دعا و زیارت
همنشینی با بدان بدی می آورد.
پنج شنبه 28/9/1387 - 19:59
دعا و زیارت
به عیادت بیمار بروید که شما را به یاد آخرت می اندازد.
پنج شنبه 28/9/1387 - 19:50
دعا و زیارت
وای بر آن که نداند و وای برآن که بداند وعمل نکند.
پنج شنبه 28/9/1387 - 19:45
شعر و قطعات ادبی
خدایا
چه سخت است تنهایی
چه بدبختی آزار دهنده ای است
تنها خوشبخت بودن
بودنی که سخت از کویر است.
دکتر شریعتی
سه شنبه 26/9/1387 - 10:49
دعا و زیارت
دورنماى فتنههاى ناشى از سقیفه از نگاه حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام
مهدى پیشوائى
«... ثمّ اسْتَنْهَضَكم فَوَجَدَكُمْ خِفافا، وَاَحْمَشَكُمْ فَاَلْفاكُمْ غضابا فَوَسَمْتُمْ غَیر اِبِلِكُمْ وَ وَرَدْتُمْ غیرَ مَشْرَبِكُمْ هذا والعَهْدُ قَریبٌ، والكَلْمُ رحیبٌ، والجَرْحُ لَمّا ینْدَمِل، والرّسول لمّا یقْبَرُ، إبْتِدارا زَعَمْتُمْ خَوفَ الْفِتْنَةِ، ألا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْكافِرینَ...1؛
سپس شیطان از شما خواست كه برخیزید، آن گاه دریافت كه شما افراد سبكى هستید، او شما را تحریك و عصبانى كرد و شما را غضبناك یافت. آن گاه شما شترهاى دیگران را داغ نمودید علامت مالكیت زدید و براى نوشیدن آب از غیر راه خود وارد شدید... و این اعمال شما در حالى صورت گرفت كه عهد شما نسبت به پیامبر صلیاللهعلیهوآله نزدیك است، و جراحتى كه به واسطهى رحلت پیامبر وارد شده، هنوز وسیع و تازه است، و جراحتى كه بر ما وارد شده، هنوز التیام پیدا نكرده است. و رسول خدا هنوز دفن نشده بود. خیلى با عجله این كار را كردید. خیال كردید كه اگر این كار را نكنید فتنه پدید میآید. آگاه باشید كه در فتنه سقوط كردند، و حتما جهنم كافران را احاطه میكند...»2.
آنچه در بالا خواندید، بخشى از خطبهى فدكیهى حضرت فاطمه علیهاالسلام است كه به دنبال تصرف فدك توسط خلیفهى اول آن بانوى بزرگ، در برابر خلیفه و در حضور مهاجران و انصار ایراد فرمود.
گرچه این خطبه به مناسبت غصب فدك ایراد شده، امّا محور بخشهایى از آن، موضوع خلافت و رهبرى جامعهى اسلامى است.
دختر گرامى پیامبر صلیاللهعلیهوآله در سخنان تند و عتاب آمیز خود، كسانى را كه وصى و برادر پیامبر صلیاللهعلیهوآله را از صحنهى رهبرى كنار زده، خود زمام امور مسلمانان را در دست گرفتند، مورد انتقاد قرار داده كه آلت دست شیطان شده به حوزهى «خلافت» وارد شدند كه حق آنان نبوده و هنوز سوگ رسول خدا فراموش نشده شتاب زده دست به اقدامى زدند (ماجراى سقیفه) كه آنان را در گرداب فتنه افكند.
فتنه افكنى، یا دستاویز گریز از فتنه!
نكتهاى كه در این بخش از سخنان حضرت فاطمه علیهاالسلام جلب توجّه میكند، این است كه توجیه نادرست صحنهگردانان سقیفه در مورد انتخاب خلیفه را افشا كرده، عواقب زیانبار آن را بیان میكند و میگوید: «خیال كردید
اگر این كار را نكنید فتنه پدید میآید، آگاه باشید كه در فتنه سقوط كردید.»
در این جا این سؤال پیش میآید كه آنان كدام فتنه را دستاویز قرار دادند و مقصودشان از فتنه چه بود؟ و مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام از این كه آنان در فتنه سقوط كردند، چیست؟
چنان كه در كتب تاریخ اسلام مطرح شده و قرائن نیز آن را تأیید میكند، مقصود آنان از فتنه، ارتداد امت، آشوب و هرج و مرج و از هم گسیختن نظام اسلامى به دنبال انتشار خبر رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، و پیدایش خلأ قدرت در مركز حكومت اسلامى بود. آنان به این عنوان كه از چنین فتنهاى جلوگیرى كنند، پیش از آن كه پیكر پاك پیامبر عظیمالشأن اسلام صلیاللهعلیهوآله را به خاك بسپارند، و در حالى كه على علیهالسلام و بنى هاشم سرگرم مراسم غسل پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودند، به سقیفه شتافته در صدد تعیین خلیفه و زمامدار مسلمانان برآمدند! امّا مگر آن تشریفات چه قدر وقت میخواست كه در آن مدت، بیم فتنه میرفت؟ آیا در همان مدت اندك، خبر رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله (با نبودن وسائل ارتباطى امروزی) در سراسر كشور اسلامى منتشر میشد و همه چیز به هم میریخت. این سؤالها در صحّت و درستى نگرانى از فتنه، ایجاد تردید میكند. از این رو حضرت فاطمه علیهاالسلام با تعبیر، زَعم، پندار و خیال از آن یاد كرده است.
امّا این كه آنان چگونه در فتنه سقوط كردند ـ كه موضوع اصلى این نوشتار است ـ پاسخ این است كه آنان با این اقدام خود منشأ اختلاف و دو دستگى و شكاف در جامعه اسلامى شدند. شكافى كه تاكنون پر نشده است. گرچه آن روزها با بیعت مردم با ابوبكر، كار تعیین زمامدار به ظاهر پایان یافت، امّا این انتخاب عواقبى را به دنبال داشت كه هر چه مسلمانان از آن سالها دورتر شدند، آثار نامطلوب آن بیشتر پدیدار گشت. خاطرهى اختلاف و كشمكشهاى مسلمانان بر سر امامت و خلافت، خاطرهاى تلخ و غمانگیز است. كدام فتنهاى بزرگتر از قرنها اختلاف و كشمكش و خونریزى كه سنگ زیر بناى آن در سقیفه گذاشته شد.
شهرستانى مینویسد:
«هرگز در اسلام هیچ شمشیرى به خاطر یك بنیاد دینى، چون شمشیرى كه به خاطر امامت كشیده شد، آهیخته نگردید.»3
پردههاى دیگرى از فتنهها
فاطمهى زهرا علیهاالسلام در خطبهى دیگرى، پردههاى دیگرى از فتنههاى ناشى از سقیفه را فاش ساخته است. دختر پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، این خطبه را هنگامى ایراد كرد كه گروهى از زنان مهاجران و انصار براى عیادت و احوال پرسى از او ـ كه در اثر حمله به خانهاش مصدوم و بیمار بود ـ رفته بودند.
آن بانوى بزرگ در فرازى از این خطبه فرمود:
«آگاه باشید به جانم سوگند! این حكومتى كه پدید آوردند، تازه آبستن شده است. پس صبر كنید تا ببینید چه ثمرهاى به بار میآورد. آن گاه از آن به اندازهى ظرفهاى بزرگ به جاى شیر خون تازه و سمّ كشنده بدوشید! این جا است كه كسانى كه به راه باطل رفتهاند، زیانكار میشوند و آیندگان، عاقبت آنچه را كه گذشتگان تأسیس كردند، خواهند دید. اكنون كه به مراد خود رسیدید از بابت دنیاى خود خوش باشید و قلبا براى فتنههایى كه خواهد آمد، مطمئن باشید. و بشارت باد بر شما به شمشیرهاى برندهاى كه به دنبال آن میآید و قدرت متجاوزى كه حداكثر ظلم و تعدّى را روا میدارد و به هرج و مرجى فراگیر كه همه جا را شامل میشود و به استبدادى از ظالمین كه
مقدار اندكى از بیتالمال را باقى میگذارد، به گونهاى كه كسى در آن رغبت نمیكند و جمعیت شما را درو میكند همه را قتل عام میكند، پس حسرت و اندوه با شما باد، و به كدامین سو میروید؟... .»4
در این سخنان كوتاه، امّا رسا و گویا، حوادث تلخ و اندوهبار چند دهه پس از رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به روشنى ترسیم شده است كه ریشه در سقیفه داشت. زیرا با روشى كه در انتخاب خلیفه پیش گرفته شد، افراد دیگرى نیز كه خود را از خلفاى اولیه كمتر نمیدانستند، به فكر خلافت افتادند و كشمكش و رقابت بر سر خلافت در گرفت و منتهى به جنگها و خونریزیها شد.
از طرف دیگر مسیرى كه در مورد خلافت در پیش گرفتند، موجب شد كه با فراهم شدن تدریجى زمینه و موافقت عملى خلیفه دوم و سوم، بنیامیه به حكومت برسند و با ظلم و ستم و تجاوز و تعدى ـ كه بر هیچ مورخى پوشیده نیست ـ با مردم رفتار كردند و بیت المال مسلمین را به یغما بردند. با توجه به این حوادث، سخنان حضرت فاطمه علیهالسلام در این زمینه، از نظر تحلیل اجتماعى و سیاسى در تاریخ اسلام بسیار ارزنده و تكان دهنده است.
شاخصهاى گویا از فتنهها
چنانكه اشاره شد، ماجراى سقیفه، افرادى از صحابهى بزرگ رسول خدا را به فكر خلافت افكند. به ویژه شوراى شش نفرى خلافت كه توسط خلیفهى دوم طراحى شد ـ و خود دنبالهى سقیفه بود ـ اعضاى شورا را به فكر خلافت انداخت و خود را براى این منصب شایسته یافتند5
و پس از آغاز خلافت على علیهالسلام به مخالفت برخاستند، و این موضوع به اضافه قدرت یافتن معاویه با موافقت دو خلیفهى قبلى، موجب بروز جنگهاى جمل، صفین و نهروان شد و تلفات
هرگز در اسلام هیچ شمشیرى به خاطر یك بنیاد دینى، چون شمشیرى كه به خاطر امامت كشیده شد، آهیخته نگردید.
سنگینى به بار آورد كه هیچ فتنهاى با آن قابل مقایسه نمیباشد. براى آن كه به عمق فتنه پى ببریم كافى است به آمار تلفات سه جنگ یاد شده توجه كنیم:
به گفتهى یعقوبی: «در جنگ جمل بیش از سى هزار نفر از طرفین كشته شدند و تلفات جنگ نهروان بالغ بر چهار هزار بود.»6
و به اعتقاد مسعودى، مجموع كشته شدگان جنگ صفین از عراقیها و شامیها، هفتاد هزار نفر بود كه بیست و پنج هزار نفر آن عراقى و چهل و پنج هزار نفر شامى بودند.»7
عمق فاجعه هنگامى آشكارتر میشود كه بدانیم مجموع كشتگان در جنگهاى زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را (از طرفین) حدود هزار و پانصد نفر تخمین
زدهاند در حالى كه در آن زمان، جنگ با كفار و مشركان بود اما در سه جنگ یاد
شده، جنگ، جنگ مسلمان با مسلمان و جنگ اهل قبله با اهل قبله بود!.
حمله به خانهى حضرت فاطمه علیهاالسلام از نظر علماى اهل سنت
در این جا به مناسبت بحث، لازم است گفته شود كه مدرك و مأخذ حمله به خانهى حضرت فاطمه علیهاالسلام تنها منابع و مدارك شیعى نیست بلكه در تعدادى از منابع اهل سنت نیز به این معنا تصریح شده است.4
به عنوان نمونه «طبری» مورّخ نامدار اهل سنت، از ابوبكر نقل میكند كه به هنگام احتضار از نه چیز اظهار ندامت میكرد و یكى از آنها این بود كه میگفت: ... «كاش دستور ورود به خانهى فاطمه را نداده بودم، هر چند آن را به قصد جنگ بسته بودند... .8»
ابن قتیبه دینورى نیز در مورد آتش زدن در خانهى حضرت فاطمه علیهاالسلام مینویسد: «و إن ابابكر رضیاللهعنه قفقد قوما تخلّفوا عن بیعته عند على كرّم اللّه وجهه، فبعث الیهم عمر، فجاء فناداهم و هم فى دار على، فأبَوا ان یخرجوا فدعا بالحطب و قال: والذى نفس عمر بیده، لتخرجنّ او لأحرقنّها على من فیها،
فقیل له: یا ابا حفص ان فیها فاطمة؟، فقال: و إن ... .9
همچنین نظّام ـ كه یكى از علماى برجستهى معتزله بوده ـ در این باره میگوید: «ان عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى القت الجنین من بطنها، و كان یصیح: احرقوا دار ها بمن فیها، و ما كان فى الدار غیر على و فاطمة و الحسن و الحسین.»10
پاورقى ها:
1 ـ این خطبه در منابع متعدد، و از آن جمله در كتاب الأحتجاج احمد بن على طبرسى، ط نجف، 1350 ه··، ص 61 ـ 66 نقل شده است.
2 ـ عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى، الأمامة والسیاسة، تحقیق استاد على شیرى، قم، منشورات الشریف الرضى، ج 1، ص 30.
3 ـ شهرستانى، محمد بن عبدالكریم، كتاب الملل و النحل، ط 2، قاهره، مكتبة آنجلو المصریة، ج 1، ص 30.
4 ـ طبرسى، الأحتجاج، ص 66؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، تهران، المكتبة الأسلامیة، ج 43، ص 160.
5 ـ ابن واضح، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، نجف، المكتبة الحیدریة، 1384 ه··، ج 2، ص 172، ص 182. مرحوم شیخ مفید مینویسد: دربارهى شمار كشتگان در جنگ بصره (جمل) روایات، مختلف است: در برخى آمده است كه شمارشان بیست و پنج هزار بوده است. از عبدالله بن زبیر هم روایت شاذّى نقل شده كه شمار آنان پانزده هزار بوده است. شاید هم سخن ابن زبیر صحیحتر باشد ولى از آنچه همهى اهل علم در این باره گفتهاند، فاصله دارد و نمیتوان آن را پذیرفت
6 ـ ابراهیم بن سیار بن هانیء نظّام.
7 ـ على بن حسین مسعودى، مروج الذهب، ط 1، بیروت، دار الأندلس، ج 2، ص 394.
8 ـ سعد بن ابى وقاص با على علیهالسلام بیعت نكرد و این، علتى جز این نداشت كه او پس از شوراى شش نفرى، خود را رقیب على علیهالسلام و شایستهى خلافت میدانست! زیرا او از اعضاى این شورا بود. (ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 3، ص 191)
9 ـ محمد بن عبدالكریم شهرستانى، كتاب الملل و النحل، ج 1، ص 59.
10- بحار الأنوار - العلامة المجلسى - ج 28 ،صفحه 204
منابع:
1. بحارالأنوار،محمدباقر مجلسى،دارالرضا،ج30،ص17
2. تاریخ یعقوبى،احمد بن ابى یعقوب،المكتبة الحیدریة،محل نجف،تاریخ1384 ه. ق،ج2،ص172، 182
3. نبرد جمل،ترجمه و تحشیهى دكتر محمود مهدوى دامغانى،نشر نى،1،محل تهران،تاریخ1367،ص251
4. مروج الذهب،على بن حسین مسعودى،دار الأندلس،1،محل بیروت،ج2،ص394
5. مأساة الزهراء،سید جعفر مرتضى عاملى،دارالسیرة،محل بیروت،ج2
6. تاریخ الأمم والملوك،محمد بن جریر طبرى،دارالقاموس الحدیث،محل بیروت،ج4،ص52
7. الأمامة والسیاسة،عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى،منشورات الشریف الرضى،محل قم،ج1،ص30
8. كتاب الملل و النحل،محمد بن عبدالكریم شهرستانى،ج1،ص59
9. الأحتجاج احمد بن على طبرسى،طبرسى،محل نجف،تاریخ1350،ص66-61
10. كتاب الملل و النحل،محمد بن عبدالكریم شهرستانى،مكتبة آنجلو المصریة،2،محل قاهره،ج1،ص30
11. الأحتجاج،طبرسى،ص66
12. بحار الأنوار،محمد باقر مجلسى،المكتبة الأسلامیة،محل تهران،ج43،ص160
13. الكامل فى التاریخ،ابن اثیر،دار صادر،محل ،بیروت،ج3،ص191
سه شنبه 26/9/1387 - 10:7
دعا و زیارت
حضرت فاطمه(س)بنیانگذار تشیع
رسول جعفریان
این درست است که تشیع در اصل به حدیث انذار و غدیر بازمیگردد و این هم درست است که اصحابى مانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمار نخستین شیعیان امام علی(ع) بودند، اما باید توجه داشت که همه اینها تنها پس از حضرت فاطمه(س) قرار میگیرند که او نقش اساسى در آغاز حرکت تشیع در بستر تاریخ داشت. در اصل این فاطمه بود که نخستین سنگ بناى تشیع را که تبرى از مخالفان امام علی(ع) و مقام امامت و ولایت وى بود، استوار کرد. تمامى منابع تاریخى گواه هستند که نخستین مخالفان سقیفه که همگى از اصحاب رسول خدا(ص) بودند، در خانه فاطمه زهرا(س) اجتماع کردند.
بیشتر این افراد که زبیر هم در جمع آنان بود با تهدید و تطمیع خانه را ترک کردند. خود امام علی(ع) باقى ماند و همسرش فاطمه(س). یکى از این دو، میبایست پیشقدم میشد و از امامت دفاع میکرد. بسیار روشن بود که امام علی(ع) باید بماند و این تنها فاطمه(س) است که میبایست آشکار به دفاع از امامت بپردازد، حتى اگر جانش را سر این راه بگذارد.
مبارزات فاطمه زهرا(س) در منابع ثبت و ضبط شده و هیچ کس، حتى دروغگوترین راویان اخبار هم نمیتوانند آن را انکار کنند. این مبارزات در قالب دفاع از حقوق حقه خود و شوهرش، نخستین سنگ بناى تشیع فاطمى و سپس تشیع علوى است. زمانى که این مبارزات به نتیجه نرسید آن حضرت تلاش کرد تا نشان دهد راهش از دیگران جداست.
عبدالرزاق صنعانى نویسنده کتاب یازده جلدى «المصنف» (ج 3، ص 521) که یکى از آثارى است که منصفانه اخبار و احادیث و فتاوى را منعکس کرده و نویسنده آن چهل سال پیش از بخارى درگذشته، به سند معتبرى نقل میکند که : فاطمه را شب دفن کردند و براى خواندن نماز بر وى، ابوبکر را خبر نکردند و این به خاطر مسائلى بود که میان آنها گذشته بود ـ کان بینهما شیء ـ در همان خبر آمده است که فاطمه خود به این مطلب وصیت کرده بود.
متن دیگرى که همانجا آمده به نقل از عایشه چنین است: «اَنَّ علیاً دَفَن فاطمه لیلاً و لم یؤذن بها أبابکر». على فاطمه را شبانه دفن کرد و ابوبکر را خبر نکرد.
خبر دفن شبانه فاطمه را با یک هدف سیاسى، ابن ابى شیبه هم با سند شناختهشدهاى از هشام بن عروه از پدرش عروه بن زبیر نقل کرده است.(مصنف ابن ابى شیبه ، ج 3، ص 226).
در خبر دیگرى عبدالرزاق(المصنف ، ج 5، ص 472) به نقل از عایشه آورده است که گفت: فاطمه و عباس براى میراث خویش به سراغ ابوبکر آمدند. در همان حال آنها فدک را هم میخواستند. ابوبکر گفت: از پیامبر شنیده است که گفت ما(پیامبران) چیزى به ارث نمینهیم. آنچه از ما میماند، صدقه است. آل محمد هم از همین صدقه بهره برند. من هر آنچه را محمد کرده انجام میدهم. فاطمه(س) سخن او را نپذیرفت: «فهجرته فاطمه»، فاطمه با او قهر کرد و در این باره با او سخن نگفت تا درگذشت. علی(ع)، فاطمه را شبانه دفن کرد و ابوبکر را خبر نکرد.
این برخورد روش برخورد شیعیان را با دستگاه خلافت روشن کرد و تشیع را در مسیر تاریخ فعال نمود. در همان نقل از عایشه آمده است که فاطمه(س) شش ماه پس از پیامبر زنده بود و در آن مدت على هم در پناه فاطمه میزیست و بیعت نکرد. اما وقتى فاطمه(س) رحلت کرد، علی(ع) پشتیبانش را از دست داد و مردم از او رویگردان شدند.
البته دلیل بیعت امام علی(ع) صرفا این مطلب نبود. بلکه آن حضرت همان طور که بارها و بارها در سخنرانیها و خطبههایش در کوفه گفت، به خاطر خطرهایى که اسلام را تهدید مینمود، بیعت کرد. در ادامه نقل پیشین، شخصى به زهرى راوى آن خبر میگوید: راستى على تا شش ماه بیعت نکرد؟ زهرى پاسخ داد: آرى، نه او نه هیچ یک از بنى هاشم در این مدت بیعت نکردند و على هم وقتى بیعت کرد که دید، چهرههاى برجسته ـ وجوه الناس ـ از او رویگردان شدند.
بنابراین تردید نباید کرد که تشیع سیاسى در نخستین قدم در رفتار سیاسى حضرت فاطمه زهرا(س) تعریف شد. اگر شوهرش به هر دلیل میبایست بیعت میکرد او هرگز بیعت نکرد، با خلفا حرف نزد و حتى اجازه حضور آنان را بر جنازه خود را نداد.
به علاوه خطبه حضرت زهرا(س) نخستین منشور تشیع است. مضامین آن را آنچه که بعدها در خطبههاى امام علی(ع) و نیز در متن دعاى ندبه آمد و دیدگاههاى تاریخى شیعه را نسبت به گذشته و آمال و آرزوهاى شیعه را براى آینده ترسیم میکند، هماهنگ است.
تحلیلى که در آن خطبه از نزاع داخلى قریش، مجادله آنان بر سر قدرت و از میان بردن حق امام علی(ع) ارایه شد همان دیدگاههاى تاریخى شیعه است. چنین تحلیلى را بعدها بارها و بارها در خطبههاى امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) میبینیم. تحلیلى اینچنین که قریش حق ما را ندادند، ما احق مردم به خلافت بودیم و انگیزه آنان در این حقکشى، چیزى جز ضربههایى نبود که قریش در بدر و احد از شمشیر حمزه و على تحمل کرده بودند و در اصل آنها با این کار انتقام خود را از على گرفتند.
بنابراین براى بنیانگذارى تشیع توسط فاطمه زهرا(س) سند مهم دیگر، همین خطبه است که بنیادهاى اصلى و اساسى تشیع را در زمینه دیدگاه تاریخى شیعه نسبت به وقایع صدر اسلام، به تصویر میکشد. فاطمه زهرا(س) از همان زمان پیامبر(ص) دریافته بود که قریش، حتى کسانى از آنها که مسلمان شدهاند و گویى در بدر و احد هم شرکت کردهاند، از حمزه که شهید شده نگران هستند. او میدانست که آنان قصد دارند تا شخصیت حمزه را به فراموشى بسپارند.
وقتى حمزه شهید شد آنان خشنود شدند. با شهادت جعفر بن ابى طالب آنان باز هم خشنودتر شدند و فاطمه(س) براى اینکه یاد حمزه را نگاه دارد بنا به روایت امام صادق(ع) هر هفته، روزهاى جمعه به زیارت قبر حمزه میرفت(المصنف، ج 3 ، ص 572) و بنا به نقلى که در صفحه 574 همان کتاب آمده، آن حضرت روى قبر حمزه، علمى نصب کرده بود تا محل قبر او را بشناسد و بیابد تا یاد حمزه بماند و قریش نتوانند اثر آن را محو کنند که البته هم نتوانستند.
بنابراین فاطمه(س) قبر حمزه را با علامت مشخص میکند تا بتواند ستونى براى تشیع بنا کند. همان طور که قبر خود را محو میکند تا باز هم کینهاى در قلب شیعه نسبت به قریش و رفتار زشت آنان با دختر پیامبر و در واقع با علی(ع) و امامت او نگاه دارد.
سه شنبه 26/9/1387 - 9:57
دعا و زیارت
چهره مقدس و ملكوتى فاطمه زهرا(س)
محمد جواد طبسى
در تاریخ اسلام آنقدر تابناك و روشن است كه چندان به تحقیق و بررسى نیاز ندارد، اما با توجه به ایام شهادت آن بزرگوار شایسته است اندكى درباره فضایل حضرتش گفتگوكنیم. براین اساس، به سراغ روایات نورانى معصومان علیهم السلام مىرویم تا بامقام و جایگاه آن حضرت در قیامت آشنا شویم.
كیفیتبرانگیخته شدن
برانگیخته شدن و رستاخیز از لحظات بسیار سخت و وحشتناك آینده بشر است، زمانى كه معصومان علیهم السلام همواره بدان مىاندیشند و گاه از خوف آن بیهوش مىشدند. فاطمه(س) نیز چنین بود و بیشتر بدین زمان مىاندیشید. فكر زنده شدن، عریان بودن انسانها در قیامت، عرضه شدن به محضر عدل الهى و... او را در اندوه فرو مىبرد. امیرمؤمنان على(ع) مىفرماید:
«روزى پیامبرخدا(ص) بر فاطمه(س) وارد شد و او را اندوهناك یافت. فرمود: دخترم! چرا اندوهگینى؟
فاطمه پاسخ داد: پدرجان! یاد قیامت و برهنه محشور شدن مردم در آن روز رنجم مىدهد.
پیامبر فرمود: آرى دخترم! آن روز، روز بزرگى است، اما جبرئیل از سوى خداوند برایم خبر آورد من اولین كسى هستم كه برانگیخته مىشوم، سپس ابراهیم و آنگاه همسرت علىبن ابىطالب(ع). پس از آن، خداوند جبرئیل را همراه هفتاد هزار فرشته به سوى تو مىفرستد. وى هفت گنبد از نور بر فراز آرامگاهتبرقرار مىسازد. آنگاه اسرافیل لباسهاى بهشتى برایت مىآورد و تو آنها را مىپوشى. فرشته دیگرى به نام زوقائیل مركبى از نور برایت مىآورد كه مهارش از مروارید درخشان و جهازش از طلاست. تو بر آن مركب سوار مىشوى و زوقائیل آن را هدایت مىكند. در این حال هفتاد هزار فرشته با پرچمهاى تسبیح پیشاپیش تو راه مىسپارند. اندكى كه رفتى، هفتاد هزار حورالعین در حالى كه شادمانند و دیدارت را به یكدیگر بشارت مىدهند، به استقبالت مىشتابند. به دست هریك از حوریان منقلى از نور است كه بوى عود از آن بر مىخیزد... آنها در طرف راستت قرار گرفته، همراهتحركت مىكنند. هنگامى كه به همان اندازه از آرامگاهت دور شدى، مریم دختر عمران همراه هفتاد هزار حورالعین به استقبال مىآید و برتو سلام مىگوید. آنها سمت چپت قرار مىگیرند و همراهتحركت مىكنند. آنگاه مادرت خدیجه، اولین زنى كه به خدا و رسول او ایمان آورد، همراه هفتاد هزار فرشته كه پرچمهاى تكبیر در دست دارند، به استقبالت مىآیند. وقتى به جمع انسانها نزدیك شدى، حواء با هفتاد هزار حورالعین به همراه آسیه دختر مزاحم نزدت مىآید و با تو رهسپار مىشود.
حضور فاطمه در میان مردم
فاطمه جان، هنگامىكه به وسط جمعیتحاضر در قیامت مىرسى، كسى از زیر عرش پروردگار به گونهاى كه تمام مردم صدایش را بشنوند، فریاد مىزند: چشمها را فرو پوشانید و نظرها را پایین افكنید تا صدیقه فاطمه، دخت پیامبر(ص) و همراهانش عبور كنند.
پس در آن هنگام هیچ كس جز ابراهیم خلیلالرحمان و علىبن ابىطالب(ع) و... به تو نگاه نمىكنند. (1)
جابربن عبدالله انصارى نیز در حدیثى از پیامبرخدا(ص) این حضور را چنین توصیف مىكند:
روز قیامت دخترم فاطمه بر مركبى از مركبهاى بهشت وارد عرصه محشر مىشود. مهار آن مركب از مروارید درخشان، چهار پایش از زمرد سبز، دنبالهاش از مشك بهشتى و چشمانش از یاقوت سرخ است و بر آن گنبدى از نور قرار دارد كه بیرون آن از درونش و درون آن از بیرونش نمایان است. فضاى داخل آن گنبد انوار عفو الهى و خارج آن پرتو رحمتخدایى است. بر فرازش تاجى از نور دیده مىشود كه هفتاد پایه از در و یاقوت دارد كه همانند ستارگان درخشان نور مىافشانند.
در هریك از دو سمت راست و چپ آن مركب هفتاد هزار فرشته به چشم مىخورد.
جبرئیل مهار آن را در دست دارد و با صداى بلند ندا مىكند: نگاه خود فراسوى خویش گیرید و نظرها پایین افكنید. این فاطمه دختر محمد است كه عبور مىكند.
در این هنگام، حتى پیامبران و انبیا و صدیقین و شهدا همگى از ادب دیده فرو مىگیرند تا فاطمه(س) عبور مىكند و در مقابل عرش پروردگارش قرار مىگیرد. (2)
منبرى از نور براى فاطمه(س)
در ادامه گفتگوى پیامبر با دختر گرامىاش درباره چگونگى حضور وى در عرصه قیامت، چنین مىخوانیم: سپس منبرى از نور برایتبرقرار مىسازند كه هفت پله دارد و بین هر پلهاى تا پله دیگر صفهایى از فرشتگان قرار گرفتهاند كه در دستشان پرچمهاى نور است. همچنین در طرف چپ و راست منبر حورالعین صف مىكشند... آنگاه كه بر بالاى منبرقرار مىگیرى، جبرئیل مىآید و مىگوید: اى فاطمه! آنچه مایلى از خدا بخواه... (3)
شكایت در دادگاه عدل الهى
اولین در خواست فاطمه در روز قیامت، پس از عبور از برابر خلق، شكایت از ستمگران است.
جابرابن عبدالله انصارى از پیامبر(ص) چنین نقل مىكند: هنگامىكه فاطمه در مقابل عرش پروردگار قرار مىگیرد، خود را از مركب به زیر انداخته، اظهار مىدارد: الهى و سیدى، میان من و كسى كه مرا آزرده و بر من ستم روا داشته، داورى كن. خدایا! بین من و قاتل فرزندم، حكم كن... (4)
براساس روایتى دیگر، پیامبر اكرم(ص) فرمود: دخترم فاطمه در حالى كه پیراهنهاى خونین در دست دارد، وارد محشر مىشود، پایهاى از پایههاى عرش را در دست مىگیرد و مىگوید:
«یا عدل یا جبار احكم بینى و بین قاتل ولدى»
اى خداى عادل و غالب، بین من و قاتل فرزندم داورى كن.
قال:«فیحكم لابنتى و رب الكعبة»
به خداى كعبه سوگند، به شكایت دخترم رسیدگى مىشود و حكم الهى صادر مىگردد. (5)
دیدار حسن و حسین علیهما السلام
دومین خواسته فاطمه در روز قیامت از خداوند چنین است: خدایا! حسن و حسین را به من بنمایان.
در این لحظه، امام حسن و امام حسین علیهما السلام به سوى فاطمه مىروند، در حالىكه از رگهاى بریده حسین خون فوران مىكند. (6)
پیامبر خدا(ص) مىفرماید: هنگامىكه به فاطمه گفته مىشود وارد بهشتشو، مىگوید: هرگز وارد نمىشوم تا بدانم پس از من با فرزندانم چه كردند؟
به وى گفته مىشود: به وسط قیامت نگاه كن.
پس بدان سمت مىنگرد و فرزندش حسین را مىبیند كه ایستاده و سر در بدن ندارد. دخت پیامبر(ص) ناله و فریاد سر مىدهد. فرشتگان نیز (بادیدن این منظره) ناله و فریاد بر مىآورند. (7)
امام صادق(ع) مىفرماید: حسین بن على(ع) در حالى كه سر مقدسش را در دست دارد، مىآید. فاطمه با دیدن این منظره نالهاى جانسوز سر مىدهد. در این لحظه، هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسل و بنده مؤمنى نیست مگر آنكه به حال او مىگرید. (8)
در این موقعیت، خداوند به خشم آمده، به آتشى به نام «هبهب» كه هزار سال در آن دمیده شده تا سیاه گشته و هیچ آسودگى در آن راه نمىیابد و هیچ اندوهى از آنجا بیرون نمىرود، دستور مىدهد كشندگان حسین بنعلى را برگیر و جمع كن... آتش به فرمان پروردگار عمل كرده، همه آنها را بر مىچیند... (9)
شفاعتبراى دوستان اهلبیت علیهم السلام
سومین درخواست فاطمه در روز قیامت از پروردگار، شفاعت از دوستان و پیروان اهلبیت علیهم السلام است كه مورد قبول حق قرار مىگیرد و دوستان و پیروانش را مورد شفاعت قرار مىدهد.
امام باقر(ع) مىفرماید:
هنگامىكه فاطمه به در بهشت مىرسد، به پشتسرش مىنگرد. ندا مىرسد: اى دختر حبیب! اینك كه دستور دادهام به بهشتبروى، نگران چه هستى؟
فاطمه(س) جواب مىدهد: اى پروردگار! دوست دارم در چنین روزى با پذیرش شفاعتم، مقام و منزلتم معلوم شود.
ندا مىرسد: اى دختر حبیبم! برگرد و در مردم بنگر و هر كه در قلبش دوستى تو یا یكى از فرزندانت نهفته است داخل بهشت گردان. (10)
امام باقر(ع) در روایتى دیگر مىفرماید: در روز قیامتبر پیشانى هر فردى، مؤمن یا كافر نوشته شده است. پس به یكى از محبان اهلبیت علیهم السلام كه گناهانش زیاد است دستور داده مىشود به جهنم برده شود. در آن هنگام، فاطمه(س) میان دو چشمش را مىخواند كه نوشته شده است: دوستدار اهلبیت. پس به خدا عرضه مىدارد:
الهى و سیدى! تو مرا فاطمه نامیدى و دوستان و فرزندانم را به وسیله من از آتش دور ساختى و وعده تو حق است و هرگز وعدهات را زیر پا نمىنهى.
ندا مىرسد: فاطمه! راست گفتى، من تو را فاطمه نامیدم و به وسیله تو، دوستان و پیروانت و دوستان فرزندانت و پیروانشان را از آتش دور گردانیدم. وعده من حق است و هرگز تخلف نمىكنم.
اینكه مىبینى دستور دادم بندهام را به دوزخ برند، بدین جهتبود كه دربارهاش شفاعت كنى و شفاعتت را بپذیرم تا فرشتگان، پیامبران، رسولان و همه مردم از منزلت و مقامت آگاهى یابند. حال بنگر، دست هركه بر پیشانىاش «مؤمن» نوشته شده، بگیر و به بهشتببر. (11)
شفاعت دوستان فاطمه از دیگران
عظمت و مقام حضرت فاطمه در روز قیامت چنان است كه خداوند به خاطر فاطمه به دوستان آن حضرت نیز مقام شفاعت مىدهد. امام باقر(ع) به جابر فرمود: جابر! به خدا سوگند، فاطمه(س) با شفاعتخود در آن روز شیعیان و دوستانش را از میان اهل محشر جدا مىسازد. چنانكه كبوتر دانه خوب را از دانه بد جدا مىكند.
هنگامىكه شیعیان فاطمه همراه وى به در بهشت مىرسند، خداوند در دلشان مىافكند كه به پشتسر بنگرند. وقتى چنین كنند، ندا مىرسد: دوستان من!
اكنون كه شفاعت فاطمه را در حق شما پذیرفتم، نگران چه هستید؟
آنان عرضه مىدارند: پروردگارا! ما نیز دوست داریم در چنین روزى مقام و منزلت ما براى دیگران آشكار شود.
ندا مىرسد: دوستانم! بر گردید و بنگرید و هر كه به خاطر دوستى فاطمه شما را دوست داشت و نیز هر كه به خاطر محبت فاطمه به شما غذا، لباس یا آب داده و یا غیبتى را از شما دور گردانیده همراه خود وارد بهشت كنید. (12)
به سوى بهشت
فاطمه(س)، پس از شفاعت از دوستان خود و فرزندانش و رسیدگى به شكایتش در دادگاه عدل الهى به فرمان خدا، با جلال و شكوه خاصى وارد بهشت مىشود. پیامبراكرم(ص) مىفرماید: روز قیامت دخترم فاطمه در حالى كه لباسهاى اهدایى خداوند را كه با آب حیات آمیخته شده، پوشیده، محشور مىشود و همه مردم از مشاهده این كرامت تعجب مىكنند. آنگاه لباسى از لباسهاى بهشتبر وى پوشانده مىشود. بر هزار حله بهشتى براى او با خط سبز چنین نوشته شده است: دختر پیامبر را به بهترین شكل ممكن و كاملترین هیبت و تمامترین كرامت و بیشترین بهره وارد هشتسازید. پس، فاطمه(س) را به فرمان پروردگار در كمال عظمت و شكوه، در حالىكه پیرامونش هفتاد هزار كنیز قرار گرفته، به بهشت مىبرند. (13)
استقبال حوریان بهشتى
رسول خدا(ص) به فاطمه(س) فرمود: هنگامىكه به در بهشت مىرسى، دوازده هزار حوریه، كه تاكنون به ملاقات كسى نرفته و نخواهند رفت در حالىكه مشعلهاى نورانى به دست دارند و بر شترانى از نور كه جهازهایشان از طلاى زرد و یاقوت سرخ و مهارهایشان از لؤلؤ و مروارید درخشان استسوارند، به استقبالت مىشتابند. پس وقتى داخل بهشتشدى، بهشتیان به یكدیگر ورودت را بشارت خواهند داد و براى شیعیانتسفرههایى از گوهر، (14) كه بر پایههایى از نور برقرار ساختهاند، آماده مىسازند و در حالى كه هنوز سایر مردم گرفتار حسابرسىاند، آنان از غذاهاى بهشتى مىخورند. (15)
اولین سخن فاطمه در بهشت
سلمان فارسى از پیامبر اسلام(ص) چنین روایت كرده است: هنگامىكه فاطمه داخل بهشت مىشود و آنچه خداوند برایش مهیا كرده مىبیند، این آیه را تلاوت مىكند:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذى اذهب عناالحزن ان ربنا لغفور شكور الذى احلنا دارالمقامة من فضله لایمسنا فیها نصب و لا یمسنا فیها لغوب. (16)
ستایش و سپاس ویژه خدایى است كه اندوهمان را زدود. بدرستىكه پروردگار ما آمرزنده و پاداش دهنده است، پروردگارى كه در سایه بخشش خود ما را به بهشت و اقامتگاه همیشگىمان فرود آورد. ما در آن جا با رنج و ملالى رو به رو نمىشویم.
نورانى شدن بهشت از نور فاطمه(س)
ابن شهرآشوب مىنویسد:
در بسیارى از كتابها، از جمله كشف ثعلبى و فضائل ابوالسعادات، در معناى این آیه (لایرون فیها شمسا و لازمهریرا) (17)
ونمىبینند در بهشت نه آفتاب و نه سرمایى را.
آوردهاند كه ابن عباس گفت: چنانكه بهشتیان در بهشت هستند، ناگاه نورى مىبینند كه باغهاى بهشت را نورانى كرد. اهل بهشت اظهار مىدارند: خدایا! تو در كتابى كه بر پیامبرت فرستادى، فرمودى:
لایرون فیها شمسا
بهشتیان در بهشتخورشیدى نخواهند دید.
ندا مىرسد: این، نور آفتاب و ماه نیست، بلكه على و فاطمه از چیزى تعجب كرده و خندیدند و از نور آن دو، بهشت روشن گردید. (18)
زیارت انبیا از فاطمه در بهشت
آنگاه كه همه انبیا و اولیاى خدا وارد بهشتشدند، آهنگ دیدار دختر پیامبر خدا مىكنند. رسول خدا(ص) به فاطمه فرمود: هرگاه اولیاى خدا در بهشت مستقر گردیدند، از آدم گرفته تا سایر انبیا همه به دیدارت مىشتابند. (19)
عنایات خداوند به فاطمه در بهشت
پروردگار منان به فاطمه زهرا(س) در بهشت عنایاتى ویژه خواهد داشت. بخشى از آن عنایات چنین است:
1 - خانههاى بهشتى
پیامبرخدا(ص) فرمود: هنگامىكه مرا به معراج بردند و داخل بهشتشدم، به قصر فاطمه رسیدم، درون آن هفتاد قصر بود كه تمام در و دیوار و تاقهایش از دانههاى مروارید سرخ ساخته شده، همه آنها به یك شكل زینت داده شده بود. (20)
2 - همنشینى با پیامبر(ص)
پیامبر اكرم(ص) به على(ع) فرمود:
یاعلى! تو و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من همنشین من هستید. سپس این آیه را تلاوت فرمود:
برادران بر تختهاى بهشتى رو به روى هم مىنشینند. (21)
3 - درجه وسیله
رسول خدا(ص) فرمود: فىالجنة درجة تدعى الوسیلة فاذا سالتم الله فاسالوا لى الوسیلة قالوا یا رسولالله من یسكن معك فیها؟ قال على و فاطمة و الحسن و الحسین (22)
در بهشت درجهاى به نام «وسیله» است. هرگاه خواستید، هنگام دعا، چیزى برایم بخواهید، مقام وسیله را از خداوند خواستار شوید.
گفتند: یا رسولالله! چه كسانى دراین درجه (مخصوص) با شما همنشین خواهند بود؟
فرمود: على، فاطمه، حسن و حسین.
علامه امینى در منقبتبیست و ششم مىنویسد:
از مناقب حضرت زهرا (ص) همراه بودن او با پدر و همسر و فرندانش در درجة الوسیله است. آنجا پایتخت ظمتحضرت حق تبارك و تعالى است و جز پنج تن علیهم السلام هیچ یك از انبیا و اولیا و مرسلین و صالحان و فرشتگان مقرب كسى بدان راه نمىیابد. (23)
4 - سكونت در حظیرة القدس
سیوطى در مسند مىنویسد:
«ان فاطمة و علیا و الحسن و الحسین فىحظیرة القدس فىقبة بیضاء سقفها عرش الرحمن.» (24)
فاطمه و على و حسن و حسین در جایگاهى بهشتى به نام «حظیرةالقدس» در زیر گنبدى سفید به سرمىبرند كه سقف آن عرش پروردگار است.
پیامبرخدا(ص) فرمود: در قیامت، جایگاه من و على و فاطمه و حسن و حسین سرایى زیر عرش پروردگار است. (25)
نویسنده خصایص فاطمه، ضمن بیانى مفصل درباره حظیرةالقدس، مىنویسد: والاترین جایگاهها در هشتحظیرةالقدس است. (26)
5 - بخشیدن چشمه تسنیم به فاطمه(س)
طبرى از همام بنابىعلى چنین نقل مىكند: به كعب الحبر گفتم: نظرت درباره شیعیان علىبنابىطالب چیست؟
گفت: اى همام! من اوصافشان را در كتاب خدا مىیابم. اینان پیروان خدا و پیامبرش و یاران دین او و پیروان ولىاش شمرده مىشوند. اینان بندگان ویژه خدا و برگزیدگان اویند. خدا آنها را براى دینش برگزید و براى بهشتخویش آفرید.
جایگاهشان در فردوس اعلاى بهشت است، در خیمهاى كه اتاقهایى از مروارید درخشان دارد، زندگى مىكنند. آنان از مقربین ابرارند و سرانجام از جام «رحیق مختوم» مىنوشند.
رحیق مختوم چشمهاى است كه به آن «تسنیم» گفته مىشود و هیچ كس جز آنها از آن چشمه استفاده نخواهدكرد. تسنیم، چشمهاى است كه خداوند آن را به فاطمه(س) دختر پیامبر(ص) و همسر علىابن ابىطالب(ع) بخشید و از پاى ستون خیمه فاطمه جارى مىشود. آب آن چشمه چنان گواراست كه به سردى كافور و طعم زنجفیل و عطرمشك شباهت دارد... (27)
پىنوشتها:
1 - بحار الانوار، ج43، ص 225.
2 - فاطمة الزهراء، علامه امینى، ص 74، امالى صدوق، ص16.
3 - بحارالانوار، ج43، ص 225.
4 - امالى صدوق، ص16.
5 - مناقب على بن ابىطالب، ص63.
6 - بحارالانوار، ج43، ص 220.
8 -7 - همان، ص 221.
9 - همان، ص 222.
10 - تفسیر فرات كوفى، ص 114.
11 - بحارالانوار، ج43، ص 15.
12 - تفسیر فرات كوفى، ص 114.
13 - ذخائرالعقبى، ص 48.
14 - كنایه از غذاهایى بسیار خوب است.
15 - بحارالانوار، ج43، ص227.
16 - القطره، ص 192، سوره فاطر، آیه 34.
17 - انسان، آیه13.
18 - مناقب آلابىطالب، ج3، ص329.
19 - بحارالانوار، ج43، ص227.
20 - همان، ص76.
22 - 21 - فاطمة الزهراء، ص99.
23 - همان، ص113.
24 - مسندفاطمه،ص 45، كفایةالطالب، ص 311، بشارةالمصطفى، ص 48.
25 - فاطمه الزهراء، ص 100.
26 - خصایص فاطمه، ص 341.
27 - بشارة المصطفى، ص 50.
سه شنبه 26/9/1387 - 9:51
دعا و زیارت
چشمه خوبیها
مرتضى دانشمند
ما به تو سرچشمهى خوبیها را (خیر فراوان) عطا كردیم.
بررسى چند مفهوم
1ـ موقعیت اجتماعى (social position ) یك فرد ممكن است به چند گروه اجتماعى تعلّق داشته باشد. مثلاً یك معلّم مدرسه ممكن است عضو تیم فوتبال بوده و در هیأت محلّه و صندوق قرضالحسنه نیز فعال باشد.او در هریك از این گروهها ، مسؤولیت و وظیفهى متفاوتى دارد. مثلاً جاى او در تیم فوتبال در گوشهى راست است و در آنجا وظیفهاى دارد كه با بازیكن مركز (center) تفاوت دارد.در مدرسه، زیست شناسى تدریس میكند كه وظیفهاش با دبیر شیمى فرق میكند. در صندوق قرضالحسنه نیز حسابدار است.به مسؤولیت و جایگاه ویژهى او در هر یك از این گروه ها،موقعیت اجتماعى میگویند. از دیگر نمونههاى موقعیت اجتماعى، موقعیتهاى پدرى، مادرى یا فرزندى در گروه خانواده است.
2ـ نقش اجتماعى (social role): به معنى «برآورده كردن انتظارات اعضاى گروه اجتماعى یا «چگونگى عملكردن به قواعد و هنجارها در یك موقعیت اجتماعی» است. یك دروازهبان بر اساس هنجارها[ى موجود در فوتبال] اگر انتظارات مربى و تماشاگران را خوب برآورده كرد (مثلاً توپهاى خطرناك را گرفت)، میگوییم او وظیفه یا نقش [دروازهبانی] خود را خوب ایفا كرده است».1
نقش و موقیت زنان در جامعه
این نقشها به دو دستهى درون و برون خانهاى تقسیم میشود.
نقشهاى درون خانهاى 2
1ـ نقش همسری:برآوردن نیازهاى جسمى مرد.
2ـ نقش مادرى (به معناى خاص): زاییدن و به دنیا آوردن كودك سالم.
3ـ نقش پیك بهداشت: نظافت منزل (جاروب كردن)، شستن ظروف غذا و لباس كودكان، گستردن و جمع كردن بستر كودكان.
4ـ نقش دایه و پرستار: شیر دادن و تر و خشك كردن كودكان.
5ـ نقش مسؤول خرید: خریدن میوه، گوشت، نان و مواد اولیهى غذایى (البته در خانوادههایى كه اینگونه خریدها بر عهدهى زن خانواده است).
6 ـ نقش آشپز: پختن و تهیهى غذا.
7ـ نقش معلّم خانگی: براى تقویت درسى بچهها (املا گفتن، دیدن تكلیفها) در خانوادههایى كه مادر، تحصیل كرده است.
نقشهاى برون خانهاى زن
1- كارهاى آزاد: خیاطى،آرایشگرى، گلدوزى، گلسازى، حسابدارى، منشیگرى، قالیبافى، ماشیننویسى، روزنامهنگارى، خبرنگارى، قلاببافی.
2ـ كارهاى اداری:
الفـ بیمارستانها: پزشكى ، پرستاری.
بـ آموزش و پرورش: آموزگار.
جـ نهضت سوادآموزی: آموزشیار.
دـ آموزش عالی: استاد دانشگاه.
ه ـ نمایندگى مجلس.
وـ مهندسى در رشتههاى گوناگون.
همه این نقشهاى درون و برون خانهاى را جامعهى ایرانى فارغ از دین یا مذهب خاص برعهدهى زن گذاشته یا زن آنها را بر عهده گرفته است. چهبسا در جامعههاى دیگر چه اسلامى یا غیر اسلامی برخى از این نقشها اصلاً مطرح نباشد یا زن، نقشهاى دیگرى را خود به دلخواه پذیرفته باشد.
دیدگاه اسلام
میتوان گفت اسلام بر همهى نقشهایى كه جامعه بر عهدهى زن گذاشته یا زن، خود، آنها را پذیرفته، صحّه گذارده است به شرط آنكه:
1ـ این نقشها بر ارادهى زن تحمیل نشده و زن با قصد و اراده، آنها را پذیرفته باشد. همهى این نقشها به نوعى قرارداد صریح یا ضمنى است و همه میدانیم كه یكى از شرایط اصلى صحّت قرارداد، رضایت طرفین قرارداد است.3 بنابراین، همهى مشاغلى كه به نوعى خارج از اراده و خواست زن بر او تحمیل شود، اعتبار شرعى و قانونى ندارد.4
2ـ او میتواند در برابر نقشهایى كه جامعه از او خواسته یا خود به دلخواه پذیرفته است، اجرت بخواهد و در این زمینه، جامعه و خانواده حقّ ندارد زن را استثمار كند.
تبیین «كوثر»
خداوند در نخستین آیهى سورهى كوثر خطاب به پیامبر(ص) میفرماید:
«إنّا أعطیناك الكوثر؛
ما به تو سرچشمهى خوبیها (خیر كثیر و فراوان) را عطا كردیم».
مفسران بیش از بیست مصداق براى كوثر بیان كردهاند.5 با توجّه به قرینهى رویارویى «كوثر» با «ابتر» و این نشانه كه سوره در مقام دلجویى و تسلّى پیامبر(ص) آمده است به نظر میرسد، بارزترین مصداق كوثر همان فاطمه زهرا(س) باشد.
با این فرض، این پرسش به میان میآید كه چرا زهرا(س) كوثر است؟
با دقّت در معناى كوثر و موقعیتهاى فردى و اجتماعى زهرا(س) و نقشهایى كه او بهعنوان بانوى بانوان جهان (سیدة نساء العالمین) ایفا كرد، به این پرسش میتوان پاسخ داد.
زبان شناسان در توضیح این واژه گفتهاند: «الكوثر ما من شأنه الكثرة؛
كوثر آن است كه شأن فراوانى داشته باشد».6
در توضیح بیشتر این واژه میتوان آن را به چشمه تشبیه كرد. هرچشمهاى در ذات خود، جوشش، فراوانى، زایش، دهش و بخشش (الخیر الكثیر) دارد، بر خلاف یك استخر پر آب كه ممكن است فراوانى داشته باشد، ولى جوشش، زایش، دهش و بخشش ندارد.
تفاوت كوثر (كه این سوره از آن گفتوگو میكند) با شخص متكاثر و افزون طلب (كه سوره تكاثر از آن سخن گفته) در همین نكته نهفته است. افزون طلب ممكن است ثروت فراوان داشته باشد، ولى ثروت او، زایش، رویش و بخشش ندارد. در مقابل، كوثر هرچه داشته باشد (هرچند هم اندك باشد)، داراى رویش، جوشش، بخشش و زایش نیز هست. كوثر از امكاناتِ كم، بهترین بهره برداریها را میكند ، ولى شخص متكاثر، امكانات و سرمایههاى فراوان را به هدر میدهد و فریاد «هل من مزید»7 و افزون طلبیاش همواره بلند است.
زهرا (س) به عنوان مصداق برجستهاى از كوثر همه نقشهایى را كه به عنوان «برترین بانوى جهان» از او انتظار میرفت، به خوبى ایفا كرده است.بعضى از این نقشها مانند نقش مادرى، همسرى و دخترى تا اندازهاى براى ما شناخته شده است،8 ولى زهرا افزون بر این، نقشهاى دیگرى را نیز در جامعه و زمان خویش ایفا كرده كه متأسفانه تاكنون به خوبى تحلیل و تبیین نشده است.اینك آنها را برمیشماریم:
1ـ رهبرى فكرى و اعتقادى یك جریان اجتماعى
تاریخ نگاران در این زمینه نوشتهاند پس از مرگ پیامبر(ص)، دو حركت و جریان متضاد پدید آمد كه رهبرى این حركتها را دو زن بر عهده داشتند:
الف ـ حركت اول، انقلاب فاطمى بود كه موجودیت نظام سیاسى خلیفهى اول را با خطر روبه رو كرد.
ب ـ در حركت دوّم كه مقابل حركت اول بود، عایشه (دختر خلیفهى اول) در برابر علی(ع)، همسر زهرا (س) ایستاد.
هر چند این دو حركت به پیروزى كامل نرسیدند، ولى نتیجهى نسبى حركت اول آن بود كه خلیفهى اول را به گریه واداشت تا آنجا كه او ناچار شد جملهى «اقیلونی»9 را بر زبان جارى كند.
در حركت دوّم عایشه مجبور شد كه آرزو كند كاش هرگز از خانه بیرون نمیرفت و به همراه طلحه و زبیر، جنگ جمل را راه نمیانداخت.10
2ـ مفسّرى ژرفنگر
تفسیر به معناى پرده برداشتن از چهرهى پنهان آیات است.حضرت زهرا (س) با مهارتى بینظیر از چهرهى پنهان آیات،پرده برمیگیرد و به كمك آنها به تحلیل، تبیین و ریشهیابى واقعیتهاى موجود اجتماعى میپردازد.
«اى مهاجران! این حكم خداست كه میراث مرا بربایند و حرمتم را نپایند؟ پسر ابوقحافه! مگر خدا گفته است كه تو از پدر ارث نبَرى و میراث مرا از من بِبُری؟ این چه بدعتى است كه در دین میگذارید، مگر از داور و از روز رستاخیز خبر ندارید؟… آیا به عمد، كتاب خدا را رها كردید و پشت سر افكندید كه میگوید: سلمیان از پدرش داوود ارث برد… آیا خداوند شما را به آیهاى ویژه گرداند و پدرم را از (شمول) آن بیرون بُرد؟ یا این كه میگویید پیروان دو آیین از یكدیگر ارث نمیبرند و من و پدرم را از دو آیین میدانید یا آنكه شما به عام و خاصّ قرآن از پدر و پسر عمویم آگاه ترید؟»11
بر ژرف اندیشان قرآن پژوه پوشیده نیست كه پرداختن به هریك از جنبههاى گوناگون استدلاهاى قرآنى، تفسیرى، فقهى و اصولى كه در این خطبه آمده است، پژوهشى گسترده را میطلبد.
3ـمنتقدى سترگ
زهرا (س) در دو جنبهى انتقاد از نظام حاكم و انتقاد از وضعیت عمومى مردم به ویژه مهاجران و انصار كه گذشتههاى درخشانشان را فراموش كردند و دست از یارى حق فروهشتند، سخنان توفنده و آتشینى دارد. شایسته استجوانان با احساس، آرمانگرا و اهل ذوق بهویژه دانشجویان علوم اجتماعى، سیاسى و تاریخى به پژوهشهاى بایسته در این زمینه ر وى آورند.12
افزون بر اینها، نقش فاطمه زهرا(س) به عنوان كارشناس مسایل حقوقى (حقوق مدنی13 و حقوق اساسی)، زمان شناس آگاه از جریانها، گرایشها، جناحبندیها و قطببندیهاى اجتماعى،14 هنرمند و هنرشناس،15 آموزگار16 و كارشناس تربیتى و دهها عنوان دیگر براى جامعه و نسل جوان ما هنوز ناشناخته است.
بارى، این جملهى زیبا در حقّ او چه خوب صدق میكند كه: «المدفونة سراً قدراً».17 بر آیند همهى این نقشها كه زهرا(س) در عمر كوتاه ولى پربار خویش ایفا كرد، همان سخنى است كه بارها پیامبر(ص) در توصیف او فرمود:
«ابنتى فاطمة سیدةُ نساء العالمین؛»
«دخترم فاطمه سرور زنان جهان است».18
پاورقى ها:
1.آناتومى جامعه، فرامرز رفیعپور، صص413 ـ414.
2.منظور ما مسؤولیتهاى درون خانهاى است.
3.تراضى طرفین قرارداد از آیه 29 نساء برداشت میشود: «إلاّ أن تكون تجارةً عن تراضٍ».
4.در فقه و حقوق از آن با عنوان «بیع مكره» یاد میشود كه البته اختصاصى به بیع ندارد.
5.المیزان، علامه طباطبایى، ج2،ص370.
6.مجمعالبیان، طبرسى، ج10، ص548.
7.برگرفته از: ق،30.
8.نك: فاطمه فاطمه است، دكتر على شریعتی؛ كشتى پهلو گرفته، سید مهدى شجاعی؛ بانوى نمونهى اسلام، ابراهیم امینی.
9.اقاله:موافقت بر نقض بیع(مجمعالبحرین) و به معناى درگذشتن از كارى (لسان العرب). اقیلونی؛ یعنى از من درگذرید.نك: شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج 17، ص157.
10.فدك فى التاریخ، سید محمد باقر صدر.
11. مواد فراوانى از استدلال به قرآن در خطبه ى آن حضرت به چشم میخورد.
12.نك:زهرا برترین بانوى جهان، خطبهى حضرت زهرا(س) در مسجد مدینه،ناصر مكارم شیرازی.
13.حضرت زهرا (س) در خطبهى خود در مسجد، پنج آیه براى تثبیت «نهاد ارث» خواند و براى آنها استدلال حقوقى ارایه كردكه براى دانشپژوهان حقوق قابل تأمل است.
14.براى فهم جنبهى زمان آگاهى حضرت زهرا (س) و نیز نظریهى نخبگان در سخنان آن حضرت نك: خطبهى حضرت زهرا(س) بهویژه فراز «النخبة التى انتخبت».
15.نك: اشعار حضرت زهرا (س) بهویژه اشعارى كه براى كودكانش ترنّم میكرد. بحارالانوار، ج43، ص286 ؛ نهجالحیاة، محمّد دشتی.
16.نك: زندگى شاگردان و دست پروردگان آن حضرت از جمله «فضّه». بحارالانوار، ج43، ص87.
17.كسى كه به خاك سپردنش، راز آلود و قدر و جایگاهش ناشناخته ماند. مصباح كفعمى، ص716.
18.بحارالانوار، ج8، ص22.
سه شنبه 26/9/1387 - 9:47
دعا و زیارت
دورنماى فتنههاى ناشى از سقیفه از نگاه حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام
«... ثمّ اسْتَنْهَضَكم فَوَجَدَكُمْ خِفافا، وَاَحْمَشَكُمْ فَاَلْفاكُمْ غضابا فَوَسَمْتُمْ غَیر اِبِلِكُمْ وَ وَرَدْتُمْ
غیرَ مَشْرَبِكُمْ هذا والعَهْدُ قَریبٌ، والكَلْمُ رحیبٌ، والجَرْحُ لَمّا ینْدَمِل، والرّسول لمّا یقْبَرُ،
إبْتِدارا زَعَمْتُمْ خَوفَ الْفِتْنَةِ، ألا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْكافِرینَ...1؛
سپس شیطان از شما خواست كه برخیزید، آن گاه دریافت كه شما افراد سبكى هستید، او شما را تحریك و عصبانى كرد و شما را غضبناك یافت. آن گاه شما شترهاى دیگران را داغ نمودید علامت مالكیت زدید و براى نوشیدن آب از غیر راه خود وارد شدید... و این اعمال شما در حالى صورت گرفت كه عهد شما نسبت به پیامبر صلیاللهعلیهوآله نزدیك است، و جراحتى كه به واسطهى رحلت پیامبر وارد شده، هنوز وسیع و تازه است، و جراحتى كه بر ما وارد شده، هنوز التیام پیدا نكرده است. و رسول خدا هنوز دفن نشده بود. خیلى با عجله این كار را كردید. خیال كردید كه اگر این كار را نكنید فتنه پدید میآید. آگاه باشید كه در فتنه سقوط كردند، و حتما جهنم كافران را احاطه میكند...»2.
آنچه در بالا خواندید، بخشى از خطبهى فدكیهى حضرت فاطمه علیهاالسلام است كه به دنبال تصرف فدك توسط خلیفهى اول آن بانوى بزرگ، در برابر خلیفه و در حضور مهاجران و انصار ایراد فرمود.
گرچه این خطبه به مناسبت غصب فدك ایراد شده، امّا محور بخشهایى از آن، موضوع خلافت و رهبرى جامعهى اسلامى است.
دختر گرامى پیامبر صلیاللهعلیهوآله در سخنان تند و عتاب آمیز خود، كسانى را كه وصى و برادر پیامبر صلیاللهعلیهوآله را از صحنهى رهبرى كنار زده، خود زمام امور مسلمانان را در دست گرفتند، مورد انتقاد قرار داده كه آلت دست شیطان شده به حوزهى «خلافت» وارد شدند كه حق آنان نبوده و هنوز سوگ رسول خدا فراموش نشده شتاب زده دست به اقدامى زدند (ماجراى سقیفه) كه آنان را در گرداب فتنه افكند.
فتنه افكنى، یا دستاویز گریز از فتنه!
نكتهاى كه در این بخش از سخنان حضرت فاطمه علیهاالسلام جلب توجّه میكند، این است كه توجیه نادرست صحنهگردانان سقیفه در مورد انتخاب خلیفه را افشا كرده، عواقب زیانبار آن را بیان میكند و میگوید: «خیال كردید
اگر این كار را نكنید فتنه پدید میآید، آگاه باشید كه در فتنه سقوط كردید.»
در این جا این سؤال پیش میآید كه آنان كدام فتنه را دستاویز قرار دادند و مقصودشان از فتنه چه بود؟ و مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام از این كه آنان در فتنه سقوط كردند، چیست؟
چنان كه در كتب تاریخ اسلام مطرح شده و قرائن نیز آن را تأیید میكند، مقصود آنان از فتنه، ارتداد امت، آشوب و هرج و مرج و از هم گسیختن نظام اسلامى به دنبال انتشار خبر رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، و پیدایش خلأ قدرت در مركز حكومت اسلامى بود. آنان به این عنوان كه از چنین فتنهاى جلوگیرى كنند، پیش از آن كه پیكر پاك پیامبر عظیمالشأن اسلام صلیاللهعلیهوآله را به خاك بسپارند، و در حالى كه على علیهالسلام و بنى هاشم سرگرم مراسم غسل پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودند، به سقیفه شتافته در صدد تعیین خلیفه و زمامدار مسلمانان برآمدند! امّا مگر آن تشریفات چه قدر وقت میخواست كه در آن مدت، بیم فتنه میرفت؟ آیا در همان مدت اندك، خبر رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله (با نبودن وسائل ارتباطى امروزی) در سراسر كشور اسلامى منتشر میشد و همه چیز به هم میریخت. این سؤالها در صحّت و درستى نگرانى از فتنه، ایجاد تردید میكند. از این رو حضرت فاطمه علیهاالسلام با تعبیر، زَعم، پندار و خیال از آن یاد كرده است.
امّا این كه آنان چگونه در فتنه سقوط كردند ـ كه موضوع اصلى این نوشتار است ـ پاسخ این است كه آنان با این اقدام خود منشأ اختلاف و دو دستگى و شكاف در جامعه اسلامى شدند. شكافى كه تاكنون پر نشده است. گرچه آن روزها با بیعت مردم با ابوبكر، كار تعیین زمامدار به ظاهر پایان یافت، امّا این انتخاب عواقبى را به دنبال داشت كه هر چه مسلمانان از آن سالها دورتر شدند، آثار نامطلوب آن بیشتر پدیدار گشت. خاطرهى اختلاف و كشمكشهاى مسلمانان بر سر امامت و خلافت، خاطرهاى تلخ و غمانگیز است. كدام فتنهاى بزرگتر از قرنها اختلاف و كشمكش و خونریزى كه سنگ زیر بناى آن در سقیفه گذاشته شد.
شهرستانى مینویسد:
«هرگز در اسلام هیچ شمشیرى به خاطر یك بنیاد دینى، چون شمشیرى كه به خاطر امامت كشیده شد، آهیخته نگردید.»3
پردههاى دیگرى از فتنهها
فاطمهى زهرا علیهاالسلام در خطبهى دیگرى، پردههاى دیگرى از فتنههاى ناشى از سقیفه را فاش ساخته است. دختر پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، این خطبه را هنگامى ایراد كرد كه گروهى از زنان مهاجران و انصار براى عیادت و احوال پرسى از او ـ كه در اثر حمله به خانهاش مصدوم و بیمار بود ـ رفته بودند.
آن بانوى بزرگ در فرازى از این خطبه فرمود:
«آگاه باشید به جانم سوگند! این حكومتى كه پدید آوردند، تازه آبستن شده است. پس صبر كنید تا ببینید چه ثمرهاى به بار میآورد. آن گاه از آن به اندازهى ظرفهاى بزرگ به جاى شیر خون تازه و سمّ كشنده بدوشید! این جا است كه كسانى كه به راه باطل رفتهاند، زیانكار میشوند و آیندگان، عاقبت آنچه را كه گذشتگان تأسیس كردند، خواهند دید. اكنون كه به مراد خود رسیدید از بابت دنیاى خود خوش باشید و قلبا براى فتنههایى كه خواهد آمد، مطمئن باشید. و بشارت باد بر شما به شمشیرهاى برندهاى كه به دنبال آن میآید و قدرت متجاوزى كه حداكثر ظلم و تعدّى را روا میدارد و به هرج و مرجى فراگیر كه همه جا را شامل میشود و به استبدادى از ظالمین كه
مقدار اندكى از بیتالمال را باقى میگذارد، به گونهاى كه كسى در آن رغبت نمیكند و جمعیت شما را درو میكند همه را قتل عام میكند، پس حسرت و اندوه با شما باد، و به كدامین سو میروید؟... .»4
در این سخنان كوتاه، امّا رسا و گویا، حوادث تلخ و اندوهبار چند دهه پس از رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به روشنى ترسیم شده است كه ریشه در سقیفه داشت. زیرا با روشى كه در انتخاب خلیفه پیش گرفته شد، افراد دیگرى نیز كه خود را از خلفاى اولیه كمتر نمیدانستند، به فكر خلافت افتادند و كشمكش و رقابت بر سر خلافت در گرفت و منتهى به جنگها و خونریزیها شد.
از طرف دیگر مسیرى كه در مورد خلافت در پیش گرفتند، موجب شد كه با فراهم شدن تدریجى زمینه و موافقت عملى خلیفه دوم و سوم، بنیامیه به حكومت برسند و با ظلم و ستم و تجاوز و تعدى ـ كه بر هیچ مورخى پوشیده نیست ـ با مردم رفتار كردند و بیت المال مسلمین را به یغما بردند. با توجه به این حوادث، سخنان حضرت فاطمه علیهالسلام در این زمینه، از نظر تحلیل اجتماعى و سیاسى در تاریخ اسلام بسیار ارزنده و تكان دهنده است.
شاخصهاى گویا از فتنهها
چنانكه اشاره شد، ماجراى سقیفه، افرادى از صحابهى بزرگ رسول خدا را به فكر خلافت افكند. به ویژه شوراى شش نفرى خلافت كه توسط خلیفهى دوم طراحى شد ـ و خود دنبالهى سقیفه بود ـ اعضاى شورا را به فكر خلافت انداخت و خود را براى این منصب شایسته یافتند5
و پس از آغاز خلافت على علیهالسلام به مخالفت برخاستند، و این موضوع به اضافه قدرت یافتن معاویه با موافقت دو خلیفهى قبلى، موجب بروز جنگهاى جمل، صفین و نهروان شد و تلفات
هرگز در اسلام هیچ شمشیرى به خاطر یك بنیاد دینى، چون شمشیرى كه به خاطر امامت كشیده شد، آهیخته نگردید.
سنگینى به بار آورد كه هیچ فتنهاى با آن قابل مقایسه نمیباشد. براى آن كه به عمق فتنه پى ببریم كافى است به آمار تلفات سه جنگ یاد شده توجه كنیم:
به گفتهى یعقوبی: «در جنگ جمل بیش از سى هزار نفر از طرفین كشته شدند و تلفات جنگ نهروان بالغ بر چهار هزار بود.»6
و به اعتقاد مسعودى، مجموع كشته شدگان جنگ صفین از عراقیها و شامیها، هفتاد هزار نفر بود كه بیست و پنج هزار نفر آن عراقى و چهل و پنج هزار نفر شامى بودند.»7
عمق فاجعه هنگامى آشكارتر میشود كه بدانیم مجموع كشتگان در جنگهاى زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را (از طرفین) حدود هزار و پانصد نفر تخمین
زدهاند در حالى كه در آن زمان، جنگ با كفار و مشركان بود اما در سه جنگ یاد
شده، جنگ، جنگ مسلمان با مسلمان و جنگ اهل قبله با اهل قبله بود!.
حمله به خانهى حضرت فاطمه علیهاالسلام از نظر علماى اهل سنت
در این جا به مناسبت بحث، لازم است گفته شود كه مدرك و مأخذ حمله به خانهى حضرت فاطمه علیهاالسلام تنها منابع و مدارك شیعى نیست بلكه در تعدادى از منابع اهل سنت نیز به این معنا تصریح شده است.4
به عنوان نمونه «طبری» مورّخ نامدار اهل سنت، از ابوبكر نقل میكند كه به هنگام احتضار از نه چیز اظهار ندامت میكرد و یكى از آنها این بود كه میگفت: ... «كاش دستور ورود به خانهى فاطمه را نداده بودم، هر چند آن را به قصد جنگ بسته بودند... .8»
ابن قتیبه دینورى نیز در مورد آتش زدن در خانهى حضرت فاطمه علیهاالسلام مینویسد: «و إن ابابكر رضیاللهعنه قفقد قوما تخلّفوا عن بیعته عند على كرّم اللّه وجهه، فبعث الیهم عمر، فجاء فناداهم و هم فى دار على، فأبَوا ان یخرجوا فدعا بالحطب و قال: والذى نفس عمر بیده، لتخرجنّ او لأحرقنّها على من فیها،
فقیل له: یا ابا حفص ان فیها فاطمة؟، فقال: و إن ... .9
همچنین نظّام ـ كه یكى از علماى برجستهى معتزله بوده ـ در این باره میگوید: «ان عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى القت الجنین من بطنها، و كان یصیح: احرقوا دار ها بمن فیها، و ما كان فى الدار غیر على و فاطمة و الحسن و الحسین.»10
پاورقى ها:
1 ـ این خطبه در منابع متعدد، و از آن جمله در كتاب الأحتجاج احمد بن على طبرسى، ط نجف، 1350 ه··، ص 61 ـ 66 نقل شده است.
2 ـ عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى، الأمامة والسیاسة، تحقیق استاد على شیرى، قم، منشورات الشریف الرضى، ج 1، ص 30.
3 ـ شهرستانى، محمد بن عبدالكریم، كتاب الملل و النحل، ط 2، قاهره، مكتبة آنجلو المصریة، ج 1، ص 30.
4 ـ طبرسى، الأحتجاج، ص 66؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، تهران، المكتبة الأسلامیة، ج 43، ص 160.
5 ـ ابن واضح، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، نجف، المكتبة الحیدریة، 1384 ه··، ج 2، ص 172، ص 182. مرحوم شیخ مفید مینویسد: دربارهى شمار كشتگان در جنگ بصره (جمل) روایات، مختلف است: در برخى آمده است كه شمارشان بیست و پنج هزار بوده است. از عبدالله بن زبیر هم روایت شاذّى نقل شده كه شمار آنان پانزده هزار بوده است. شاید هم سخن ابن زبیر صحیحتر باشد ولى از آنچه همهى اهل علم در این باره گفتهاند، فاصله دارد و نمیتوان آن را پذیرفت
6 ـ ابراهیم بن سیار بن هانیء نظّام.
7 ـ على بن حسین مسعودى، مروج الذهب، ط 1، بیروت، دار الأندلس، ج 2، ص 394.
8 ـ سعد بن ابى وقاص با على علیهالسلام بیعت نكرد و این، علتى جز این نداشت كه او پس از شوراى شش نفرى، خود را رقیب على علیهالسلام و شایستهى خلافت میدانست! زیرا او از اعضاى این شورا بود. (ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 3، ص 191)
9 ـ محمد بن عبدالكریم شهرستانى، كتاب الملل و النحل، ج 1، ص 59.
10- بحار الأنوار - العلامة المجلسى - ج 28 ،صفحه 204
منابع:
1. بحارالأنوار،محمدباقر مجلسى،دارالرضا،ج30،ص17
2. تاریخ یعقوبى،احمد بن ابى یعقوب،المكتبة الحیدریة،محل نجف،تاریخ1384 ه. ق،ج2،ص172، 182
3. نبرد جمل،ترجمه و تحشیهى دكتر محمود مهدوى دامغانى،نشر نى،1،محل تهران،تاریخ1367،ص251
4. مروج الذهب،على بن حسین مسعودى،دار الأندلس،1،محل بیروت،ج2،ص394
5. مأساة الزهراء،سید جعفر مرتضى عاملى،دارالسیرة،محل بیروت،ج2
6. تاریخ الأمم والملوك،محمد بن جریر طبرى،دارالقاموس الحدیث،محل بیروت،ج4،ص52
7. الأمامة والسیاسة،عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى،منشورات الشریف الرضى،محل قم،ج1،ص30
8. كتاب الملل و النحل،محمد بن عبدالكریم شهرستانى،ج1،ص59
9. الأحتجاج احمد بن على طبرسى،طبرسى،محل نجف،تاریخ1350،ص66-61
10. كتاب الملل و النحل،محمد بن عبدالكریم شهرستانى،مكتبة آنجلو المصریة،2،محل قاهره،ج1،ص30
11. الأحتجاج،طبرسى،ص66
12. بحار الأنوار،محمد باقر مجلسى،المكتبة الأسلامیة،محل تهران،ج43،ص160
13. الكامل فى التاریخ،ابن اثیر،دار صادر،محل ،بیروت،ج3،ص191
شنبه 23/9/1387 - 20:36
دعا و زیارت
خاتون گل
مرورى بر چهره دخت پیامبر (ص) در شعر سرآمدان سخن
شعر شیعى شعر مقاومت است و شاعران شیعى سمبلهاى پایداریاند. روح ستیهنده شعر شیعى برخاسته از جوهره تشیع است كه در طول تاریخ، همواره با مظاهر جاهلیت در ستیز بوده است. در ادوارى از تاریخ مظلومیت شیعه، مثل دوران حاكمیت بنیامیه كه شدیدترین و بیرحمانهترین برخوردها با علویان میشد سرودن یك بیت شعر و بالاتر از این حتى بازخوانى یك بیت شعر، مفهومى جز بازى با سرنوشت! نداشت.
در همان اوج خفقان حاكمیت اموى، زبان سرخ شاعران شیعى، و شاعران دوستدار اهلبیت، از سرودن باز نایستاد و این دلاوران از جانگذشته عرصه سخن با سخنان موزون خود به جاودانگى تاریخ سراسر مظلومیت شیعه كمك كردند.
اگر به فرموده رسول خدا(ص):
«برترین جهاد سخن حقى است كه نزد پادشاه ستمگرى گفته شود» بیتردید فرزدق با سرودن آن قصیده معروف در ستایش علیبنحسین(ع) و نكوهش رویاروى هشامبنعبدالملك بزرگترین جهاد را به جاى آورده است.
ممكن است برخى از شاعران مورد نظر از همه جهات اخلاقى و رفتارى، خالى از عیبهایى نباشند اما با نگاهى به سیره امامان معصوم(ع) مشاهده میكنیم كه اینان به خاطر ابراز جرأت و جسارت در بیان ستم آلابوسفیان بر خاندان پیامبر و حقانیت فرزندان رسول خدا(ص) همواره مورد ستایش قرار گرفتهاند.
ستمستیزى شاعران به زبان شعر، چنانكه از مفهوم روایات برمیآید، از جهاد با كفار به وسیله شمشیر كماثرتر و كمارجتر نیست. این نبردى است همیشگى و بیپایان و جنگى است كه زبان صلح را نمیفهمد و ستمگران را در دفتر تاریخ براى همیشه به فضیحت و رسوایى میكشاند.
در شعر شیعى همواره به دو شخصیت بیشتر پرداخته شده است. دختر پیامبر، زهرا(س) و دخترزادهاش، حسین(ع) كه بیش از دیگران سمبل و نماد مظلومیت شیعهاند. گرایش شدید شیعیان به یادآورى مصیبتها و دردهاى دختر پیامبر(ص) به حدى بود كه نام آن بانو الهامبخش بسیارى از خیزشها و شورشهاى ستمستیزانه در دورانهاى تاریك و سراسر ظلم اموى و عباسى قرار گرفت و شاید براى برافروخته نگهداشتن شعله اعتراض و مظلومیت آن بانوست كه میبینیم فرزندان علی(ع) را به مادرشان نسبت میدهند و بر آنان لقب «بنیفاطمه» را مینهند تا نبض تشیع همچنان با یادآورى رنجهاى فاطمه(س) بتپد و این وسیلهاى بود مؤثر براى تهییج احساسات و برانگیختن غیرتها و روشن نگهداشتن آتش عصیانها و درآمدن شمشیرها از نیام زبونى و سكوت و ستیزاندن مظلومان بر سر ستمگرانى كه پس از ناامیدى و شكست در سنگر جاهلیت قدیم، در پوستینى نو درآمدهاند تا از توحید انتقام بگیرند. توحیدى كه منافع از غصب به دست آمدهاشان را به باد داد و فرهنگ برابرى طبقاتى و رفع تبعیض هاى نژادى را در سرزمین شركزده حجاز گستراند.
شاعران شیعى در طول تاریخ از یك طرف در ستایش و معرفى چهرههاى برجسته و نمونه و ابراز محبت به آنان (تولّی) و از طرفى در ذم و ابراز نفرت و برائت از طاغوتهاى زمان، زبان شعر را به استخدام گرفتهاند.
شعر شیعى در تمام ادوار تاریخ بهترین نمونه از جان گذشتگى و اخلاص و فروتنى در برابر حق است كه در آن شائبهاى از ریا، و یا طمع نان و اشتهاى مقام و نام دیده نمیشود. در این مقال برآنیم تا گذر و نظرى داشته باشیم بر سرودههاى سرآمدان سخن پارسى كه در مدح و منقبت بانوى برگزیده الهى، گفتهاند.
ناصرخسرو قبادیانى شاعر پرشور شیعى دست به دامن شفاعت دخت پیامبر میزند تا در روز هراسناك قیامت در حضور گواهان، داد او را از دست دشمنان خاندان پیامبر(ص) كه بر او رنجها و شكنجهها روا داشتند، بستاند.
پیش شهدا دست من و دامن زهرا آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع
بدهد به تمام ایزد دادار، تعالى تا داد من از دشمن اولاد پیمبر
و در قطعهاى دیگر با تعبیرات و استعارات زیبا و نغز از دختر پیامبر كه او را تجلى و ظهور غیب خداوند میداند به «ناموس حق» و «صندوق اسرار» الهى یاد میكند و او را مطلع و مشرق طلوع نور الهى میداند كه نَفَس شعر شیعى شعر مقاومت است و شاعران شیعى سمبلهاى پایداریاند. روح ستیهنده شعر شیعى برخاسته از جوهره تشیع است كه در طول تاریخ، همواره با مظاهر جاهلیت در ستیز بوده است.
او صدها مسیح را دمبخش و حیات آفرین است. و در آخر میگوید:
بهشت برین با هشت درش خاك در زهرا(س) است و
در برابر او بسیار ناچیز و بیارج.
ماه ولایتست ز اطوارش شمس وجود احمد و خود زهرا
ناموس حق و صندق اسرارش دخت ظهور غیب احد، احمد
هم مشرق طلیعه انوارش هم مطلع جمال خداوندى
روحالامین تجلى پندارش صد چون مسیح زنده ز انفاسش
هم مهر ریزد از كف مهیارش هم ماه بارد از لب خندانش
پاكست و داور است خریدارش این گوهر از جناب رسولاللّه
گر مینبود حیدر كرارش كفوى نداشت حضرت صدیقه
رضوان ز هشت خلد بود عارش جنات عدن خاك درِ زهرا
صدیقه گر به حشر لود یارش رضوان بهشت خلد نیارد سر
زهرا چو هست یار و مددكارش باكش زهفت دوزخ سوزان نى
خواجوى كرمانى، شاعر برجسته و سرآمد ادب پارسى و استاد حافظ شیرازى در چند جاى دیوانش به مدح دختر پیامبر پرداخته است. تركیبات زیبا و بدیع در شعر خواجو فراوان به چشم میخورد. از آن جمله است تركیب «خاتون قیامت» كه در میلادش عروس طبیعت را زینت داده و نقش زرین بر جان هستى بستهاند. خواجو در این قصیده آسمان و زمین و فرشتگان و كبوتران و... را به استخدام درمیآورد تا بتواند تصویرگریاش را با مهارت تمام به انجام رساند. فهم شعر خواجو جدا نیازمند تأمل و اندیشه است تا باریكاندیشیهاى شعرش كه از زبانى فخیم و استوار برخوردار است مكشوف گردد. او در این شعر میگوید: در مقدم ریحانه پیامبر لباس تیره طبیعت را بیرون افكنده و كوه آهنین را مزین به كمربند زرین كردهاند.
در بیت بعد در ارائه تصویر بردن گهواره نوزاد خدیجه میگوید این گهواره خاتون قیامت است كه میبرند و از این روست كه چشم دیدهبانان فلك (فرشتگان) را بستهاند. آنگاه با التفاتى به مخاطب از او میخواهد كه دل به عشق آن تازى غازى (عرب جنگاور) ببندد كه در جنگ با روم، سپاهیانش لرزه بر جان قصر قیصر انداختهاند.
پرده زربفت بر ایوان اخضر بستهاند
بار دیگر بر عروس چرخ زیور بستهاند
كوه آهن چنگ را زرین كمر دربستهاند
چرخ كحلیپوش را بند قبا بگشودهاند
دیدهبانان فلك را دیدهها بربستهاند
مهد خاتون قیامت میبرند از بهر آن
نام اهلبیت بر بال كبوتر بستهاند
دانهریزان كبوترخانه روحانیان
تازیانش شیهه اندر قصر قیصر بستهاند
دل در آن تازى غازى بند كاندر غزوه روم
خواجوى كرمانى در سرودهاى دیگر عمق معرفتش را نسبت به حضرت زهرا(س) عرضه میدارد. به تركیب «آلزهرا» توجه كنید كه چگونه خواجو، مركزیت خاندان پیامبر و محور آن را حضرت زهرا(س) میداند.
بر خاطر كواكب ازهر نوشتهاند منظومه محبت زهرا و آل او
نام بتول بر سر معجر نوشتهاند. دوشیزگان پردهنشین حریم قدس
محمدبنحسامالدین خوسفى مشهور به ابنحسام شاعر بزرگ و تواناى قرن نهم هجرى كه دوستى خاندان پیامبر و به ویژه ارادت به دخت آن بزرگوار تمام وجودش را لبریز كرده مثنویاى زیبا در مدح فاطمه زهرا سروده است و نیز قصیدهاى غرّا، كه در آن ماجراى مهمانى كردن فاطمه جناب پیغمبر را، شرح میدهد.
مثنوى مدحیه او روایتى است از آدم كه در بهشت رضوان، خانهاى فرا رویش ظاهر میشود روشنتر و نورانیتر از آفتاب. آدم به هر سو كه مینگرد همان خانه را میبیند. از خداوند طلب میكند تا او را از اسرار و رموز این خانه بیاگاهاند. صدایى به او چنین پاسخ میدهد:
چراغى زصفوت برافروزمت دعایى زدانش بیاموزمت
به حق محمّد علیهالسلام بگو اى صفى با صفاى تمام
سپهدار دین شاه دل دل سوار به حق على صاحب ذوالفقار
كه هستند شایسته ذوالمنن به حق حسین و به حق حسن
سلام علیهم علیهم سلام به خاتون صحراى روز قیام
صفى را زصفوت صفایى نماى كز اسرار این نكته دلگشاى
آدم نیز چنین میكند و به حق این پنج تن خداى را میخواند. آنگاه در خانه باز میشود. تختى از دور كه هالهاى از نور در برش گرفته به چشمش میآید:
چو خورشید تابان بلند اخترى نشسته بر آن تخت مردخترى
زانوار او حوریان را سرور یكى تاج بر سر منور زنور
به خوبى چنان چون بود در خورش یكى طوق دیگر به گردن درش
زهر گوهرى نورى انگیخته دو گوهر به گوش اندر آویخته
آدم از این منظره در شگفت میماند و به راز آن راه نمییابد؛ از خدا درخواست میكند كه یارى كند تا او به سرّ این خانه پى ببرد. خطاب آمد كه از خود آن نور بپرس تا تو را پاسخ گوید و حسب و حال خویش را بازگوید:
به این فرّ فرخندگى در خورم بدو گفت من دخت پیغمبرم
دو دانه جواهر حسین و حسن همان تاج بر فرق من باب من
در شعر شیعى همواره به دو شخصیت بیشتر پرداخته شده است. دختر پیامبر، زهرا(س) و دخترزادهاش، حسین(ع) كه بیش از دیگران سمبل و نماد مظلومیت شیعهاند.
ولى خدا و خدایش ولى است
همان طوق در گردن من على است.
آدم بر سر شوق میآید و به حال آن خانواده غبطه میخورد. از خداوند میپرسد: آیا در این بارگاه مرا هم راهى هست و از این همه كرامات نصیبى یا نه؟ و چون میشنود كه اینها از پشت تو در عالم ظهور مییابند، شادمان گشته و میگوید تا قیام قیامت همین احترام كافى است كه اینان از پشت من آیند:
دلت در وفاهاى عالم وفى خطابى به گوش آمدش كاى صفى
به عالم به پشت تو ظاهر شوند كه اینها به پاكى چو ظاهر شوند
مرا تا قیام قیامت تمام صفى گفت با حرمت این احترام
ابنحسام این شاعر شوریده شیعى كه طبع بلندش او را به استغناء از صاحبان زر و ثروت وا میدارد و نیز طبع و ذوق سرشارش كه برخاسته از عشقى ژرف و زلال نسبت به اهلبیت است او را به مدیحهسرایى آنان میكشاند، در قصیدهاى فخیم و زیبا ماجراى مهمان شدن پیامبر(ص) در خانه دخترش را بیان میدارد كه هر ذوق سالم و پاكاندیشى را به تحسین وامیدارد. شاعر ابتدا از وصف طبیعت شروع میكند و نشاط و تازگى عناصر طبیعت را باز میگوید. او این كار را با مهارت و استادى تمام انجام میدهد بهگونهاى كه در هر مصرع این قصیده میتوان تصویرى بدیع و معطر دریافت:
مجمره پرعود كرد بوى خوش نوبهار
باز بر اطراف باغ از چمن گل عذار
برقع خضرا گشود از رخ گل پردهدار
مقنعه بربود باد از سر خاتون گل
در پس پرده زدلتنگى خود شرمسار مریم دوشیزه بود، غنچه زآبستنى
سنبل تر باز كرد نافه مشگ تتار سرو سهى ناز كرد سركشى آغاز كرد
مرغ به زارى نوان برطرف مرغزار گل چه رخ نیكوان تازه و ترّ و جوان
سرو سرافراخته چون قد دلجوى یار نالهكنان فاخته تیغ زبان آخته
لالهشده جرعهنوش در سر نرگس خمار باد ریاحین فروش خاك زمین حلهپوش
شعر شیعى در تمام ادوار تاریخ بهترین نمونه از جان گذشتگى و اخلاص و فروتنى در برابر حق است كه در آن شائبهاى از ریا، و یا طمع نان و اشتهاى مقام و نام دیده نمیشود.
با این مقدمات عطرآگین كه به خوبى از عهده آن برمیآید پرده بعدى نگارستان قصیدهاش را كنار میزند و نام دختر خیرالبشر را میبرد، با عباراتى سراسر تصویرگرانه و سرشار از استعارات و تشبیهات و كنایات بكر، كه از آن جمله است:
تشبیه لاله به خورشیدى كه در دل شبهاى تار میدرخشد:
لاله خور زین چراغ در دل شبهاى تار بوى بنفشه به باغ كرده معطر دماغ
یا در جنت گشاد خازن دارالقرار یا قلم من فشاند بر ورق گل عبیر
باد سحرگه فشاند بر دل صحرا غبار یا مگر از تربت دختر خیرالبشر
سیدةالعالمین بضعه صدرالكبار مطلعة الكوكبین نیرةالنیرین
ترك فلك پیش او جاریه پیش كار ماه مشاعل فروز شمع شبستان او
تصویر صحنه عروسى زهرا(س) در ادامه قصیده، ابن حسام فرازى زیبا و دلنواز از این شعر است. شاعر چكامهاش را چنان با صنایع لفظى و معنوى میآراید و تزیین میكند كه گویى تابلویى جادویى و سحرآمیز فراروى خواننده گذارده است. او با استفاده از صنعت تشخیص، چرخ را جواهرفروشى میداند كه در شب ازدواج زهرا(س) بساط فلك را با سنگفرشى از در و مروارید پوشانیده است و آنگاه این تصویرها را ارائه میدهد: ستارگان آسمان بر بام خانه گرد آمدهاند تا شاهد باشند كه خدا خود خطبه عقد را میخواند و جبرئیل با تمام فرشتگان و كروبیان شاهد این پیوند مباركاند. خزینهدار بهشت در فردوس را گشوده است تا حوریان نیز نظارهگر این جشن فرخنده باشند. نسیمى معطر وزیدن گرفت و از درخت سدرةالمنتهى لؤلؤ و مرجان بر سر حوریان بهشتى فرو بارید، آنقدر كه حوریان تا توانستند دامن و كنارشان را پر از دُرّ كردند. شاعر آنگاه با التفات از غیاب به خطاب رو به لاله باغ رسول میكند و او را مقصد عالم و زینت آدم و عفت مریم و برگزیده برگزیدگان میخواند.
كرد بساط فلك پردر رو آبدار
در شب تزویج او چرخ جواهر فروش
خواجوى كرمانى، شاعر برجسته و سرآمد ادب پارسى و استاد حافظ شیرازى در چند جاى دیوانش به مدح دختر پیامبر پرداخته است.
...
با ولیاللّه على بر سر جمع آشكار جل تعالى بخواند خطبه تزویج او
مجمع كروبیان صفزده بر هر كنار روح مقدس گواه با همه روحانیان
...
لؤلؤ و مرجان بریخت از سر هر شاخسار باد چو در سدره زد بر سر حوراى عین
مر همه را گشت پر معجر و جیب و كنار خیمهنشینان خلد بس كه بچیدند دُرّ
اینت خطیب و گواه اینت طبق با نثار اینت عروسى و سور اینت سراى سرور
كوكب تو بى فضول عصمت تو بیعوار اى به طهارت بتول، لاله باغ رسول
اِنّكِ فخرالنساء چشم و چراغ تبار بابُكِ بدر الدجى زوجُكِ خیرالتقى
عفت مریم تویى اخیر خیرالخیار مقصد عالم تویى زینت آدم تویى
همسر تو بوالحسن تازى دلدل سوار مام حسین و حسن فخر زمین و زمن
شاعر در ادامه چكامه بر آن است تا ورقى از دفتر فضل و شرف آن بانو را بیان كند. او با مهارت و استادى تمام با ذكر این كه بر كاغذى، از خط پدرش روایتى را خوانده است، وارد صحنه جدید (بازگویى آن روایت) میشود.
ماجراى داستان از این قرار است كه روزى پیامبر(ص) رو به علی(ع) كرده و میپرسد آیا طعامى در خانه هست تا بدانجا رویم؟ علی(ع) عرض میكند بفرمایید، برویم. علی(ع) وارد خانه شد و پیش همسرش رفت و بدو گفت كه پدر پشت در منتظر است تا ناهار مهمان ما باشد. پدر وارد خانه میشود. فاطمه از این كه خوردنیاى در خانه نیست دلتنگ شده و اَنَس را فرا میخواند و چادرش را به او میدهد تا در بازار به فروش برساند. اَنَس چادر را برداشته و به بازار برد و به دست دلاّل داد تا به فروش برساند. او وقتى چادر را میگشاید درخشش نور آن تمام بازار را فرا میگیرد. چند مشترى آن چادر را به سه درم خواستند و اضافه بر این كسى خواهان نبود. تاجرى یهودى كه بزرگ یهودان بود در آن میان به چادر خیره میشود و از دلال میپرسد این چادر كیست؟ او میگوید: این چادر را انس به من داده است تا بفروشم از او بپرس. انس هر چه طفره میرود او دستبردار نیست؛ آخر كار ماجرا را به او بازگو میكند.
دیدهبانان فلك را دیدهها بربستهاند
مهد خاتون قیامت میبرند از بهر آن
نام اهلبیت بر بال كبوتر بستهاند
دانهریزان كبوترخانه روحانیان
گفت پدر بر در است تا كند اینجا نهار پیش درون شد على رفت بر فاطمه
كرد اشارت به شاه گفت پدر را در آر فاطمه دلتنگ شد زانكه طعامى نبود
...
گفت به بازار بر بیجهت انتظار خواند انس را و داد چادر عصمت بدو
از ثمن آن برم زود طعامى بیار شد پدرم میهمان، چادر من بیع كن
بر سر بازار شهر تا كه شود خواستار چادر زهرا انس برد و به دلاّل داد
محمدبنحسامالدین خوسفى مشهور به ابنحسام شاعر بزرگ و تواناى قرن نهم هجرى كه دوستى خاندان پیامبر و به ویژه ارادت به دخت آن بزرگوار تمام وجودش را لبریز كرده مثنویاى زیبا در مدح فاطمه زهرا سروده است.
یافت از او شعله نور چو رخشنده نار مرد فروشنده چون جامه زهم باز كرد
زرد شد از تاب او بالش خور برمدار جمله بازار از آن گشت پر از مشعله
...
مهتر بعضى یهود محتشم و مالدار بود جهودى مگر بر در دكان خویش
...
گفت تو گر میخرى دست زپرسش بدار گفت انس را جهود قصه چادر بگوى
كین خبر از من مپوش راز نهفته مدار گفت به جان رسول آنكه تویار ویى
گفت بگویم تو را گر تو شوى رازدار سر بسوى گوش او برد به آهستگى
فاطمه خیرالنساء دختر خیرالخیار چادر زهراست این، دختر خیرالورى
تاجر یهودى كه عالم تورات بود، كتاب موسى را تورقى كرد تا به صفحه مورد نظرش رسید. رو به انس كرد و گفت كه من این چادر را از تو به چهار هزار درهم میخرم. زیرا داستان چادر دختر رسول خاتم را خداوند به حضرتموسیفرمودهاست.آنگاهماجرارااز كتاب تورات باز میخواند. سپس با بخشیدن هزار درهم افزونتر بهانس پیشنهاد میكند تا تقاضاى او را برآورده كند. او خواهش كرد تا انس شفاعت او را در پیش رسول خدا(ص) بپذیرد تا اذیت و آزارى را كه او به رسول خدا(ص) رسانده است بر او ببخشد.
دید به سوى كتاب دیده چو ابر بهار خواجه دكاننشین عالم تورات بود
تا كه به مقصد رسید مرد صحایف شمار از صحف موسوى چند ورق باز كرد
از تو خریدم به چار پاره درم یكهزار روى به سوى انس كرد كه این جامه من
گفته به موسى به طور حضرت پروردگار قصه این چادر پردهنشین رسول
...
گفت كه تا من پدر را كنم آگه زكار رفت انس در حرم قصه به زهرا بگفت
تصویر صحنه عروسى زهرا(س) در ادامه قصیده، ابن حسام فرازى زیبا و دلنواز از این شعر است. شاعر چكامهاش را چنان با صنایع لفظى و معنوى میآراید و تزیین میكند كه گویى تابلویى جادویى و سحرآمیز فراروى خواننده گذارده است.
گفت پذیرفتمش گو انس او را در آر فاطمه پیش پدر حال یهودى بگفت
یافتهاند در دلش نور محمّد قرار شد انس آواز داد تا كه در آید یهود
به این ترتیب از بركت چادر معطر حضرت فاطمه(س) تا غروب آن روز چهار هزار و هشتصد تن از یهود كه پیرو آن دانشمند بودند مسلمان شدند. جبرئیل نزد رسول گرامى آمد و پیامبر را بشارت داد.
شاعر در پایان چكامه بلند و عطرآگیناش بار دیگر متوجه مخاطب خود میشود:
در حرمت زان یهود حرمت من كم مدار چون به غلامى تو معتقد و مخلصم
در پایان این مقال شنیدن گزارش اسامه از انتقال جهیزیه بانوى عالم به خانه شویش به روایت شیخ عارفان فریدالدین عطار نیشابورى بسى عبرتآموز و دلاویز است. اسامه گوید: چون خواجه عالم خواست تا زهرا را به خانه حیدر بفرستد چند تن از صحابه را خواست. آنگاه به دختش فرمود تا هر چه از جهاز دارد بیاورد. زهرا(س) رفت یك كهنه حصیر از برگ خرما، یك مسواك، یك كاسه چوبى، یك جفت نعلین، یك بالش، یك چادر و یك سنگ دستاس آورد. یاران پیامبر(ص) هر كدام یكى را برداشته و به طرف خانه علی(ع) به راه افتادند.
چنان خواهم كه در پیش من آرى
برو بابا جهازت هر چه دارى
به حیدرت میكنم تسلیمت امروز
اگر چه نور چشمى اى دلافروز
برون آورد در ساعت زخانه
شد و یك سنگ دست آس آن یگانه
یكى مسواك و نعلینى مطرّا
یكى كهنه حصیر از برگ خرما
یكى بالش زجلد میشِ محكم ى
كى كاسه زچوب آورد با هم
همه بنهاد و آمد در نظاره
یكى چادر ولیكن هفت پاره
به گردن بر نهاد آن سنگ دست آس
پیمبر خواجه انواع و اجناس
عمر آن بالش اندر راه برداشت
ابوبكر آن حصیر آنگاه برداشت
بشد بر سر فكند آن كهنه چادر
پس آنكه فاطمه نور پیمبر
پس آن مسواك را بگرفت در دست
پس آن نعلین را در پاى خود بست
اسامه میگوید: من هم كاسه را در دستم گرفتم و به راه افتادم. وقتى به در خانه علی(ع) رسیدم بغضم مجال نداد و به شدت گریستم بهگونهاى كه اشك
بود و این هم ادامه ماجرا از زبان اسامه و ختم سخن.
زگریه روى مردم میندیدم
به پیش حجره حیدر رسیدم
چرا میگریى آخر این چنین زار
پیمبر گفت اى مرد نكوكار
مرا جان و جگر شد خون و خارا
بدو گفتم زدرویشى زهرا
جهاز دخترش اینك عیان است
كسى كو خواجه هر دو جهان است
ولى پیغمبر از دنیا چه دارد
ببین تا قیصر و كسرى چه دارد
چو باید مرد هست این هم بسى چیز
مرا گفت اى اسامه اینقدر نیز
نخواهد ماند گو این هم ممانت
چو پاى و دست و روى و جسم و جانت
چو زین سان است تو در چه فسوسى
جگر گوشه پیمبر را عروسى
شنبه 23/9/1387 - 20:29