دعا و زیارت
ضرورت و رسالت دین
در این مقال دو مساله از مسایل دینشناسى بررسى خواهد شد; یكى مساله ضرورت دین، یعنى اینكه از دیدگاه كلامى و با نگاهى انسان شناختى و توحیدى دلیل بر لزوم دین براى بشر چیست؟. و دیگرى مساله رسالت یا قلمرو دین; یعنى دین دركدام حوزه از حوزههاى مربوط به حیات انسان ایفاى نقش مىكند؟ قلمرو هدایت دین تاكجاست؟ رسالت هدایتى دین چیست؟. ارتباط وثیق این دو مساله را مىتوان توجیه معقولى براى طرح و بررسى آن دو در یك مقاله بهشمار آورد.
1. چرا بشر به دین نیاز دارد؟
آیا بشر از ایننظر كه داراى حیات طبیعى و غریزى است، به دین نیاز دارد؟
آیا انسان از این نظر كه داراى حیات فكرى و عقلى است، به دین نیاز دارد؟
آیا بشر از این نظر كه زندگى فردى دارد، دین مىخواهد؟
آیا انسان از این نظر كه زندگى اجتماعى دارد، دین مىخواهد؟
آیا بشر از این نظر كه با آفریدگار خود رابطهاى آگاهانه و آزادانه دارد،نیازمند دین است ؟
آیا انسان براى حیات دنیوى خود، به رهبرى دین نیازمنداست؟
آیا بشر براى حیات اخروى خود، به رهبرى دین نیازمند است؟.
و آیا...؟
دین و هدایت
از مطالعه آیات قرآن بهدست مىآید كه دین نوعى هدایت است. چنانكه مىفرماید:
"فاما یاتینكم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون" (2) اگر از جانب منهدایتى براى شما آمد، پس آنكس كه هدایت مرا پیروى كند، بر آنان بیمى نیست و نه آنان محزون خواهد بود.
نظیر این آیه در آیه123 سوره طه نیز آمده و درآن آیه نتیجه پیروى از هدایت الهى را مصونیت از گمراهى و بدبختى (ضلالت و شقاوت) دانسته است.
این دو آیه پس از آیات مربوط به خلقت آدم و خروج او از بهشت و هبوط به زمیناست، از اینجا روشن مىشود كه مقصود از هدایت، هدایت غریزى و حتى هدایت عقلىنیست، بلكه هدایتشرعى و دینى است كه از طریق وحى تشریعى به آدم و نسل او خواهدرسید. در جاى دیگر فرموده است:
"قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقیم دینا قیما مله ابراهیم حنیفا و ما كان من المشركین". (3) بگو به درستى كه پروردگارم مرا به راه راست هدایت كرده است و آن دینى استوار (یعنى) آیین حنیف ابراهیم است; او از مشركان نبود.
چنان كه كتابهاى آسمانى چون تورات و انجیل و قرآن به عنوان كتب هدایت توصیف شدهاند، روشن است كه این كتب، مشتمل بر عقاید و احكام و آداب دینى بودهاند.
درباره قرآن مىفرماید:
"شهر رمضان الذى انزل فیه القران هدى للناس ... "(4) ماه رمضان كه قرآن براى هدایتمردم در آن نازل گردید.
و درباره تورات و انجیل مىفرماید:
"و انزل التوراة و الانجیل من قبل هدى للناس". (5) قبل از این، تورات و انجیل رابراى هدایت انسانها نازل كرد.
بنابراین، دین، رسالت هدایت بشر را برعهده دارد.
هدایت و اختیار
هدایت دینى بر پایه اختیار استوار است، چنانكه اختیار با عقل و اراده عقلانى ملازمه دارد، از این روى، به عنوان اصلىترین شرط تكلیف دینىشناخته شده است، و هم از این روى است كه موجوداتى كه از عقل و اختیار بهرهاى ندارند، تكلیف دینى نیز ندارند، رابطه هدایت دینى با اختیار در آیات بسیارى از قرآن بیان شده است كه دو نمونه را یادآور مىشویم:
"انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا اناهدیناه السبیل اما شاكرا و اما كفورا". (6) ما انسان را از نطفهاى مختلط آفریدیم،آنگاه او را شنوا و بینا ساختیم ، ما راه را به او نشان دادیم ، یا شكرگزار استیا كفران كننده.
"و قل الحق من ربكم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیكفر". (7) بگو (آنچه بر من وحىگردیده و من آن را بر شما تلاوت نمودهام) حق و از جانب پروردگار است; پس هر كس مىخواهد ایمان آورد، و هر كس مىخواهد كافر شود.
هدایت و معرفت
بدیهى است هدایت شرایط و مقدماتى دارد كه معرفت از مهمترین واساسىترین آنها است، یعنى انسان براى آنكه از هدایت دینى بهرهمند گردد باید از جهانبینى استوارى برخوردار باشد. این جهانبینى از اضلاع و ابعاد زیر تشكیلمىگردد:
1. شناختخدا و صفات جمال و جلال او;
2. شناخت جهان و غایتخلقت آن;
3. شناخت انسان و غایت آفرینش او;
4. شناخت راه وصول به غایتخلقت ;
5. شناخت شرایط و وسایل لازم براى پیمودن این راه و شیوه تحصیل آنها;
6. شناخت موانع و خطرهاى راهو شیوه مبارزه با آنها.
مطالب یاد شده كه با تحلیل و تحقیق عقلى نیز قابل اثبات و تبیین است، از آیات و روایات به روشنى استفاده مىشود. قرآن كریم در آیات مربوط به بعثت از تعلیم كتاب و حكمتبه عنوان یكى از وظایف پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله یاد كرده مىفرماید:
"یتلوا علیهم ایاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمه". (8) پیامبر اسلام، آیاتالهى را بر مردم تلاوت كرده آنان را تزكیه مىنماید، و كتاب و حكمت را به آنان مىآموزد.
تقدم تزكیه بر تعلیم از باب تقدم سبب فاعلى بر فعل و مقدمه بر ذىالمقدمه نیست، بلكه از باب تقدم سبب غایى فعل بر آن است; یعنى ارزش الهى علم و معرفت درگرو تزكیه و تقواست، و از این نظر تزكیه بر تعلیم تقدم رتبى و ارزشى دارد، اگرچه از جنبه مقدمى و فاعلى تعلیم مقدم بر تزكیه است.
آیات قرآن در زمینه دعوت به خداشناسى و شناخت عجایب آفرینش انسان و جهان، وغایت و فرجام خلقتبسیار است (9)و وضوح این مطلب ما را از ذكر نمونه بىنیازمىسازد، چنانكه روایات این باب نیز بسیار است و ما در اینجا به ذكر چند روایتبسنده مىكنیم:
1. حدیث نبوى معروف كه دانشآموختن را یك فریضه دینى و همگانى بهشمار آوردهاست (طلب العلم فریضه على كل . مسلم) (10)
2. در روایتى از امام صادق علیه السلام محورهاى مهم معرفتبه شرح زیر بیان شده است:
الف) شناختخداوند (ان تعرف ربك )
ب) شناخت صنع خداوند به ویژه در مورد خلقتانسان(ان تعرفما صنعبك)
ج) شناخت دستورهاو برنامههاى الهى (ان تعرفماارادمنك)
د) شناخت آفات و آسیبهاى دینى (ان تعرف ما یخرجك من دینك) (11) .
در روایتى از امام على علیه السلام كمال دین به شناخت دین و عمل به آن دانسته شده و كسبدانش از كسب مال ضرورىتر شناخته شده است. (12)
3. در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمدهاست:
كسى كه عملش بر مبناى بصیرت و آگاهى نیست، بسان فردى است كه از بیراه مىرود،هر چه سریعتر رود از مقصد دورتر مىشود. (13)
ابزار معرفت بهطور كلى انسان ازچهار طریق مىتواند به شناخت تكوین و تشریع نایل آید كه عبارتند از:
1. طریق حسى كه چشم و گوش از مهمترین ادوات شناختحسى است. معرفتحسىویژگىهایى دارد; اولا: جزئى و شخصى است، ثانیا: محدود به واقعیتهاى مادى است،ثالثا: محدود به ظواهر پدیدههاى م ادى است، و به ذوات اشیاء راهى ندارد.
بنابراین، شناختحسى نمىتواند جهانبینى جامع و استوارى را براى انسان فراهمسازد، و اگر چه در تح قق آن سهم مؤثرى دارد و بشر از آن بىنیاز نیست، ولى كافىنخواهد بود.
2. طریق عقلى كه مواد آن را اصول و قواعد كلى عقلى، و صورت آن را تجزیه وتحلیلهاى عقلى تشكیل مىدهد. این معرفت، ویژگىهایى دارد كه عبارتند از: الف)كلىو فراگیراست; ب)متعلق آن مطلق هستى ا عم از مادى و مجرد است; ج)تاحدى به كنه وذوات اشیاء نیز راه مىبرد، با این حال بر درك مصادیق و ج زئیات امور رسا نیست، وچون پارهاى از این مصادیق و جزئیات از حوزه معرفتحسى نیز بیرون است، بن ابراین،معرفتحسى و عقلى نه بهطور جداگانه و نه دركنار هم رفع نیازمندى معرفتى بشر توانا نیستند، هر چند در این زمینه سهم بزرگى را ایفا مىنمایند و نظام معرفتى بشربدون آن دو صورت نمىپذیرد.
3. طریق كشف و شهود باطنى كه از طریق ریاضتهاى روحى بهدست مىآید. و از آن جا كه ركن مهم این طریق همانا ریاضت و رعایتیك سلسله برنامههاى عملى است، كسب آندر گرو معرفتى پیشین است كه چون عقل و حس كافى در بهدست آوردن، آن نیستند، بایداز طریق دیگرى تحصیل نمود و آن طریق وحى است.
4. طریق وحى كه ثبوت آن مبتنى بر حس و عقل است، آنگاه به معرفتحسى و عقلىانسان وسعت و عم ق مىبخشد; یعنى از حقایقى پرده برمىدارد كه از شعاع معرفتحسى و عقلى بیرون است، مانند آنچه م ربوط به جزئیات احكام و اخلاق (فروع دین) است، وآنچه مربوط به مراحل عالیه خداشناسى استدلالى مانند «وحدت حقه» ویا مربوط بهجهان آخرت است.
كمال مطلوب و نیاز به دین
در حقیقت، جهانبینى دینى كاملترین نوعجهانبینى است كه بشر مىتواند به آن دستیازد، و چون بدون داشتن جهانبینى كامل،تكامل در حوزه علم و عمل به دست نمىآید، بنابراین، انسان در كمال علمى و عملىخویش نیازمند دین است. واین است علت نیازمندى انسان به دین از آغاز تا پایان، وبراهین و دلایلى كه در متون دینى و كتب فلسفى و كلامى بیان گردیده است، شرح و تفسیر این علت اساسى است. این علت اساسى، به گونهاى روشن در كلام محقق طوسى آمدهاست. وى پس از نقل كلام فخرالدین رازى درباره فواید بعثت پیامبران گفته است:
"ضرورة وجود الانبیاء لتكمیل الاشخاص بالعقائد الحقة و الاخلاق الفاضلة و الافعال المحمودة النافعة لهم فى عاجلهم و آجلهم، و تكمیل النوع باجتماعهم على الخیر و الفضیلة و تساعدهم فى الامور الدینیة و سیاسه الخارجین عن جادة الخیر و الصلاح..." (14)
حاصل عبارت یاد شده این است كه ضرورت نبوت به خاطر تكمیل بشر است در حیاتفردى و اجتماعى او؛ زیرا هر فرد از افراد بشر در پرتو عقاید حقه و اخلاق پسندیده و كارهاى شایسته به كمال مطلوب خویش دست مىیازد، چنانكه كمال حیات اجتماعىانسان نیز در گرو این است كه اجتماع آنان براساس خیر و فضیلت، استوار گردد، ودر كارهاى دینى یكدیگر را یارى نمایند، و نیز كسانى كه از راه خیر و صلاح فاصلهمىگیرند، با تدبیر و سیاست دینى ادب شوند.
فلاسفه اسلامى و ضرورت دین
فلاسفه اسلامى (فیلسوفان مشایى مسلمان) ضرورت دین ونبوت را بر اساس نیازمندى حیات اجتماعى بشر به قانونى كامل و عادلانه تبیینكردهاند، تبیین برهان آنان كه ابن سینا در كتاب اشارات تقریر و محقق طوسى شرحكرده چنین است:
1. انسان به تنهایى نمىتواند به نیازهاى طبیعى خود پاسخ گوید، بلكه به مشاركت و همكارى دیگران نیاز دارد. از این رو گفتهاند «انسان مدنى بالطبع است».
2. غریزه شهوت و غضب در انسان او را به سودجویى و تعدى به دیگران برمىانگیزد،و نتیجه آن اختلال نظم اجتماعى است. از این رو، حیات اجتماعى انسان نیازمندقانونى عادلانه است، كه حقوق و وظایف افراد را تعیین كند.
3. تدوین این قانون به دستخود مردم، زمینهساز نزاع و اختلاف است، و در نتیجهچیزى كه غرضى از آن جلوگیرى از بروز اختلاف و رفع نزاع است، خود سبب بروز نزاع واختلاف خواهد بود.
4. پس قانونگذار باید از ویژگىاى برخوردار باشد كه او را از دیگران ممتاز كند و اطاعت او را گردن نهند. و او همان پیامبر الهى است كه با آوردن معجزه دعوى پیامبرى خود را اثبات مىكند، و در نتیجه لزوم اطاعت او بر دیگران آشكار مىگردد.
5. انسانهاى معمولى، اجراى عدل را چندان مهم نمى شمارند و بیشتر به تامینمنافع خود مىاندیشند. و به عبارت دیگر،نیازهاى فردى را بر نیازهاى نوعى مقدم مىدارند، از این رو، براى اینكه آنان به قوانین دینى احترام بگذارند و اجراىآنها را مهم تلقى كنند، پاداشها و كیفرهاى اخروى مقرر گردیده است.
6. توجه به پاداشها و كیفرهاى دینى متفرع بر شناختخداوند، است كه پاداش و كیفر اعمال به دست اوست. از این رو، شناختخداوند نیز از معرفتهاى دینى لازم بهشمار آمده است.
7. براى تحكیم معرفتبه خداوند، عبادتها و اذكار و مناسك دینى مقرر گردیده است،بنابراین، دین، انسان را به امور زیر فرا مىخواند:
الف) ایمان به وجود خداوند دانا و توانا
ب) ایمان به شریعتآورى از جانب خداوند
ج) ایمان به وعده و وعید اخروى (پاداش و كیفر)
د) انجام دادن عبادتهاى دینى براى یاد كردن خدا و صفات جمال و جلال او
ه) پیروى از قوانین دینى كهبراى زندگى اجتماعى بشر وضع گردیده است.
دین با تفسیرى كه از آن شد، تجلى حكمت و رحمت الهى و نعمت عظیم خداوندى است.
اما حكمت، از آن نظر كه نظام زندگى بشر را استوار مىسازد.
و اما رحمت، زیرا كه خداوند به دین داران پاداش جزیل اخروى عطا مىكند.
و اما نعمت، زیرا كه انسان دیندار به معرفتى عالى از جهان آفرین نایل مىگردد،و آن ابتهاج و سرور حقیقى براى عارفان است .
محقق طوسى پس از شرح برهان فوق و پاسخ به اشكالهاى فخرالدین رازى مطلبى را بهعنوان نقد كلام ابنسینا آورده و گفته است:
همه آنچه را كه شیخ درباره شریعت و نبوت بیان نمود. چنین نیست كه انسان بدونآن نتواند زندگى كند، بلكه نقش آنها در كمال نظام زندگى دنیوى و اخروى بشر است،ولى حیات ضرورى انسان از طریق قوانین و تدابیر غیر دینى نیز امكانپذیر است.چنانكه در روى زمین جوامع غیر دینى نیز وجود دارد. (15) یعنى اگر نگرش ما بهانسان به عنوان یك موجود صرفامادى باشد و حیات او را منحصر در حیات مادى ودنیوى بدانیم، ممكن است اجتماع بشرى براساس قوانین غیر دینى نیز نظم لازم رابهدست آورد. ولى اگر انسان شناسى مبتنى بر دو بعدى بودن انسان باشد و در كنارحیات مادى و دنیوى به زندگى معنوى و اخروى نیز براى انسان قایل شویم، بلكه آنرا اصل و فلسفه حیات ا و بدانیم، قانون و شریعت الهى امرى ضرورى و اجتنابناپذیر خواهد بود، و بدیهى است كلام ابنسینا بر پایه چنین انسانشناختىاى استواراست.
قاعده لطف و لزوم دین
متكلمان اسلامى، لزوم دین و تكلیف را براساس قاعده لطفتبیین كردهاند. مقصود از قاعده لطف دین است كه به مقتضاى جود و حكمتخداوند،انجام دادن آنچه بشر را به هدف از آفرینش او و وصول به مقام قربالهى نزدیكمىسازد، واجب و لازم است.
اساس این قاعده كلامى را لزوم هماهنگى میان فعل و فاعل ( اصل سنخیت) تشكیلمىدهد. به عبارت دیگر لازمه كمال در ذات و صفات ذاتى خداوند، كمال در فعل و صفاتافعال است. بنابراین، شان الوهیت و ربوبیتخداوند اقتضا مىكند كه آنچه بشر رادر نیل به غایت مطلوب او كمك مىكند، در اختیار او قرار دهد. و این، مفاد قاعده لطف در اصطلاح متكلمان عدلیه است.
براساس این قاعده، در تبیین لزوم تكلیف و شریعت گفتهاند: تكلیف و شریعت از دونظر لطف در حق انسانهاست . و چون لطف ضرورى است، تكلیف و شریعت نیز ضرورى خواهدبود، آن دو جهت عبارتنداز:
1. به حكم عقل، شكر منعم واجب است، چنانكه عدل، انصاف، وفاى به عهد نیز واجبو كارهاى مقابل آنها قبیح و ناروا هستند(تكالیف عقلى).
از طرفى التزام به عبادات شرعى، در تقویت و تحكیم تكالیف عقلى مزبور مؤثر وكارساز است. بنابراین، تكالیف شرعى نسبتبه تكالیف عقلى لطف هستند، و لطف واجباست. پس تكالیف شرعى نیز واجب و ضرورىاند.
2. علم به پاداشها و كیفرهاى اخروى نقش مؤثرى در گرایش انسان به طاعت و دورى از معصیت دارد، این آگاهى از طریق حس و عقل به دست نمىآید، بلكه راه آن منحصردر وحى و شریعت آسمانى است.
بنابراین، از این نظر نیز تكلیف و دین لطف در حق انسانهاست، پس ضرورى است. (16)
آیا بحث از علت نیاز به دین، بحثى برون دینى است ؟
از مطالب یاد شده روشن شد كه این بحثیك بحث عقلى است، یعنى عقل براساسیافتههاى معرفتى خود درباره خدا و انسان، ضرورت دین و علت نیازمندى انسان بهدین را تبیین مىكند، هرچند تعالیم دینى نیز بر آن دلالت دارند، چنانكه نمونههایىاز آیات و روایات را طى بحث گذشته به عنوان شاهد و موید یادآور شدیم. اكنون اگرجنبه عقلى آن را در نظر آوریم منهاى تاییدهاى دینى آن باید گفت این بحث ازبحثهاى برون دینى و به اصطلاح مسایل فلسفه دین است.
ولى اگر از این منظر به مساله بنگریم كه تعالیم دینى عقل و تحلیلهاى آن راتاكید نموده است، گویا كه عقل بر همان مسندى تكیه زده است كه دین بر آن تكیهدارد، مىتوان این بحث را یك بحث درون دینى نامید، یعنى با تحلیل عقلى مفاهیم وتعالیم دینى تبیین و اثبات مىگردند. در این صورت، مساله مورد بحث، از مسایلحوزه علم كلام خواهد بود.
در هر صورت، طرح چنین بحثى مخصوص كسانى نیست كه هنوز دینى الهى را برنگزیدهاند، و در پى آنند كه با بررسى اینگونه پرسشها دین دلخواه خود رابرگزینند، بلكه دین داران نیز حق طرح چنین پرسشهایى را دارند. طرح اینگونه پرسشها از طرف آنان نه از روى تردید و شك است، بلكه به انگیزه رشد و افزایش بارمعرفتى خود است تا در كنار تعبد دینى، آن نیز شكوفا گردد.
اصولا اینگونه پرسشها كه از عقل و فطرت آدمى سرچشمه مىگیرد، فى حد نفسه هیچگاه مذموم و زیانبار نخواهد بود، قبح و زیان آنگاه پدید مىآید كه یا پرسشگر اغراض غیر معرفتى را طلب كند، و یا پاسخگو، توان پاسخگویى صحیح و روشن آن را نداشته وبه مغالطه پناه برد.
2 . قلمرو شناسى دین
یكى از بحثهاى حوزه دین پژوهى، بحث درباره قلمرو و اهدافدین است، در این باره سه نظریه كلى مطرح شده است:
1. قلمرو دین مسایل حیات اجتماعى بشر و اصلاح زندگى دنیوى اوست، از این دیدگاهدین با ایدئولوژىهاى بشرى و غیر دینى از جنبه غایت و هدف تفاوتى ندارد، اگرتفاوتى هست در نوع برنامهها و شیوههاى دستیابى به آن هدف است. در پیدایش اینطرز تفكر دو عامل نقش عمده داشته است: الف) ترقى تهاجم آمیز جوامع غربى درزمینه علم و دانش جدید و بهبود وضعیت زندگى مادى آنان; این پدیده جدید سببپیدایش این ذهنیتبراى برخى از مسلمانان شد كه چه بسا علت عقب ماندگى ما ازقافله تمدن صنعتى جدید دین و آیین ماست و اینكه دین پیوسته ما را به معنویاتدعوت مىكند و مسایل آخرت را جدى و مهم تلقى مىنماید، از این رو، سبب غفلت ما ازمسایل دنیوى شده است. اینجا از نقش تفكرهاى الحادى و مادىگرایانهاى كه دین راعامل تخدیر و افیون براى تودهها مىانگاشتند نیز نباید غفلت ورزند.
در برابر چنین طرز تفكرى برخى از علماى دینى و روشنفكران مذهبى اندیشه دینبراى دنیا را مطرح نموده و بر جنبه دنیوى دین پاى فشردند. و رفته رفته اینطرزتفكر پدید آمد كه هدف پیامبران چیزى جز اصلاح وضعیت زندگى دنیوى بشر وبرقرارى عدل و قسط اجتماعى نبوده است.
ب) عامل دیگرى كه در پیدایش چنین نظریهاى مؤثر واقع شد ترویج اندیشههاى ماركسیستها و ایدئولوژى به اصطلاح مبارزهجو و نجاتبخش ماركسیسم در بین جوانان وروشنفكران بود، در روزگارى كه استعمار و استبداد جوامع اسلامى را به بردگىذلتآورى كشیده بود. هرگونه شعار آزادى خواهى و مبارزهجویى با استقبال شدیدمواجه مىشد، و این فرصتبسیار خوبى براى جناحهاى ماركسیستى و چپگرا بود، كهایدئولوژى ماركسیستى را به عنوان یگانه حامى قشرهاى ستمدیده معرفى كنند، اینامر سبب شد كه برخى از عالمان دینى و روشنفكران مذهبى از اسلام بهعنوان مكتبىمبارز و ظلم ستیز یاد كرده و برآموزشهاى دینى مربوط به شئون دنیوى بشر تاكیدورزند، و به تدریج این ذهنیت پدید آمد كه گویا هدف اصلى دین همانا اصلاح وضعیتدنیوى بشر است.
2 . هدف دین چیزى جز تربیت معنوى و اصلاح زندگى اخروى بشر نیست، آنچه شایستهآفریدگار جهان و پیامآوران اوستحقا و منطقامىباید در همین مقیاسها وتعلیماتىباشد كه دید و دانش انسانها ذاتا و فطرتا از درك آن عاجز و قاصر است. و الا آموختن چیزهایى كه بشر داراى امكان كافى یا استعداد لازم براى رسیدن و دریافت آناست چه تناسب و ضرورت مىتواند داشته باشد، ابلاغ پیامها و انجام دادن كارهاىاصلاحى و تكمیلى دنیا در سطح مردم، دور از شان خداى خالق انسان و جهان است و تنزل دادن مقام پیامبران به حدود ماركسها و پاستورها و گاندىهاست.
قرآن كه ثمره و خلاصه دعوت و زبان رسالت است، نه تنها سفارش و دستورى براىدنیاى ما نمىدهد، بلكه ما را ملامت مىكند كه چرا این اندازه به دنیا مىپردازید وآخرت را كه بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها مىكنید، چنانكه مىفرماید«بلتوثرونالحیوهالدنیا والاخرة خیر و ابقى (17) و نیز مىفرماید: كلاً بل تحبون العاجلة و تذرون الاخرة (18) .
در سى و چهار سوره قرآن، كه به لحاظ تعداد كلمات جمعاً در حدود 65 درصد كلقرآن مىشود، با آیاتى آغاز مىگردد كه اعلام كننده این مطالب است كه اولا نازل شدهاز طرف خداست، و ثانیا ماموریت و منظور آن، انذار و بشارت در زمینه آخرت است وراهى استبه سوى خالق یكتا، و آنچه در هیچ یك از این سرفصلها یا سر سورهها دیدهنمىشود این است كه گفته شده باشد ما آن را فرستادیم تا به شما درس حكومت واقتصاد و مدیریت و اصلاح امور زندگى دنیا و اجتماع را بدهد. ولى بهطور كلى گفتهشده است كه شما در روابط فیمابین، عدالت و انفاق و خدمت و اصلاح را پیشه كنید وتا عمل صالح انجام ندهید ایمان به خدا شما را راهى بهشت نخواهد كرد (19) .
3 . اصلاح زندگى دنیوى و اخروى بشر، هر دو مورد توجه دین بوده و هست، هر چنداین دو هدف در طول یكدیگر قرار دارند و با یكدیگر تعارضى و تزاحمى ندارند.
دنیا گرچه مقدمه آخرت است و راه است نه مقصد، ولى بدون اصلاح راه و تحصیلمقدمه نمىتوان به مقصد رسید و ذىالمقدمه را به دست آورد. از این رو، در تعالیممعلمان الهى دین آمده است، «من لا معاش له لا معاد له» و نیز آمده است «لیس منا من ترك آخرته لدنیاه او ترك دنیاه لاخرته».
بر این اساس باید گفت: «دین روش ویژهاى براى زندگى دنیوى انسان است كه مصلحتدنیوى بشر را در جهت كمال اخروى و حیات ابدى او تامین مىكند. از این رو، لازماستشریعت دربرگیرنده قوانینى باشد كه به نیازهاى دنیوى انسان نیز پاسخگوید (20) .
نظریه سوم به صورتهایى قابل تقریراست:
1/3. اصلاح دنیا و آخرت به عنوان دو هدف مستقل و در عرض یكدیگر مورد توجه دینبوده است.
2/3. همانگونه كه اشاره شد، هدف اصلى و نهایى دین اصلاح حیات اخروى بشر است،ولى نیل به این هدف آرمانى در گرو اصلاح حیات دنیوى اوست، پس حیات دنیوى از آننظر كه مقدمه حیات اخروى است مورد توجه دین است، و هیچگونه ارزش ذاتى و مستقل از آخرت ندارد.
3/3. گرچه حیات دنیوى مقدمه حیات اخروى است و اصلاح آن، مقدمه اصلاح زندگىاخروى است و در نتیجه زندگى دنیوى نسبت به زندگى اخروى جنبه مقدمى دارد، ولىچنین نیست كه خود بهطور جداگانه فاقد هرگونه ارزش بوده و به صورت مستقل موردتوجه دین نباشد، ارزشهاى اخلاقى و اجتماعى با اینكه مقدمه و وسیله وصول به ارزشاصیل و یگانه انسان یعنى خداشناسى و خداپرستى است، فاقد ارزش ذاتى نیستند.
توضیح اینكه رابطه مقدمه و ذىالمقدمه دوگونه است: یكى اینكه ارزش مقدمه ایناست كه به ذىالمقدمه مىرساند، پس از رسیدن به ذىالمقدمه وجود و عدمش یكسان است; مثلا انسان مىخواهد از نهر آبى بگذرد، سنگ بزرگى را در وسط نهر وسیله پریدن قرارمىدهد، بدیهى است كه پس از عبور از نهر، وجود و عدم آن سنگ براى او یكسان است.
دیگر اینكه مقدمه در عین اینكه وسیله رسیدن به ذىالمقدمه است، پس از وصول بهذىالمقدمه، وجود و عدمش یكسان نیست. مانند معلومات كلاسهاى اول و دوم كه مقدمهاىبراى رسیدن به معلومات كلاسهاى بالاتر است، و مانند وضو كه مقدمه شرعى براىخواندن نماز است، ولى خود نیز حسن است و ثواب ذاتى دارد. در اینگونه موارد،مقدمه در حقیقت مرتبه ضعیفى از ذىالمقدمه است، و یا مقدمه و ذىالمقدمه هر دو ازدرجات كمالى بالاتر مىباشند (21) .
شایان ذكر است كه مقصود از اصلاح زندگى دنیوى تنها بهرهمندى از مواهب طبیعى وبرخوردارى از زندگى مرفّه و آسوده نیست، بلكه مقصود این است كه حیات دنیوى برپایه عدل و راستى و فضلیت استوار باشد، و به عبارت دیگر توحید عملى در بعد فردىو اجتماعى تحقق یابد. در عین اینكه مقدمه نیل به سعادت و رستگارى اخروى است،خود نیز درجهاى از هدف دینى را تشكیل مىدهد و از حسن ذاتى برخوردار است; زیراچنانكه گفته شد، چنین حیاتى تجلى توحید عملى در بعد فردى و اجتماعى آن است، وتوحید در سر لوحه اهداف پیامبران الهى و ادیان آسمانى قرار دارد.
معیار قلمرو شناسى دین
درباره اینكه از چه راهى و براساس چه معیارى مىتوانقلمرو دین را شناخت چند نظریه مطرح شده و یا قابل طرح است:
1 . بحث قلمرو شناسى دین یك رویكرد برون دینى است، و راه شناخت آن تعیین انتظارهاى بشر از دین است; یعنى باید ببینیم دین براى چه آمده و چه مىتواندبكند.
انسان باید نخست نیازهاى خود را به اصلى و فرعى تقسیم كند، و براین اساسقلمرو دین را مشخص سازد، حال اگر پیش فرض انسان درباره دین این باشد كه دینآمده است تا به همه نیازهاى انسان اعم از اصلى و فرعى پاسخ گوید، قلمرو دین بسىگسترده خواهد بود، چنین فردى مىكوشد تا از كمترین اشارههاى دینى بیشتریناستفاده را بنماید تا آموزشهاى دینى را با دیدگاه و انتظار خود هماهنگ سازد، واگر پیش فرض دین شناسى او این باشد كه دین براى پاسخگویى به مسایل اصلى زندگى آمده است، سطح انتظار او از دین نیز محدود به همین بخش خواهد شد. یعنى دین آمدهاست تا به نیازهایى پاسخ گوید كه از طریق غیردین برطرف نمىشود (22) .
در اینكه انسان شناسى فىالجمله در انتظار بشر از دین مؤثر است، جاى تردیدنیست; زیرا هدف كلى دین هدایتبشر و پاسخگویى به نیازهاى اصیل اوست، ولى اینمطلب در سطح كلى عام استوار است، بر پایه این ملاك، از دین انتظار مىرود كه بههمه ابعاد وجودى انسان توجه كند، هم بعد فكرى و عقلانى، و هم بعد عاطفى واحساسى، و هم بعد غریزى و مادى، ولى از آنجا كه درك عقلى و علمى بشر در شناختهمه زوایاى وجودى خویش رسا نیست، و معرفت وحیانى فراتر و برتر از معرفت عقلانى وتجربى است، در كشف نیازهاى اصیل انسان بهطور جزئى و مشخصى باید از دین و معرفتوحیانى كمك گرفت، و هرگاه میان معرفتبشرى و وحیانى در مورد نیازهاى انسان و خطمشى زندگى او تعارضى رخ دهد، معرفت وحیانى حجتخواهد بود، نه معرفت انسانى.
2 . بحث قلمرو شناسى دین یك رویكرد درون دینى است، و محدوده آن را باید بارجوع به نصوص دینى تشخیص داد، دانشهاى عقلى و تجربى بشر در این باره ارزش واعتبارى ندارد. این رویكرد از آن كسانى است كه در دین شناسى از روش تعبدى محضپیروى مىكنند و دادههاى عقلى و حسى را معتبر نمىدانند، یعنى طرفداران مذاهبظاهر گرایى و اشعرىگرى در دنیاى اهل سنت، و اخبارىگرى در جهان تشیع.
از آنچه در نقد نظریه قبل بیان گردید، وجه ناتمام بودن این نظریه نیز روشنشد، زیرا گرچه در درك نیازهاى اصیل بشر و انتظارهاى او از دین در زمینه جزئیاتو مسایل دقیق، یگانه معیار رجوع دین و پیروى از وحى است، ولى اثبات دین و ضرورتوحى در گرو درك عقلانى و علمى نسبتبه ابعاد وجودى انسان و نیازهاى اصیل او ست،براین اساس است كه اولا، نیاز بشر به دین اثبات مىگردد، و ثانیا، مىتوان در موردجامعیت و كمال و نقص ادیان داورى كرد. توضیح این مطلب در تبیین نظریه سوم خواهدآمد.
3 . بحث درباره قلمرو و رسالت دین مشتمل بر دو رویكرد است: برون دینى و درون دینى. نخستبراساس شناخت عقلانى درباره خدا اثبات مىگردد كه خداوند حكیم كه خالق انسان است، و آفرینش او حكمیانه و هدفدار است، انسان را براى نیل به غرض وغایتى آفریده است، واین غایت متناسب با استعدادها و توانایىهاى آفرینش انسان است، واز آنجا كه در انسان استعداد نیل به كمالات عقلانى و فراتر از جهان طبیعت وجود دارد، غرض خلقت او وصول به آن كمالات است.
آنگاه براساس این اصل بدیهى كه وصول به هر مقصدى راهى مىخواهد، نیاز بشر به راهى براى نیل به غایت آفرینش، خود اثبات مىگردد.
این راه باید به گونهاى باشد كه پیمودن آن در توان انسان باشد، یعنى بااستفاده از سرمایههاى آفرینشى خود بتواند آن را بپیماید، و از طرفى همه اینسرمایه در طىكردن این راه بهكار گرفته شود تا لغو و عبث در دستگاه آفرینشى حكیمانه الهى راه نیابد.
وجود اختلاف نظرهاى فلسفى و علمى درباره شیوه زندگى و طرز استفاده از قواىطبیعى و سرمایههاى آفرینشى، گویاى نارسایى عقل و علم بشر براى تعیین خط مشىكامل براى زندگى بشر است.
پس این كار را باید خداوند كه آفریدگار انسان است و از همه زوایا و اسراروجودى او آگاه است انجام دهد، و اینكه بشر چه رفتارهاى ویژهاى را در زندگى فردىو اجتماعى خود باید انجام دهد تا به غایت مطلوب آفرینشى خود دستیابد، تنها ازطریق وحى الهى و دین آسمانى باید تبیین شود.
بنابراین، براساس یك تحلیل عقلانى درباره وجود خدا و انسان سه مطلب اثبات مىشود:
الف) ضرورت دین، نیازمندى بشر به هدایت الهى.
ب) نوع دین، نیازمندى بشر به هدایت تشریعى.
ج) لزوم توجه دین به ابعاد مختلف وجود انسان وبهكارگیرى همه سرمایههاىآفرینشى او.
دو مطلب اول مربوط به انتظار بشر از خالق خویش است، و مطلب سوم ناظر بهانتظار بشر از قانون الهى (دین) است.
اما در مسایل جزئى و زمینههاى خاص دانش عقلى و علمى بشر كافى نیست، و باید ازتعالیم دین و معرفتهاى وحیانى استمداد نمود، و حدود رسالتها و قلمرودین را بهدست آورد. كارى كه عقل و معرفتهاى بشرى در این زمینه مىتوانند انجام دهند تفسیر و تبیین تعالیم دینى است، و اینكارى است كه دانشمندان دین شناس در حوزههاى كلام،فقه، تفسیر و حدیث عهدهدار آن بوده و مىباشند.
دین و گمشده بشر
در پایان این بحث، نقل مطلبى را كه برخى از محققان در زمینهنقش دین در به دست دادن گمشده بشر بیان نمودهاند، سودمند مىدانیم:
بشر گمشدهاى دارد كه نیازمند یافتن آن است. نام این حقیقت هرچه باشد بایدپاسخگوى سوالات اصلى او باشد كه بدون پاسخ به آنها، جز بنبست نهیلیستى منزلىدیگر پیش رو نخواهد داشت، همان بنبستى كه بسیارى از انسانهاى امروزى در داخل آنبا كمال اضطراب در جا مىزنند. این سوالات عبارت است از: من كیستم؟ از كجا آمدهام؟
به كجا آمدهام؟ در اینجا با كیستم؟ به كجا مىروم؟ براى چه آمدهام؟
پاسخ مثبتبه این سوالات بهقدرى حیاتى است كه بشر خصوصا بشر محصور در تمدنجدید به جهتبىاعتنایى به آنها، توانایى پذیرش هیچ اصلى را ندارد. از این رو،او در امروزهایى زندگى مىكند كه نه دیروزى داشته است و نه فردایى، یعنى اگر بشردر امروز خویش رفاه و آسایش و لذت گرایىاش را اشباع كند، همه چیز و از جملهگذشته و آیندهاش را دارا مىباشد، و به همین جهت مىتوان گفت كه انسان معاصر«اكنونزده» است.
سر رشته تمامى اصول و قوانینى كه تكلیف آدمى را در ارتباطات چهارگانه مشخصمىكند در همان گمشده دینى دین است، این ارتباطات عبارتند از:
1 . ارتباط انسان با خویشتن
2 . ارتباط انسان با خدا
3 . ارتباط انسان باجهان هستى
4 . ارتباط انسان با همنوعخود
این گمشده، یك حقیقتخیالى نیست، بلكه اصالتبخش همه حقایق است و بدون آن هیچ واقعیت بد و خوب، و وجدان و ارزشى نمىتواند مطرح باشد.
عاملى كه باعث مىشود آدمى نخستخود را بیابد و سپس گمشدهاش را، توجه به این واقعیت است كه بشر جزئى معنادار از یك جهان معنادار است كه براى به ثمر رسیدن استعدادها و سرمایه عالى شخصیتش در این جهان باید امورى را در بعد عمل و نظر رعایت كند.
كه این امور و اصول در چهره دین قوام خود را همچون حكمت وجودى انسان از مبدا هستى آفرین دریافت مىكنند. با درك واقعیت مذكور است كه آدمى خود را و سپس گمشدهاش را مىیابد.
اما اینكه چرا این گمشده فقط از طریق دین یافت مىشود باید توجه داشت كه:
اولا مدتى استبس طولانى كه در برخى از جوامع، عدهاى از دین اعراض نمودهاند و مىخواهند مفاهیمى مانند اخلاق جهانى، حقوق جهانى، فرهنگ جهانى و بهطور كلى اصطلاحجالب «اومانیسم» را جانشین «دین» نمایند، و همانگونه كه دیدهایم این اصطلاحات نه از نظر استدلال و نه در قلمرو عمل، نتوانست گمشده اصلى بشر را بهارمغان آورد.
ثانیا: به فرض اینكه بشر بتواند مفاهیم مزبور را از قلمرو دانشگاهى و آكادمیك پایین آورد و آنها را مورد عمل و استفاده قرار دهد، تنها رهآورد آن، تامینزندگى صحیح و منطقى در عرصه طبیعت و روابط اجتماعى است، ولى گمشده حقیقى كهباید با پاسخ به پرسشهاى ششگانه گذشته پیدا شود بدون دین پیدا نخواهد شد، و الا جوامع شرق و غرب دنیاى امروز، این همه ناله و شیون براى پوچى سر نمىدادند.
آرى گردانندگان بزرگ جوامع براى زدودن اصالت آن گمشده از عقول و دلهاى بشر آمپول مخدرى كشف نمودهاند تا با تزریق آن به عقل و روح آدمیان حداكثربهرهبردارى را بكنند و آن مخدر چیزى نیست جز هستى داشتن و بودن به هر شكلممكن (23) .
چهارشنبه 23/10/1388 - 14:26
ادبی هنری
ضربات کوچک درختان بزرگ را از پای در می آورند
چهارشنبه 23/10/1388 - 14:24
خواستگاری و نامزدی
گفتم او را آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش تا بیکران پیداست
ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست
چهارشنبه 23/10/1388 - 14:22
خواستگاری و نامزدی
افتادن در گل و لای عیب نیست
عیب در این است که در همانجا بمانی
چهارشنبه 23/10/1388 - 14:21
خانواده
همیشه اشک اونایی که به فکرمون هستن رو در میاریم..
و همیشه واسه کسایی که به فکرمون نیستن اشک میریزیم..
همیشه به کسایی که اصلا به یادمون نیستن فکر میکنیم..
و همیشه کسایی که اصلا فکرشم نمیکنیم به یادمون هستن...
چهارشنبه 23/10/1388 - 0:1
طنز و سرگرمی
دنیا بدون خانمها
بازارها خلوت
پولها محفوظ
اعصابها آرام
مخابرات ها ورشکسته
شیطان بیکار
همه هم میرفتیم بهشت
سه شنبه 22/10/1388 - 23:58
رويا و خيال
گل نیلوفر
گل نیلوفر درمرداب می روید
تا همه بدانند در سختی ها باید
زیبا ترین را بیا فرینند
دوشنبه 21/10/1388 - 15:42
خواستگاری و نامزدی
امضاء
حرفی بزن که بتوانی آن را بنویسی
چیزی بنویس که بتوانی امضاش کنی
و چیزی را امضا کن که بتوانی پاش وایسی
دوشنبه 21/10/1388 - 15:39
ادبی هنری
همچو خورشید سبک رو فرد باش
صبر کن مردانه وار و مرد باش
دوشنبه 21/10/1388 - 15:36
خانواده
صبر از وصال یار من
برگشتن از دلدار من
گرچه نباشد کار من
هم کار از آنم میرود
دوشنبه 21/10/1388 - 15:34