خودرو
خرید خودرو تصمیم بزرگی است. بنابراین قبل از این که سراغ نمایشگاه ها و نمایندگی های فروش اتومبیل بروید، باید بخوبی درباره آنچه آنجا انتظارتان را می کشد، آماده باشید. این نکته را درباره هر فروشنده ای همواره به یاد داشته باشید. آنها می خواهند چیزی به شما بفروشند. پس درباره همه گفته هایشان با احتیاط برخورد کنید. در ادامه چند نکته در این باره متذکر می شویم:
آماده باشید
حتما قبل از این که وارد فروشگاه یا نمایندگی شوید، اطلاعات کامل و جامعی درباره اتومبیل موردنظر و مشخصه ها و ویژگی های آن به دست آورید. قرار نیست شما در فروشگاه تصمیم بگیرید، چه نوع اتومبیلی قرار است بخرید. این تصمیمی است که باید قبل از این که پایتان را به نمایشگاه بگذارید، گرفته باشید.
اگر می خواهید اتومبیل دست دوم بخرید، حتما باید فردی آشنا با مکانیک اتومبیل را با خودتان ببرید. حتی می توانید از یک مکانیک بخواهید که با شما بیاید. ۵۰ یا ۱۰۰ هزار تومان در قبال خرید یک ماشین، پول بسیار ناچیزی است.
مکانیک همراه شما می تواند اطلاعات فروشنده را تائید کند. اگر متاهل هستید، حتما همسرتان را با خود ببرید و اگر مجرد هستید، با چند نفر از دوستانتان به نمایشگاه بروید زیرا وقتی فردی تنهاست، راحت تر تحت تاثیر القائات فروشنده قرار می گیرد. همراه بردن چند نفر، اعتمادبه نفس شما را افزایش می دهد.
به هیچ عنوان در معاینه اتومبیل تعارف نکنید. تا آنجا که امکان دارد از همه جزئیات و نقص و قوت های اتومبیل بیشتر اطلاعات جمع کنید. همان جلسه ای که اتومبیل را می بینید تصمیم به خرید آن نگیرید. چند روز یا چند ساعت وقت بگیرید، مشورت کنید و سپس تصمیم بگیرید.
اطلاعات شخصی تان را در اختیار فروشنده قرار ندهید
یکی از ابزار متعارف فروشندگان این است که سعی می کنند اطلاعات شخصی مشتری شان را به دست بیاورند تا راحت تر بتوانند با استفاده از تکنیک های معینی جنس خود را به او بفروشند. پس تا آنجا که ممکن است درباره وضع مالی و شغلی تان، اطلاعات کمتری به فروشنده بدهید. به آنها نگویید امروز قصد خرید دارید یا ندارید و نگذارید آنها تصمیم شما را حدس بزنند. فقط کافی است آنها بدانند شما فورا به یک اتومبیل نیاز دارید، آنگاه کار شما سخت خواهد بود.
انگیزه های فروشنده را حدس بزنید
هنگامی که در نمایشگاه هستید، وظیفه فروشنده این است که شما را با اتومبیل به منزل برساند. نه تنها آنها می کوشند شمارا قانع به خرید اتومبیلشان کنند، بلکه می کوشند با تغییر تصمیم شما، باعث شوند شما اتومبیل گران تری بخرید. به هیچ عنوان در رودربایستی فروشنده قرار نگیرید. این پولی است که شما برایش زحمت کشیده و هزینه داده اید. پس با رودربایستی آن را هدر ندهید.
کسی که سریع حرف بزند، باخته است
بسیار مهم است که شما هنگام خرید، آرامش خود را حفظ کنید تا تصمیم عجولانه ای نگیرید. هنگامی که فروشنده شما را با اطلاعات تازه ای درباره ویژگی ها و اختصاصات اتومبیل آشنا می کند با دقت گوش دهید.
مکث کرده و درباره آن فکر کنید. وقتی آنها سخن می گویند اگر به جای سخن گفتن، مکث و تامل کنید، فروشنده مجبور است اطلاعات بیشتری ارائه کند تا توجه شما را جلب کند. آنها می خواهند شما را وادار به تصمیم گیری عجولانه کنند.
حتی اگر پاسخ شما نه است، اجازه بدهید فروشنده اطلاعات و توضیحات بیشتری درباره اتومبیل ارائه کند. پاسخ منفی سریع، فقط باعث می شود که فروشنده تکنیک های دیگر خود را بیازماید.
تا آنجا که امکان دارد خوش برخورد باشید
هر خریدی نوعی مذاکره است و به نفع شماست که فضای مذاکره، آرام و مودبانه باشد. اگر مودبانه و محترمانه برخورد کنید، واکنش مشابهی خواهید دید. البته محترمانه رفتار کردن با تعارف کردن، فاصله ای از زمین تا آسمان دارد.
اشتیاق نشان ندهید
اگر اشتیاق نشان دهید، مطمئن باشید که قافیه را به فروشنده باخته اید. ممکن است، اتومبیلی پیدا کنید که کاملا مطابق با خواست ها و انتظارات شما باشد. از خودتان هیجان نشان ندهید. اصرار بی مورد هم می تواند قصد شما را برای فروشنده آشکار کند. پس حتی اگر تصمیم تان را گرفتید، مکث کرده و اتومبیل های دیگر را هم ببینید.
شما دست بالا را دارید
همواره یادتان باشد که شما قرار است، پول بدهید و دست بالا از آن شماست. هزاران فرصت و امکان خرید در اختیار شماست و فروشنده به شما نیاز دارد نه شما به فروشنده. بنابراین مدیریت خرید را خودتان به عهده داشته باشید و اجازه ندهید فروشنده شما را فریب بدهد که شما باید حتما و سریع این اتومبیل را بخرید.
نویسنده: شیرین سعیدی
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد
پنج شنبه 3/7/1393 - 16:56
كودك
وقتی هیچ برنامه ای برای وقت های خالی فرزندمان نداریم و همه اوقات خودمان هم با برنامه های دیگر پر شده، تلویزیون دایه مهربان تر از مادر می شود و برنامه ریزی و تربیت بچه های ما را به عهده می گیرد.
ذهن و روح کودک مانند تمام اعضای دیگر او کم کم رشد می کند و شکل می گیرد. اگر معده کودک ما در چندماهگی توان هضم غذای آدم بزرگ ها را ندارد و همواره و همه جا ظرف سوپ کودک در کیف ماست، ذهن او هم توانایی هضم و تحلیل هر برنامه ای را ندارد. به همین دلیل اهمیت مدیریت تماشای تلویزیون، کمتر از همراه داشتن همیشگی آن ظرف سوپ نیست. شناخت ویژگی های سنی کودکان به ما کمک می کند تا به نیازهای آنها توجه داشته باشیم و به خوبی بتوانیم غذای روحشان را هم تأمین کنیم.
مدیریت رسانه باخانواده
هر پیام و تصویری می تواند بر ذهن کودک ما اثر بگذارد چون هنوز باورها و ساختار ذهنی کودک شکل نگرفته و تشخیص خوب و بد برای او سخت است. اثراتی که بیشتر اوقات برای ما مخفی است، در ذهن و جان و باور او ماندگار است. در سنین پایین (قبل از مدرسه) کودک قدرت تحلیل ندارد و از هر چه می بیند تأثیر می پذیرد. در واقع او بیشتر تقلیدی عمل می کند و کم کم به مرور زمان انتخاب گر می شود.
مثلا اگر در جایی صحنه های خشونت یک معلم با دانش آموز را ببیند، خودش را جایگزین آن کودک می کند و به جای او اندوهگین می شود و به این نتیجه می رسد که تمام معلم ها عصبانی اند. در این سن توضیح دادن برای کودک و قانع کردن او کمی سخت است؛ بنابراین پیشنهاد می شود قبل از مواجهه با آسیب، جلوی آن را تا جایی که ممکن است بگیریم.
یادتان باشد:
۱- می توانید برنامه هایی را که فکر می کنید مناسب هستند، از قبل ضبط کنید و در طول روز با فاصله زمانی و نه به طور ممتد برای کودک پخش کنید؛ هر چند همین برنامه ها هم ممکن است اثرات سوء حاشیه ای مثل تنبلی، بی اشتهایی و بی خوابی، کم شدن فعالیت های اجتماعی و کم تحرکی به همراه داشته باشد.
۲- تلویزیون نباید بی رویه و همیشه در خانه روشن باشد و کودک هر از گاهی ناخنکی به برنامه ها بزند و از هر دری چیزی ببیند و سخنی بشنود؛ در این صورت حکایت غذایی که قرار است به خورد کودک خود بدهید، همان آش شله قلمکاری می شود که دیگران پخته اند؛ با چند وجب روغن اضافه!
۳- سعی کنید در زمان تماشای تلویزیون کودک تان را همراهی کنید. حواس تان به پیام هایی که کودک دریافت می کند باشد. در این شرایط اگر تلویزیون برنامه ای نامناسب پخش می کرد، می توانید با یک کار جالب تر و کمی خلاقیت، توجه کودک را برای چند دقیقه از تلویزیون پرت کنید.
۴- نگذارید تصاویر تلویزیون به مدت طولانی کودک تان را اسیر کند و به او زمانی برای تفکر و تحلیل ندهد. در این حالت کودک با حجم اطلاعات و تصاویری بمباران می شود که به او مجالی برای انجام هیچ کاری نمی دهد. حتما زمان های تماشای برنامه های تلویزیونی را کوتاه کنید.
۵- نیازی نیست کودک تا انتهای هر برنامه ای را ببیند. می توانید وسط برنامه از او سؤال کنید یا طرح یک بازی را بریزید تا حواسش پرت یا ذهنش فعال تر شود: «به نظرت این آقا خرسه رفت جنگل چی کار کنه؟ بیا صدای این خانم مرغه رو دربیاریم...»
۶- یکی از اثرات آگهی های بازرگانی و بعضی از برنامه های کودک، زودباور شدن کودکان است. کم کم که کودک شما بزرگ تر می شود و قدرت تحلیل و تفکر او رشد می کند، می توانید با زبان مناسب و کلمات زیبا و تأثیرگذار با او گفت وگو کنید؛ درباره اینکه لزوما هر چه تلویزیون نشان می دهد، حقیقت نیست. با مثال های ملموس به او کمک کنید تا به مرور قدرت تحلیل پیدا کند و زودباوری اش کمتر شود. به طور مثال درباره همان معلم عصبانی، چند معلم در فامیل و دوست و آشنا یا از مهد و مدرسه خود کودک نام ببرید و بگویید؛ «مگه همه اینها عصبانی اند؟ کلی معلم خوب و زحمتکش و مهربان داریم. هر آدمی ممکنه عصبانی بشه؛ معلم باشه یا شاگرد. خود تو هم ممکنه یه زمانی از دست دوستت عصبانی بشی، پس چه بهتر که بتونیم عصبانیت مون رو کنترل کنیم تا صورت قشنگمون اینجوری زشت دیده نشه.»
۷- حتما پیام های خوب تلویزیون را هم در ذهن کودک پررنگ کنید. رفتارهای خوب خانوادگی و اجتماعی که در تلویزیون می بینید را با کمک خود او تحلیل کنید؛ رفتار خوب یک کودک با پدربزرگ، برخورد مناسب یک دانش آموز با همکلاسی اش و رفتار مناسب یک مادر با دخترش یا برعکس.
طبیعی یا مصنوعی، واقعی یا مجازی
ذائقه هر انسان سالمی هر چیز طبیعی را به مصنوعی همان چیز ترجیح می دهد. مثل غذای طبیعی و مصنوعی، آبمیوه های طبیعی و مصنوعی و... .
شما به عنوان والدین یک کودک باید سعی کنید تجربه های طبیعی را جایگزین تجربه های مصنوعی کنید. می توانید بعد از تماشای حیوانات در برنامه های تلویزیون، او را به باغ وحش ببرید یا حتی مسئولیت نگهداری یک جوجه در خانه را به او بسپرید.
مواجهه واقعی با حیوانات زمین تا آسمان با ارتباط مجازی با آنها تفاوت دارد. کودکی که عاشق کتاب خواندن است و نه فقط با داستان تصاویر تلویزیونی که ممکن است به قدرت تخیل و خلاقیت کودک آسیب بزند بلکه با داستان های شبانه و بازی های نمایشی والدین بزرگ شده، حاضر است شب تا صبح بیدار بماند و کتابش را تمام کند اما ساعتی از این وقت را پای تلویزیون نگذارد.
این را ببین آن را بخر!
کودکان ۳ تا ۴ ساله تفاوت برنامه های کودک و تبلیغات را(البته اگر این تبلیغات در خلال برنامه های آنها گنجانده نشده باشد) تشخیص می دهند اما حدودا تا ۸ سالگی مفهوم تجاری بودن آنها را نمی دانند؛ می بینند و می خواهند و روحیه مصرف گرایی پیدا می کنند. بسیاری از این تبلیغات بر سلامت تغذیه کودک تأثیر منفی دارد و سرانجام برای خریدن و نخریدن، کشمکش هایی بین والدین و کودک به وجود می آید.
بنابراین اگر کودک تان به سنی نرسیده که قدرت تشخیص داشته باشد و نمی توانید با او منطقی صحبت کنید، تنها راهی که دارید، عوض کردن کانال یا خاموش کردن تلویزیون است. درست نیست اگر بگوییم تبلیغات بازرگانی چند دقیقه بیشتر نیست و کودکان را شاد می کند، چون همین چند دقیقه باعث می شود اسیر خواسته های غیرمنطقی شوند.
اکشن، بزن بزن، هیجان
کودکان رفتارهای پرخاشگرانه قهرمان داستان ها را دوست دارند و تقلید می کنند. خصوصا اگر این قهرمان مدام پیروز و محبوب باشد و پاداش هم بگیرد. درست است که پیشگیری بهتر از درمان است اما اگر به فکر پیشگیری نبودید و کودک شما به این تصاویر و پیام ها مبتلا شد، نباید او را رها کنید. اگر سر بزنگاه رسیدید، حواس کودک را با چیزهایی که دوست دارد پرت کنید. اگر بزرگ تر بود، درباره شخصیت خشن داستان با او غیرمستقیم حرف بزنید. اصلا مستقیم برخورد نکنید و به قهرمان داستان توهین نکنید؛ ممکن است در مقابل شما قرار بگیرد.
یکباره هم او را منع نکنید چون ممکن است حریص تر شود. مثلا درباره شخصیت کارتون«بن تن» از او بپرسید؛ «نظرت درباره بن تن چیه؟... به نظر من وقتی تغییر شکل می ده خیلی ترسناک می شه، کاش قدرتش از خودش بود نه از ساعتش... اگه ساعتش رو ازش بگیرن دیگه هیچ نیرویی نداره، نه؟ بهتر نبود خودش باشه و تغییر حالت نده؟ قیافه خودش قشنگ تر نیست؟ چقدر خشن و عصبانیه؟ و... .»
با این رفتار شما کودک وادار می شود فکرکرده و داستان را تحلیل کند. فکر کردن درباره شخصیت های داستان ها و برنامه های تلویزیونی، باعث می شود صد در صد تحت تأثیر قرار نگیرد و از آنها تقلید نکند. اگر شما از قبل داستان قهرمانان واقعی مانند بزرگان و شخصیت های ایرانی و اسلامی را برای کودک خود خوانده باشید، می توانید شخصیت های کارتونی را با آنها مقایسه کنید. بهتر است از خودش کمک بگیرید تا او را به نتیجه برسانید، نه اینکه کودک تان را به سمت نتیجه هل بدهید. یک راه پیشگیرانه هم این است که زندگی کودک خود را با کیف و کفش و دفتر و لحاف و بالشت هایی پر از عکس های این قهرمانان قلابی پر نکنید.
همه با هم، برای هم، بدون تلویزیون
صبح قبل از هر چیز تلویزیون روشن است، صبحانه و ناهار و شام در آغوش تلویزیون خورده می شود، سفره های ناهار و شام در نزدیک ترین مکان به تلویزیون پهن می شود، پدر تمام وقت در خانه پای تلویزیون درازکش است و تخمه می شکند یا روزنامه ورق می زند، مادر در آشپزخانه مشغول پخت وپز و شست و شو است و بچه ها یا در آغوش گرم پدر همراه با او غرق در تلویزیون شده اند و یا بدتر از آن در اتاق خودشان با تبلت و کامپیوتر و یا تلویزیون اختصاصی مشغول هستند...
وقتی تلویزیون روشن است، صحبت ها و گفت وگوها کم شده و کم کم روابط سرد می شود. در یک محیط جذاب و بانشاط و سالم خانوادگی که پر از برنامه هایی غیراز تماشای تلویزیون و بازی با گوشی و پای کامپیوتر محو شدن است، کودکان حرف شنوی بهتری از والدین دارند و از آنها بیشتر از سایر گروه های اجتماعی و رسانه های جمعی تأثیر می پذیرند. پس با خانواده باشیم، شاد باشیم و همیشه باشیم.
آرام، آرام، آرام تر
آرامش همیشه خوب است؛ چیزی که همه آدم ها دنبال آن هستند. همه ما به سکوت و پناه بردن به دل طبیعت و خالی کردن ذهن مان از صدای بوق و ساختمان سازی و جیغ و داد نیاز داریم؛ نیازی که برای کودک ما خیلی حیاتی تر از خود ماست. داشتن خانه آرام و پدر و مادری آرام تر، نیاز اساسی این فرشته های کوچک یا حتی فرزندان نوجوان و جوان ماست.
در انتخاب برنامه های تلویزیونی هم این فاکتور حیاتی است. برنامه های آرام این امکان را به کودک می دهند تا درباره آنچه می بیند فکر و اطلاعات دریافت شده را پردازش کند. برعکس، برنامه های سریع و ناآرام با موسیقی های تند، کودک را گیج و سردرگم می کنند و تمرکز را از او می گیرند؛ برنامه هایی که پر از تصویر و رنگ و آدم و جیغ و سوت و هوراست.
تحقیقات نشان می دهد که برنامه های ناآرام و تند و خشن باعث بروز رفتارهای خشونت آمیز در کودکان می شود. بهترین برنامه ها آنهایی هستند که به کودک فرصت می دهند همراه شان باشد، با آنها هم کلام شود، شعر بخواند یا حتی با آنها ورزش و جست و خیز کند.
صفر یا صد
افراط و تفریط در هر چیزی مضر است حتی در تماشای تلویزیون. تلویزیون به خاطر سرعت بالای تصاویر و حجم زیاد اطلاعاتی که ارائه می کند، برای کودکان زیر۲ سال ممنوع است. برای کودکان بزرگ تر از این سن هم مدیریت والدین باید با جدیت دنبال شود؛ چه درباره مدت زمان تماشای تلویزیون و چه درباره مدیریت محتوایی برنامه ها.
بسیاری از مطالب آموزشی یا پیام های مناسبی که در قالب یک تصویر یا فیلم چند دقیقه ای به کودک آموزش داده می شود، گاه به مدت ها زمان نیاز دارد تا والدین و مربی ها بتوانند آن پیام را به کودکان منتقل کنند. بنابراین حذف کامل تلویزیون و خوشحالی از اینکه کودک ما در سنین بالاتر هم هیچ علاقه ای به تلویزیون نشان نمی دهد هم الزاما خوب نیست.
منبع: روزنامه همشهری
پنج شنبه 3/7/1393 - 16:56
خانواده
چند روزی است هیچ کدام از اعضای خانواده بیش از نیم ساعت در طول روز همدیگر را ندیده اند. هر کس برنامه خودش را دارد و به طور طبیعی عادت کرده اند کسی مزاحم دیگری نشود و برنامه هایشان را با هم تنظیم نکنند.
پدر و مادر تنها مکالمه شان به بعضی مسائل بچه ها ختم می شود و بچه ها هم که از وقتی چشم باز کرده اند این شکل از زندگی را دیده اند، فکر می کنند دارای طبیعی ترین شکل خانواده هستند و به دنبال آن، کمترین میزان وابستگی را نیز به خانواده دارند.
پدر و مادر از ته دل از شکل زندگی فرزندان راضی نیستند، اما وقتی خود این فرم از زندگی را یادشان داده اند، نمی توانند بر رفتار آنها خرده بگیرند؛ البته بماند که این شکل از زندگی اگر چه پدر و مادر را از جواب دادن به همدیگر و مسئولیت داشتن نسبت به یکدیگر آسوده کرده است، اما آنها وقتی این رویه را پیش گرفتند و به یک توافق نانوشته برای ادامه زندگی شان رسیده اند، به این مساله فکر نکردند که این فرم از زندگی، در مورد زندگی فرزندانشان هم، از آنها سلب مسئولیت می کند.
گم شدن، کارکرد اصلی خانواده
وقتی بحث خانواده را مطرح می کنیم، منظور این است که افراد بر اساس نیازها ازدواج می کنند که مهم ترین نیاز به همدم، آرامش و یک محبت دوطرفه است، اما وقتی افراد وارد زندگی می شوند و از آنجا که متاسفانه امروزه به دلایل مختلفی از جمله بالا رفتن سن ازدواج، انتخاب ها در بیشتر مواقع به دلیل ترس گذشتن از سن ازدواج، شتاب زده و بدون آگاهی کامل انجام می شود، بعضی این افراد بعد از ازدواج به یک سرخوردگی ناشی از مطابقت نداشتن زندگی مشترک فعلی با انتظارات و خواسته هایشان می رسند و با یک درماندگی آموخته شده به جای یافتن راه حل، از چیزها و مسائل دیگری برای آرام کردن خود استفاده می کنند.
یکی از مسائلی که ظاهرا افراد را در این مواقع آرام می کند، مسائل مادی است، به همین دلیل ما اطراف خود به طور فراوان افرادی را می بینیم که دائم به فکر بزرگ تر کردن خانه، تعویض وسایل خانه یا بهتر کردن خودروی خود هستند و با این قبیل مسائل، سعی در آرام کردن و راضی کردن خود دارند، غافل از این که ممکن است این مسائل تا حدی برای زندگی ای که از آن راضی نیستند و در آن احساس خوشبختی و آرامش نمی کنند، یک مسکن یا آرامبخش باشد، اما قطعا درمان نیست!
بارها با مراجعانی برخورد کرده ام که بیشتر از این که همسر و همراه باشند فقط همخانه هستند و هرکدام سعی در اثبات خود برای توانایی اش در مستقل زندگی کردن در کنار دیگری دارد. نکته مهم این است که هر چقدر هم زن و شوهر های اینچنینی سعی در نشان دادن آرامش و تفاهم در زندگی شان داشته باشند، اما بوضوح سردی را در زندگی آنها می توان مشاهده کرد.
اما بعضی از آنها هم با مراجعه به مشاور به طور علنی اعتراف می کنند همه چیز دارند، اما احساس راحتی و رضایت و خوشبختی و آرامش ندارند.
این گونه افراد فراموش کرده اند اصل وجودی رابطه زناشویی چیست و نمی دانند واقعا از زندگی چه می خواهند، در حالی که برعکس در زمان های قدیم تکلیف افراد حداقل در این زمینه با خودشان مشخص بود و هرکس می دانست دقیقا از زندگی مشترک و خانه و خانواده چه می خواهد و همین مساله باعث می شد طلاق کمتر اتفاق افتد و هرکس کم یا زیاد به نسبت خود از زندگی اش تا حدی راضی باشد؛ اما اکنون سردی ای که بر بعضی خانواده ها حاکم است و بیشتر از اعتماد به نفس های کاذب ناشی می شود و این که بیشتر ما، نه تنها طرف مقابلمان را قبول نداریم، بلکه حتی خودمان را هم قبول نداریم و به طور کلی نمی دانیم از زندگی چه می خواهیم.
خیلی از افرادی که شاید در زندگی مشترک به مشکل اساسی بر نخورده باشند، اما زندگی آنچنان مشترکی را هم ندارند و به این نتیجه رسیده اند که هرکدام کنار هم، اما برای خودشان زندگی کنند و مستقل از هم تصمیم بگیرند و تفریح کنند و خلأ وجودی خودشان و خلأ صمیمیت و همدلی با همسرشان را بیرون از خانه و میان دوستانشان پر کنند، بزرگ ترین مشکلشان در انتخاب همسر بوده است.
طرز تفکر خیلی از افراد این است که بعد از ازدواج طرف مقابل را تغییر دهند، در حالی که به طور معمول هیچ کس نمی تواند دیگری را به طور کامل عوض کند، یعنی ما برای تغییر طرف مقابل فقط می توانیم به او پیشنهاد هایی بدهیم اما نه می توانیم و نه حق تغییر او را داریم؛ اما وقتی هر کدام از طرفین می گوید من درست هستم و تو غلطی و هیچ کس حاضر نیست از مواضع خود کوتاه بیاید، نتیجه اش این می شود که در بهترین شکل دو فرد کنار هم زندگی می کنند و در شکل خیلی عالی، کاملا به همدیگر احترام می گذارند، اما طی یک قانون نانوشته فاصله بین خود را حفظ می کنند و کنار هم، هرکدام مستقل از دیگری به زندگی خود ادامه می دهند.
ازدواج؛ نه دیر، نه زود
جالب است بدانید در بیشتر موارد کسانی که خیلی زود ازدواج می کنند بعد از سال ها به این نتیجه می رسند که به اندازه کافی به اصطلاح جوانی نکرده اند و زندگی مجردی را به اندازه کافی تجربه نکرده اند، در نتیجه چند سال بعد از ازدواج تازه تصمیم می گیرند وسط زندگی مشترک جزیره ای به نام زندگی مجردی برای خود بسازند تا خلأ های گذشته خود را جبران کنند.
معمولا هم برای این کار هزار دلیل و برهان دارند، ولی متاسفانه بعد از مدتی این شکل از زندگی عادت آنها می شود و در بیشتر موارد هم طرف مقابل آنها چاره ای جز پذیرش و در بعضی مواقع در پیش گرفتن فرم زندگی آنها برای خود، ندارند و بعضی از آنها هم به دلیل تنهایی و خلأ وجود یک همدم دچار افسردگی و مشکلات روحی و روانی می شوند.
از طرفی دیگر، افرادی هم هستند که در سنین خیلی بالا ازدواج می کنند. بعضی از آنها هم مشکل دیگری به نام عادت به زندگی مجردی دارند و برایشان بسیار مشکل است بعد از سالیان سال تنهایی زندگی کردن، به یک زندگی به تمام معنا مشترک تن دهند و معمولا از قبول مسئولیت زندگی مشترک سر باز می زنند و در بیشتر موارد همان ابتدای زندگی، زندگی خود را از همسر به طور نا نوشته و نامحسوس جدا می کنند و آنها هم به زندگی مجردی در دل زندگی مشترک ادامه می دهد.
رفیق بازی و زندگی های متاهلی ـ مجردی
بعضی از خانم ها یا آقایان بعد از ازدواج نمی توانند از تمام روابط دوستی قبل از ازدواجشان دست بکشند یا حداقل آن را محدود کنند و به اصطلاح زندگی شان به روابط با دوستانشان بند است. این رفتار را که همه با عنوان رفیق بازی می شناسند از مواردی است که می تواند زندگی مشترک را به یک زندگی سرد و مجردی تبدیل کند که در آن یکی از زوجین یا هر دو، تمام اوقات خوشی و تفریحشان را با دوستانشان سپری می کنند و خستگی و استراحت خود را به خانه مشترک می آورند.
البته نکته قابل توجه این است که بعضی تحقیقات و همین طور تجربه های مختلف ثابت کرده است اگر فقط یکی از زوجین عادت به رفیق بازی داشته باشد، دیگری با هوشیاری و درایت می تواند وی را به مرور به خانه و خانواده علاقه مند کرده و با خوشرویی و مهربانی ساعات گذراندن وقت او در بیرون از خانه و بدون خانواده را کاهش دهد.
انواع دیگر زندگی های من جدا، تو جدا
عوامل خیلی زیادی باعث شکل گیری زندگی های مستقل در دل زندگی مشترک آدم ها می شود. چند مورد آن عبارت است از: نبود تفاهم و فاصله طبقاتی و فاصله تحصیلی، تفاوت های خانوادگی و...
نبود تفاهم: آقای ح و خانم میم مدت خیلی کمی بعد از ازدواج متوجه شدند نمی توانند مثل خیلی از زندگی ها، هر دو با هم کاملا همدل و همقدم باشند. آنها برای همدیگر احترام زیادی قائل بودند و برای از بین نرفتن احترام بین خود کم کم و به شکل نامحسوسی تصمیم گرفتند هرکدام به زندگی خود برسد و تا جای ممکن کمترین دخالت را در زندگی دیگری داشته باشد؛ از آن به بعد اگرچه خلأ چیزی را در زندگی خود احساس می کردند، اما از فرو پاشیده نشدن زندگی خود و زندگی مسالمت آمیز کنار همدیگر اما بدون همدیگر، راضی و خشنود بودند.
به وجود آمدن فاصله طبقاتی و حتی اقتصادی: آقای«الف» و خانم«ر» تا ۱۲ سال بعد از شروع زندگی مشترک خود غیر از مسائل پیش پا افتاده مساله خاص دیگری در زندگی خود نداشتند، اما همه چیز از زمانی شروع شد. که به خانم«ر» ارثیه قابل توجهی رسید که همین مساله باعث دور و دورترشدن هرچه بیشتر آنها از هم شد، خانم«ر» با وجود آن ارثیه زیاد، احساس عدم وابستگی شدیدی به همسرش می کرد و همین مساله باعث شد او اگرچه در ظاهر زندگی مشترک خود را حفظ کرد، اما در باطن با مسافرت ها و تفریح های مجردی و سرمایه گذاری های شخصی، راه خود را از آقای«الف» جدا کند.
اختلاف در خلق و خوی: بعضی افراد عصبانی، خشن، متکبر، خودخواه، از خود راضی و بعضی دارای روحیه ای گرم، خوش برخورد، متواضع و مردمدوست هستند؛ بنابراین توافق اخلاقی در صدر عوامل انتخاب همسر قرار دارد که بی توجهی به آن در بهترین شکل حداقل، باعث تغییر شکل خانواده می شود.
اختلاف در میزان هوش: اختلاف سطح هوشی همسران نسبت به یکدیگر ممکن است در زندگی زناشویی آنان مشکلاتی به وجود آورد؛ بنابراین در نظر گرفتن بهره هوشی و اختلاف سطح معقول در این زمینه خالی از اهمیت نیست.
اختلاف در ابعاد معنوی: مرد و زنی که از نظر رعایت و پایبندی به امور معنوی اختلاف سطح دارند، زندگی بی دغدغه ای نخواهند داشت. بنابراین در امر ازدواج بعد اعتقادی بویژه جنبه های معنوی آن باید مورد توجه خاص قرارگیرد.
استقلال مادی زنان، مهم ترین عامل زندگی های مشترک از هم جدا
در گذشته زنان معمولا از نظر مسائل مالی کاملا به همسرانشان وابسته بودند. به طور معمول این وابستگی مالی و مادی وابستگی های دیگری به همسر را نیز در زندگی زنان به وجود می آورد که البته خوب یا بد بودنش بحث جداگانه ای می طلبد، اما امروزه با شاغل شدن تعداد زیادی از زنان یا شاهد تشکیل ندادن خانواده یا دیر تشکیل شدن آن هستیم و در بعضی موارد هم اشتغال بیش از حد زنان حتی در مشاغل مردانه باعث تغییرشکل یافتن خانواده شده است.
شاید مهمترین دلیل تغییر شکل بعضی خانواده ها از یک خانواده منسجم با شکل طبیعی به خانواده هایی که در آن زن و شوهر کنار هم، اما مستقل از هم زندگی می کنند وارد شدن زنان به بازار کار و استقلال مالی ناشی از اشتغال آنها باشد.
همچنین هر چقدر زنان بیشتر در درون اجتماع وقت می گذرانند، وقت کمتری را صرف خانه و خانواده می کنند، که این امر نیز به تغییر شکل خانواده کمک می کند.
مزایای زندگی های مستقل
شاید وقتی اسم زندگی های مستقل و مجردی در بطن خانواده را می شنویم هرگز فکر نکنیم این نوع از زندگی هم می تواند در کنار معایب خیلی زیادش محاسنی هم داشته باشد؛ البته مزایای آن فقط به از بین نرفتن احترام ها و از هم پاشیده نشدن زندگی در ظاهر و به وجود آمدن یک آرامش ظاهری ختم می شود.
در گذشته که افراد به صورت خانواده گستر زندگی می کردند، یعنی چند خانواده در کنار هم بودند، مشکلات اینچنینی در میان آنها کمتر بود و همبستگی بیشتری داشتند. آنها برای حل مشکلات، با هم کمک می کردند؛ اما طی صد سال گذشته شکل خانواده ها گاه بتدریج و گاه بسرعت تغییر کرده است و بیشتر هم تحت تاثیر رسانه ها نه تنها خانواده ها از هم فاصله گرفتند، بلکه در بعضی موارد اعضای یک خانواده نیز از یکدیگر دور و دورتر شده اند.
در زندگی های مستقل در درون زندگی مشترک، افراد اصطکاک کمتری با هم دارند. وقتی ارتباط ها به حداقل می رسد در نتیجه اختلاف ها و تنش ها هم به کمترین میزان ممکن کاهش پیدا می کند. زن و شوهر در این گونه زندگی ها چون هر دو مشغول کار خود هستند، اوقات کمی را با هم می گذرانند. به طور طبیعی مشاجرات خیلی کمتری با هم دارند و احترام ها نیز بیشتر رعایت می شود.
تاثیر خانواده مستقل روی فرزندان
باید به این موضوع توجه کنیم که هر چقدر هم تنش در خانواده های مستقل، یعنی کسانی که زندگی مشترک اما مستقل از هم دارند، وجود نداشته باشد؛ اما یک جای کار درست نیست. یعنی با این که در ظاهر آنها با احترام با هم برخورد می کنند و شاید جنگ و دعوایی یا حتی کوچک ترین تنشی میانشان وجود نداشته باشد، اما به طور معمول سردی حاکم بر زندگی آنها و شکل غیرطبیعی خانواده، سلامت روان افراد آن خانواده را به مخاطره می اندازد و البته مهم تر از همه آسیبی است که به فرزندان این خانواده ها وارد می شود. این که آنها یاد می گیرند به جای همدلی و همفکری خانوادگی از سن کم به صورت انفرادی تصمیم بگیرند و زندگی کنند و بیشتر از همه آن سردی بین والدین به طور معمول آنها را افرادی سرد و بی روح و خالی از احساس بار می آورد.
فرزندان در این گونه خانواده ها، روابط عاشقانه ای بین پدر و مادرشان نمی بینند. امنیت روانی و به طور کلی سلامت روانی در این بچه ها به خطر می افتد و این بچه ها وقتی بزرگ می شوند خانواده هایی به همین شکل تشکیل می دهند و این مساله یک دور باطل را به وجود می آورد و باعث می شود یک نسل دیگر نیز به همین منوال زندگی کنند و در بیشتر مواقع این رفتار آموخته شده به نسلهای بعدی هم انتقال می یابد.
بیشتر از همه، فرزندان این گونه خانواده ها آسیب می بینند، زیرا به اعتقاد وی وقتی روابط زن و شوهر کاملا طبیعی نیست، بچه های آنها غیر وابسته، مستقل ولی در عین حال مسئولیت ناپذیر می شوند و فقط به منافع خودشان می اندیشند و از کودکی می آموزند مقابل فرد دیگری مسئولیت نپذیرند و در آینده، خانواده هایی به همین شکل تشکیل دهند که این مساله یک دور باطل را به وجود می آورد.
نویسنده: الهام طباطبایی
منبع: روزنامه جام جم
پنج شنبه 3/7/1393 - 16:55
آشپزی و شیرینی پزی
مواد لازم: تخم مرغ: 2 عدد، آب: نصف پیمانه، آرد: 5 پیمانه، خمیر ترش: نصف قاشق چایخوری، روغن: نصف پیمانه.
مواد داخل خمیر: عدس: یکونیم لیوان، پیاز یک عدد، فلفل سیاه: یک قاشق چایخوری، زعفران دم کرده: نصف قاشق غذاخوری، دارچین: 2 قاشق، چایخوری، قارچ:100 گرم، نمک و فلفل و روغن: به میزان لازم.
طرز تهیه: ابتدا پودر خمیر ترش را با نصف فنجان آب ولرم مخلوط کنید. در یک ظرف جداگانه تخممرغ را همراه آب و روغن مخلوط و خمیر ترش را به آن اضافه کنید. به میزانی آرد اضافه کنید که خمیر حاصل شده به دست نچسبد. آن را پوشانده دو ساعت و نیم استراحت دهید تا حجم آن دو برابر شود.
عدسها را همراه کمی آب و نمک و روغن بپزید و سپس له کنید. در یک ماهیتابه کمی روغن بریزید و پیاز نگینی خرد شده را در آن سرخ کنید. سپس عدس را همراه قارچ خرده شده در آن بریزید و تفت دهید. در این مرحله دارچین، فلفل سیاه و نمک را به غذا اضافه و صبر کنید تا خنک شود. در یک سطح صاف خمیر را پهن کنید و با سر یک لیوان قالب بزنید. یک قاشق از مخلوط عدس را داخل خمیر قرار دهید و آن را ببندید. پیراشکیها را روی سینی فر چرب شده قرار دهید و به مدت 30 دقیقه داخل فر از قبل گرم شده با حرارت 180درجه سانتیگراد بپزید. این پیراشکی را میتوانید داخل روغن نیز سرخ کنید. بعد از آماده شدن پیراشکیها را به همراه زیتون و سس گوجه تزئین کنید.
http://press.jamejamonline.ir/Newspreview/1618925255297678677
شنبه 8/6/1393 - 22:25
آشپزی و شیرینی پزی
مواد لازم: سیب: 6کیلو، نان لواش: یک برش به اندازه کف ظرف ، سبزی معطر شامل: ترخون، مرزه و نعنا: از هر کدام چند شاخه ، سرکه: یک لیوان ، نمک: 3 قاشق غذاخوری.
طرز تهیه: ابتدا سیبها را بشویید. اگر لکه یا گندیدگی روی آنها مشاهده میکنید حتما برطرف کنید تا سرکهای با کیفیت بالا تهیه شود. ظرفی مناسب تهیه کنید که بیش از مواد لازم موجود، گنجایش داشته باشد. ابتدا برش نان را کف ظرف گذاشته و تکههای سیب را درون ظرف بریزید و لابهلای آنها را سبزیهای معطر بریزید و سعی کنید ظرف را تا انتها پر نکنید، چون بعد از چند روز مواد بالا آمده و سر میرود. نمک و سرکه را مخلوط کنید وروی سیبها بریزید و آنها را فشار دهید. حتما در ظرف سرکه را محکم ببندید. برای این منظور مقداری آرد را خمیر کرده، اطراف در ظرف سرکه را با خمیر بپوشانید تا هوا درون آن نفوذ نکند. ظرف سرکه را در جای گرم و تاریک به مدت سه ماه نگهداری کنید. بعد از این مدت مواد سرکه را در صافی و بعد در یک تنظیف بریزید. سرکه شما آماده است.
http://press.jamejamonline.ir/Newspreview/1618923904662772757
شنبه 8/6/1393 - 22:24
آشپزی و شیرینی پزی
مواد لازم: پیاز: یک عدد، فلفل سبز: یک عدد متوسط، روغن: دو قاشق غذاخوری، سس سویا: دو تا سه قاشق غذاخوری، شکر: یک قاشق مرباخوری، آب لیمو: نصف فنجان کوچک، آرد: یک قاشق مرباخوری، آب: نصف فنجان، گشنیز تازه: دو قاشق غذاخوری، فلفل: به میزان لازم.
طرز تهیه: روغن را داغ کنید و پیاز ریز خرد شده رادر آن سرخ کنید. فلفل دلمه خرد شده راهم به پیاز اضافه کنید و تفت دهید. آرد را بیفزایید و مخلوط کنید. چنانچه بعد از اضافه کردن سس سویا غذا کم نمک بود به همراه فلفل کمی نمک هم به غذا اضافه کنید. در این مرحله حرارت را کم کنید و گشنیز خرد شده را روی مواد بریزید و مخلوط کنید.سس آماده است و میتوانید از این سس برای ماهی و سبزیجات بخار پز شده هم میتوانید استفاده کنید.
http://press.jamejamonline.ir/Newspreview/1618924579092028204
شنبه 8/6/1393 - 22:24
آشپزی و شیرینی پزی
مواد لازم: گوشت چرخ کرده ماهی: 200 گرم ، نمک و فلفل: به میزان لازم ، کنجد: یک پیمانه ، جعفری خرد شده: 3 قاشق غذاخوری ، نان تست: 12 عدد ، پودر سیر: یک قاشق غذاخوری، روغن: به میزان لازم .
طرزتهیه: ابتدا گوشت ماهی را چرخ کنید و به آن مقداری پودر سیر و نمک و فلفل اضافه کنید. جعفری را هم ریز خرد کنید و به آن بیفزایید و خوب مخلوط کنید و ورز دهید. با یک کاردک کوچک از مواد آماده شده بردارید و روی نان تست بمالید. وقتی که گوشت ماهی را روی نان تست گذاشتید و صاف کردید مقداری کنجد روی آن بریزید و با پشت قاشق فشار دهید تا کنجدها فیکس شده و نریزند. وقتی تمام مواد را روی نان تستها گذاشتید و به کنجد آغشته کردید، آنها را در روغن داغ سرخ کنید و بعد روی یک دستمال تمیز گذاشته و روغن اضافی آنها را بگیرید. نانهای تست سرخ شده را برش مثلثی بزنید و در یک ظرف مناسب چیده و روی آنها را با سس گوجهفرنگی تند تزئین و میل کنید. این میان وعده را میتوان به عنوان پیش غذا هم مصرف کرد.
http://press.jamejamonline.ir/Newspreview/1618925523786152396
شنبه 8/6/1393 - 22:24
خانواده
تا چند ساعت دیگر همسرم به خانه برمیگردد، ساعتهای آخر شب؛ مثل همیشه، خسته و بیحوصله. اوایل اینطور نبود. هر روز عصر سر یک ساعت بخصوص به خانه میآمد و فرصتی برای با هم بودن داشتیم، اما مشکلات اقتصادی بهانهای شد برای کار دوم و کمکم هر روز ساعت برگشت او به خانه دیرتر شد.
من به نبودنهایش عادت کرده بودم. فرزندانمان هم همینطور، اما چند وقتی است احساس تنهایی میکنم. او مرد خوبی است ولی هیچ وقتی برای با ما بودن ندارد. دلم میخواهد بیشتر با هم باشیم. هر بار که به او میگویم، کار را بهانه میکند و معتقد است، باید به جای نارضایتی قدردان او باشم که به خاطر رفاه ما اینقدر خود را به آب و آتش میزند، اما من راضی نیستم و دلتنگیام هر روز بیشتر میشود.
پاسخ مشاور: مشکلی که شما به آن اشاره کردید، چیزی است که در بسیاری از خانهها اتفاق میافتد. در خانه شما همسرتان سرگرم کار است و شما چون خانهدار هستید، فرصت کافی برای رسیدگی به فرزندان دارید که این نکته مثبتی است، اما از طرفی به همین دلیل جای خالی ایشان را بیشتر احساس میکنید که به اعتقاد من، این هم نکته مثبتی است. اگر شما هم شاغل بودید، شاید این جای خالی را با کار پر میکردید که آنوقت فاتحه زندگی مشترک و احساسات فرزندانتان خوانده میشد. همین که نبود همسرتان را احساس کردهاید و میخواهید کاری بکنید تا ایشان حضور بیشتری داشته باشد، بسیار خوب است.
مشکلات اقتصادی که این روزها جزء جدا نشدنی زندگیها شده، بهانه خوبی برای کار بیشتر ایجاد کرده است. البته بسیاری از مردان مجبور هستند به همین دلیل ساعات زیادی را خارج از خانه باشند و در برخی مواقع اشتغال خانمها هم به همین دلیل است، اما گاهی زیادهخواهی شما میتواند به این نیاز دامن بزند. ممکن است همسرتان زندگی را مد نظر داشته و برای ساختن آن تلاش کند که بیش از حد یک زندگی معمولی باشد. اگر چنین است با او صحبت کنید و بگویید که داشتن آسایش و امکانات در حد معمول برایتان کافیست و آرامش برایتان اولویت اول را دارد. چیزی که برای به دست آوردن آن نیاز دارید تا همسرتان زمان بیشتری را با شما بگذراند.
اگر نوع کار ایشان یا مسائل اقتصادی اجازه نمیدهد زودتر به خانه برگردند، برنامهای برای ساعات حضورشان داشته باشید که از با هم بودن نهایت استفاده را ببرید. البته با خود ایشان برای این برنامه هماهنگ باشید. اگر فقط یک روز هفته را میتوانید با هم صبحانه بخورید، این کار را به بهترین شکل ممکن انجام دهید. گاهی صبحانهتان را بیرون از منزل و در طبیعت میل کنید و اگر در خانه هستید با نوع غذایی که آماده میکنید و رسیدگی به ظاهر خود، حضور در خانه را برایشان مطبوع کنید. به این فکر کنید که همسرتان برای آسایش شما تلاش میکند پس با بدخلقی و غر زدن باعث دور شدن بیشتر از یکدیگر نشوید و بگذارید بفهمد که شما قدر تلاش او را میدانید و حضورش برای شما از هر چیزی ارزشمندتر است. این مشکل آنقدر بزرگ نیست که خوشبختیتان را خراب کند. در مورد آن با همسرتان گفتوگو کنید. هیچ کسی از اینکه بداند طرف مقابل دلتنگ بیشتر با او بودن شده است، ناراحت نمیشود.
ندا داوودی
http://press.jamejamonline.ir/Newspreview/1611193573628709328
شنبه 8/6/1393 - 22:24
ازدواج و همسرداری
تکنولوژیهای ارتباطی نهاد خانواده را نشانه گرفتهاند
وارد خانه شد. چند ساعتی منتظرش بودم. میخواستم درباره تغییر رفتار پسرمان با او حرف بزنم، اما تصمیم داشتم اول بگذارم کمی استراحت کند و بعد حرفم را بگویم. با آمدنش حال و هوای خانه تغییر کرد. یک سلام بلند و یک روی مهربان.
همیشه همینطور به خانه میآید. من هم به استقبالش رفتم. از بوی غذا گفت که هوش از سرش برده و من هم با خنده گفتم باید دو ساعتی صبر کند. چند کلامی بیشتر حرف نزده بودیم که صدای زنگ وایبرش آمد و او با عجله موبایلش را از جیب بیرون آورد و همانطور که با من حرف میزد، به خواندن پیام مشغول شد، اما نمیدانم چه چیزی در پیام نوشته شده بود که به وسط جمله نرسیده، آخرش را نقطهچین گذاشت و روی نزدیکترین مبل نشست و شروع به خواندن کرد. چند وقتی است کل معاشرت ما همین چند لحظه ورود او به خانه است تا قبل از اینکه به وایبر وصل شود، قبل از اینکه برود سراغ پیامهایش در شبکههای اجتماعی دیگر.
حس میکنم شوهرم با همه مردم شهر به خانه میآید. دیگر خلوتی برایمان نمانده. اگر بخواهد حرفی هم بزند با آب و تاب، لطیفه جدیدی از پیامهای وایبر برایم میخواند و من هم لبخند تلخی میزنم به یاد روزهایی که از اتفاقهای ادارهاش میگفت و تمام قندهای دنیا در دلم آب میشد.
اما امشب باید بر این رقیب پیروز شوم. کلی حرف نگفته دارم. باید با هم حرف بزنیم. از او میخواهم تلفن همراهش را کنار بگذارد و اجاز دهد همراه لحظات او بشوم. از او میخواهم وقتی با هم هستیم، به چشمانم نگاه کند.
سالها قبل وقتی هنوز اتاقکهای زردرنگ تلفن همگانی در خیابانها دیده میشد، خانههای زیادی تلفن نداشتند. گاهی در یک کوچه یک خانه تلفن داشت و همه از آن استفاده میکردند. بعد کمکم سر و کله تلفن در خانه همهمان پیدا شد.
اگر آن روزها به ما میگفتند روزی هر کدام از ما یک تلفن برای خود خواهیم داشت که با آن به هر کجا بخواهیم، میتوانیم برویم و همیشه در دسترس هستیم، بیشتر شبیه یک شوخی بود؛ شوخیای که این روزها از نان شب جدیتر شده است.
اگر هزاران دوست همیشه آنلاین هم پیدا کنیم، نمیتوانند جای یک گفتوگوی صمیمانه با همسرمان را بگیرد. اگر خودمان گرفتار این دنیا شویم و ندانیم چگونه وقت و روابط را مدیریت کنیم، دومین قربانی بعد از ما، فرزندانمان هستند که از دستشان میدهیم
قصه همراه دوم زندگیمان هم بیشباهت به اولی نبود. همراه دوم، رایانه یا همان کامپیوتر معروف بود. در مهمترین جای خانه قرار گرفت. بعد کمکم وارد اتاقهای شخصیمان شد و بعد آنقدر مهم بود که همه اعضای خانواده نمیتوانستیم از یک سیستم استفاده کنیم.
آمدن تبلت و تلفن همراهی که میتوانست کار مهم وصل شدن به دهکده جهانی را بهعهده بگیرد، این مشکل زندگیمان را هم حل کرد. حال دیگر همیشه در دسترس هستیم، اما آنقدر در دسترس دوست و آشنا و غریبه و افراد ندیده حتی در آن طرف کره زمین قرار گرفتهایم که کمتر در دسترس خودمان و نزدیکترین افراد زندگیمان قرار میگیریم.
به برکت شبکههای اجتماعی که هر روز به تعداد آنها اضافه میشود، سرمان شلوغتر شده است. نمیتوان وایبر داشت و از اینستاگرام غافل بود یا هر دوی اینها را داشت، اما لاین و تانگو را مورد بیمهری قرار داد. ما میخواهیم همه جا باشیم و در حقیقت هیچ کجا به صورت واقعی نیستیم.
نمیخواهم منکر فواید برخی از این شبکهها شوم، اما موضوع از جایی مشکل پیدا میکند که خط قرمزی برای استفاده از اینها نداریم. از صبح که چشم باز میکنیم، به جای آنکه کنار پنجره برویم و به آسمان نگاه کنیم و خدایمان را شکر کنیم، برای درک نعمت یک روز دیگر، پنجره تلفن همراهمان را چک میکنیم تا در وایبر و فضاهای دیگر، پیغامهای شبانه دوستان را بخوانیم.
اگر اینترنت دائم نداشته باشیم تا رسیدن به سر کار و وصل شدن به وایفای، مثل معتادان کلافهایم. وقتی به خانه برمیگردیم هم به جای گذراندن وقت با عزیزترین افراد زندگیمان، مشغول خواندن لطیفههای بعضا تکراری، جملات معروف انسانهای بزرگ و پیامها و گروههایی میشویم که شاید یک ربع وقت صرف آنها کردن، خالی از لطف و تنوع نباشد، اما بیشتر از آن فراموش کردن یک مساله مهم است؛ وقت با هم بودنمان کمتر از آن است که فکرش را میکنیم.
البته ما انسانها خیلی زود راهحلهایی برای چنین مشکلاتی پیدا میکنیم؛ مثلا زن و شوهرهایی که برای هم در این فضاهای مجازی از اتاق روبهرو شکلک قلب میفرستند یا جملات عاشقانه برای یکدیگر فوروارد میکنند. فرزندان هم که هنوز خواندن و نوشتن یاد نگرفتهاند، مجهز به انواع بازیهای رایانهای و تبلت میشوند تا از والدین خود عقب نمانند.
این روزها علاوه بر دیدن خانه خودم که هر کداممان وسیلهای در دست در دنیای خود سیر میکنیم، دیدن جمع دوستانه و فامیل که باز هم خیلیها گوشی به دست در دنیای مجازی خودساختهشان قدم میزنند، مرا میترساند؛ ترس از روزهای پیش رو که هر کدام از ما تنها بمانیم و مجبور شویم تغییرات چهره عزیزانمان را در عکسهایی که به اشتراک میگذارند، جستجو کنیم و آنقدر گوشی و لوازم ارتباطی در دستانمان باشد که فرصتی برای گرفتن دست یکدیگر نداشته باشیم. میترسم حرفهای خوبمان ته بکشد و روابطمان سست شود. بهترین چیز برای فرار از تنهاییهای اینچنینی، جدی نگرفتن دنیای مجازی است. این دنیا به زندگی ما آمد تا به دنیای واقعیمان کمک کند و کارهایمان بهتر انجام شود و فرصت بیشتری برای با هم بودن داشته باشیم. قرار نبود اینقدر پررنگ شود که جای همه چیز را پر کند.
اگر هزاران دوست همیشه آنلاین هم پیدا کنیم، نمیتوانند جای یک گفتوگوی صمیمانه با همسرمان را بگیرد. اگر خودمان گرفتار این دنیا شویم و ندانیم چگونه وقت و روابط را مدیریت کنیم، دومین قربانی بعد از ما، فرزندانمان هستند که از دستشان میدهیم. چند روز پیش در یکی از همین شبکهها، مطلبی به طنز نوشته شده بود که فرد نوجوانی میگفت: امروز اینترنتم قطع شده و مجبور شدم با خانواده وقت بگذرانم، به نظرم آدمهای خوبی هستند؛ هرچند این مطلب طنز بود، اما تلخی یک واقعیت را به رخ ما میکشید.
اگر برای با هم بودن وقت نگذاریم، غریبههایی میشویم که هر روز صبح کنار هم چشم باز میکنیم و هر شب کنار هم چشم میبندیم؛ همین.
ندا داوودی
http://press.jamejamonline.ir/Newspreview/1611195901997712491
شنبه 8/6/1393 - 22:24
ایرانگردی
اغلب آدمها قبل از سفر برنامهریزی میکنند. از چند روز قبل، یک هفته قبل، یک ماه قبل و گاهی حتی یک سال قبل. این وسط هستند آنهایی که یکشبه قصد سفر میکنند، و گاهی حتی درست یک ساعت قبل یا شاید چیزی کمتر از یک ساعت. همانهایی که به قول بعضیها راحتند، دلخوشند، پرهیجانند و به قول بعضیهای دیگر سرخوشند، بیفکرند، حساب و کتاب سرشان نمیشود، بیکلهاند و... راستش برای انگ زدن به آدمها همیشه صفتهای بیشتری هست، برای اینکه بگویی، فلانی آن طوری که من هستم نیست، انگار دامنه لغات کش میآید.
از نظر من اما گاهی بیگدار به آب زدن بیکلگی نیست. آن آدمهایی که بیبرنامه دل به جاده میزنند نه زیادی سرخوشند و نه بیکله. آن آدمها دوست دارند که سهمشان از زندگی چیزی بالاتر از ثانیههایی که شمرده میشود و وقتهایی که به حساب میآید، باشد. آن آدمها عادت ندارند، وقتی زندگی زیاد جایشان را تنگ کرد، آنها هم، جا را برای بقیه تنگ کنند. آن آدمها اهل پرخاش نیستند، اهل اینکه خستگیهای روزمره را سر این و آن آوار کنند... به جای غصه خوردن و کم آوردن، به جای انتظار کشیدن و دم بر نیاوردن، به جای بداخلاق شدن و بدخلقی کردن، یک تابلوی تعطیل میزنند جلوی شیشه ذهنشان و چمدان کوچکشان را میبندند و یا علی...
گاهی دل زدن به جاده حتی به قصد فرار از روزهای تکراری، آدمهای تلخ، دشواریها و ترسها و... کم کردن مسئولیت نیست، بیخیال شدن و پاک کردن صورت مساله نیست، گاهی این سفرهای نابهنگام یک فرصت است، فرصت از نو شروع کردن، برگشتن به زندگی، برگشتن به این واقعیت روشن که کمی آن طرفتر از شهر و شلوغیهایش آرامش هست، محبت هست، طبیعت زیبا هست. این طور وقتها انگار زیباییهای سفر هم بهتر درک میشود. جاده برای آنهایی که یکدفعهای تصمیم به سفر میگیرند، هیجان بیشتری دارد، وقتی وسط دنیای خستگیها، از روزمرگیها دل میکنی، لطف پستی و بلندیهای راه بیشتر است. وقتی درست یک ساعتی از گرفتاریها و دلگرفتگیها به سفر پناه میبری، انگار که آرامش کوه و دشت و دریا واقعیتر است، انگار چشمانت بهتر میبیند و گوشهایت بهتر میشنود. آنوقت که توی شهر بعدی هتلی برایت رزرو نیست، خیلی آسانتر میتوانی پای زیباترین درخت کنار جاده چادر بزنی، بدون استرس، بدون نگرانی. آنوقت که کسی انتظار آمدنت را نمیکشد، خیلی ساده میتوانی مهمان آدمهای بینراه شوی. مهمان آدمهای گرم و صمیمیای که هر بار در سفرهای برنامهریزی شده، با آنها روبهرو شدی، به این بهانه که مقصدت معلوم است و کسی انتظارت را میکشد، دعوتشان را نپذیرفتی و با لبخندی گفتی، «انشالله سفر بعد...» و بعد از آن دیگر هیچ سفر بعدی تکرار نشد که تو از قبل برایش جا و مکانت را معین نکرده باشی و باز حسرت خوابیدن در چادر سیاه عشایر، حسرت خوردن یک چای دودزده جنگلی، حسرت چیدن اولین گل چای بر دلت ماند...
نمیدانم، شاید این طور ناغافل سفر کردنها، مثل همان لحظهای باشد که بعد از پشت سر گذاشتن یک روز داغ و پراسترس توی چله تابستان یک آن تصمیم بگیری سرت را توی حوض آب خانه بکنی تا خوب خنک شود، همان موقع که همه فریاد میزنند «نه، نکن، میچایی، ...» و کسی نمیداند تو آنقدر آشوبی که فقط سرمای آب است که به دلت میچسبد و دیگر هیچ!
مریم تجلی
http://press.jamejamonline.ir/Newspreview/1623235381675190892
شنبه 8/6/1393 - 22:24