبه حضرت زهرا(س) نخستین منشور تشیع است. مضامین آن را آنچه که بعدها در خطبههاى امام علی(ع) و نیز در متن دعاى ندبه آمد و دیدگاههاى تاریخى شیعه را نسبت به گذشته و آمال و آرزوهاى شیعه را براى آینده ترسیم میکند، هماهنگ است.
تحلیلى که در آن خطبه از نزاع داخلى قریش، مجادله آنان بر سر قدرت و از میان بردن حق امام علی(ع) ارایه شد همان دیدگاههاى تاریخى شیعه است. چنین تحلیلى را بعدها بارها و بارها در خطبههاى امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) میبینیم. تحلیلى اینچنین که قریش حق ما را ندادند، ما احق مردم به خلافت بودیم و انگیزه آنان در این حقکشى، چیزى جز ضربههایى نبود که قریش در بدر و احد از شمشیر حمزه و على تحمل کرده بودند و در اصل آنها با این کار انتقام خود را از على گرفتند.
بنابراین براى بنیانگذارى تشیع توسط فاطمه زهرا(س) سند مهم دیگر، همین خطبه است که بنیادهاى اصلى و اساسى تشیع را در زمینه دیدگاه تاریخى شیعه نسبت به وقایع صدر اسلام، به تصویر میکشد. فاطمه زهرا(س) از همان زمان پیامبر(ص) دریافته بود که قریش، حتى کسانى از آنها که مسلمان شدهاند و گویى در بدر و احد هم شرکت کردهاند، از حمزه که شهید شده نگران هستند. او میدانست که آنان قصد دارند تا شخصیت حمزه را به فراموشى بسپارند.
وقتى حمزه شهید شد آنان خشنود شدند. با شهادت جعفر بن ابى طالب آنان باز هم خشنودتر شدند و فاطمه(س) براى اینکه یاد حمزه را نگاه دارد بنا به روایت امام صادق(ع) هر هفته، روزهاى جمعه به زیارت قبر حمزه میرفت(المصنف، ج 3 ، ص 572) و بنا به نقلى که در صفحه 574 همان کتاب آمده، آن حضرت روى قبر حمزه، علمى نصب کرده بود تا محل قبر او را بشناسد و بیابد تا یاد حمزه بماند و قریش نتوانند اثر آن را محو کنند که البته هم نتوانستند.
بنابراین فاطمه(س) قبر حمزه را با علامت مشخص میکند تا بتواند ستونى براى تشیع بنا کند. همان طور که قبر خود را محو میکند تا باز هم کینهاى در قلب شیعه نسبت به قریش و رفتار زشت آنان با دختر پیامبر و در واقع با علی(ع) و امامت او نگاه دارد.
شنبه 23/9/1387 - 20:27
دعا و زیارت
چهره مقدس و ملكوتى فاطمه زهرا(س)
در تاریخ اسلام آنقدر تابناك و روشن است كه چندان به تحقیق و بررسى نیاز ندارد، اما با توجه به ایام شهادت آن بزرگوار شایسته است اندكى درباره فضایل حضرتش گفتگوكنیم. براین اساس، به سراغ روایات نورانى معصومان علیهم السلام مىرویم تا بامقام و جایگاه آن حضرت در قیامت آشنا شویم.
كیفیتبرانگیخته شدن
برانگیخته شدن و رستاخیز از لحظات بسیار سخت و وحشتناك آینده بشر است، زمانى كه معصومان علیهم السلام همواره بدان مىاندیشند و گاه از خوف آن بیهوش مىشدند. فاطمه(س) نیز چنین بود و بیشتر بدین زمان مىاندیشید. فكر زنده شدن، عریان بودن انسانها در قیامت، عرضه شدن به محضر عدل الهى و... او را در اندوه فرو مىبرد. امیرمؤمنان على(ع) مىفرماید:
«روزى پیامبرخدا(ص) بر فاطمه(س) وارد شد و او را اندوهناك یافت. فرمود: دخترم! چرا اندوهگینى؟
فاطمه پاسخ داد: پدرجان! یاد قیامت و برهنه محشور شدن مردم در آن روز رنجم مىدهد.
پیامبر فرمود: آرى دخترم! آن روز، روز بزرگى است، اما جبرئیل از سوى خداوند برایم خبر آورد من اولین كسى هستم كه برانگیخته مىشوم، سپس ابراهیم و آنگاه همسرت علىبن ابىطالب(ع). پس از آن، خداوند جبرئیل را همراه هفتاد هزار فرشته به سوى تو مىفرستد. وى هفت گنبد از نور بر فراز آرامگاهتبرقرار مىسازد. آنگاه اسرافیل لباسهاى بهشتى برایت مىآورد و تو آنها را مىپوشى. فرشته دیگرى به نام زوقائیل مركبى از نور برایت مىآورد كه مهارش از مروارید درخشان و جهازش از طلاست. تو بر آن مركب سوار مىشوى و زوقائیل آن را هدایت مىكند. در این حال هفتاد هزار فرشته با پرچمهاى تسبیح پیشاپیش تو راه مىسپارند. اندكى كه رفتى، هفتاد هزار حورالعین در حالى كه شادمانند و دیدارت را به یكدیگر بشارت مىدهند، به استقبالت مىشتابند. به دست هریك از حوریان منقلى از نور است كه بوى عود از آن بر مىخیزد... آنها در طرف راستت قرار گرفته، همراهتحركت مىكنند. هنگامى كه به همان اندازه از آرامگاهت دور شدى، مریم دختر عمران همراه هفتاد هزار حورالعین به استقبال مىآید و برتو سلام مىگوید. آنها سمت چپت قرار مىگیرند و همراهتحركت مىكنند. آنگاه مادرت خدیجه، اولین زنى كه به خدا و رسول او ایمان آورد، همراه هفتاد هزار فرشته كه پرچمهاى تكبیر در دست دارند، به استقبالت مىآیند. وقتى به جمع انسانها نزدیك شدى، حواء با هفتاد هزار حورالعین به همراه آسیه دختر مزاحم نزدت مىآید و با تو رهسپار مىشود.
حضور فاطمه در میان مردم
فاطمه جان، هنگامىكه به وسط جمعیتحاضر در قیامت مىرسى، كسى از زیر عرش پروردگار به گونهاى كه تمام مردم صدایش را بشنوند، فریاد مىزند: چشمها را فرو پوشانید و نظرها را پایین افكنید تا صدیقه فاطمه، دخت پیامبر(ص) و همراهانش عبور كنند.
پس در آن هنگام هیچ كس جز ابراهیم خلیلالرحمان و علىبن ابىطالب(ع) و... به تو نگاه نمىكنند. (1)
جابربن عبدالله انصارى نیز در حدیثى از پیامبرخدا(ص) این حضور را چنین توصیف مىكند:
روز قیامت دخترم فاطمه بر مركبى از مركبهاى بهشت وارد عرصه محشر مىشود. مهار آن مركب از مروارید درخشان، چهار پایش از زمرد سبز، دنبالهاش از مشك بهشتى و چشمانش از یاقوت سرخ است و بر آن گنبدى از نور قرار دارد كه بیرون آن از درونش و درون آن از بیرونش نمایان است. فضاى داخل آن گنبد انوار عفو الهى و خارج آن پرتو رحمتخدایى است. بر فرازش تاجى از نور دیده مىشود كه هفتاد پایه از در و یاقوت دارد كه همانند ستارگان درخشان نور مىافشانند.
در هریك از دو سمت راست و چپ آن مركب هفتاد هزار فرشته به چشم مىخورد.
جبرئیل مهار آن را در دست دارد و با صداى بلند ندا مىكند: نگاه خود فراسوى خویش گیرید و نظرها پایین افكنید. این فاطمه دختر محمد است كه عبور مىكند.
در این هنگام، حتى پیامبران و انبیا و صدیقین و شهدا همگى از ادب دیده فرو مىگیرند تا فاطمه(س) عبور مىكند و در مقابل عرش پروردگارش قرار مىگیرد. (2)
منبرى از نور براى فاطمه(س)
در ادامه گفتگوى پیامبر با دختر گرامىاش درباره چگونگى حضور وى در عرصه قیامت، چنین مىخوانیم: سپس منبرى از نور برایتبرقرار مىسازند كه هفت پله دارد و بین هر پلهاى تا پله دیگر صفهایى از فرشتگان قرار گرفتهاند كه در دستشان پرچمهاى نور است. همچنین در طرف چپ و راست منبر حورالعین صف مىكشند... آنگاه كه بر بالاى منبرقرار مىگیرى، جبرئیل مىآید و مىگوید: اى فاطمه! آنچه مایلى از خدا بخواه... (3)
شكایت در دادگاه عدل الهى
اولین در خواست فاطمه در روز قیامت، پس از عبور از برابر خلق، شكایت از ستمگران است.
جابرابن عبدالله انصارى از پیامبر(ص) چنین نقل مىكند: هنگامىكه فاطمه در مقابل عرش پروردگار قرار مىگیرد، خود را از مركب به زیر انداخته، اظهار مىدارد: الهى و سیدى، میان من و كسى كه مرا آزرده و بر من ستم روا داشته، داورى كن. خدایا! بین من و قاتل فرزندم، حكم كن... (4)
براساس روایتى دیگر، پیامبر اكرم(ص) فرمود: دخترم فاطمه در حالى كه پیراهنهاى خونین در دست دارد، وارد محشر مىشود، پایهاى از پایههاى عرش را در دست مىگیرد و مىگوید:
«یا عدل یا جبار احكم بینى و بین قاتل ولدى»
اى خداى عادل و غالب، بین من و قاتل فرزندم داورى كن.
قال:«فیحكم لابنتى و رب الكعبة»
به خداى كعبه سوگند، به شكایت دخترم رسیدگى مىشود و حكم الهى صادر مىگردد. (5)
دیدار حسن و حسین علیهما السلام
دومین خواسته فاطمه در روز قیامت از خداوند چنین است: خدایا! حسن و حسین را به من بنمایان.
در این لحظه، امام حسن و امام حسین علیهما السلام به سوى فاطمه مىروند، در حالىكه از رگهاى بریده حسین خون فوران مىكند. (6)
پیامبر خدا(ص) مىفرماید: هنگامىكه به فاطمه گفته مىشود وارد بهشتشو، مىگوید: هرگز وارد نمىشوم تا بدانم پس از من با فرزندانم چه كردند؟
به وى گفته مىشود: به وسط قیامت نگاه كن.
پس بدان سمت مىنگرد و فرزندش حسین را مىبیند كه ایستاده و سر در بدن ندارد. دخت پیامبر(ص) ناله و فریاد سر مىدهد. فرشتگان نیز (بادیدن این منظره) ناله و فریاد بر مىآورند. (7)
امام صادق(ع) مىفرماید: حسین بن على(ع) در حالى كه سر مقدسش را در دست دارد، مىآید. فاطمه با دیدن این منظره نالهاى جانسوز سر مىدهد. در این لحظه، هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسل و بنده مؤمنى نیست مگر آنكه به حال او مىگرید. (8)
در این موقعیت، خداوند به خشم آمده، به آتشى به نام «هبهب» كه هزار سال در آن دمیده شده تا سیاه گشته و هیچ آسودگى در آن راه نمىیابد و هیچ اندوهى از آنجا بیرون نمىرود، دستور مىدهد كشندگان حسین بنعلى را برگیر و جمع كن... آتش به فرمان پروردگار عمل كرده، همه آنها را بر مىچیند... (9)
شفاعتبراى دوستان اهلبیت علیهم السلام
سومین درخواست فاطمه در روز قیامت از پروردگار، شفاعت از دوستان و پیروان اهلبیت علیهم السلام است كه مورد قبول حق قرار مىگیرد و دوستان و پیروانش را مورد شفاعت قرار مىدهد.
امام باقر(ع) مىفرماید:
هنگامىكه فاطمه به در بهشت مىرسد، به پشتسرش مىنگرد. ندا مىرسد: اى دختر حبیب! اینك كه دستور دادهام به بهشتبروى، نگران چه هستى؟
فاطمه(س) جواب مىدهد: اى پروردگار! دوست دارم در چنین روزى با پذیرش شفاعتم، مقام و منزلتم معلوم شود.
ندا مىرسد: اى دختر حبیبم! برگرد و در مردم بنگر و هر كه در قلبش دوستى تو یا یكى از فرزندانت نهفته است داخل بهشت گردان. (10)
امام باقر(ع) در روایتى دیگر مىفرماید: در روز قیامتبر پیشانى هر فردى، مؤمن یا كافر نوشته شده است. پس به یكى از محبان اهلبیت علیهم السلام كه گناهانش زیاد است دستور داده مىشود به جهنم برده شود. در آن هنگام، فاطمه(س) میان دو چشمش را مىخواند كه نوشته شده است: دوستدار اهلبیت. پس به خدا عرضه مىدارد:
الهى و سیدى! تو مرا فاطمه نامیدى و دوستان و فرزندانم را به وسیله من از آتش دور ساختى و وعده تو حق است و هرگز وعدهات را زیر پا نمىنهى.
ندا مىرسد: فاطمه! راست گفتى، من تو را فاطمه نامیدم و به وسیله تو، دوستان و پیروانت و دوستان فرزندانت و پیروانشان را از آتش دور گردانیدم. وعده من حق است و هرگز تخلف نمىكنم.
اینكه مىبینى دستور دادم بندهام را به دوزخ برند، بدین جهتبود كه دربارهاش شفاعت كنى و شفاعتت را بپذیرم تا فرشتگان، پیامبران، رسولان و همه مردم از منزلت و مقامت آگاهى یابند. حال بنگر، دست هركه بر پیشانىاش «مؤمن» نوشته شده، بگیر و به بهشتببر. (11)
شفاعت دوستان فاطمه از دیگران
عظمت و مقام حضرت فاطمه در روز قیامت چنان است كه خداوند به خاطر فاطمه به دوستان آن حضرت نیز مقام شفاعت مىدهد. امام باقر(ع) به جابر فرمود: جابر! به خدا سوگند، فاطمه(س) با شفاعتخود در آن روز شیعیان و دوستانش را از میان اهل محشر جدا مىسازد. چنانكه كبوتر دانه خوب را از دانه بد جدا مىكند.
هنگامىكه شیعیان فاطمه همراه وى به در بهشت مىرسند، خداوند در دلشان مىافكند كه به پشتسر بنگرند. وقتى چنین كنند، ندا مىرسد: دوستان من!
اكنون كه شفاعت فاطمه را در حق شما پذیرفتم، نگران چه هستید؟
آنان عرضه مىدارند: پروردگارا! ما نیز دوست داریم در چنین روزى مقام و منزلت ما براى دیگران آشكار شود.
ندا مىرسد: دوستانم! بر گردید و بنگرید و هر كه به خاطر دوستى فاطمه شما را دوست داشت و نیز هر كه به خاطر محبت فاطمه به شما غذا، لباس یا آب داده و یا غیبتى را از شما دور گردانیده همراه خود وارد بهشت كنید. (12)
به سوى بهشت
فاطمه(س)، پس از شفاعت از دوستان خود و فرزندانش و رسیدگى به شكایتش در دادگاه عدل الهى به فرمان خدا، با جلال و شكوه خاصى وارد بهشت مىشود. پیامبراكرم(ص) مىفرماید: روز قیامت دخترم فاطمه در حالى كه لباسهاى اهدایى خداوند را كه با آب حیات آمیخته شده، پوشیده، محشور مىشود و همه مردم از مشاهده این كرامت تعجب مىكنند. آنگاه لباسى از لباسهاى بهشتبر وى پوشانده مىشود. بر هزار حله بهشتى براى او با خط سبز چنین نوشته شده است: دختر پیامبر را به بهترین شكل ممكن و كاملترین هیبت و تمامترین كرامت و بیشترین بهره وارد هشتسازید. پس، فاطمه(س) را به فرمان پروردگار در كمال عظمت و شكوه، در حالىكه پیرامونش هفتاد هزار كنیز قرار گرفته، به بهشت مىبرند. (13)
استقبال حوریان بهشتى
رسول خدا(ص) به فاطمه(س) فرمود: هنگامىكه به در بهشت مىرسى، دوازده هزار حوریه، كه تاكنون به ملاقات كسى نرفته و نخواهند رفت در حالىكه مشعلهاى نورانى به دست دارند و بر شترانى از نور كه جهازهایشان از طلاى زرد و یاقوت سرخ و مهارهایشان از لؤلؤ و مروارید درخشان استسوارند، به استقبالت مىشتابند. پس وقتى داخل بهشتشدى، بهشتیان به یكدیگر ورودت را بشارت خواهند داد و براى شیعیانتسفرههایى از گوهر، (14) كه بر پایههایى از نور برقرار ساختهاند، آماده مىسازند و در حالى كه هنوز سایر مردم گرفتار حسابرسىاند، آنان از غذاهاى بهشتى مىخورند. (15)
اولین سخن فاطمه در بهشت
سلمان فارسى از پیامبر اسلام(ص) چنین روایت كرده است: هنگامىكه فاطمه داخل بهشت مىشود و آنچه خداوند برایش مهیا كرده مىبیند، این آیه را تلاوت مىكند:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذى اذهب عناالحزن ان ربنا لغفور شكور الذى احلنا دارالمقامة من فضله لایمسنا فیها نصب و لا یمسنا فیها لغوب. (16)
ستایش و سپاس ویژه خدایى است كه اندوهمان را زدود. بدرستىكه پروردگار ما آمرزنده و پاداش دهنده است، پروردگارى كه در سایه بخشش خود ما را به بهشت و اقامتگاه همیشگىمان فرود آورد. ما در آن جا با رنج و ملالى رو به رو نمىشویم.
نورانى شدن بهشت از نور فاطمه(س)
ابن شهرآشوب مىنویسد:
در بسیارى از كتابها، از جمله كشف ثعلبى و فضائل ابوالسعادات، در معناى این آیه (لایرون فیها شمسا و لازمهریرا) (17)
ونمىبینند در بهشت نه آفتاب و نه سرمایى را.
آوردهاند كه ابن عباس گفت: چنانكه بهشتیان در بهشت هستند، ناگاه نورى مىبینند كه باغهاى بهشت را نورانى كرد. اهل بهشت اظهار مىدارند: خدایا! تو در كتابى كه بر پیامبرت فرستادى، فرمودى:
لایرون فیها شمسا
بهشتیان در بهشتخورشیدى نخواهند دید.
ندا مىرسد: این، نور آفتاب و ماه نیست، بلكه على و فاطمه از چیزى تعجب كرده و خندیدند و از نور آن دو، بهشت روشن گردید. (18)
زیارت انبیا از فاطمه در بهشت
آنگاه كه همه انبیا و اولیاى خدا وارد بهشتشدند، آهنگ دیدار دختر پیامبر خدا مىكنند. رسول خدا(ص) به فاطمه فرمود: هرگاه اولیاى خدا در بهشت مستقر گردیدند، از آدم گرفته تا سایر انبیا همه به دیدارت مىشتابند. (19)
عنایات خداوند به فاطمه در بهشت
پروردگار منان به فاطمه زهرا(س) در بهشت عنایاتى ویژه خواهد داشت. بخشى از آن عنایات چنین است:
1 - خانههاى بهشتى
پیامبرخدا(ص) فرمود: هنگامىكه مرا به معراج بردند و داخل بهشتشدم، به قصر فاطمه رسیدم، درون آن هفتاد قصر بود كه تمام در و دیوار و تاقهایش از دانههاى مروارید سرخ ساخته شده، همه آنها به یك شكل زینت داده شده بود. (20)
2 - همنشینى با پیامبر(ص)
پیامبر اكرم(ص) به على(ع) فرمود:
یاعلى! تو و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من همنشین من هستید. سپس این آیه را تلاوت فرمود:
برادران بر تختهاى بهشتى رو به روى هم مىنشینند. (21)
3 - درجه وسیله
رسول خدا(ص) فرمود: فىالجنة درجة تدعى الوسیلة فاذا سالتم الله فاسالوا لى الوسیلة قالوا یا رسولالله من یسكن معك فیها؟ قال على و فاطمة و الحسن و الحسین (22)
در بهشت درجهاى به نام «وسیله» است. هرگاه خواستید، هنگام دعا، چیزى برایم بخواهید، مقام وسیله را از خداوند خواستار شوید.
گفتند: یا رسولالله! چه كسانى دراین درجه (مخصوص) با شما همنشین خواهند بود؟
فرمود: على، فاطمه، حسن و حسین.
علامه امینى در منقبتبیست و ششم مىنویسد:
از مناقب حضرت زهرا (ص) همراه بودن او با پدر و همسر و فرندانش در درجة الوسیله است. آنجا پایتخت ظمتحضرت حق تبارك و تعالى است و جز پنج تن علیهم السلام هیچ یك از انبیا و اولیا و مرسلین و صالحان و فرشتگان مقرب كسى بدان راه نمىیابد. (23)
4 - سكونت در حظیرة القدس
سیوطى در مسند مىنویسد:
«ان فاطمة و علیا و الحسن و الحسین فىحظیرة القدس فىقبة بیضاء سقفها عرش الرحمن.» (24)
فاطمه و على و حسن و حسین در جایگاهى بهشتى به نام «حظیرةالقدس» در زیر گنبدى سفید به سرمىبرند كه سقف آن عرش پروردگار است.
پیامبرخدا(ص) فرمود: در قیامت، جایگاه من و على و فاطمه و حسن و حسین سرایى زیر عرش پروردگار است. (25)
نویسنده خصایص فاطمه، ضمن بیانى مفصل درباره حظیرةالقدس، مىنویسد: والاترین جایگاهها در هشتحظیرةالقدس است. (26)
5 - بخشیدن چشمه تسنیم به فاطمه(س)
طبرى از همام بنابىعلى چنین نقل مىكند: به كعب الحبر گفتم: نظرت درباره شیعیان علىبنابىطالب چیست؟
گفت: اى همام! من اوصافشان را در كتاب خدا مىیابم. اینان پیروان خدا و پیامبرش و یاران دین او و پیروان ولىاش شمرده مىشوند. اینان بندگان ویژه خدا و برگزیدگان اویند. خدا آنها را براى دینش برگزید و براى بهشتخویش آفرید.
جایگاهشان در فردوس اعلاى بهشت است، در خیمهاى كه اتاقهایى از مروارید درخشان دارد، زندگى مىكنند. آنان از مقربین ابرارند و سرانجام از جام «رحیق مختوم» مىنوشند.
رحیق مختوم چشمهاى است كه به آن «تسنیم» گفته مىشود و هیچ كس جز آنها از آن چشمه استفاده نخواهدكرد. تسنیم، چشمهاى است كه خداوند آن را به فاطمه(س) دختر پیامبر(ص) و همسر علىابن ابىطالب(ع) بخشید و از پاى ستون خیمه فاطمه جارى مىشود. آب آن چشمه چنان گواراست كه به سردى كافور و طعم زنجفیل و عطرمشك شباهت دارد... (27)
پىنوشتها:
1 - بحار الانوار، ج43، ص 225.
2 - فاطمة الزهراء، علامه امینى، ص 74، امالى صدوق، ص16.
3 - بحارالانوار، ج43، ص 225.
4 - امالى صدوق، ص16.
5 - مناقب على بن ابىطالب، ص63.
6 - بحارالانوار، ج43، ص 220.
8 -7 - همان، ص 221.
9 - همان، ص 222.
10 - تفسیر فرات كوفى، ص 114.
11 - بحارالانوار، ج43، ص 15.
12 - تفسیر فرات كوفى، ص 114.
13 - ذخائرالعقبى، ص 48.
14 - كنایه از غذاهایى بسیار خوب است.
15 - بحارالانوار، ج43، ص227.
16 - القطره، ص 192، سوره فاطر، آیه 34.
17 - انسان، آیه13.
18 - مناقب آلابىطالب، ج3، ص329.
19 - بحارالانوار، ج43، ص227.
20 - همان، ص76.
22 - 21 - فاطمة الزهراء، ص99.
23 - همان، ص113.
24 - مسندفاطمه،ص 45، كفایةالطالب، ص 311، بشارةالمصطفى، ص 48.
25 - فاطمه الزهراء، ص 100.
26 - خصایص فاطمه، ص 341.
27 - بشارة المصطفى، ص 50.
شنبه 23/9/1387 - 20:24
دعا و زیارت
چشمه خوبیها
ما به تو سرچشمهى خوبیها را (خیر فراوان) عطا كردیم.
بررسى چند مفهوم
1ـ موقعیت اجتماعى (social position ) یك فرد ممكن است به چند گروه اجتماعى تعلّق داشته باشد. مثلاً یك معلّم مدرسه ممكن است عضو تیم فوتبال بوده و در هیأت محلّه و صندوق قرضالحسنه نیز فعال باشد.او در هریك از این گروهها ، مسؤولیت و وظیفهى متفاوتى دارد. مثلاً جاى او در تیم فوتبال در گوشهى راست است و در آنجا وظیفهاى دارد كه با بازیكن مركز (center) تفاوت دارد.در مدرسه، زیست شناسى تدریس میكند كه وظیفهاش با دبیر شیمى فرق میكند. در صندوق قرضالحسنه نیز حسابدار است.به مسؤولیت و جایگاه ویژهى او در هر یك از این گروه ها،موقعیت اجتماعى میگویند. از دیگر نمونههاى موقعیت اجتماعى، موقعیتهاى پدرى، مادرى یا فرزندى در گروه خانواده است.
2ـ نقش اجتماعى (social role): به معنى «برآورده كردن انتظارات اعضاى گروه اجتماعى یا «چگونگى عملكردن به قواعد و هنجارها در یك موقعیت اجتماعی» است. یك دروازهبان بر اساس هنجارها[ى موجود در فوتبال] اگر انتظارات مربى و تماشاگران را خوب برآورده كرد (مثلاً توپهاى خطرناك را گرفت)، میگوییم او وظیفه یا نقش [دروازهبانی] خود را خوب ایفا كرده است».1
نقش و موقیت زنان در جامعه
این نقشها به دو دستهى درون و برون خانهاى تقسیم میشود.
نقشهاى درون خانهاى 2
1ـ نقش همسری:برآوردن نیازهاى جسمى مرد.
2ـ نقش مادرى (به معناى خاص): زاییدن و به دنیا آوردن كودك سالم.
3ـ نقش پیك بهداشت: نظافت منزل (جاروب كردن)، شستن ظروف غذا و لباس كودكان، گستردن و جمع كردن بستر كودكان.
4ـ نقش دایه و پرستار: شیر دادن و تر و خشك كردن كودكان.
5ـ نقش مسؤول خرید: خریدن میوه، گوشت، نان و مواد اولیهى غذایى (البته در خانوادههایى كه اینگونه خریدها بر عهدهى زن خانواده است).
6 ـ نقش آشپز: پختن و تهیهى غذا.
7ـ نقش معلّم خانگی: براى تقویت درسى بچهها (املا گفتن، دیدن تكلیفها) در خانوادههایى كه مادر، تحصیل كرده است.
نقشهاى برون خانهاى زن
1- كارهاى آزاد: خیاطى،آرایشگرى، گلدوزى، گلسازى، حسابدارى، منشیگرى، قالیبافى، ماشیننویسى، روزنامهنگارى، خبرنگارى، قلاببافی.
2ـ كارهاى اداری:
الفـ بیمارستانها: پزشكى ، پرستاری.
بـ آموزش و پرورش: آموزگار.
جـ نهضت سوادآموزی: آموزشیار.
دـ آموزش عالی: استاد دانشگاه.
ه ـ نمایندگى مجلس.
وـ مهندسى در رشتههاى گوناگون.
همه این نقشهاى درون و برون خانهاى را جامعهى ایرانى فارغ از دین یا مذهب خاص برعهدهى زن گذاشته یا زن آنها را بر عهده گرفته است. چهبسا در جامعههاى دیگر چه اسلامى یا غیر اسلامی برخى از این نقشها اصلاً مطرح نباشد یا زن، نقشهاى دیگرى را خود به دلخواه پذیرفته باشد.
دیدگاه اسلام
میتوان گفت اسلام بر همهى نقشهایى كه جامعه بر عهدهى زن گذاشته یا زن، خود، آنها را پذیرفته، صحّه گذارده است به شرط آنكه:
1ـ این نقشها بر ارادهى زن تحمیل نشده و زن با قصد و اراده، آنها را پذیرفته باشد. همهى این نقشها به نوعى قرارداد صریح یا ضمنى است و همه میدانیم كه یكى از شرایط اصلى صحّت قرارداد، رضایت طرفین قرارداد است.3 بنابراین، همهى مشاغلى كه به نوعى خارج از اراده و خواست زن بر او تحمیل شود، اعتبار شرعى و قانونى ندارد.4
2ـ او میتواند در برابر نقشهایى كه جامعه از او خواسته یا خود به دلخواه پذیرفته است، اجرت بخواهد و در این زمینه، جامعه و خانواده حقّ ندارد زن را استثمار كند.
تبیین «كوثر»
خداوند در نخستین آیهى سورهى كوثر خطاب به پیامبر(ص) میفرماید:
«إنّا أعطیناك الكوثر؛
ما به تو سرچشمهى خوبیها (خیر كثیر و فراوان) را عطا كردیم».
مفسران بیش از بیست مصداق براى كوثر بیان كردهاند.5 با توجّه به قرینهى رویارویى «كوثر» با «ابتر» و این نشانه كه سوره در مقام دلجویى و تسلّى پیامبر(ص) آمده است به نظر میرسد، بارزترین مصداق كوثر همان فاطمه زهرا(س) باشد.
با این فرض، این پرسش به میان میآید كه چرا زهرا(س) كوثر است؟
با دقّت در معناى كوثر و موقعیتهاى فردى و اجتماعى زهرا(س) و نقشهایى كه او بهعنوان بانوى بانوان جهان (سیدة نساء العالمین) ایفا كرد، به این پرسش میتوان پاسخ داد.
زبان شناسان در توضیح این واژه گفتهاند: «الكوثر ما من شأنه الكثرة؛
كوثر آن است كه شأن فراوانى داشته باشد».6
در توضیح بیشتر این واژه میتوان آن را به چشمه تشبیه كرد. هرچشمهاى در ذات خود، جوشش، فراوانى، زایش، دهش و بخشش (الخیر الكثیر) دارد، بر خلاف یك استخر پر آب كه ممكن است فراوانى داشته باشد، ولى جوشش، زایش، دهش و بخشش ندارد.
تفاوت كوثر (كه این سوره از آن گفتوگو میكند) با شخص متكاثر و افزون طلب (كه سوره تكاثر از آن سخن گفته) در همین نكته نهفته است. افزون طلب ممكن است ثروت فراوان داشته باشد، ولى ثروت او، زایش، رویش و بخشش ندارد. در مقابل، كوثر هرچه داشته باشد (هرچند هم اندك باشد)، داراى رویش، جوشش، بخشش و زایش نیز هست. كوثر از امكاناتِ كم، بهترین بهره برداریها را میكند ، ولى شخص متكاثر، امكانات و سرمایههاى فراوان را به هدر میدهد و فریاد «هل من مزید»7 و افزون طلبیاش همواره بلند است.
زهرا (س) به عنوان مصداق برجستهاى از كوثر همه نقشهایى را كه به عنوان «برترین بانوى جهان» از او انتظار میرفت، به خوبى ایفا كرده است.بعضى از این نقشها مانند نقش مادرى، همسرى و دخترى تا اندازهاى براى ما شناخته شده است،8 ولى زهرا افزون بر این، نقشهاى دیگرى را نیز در جامعه و زمان خویش ایفا كرده كه متأسفانه تاكنون به خوبى تحلیل و تبیین نشده است.اینك آنها را برمیشماریم:
1ـ رهبرى فكرى و اعتقادى یك جریان اجتماعى
تاریخ نگاران در این زمینه نوشتهاند پس از مرگ پیامبر(ص)، دو حركت و جریان متضاد پدید آمد كه رهبرى این حركتها را دو زن بر عهده داشتند:
الف ـ حركت اول، انقلاب فاطمى بود كه موجودیت نظام سیاسى خلیفهى اول را با خطر روبه رو كرد.
ب ـ در حركت دوّم كه مقابل حركت اول بود، عایشه (دختر خلیفهى اول) در برابر علی(ع)، همسر زهرا (س) ایستاد.
هر چند این دو حركت به پیروزى كامل نرسیدند، ولى نتیجهى نسبى حركت اول آن بود كه خلیفهى اول را به گریه واداشت تا آنجا كه او ناچار شد جملهى «اقیلونی»9 را بر زبان جارى كند.
در حركت دوّم عایشه مجبور شد كه آرزو كند كاش هرگز از خانه بیرون نمیرفت و به همراه طلحه و زبیر، جنگ جمل را راه نمیانداخت.10
2ـ مفسّرى ژرفنگر
تفسیر به معناى پرده برداشتن از چهرهى پنهان آیات است.حضرت زهرا (س) با مهارتى بینظیر از چهرهى پنهان آیات،پرده برمیگیرد و به كمك آنها به تحلیل، تبیین و ریشهیابى واقعیتهاى موجود اجتماعى میپردازد.
«اى مهاجران! این حكم خداست كه میراث مرا بربایند و حرمتم را نپایند؟ پسر ابوقحافه! مگر خدا گفته است كه تو از پدر ارث نبَرى و میراث مرا از من بِبُری؟ این چه بدعتى است كه در دین میگذارید، مگر از داور و از روز رستاخیز خبر ندارید؟… آیا به عمد، كتاب خدا را رها كردید و پشت سر افكندید كه میگوید: سلمیان از پدرش داوود ارث برد… آیا خداوند شما را به آیهاى ویژه گرداند و پدرم را از (شمول) آن بیرون بُرد؟ یا این كه میگویید پیروان دو آیین از یكدیگر ارث نمیبرند و من و پدرم را از دو آیین میدانید یا آنكه شما به عام و خاصّ قرآن از پدر و پسر عمویم آگاه ترید؟»11
بر ژرف اندیشان قرآن پژوه پوشیده نیست كه پرداختن به هریك از جنبههاى گوناگون استدلاهاى قرآنى، تفسیرى، فقهى و اصولى كه در این خطبه آمده است، پژوهشى گسترده را میطلبد.
3ـمنتقدى سترگ
زهرا (س) در دو جنبهى انتقاد از نظام حاكم و انتقاد از وضعیت عمومى مردم به ویژه مهاجران و انصار كه گذشتههاى درخشانشان را فراموش كردند و دست از یارى حق فروهشتند، سخنان توفنده و آتشینى دارد. شایسته استجوانان با احساس، آرمانگرا و اهل ذوق بهویژه دانشجویان علوم اجتماعى، سیاسى و تاریخى به پژوهشهاى بایسته در این زمینه ر وى آورند.12
افزون بر اینها، نقش فاطمه زهرا(س) به عنوان كارشناس مسایل حقوقى (حقوق مدنی13 و حقوق اساسی)، زمان شناس آگاه از جریانها، گرایشها، جناحبندیها و قطببندیهاى اجتماعى،14 هنرمند و هنرشناس،15 آموزگار16 و كارشناس تربیتى و دهها عنوان دیگر براى جامعه و نسل جوان ما هنوز ناشناخته است.
بارى، این جملهى زیبا در حقّ او چه خوب صدق میكند كه: «المدفونة سراً قدراً».17 بر آیند همهى این نقشها كه زهرا(س) در عمر كوتاه ولى پربار خویش ایفا كرد، همان سخنى است كه بارها پیامبر(ص) در توصیف او فرمود:
«ابنتى فاطمة سیدةُ نساء العالمین؛»
«دخترم فاطمه سرور زنان جهان است».18
پاورقى ها:
1.آناتومى جامعه، فرامرز رفیعپور، صص413 ـ414.
2.منظور ما مسؤولیتهاى درون خانهاى است.
3.تراضى طرفین قرارداد از آیه 29 نساء برداشت میشود: «إلاّ أن تكون تجارةً عن تراضٍ».
4.در فقه و حقوق از آن با عنوان «بیع مكره» یاد میشود كه البته اختصاصى به بیع ندارد.
5.المیزان، علامه طباطبایى، ج2،ص370.
6.مجمعالبیان، طبرسى، ج10، ص548.
7.برگرفته از: ق،30.
8.نك: فاطمه فاطمه است، دكتر على شریعتی؛ كشتى پهلو گرفته، سید مهدى شجاعی؛ بانوى نمونهى اسلام، ابراهیم امینی.
9.اقاله:موافقت بر نقض بیع(مجمعالبحرین) و به معناى درگذشتن از كارى (لسان العرب). اقیلونی؛ یعنى از من درگذرید.نك: شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج 17، ص157.
10.فدك فى التاریخ، سید محمد باقر صدر.
11. مواد فراوانى از استدلال به قرآن در خطبه ى آن حضرت به چشم میخورد.
12.نك:زهرا برترین بانوى جهان، خطبهى حضرت زهرا(س) در مسجد مدینه،ناصر مكارم شیرازی.
13.حضرت زهرا (س) در خطبهى خود در مسجد، پنج آیه براى تثبیت «نهاد ارث» خواند و براى آنها استدلال حقوقى ارایه كردكه براى دانشپژوهان حقوق قابل تأمل است.
14.براى فهم جنبهى زمان آگاهى حضرت زهرا (س) و نیز نظریهى نخبگان در سخنان آن حضرت نك: خطبهى حضرت زهرا(س) بهویژه فراز «النخبة التى انتخبت».
15.نك: اشعار حضرت زهرا (س) بهویژه اشعارى كه براى كودكانش ترنّم میكرد. بحارالانوار، ج43، ص286 ؛ نهجالحیاة، محمّد دشتی.
16.نك: زندگى شاگردان و دست پروردگان آن حضرت از جمله «فضّه». بحارالانوار، ج43، ص87.
17.كسى كه به خاك سپردنش، راز آلود و قدر و جایگاهش ناشناخته ماند. مصباح كفعمى، ص716.
18.بحارالانوار، ج8، ص22.
شنبه 23/9/1387 - 20:24
دعا و زیارت
تداوم كوثر
ولادت واژه شیرین رستن است، معناى نعمت است، مفهوم بهار است و در فرهنگ زندگى پایان انتظار را تداعى میكند؛ ولادت تفسیر عشق است در لحظه وصال و تعبیر عقل در گسستگى عقال.
ولادت را هر چه بنامیم و با هر زبان كه بخوانیم نارساست؛ مگر آنكه به دیده تاویل بنگریم و با حلول جلوه الهى زهرا (س) در كالبدى خاكى، آن را معنایى تازه ببخشیم؛ آرى با زهراست كه گل ولادت میشكفد و هستى چون رودى در رگهاى زمین جارى میشود. حالا دیگر ولادت سبز است، چون با سیادت هم خانه شده؛ سفید است، چون خواب شكوفه سیب را تعبیر كرده است؛ پاك و مطهر است، چون شبنم وار بر رخ گل نشسته؛ و مفهوم راستى است، چون صداقت و درستكردارى را آموخته است.
آرى، با تولد بانوى بزرگ آفتاب، همه واژههاى هستى معنا یافت و فرهنگ زیستن، زهرایى شد. فاطر السموات والارض، فاطمه (س) را به جهانیان ارزانى داشت، نهرى در بهشت جارى شد، حوض كوثر شكل گرفت و زیور خانه حبیب خدا شد، آن سان كه به شكرانه نماز گزارد و قربانى كرد و دانست سرزنش كنندهاش ابترا است و با دیدگانى كه در معراج ما زاغ البصر و ما طغى بود و در فاصلهاى كمتر از قاب قوسین مشاهده گر جمال حق گشته بود تعبیر سقا هم ربهم شراباً طهورا را دریافت.
دیگر شادى جاودانه شده، زیرا كه خیر زیاد بر خانه رسول خدا (ص) فرود آمده و امابیها معنا گرفته است، دیگر رسول گرامى ما، معناى تلخ بى مادرى را از یاد برده، آخر فرزندى با موكبى از نور و لطافت محض و محبت و عشق و صفا پاى بر سرزمین دلش گذاشته كه طعم شیرین مادر داشتن را نیز در آن زنده گردانده است.
بانوى روشنى و عشق از مكمن غیب به صحراى شهود آمده است تا براى درماندگان دو ركعت نماز شفاعت بگذارد؛ آمده است تا براى فضیلت كتابى بنگارد كه در همه ادوار تاریخ، عطر دلانگیز تازگى و طراوتش مشام عاشقان و دلباخته گانش را بنوازد؛ آمده است تا مقام نبوت را معنا كند و براى سرور و سالار انبیا و رُسُل، شایستگى فرزندى را نشان دهد؛ آمده است تا به ناظران مكتب ولایت بنمایاند كه یارى ولایت چگونه است و حق خواهى چسان به منصه ظهور میرسد.
آمده است تا سلسله جنبان امامت باشد و با مركب گیسوى خویش خط بطلان بر هر چه كفر و شكر است، بكشد و عدالتجویى و راستى و انتظار را معنا كند و بدین گونه تفسیرى براى قرآن و مظهر و الگویى براى اسلام باشد.
آمده است تا توحید را تعبیرى الهى باشد و راهى براى جارى شدن چشمههاى علم و حكمت از خزانه غیب در بسیط زمین بیابد.
آمده است تا با او فضایل رسول خدا(ص) در زمین تداوم پیدا كند و احكام و شرایع دینى براى پیروان و مشتاقان حضرتش تخفیف داده شود؛ آمده است تا از اللّه نورالسموات والارض مشعلى بگیرد و از قلب شریف پیامبر (ص) بر گستره هستى بتابد و بدینسان آفتاب تفسیر شود؛ آمده است تا مقام محمودى را به حامدان و ستایشگران حق بنمایاند.
بانوى عفت و حیا و پاكى آمده است تا واژه نجابت در فرهنگها بیتعبیر نباشد و تمثیلى براى خود بیابد؛ آمده است تا غبار خشونتها و ظلمها و بیدادگریها را از چهره مهربانى بزداید و مفهوم تازهاى به آن ببخشد؛ آمده است تا آبهاى آسمان را معنا كند و بهاى مهربانیش قرار دهد.
آمده است تا بگوید كبودى منحصر به دریاها و آسمانها نیست و گل یاس سفید بوستان نبوت نیز رنگ كبودى به خود میگیرد تا بدینسان دردى عمیق در كام جان مشتاقان بریزد و ما را بر آن دارد تا معنایى براى دیهاش بیابیم؛ آمده است با بى نشانى در زمین را با این همه نشان، متجلى كند.
آمده است تا مژده دهد كه زمین هرگز خالى از حجت نخواهد بود؛ پس از گذشت قرون و اعصار در تداوم و تكامل فرهنگ زیستن، از سلاله پاك آن معناى اتم و اكمل پاكى و صفا، فرزندى پاى به عرصه هستى میگذارد كه چون جده بزرگوارش با شمشیر كلام علیه ظلم و ستم بهپامیخیزد و بار دیگر حق خواهى را تاویل و تفسیرى جاودانه میبخشد؛ آرى كلمهاى خدایى در دیوان آفرینش شكل میگیرد كه جز روح اللّه، نامى مناسب آن نیست. كسى كه از مكتب زهراى اطهر (س) درس مبارزه و رشادت و شهامت و ظلم ستیزى آموخته است. آنكه بیشك عبارت شجره طیبه در عصر آهن و گلوله، با رویش جوانه حضرتش معنا یافته و آشناترین و رساترین پیام قرن شده است.
با ولادت سعادت بخش حضرت امام(ره) بار دیگر تفسیرى ناب در وصف آیههاى حیات نگاشته شده و تقارن شایسته این روز خجسته با فرخنده زادروز دخت آفتاب (س) بر میمنت و مباركى آن افزوده است.
وقت آن رسیده است كه فرشى از گل ببافیم و بر گستره سبكبال و فرشته گون دل بپاشیم تا بدینسان جایگاه ابدى این دو موجود الهى را در درون قفسههاى سینههامان گلباران كنیم. مادرى كه سیده نساء دو عالم است و بهشت به حرمت گامهاى موقرش پدید آمد تا پس از پایان رنجها، و وصال به حضرت دوست در آن لختى بیاساید؛ و فرزندى كه در دورهاى از آخر زمان زمینهساز ظهور فرخنده فال موكب حضرت خجسته مأل، سرور زمین و زمان، امام انس و جان، صاحب امر عالم امكان(عج) شد.
و نیز شایسته است كه به بركت این روز عزیز تصمیم بگیریم همه باغهاى عالم را به محاصره خود درآوریم، باید نام فدك را تكثیر كنیم و از گلبوتهها بخواهیم غنچههایشان را كه با همه تنوع فدك نام گرفتهاند، براى هدیه به مظلومترین كلمه تاریخ در دامانمان بگذارند تا بر پهنه فرش تا عرش نثار كنیم شاید گلبرگى، رخ زیباى محبوب دلهایمان را بنوازد.
شنبه 23/9/1387 - 11:1
دعا و زیارت
پرتوى از فضایل حضرت زهراعلیهاالسلام
در تفسیر روضالجنان و كشفالاسرار
فاطمه زهرا علیهاالسلام دختر پیامبر اكرم، سیماى پرفروغ ایمان، نمونه روشن تقوا، و اسوه تمامعیار زن مسلمان است. در فضیلت آن بانوى بزرگوار نویسندگان مذاهب اسلامى روایتها آوردهاند كه هر یك بیانگر گوشهاى از عظمت روحى آن نور مبین و گوهر ثمین است. مسلمانان نیكنهاد عموما و شیعیان شیفتهجان خصوصا عشق محمد و آل محمد را پیوسته در سویداى دل نهفته داشتهاند. در طول قرون با دل و جان به خاندان رسالت عشق ورزیده و جلوههاى این مهرورزى را با خامه اخلاص رقم زدهاند.
از جمله عالم نامور شیعه حسین بن على بن محمد بن احمد الخزاعى در تفسیر روضالجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن علاوه بر مطالب متنوع لغوى، فقهى، كلامى، ادبى در فضیلتخاتون دو جهان حضرت صدیقه كبرى روایتها آورده است، همچنین ذكر و نقل روایت از امامان امام على، امام حسن، امام حسین، علىبن الحسین، ابوجعفر محمدبن على، جعفربن محمد الصادق، علىبن موسى الرضاعلیهمالسلام (1) در تفسیر گرانقدر كشف الاسرار و عدة الابرار بیانگر علاقه و گرایش ابوالفضل رشیدالدین میبدى به آن انوار پاك است. در این جا براى نشان دادن همآوایى مفسران شیعى و سنى در ذكر مناقب و فضایل حضرت فاطمه، به عنوان نمونه شواهدى از دو تفسیر فوق ارائه مىگردد.
حضرت فاطمهعلیهاالسلام و توبه حضرت آدمعلیهالسلام
مىدانیم كه اندیشه جاودانگى به قدمتحیات بشر است. نخستین وسوسه شیطان نیز از همین روزنه و بدینشكل صورت مىپذیرد كه ابتدا شیطان با سوگند خود را خیرخواه آدم و حوا مىنمایاند (2) و سپس سبب نهى پروردگار را از نزدیك شدن به شجره خلد، فرشته شدن یا جاودانگى آن دو القا مىكند (3) چون آن دو مبتلا به ترك مندوب شدند توبه كردند و نداى ربنا ظلمنا از جان برآوردند تا رحمتحق در كسوت كلمات (4) و تماثیل نور متجلى شد. در این باب صاحب تفسیر عظیم روضالجنان چنین آورده است: چون خداى تعالى آدم را بیافرید و حیات در او آفرید... بر ساق عرش اشباحى و تماثیلى از نور دید كه بر بالاى سر هر یك نوشته بود: محمد و على و فاطمه و الحسن و الحسین. آدم گفت: بار خدایا پیش از من بر صورت من خلقى آفریدى؟ گفت: نه. گفت: اینان كهاند؟ گفت: فرزندان تواند ولولاهم لما خلقتك و اگر نه ایشانندى تو را خود نیافریدى. گفت: بار خدایا گرامى بندگانند بر تو. گفت: اى آدم این نامها یاد گیر تا در وقت درماندگى مرا به این نامها بخوانى تا فریادت رسم. آدم این نامها یاد گرفت. چون این ترك مندوب كرد و خواست تا از آن توبه كند، گفت: بار خدایا به حق محمدصلى الله علیه وآله و علىعلیهالسلام و فاطمهعلیهاالسلام والحسنعلیهالسلام والحسینعلیهالسلام به حق این بزرگان كه توبه من قبول كنى. خداى تعالى توبه آدم قبول كرد فهذه هى الكلمات. (5)
علماى اهل سنت همانند علماى شیعه به دوستى اهلبیت مباهات كرده و در این خصوص به روایات متعدد استناد كردهاند. زمخشرى در تفسیر كشاف ذیل آیهاى كه مودت ذوىالقربى را اجر رسالتشمرده، (شورى /23) حدیث مفصلى از پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله نقل مىكند كه مطلع آن چنین است: من مات على حب آل محمد مات شهیدا. (6) از پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله نیز سؤال شد محبت چه كسانى به موجب آیه قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فى القربى (شورى /23) بر ما واجب شده؟ حضرت بیان فرمودند: علىعلیهالسلام و فاطمهعلیهاالسلام و ابناهما. (7)
حدیث كساء و حضرت فاطمهعلیهاالسلام
مراد از اهلبیت در آیه تطهیر (سوره احزاب/33) پنج تن آل عباست در این خصوص قول پیامبر كه از منابع اهل سنت نیز نقل شده است كافى است كه فرمود: این آیه درباره من و على و حسن و حسین و فاطمه نازل شده است (8) میبدى نقل مىكند كه: ربالعالمین منت مىنهد بر مصطفى عربى كه خواست ما و حكم ما آن است كه اهلبیت تو پاك باشند از هر چه آلایش خلقیت است و اوساخ بشریت تا از خانه به كدخداى ماند همه چیز. الطیبات للطیبین والطیبون للطیبات و در همان تفسیر از قول امسلمه آورده است: چون آیه تطهیر نازل شد فارسل رسول الله الى فاطمة و على والحسن والحسین فقال هؤلاء اهل بیتى (9) در تفسیر روضالجنان هم مىخوانیم: رسول -علیهالسلام- حسنعلیهالسلام را بر دست راستخود نشاند و حسین را بر دست چپ و على را و فاطمه را در پیش روى، آن گه گلیمى خیبرى بر ایشان افكند و گفت: اللهم لكل نبى اهل و هؤلاء اهلى، در حال خداى تعالى این آیت فرستاد:
.. انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت ویطهركم تطهیرا (10)
با وجود قدر و شان عظیم امسلمه و تایید نیكنهادى او توسط پیامبر از همراهى با پنج تن منع مىشود ولى جبرئیل با حسن قبول انت منا (11) با نورانیتى مضاعف به ملكوت پرواز مىنماید و در آسمانها مىنازد و فخر مىكرد و مىگفت: من مثلى وانا فى السماء طاووس الملائكة و فى الارضمن اهل بیت محمد یعنى چون من كیست كه در آسمان رئیس فرشتگانم و در زمین از اهلبیت محمد خاتم پیغامبرانم؟ (12)
مباهله و حضرت فاطمهعلیهاالسلام
چون سران مسیحى شهر نجران از قبول حقیقتسرباز زدند و بر این پندار كه عیسىعلیهالسلام فرزند خداست پاى فشردند به پیامبر اكرم وحى شد تا با آنان مباهله كند، ماجراى مباهله با حضور باشكوه پیامبر و چهار نور پاك به شرح زیر صورت پذیرفت:
حضرت پیامبر و على و حسنین از پیش مىرفتند و فاطمه -علیهاالسلام- بر اثر ایشان مىرفت تا به صحرا شدند. ترسایان بیامدند و اسقف ایشان از پیش ایستاد. اسقف گفت: اینان كهاند از محمد. گفتند: آن برنا پسر عم و داماد اوستبر دخترش و آن زن دختر اوست و آن كودكان دخترزادگان اویند. اسقف به ترسایان نگرید و گفت: بنگرید كه محمد چگونه واثق است كه به مباهله فرزندان و خاصگان خود را آورده است. از مباهله او حذر كنید كه اگر نه مكان قیصر بودى من اسلام آوردمى، رویها دیدم كه اگر از خدا بخواستندى تا كوهها را از جاى بركند اجابت كردى. (13)
رشیدالدین فضلالله میبدى در ذیل آیه مباركه:
فقل تعالوا ندع ابنائنا وابناءكم ونسائنا ونسائكم وانفسنا وانفسكم.
(آلعمران /61) ماجراى مباهله را چنین یاد مىكند:
آن روز كه حضرت رسول اكرمصلى الله علیه وآله براى مباهله به صحرا رفتند دستحسن و حسینعلیهماالسلام را گرفته و فاطمهعلیهاالسلام و علىعلیهالسلام از پس ایشان به راه افتادند رسول ایشان را با پناه خود گرفت و گلیم بر ایشان پوشانید و گفت: اللهم ان هؤلاء اهلى، جبرئیل آمد و گفت: یا محمد و انا من اهلكم چه باشد یا محمد اگر مرا بپذیرى و در شمار اهل بیتخویش آرى؟ رسولصلى الله علیه وآله گفت: یا جبرئیل و انت منا. (14)
پیوند ملكوتى
ازدواج سیده عالم یعنى پیوند نور با نور و انتقال زهره زهراعلیهاالسلام از بیت نبوت به منزل امامت در واقع سرآغاز ظهور انوار پاك یازده گوهر تابناك برج امامتبود كه باشكوهى الهى در زمین و شورى ملكوتى در آسمان برگزار گردید. در فضیلتحضرت علىعلیهالسلام بر دیگر خواستگاران فاطمهعلیهاالسلام پیامبر اكرم فرمود:
لولا على لم یكن لفاطمة كفو. (15)
پیام ملكوتى همسرى حضرت على و فاطمه را فرشتهاى شگرف به نام محمود به رسول اكرم رسانید. پیامبر پرسید: یا محمود چه كار را آمدهاى؟ گفت: جئتك لتزویج النور من النور. آمدهام تا نور را به نور دهى. گفتم: آن نور كدام است كه او را به نور دهم. گفت: تزویج فاطمة من على فاطمهعلیهاالسلام را به علىعلیهالسلام دهى كه خداى تعالى این عقد را در آسمان ببست. (16)
آن گاه فرمان آمد، اى مقربان درگاه اى خاصگیان پادشاه سوره هل اتى على الانسان برخوانید. ایشان همه به آوازى دلرباى و الحان طربفزاى سوره هل اتى خواندن گرفتند و درخت طوبى بر خود بلرزید و در بهشت گوهر و مروارید و حلهها باریدن گرفت. (17)
روز بعد از ازدواج وقتى زنان قریش براى تهنیت آمدند حضرت فاطمه جامهاى فاخر بر تن داشت كه آنان متحیر بماندند گفتند: یا فاطمه این حله از كجا آوردى كه همانا در دنیا نباشد و ما ندیدیم و نشنیده؟ گفت: هذا من عندالله از نزد خداست. (18)
رشیدالدین فضلالله میبدى در پیوند همسرى حضرت علىعلیهالسلام با حضرت فاطمهعلیهاالسلام سخنان زیر را نیز مىافزاید: فرشتهاى فصیح به نام راحیل بر منبرى سپید برآمد و خداى را ثنا گفت آن گاه خداوند ذوالجلال بىواسطه ندا كرد كه: اى جبرئیل و اى میكائیل شما دو گواه باشید كه من فاطمه زهراعلیهاالسلام را به زنى به على مرتضى دادم. (19) چون فرشته این بشارت را به حبیب خدا داد آن حضرت مهاجر و انصار را خواندند و روى به علىعلیهالسلام كردند و فرمودند: یا على چنین حكمى در آسمان رفت اكنون من فاطمهعلیهاالسلام دخترم را به چهارصد (20) درم كاوین به زنى به تو دادم. (21)
حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام سیدة النساء العالمین
حضرت زهراى مرضیه در خانه نبوت و مركز وحى تربیتشد پدرى چون پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله، همسرى چون على مرتضى، و فرزندانى چون حسنین داشت. روزى زنان قریش با همسران رسولصلى الله علیه وآله از حسب و نسب خویش و مفاخرت قوم خود سخن مىگفتند. چون فاطمهعلیهاالسلام وارد جمع شد همه ساكتشدند یكى از ایشان گفت: چرا حدیث رها كردى؟ گفتند: براى آن كه در پیش او حدیثحسب و نسب كردن محال باشد، دیگرى گفت: ما بالكم یا بنىهاشم... چیست اى بنىهاشم كه همه سیادت جمع كردى خود را و گوى سیادت از همه عالم بربودى، اما پدرت سید ولد آدم است. و اما تو سیده زنان جهانى. اما شوهرت سید عرب است و اما فرزندانتسیدان جوانان بهشتند و اما متحمزه سید شهیدان است. (22) بدینجهت پارهاى از مفسران آیه نسبا و صهرا را در شان حضرت علىعلیهالسلام دانستهاند كه امیرالمؤمنین جامع سبب و نسب بود و هیچ كس را از صحابه این هر دو بیك جاى نبود. (23)
حضرت محمدصلى الله علیه وآله و فاطمهعلیهاالسلام
از سخنان و شیوه رفتار پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله با فاطمه زهراى مرضیهعلیهاالسلام پى مىبریم كه علاوه بر محبت فطرى پدر و فرزندى، ملكات انسانى و فضایل معنوى، دیندارى و پارسایى امالائمه حضرت فاطمهعلیهاالسلام موجب اصلى جلالت و عظمت قدر آن بزرگوار نزد پدر بوده است. محدثان و مفسران قرآن در باب عظمت كفو ولایت و مصداق روشن: انا اعطیناك الكوثر. روایات متعددى نقل كردهاند كه در این جا به ذكر چند نمونه از تفسیر روضالجنان (ابوالفتوح رازى) و تفسیر كشفالاسرار میبدى اكتفا مىشود.
1 - حضرت فاطمه مادر امامان
در خبر است كه رسول شبى به نزدیك خدیجهعلیهاالسلام بود و او سخن مىگفت: رسول گفت: یا خدیجه من تكلمین؟ با كى سخن مىگویى؟ گفت: اى رسولالله با این جنین كه در شكم دارم. رسول گفت: بشارت باد تو را كه جبرئیل مرا بشارت داد كه مادینه است و مادر امامان است.
2 - خانه فاطمهعلیهاالسلام
اتاقى گلین و كوچك با معنویتى بىكرانه است كه تجلیگاه نور الهى و مصداق بارز آیت قرآنى فى بیوت اذن الله است. یك روز رسول -علیهالسلام- این آیت مىخواند مردى برخاست و گفت: این خانهها كدام است؟ گفت: بیوت الانبیاء، خانههاى پیغامبران است. ابوبكر برخاست و گفت: یا رسولالله خانه فاطمه و على از این جمله هست؟ گفت: هو من افاضلها، خانه ایشان فاضلترین خانههاى ایشان است. (25)
3 - محبتحضرت محمدصلى الله علیه وآله و اطاعت فاطمهعلیهاالسلام
علاقه و احترامى كه رسولالله نسبتبه فاطمهعلیهاالسلام اظهار مىداشتند در تاریخ رابطه پدر و فرزندى بىنظیر است. از جمله عادتهاى پیامبر اكرم چنان بود كه در ابتدا و بازگشت از سفر به دیدار فاطمهعلیهاالسلام مىرفتند، روزى پیامبر اكرم به دیدار فاطمهعلیهاالسلام رفتند و آن روز بر در سراى گلیمى خیبرى آویخته بود، چون آن را دیدند، بازگشتند، فاطمهعلیهاالسلام برخاست و به حجره رسول آمد و از سبب پرسید؟ حضرت فرمودند: یا فاطمه من بر عادت آنجا آمدم و لكن در سراى تو بر رسم جباران دیدم پرده فروگذاشته بازگشتم فاطمهعلیهاالسلامبرفت پرده از در سراى دور كرد. (26)
4 - فاطمهعلیهاالسلام و سجود پیامبرصلى الله علیه وآله
در ابتداى دعوت پیامبر اكرم به اسلام كفار دندان مبارك حضرت را شكستند و خاك و پلیدى بر او مىریختند و حضرتش را ساحر و كاهن و مجنون مىخواندند. در تفسیر آیه مباركه ان الذین یؤذون الله ورسوله. (سوره احزاب /57) از قول عبدالله مسعود نقل شده است كه گفت: دیدم رسول خدا را در مسجدالحرام سر به سجود نهاده كه كافرى شكنبه شتر میان دو كتف وى فروگذاشت رسول سر از زمین برنداشت تا آن گه كه فاطمه زهراعلیهاالسلام بیامد و آن از كتف وى بینداخت. (27)
5 - فاطمه زهراعلیهاالسلام و اندوه پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله
آن روز كه جبرئیل آیه ان جهنم لموعدهم اجمعین (سوره حجر /43) را آورد حضرت اندوهناك شدند و بسیار گریستند و هیچ كس از صحابه زهره نداشت كه از سر آن تاثر شدید جویا شود. عبدالرحمن عوف مىدانست كه رسول خدا به دیدار فاطمه آسایش مىیابد از حضرت فاطمه درخواست نمود تا از پیامبر اكرم سبب این اندوه بزرگ را بپرسد. پیامبر در جواب به فاطمهعلیهاالسلام فرمودند: چه پرسى از آنچه وهم و فهم هیچ كس بدان نرسد؟ چون حضرت اشارهاى به ابواب جهنم و چگونگى دركات دوزخ كردند فاطمهعلیهاالسلام بیفتاد و بیهوش شد چون به هوش باز آمد گفت: الویل الویل لمن دخل النار. (28)
6 - دوستى فاطمه علیهاالسلام
چون قریش پیمان حدیبیه را شكستند ابوسفیان را براى عذرخواهى نزد پیامبر فرستادند. او خواست از علاقه پیامبر به حضرت فاطمه به نفع خود سود جوید این بود كه به در خانه فاطمهعلیهاالسلام رفت و ماجرا را گفت، آن حضرت به او گفتند: این كار بزرگتر از آن است كه حدیث زنان در آن گنجد. (29)
7 - فاطمهعلیهاالسلام و نوازش یتیم
مفسران قرآن كریم آیه ویسئلونك عن الیتامى (سوره بقره /55) را تاكیدى به اصلاح كار و مال (30) و نیكى به یتیمان دانستهاند. روزى مهتر عالم یتیمى را دیدند كه كودكان او را سرزنش مىكنند و او مىگرید و در خاك مىغلتد، چون حضرت سبب درماندگى او را پرسیدند. گفت: پدرم روز احد كشته شد، خواهرم فرمان یافت و مادرم شوهر كرد و مرا براند حضرت رسول گفتند: اى غلام اندوه مدار من كه محمدم پدر توام و فاطمه خواهر تو و عایشه مادر تو... آن گاه مصطفى دست وى گرفت و به خانه فاطمه برد و گفت: یا فاطمهعلیهاالسلام این فرزند ماست و برادر تو، فاطمهعلیهاالسلام برخاست و او را بنواختخرما پیش وى بنهاد... (31)
8 - حجاب حضرت زهراعلیهاالسلام
پوشیدگى زن از دید نامحرم یك فرمان قرآنى است. در گذشته براى بیان این مفهوم خصوصا در فقه واژه ستر (32) را به كار مىبردند. سعدى شاعر خوشسخن هم در معرفى زن پارسا چنین گفته است:
چو مستور باشد زن و خوبروى به دیدار او در بهشت استشوى (33)
و در تفسیر همچنین مىخوانیم:
در خبر است كه روزى رسول در حجره فاطمه علیهاالسلام بود. مردى نابیناى مادرزاد در بزد. رسول گفت: درآى، او درآمد فاطمهعلیهاالسلام برخاست و در خانه رفت و تا او بنرفت از خانه بیرون نیامد. رسول بر سبیل امتحان گفت: یا فاطمه چرا از او پنهان شدى و او چیزى نبیند؟ گفت: یا رسولالله اگر مرا نبیند، من او را بینم. الیس الله تعالى قال: وقل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن. رسول -علیهالسلام- گفت: الحمدلله ارانى فى اهل بیتى ما سرنی; سپاس آن خداى را كه با من نمود در اهلالبیت من آنچه مرا خرم بكرد. (34)
حضرت علىعلیهالسلام و فاطمهعلیهاالسلام
بزرگان علم و عالمان دین در شناختشانى از شؤون حضرت علىعلیهالسلام و فاطمه زهراعلیهاالسلام درماندهاند. ما از طریق روایاتى چون: احب النساء الى رسول الله فاطمة و من الرجال علیعلیهالسلام) و (... فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرك لیلة القدر و انما سمیت فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها (35) گوشهاى از عظمت این دو عزیز را باز مىنماییم و از میان انبوه روایات تنها به ذكر چند روایت از تفسیر روضالجنان و كشفالاسرار اكتفا مىنماییم.
1 - یارى و پرستارى فاطمهعلیهاالسلام
در جنگ احد كه رسول اكرم و حضرت علىعلیهالسلام جراحاتى برداشتند حضرت فاطمهعلیهاالسلام چهره مبارك پدر و روى نازنین همسر را شست. در همین غزوه شجاعت و فداكارى علىعلیهالسلام تا آنجا جلوه نمود كه جبرئیل از آسمان آواز داد: لاسیف الا ذوالفقار ولافتى الا على پس از جنگ آن تیغ را به فاطمهعلیهاالسلام داد و گفت: بستان این شمشیر را كه امروز با من وفا كرد. (36)
2 - دعاى حضرت محمدصلى الله علیه وآله
پیامبر اكرم در پاسخ به طعنه زنان قریش كه به حضرت زهراعلیهاالسلام گفته بودند: پدرت تو را به مردى درویش داده است چنین فرمودند: بدان كه این زنان كه این گفتند نه بر طریق شفقت گفتند. من تو را به مردى دادم كه اقدمهم سلما و اكثرهم علما واعظمهم حلما به اسلام از همه پیشتر است و به علم از همه بیشتر و به حلم از همه عظیمتر. آنگه دعا كرد ایشان را و گفت: بار خدایا جمع ایشان مجتمع دار و دلهاشان به هم آر و فرزندان ایشان را وارثان بهشت نعیم كن. (37)
3 - شمهاى از فضایل حضرت على علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام
در وجود مبارك حضرت فاطمه فضایل بیشمارى جمع است و زندگانى آن بانوى دوسراى در همه ابعاد نمونه است، از جمله پایدارى آن اسوه كامل در تنگدستى و هجوم فقر مادى است; آوردهاند:
یك روز امیرالمؤمنین على علیهالسلام در حجره فاطمه شد او را یافت كه حسن و حسین را مىخوابانید و ایشان نمىخفتند از گرسنگى، فاطمه گفت: یابن عم رسولالله! بنگر تا چیزكى به دست آرى براى این كودكان كه از گرسنگى بنمىخسبند و سه روز است تا طعام نخوردهاند؟
امیرالمؤمنین از خانه به در آمد و بنزدیك عبدالرحمن عوف شد و او را گفت: دینارى زر به قرض مرا ده. عبدالرحمن دست در كیسه كرد و دینارى از آن برداشت و به امیرالمؤمنین داد او بستد. امیرالمؤمنین به بازار آمد تا چیزى بخرد مقداد را بر سر راه دید از حالش جویا شد، دینارى كه به قرض گرفته بود به او داد و گفت: تو اولیترى كه تو چهار روز است كه چیز نیافتهاى و ما سه روز. مقداد آن بستد و برفت، امیرالمؤمنین به مسجد رسول آمد. در شان او و این قصه، آیت آمده بود كه: ویؤثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصة و... (حشر /9) (38)
4 - پیوستن دو دریا
بعضى از اهل اشارت در تفسیر: مرج البحرین یلتقیان (سورة الرحمن /19) نوشتهاند مقصود از بحرین، فاطمهعلیهاالسلام و علىعلیهالسلام است. و بینهما برزخ (محمدصلى الله علیه وآله) یخرج منهما اللؤلؤ والمرجان، الحسن والحسینعلیهماالسلام است.
و نیز گفتهاند: از تخصیصات و تشریفات آدمى یكى آن است كه در نهاد وى دو بحر آفریدهاند یكى بحر سر، دیگر بحر دل، این اشاره استبه آیه مرجالبحرین و بحرین این جا خوف و رجاست عامه مسلمانان را و بحر قبض و بسط خواص مؤمنان را و بحر هیبت و انس انبیاء و صدیقان را. (39)
5 - حضرت فاطمهعلیهاالسلام خاتون قیامت
میبدى در تفسیر آیه شریفه: انما ولیكم الله و رسوله (سوره مائده /55) با استناد به حدیث: من كنت مولاه فعلى مولاه ولایت دین را اجل ولایات مىداند و در فضیلت علىعلیهالسلام چنین مىنویسد: على مرتضى ابن عم مصطفى شوهر خاتون قیامت فاطمه زهراعلیهاالسلام كه خلافت را حارس بود و اولیاء را صدر و بدر بود... (40)
در تفسیر كشفالاسرار علاوه بر آنچه گذشت نام و یاد حضرت فاطمهعلیهاالسلام مكرر (41) آمده است، براى كوتاهى سخن به ذكر پارهاى بسنده شده است.
تاكید احادیث و همآوازى علماى اهل سنتبا شیعیان در دوستى اهلبیت موجب پیدایش اشعارى در مدح حبیبه خدا حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام شده است كه گزیده اى از آن اشعار را مىتوان در كتاب مناقب فاطمى (42) مشاهده نمود، البته انعكاس انوار ولایت از مشكوة وجود حضرت زهراعلیهاالسلام در لابهلاى دیوان شاعران نیكنهاد ما به چشم مىخورد. از آن شمار استشعر عطار نیشابورى كه در آن ماجراى بیان احوال فاطمهعلیهاالسلام به رسول اكرم و تعلیم تسبیح نماز به صدیقه كبرى آمده است پارهاى از آن ابیات چنین است:
فاطمه خاتون جنت ناگهى پیش سید رفت در خلوتگهى گفت كرد از آس دستم آبله یك كنیزك از تو مىخواهم صله تا مرا از آس رنجى كم رسد تا كىام از آس چندین غم رسد؟ آس گردونم چو یك ارزن بود آس كردن خود چه كار من بود وى عجب در پیش صدر روزگار بود آن ساعت غنیمتبىشمار دستبگشاد و ببخشید آن همه هیچ نگذاشت از براى فاطمه یك دعاش آموخت زیبا و عزیز گفت این بهتر تو را زآن جمله چیز انس حضرت جانفزایتبس بود تا كه تو هستى خدایتبس بود (43)
در تعلیم تسبیح حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام نوشتهاند: پس از مراسم باشكوه شب ازدواج آن حضرت كه همسران پیامبر و زنان مهاجر و انصار همه به خانههاى خود برگشتند فقط اسماء نزد آن حضرت ماند، چون حضرت فاطمه از خدمت چندین روزه اسماء شرمگین بود تقاضاى خادمهاى كرد، پیامبر فرمود: خادمهاى خواهى یا چیزى كه از خادمه بهتر باشد؟ گفت: و آن چیستیا رسولالله؟ گفت: آن كه به عقب هر نماز سىوچهار بار تكبیر كنى و سىوسه بار تسبیح و سىوسه بار تحمید این بر زبان صد است و در ترازو هزار یا فاطمه هیچ كس نباشد كه هر بامداد و شبنگاه این تسبیح بكند و الا خداى تعالى او را مهمات دنیایى و آخرتى كفایت كند. (44)
آنچه براى ما پس از سپرى شدن قرنها شایان توجه مىباشد این است كه رسول اكرمصلى الله علیه وآله بجاى بخشش خادمه تسبیحى تعلیم فرزندش نمود كه فیض آن جاودانه است چنان كه هم اكنون، امت اسلام تسبیح حضرت زهراعلیهاالسلام را بعد از هر نماز مىخوانند و نام آن دخت پارسا و انسیه حورا تا آفتاب مىدرخشد و مسلمانى نماز گزارد برجاست و از بركات آن تسبیح و تحمید روح مقدسش بهرهمند مىگردد. زندگانى كوتاه حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام نمودار نورانى صفات حسنه است انعكاس احادیث نبوى و سخنان ائمه هدى در تفسیر روضالجنان و كشفالاسرار نمایانگر گوشهاى از فضایل زهراى مرضیه است و این سخن درست است كه بزرگان علم و ادب و عرفان و كلام... از بیان شانى از شؤون این گوهر تابناك و اسوه راستین اسلام ناتوانند و در این مقام ابیات زیر بیان حال همگان است كه گفت:
وصف تو بگذشت از قدر عقول عقل در شرح شما شد بوالفضول گرچه عاجز آمد این عقل از بیان عاجزانه جنبشى باید در آن (45)
پاورقى ها:
1- ركنى، محمد مهدى، جلوههاى تشیع در تفسیر كشفالاسرار; یادنامه علامه امینى به اهتمام سید جعفر شهیدى، محمدرضا حكیمى، تهران، مؤسسه انجام كتاب، 1361، ص 165-230.
2- سوره اعراف/21.
3- سوره اعراف /20.
4- سوره بقره /37.
5- الخزاعى النیشابورى، حسین بن على بن محمد بن احمد، روضالجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن به تصحیح محمد جعفر یاحقى، محمد مهدى ناصح، بیست جلد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، مشهد، 1371، ج1، ص228.
6- جارالله محمود بن عمر الزمخشرى، الكشاف، بیروت، دارالكتاب العربى، ربیعالاول،1366، ج6، ص220.
7- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، كشفالاسرار و عدةالابرار، به اهتمام علىاصغر حكمت، ده جلد، دانشگاه تهران، 1331-1339، ج9، ص23.
8- سید عبدالحسین شرفالدین، الكلمة الغرا فى تفضیل الزهرا، ترجمه محمد بیدارفر، انتشارات الزهرا، تهران، 1362، ص50.
9- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان كتاب، ج8، ص45.
10- الخزاعى النیشابورى، همان كتاب، ج15، ص419.
11- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، یكصدوده جلد، داراحیاء التراث العربى،1403، ج17، ص262.
12- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان كتاب، ج2، ص151.
13- الخزاعى النیشابورى، همان كتاب، ج4، ص363.
14- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان كتاب، ج2، ص147 و 151.
15- محمدباقر مجلسى، همان كتاب، ج43، ص145.
16- الخزاعى النیشابورى، همان كتاب، ج14، ص243.
17- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان كتاب، ج7، ص50.
18- الخزاعى النیشابورى، همان كتاب، ج14، ص275.
19- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان كتاب، ج7، ص50.
20- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ دوم، المكتبة الاسلامیه، 1362، ج43، ص105. در این حدیث مهر حضرت فاطمهعلیهاالسلام پانصد درهم آمده است: .. مهر جدته فاطمه و هو خمس مائه درهم جیاد.
21- رشیدالدین فضلالله، همان كتاب، ج7، ص51.
22- الخزاعى النیشابورى، همان كتاب، ج5، ص400.
23- همان، ج14، ص243.
24- همان، ج17، ص122.
25- همان، ج14، ص152.
26- همان، ج17، ص265.
27- ابوالفضل رشیدالدین، همان كتاب، ج8، ص87.
28- همان، ج5، ص330.
29- همان، ج10، ص647.
30- ابوالمحاسن الحسین بن الحسن الجرجانى، تفسیر گازر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، به تصحیح میرجلالالدین حسینى ارموى، تهران، ناشر: مهرآیین، 1378، ج1، ص277.
31- ابوالفضل رشیدالدین، همان كتاب، ج1، ص595.
32- شهید مرتضى مطهرى، مساله حجاب، نشریه انجمن اسلامى پزشكان، تهران، 1348، ص73.
33- مصلحالدین سعدى شیرازى، كلیات سعدى، به اهتمام محمدعلى فروغى، انتشارات امیركبیر، تهران، چاپ اول، 1320، ص355.
34- الخزاعى النیشابورى، همان كتاب، ج14، ص124.
35- محمد باقر مجلسى، همان كتاب، ج43، ص38 و 65.
36- الخزاعى النیشابورى، همان كتاب، ج5، ص43.
37- همان، ج14، ص273.
38- همان، ج4، ص45 و46.
39- ابوالفضل رشیدالدین، همان كتاب، ج9، ص412، 421.
40- همان، ج3، ص150.
41- محمد جواد شریعت، فهرست كشفالاسرار، ناشر: امیركبیر، تهران،1363، ص955.
42- احمد احمدى بیرجندى، مناقب فاطمى در شعر فارسى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى،1369.
43- فریدالدین عطار نیشابورى، مصیبتنامه، به اهتمام نورانى وصال، ناشر كتابفروشى زوار، تهران، 1364، ص41.
44- الخزاعى النیشابورى، همان كتاب، ج14، ص274.
45- جلالالدین محمد مولوى، مثنوى به تصحیح رینولد نیكلسون، به اهتمام نصرالله پورجوادى، انتشارات امیركبیر، تهران،1363، ج3، ص3.
شنبه 23/9/1387 - 11:0
دعا و زیارت
بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب «ارزشهاى اعتقادی» سپیده سخن ارزشهاى جاودان زندگى، دفتر معرفتى است كه آشنایى دل و دیده با یكایك آموزههاى آن هر یك از ما را از مدار «منیت و مادیت»، به اوج «معنویت»، پرواز میبخشد و فردایى پرنور نوید میدهد. در این دفتر میآموزیم كه حضور «در مردم»، «با مردم» و «كنار مردم» شیوه همیشه انسانهاى كامل است و «انزواى از دنیا»، كارى شایسته و بایسته است اما «انزواى از جامعه مسلمانان»، هرگز ارزشى مطلوب محسوب نمیشود. بخش قبلى این نوشتار را با نكاتى اینچنین آغاز كردیم و با تحلیل و بررسى جلوههاى اخلاقى ـ اجتماعى، سیاسى ـ اجتماعى و بهداشتى ـ اجتماعى، گوهرهایى نورافزا در نگرش پیروان آن اسوه والا نمایان ساختیم. در این قسمت «ارزشهاى اعتقادی» در بینشهاى ناب آن پاكبانوى آسمانى را پى میگیریم: ارزشهاى اعتقادى بگو این نكته با گوهرفروشان كه خون خورد و گهر شد سنگ در كان مرا در دل نهفته پرتوى بود فروزان مهر آن پرتو بیفزود چو طبعم اقتضاى برترى داشت مرا آن برترى آخر برافراشت نه تاب و ارزش من رایگانى است سزاى رنج قرنى زندگانى است1 «ارزشهاى اعتقادی»، رهاورد «اندیشههاى پاك و آسمانی» است و معیار برترى و فضیلت انسانها از یكدیگر محسوب میشود؛ معیارى كه در این سرا، جلوهاى جارى دارد و در آن سرا جلوههایى جاودان (انظر كیف فضّلنا بعضهم على بعض و للاخرة اكبر درجات و اكبر تفضیلا).2 سرگذشت پیروان و شیفتگان ارزشهاى اعتقادى از آغاز آفرینش تاكنون، دفتر معرفتى همیشه گشوده بوده است كه عنوان آن «جوانمردی» و «نیكبختی» است و همه انسانهاى خردورز و روشناندیش را به انتخابى بهنگام، دقیق و عمیق در لحظههاى حساس و دشوار فرا میخواند؛ انتخابى كه افزون بر «بركات بیداری»، «هدایت و هوشیارى جاودانی» به همراه خود میآورد. (انّهُمْ فتیةٌ آمنوا بربهم و زدناهم هُدی)3 آثار پیدا و پنهان این انتخاب چنان عظیم است كه دیر یا زود بیگانگان با ارزشهاى ناب و قدسى را رسوا میكند و یكایك آنان را از عرصه دینباورى و خدامحورى بیرون میسازد (اِنَّ المنافقین یخادعون اللّه و هو خادعهم4 ... اللّه یستهزء بهم و یمدّهم فى طغیانهم یعمهون).5 ارزش و عظمت «ارزشهاى اعتقادی» چنان است كه «بود» آن در زندگى، «حیات و هستی» حقیقى فراهم میكند و «نبود» آن، «مرگ و نیستی» واقعی!؛ آموزهاى انسانساز كه قرآن كریم این گونه بدان اشاره میكند: «یا ایها الّذینَ آمَنُوا اِسْتَجیبُوا للّه و لِلرّسول اِذا دَعاكُمْ لما یحْییكُمْ؛6 اى كسانى كه ایمان آوردهاید، چون خدا و رسول او شما را به چیزى فرا خواندند كه به شما حیات بخشند، آنان را اجابت كنید تا به حیات و هستى ابدى و سعادت همیشگى دست یابید.» و در پى این آیت افتخارآفرین، پاداش سعادتآفرین خود را به اطلاع دینباوران و ارزشمداران در عرصههاى مختلف زندگى میرساند تا همه تلخیها و سختیهاى امروز خود را به امید فردایى پرنوید پشت سر گذارند و هرگز مأیوس و نومید نشوند: «جزاؤهم عند ربّهم جنّات عدن تجرى مِنْ تحتها اْلاَنْهار خالدین فیها ابدا ...»؛7 كه پاداش آنها ز پروردگار بهشتى است جاوید روز شمار كه جاریست زیر درختان آن بسى چشمههاى زلال و روان همیشه بمانند در آن مقام همه جاودانند آنجا مُدام از آنها خدا هست خشنود و شاد رضایند ایشان هم از ربّ راد8 ارزشهاى اعتقادى در سیره و سخن فاطمى بینشهاى شفاف فاطمه(س) در پندار، گفتار و رفتار آن حضرت به خوبى نسبت به ارزشهاى الهى و اعتقادى آشكار بود، به گونهاى كه فرداى حوادثِ امروز در نگاه پرنور زهراى عزیز نمایان بود و گاه همه را به تعجب وا میداشت. دو زن از زنان مدینه در باره موضوعى عقیدتى نسبت به باورهاى دینى با هم اختلاف نظر داشتند، یكى از آن دو، مؤمن و دینباور بود و دیگرى مخالف و معاند. براى حل اختلاف خود نزد دخت رسول خدا(ص) رفتند و آن بانو را در چگونگى موضوع به یارى طلبیدند. فاطمه(س) پس از شنیدن سخنان آن دو، زن مسلمان و معتقد را در ارائه دلایل خویش كمك كرد تا توانست مطالب حق خود را ثابت نماید و طرف مورد مناظره را مغلوب سازد. آن زن با پدید آوردن این پیروزى و موفقیت بسیار شادمان شد، ناگاه حضرت(س) رو به او كرده و فرمود: «اِنَّ فَرَحَ اْلمَلائكة بِاسْتِظْهارك عَلَیها اَشَدُّ مِنْ فَرَحِكَ و اِنَّ حُزْنَ الشَیطان و مردته بِحُزنِها اَشَدُّ مِنْ حُزْنِها ...؛9 همانا شادى و شادمانى فرشتگان به پیروزى تو بر آن زن، بیشتر از خرسندى توست و به درستى كه حزن و اندوه شیطان و طرفداران او در این شكست، شدیدتر از آن زن شكستخورده است.» و همانا خداوند متعال به فرشتگان خود فرمود: براى فاطمه به خاطر كمكى كه به این زن ناتوان كرده، هزاران برابر آنچه كه من براى او آماده كردهام، از بهشت فراهم كنید و این كار را براى هر كسى كه بر روى درماندهاى درى بگشاید و بتواند بر معاندى غلبه كند، نیز سنّت قرار دهید! كه هزار هزار برابر آنچه كه از بهشت براى او آماده گشته، در نظر گیرید.» اهمیت باورهاى دینى در نگاه زهراى مرضیه(س) به گونهاى بود كه نسبت به ارزشهاى قبیلهاى، فامیلى و نسبى همیشه و هر جا مقدم دانسته میشد و رضایت و خشنودى پیشوایان پاكاندیش و قدیس شریعت، برتر از همگان بود. روزى آن بانوى بزرگ رو به یكى از زنان كرد و فرمود: «دو پدرِ دین خود، محمد و على را با خشنودى پدر و مادر نسبى خود خشنود ساز! ولى پدر و مادر نسبى خود را با خشم دو پدر دینى خویش از «خود راضی» مساز! زیرا اگر پدر و مادر نسبیات از تو ناراضى باشند، محمد و على علیهماالسلام با دادن جزئى از هزاران هزار ثوابهاى یك ساعت طاعت خود، آن دو را از تو راضى میكنند ولى پدران دینى تو (حضرت محمد و علی) اگر از تو ناراضى باشند، پدر و مادر نسبیات نمیتوانند آنها را راضى كنند، زیرا ثواب اطاعت همه مردم دنیا نمیتواند جلوى سخط و غضب آنان را بگیرد.»10 امامت و رهبری؛ محور هدایتهاى فاطمی(س) چون به حبّ آلزهرا، روى شستى روز حشر نشنود گوشَت ز رضوان جز سلام و مرحبا اى شده مدهوش و بیهش، پند حجّت گوش دار كز عطاى پند برتر نیست در دنیا عطا جز به خشنودى و خشم ایزد و پیغمبرش من ندارم از كسى در دل نه خوف و نه رجا11 آشنا سازى همگان با «محور هدایت و كانون سعادت»، نشانگر بینش بنیادین حضرت زهرا(ع) است. آن بانوى بصیر در نقطهاى از زمان ایستاده بود و به آیندهاى بس حفظ ارزشهاى بنیادین اعتقادى در نگاه زهراى اطهر(ع)محدود به زندگانى چند روزه دنیوى نمیشد بلكه استمرار حسنات آن از امروز تا فردا و فرداهاى ناپیدا ـ كه در باورها نمیگنجد ـ نیز ترسیم شده است . دور را با حوادثى گوناگون مینگریست؛ حوادثى تلخ و غمبار كه از زمان رحلت رسول خدا(ص) شروع میشد و باورها و اعتقادات حیاتبخش انسانها را دگرگون میساخت، از اینرو گریه زهرا(ع)، گریه براى خود و خانواده و یا شخص رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) نبود، بلكه اشك اندوه براى انحراف هزاران هزار انسان حاضر و غایب كه در آینده در گستره هستى حضور مییابند بود؛ كسانى كه فرجامى ناشایست مییابند و عاقبتى غمبار نصیبشان میشود و از شخصیت، هویت و معنویت الگوهاى الهى و هدایتگر محروم ماندهاند. ارائه ارزشهاى معنوى اهلبیت(ع) در راستاى چنین رسالتى بود كه آن حضرت انجام میداد و میفرمود: «نحن وسیلته فى خلقه و نحن خاصّته و محل قدسه و نحن حجته فى غیبه و نحن ورثة انبیائه؛12 ما اهلبیت رسول خدا وسیله ارتباط پروردگار با مخلوقاتیم، ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاكیها، ما دلیلهاى روشن خداییم و وارث پیامبران الهی». «فلسفه امامت» و «رهاورد رهبرى انسان معصوم(ع)»، گلواژههاى ارزشمندى است كه فاطمه روشناندیش بر آن تأكید میكرد و میفرمود: «فَجَعل اللّه ... طاعتنا نظاما للملّة و امامتنا امانا للفرقة؛13 خداوند اطاعت و پیروى از ما را، سبب برقرارى نظم اجتماعى در امت اسلامى و امامت و رهبرى ما را، عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقهها قرار داده است.» بیشك با نگاهى به تاریخ معاصر ملتهاى مسلمان و كشورهاى اسلامى، تابندگى گوهر سخنان آن حضرت، بیشتر از پیشتر آشكار میشود زیرا محور قرار گرفتن پیشوایان پاكاندیش و پاكروش در برخى از جوامع معاصر چه آثار و بركات بیپایان در حفظ وحدت و مصون ماندن از شكست و ذلت داشته است و آنان كه از این نعمت سترگ و بسیار بزرگ محروم بودهاند، همیشه مورد ستم و دچار تفرقه و عقبماندگى بودهاند. حفظ ارزشهاى بنیادین اعتقادى در نگاه زهراى اطهر(ع)، محدود به زندگانى چند روزه دنیوى نمیشد بلكه استمرار حسنات آن از امروز تا فردا و فرداهاى ناپیدا ـ كه در باورها نمیگنجد ـ نیز ترسیم شده است، چنان كه آن بانوى آسمانى فرمود: «اگر مردم اطاعت كنند، [رهبران دلسوز دینى و پیشوایان راستین الهی] آنان را از عذاب جاویدان نجات میدهند و اگر همراه و یاورشان باشند، نعمتهاى همیشگى خداوندى را ارزانیشان میدارند».14 بیدلیل نبود كه آن حضرت پس از انحراف جایگاه امامت مسلمانان، از لحظه لحظه زندگى خود استفاده میكرد تا صراط هدایت را بار دیگر در برابر دیدگان افراد قرار دهد و آنان را از دنیا و آخرتى ارجمند بهرهمند سازد. به یقین نگاه و نگرش فاطمه(س) لغزشگاهها و پرتگاههاى روبهروى جامعه را میدید و براى آن با تك تك سلولهاى وجود خویش افسوس میخورد و اشك میریخت. روزى كه یكى از افراد نادان مدینه خفاشصفت در برابر آفتاب عالمتاب وجود امام، زبان به سرزنش گشود، زهراى بصیر و بینا به حوادث دنیا و عُقبى فرمود: «... هو الامامُ الرَّبانى و الهیكل النورانى، قطب الاقطاب و سلالة الاطیاب الناطق بالصّواب، نقطةُ دائرة الامامة و باب بینهُما ...؛15 [میدانى على كیست؟] او امام ربّانى و الهى و وجودى نورانى و مركز توجه همه عارفان و خداپرستان و فرزندى از خاندان پاكان، گوینده بحق و روا، جایگاه اصلى محور امامت و پدر حسن(ع) و حسین(ع)، دو دسته گل پیامبر و دو بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت است». ارزش یك سخن معرفتآفرین در نگاه یاس یاسین فراز و فرود حوادث در زندگى انسانها، تجلیبخش محورها و بنیانهاى راستین در زندگى آنهاست و راه تشخیص این مهم، آشنایى با دغدغههاى فكرى روزانه و فكر مشغولیهاى مختلف آنان است. در یك نگاه آنچه در زندگانى افراد نقش نخستین و آرمان اصلى را ایفا میكند، همان است كه آنان حاضر به فدا كردن دیگر اشیاء و دیگر افراد براى دستیابى به آن خواهند بود كه گاهى ارزشهاى ظاهرى و مادى است و زمانى ارزشهاى معنوى و ملكوتی. به این داستان درسآموز مینگریم تا به جواب خود دست یابیم. شخصى به حضور فاطمه زهرا(س) رسید و عرض كرد: اى دختر رسول خدا، آیا پیامبر اسلام(ص) یادگارى نزد شما دارد كه به عنوان هدیه و تحفه به ما عنایت فرمایید؟ آن حضرت به كنیزى كه در حضور وى بود فرمود: آن پارچه ابریشمى را بیاور. كنیز به جستجوى آن پرداخت ولى پارچه را نیافت. فاطمه(س) بسیار ناراحت شد و فرمود: «واى بر تو، سعى كن آن را پیدا كنى كه آن از نظر من به منزله حسن و حسین است و چنین ارزشى دارد.» پس از جستجوى بسیار پیدا شد و كنیز، آن را خدمت زهراى اطهر(س) آورد و آن پارچهاى بود كه در غلاف مخصوص قرار گرفته بود و بر آن، این سخن نقش بسته بود: محمد رسول خدا(ص) فرمود: «از مؤمنان نیست كسى كه همسایگان از آزار او در امان نباشند، فردى كه به خدا و روز رستاخیز ایمان داشته باشد میبایست سخن خوب بر زبان آورد یا سكوت اختیار كند، خداوند انسان نیكوكار، بردبار، عفیف و پاكدامن را دوست دارد و افراد بدزبان، چاپلوس و اصراركننده درخواست را دشمن میدارد. حیا، بخشى از ایمان است و صاحب ایمان در بهشت جاى دارد و فحش، نوعى از بدگویى است و بدگو در آتش است».16 بیگمان چنین سخن آسمانى كه اصلاحكننده روابط فردى، خانوادگى و اجتماعى و ارائهكننده بخشى از باورها و بینشهاى اعتقادى است، در نگاه شخصیتى چون فاطمه زهرا(س) ارزشى چنین عظیم مییابد و براى همه انسانهاى بصیر و آگاه كه هماره به دنبال حقایقى روشن و روشنگر براى خود و دیگران هستند، شیوهاى شایسته در نظم و ترتیب امور زندگى و اولویتبندى ارزشهاى جارى میشود و این موفقیتى چشمگیر در الگوگیرى از اسوههایى چنین بینظیر خواهد بود. فردا كه زوال شش جهت خواهد بود قدرِ تو به قدرِ معرفت خواهد بود در حُسن صفت كوش كه در روز جزا حشر تو به صورت صفت خواهد بود17 سستى در بینشهاى اعتقادى، كاستى در روشهاى عبادى مهمترین گام در تحقق خواستههاى حقیقى و بنیادین زندگى آن است كه نخست بدانیم «چه» میخواهیم؟ و «چرا» میخواهیم؟ این بینش ناب موجب میشود كه هرگز با پرداختن به جزئیات زندگى، عمر خود را تباه نسازیم و یا نیمه اول زندگى را صرف انتظار كشیدن براى نیمه دوم، و نیمه دوم را صرف حسرت خوردن براى نیمه نخست نكنیم! آنان كه بیش از دیگران، «خود» را «كشف» میكنند و به این اعتقاد قلبى دست مییابند كه: «با تغییر نگاه و نگرش به خود، خلقت و خداوند، زندگى، حیات و هستى من تغییر میكند»، هیچ گاه در كوچه پس كوچههاى حیرت و سرگردانى، دیده نمیشوند، خود را تغییر میدهند تا زندگى خویش را دچار تحول كنند و میفهمند كه باید از لحظه لحظههاى عمر خویش استفاده كرد و زندگى یعنى همین فاطمه(س): خداوند اطاعت و پیروى از ما را سبب برقرارى نظم اجتماعى در امت اسلامى و امامت و رهبرى ما را عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقهها قرار داده است. دقایق و ساعاتى است كه با شتابزدگى بسیار و بیرحمى فراوان، انتظار گذشتن آن را داشتهایم!! بیدلیل نیست كه بسیارى از فرزانگان بر این باورند كه: «از آن نترس كه زندگیات پایان پذیرد، از آن بترس كه هرگز آغاز نشود و تنها نشانه زندگى كردن «رشد كردن» و «كمال یافتن» است و بس».18 اگر با این سؤال روبهرو شویم كه «نقش و رسالت پیشوایان پاكنهاد و آسمانى در زندگانى چیست؟» به خوبى میتوان پاسخ داد: تغییر و تكمیل نگاه و نگرش پیروان خویش به «خود»، «خدا» و «خلقت» است كه این بزرگترین نقش محورى و اساسى یك انسان كامل در زندگى است. این بینش و شیوه در لحظه لحظههاى زندگانى دخت پیامبر اكرم(ص) نیز نمایان است. او نیز چون رسولان راستین خداوند و امامان هدایتگر جامعه میكوشید نخست «اندیشه»هاى والاى الهى را در وجود انسانها بیافریند، تا پس از چندى «انگیزههاى پاك و تابناك» در آینه افكار و افعال آنان نمایان شود؛ از اینرو هرگز مخاطبان خود را با احساس تنها و شورآفرینى زودگذر روبهرو نمیكرد و یا آنان را از ارزشهاى خودیابى و خداخواهى غافل نمیساخت؛ جلوههاى تلخ و شیرین زندگانى و یا امروز و فرداى جاودانى و همه پدیدههاى پیدا و پنهان را مطرح میكرد تا یكایك دینباوران، مسلمانان و شیعیان در سه جلوه «اعتقاد»، «اخلاق» و «احكام» كامل و جامع شوند. گاه با بیان احادیثى هشدار دهنده از پدر عزیز خود، سعى در غفلتزدایى و بیدارسازى زنان و مردان علاقهمند به خود را مینمود تا هیجانهاى زودگذر زندگى آنان را از خردورزى و هوشمندى دور نسازد و از لحظه لحظههاى حیات خویش، پلكان پویایى و كمال فراهم كنند. روزى با شوهر والاى خویش در محضر رسول خدا(ص) بودند كه آن حضرت به شدت میگریست. چون علی(ع) علت گریه پیامبر(ص) را جویا شد، آن حضرت ماجرایى از یازده گروه از زنان امت خود را در شب معراج بیان كرد كه هر یك از این زنان، به نوعى سخت و شدید دچار عذاب بودند. ناگاه فاطمه(س) رو به رسول خدا(ص) كرد و عرض نمود: اى حبیب من و اى نور چشمانم! مرا مطلع ساز كه عمل و روش این زنان چه بوده كه خداوند بر آنان چنین عذابهایى قرار داده است؟ پیامبر(ص) پاسخ داد: دخترم! زنى كه از موى سر آویزان بود و در این حال مغز سر او میجوشید و غلیان میكرد، زنى بود كه موقع حیات خود، موهاى خویش را از مردان نامحرم نمیپوشاند. آن زنى كه از زبان آویخته شده بود و در حلق او آب چركآلود و داغ ریخته میشد، زنى بود كه [با زبان]، شوهر خود را اذیت و آزار میكرد. ... آن زنى كه از پاها آویزان بود، زنى بود كه بدون اجازه همسر خود از خانه بیرون میرفت. آن زنى كه گوشت بدن خود را میخورد، در حالى كه آتش از زیر بدن او زبانه میكشید، زنى بود كه خود را براى مردم زینت میكرد. آن زنى كه دستهاى او به پاهاى وى بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط بودند، زنى بود كه در شستشوى خود و لباس، از آب ناپاك استفاده میكرد و اهل نظافت و پاكیزگى نبود و نماز را سبك میشمرد. آن زنى كه كور و كر و گنگ در تابوتى از آتش بود و مغز او از سوراخهاى بینى او بیرون میزد و بدن وى بر اثر جزام و پیسى، قطعه قطعه شده بود، آن زنى كه صورت و دستهاى او سوزانده میشد و رودههایش را میخورد، زنى بود كه واسطهگرى میكرد و زن و مرد نامحرمى را به حرام به هم میرساند. آن زنى كه سرِ او سرِ خوك، و بدن او بدن الاغ بود، زنى بود كه سخنچینى میكرد و دروغگو بود. ... آنگاه رسول اكرم(ص) فرمود: «ویلٌ لامرأة اغضبت زوجها و طوبى لامرأة رضى عنها زوجها؛19 واى بر زنى كه شوهر خود را به غضب در آورد و خوشا به حال زنى كه شوهر او از وى راضى باشد.» آرى، خوشا به حال كسى كه در هر لحظه از زندگى خویش، مرورى درسآموز و عبرتآفرین بر دفتر عمر خود كند، سراى وجود خویش را از عیبها و ضعفها پیراسته سازد و اولویت نخست زندگى خود را، «تحصیل» و «تكمیل» بینشهاى اعتقادى قرار دهد تا در گرایشهاى رفتارى خویش، هرگز دچار خطا و انحراف نگردد و هماره كعبه وجود خود را با گلاب «اندیشه و عشق» منّور و معطر سازد و با این صفات نگاه دارد، كه در این راه مردان نیز چون زنان داراى مسئولیت سنگین و دشوارى هستند كه براى انجام آن باید از خدا مدد گیرند تا دل و دیده را از لغزشگاهها و پرتگاهها مصون سازند: خوشا دلى كه مدام از پى نظر نرود به هر درش كه بخوانند بیخبر نرود سیاهنامهتر از خود كسى نمیبینم چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود دلا مباش چنین هرزهگرد و هر جایى كه هیچ كار ز پیشت بدین هنر نرود20 پاورقى ها: 1 ـ پروین اعتصامی. 2 ـ اسراء، 21؛ ر.ك: تفسیر كشفالاسرار، ج4، ص37 و ج5، ص536؛ تفسیر الكشّاف، ج2، ص751. 3 ـ كهف، 13؛ ر.ك: تفسیر كشفالاسرار، ج5، ص668؛ تفسیر الجدید، ج2، ص220؛ تفسیر التحریر، ج20، ص533. 4 ـ نساء، 142. 5 ـ بقره، 15؛ ر.ك: تفسیر كشفالاسرار، ج2، ص737؛ تفسیر التحریر، ج30، ص326. 6 ـ انفال، 24. 7 ـ بینه، 8؛ ر.ك: تفسیر المراغى، ج3، ص217؛ تفسیر ملاصدرا، ج1، ص46. 8 ـ ترجمه منظوم قرآن مجید، امید مجد، ص599. 9 ـ احتجاج طبرسى، ج1، ص18؛ كتاب عوالم، ج11، ص627؛ تفسیر الامام، ص346؛ بحارالانوار، ج2، ص8. 10 ـ تفسیر الامام، ص330 و 334. 11 ـ ناصرخسرو. 12 ـ شرح نهجالبلاغه، ج16، ص211؛ ر.ك: بلادى البحرانى، وفاة فاطمة الزهراء(ع)، ص78. 13 ـ الاحتجاج، ج1، ص97؛ دلائلالامامه، ص23؛ كشفالغمه، ج1، ص480؛ بحارالانوار، ج29، ص341. 14 ـ تفسیر البرهان، ج3، ص245؛ تفسیر الامام العسكری(ع)، ص330؛ بحارالانوار، ج23، ص259. 15 ـ كشفالغمه، ج2، ص113؛ ریاحینالشریعة، ج1، ص93. 16 ـ دلائلالامامه، ص1؛ سفینةالبحار، ج1، ص229 و 231؛ المعجم الكبیر طبرانى، ج22، ص43. 17 ـ ابوسعید ابوالخیر. 18 ـ یك شاخه گل مینا، حسین سیدى، ص88 ـ 86. 19 ـ بحارالانوار، ج8، ص309؛ عیون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص10؛ بحارالانوار، ج18، ص351 و ج100، ص245. 20 ـ حافظ.
شنبه 23/9/1387 - 10:59
دعا و زیارت
بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب (1)
صبح سخن
نور حق همواره در جلوه گریست
آنكه آگه نیست از بینش بریست
گلبن ما باش و بهر ما به روى
هم صفا از ما طلب هم رنگ و روى
تا نباشى قطره، دریا چون شوى
تا نهاى گم گشته، پیدا چون شوى
1
آغاز حضور ما در عرصههاى مختلف اجتماعى، شروع ظهور انتخابها و گزینشهاى گوناگون خواهد بود. این پدیده كه با طلوع ایام نوجوانى و جوانى نمایان میشود، تأثیرى بسیار در فصلهاى دیگر كتاب حیات انسان ایجاد میكند و گاه دوران میانسالى و كهنسالى را از غبارها و تیرگیها رهانیده، به زندگانى جاودان پیوند میدهد.
با نگاهى نو به «كنشها و واكنشها»ى ایام زندگانى، تمامى گفتار و رفتار انسانها را رهاورد «گرایشها»ى آنان مییابیم و در پى آن گرایشهاى گوناگون را ارمغان «بینش»هاى مختلف میبینیم.
از اینرو رسالت نخست تمامى رسولان الهى در «تغییر بینشها و باورهاى ناشایست» نگریسته میشود؛ رسالتى كه در آن نوع نگاه گمراهان به آفرینش و شیوه نگرش آنها به آفریدگار، دگرگون میشود و در یك كلام، داراى «جهانبینى توحیدی»؛ جایگزین تمامى گمانها، خیالات و توهمات، روشناى یقین و بینش صحیح میشود و در پى آن گفتار، رفتار و پندار انسانها آسمانآسا میگردد. پروردگار حكیم نیكنهادانى كه صاحب بینشى اینچنین میشوند، با صفت «بصیر» و «سمیع» میستاید و میفرماید:
«اِنَّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الى ربّهم اولئك اصحابُ الجنّة هم فیها خالدون مثل الفریقین كَاْلاَعْمى و اْلاَصَمْ و البصیر و السمیع هل یستویان مثلاً اَفَلا تذكّرون؛2
بیگمان كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده و [با فروتنی] به سوى پروردگارشان آرام یافتند، آنان اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند بود. مَثَل این دو گروه، چون نابینا و كر [در مقایسه] با بینا و شنواست. آیا در مثل یكسانند؟ پس آیا پند نمیگیرید؟»
و در سخنى دیگر بركات بیپایان بصیرت و بینش را «اطمینان، آرامش، امید و ایمان»3
گویى معصومیت و مظلومیت
بیش از پیش در شاخسار
وجود این دو همسر اسوه
شناخت دوست و دشمن را
در افقى روشنتر
جلوهگر ساخته است.
معرفى میكند كه تنها نصیب صاحبان بینش و بیدارى در مسیر پرهیجان زندگى خواهد شد.
از آن سو پیروى اكثریت بیبصیرت از ظن و گمان را نكوهش كرده و پیروى از آنان را موجب ضلالت و ظلمت بیان میكند:
اگر راه جویى ز خلق زمین
نمایند گمراهت از راه دین
كه هرگز نپویند جز بر گمان
گرفتار شكّند در هر زمان
به غیر از فریب و گمانهاى پست
ندارند ابزار دیگر به دست؛4
«و ان تطع اكثر من الارض یضلّوك عن سبیل اللّه اِنْ یتّبعون الا الظنّ و ان هم الا یخرصون».5
صاحبان بصیرت و روشنایان بینش
آفرینش از دیدگاه اسوههاى آسمانى چونان آموزشگاهى بیكران و دانشگاهى گسترده است كه «معلّم اوّل»، پروردگار دانا و حكیم، همگان را به بصیرت و بینش فرا خوانده است. نخست «هدایت» و «رحمت»6 را دستاورد آن معرفى میكند، سپس ایجاد «اندیشه»اى عرشى و در پى آن «انگیزه»اى قُدسى را به تمامى دینباوران میآموزاند تا صراط مستقیم رستگارى با شناختى بسروشن و انتخابى آگاهانه برگزیده شود. از اینرو به رسول راستین خود، حضرت محمد(ص) چنین میفرماید:
«قل هذه سبیلى ادعو الى اللّه على بصیرة اَنَا و من اتبعنی؛7
بگو این است راه من، كه من و هر كس پیرویام كرد با بصیرت و بینایى به سوى خدا دعوت میكنیم.»
و افزون بر آن از تمامى خداجویان درخواست میكند كه از پروردگار خود این
ارمغان آسمانى را آرزو كنند و هماره لب به نیاز گشوده، بگویند:
«اللّهم اعطنى بصیرة فى دینك و فهما فى حكمك؛8
خداوندا! مرا بصیرت در آیین خود عطا كن و قدرت فهم در حكم خویش را ارزانى بدار!»
از آنجا كه آفرینش را آموزشگاه پرگستره معرفى كرده كه بصیرت و بینش تحفههاى هدایتآفرین و رحمتبخش در آن محسوب میشود، سه كتاب براى كسب این نعمت بینظیر معرفى میكند تا یكایك انسانها دانشجویى خردورز در این عرصه شمرده شوند و خود را به بلنداى بركات بیكران آن برسانند. این سه كتاب عبارتند از:
1. كتاب خلقت یا تكوین
بوى گل میآید از چمن گویى كه یار آنجا بُوَد
در باغ جشنى دلپسند از یاد او برپا بود
بر هر دیارى بگذرى بر هر گروهى بنگرى
با صد زبان، با صد بیان در ذكر او غوغا بود9
كتاب خلقت نخستین كتابى است كه براى انسانها فراهم شده است (خلق لكم ...)10 و در اختیار آنان قرار گرفته است (سخّر لكم ...)11 تا با سرانگشت اندیشه یكایك اوراق آن را بنگرند (سیروا فى الارض ...)12 و در این واژهها از آن، صحیفهاى از بصیرت و بینایى براى خود فراهم سازند (فانظروا ...)13 تا به خوبى دریابند كه:
دست هر برگى در اینجا دفترى است
هر گلى در این زمین پیغمبریست14
2. كتاب معرفت یا تشریع
قرآن مجید، كتاب تشریع و باید و نبایدهاى الهى است كه همگام با فطرت،
عشق و اندیشه انسانها تدوین شده است. آنان كه از جلوههاى هدایتآفرین اعتقادى، اخلاقى، اقتصادى و اجتماعى استفادهاى شایان نصیب خود سازند، انسانى كامل و متكامل گردیده كه در پندار، رفتار و گفتار الگوى دیگران خواهند بود.
3. كتاب وجود انسان
انسان برترین آفریده الهى است كه امیر مؤمنان علی(ع) او را این گونه توصیف میكند:
أتزعم اَنَّكَ جرمٌ صغیر
وفیك انطوى العالم الاكبرُ
و انت الكتابُ المبین الذى
باحرفه یظهر المظهرُ15
آیا گمان میكنى موجودى كوچك هستی؟
در حالى كه در وجود تو عالَمى بزرگ نهفته است.
و تو كتابى روشنگر هستى كه
با یكایك حروف خود حقایق هستى را پدیدار میكنی.
به یقین آنان كه حروف این كتاب را با نگاهى ژرف نظاره كنند، خود را در مثلثى به طور كامل متصل مییابند كه یك ضلع آن به سوى آسمان، با «خداوند» اتصال دارد، ضلعى دیگر بر زمین با «خلق خداوند» ارتباط دارد و سومین ضلع نیز با «اندیشه و عشق درونى خود» هم سو و متصل خواهد بود. این نگرش عرشى، روشناى بینش و بصیرتى پدید میآورد، كه با هیچ توفانى از تردید و غبارى از شبهه، قابل تیرگى و تاریكى نخواهد بود.
افزون بر این نگاه تابناك، شیوهاى دیگر براى دستیابى به معرفت و بصیرت به چشم میخورد كه جاذبهاى برتر براى همگان به ویژه شیعیان شیفته خواهد داشت و آن آشنایى با
سیره و سخن معصومان(ع) به عنوان اسوههایى قابل اعتماد، الهى و تمام عیار در عرصههاى مختلف ـ است. انسانهایى ربّانى كه از سیناى عصمت و رواق معرفتِ خویش، حقایق هستى را نگریسته و فراتر از جلوههاى زیبا و فریباى ظاهرى، ژرفاى حوادث را نظاره میكنند. در این میان نقش درسآموز دخت آفتاب، فاطمه زهرا(س) نقشى چشمگیر و ویژه است. او پاكبانویى جوان و جاودان در بین معصومان(ع) بود كه در هجده بهار حیات خویش، بینشهاى روشن و روشنگرى از خود به یادگار گذارد تا گستره زمان و مكان را در نوردیده، به دور از هیجانات و جریانات زودگذر، جلوههایى جارى براى همیشه ایام یابد.
دوستشناسى و دشمنشناسى
دوستشناسى و دشمنشناسى موضوعى برجسته، كاربردى و خردورزانه از گنجینه گرانسنگ سیره و سخنان زهراى مرضیه(ع) است كه به خاطر سرعت بسیار پدیدهها از آغاز تا فرجام زندگانى او، تحولات خیرهكننده و فراز و فرود آخرین حوادث صدر اسلام، جامعیت و عیارى تمام و كمال یافت. افزون بر پدیدههایى آنچنان و تحولاتى اینچنین، همدلى و همراهى با همسرى والا كه از نشان «امامت» و «عصمت» برخوردار بود و در فهرست صفات او دایرةالمعارف عظیمى از حسنات و بركات بیپایان به چشم میخورد، مجموعه سیره و سخن را برترى ویژهاى بخشیده بود كه در زندگانى دیگر معصومان(ع) این خصوصیت برجسته احساس نمیشود.
گویى معصومیت و مظلومیت بیش از پیش در شاخسار وجود این دو همسر اسوه، شناخت دوست و دشمن را در افقى روشنتر جلوهگر ساخته است. از اینرو امیر مؤمنان علی(ع) پیش از هر سخنى نخست «دوستان خدا» را توصیف میكند و میفرماید:
«اِنَّ اولیاء اللّه هم الذین ... تركوا منها ما علموا اَنّه سَیتْرُكُهُمْ؛16
همانا اولیاء خدا همان كسانیاند كه چون دانستند دنیا آنان را ترك خواهد گفت، آن را ترك گفتهاند.»
سپس بنا به نگاه و نگرش عرشى خود، «راه دوستى و شیوه دشمنی» را ترسیم كرده، در حكمتى روشنگر میفرماید:
«احصد الشرّ من صدر غیرك بقلعه من صدرك؛17
دل خود را از كینه و بدبینى نسبت به دیگران پاك نما تا بتوانى از دل دیگران، كینه و بدبینى را نسبت به خود بزدایی.»
امام «محبتورزى را نیمى از خردمندی»18 میدانست و بهترین دوست را اینچنین توصیف میكرد:
«دوست خوب كسى است كه ابراز دوستى او در غیاب تو گواه بر صداقت دوستى او باشد.»19
با چنین باورى، در نامهاى به یور دلبند خود، مینویسد:
«فَاَحْبِبْ لغیرك ما تحبُّ لنفسك و اكْرَهْ له ما تَكْرَه لَها؛20
اى فرزند! براى دیگران همان را كه براى خود دوست دارى، دوست بدار! و همچنین آنچه كه براى خود ناخوشایند میدارى براى دیگران نیز ناخوشایند بدان!»
حاكم خود باش و به دانش بسنج
هرچه كنى راست به معیار خویش
بنگر و با كس مكن آن ناسزا
آنچه نداریش سزاوار خویش21
محبوبترین عمل از نظر امام(ع) عملى دانسته شده كه ذخیره اخروى محسوب شود و آن «عمل صالح»22 است. آن حضرت بینش خود را نسبت به موضوع «دشمنشناسی» اینچنین ترسیم كرده، میفرماید:
«اعداؤك ثلاثة: ... عدوَّك و عدوُ صدیقك و صدیقُ عدوّك؛23
دشمنان تو سه دستهاند: دشمن تو، دشمن دوست تو و دوست دشمن تو.»
در فرازى دیگر از سروستان سخنان آسمانى آن امام روشناندیش، هوشیارى در برابر دشمن مطرح شده است. آنجا كه رو به
دوست خوب كسى است كه
ابراز دوستى او
در غیاب تو گواه بر
صداقت دوستى او باشد.
اصحاب سادهلوح و ظاهربین كرده، میفرماید:
«آن هنگام كه معاویه و مزدورانش قرآنها را به عنوان حیله، مكر، فریب و نیرنگ بالاى سر بردند، شما نگفتید كه اینان برادران و همكیشان ما هستند؟ [و به سادگى فریب آنان را خوردید!].»
سپس به تحلیلى كوتاه از عوامفریبى معاویه پرداخته و راهكارى هدایتگر به همگان ارائه میفرماید:
«هذا امرٌ ظاهره ایمانٌ و باطنهُ عدوانٌ؛24
این كار در ظاهر ایمانخواهى و اصلاحطلبى است ولى در واقع دشمنى و ریشهكنى است.»
فاطمه زهرا(س)؛
معیار دوست و دوستیها
آشنایى با عیار محبت و علاقهها و معیار دوست و دوستیها از سوى یاس خوشبوى آفرینش، حضرت زهرا(س)، زمینهساز نوسازى باورها و پاكسازى دلها و دیدهها میگردد. در سخنى از آن حضرت سه ویژگى بنیادین در «محبوبیت» مییابیم. نخست ارتباط خالصانه با آفریدگار، سپس نگرش عاشقانه به رسول خدا(ص) و سرانجام، رسیدگى به خلق خدا.
به دیگر سخن خودیت و منیت یا خودخواهیهاى انحصارگرانه و به دور از معیارهاى الهى و انسانى از رواق اندیشه و عشق فاطمه زهرا(س) دور بوده و آن حضرت راهى روشن از نور صفا و صداقت و اخلاص پیش روى خویش قرار داده بود تا از زهد خودخواهانه، علاقه فریبكارانه و انفاق ریاكارانه مصون و محفوظ باشد.
به سخن آن بانوى روشناندیش بنگریم كه فرمود:
«حُبّب الى من دنیاكم ثلاثٌ: تلاوة كتاب اللّه و النظرُ فى وجه رسول اللّه و الانفاق فى سبیل اللّه؛25
دخت آفتاب
با سخن آسمانى خود
معیار نخستین
«شناخت دشمن و معیار دشمنی» را
دشمنى و مخالفت
با اهل بیت رسول خدا(ص)
معرفى میكند.
از دنیاى شما سه چیز محبوب من است: تلاوت قرآن، نگاه به چهره رسول خدا، انفاق در راه خدا.»
با نگاهى فراتر از ظواهر عبارات و الفاظ درمییابیم كه برترین دوستیهاى دوستان خدا در مجموعهاى از «توحید»، «نبوت و امامت» و «ذخیرهسازى براى معاد و روز قیامت» تجلى میگردد كه با این شیوه هرگز تلاش انسان در عرصههاى گوناگون زندگى غبارآلود، بیثمر و نافرجام نخواهد بود.
به راستى آنان كه هرازگاهى در باره جاودانگى، تأثیر و طراوت همیشه سخن و سیره معصومان(ع) جویا میشوند، با نگاهى این گونه، اندكى تردید نسبت به روشنگرى سخنان پاكبانوى آفرینش در دهها و صدها قرن و براى تمامى عصرها و نسلها خواهند داشت؟!
معیارهاى راستینى كه در دوستیهاى حضرت زهرا به چشم میخورد موجب گردید كه روزى از برخى دوستیها بیزارى جوید و با صراحت و شفافیت تمام لب به سخن گشوده فرماید:
«اِنّى لا اُحِبُّ الدّنیا؛26
من دنیا [ى شما دنیاپرستان] را دوست ندارم.»
آرى او كه امروزِ زیبا و فریباى زندگى را فنا، و فرداى پاداش و حیات را بقا میدید، به خوبى از پایدارى و پویایى جلوههاى مختلف آگاهى داشت و این نگرش خویش را براى همگان بیان فرمود تا درسآموزان و عبرتپذیران بهرهاى والا نصیب خود سازند.
از اینرو هنگامى كه پدر عزیز او، سخن از دعایى ارزشمند مطرح ساخت، فاطمه(ع) به دور از هر گونه احساس زودگذر و همراه با شناختى بس روشن پاسخ داد:
«یا اَبَه لَهذا اَحب الى من الدّنیا و ما فیها؛27
پدر جان! چنین دعایى از دنیا و آنچه در آن است، نزد من محبوبتر است.»
تازه جهان هم قفسى بیش نیست
پیر شود هر كه در او بیش نیست
پا به فرار است از این تنگ جاى
جان به فشار است در این تنگناى
جانِ تو، مرغى است بلند آشیان
خو نكند با قفس خاكیان
چون قفس خاكى تن بشكند
كون و مكان عرصه جولان كند28
به یقین ویژگیهاى بس شایسته زهراى بتول(ع) در گفتار و رفتار موجب گردید كه رسول اكرم(ص) به عنوان برترین انسان هستى «معیار دوستى با خویش» را این گونه بیان فرماید:
«فمن اَحبَّ فاطمة ابنتى فقد اَحَبَّنی؛29
هر كس فاطمه دختر مرا دوست داشته باشد، همانا مرا دوست داشته است.»
و در صحنههاى مختلف «دست، سینه و سر» دخت دلبند خود را ببوسد تا از آن هنگام تا هنگامه رستاخیز همه پیروان او، لحظهاى از پیروى فاطمه(ع) كوتاهى نكنند و به خوبى آگاه باشند كه «اعمال، احساس و اندیشه» زهراى عزیز، مورد قبول پیامبر(ص) خواهد بود. ارزش «دوستی» اهل بیت(ع) صحیفهاى دیگر از كتاب بینش فاطمى است كه به گونهاى گویا و پویا براى امروز و هر روز ما ـ به ویژه نسل نو ـ بیان شده است. ماجرا از آنجا شروع شد كه مردى از شیعیان همانند بسیارى از ما نسبت به عیار عشق و علاقه خود نسبت به اهل بیت(ع) دچار تردید گردید، از اینرو همسرش را روانه خانه دخت رسول خدا(ص) كرد تا از او بپرسد:
آیا شوهرم از شیعیان شما محسوب میشود؟
نخست زهراى مرضیه(ع) پاسخى كلیدى و كلى بیان فرمود:
«اِنْ كُنْتَ تَعْمَل بما اَمَرْناك و تَنْتَهى عمّا زَجَرْناك عَنْه فَاَنْتَ مِنْ شیعَتِنا و اِلاّ فَلا؛
اگر به آنچه به شما امر میكنیم عمل میكنى و از آنچه شما را برحذر میداریم دورى مینمایى، از شیعیان مایى و الاّ نخواهى بود!»
او چون پاسخ فاطمه(ع) را شنید، نگاهى به سستیها و كاستیهاى خود در ابعاد گوناگون اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى و اقتصادى كرد و بیش از پیش دچار اضطراب و ترس شده با خود گفت:
واى بر من كه با كارنامهاى اینچنین همیشه در آتش جهنم كه به دست خود برافروختهام، خواهم بود!
همسرش با اندوه و نگرانى حال او را خدمت دخت رسول خدا(ص) واگویه كرد، شاید امان و امیدى براى شوهر خود به دست آورد.
حضرت پاسخ داد:
«قولى له لیس هكذا شیعتنا من خیار اهل الجنّة و كل محبینا و موالى اولیائنا و معادى اعدائنا و المسلم ...؛30
از قول من به همسرت بگو چنین نیست كه او قضاوت كرده است. شیعیان ما از بهترین افراد بهشتند و همه دوستان ما و دوستان دوستان ما و دشمنان دشمنان ما همه در بهشت خواهند بود ...»
در سخنى دیگر و بار دیگر آن بانوى اندیشمند و روشننگر سخن از «دوستان و شیعیان» خود به میان آورد و در باره حقوق اقتصادى و ارزشهاى معنوى دوستى آنان به خلیفه دوم فرمود:
« ... و امّا الخمس فَقَسَّمه اللّهُ لَنا و لموالینا و اشیاعنا كما یقرْأ فى كتاب اللّه ...؛31
اما خمس را خداوند براى عموم دوستان و شیعیان ما تقسیم فرموده است، همان گونه كه در قرآن خوانده میشود.»
فاطمه زهرا(س)؛
شناخت دشمن و معیار دشمنیها
شناخت دشمن و آگاهى از معیار دشمنیها، اندیشهاى روشن در فراز و فرودهاى زندگى فردى و اجتماعى به انسان میبخشد؛ آمادگى، آیندهنگرى، استقبال از حوادث پیدا و پنهان و حضورى جدیتر از دیگران فراهم میكند تا در عرصههاى مختلف افزون بر دورى از جهالت، دچار غفلت نگردیم و هماره پیشتر از پیآمدها رو به اتخاذ تصمیمهایى هوشیارانه و اندیشمندانه كنیم.
بدون شك این آثار ارزشمند هرگاه با ارائه شیوههاى دشمنان و ریشههاى دشمنى و در
پى آن ترسیم وظیفههاى دینباوران از سوى برترین انسانهاى هستى همراه شود، چونان مشعلى فروزان و روشنگر خواهد بود كه هرگز در تندبادها و تاریكیهاى حوادثِ امروز و فردا، رو به خاموشى نخواهد رفت و درسآموزان و پندپذیران را از هلاكت و ضلالت نجات خواهد بخشید.
دخت آفتاب با سخن آسمانى خود معیار نخستین «شناخت دشمن و معیار دشمنی» را دشمنى و مخالفت با اهل بیت رسول خدا(ص) معرفى میكند و با صراحت بسیار میفرماید:
«... و من عادانا فقد عادى اللّه و من خالفنا فقد خالف اللّه و من خالف اللّه فقد استوجب من اللّه العذاب الالیم و العقاب الشدید فى الدنیا و الاخره؛32
هر كس با ما دشمنى كند، با خدا ستیز كرده است و آن كس كه با ما مخالفت نماید با پروردگار رو در رو شده است و آن كس كه با خدا دشمنى و مخالفت كند، عذاب دردناك و مجازات شدید الهى در دنیا و آخرت بر او لازم و واجب میگردد.»
آرى كلام كارگشاى آن بانوى والامقام، طراوت و درخششى پایدار و جاودان به خود گرفته است كه هرگز رو به تیرگى و تاریكى نخواهد رفت و در شناخت درست تصمیمها و محك صحیح انتخابها در گزینش دوست، همسر، همسایه، همكار و یا غمخوار كارآمد خواهد بود.
هرگاه در آینه سخن و سیره آن حضرت بنگریم به خوبى درمییابیم ستایش دوستان و نكوهش دشمنان خط پایانى نخواهد داشت و چونان زهراى عزیز، گاه با ارائه تدبیرى خردمندانه، عرصه ستمستیزى و میدان مبارزه با دشمن را فراتر از امروزِ حیات، تا فردا و فرداها گسترش بخشیده تا تمامى افراد از ارزش دوستیهاى آسمانى و زشتى دشمنیهاى شیطانى تا روز رستاخیز آگاهى یابند.
از اینرو فاطمه(ع) خطاب به همسر عزیز خود چنین وصیت كرد:
«اوصیك ان لا یشهد ... فانّهم عدوى و عدو رسول اللّه ...؛33
تو را وصیت میكنم كه هیچ یك از كسانى كه به من ظلم كردهاند و حق مرا غصب نمودهاند، نباید در تشییع پیكر من شركت كنند زیرا آنان دشمنان من و دشمنان رسول خدا هستند و اجازه مده فردى از آنها و پیروانشان بر من نماز بخوانند ...
آری:
ولاى آن پیغمبر بود معراج روح من
به جز این آسمانها آسمانى كردهام پیدا
بحبل اللّه مهر اهل بیت است اعتصام من
براى نظم ایمان ریسمانى كردهام پیدا
ز مهر حقشناسان هرچه خواهم میشود حاصل
درون خویشتن گنج نهانى كردهام پیدا
به خاك درگه آل نبى پى بردهام چون فیض
براى خود ز جنّت آستانى كردهام پیدا
عصا اینجا و عصیان را شفیع آنجاست مهر او
دو عالم گشتهام تا مهربانى كردهام پیدا34
پاورقیها:
1 ـ پروین اعتصامی.
2 ـ هود، 23 و 24.
3 ـ همان، 17. (افمن كان على بینة من ربه و یتلوه شاهدٌ ...) ر.ك: رعد، 16 و 19.
4 ـ ترجمه منظوم قرآن، امید مجد، ص142.
5 ـ انعام، 116. ر.ك: همان، 22.
6 ـ اعراف، 203؛ قصص، 43؛ جاثیه، 20.
7 ـ یوسف، 108.
8 ـ بحارالانوار، ج87، ص271.
9 ـ دیوان اشعار امام خمینى، ص103.
10 ـ بقره، 29.
11 ـ ابراهیم، 32 و 33؛ نحل، 12؛ جاثیه، 13. ر.ك: زمر، 5؛ فاطر، 13؛ لقمان، 20 و 29؛ عنكبوت، 61.
12 ـ آلعمران، 137؛ انعام، 11؛ نحل، 69؛ عنكبوت، 20؛ روم، 42.
13 ـ آلعمران، 137؛ نحل، 36؛ نمل، 69؛ عنكبوت، 20؛ روم، 42.
14 ـ كفشهاى مكاشفه، احمد عزیزی.
15 ـ نهجالبلاغه، حكمت 432/2.
16 ـ بحارالانوار، ج69، ص319.
17 ـ همان، ج75، ص212.
18 ـ نهجالبلاغه، حكمت 142.
19 ـ همان، نامه 31/110.
20 ـ همان، نامه 31/55.
21 ـ ناصرخسرو.
22 ـ نهجالبلاغه، نامه 53/7.
23 ـ همان، حكمت 295.
25 ـ وقایع الایام، ص295.
26 ـ الغدیر، ج2، ص318؛ نزهة المجالس، ج2، ص226.
27 ـ بحارالانوار، ج92، ص404 و 405.
28 ـ دیوان شهریار، ج2، ص974.
29 ـ بحارالانوار، ج28، ص303 و ج43، ص199 و 203؛ صحیح مسلم، ج2، ص72؛ صحیح بخارى، ج5، ص5؛ مسند احمد، ج1، ص6؛ تاریخ طبرى، ج3، ص202.
31 ـ همان، ج28، ص302؛ مستدرك الوسائل، ج7، ص291.
32 ـ همان.
33 ـ طبقات ابنسعد، ج7، ص79؛ احتجاج طبرسى، ص59؛ بحارالانوار، ج43، ص209 و ج78، ص253 و 256.
34 ـ دیوان فیض كاشانى، ص12 و 417.
شنبه 23/9/1387 - 10:56
دعا و زیارت
بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب
ارزشهاى جاودان زندگى «ارزشهاى اخلاقی»
طلیعه
مهمترین گام در تحقق خواستههاى حقیقى زندگى، آن است كه نخست بدانیم: «چه» میخواهیم؟ و «چرا» میخواهیم؟ این بینش موجب میشود كه هرگز به جزئیات زندگى نپردازیم و عمر خود را تباه نكنیم و یا نیمه اول زندگى را صرف انتظار كشیدن براى نیمه دوم و نیمه دوم را صرف حسرت خوردن براى نیمه نخست نكنیم! هزاران آفرین بر كسانى كه بیش از دیگران «خود» را «كشف» میكنند و در پى آن هستند كه با تغییر نگاه و نگرش به «خود»، «خلقت» و «خداوند»، تمامى زندگى و دنیاى اطراف خویش را با چشمانى سرشار از شناخت و روشنایى بنگرند؛ اینان هیچ گاه در كوچه پسكوچههاى سرگردانى، حیرت و پشیمانى دیده نمیشوند و زندگى خویش را دقایق و لحظههایى میدانند كه در آن به سر میبرند، از اینرو همیشه و هر حال شادمان و خرسند به امروز مینگرند و پرامید و پرنوید، فردا را انتظار میكشند.
ارائه سلسله بحثهاى «ارزشهاى جاودان زندگی» در بینشهاى ناب فاطمی(ع)، گامى در شروع و استمرار این مسیر سعادت است كه تاكنون سه بخش آن را مطرح كردیم. «ارزشهاى اخلاقی» فراز دیگرى از بحث است كه با هم به آن میپردازیم و این نوشتار را به پایان میبریم.
ارزشهاى اخلاقى
گر تو آدمزاده هستى «علّمالاسماء» چه شد
قاب قوسینت كجا رفته است، «او ادنی» چه شد
بر فراز دار، فریاد «اناالحق» میزنى
مُدّعى حقطلب «انیت» و «اِنّا» چه شد
صوفى صافى اگر هستى بِكَنْ این خرقه را
دم زدن از خویشتن با بوق و با كرنا چه شد
مرشد، از دعوت به سوى خویشتن بردار دست
«لا» الهت را شنیدستم ولى «الاّ» چه شد 1
صاحبنظران و اندیشمندان امور اخلاقى ـ معنوى، صفات روحى و نفسانى انسانها را دو گونه دانستهاند:
1ـ فطرى و طبیعى
2ـ اكتسابى و اختیارى
صفات فطرى، ویژگیهایى است كه در نهاد انسان به شكل «غریزه»، «احساس» و «استعداد» از سوى پروردگار حكیم نهاده شده است و انتخاب و اراده ما هیچ دخالتى در وجود، مقدار و تعداد آنها نداشته است. حس خداجویى و حقطلبى، دانایى و كمالیابى، آزادگى و سربلندى، استقلال و عدالتخواهى، بقاء و جاودانگى، از جمله صفات فطرى انسانها هستند كه همراه با «عقل»، «غضب»، «شهوت» و قوه «وهمیه» در وجود هر یك از ما قرار دارند.
این صفات، مرز و معیار امتیازات انسان نسبت به حیوانات و دیگر جانداران است كه بسته به نوع و مقدار استفاده از هر یك، رهاوردى خاص به همراه دارد. از اینرو اگر به حالت «تعدیل» درآیند و استفادهاى «بهینه» و «بهنگام» از هر یك شود، ما را به «تعالى، ترقى و صعود» میرسانند، اما «افراط» و «تفریط» و یا استفاده نادرست و ناشایست، رهاوردى جز «خوارى، تنزل و سقوط» نخواهد داشت.
صفات اكتسابى و اختیارى كه در طبیعت انسان وجود ندارند، ویژگیهایى است كه هر یك از ما با اراده و انتخاب خویش آنها را گزینش میكنیم و در عرصههاى مختلف براى ما ایجاد میشود و آنها را به كار میگیریم. رابطه این صفات با صفات فطرى و طبیعى، ارتباطى دقیق و عمیق است، به گونهاى كه استفاده به اندازه و بموقع از آن ویژگیها، باعث پدید آمدن صفات حسنه اكتسابى و اختیارى میشود و «فضایل، محاسن و مكارم اخلاق» براى هر یك از ما ایجاد میشود و آن هنگام كه درست و بجا عمل نكنیم، «رذایل اخلاقى، سیئات و صفات شیطانی» پدید میآیند.
به طور مثال همه انسانها شیفته و فریفته جاودانگى و عظمت، غنا و ثروت، عزّت و بلندآوازگى و دانش و دانایى هستند تا در خانواده و جامعه، جایگاهى برتر یابند و همیشه و هر جا، مورد توجه و احترام قرار گیرند، این ویژگى والا كه «سعادت، نیكبختى و خوشبختی» نام دارد، گاه با استفاده بسیار از عقل و اندیشه و به كارگیرى دقیق غضب و شهوت انجام میشود، در این هنگام آرمان انسان براى جاودانگى، ثروتمندى، عزّت و آبرومندى و دانش و دانایى متفاوت میشود، هرگز در پى جلوههاى ظاهرى این صفات قرار نمیگیرد، بلكه حیاتى ابدى و ثروتى ماندگار میجوید كه با مرگ پایان نمییابد و آبرویى پایدار و دانشى همیشه همراه میطلبد كه افزون بر زمین، در آسمان نیز ارزشمند باشد.2
بیگمان در این حال محور تمامى خواستهاى او «منْ» نمیشود، بلكه «ما» به عنوان جامعه و خواست و مصلحت دیگران از یك سو و رسالت وى نسبت به پروردگار مهربان و بایدها و نبایدهاى خداوندى از آغاز تا پایان زندگى، مورد توجه جدّى قرار میگیرد و با این تحول و تكامل، هماره خود را در مثلثى با سه ضلعِ «خود و خود» نسبت به خودسازى و تهذیب نفس، «خود و خلق»؛ براى خدمت به جامعه مسلمانان و «خود و خدا» نسبت به وظایف عبودیت و بندگى مینگرد، در این هنگام «سعادت»، «نیكبختی» و «جاودانگى حقیقی» در لحظه لحظه حیات و هستى انسان موج میزند و او را به آن سوى آسمانها اوج و عزّت میبخشد.
فاطمه زهرا(ع)؛ اخلاق و ارزشهاى پایدار الهى
دخت آفتاب، حضرت زهرا(ع)، نمادى جامع و كامل از «فرهنگ فلاح» و رستگارى در قرآن بود و به خوبى ارزشهاى اخلاقى، معنوى و معرفتى را در پندار، گفتار و رفتار خویش جلوهگر میساخت. او به خوبى میدانست كه «فلاح» یعنى رستگارى، سعادت و خیر تمامعیار در زندگى، آنگاه دائم و ثابت خواهد بود كه آرمانى ماندگار داشته باشد و هرگز وابسته به امورى ظاهرى، زودگذر و یا كوتاهمدت نگردد؛ حقیقتى چشمگیر و روشنگر كه آیات قرآن، همگان را به عبرتآموزى آن فرا میخواند و به طور پى در پى هشدارى حیاتبخش میدهد؛ گاه كه از جلوههاى جارى و ظاهرى زندگى، سخن میگوید، به سطحینگرى زراندوزان و پولپرستان اشاره میكند كه منطق و گمان یكایك آنان چنین است:
«یحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ؛3
حضرت زهرا(ع)نمادى جامع و كامل از «فرهنگ فلاح» و رستگارى در قرآن بود و به خوبى ارزشهاى اخلاقى، معنوى و معرفتى را در پندار گفتار و رفتار خویش
جلوهگر میساخت.
گمان میكند مال و دارایى، او را جاودان و ابدى میسازد.»
از اینرو بسیارى سر به شورش و طغیان در برابر احكام پروردگار سبحان برمیدارند، چون خود را در رفاه و بینیازى مینگرند:
«إِنَّ الإِنسانَ لَیطْغى أَنْ رَّءَاهُ اسْتَغْنی؛4
همانا انسان سركشى میكند، آن زمان كه خود را بینیاز پندارد.»
و یا آنان كه «شخصیت» و «هویت» خود را در «قدرت» مینگرند، داراى این شعار میداند كه:
«قَدْ أَفْلَحَ الْیوْمَ مَنِ اسْتَعْلی؛5
در حقیقت امروز هر كه فایق آید و برتر شود، خوشبخت میشود.»
این بینش قرآنى و آسمانى موجب گردیده بود كه زهراى عزیز(ع)، فلاح و رستگارى را تنها و تنها در بهرهگیرى از ارزشهاى الهى بداند و با تمام وجود به این باور دست یابد كه:
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى ...6 قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها ...؛7 قَدْ أَفْلَحَ المؤمنون ...؛8
رستگار كسى است كه خود را [از پلیدیها [پاك گردانید ... هر كس نفس خود را طاهر و پاكیزه ساخت سعادتمند شد ... همانا مؤمنان رستگارند.»
در نگاه پرنور زهراى مرضیه(ع)، بهترین و برجستهترین مقام، «مقام امین» و «مقام كریم» بود، چنان كه قرآن با اشاره بدان میفرماید:
«اِنَّ الْمُتَّقینَ فى مَقَامٍ أَمِینٍ ...9 و كنوزٍ و مَقامٍ كریم؛10
به راستى كه پرهیزگاران در جایگاهى آسودهاند ... [كه در بردارنده] گنجینهها و محلهاى پرناز و نعمت است.»
از اینرو هیچ گاه «عزّت و عظمت» و «حقیقت و شخصیت» خویش را در زینتهاى زندگى كه بقایى بیمقدار و فنایى فراوان دارد، نمینگریست و با نگاه عمیق خود «خیرها» یعنى بهترینها و برترینها را ـ آن هم نزد پروردگار بزرگ و مهربان كه همیشگى و ابدى است ـ جستجو میكرد تا هماره همراه او باشند و تا ابدیت از یكایك آنها بهره ببرد. بدین خاطر نگاه او نگاه آسمانى بود و چون آیات قرآن بر این باور بود كه:
«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیوةِ الْدُّنْیا وَ الْباقیاتُ الصّالحاتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابا وَ خَیرٌ أَمَلاً؛11
مال و پسران زینت زندگى دنیایند و نیكیهاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید برتر است.»
و چنین بود كه در لحظه لحظههاى حیات خویش به «روز نیاز» توجه شایانى داشت و از ژرفاى دل و اندیشه، اندوختههایى براى آن روز فراهم میساخت، روزى كه:
«لا ینْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ أَتَى اللّهَ بِقَلْبِ سَلِیمٍ؛12
هیچ مال و فرزندى سود نمیدهد، مگر كسى كه دلى پاك از تیرگیها و تاریكیها به سوى خدا بیاورد.»
زندگى جز نفسى نیست، غنیمت شمرش
نیست امید كه همواره نفس برگردد
نه هر آن را كه لقب بوذر و سلمان باشد
راست كردار چون سلمان و چو بوذر گردد
هر نفس كز تو برآید، چو نكو در نگرى
آز تو بیشتر و عمر تو كمتر گردد
پاكیآموز به چشم و دل خود، گر خواهى
كه سراپاى وجود تو مُطهَّر گردد
هر كه شاگردى سوداگر گیتى نكند
هرگز آگاه نه از نفع و نه از ضرّ گردد،13
جلوههاى اخلاق در بینشها و روشهاى حضرت زهرا(ع)
الف) اخلاص، انفاق، ایثار
سخنان نخست فاطمه(س) در مسجد مدینه، سیناى صلابت و خطبه خدایى آن حضرت بود كه تا روز رستاخیز همگان را از گنجینه معارف و حقایق بهرهمند ساخت و دایرةالمعارفى از نابترین آموزههاى آسمانى را ارائه نمود.
پیوند احكام الهى، عقاید دینى و اخلاق پاك معنوى و ملكوتى، ذخایر زرینى است كه در فرازهاى فروزانى از این سخنان مییابیم كه آن بانوى بصیر در باره آنها میفرماید:
«فجعل اللّهُ الایمان تطهیرا لكم من الشّرك و الصلاة تنزیها لكم عن الكبر و الزكاة تزكیةً للنفس و نماءً فى الرزق و الصّیام تثبیتا للاخلاص و الحج تشییدا للدّین و العدل تنسیقا للقلوب؛14
همانا خداوند «ایمان» را مایه «طهارت» و پاكى شما از شرك، «نماز» را سبب پیراستگى شما از «كبر»، «زكات» را باعث «پاكى نفس» و افزایش رزق و روزى و «روزه» را مایه حفظ و پایدارى «اخلاص» و حج را آزماینده دین و عدالت را نمودار مرتبه یقین و تقویت قلوب قرار داد.»
زهراى اطهر(س) حقیقت اخلاص را یعنى تنها و تنها خدا را در نظر داشتن و فقط براى او كار كردن داشت، بدین خاطر آزادى از وابستگى به مدح و ستایش دیگران و آزادگى از هواى نفس و فریب شیطان را نصیب خود كرده بود. تو همیشه و هر حال ظاهر و باطنى یكسان و درون و برونى همسو داشت و هر آنچه «میگفت»، نخست «مییافت» و پیش از یافتن، «میدید» و دیدن و یافتن و گفتن او همه با روشناى نور اخلاص و یقین همراه بود.
او به این باور رسیده بود كه «اخلاص» در زندگى، زیربناى «مصلحت بندگی» است، از اینرو میفرمود:
«مَنْ اَصْعَد اِلى اللّه خالِصَ عِبادَتِه اَهْبَطَ اللّهُ اِلَیه اَفْضَلَ مَصْلِحَتِه؛15
كسى كه عبادت خالصانه خود را به سوى خدا فرستد، پروردگار بزرگ برترین مصلحت او را به سوى وى روانه میكند.»
و با این مشعل بینش بود كه زهراى بتول(ع)، هرگز افكار و افعال خود را بیرون از نگاه و نگرش پروردگار نمیدید، بلكه «حاكم و شاهد» را در عرصههاى مختلف زندگى خداوند بصیر و حكیمى میدانست، روزى باید در محضر او قرار گیرد و به یكایك انتخابها و انجامهاى خود پاسخگو باشد.
از اینرو «انفاق» در بینش فاطمه «خرج» نبود، بلكه «دخل» محسوب میشد و یا «ایثار» و چشمپوشى از خواست و نیاز خود، «از دسترفته» به حساب نمیآمد، بلكه «به دستآمده» دیده میشد. همان گونه كه در فرازهاى پیشین این نوشتار، به هنگام پرداختن به ارزشهاى عبادى آن بانوى بزرگ به جلوههایى از آنها اشاره كردیم و دانستیم این ویژگیها جزء صفات نفسانى و ارزشهاى ذاتى فاطمه(س) گردیده بود، بدین خاطر بیهیچ كُندى و كدورتى، نسبت به انجام این اعمال، استقبال میكرد و اشتیاق میورزید:
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوه كامل بتول
بهر محتاجى دلش آن گونه سوخت
با یهودى چادر خود را فروخت
نورى و هم آتشى فرمانبرش
گم رضایش در رضاى شوهرش
آن ادبپرورده صبر و رضا
آسیاگردان و لب قرآنسرا 16
ب) صداقت، رضایت، خشیت
«صداقت و راستگویی»، صفتى ساده و زیبا اما ادعایى سخت و مشكل است كه در هنگامههاى گفتار و رفتار، چگونگى آن آشكار میشود؛ آنجا كه منافع انسان با سخنى كوتاه اما غیر راست پیوند خورده است، افراد صالح و وابستهاى توان بیان حقایق را دارند و با صداقت تمامعیار با حوادث روبهرو میشوند.
زندگى زهراى مرضیه(س)، بهترین گواه بر صداقت و راستگویى اوست. دوستان و دشمنان آن حضرت بر این باور بودند كه آن بانو، انسانى است كه گفتار و رفتارش با هم تطابق دارد و همسو است.
روزى عایشه با صراحت بسیار لب به سخن گشود و گفت:
«ما رأیت احدا اصدق لهجه منها الا ان یكون الّذى ولّدها؛17
هیچ كس را راستگوتر از زهرا نیافتم مگر تنها پدرش رسول خدا را.»
و روز دیگر كه ماجرایى بین عایشه و فاطمه(س) پیش آمده بود، عایشه خود رو به پیامبر(ص) كرد و گفت:
«اى رسول خدا! از فاطمه بپرس كه او هرگز دروغ نمیگوید.»18
گفت پیوسته به دست او راستگو
راستگویى من ندیدستم چو او
راستگویى در نهادش خلقتیست
هر چه گوید من نگویم آن تهیست19
آرى از جمله از همینروست كه آن بانوى بینظیر را «صدّیقه» نامیدند، یعنى كسى كه بسیار راستگوست و هرگز دروغ نگفته است.
زندگى جز نفسى نیست
غنیمت شمرش
نیست امید كه همواره
نفس برگردد
نه هر آن را كه لقب بوذر
و سلمان باشد
راست كردار چون سلمان
و چو بوذر گردد
هر نفس كز تو برآید
چو نكو در نگرى
آز تو بیشتر و عمر تو
كمتر گردد
پاكیآموز به چشم و دل خود
گر خواهى
كه سراپاى وجود تو
مُطهَّر گردد
علاوه بر دیگران، خاتم پیامبران، رسول خدا(ص) نیز به علی(ع) فرمود:
علیجان! سه چیز به تو داده شده است كه به هیچ كس، حتى به من نیز داده نشده است:
1ـ پدرزنى همچون من
2ـ همسرى صدّیقه و بسیار راستگو
3ـ فرزندانى چون حسن و حسین20
امام صادق(ع) نیز گاه كه از مادر عزیز خود سخن به میان میآورد، او را «صدّیقةُ الكُبری» یاد میكرد و میفرمود:
«هى الصدّیقة الكبرى و على معرفتها دارت قرون الاولی؛21
فاطمه(س) راستگویى بزرگ و عظیم است كه بنا بر عظمت و معرفت او قرنهاى پیشین استوار و پابرجا بوده است.»
روزى مفضل بنعمر از آن حضرت سؤال كرد: فاطمه را چه كسى غسل داد؟
امام پاسخ داد: امیر مؤمنان.
گویا این مطلب بر مفضل سنگین و دشوار آمده بود، حضرت متوجه شدند و فرمودند:
«لا تضیقنّ فانها صدیقة لم یكن یغسلها الا صدّیق، اما علمت ان مریم لمیغسلها الاّ عیسی؛22
بر تو سنگین نیاید، زیرا مادرم زهرا، «صدّیقه» بود و صدّیقه را جز صدّیق غسل نمیدهد، آیا نمیدانى كه مریم را كسى جز عیسى غسل نداد.»
امام كاظم(ع) هم آن حضرت را با عنوان «صدّیقه شهیده»23 یاد میكرد، همان گونه كه رسول خدا(ص) «صادقه و صدوقه»24 از دختر خود نام میبرد و پروردگار پرمهر كه این ویژگى والاى فاطمه را دوست داشت، آنجا كه زهراى اطهر براى لباس عید به حسنین علیهماالسلام وعدهاى میدهد و ان شاءاللّه میگوید تا آنها را آرام كند، به وعده او عمل میكند و براى حسن(ع) و حسین(ع) لباسى از بهشت میفرستد تا فاطمه همیشه و هر جا «صدّیقه» باشد.25
بیشك اگر شناخت و معرفتى اندك نسبت به این صفت قدسى فاطمه(س) وجود داشت و پس از رحلت رسول خدا(ص) سخن او را در باره «امامت» و «وصیت رسول خدا(ص)» در باره فدك میپذیرفتند و چون پاكسیرتان، فاطمه(س) را «راستگو»، «صدّیقه»، «صادقه» و «صدوقه» میدانستند، خطا و خلافى اینچنین فجیع در تاریخ اسلام و بشریت رخ نمیداد و هرگز شهادت شخصیتهایى چون علی(ع)، حسن و حسین علیهماالسلام و امایمن، بانوى بهشتى و راستگو رد نمیشد و شیعه شیفته و تمامى انسانهاى خردپیشه، غمى سخت و سنگین و اندوهى تلخ و تاریك در اندیشه و احساس خویش نسبت به آن حادثه بیجبران تحمل نمیكردند.
فرازى دیگر از بینشها و روشهاى اخلاقى فاطمه(ع)، «رضایت» زهراى مرضیه(ع) است، فضیلتى بس والا كه خشنودى و پذیرش قلبى انسان را نسبت به دادهها و ندادههاى الهى در پى دارد و به دنبال رضایت فرد از پروردگار، رضایت خداوند از انسان پدید میآید كه به آن «رضوان الهی» گویند؛ نعمتى معنوى و ابدى كه «حیات طیبه» و «بهشت حضور» را به دنبال دارد و انسان شایسته را كه داراى «نفس مطمئن» است، داخل بندگان خاص خدا و بهشت برین و فردوس ویژه الهى میكند:
«یا أَیتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارجِعى إِلى رَبِّكِ راضِیةً مَرْضِیةً فَادْخُلى فِى عِبادِى وَ ادْخُلى جَنّتی؛26
اى نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت باز گرد و در میان بندگان من در آى و در بهشت من داخل شو.»
این مقام عظیم و آن بركات بینظیر در سراى جاودان، راز درخواست بسیار پیشوایان از خداوند سبحان است كه:
«و اجعل الرضا بقضائك و قدرك اقصى عزمى و نهایتى و ابعد همى و غایتی؛27
پروردگارا! رضا به قضا و قدر خود را بلندمرتبهترین اراده و خواست من و نقطه بیانتها و دورِ همّت و مقصدم قرار ده.»
چنین است كه زهراى اطهر(س) با شناختى بسیار و بیكران میفرمود:
«رضیتُ بمارضى اللّهُ و رسولهُ؛28
راضى هستم به آنچه كه خداوند و رسول او برایم پسندیدهاند.»
«رضیت باللّه ربّا و بك یا ابتاه نبیا و بابن عمى بعلاً و ولیا؛29
رضایت دارم از خداوند، پروردگارم و از شما اى پدرم، رسول او و از پسرعمام شوهر و ولیام.»
«یا ابه سلّمتُ و رضیتُ و توكلتُ باللّه؛30
پدرجان! پذیرفتم و قبول كردم و رضایت دادم و توكل به خداى متعال میكنم.»
گویى ترجمان این بینش ناب فاطمى، این سروده سبز و قدوسى است كه:
ما از ازل رضا به قضاى خدا شدیم
زان تا ابد رضاى قضا در رضاى ماست
عهدى نبستهایم كه در هم توان شكست
سختى كه هیچ سست نگردد وفاى ماست
یك شب قدم ز چاه طبیعت برون گذار
تا بنگرى صفاى فلك از صفاى ماست
گفتم كه عیسى از چه كند زنده مرده را
گفتا نتیجه نفس جانفزاى ماست31
«خشیت» و خوف آن بانوى عابد و زاهد در زندگى، برگى دیگر از دفتر معرفتآفرین آن حضرت است كه بلنداى عظمت و شخصیت معنوى فاطمه(س) را ترسیم میكند و یادآور «باور قلبی» و «یقین تمامعیار و تمام جهات» آن حضرت است.
آنگاه كه آیه: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَهَا سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ؛32
و قطعا وعدهگاه همه آنان دوزخ است. دوزخى كه براى آن هفت در است و از هر درى بخشى معین از آنان وارد میشوند.»
بر رسول خدا(ص) نازل شد، پیامبر اكرم(ص) با شدت بسیار گریست و اصحاب هم از شدت گریه او گریستند، اما نمیدانستند چه چیزى باعث شده است كه آن حضرت این گونه میگرید و از هیبت رسول خدا(ص) كسى هم جرئت پرسش نداشت. اصحاب میدانستند كه آن حضرت با دیدن زهراى اطهر(س) شادمان میشود، از اینرو سراغ فاطمه(س) رفتند تا با آوردن وى، پیامبر را شادمان و خرسند سازند و از گریه آرام شود. چون دخت عزیز رسول خدا(ص) آمد، رو به پدر كرد و گفت: فدایتان شوم چه شده است؟
پیامبر(ص) لب به سخن گشود و آیات نازلشده را همراه با جریان نزول آیات بیان كرد. به یك باره رنگ از رخسار فاطمه(س) پرید و به روى خود زد و ناله برآورد و گفت:
«اَلْوَیل ثمَّ اَلْوَیل لِمَنْ دَخَلَ النّار؛
اى واى، اى واى بر كسى كه داخل آتش شود.»
علی(ع) هم دست بر سر خود گذارد و با گریه میگفت:
«واعبد سَفَراه وا قِلّة زاداه فى سَفَرِ الْقیامَه؛33
آه از راه طولانى و آه از توشه كم در سفر قیامت.»
در روایتى دیگر است كه روزى رسول خدا(ص) نزد فاطمه(س) آمد و او را گریان دید، فرمود:
اى نور چشم من، چه چیزى باعث گریه تو شده است؟
پاسخ داد: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا؛34
و آنان را گرد میآوریم و هیچ یك را فروگذار نمیكنیم.»35
آرى، این باور و بینش سبب گردید كه آن بانوى جوان با سن و سالى اندك به هنگام نماز و راز و نیاز، از خوف خداوند، نفسهایش به شماره افتد و هر لحظه و هر مكان از زندگى خویش را در محضر پروردگار خویش احساس كند؛ شیوهاى عرشى كه تمامى رسولان، پاكان، معصومان و صالحان علیهمالسلام از آغاز تا فرجام آفرینش داشتهاند و خواهند داشت. و به راستى كه ثمره دانش و دانایى واقعى و معرفت و بینایى حقیقى جز این مائده معنوى و مشعل همیشه روشن الهى نیست، كه با آمدن این روشنى، تمامى تاریكیهاى عصیانها و نسیانها از سراى دل و رواق اندیشه رخت میبندد و وجود انسان را حسنیهاى نورانى و ملكوتى میسازد:
علم چه بود؟ از همه پرداختن
جمله را در گام اول باختن
این هوسها از سرت بیرون كند
خوف و خشیت در دلت افزون كند
«خشیةُ اللّه» را نشان علم دان
«اِنّما یخشی» تو در قرآن بخوان36
از دیگر بینشهاى ناب فاطمی(س)، «نرمخویى نسبت به همگان» و «احترام در باره زنان» است كه آن حضرت به طور كوتاه و گویا فرمود:
«بهترین شما كسى است كه بیش از همه نرمخوتر است و بهتر از بقیه به زنِ خود احترام میگذارد.»37
«خوشرویی» به هنگام برخورد با انسانیهاى خداجو و دینباور، جلوهاى جلابخش در جلوههاى اخلاقى است كه آن بانوى بزرگ در باره آن میفرمود:
«خوشرویى در چهره مؤمن سبب رفتن او به بهشت میشود و در چهره دشمن معاند موجب نجات او از عذاب آتش جهنم میگردد.»38
«سنجیدهگویی» و پرهیزگارى در گفتار و نشست و برخاست، فرازى دیگر از تعالیم اخلاقى دخت آفتاب است؛ آموزهاى كه هر گاه به طور جدّى به آن نگریسته شود و به گونهاى جدّى به آن عمل شود، تحولى بنیادین در شیوه هر یك از ما میآفریند و آرمانگرایى، برجستهسازى مرزهاى اخلاقى و توجه به بایدها و نبایدهاى الهى را در زندگیمان، رسالتى همیشگى میسازد. به سخن زهراى بصیر و عزیز(ع) بنگریم كه فرمود:
«پدرم رسول خدا به من فرمود: بدترین امت من كسانى هستند كه از نعمتهاى فراوان تغذیه میكنند، غذاهاى رنگارنگ میخورند، جامههاى رنگارنگ میپوشند و بیپروا سخن میگویند.»39
شناختى چنین والا نسبت به وظایف و تكالیف انسانهاى ارزشمدار سبب گردیده بود كه فاطمه(س) در سراسر زندگى خود داراى «ادب» نسبت به خدا و خلق خدا باشد و حدّ هر چیزى را حفظ كند. بیجهت نبود كه امسلمه همسر رسول خدا(ص) میگفت: «پس از ازدواج با پیامبر(ص)، من عهدهدار امور دختر آن حضرت شدم اما به خدا قسم او باادبتر و آگاهتر از من به همه مسائل بود.»40
نمادهاى گویاى این صفت برجسته آن بود كه زهراى عزیز(س) همیشه میهمان را بر خود و خانوادهاش41 ترجیح میداد و از گرفتارى و دربند بودن انسانها به عنوان «بنده»، «غلام» و «كنیز» رنج میبرد و از قول پدر خویش میفرمود:
«من اعتق رقبة مؤمنة، كان بكل عضو منها فكاك عضو منه من النّار؛42
هر كس بنده مؤمنى را آزاد كند، در مقابل هر عضوى از اعضاى او، براى وى آزادى عضوى از آتش به بار خواهد آمد.»
حساسیت زهراى اطهر(س) به گونهاى بود كه احتیاطها و پرهیزهاى دقیق و عمیقى از خود نشان میداد. از اینرو جمله آن حضرت كه «تنها خداوند میداند كه چقدر خوشحالم»، براى هیچ لذت مادى و ظاهرى زندگى بیان نشد و فقط در جلوه عفاف و پاكدامنى و ورع و پرهیزگارى آن بانوى والا مطرح شد، آن زمانى كه بنا به پیشنهاد على و فاطمه علیهماالسلام، رسول خدا(ص) امور منزل را تقسیم كرد و كارهاى بیرون را به عهده امیر مؤمنان(ع) گذارد و امور داخل خانه را براى فاطمه زهرا(س) مشخص كرد، فاطمه(س) فرمود:
«تنها خداوند میداند كه چقدر خوشحالم از اینكه رسول خدا مرا عهدهدار مسئولیتهاى خانه فرمود و همین را براى من كافى دانست.»43
گرچه شخصیتى چون زهراى مرضیه(س) در رفت و آمد اجتماعى و گفتگوهاى فردى و خانوادگى، نمونه و الگوى شایستهاى محسوب میشود، اما در نگاه او ـ در صورت امكان باید از كمترین ارتباطات با بیگانگان و نامحرمان پرهیز كرد تا سراى وجود انسان از هر غبار گناه و خار و خاشاك معاصى دور ماند.
فاطمه(س):
كسى كه عبادت خالصانه خود را به سوى خدا فرستد پروردگار بزرگ برترین
مصلحت او را به سوى وى روانه میكند.و چون آینهاى صاف و شفاف باشد.
آرى با چنین شناختى باید بگوییم:
به حُسن خلق و وفا كس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انكار كار ما نرسد
اگر چه حُسنفروشان به جلوه آمدهاند
كسى به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد 44
پاورقى ها:
1 ـ رهبر كبیر انقلاب، حضرت امام خمینی(ره).
2 ـ نقطههاى آغاز در اخلاق عملى، ص15 و 16؛ ر.ك: علم اخلاق اسلامى، ص21، 94، 103 و 411؛ چهل حدیث، ص175 و 385؛ معراجالسعاده، ج1، ص294 و 633؛ جهاد اكبر، ص45.
3 ـ همزه، آیه 3؛ ر.ك: تفسیر التحریر، ج2، ص188؛ تفسیر الجدید، ج3، ص347؛ تفسیر الكاشف، ج1، ص48.
4 ـ علق، آیه 6 و 7؛ ر.ك: عبس، آیه 5؛ اللیل، آیه 8.
5 ـ طه، آیه 64؛ ر.ك: تفسیر الكاشف، ج2، ص20؛ تفسیر الكبیر فخر، ج5، ص205 و ج10، ص80؛ تفسیر كشفالاسرار، ج2، ص87.
6 ـ الاعلى، آیه 14؛ ر.ك: تفسیر المراغى، ج5، ص166؛ تفسیر ملاصدرا، ج5، ص54؛ تفسیر المنیر، ج9، ص98.
7 ـ الشمس، آیه 9؛ ر.ك: الكافى، ج1، ص401 و ج2، ص101، 107 و 232؛ وسائلالشیعه، ج2، ص13، 107 و 142.
8 ـ مؤمنون، آیه 1؛ ر.ك: بحارالانوار، ج1، ص168 و ج9، ص95 و ج40، ص89.
9 ـ دخان، آیه 51؛ ر.ك: اعلامالدّین، ص117 و 136؛ بصائرالدرجات، ص25؛ تحفالمؤمن، ص207 و 297.
10 ـ شعراء، آیه 58؛ ر.ك: دخان، آیه 36.
11 ـ كهف، آیه 46؛ ر.ك: بحارالانوار، ج106، ص108؛ الاحتجاج، ج1، ص207؛ ارشادالقلوب، ج1، ص133.
12ـ شعراء، آیه 88 و 89؛ ر.ك: تفسیر المیزان، ج7، ص73؛ تفسیر كشفالاسرار، ج9، ص345.
13 ـ پروین اعتصامی.
14 ـ كتاب من لا یحضرهالفقیه، ج3، ص567؛ وسائلالشیعه، ج1، ص22؛ الاحتجاج، ج1، ص97؛ بلاغاتالنساء، ص28؛ دلائلالامامه، ص32؛ عللالشرائع، ج1، ص348؛ المناقب، ج2، ص377.
15 ـ تفسیر الامام، ص327؛ عدةالداعى، ص223؛ مجموعه ورام، ج2، ص108؛ بحارالانوار، ج67، ص349 و ج68، ص184.
16 ـ اقبال لاهوری.
17 ـ بحارالانوار، ج43، ص68؛ ر.ك: اعیانالشیعه، ج1، ص308؛ حلیةالاولیاء، ج2، ص41.
18 ـ بحارالانوار، ج43، ص84؛ ر.ك: المناقب، ج3، ص341.
19 ـ مولوی.
20 ـ بحارالانوار، ج39، ص89؛ امالى شیخ طوسى، ص344؛ ر.ك: الاحتجاج، ج1، ص657؛ دلائلالامامه، ص12؛ المناقب، ج3، ص220.
21 ـ الامالى شیخ طوسى، ص668؛ بحارالانوار، ج43، ص105.
22 ـ الكافى، ج1، ص459؛ التهذیب، ج1، ص440؛ الاستبصار، ج1، ص199؛ وسائلالشیعه، ج2، ص530؛ الدعوات، ص254؛ عللالشرائع، ج1، ص184.
23 ـ الكافى، ج1، ص458؛ مسائل على بنجعفر(ع)، ص325.
24 ـ الصراطالمستقیم، ج2، ص92؛ بحارالانوار، ج22، ص490.
25 ـ بحارالانوار، ج43، ص75.
26 ـ الفجر، آیه 27، 28، 29 و 30.
27 ـ مفاتیحالجنان، ص528؛ ر.ك: البلدالامین، ج1، ص110، 161 و 191؛ الصحیفةالسجادیه، ج1، ص154 و 178؛ جنةالامان، ج1، ص394؛ ریاضالسالكین، ج5، ص145.
28 ـ بحارالانوار، ج43، ص149.
29 ـ همان، ج43، ص151؛ ر.ك: الاقبال، ص384؛ البلدالامین، ص51 و 284؛ الدعوات، ص231؛ مصباح كعبى، ص7.
30 ـ بحارالانوار، ج44، ص264 و 221؛ ر.ك: تفسیر فرات كوفى، ص671؛ مصباحالمتهجد، ص208 (با اندكى تفاوت).
31 ـ فروغى بسطامی.
32 ـ حجر، آیه 43 و 44.
33 ـ بحارالانوار، ج43، ص87؛ عوالمالمعلوم، ج11، ص130.
34 ـ كهف، آیه 47.
35 ـ احقاقالحق، ج25، ص527.
36 ـ شیخ بهایی.
37 ـ دلائل الامامه، ص7.
38 ـ تفسیر الامام، ص354.
39 ـ اهلالبیت(ع)، ص131؛ مسند فاطمه(ع)، ص70.
40 ـ بحارالانوار، ج43، ص9 و 10؛ دلائلالامامه، ص11.
41 ـ همان، ج41، ص26.
42 ـ الامالى شیخ طوسى، ص390؛ الكافى، ج1، ص453؛ التهذیب، ج8، ص216؛ ثوابالاعمال، ص138.
43 ـ بحارالانوار، ج43، ص81.
44 ـ حافظ.
شنبه 23/9/1387 - 10:45
شعر و قطعات ادبی
گم کرده راه کعبه عشقم حرم کجاست؟
یا رب فروغ ناصیه صبحدم کجاست؟
جمعه 22/9/1387 - 20:55
خانواده
ای قلم بنویس،ای تاریخ ثبت کن
در میان کوچهیک تن،یاور زهرا نشد.
جمعه 22/9/1387 - 20:52