شعر و قطعات ادبی
جمهورى اسلامى ما جـــــاوید است دشمن ز حیات خویشتن، نومید است
آن روز كه عالم ز ستمگر خالى است ما را و همه ستمكشان را عید است
يکشنبه 18/1/1387 - 0:37
شعر و قطعات ادبی
هشیارى من بگیر و مستم بنما سر مست ز بـــــــاده الستم بنما
بر نیستیم فزون كن، از راه كَرم در دیده خود هر آنچه هستم، بنما
يکشنبه 18/1/1387 - 0:36
شعر و قطعات ادبی
اى پیـــرطـــــــــریق، دستگیرى فرما! طفلیم در این طریق پیرى فرما
فرسوده شدیم و ره به جایى نرسید یارا، تو درین راه امیرى فــــرما!
يکشنبه 18/1/1387 - 0:35
شعر و قطعات ادبی
اى دوست، ببین حال دل زار مرا ویـن جانِ بلا دیده بیمار مرا
تا كى درِ وصلِ خود به رویم بندى؟ جانا، مپسند دیگر آزار مرا
يکشنبه 18/1/1387 - 0:33
شعر و قطعات ادبی
چشم تو و خورشید جهانتاب كجا؟ یاد رخ دلــــــــدار و دل خواب كجا؟
با این تن خاكى، ملكوتى نشوى اى دوست تراب و ربّ الاَرباب كجا؟
يکشنبه 18/1/1387 - 0:32
شعر و قطعات ادبی
میلاد گل و بهـــار جـــــان آمد برخیز كه عید مىكشان آمد
خاموش مباش، زیر این خرقه بر جان جهان، دوباره جان آمد
بـرگیر به دستْ پرچم عشّاق فـــرمـــــانده ملكِ لامكان آمد
گلزارْ ز عیش، لاله باران شد سلطــــانِ زمین و آسمان آمد
بــا یـــــار بـــگو كه پرده بردارد هین! عـــاشق آخر الزّمان آمد
آماده امر و نهى و فرمان باش هشدار، كــه منجى جهان آمد
شنبه 17/1/1387 - 17:40
شعر و قطعات ادبی
كیست كــــــــــــآشفته آن زلف چلیپا نشود دیده اى نیست كه بیند تــــو و شیـــدا نشود
نـاز كن، ناز كه دلها همه در بند تواند غمزه كن، غمزه كـــه دلبـــر چو تو پیدا نشود
رُخ نما تا همه خوبان خجل از خویش شوند گر كشى پرده ز رُخ، كیست كه رسوا نشود
آتش عشق بیفـــزا، غمِ دل افـزون كن این دل غمزده نتوان كه غم افـزا نشـــود
چارهاى نیست، بجـز سوختن از آتش عشق آتسى ده كــــه بیفتــد به دل و پا نشود
ذرّهاى نیست كه از لطف تو هامـون نبود قطرهاى نیست كه از مهـر تـو دریا نشود
سر به خاك سر كوى تو نهد جان، اى دوست جان چه باشد كه فداى رُخ زیبـا نشود؟
شنبه 17/1/1387 - 17:39
شعر و قطعات ادبی
دست از دلم بدار، كه جانم به لب رسید انــــدر فـراقِ روى تو، روزم به شب رسید
گفتم به جـان غمزده: دیگر تو غم مخور غم رخت بست و موسم عیش و طرب رسید
دلـدار من چو یوسف گمگشته بازگشت كنعان، مــــرا ز روى دل مــــلتهب رسید
راز دلــــم كـه قلب جفـا دیده ام درید از سینـــــــهام گذشت و به مغز عصب رسید
مـــرغ دیـار قدس، از آن پر زنان رمید بــــــــر درگهـــــــى كه بود ورا منتخب، رسید
دارالسلام، روى سلامت نشـــان نــداد بگــذشت جـان از آن و به دارالعجب رسید
شنبه 17/1/1387 - 17:30
شعر و قطعات ادبی
سر خم باد سلامت كه به من راه نمود ســـــاقى باده به كف، جـان من آگاه نمود
خــــادم درگه میخـــــانه عشّاق شدم عـــاشق مست، مــــــرا خادم درگاه نمود
ســـر و جانم به فداى صنم باده فروش كه به یك جرعه، مرا خسرو جمجاه نمود
مـــاهِ رُخسار فروزندهات اى مایه عیش بــــــى نیازم به خــدا از خور و از ماه نمود
برگ سبزى ز گلستان رُخت بخشودى فــارغم از همه فردوسى(1) گمراه، نمود
با كـــه گویم غم آن عاشق دلباخته را كـــــه همـــه راز خود اندر شكم چاه نمود
(1) منسوب به "فردوس" به معنى بهشت؛ "فردوسى" یعنى بهشتى، اهل بهشت
شنبه 17/1/1387 - 17:27
شعر و قطعات ادبی
غم مخور، ایّام هجران رو بهپایان مىرود این خمارى از سر ما مىگساران مى رود
پرده را از روى ماه خویش، بالا مىزند غمزه را سر مىدهد، غم از دل و جان مىرود
بلبل اندر شاخسار گل هویدا مىشود زاغ بـا صـد شرمسارى از گلستان مىرود
محفل از نـور رخ او نورافشان مىشود هر چـه غیـــر از ذكر یار، از یاد رندان مىرود
ابرها از نـور خـورشید رخش پنهان شوند پر ده از رخسـار آن سرو خرامان مىرود
وعده دیـدار نزدیك است، یاران مژده باد روز وصلش مى رسد، ایّام هجران مىرود
شنبه 17/1/1387 - 17:23