محبت و عاطفه
آمدی تو با همه وجودت
آمدی تو از میان گلها
از میان نخلستان ها عبور کردی
از میان نخلستانها گذشتی
تا به اینجا برسی
اما مثل همیشه دیر رسیدی
وقتی رسیدی به این شهر که دیگر فردی به نام ........وجود نداشت!!!!!!! شنبه 1/3/1389 - 14:26
محبت و عاطفه
بدترین درد این نیست که عشقت تو رو بزاره و بره
بدترین درد این نیست که بفهمی دیگه دوست نداره
بدترین درد این نیست که بفهمی یکی دیگه رو دوست داره
بدترین درد اینه که وقتی مرد بفهمی عاشقت بوده....... . شنبه 1/3/1389 - 14:24
محبت و عاطفه
دیگه تمومه عشق من و تو خسته شدم من نمیخوام تو رو
عاشقت بودم تنهام گذاشتی رفتی و این بار تو اینو خواستی
فرقی نداره عشق تو واسم........تو دیگه مردی........دور شدی ازم
بهتره با هم نباشیم بی وفایی تموم شه......من میخوام مثل تو باشم دلم نامهربون شه
برو.......برو دیگه دست از سرم بردار تو روخدا برو برو
شدم از هرچی عشق بیزار.......برووووووو................. شنبه 1/3/1389 - 14:23
خانواده
بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ میزنند اما گنجشک ها جدی جدی میمییرند
آدمها شوخی شوخی زخم زبون میزنند اما قلبها جدی جدی میشکنند
تو شوخی شوخی به من لبخند زدی اما من جدی جدی عاشقت شدم
تو شوخی شوخی رفتی اما من جدی جدی بی تو میمیرم........ .
شنبه 1/3/1389 - 14:15
شهدا و دفاع مقدس
وصیت نامه شهید
به نام او
سلام به همه دوستان
چون نزدیک سالگرد داییم بود تصمیم گرفتم تو این تاپیک وصیت نامه ایشون رو قرار بدم
شهید كاظم خائف
تاریخ تولد :1337
نام پدر :محمدرضا
تاریخ شهادت : 10/اردیبهشت/1361
محل تولد :خراسان /بیرجند
طول مدت حیات :24
محل شهادت :منطقه كرخه
مزار شهید :گلزار شهدای بیرجند
شهر بیرجند در استان خراسان در سال 1337 شاهد تولد نوزادی بود که به عشق هفتمین اختر تابناک امامت و ولایت، «کاظم» نام گرفت. طراوات حضور این جوانه تازه روییده خانواده خائف را غرق در سرور وشادی کرد.دوران کودکی کاظم چون دیگر همسالانش سپری شد و در این گذر بهرهگیری از تعالیم پدر و مادری مهربان و متدین بذر عشق به آموختن فرامین الهی و آشنایی با معارف اسلامی را در جان او افشاند با فرا رسیدن هفتمین پاییز زندگی راهی دبستان شد و در کنار آموختن علم به فراگیری قرائت قرآن پرداخت. سال ها گذشت و کاظم موفق به اخذ مدرک دیپلم از هنرستان فنی گردید، وی همزمان با پرورش روح خود در جلسات هفتگی قرائت قرآن به ورزش روی آورد و در رشتههای هنرهای رزمی و شنا به فعالیت پرداخت و چندی بعد در این رشته به مربیگری مشغول شد.پس از چندی راهی خدمت سربازی شد و جمعی لشگر 77 خراسان گردید.آخرین روزهای خدمت او با اوجگیری قیام مردم ایران مصادف گشت و او نیز چون بسیاری دیگر دل به فرمان امام خمینی (ره) سپرد و از پادگان فرار کرد و با شرکت در تظاهرات و تکثیر و توزیع اعلامیه فریاد عدالت خواهی سر داد و سرانجام با فرا رسیدن بهمن ماه سال 1357 لذت پیروزی را با تمام وجود احساس کرد و به منظور پاسداری از نهال نو رشته انقلاب اسلامی حضور یافت.این سرباز ولایت مدار انقلاب با انحرافات فکری و عقیدتی به شکل مستدل به ستیز برمیخاست.حضور در سرکوبی غائله منافقین در قاین و تصرف دفتر بنیصدر از افتخارات او به شمار می رفت. با تشکیل سپاه پاسداران کاظم نیز به این نهاد پیوست و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی در سال 1359 راهی بزم عشق گردید.و سال ها جان بر کف گرفت و به مبارزه با دشمن بعثی برخاست و سرانجام در آخرین اعزام خود پس از 6 ماه حضور مستمر در جبهه در حالیکه معاونت گردان ابوذر را بر عهده داشت در عملیات بیتالمقدس در تاریخ 10/2/1361 در سن 24 سالگی بال گشود و پیکر پاکش نه روز در زیر آفتاب سوزان ماند و پس از آن در گلزار شهدای بیرجند به خاک سپرده شد او رفت و طنین نوحههای جانسوزش در گوش تکایا و حسینیههای بیرجند به یادگار ماند. روحش شاد
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
وصیتنامه
بسمه تعالی .... به نام ایزد متعال و به نام خدایی که با فرمان جهاد تمام گناهان انسانهایی را که در جواب او لبیک میگویند میبخشد و آنها را به کمال میرساند.... ای خمینی عزیز بدان اگر لایق باشیم تا آخرین قطره خونمان از راه تو که همان اسلام است دفاع خواهیم کرد و نخواهیم گذاشت که مورد هجوم مخالفان اسلام قرار گیرد ای ملت شهیدپرور ایران باید افتخار کنید که خداوند چنین هدیهای به شما داده و قدر آن را بدانید تمامی شهدا مال شما هستند و این انقلاب به شما تعلق دارد حال وظیفه شما بزرگ و سنگین شده و باید با تمام نیرو و قدرتی که دارید از انقلاب پشتیبانی کنید زیرا امروز اسلام و انقلاب اسلامی مورد هجوم تمام مخالفین اعم از مخالفنی داخلی و خارجی قرار گرفته..... بدانید که تا زمانی که ابرقدرتی و ظالمی در جهان وجود داشته باشد جنگ و جبهه هم خواهد بود.... به هوش باشید که پیروزی شما را ذوق زده نکند و مغرور نشوید زیرا خدا نبردی ما را امتحان خواهد کرد. پروردگارا اگر من لایق شهادت هستم مرا شهید گردان. کلامی با خانواده : سلام پدرم، میدانم شما آنقدر آگاه هستید که اگر فرزند شما لایق شهادت باشد افتخار کنید.... چون امروز اسلام مبارز و پشتیبان میخواهد ....باید مانند کوه مقاومت کنید و مشتی محکم باشید بردهان دشمنان اسلام ...... به همه بگویید به جای تسلیت به شما تبریگ بگویند. پدرم این را بدانید که اسلام با خون امام حسین (ع) زنده است و هرچه جوانانش شهید میشوند چهره او برافروخته میشود. مادرم این حرف همیشه در ذهنتان باشد که ما امانت هایی هستیم که خداوند چند صباحی در دنیا به شما داده است.برادرانم میدانم که شما از شهادت و مقامی که به خدا به شهید میدهد باخبرید.... سفارشم این است که از امام و انقلاب پشتیبانی کنید و حفظ و حراست از خون شهدا بر شما بلکه بر همه مسلمین واجب است امیدوارم زمانی شما مفتخر به این شوید که فرزندی از شما در لشگر اسلام به فرماندهی امام زمان (عج) با دشمنان اسلام بجنگد.... خواهرم حضرت زینب (س) استمرار خط سرخ شهادت و الگوی عظیم زن در تاریخ بشریت بود. آن بانوی بزرگ وقتی احساس کرد گریهاش تضعیف اسلام است مانند کوه ایستاد و خطبه های آتشین خواند همگی بدانید شهادت گوهری است که حضرت علی (ع) برای آن بیصبری میکرد و شهادت لذتی دارد که حضرت علیاکبر(ع) از خدا میخواست به او هزار جان بدهد تا همه را در راه او بدهد.... یک لحظه امام را تنها نگذارید که خدای ناخواسته دچار سرنوشت مرم کوفه خواهید شد. من با آگاهی کامل این راه را انتخاب کردم شهادت آخرین مرحله تکامل است هر شهید آن را با آگاهی تمام انتخاب کرده و هیچ ترسی ندارد و هیچوقت از روی احساست خود را به خطر نمیاندازد.هرکس می گوید که اینگونه شهید شدن از روی احساسات خودش بیاید و از نزدیک مشاهده کند که در این جا احساسات از بین میرود و جان آن را شوق پیروزی اسلام، رضای خدا و آرزوی شهادت میگیرد، همه شما را به خداوند بزرگ می سپارم.به امید پیروزی اسلام
کاظم خائف
#######################################
خاطره ای از مادر شهید
جایگاه شهید
آن شب بدجوری هوای کاظم کرده بودم دلم آرام و قرار نداشت.مدتی از شهادتش میگذشت و من دلتنگیهایم را با توسل به حضرت زینب (س) التیام میدادم.به بستر که رفتم بغضی در گلویم به هم پیچید چشم هایم را بستم و با یاد فرزندم به خواب رفتم در خواب دیدم زنگ درب خانه را زدند، وقتی در را باز کردم خانمی روبرویم ایستاده بود و به من گفت:«مادر خائف! دلت میخواهد به مزار شهدا برویم؟» من که دلتنگ فرزند شهیدم بودم با خوشحالی قبول کردم در عرض یک چشم به هم زدن بر سر مزار کاظم رسیدیم دستم را روی سنگ مزار گذاشتم و مشغول خواندن فاتحه شدم آن خانم رو به من کرد و گفت:«سر قبر را باز کنید» با تعجب گفتم:«این کار از من ساخته نیست قبر با سنگ و سیمان پوشیده شده».آن خانم با متانت لبخندی زد و گفت:«دست راستتان را پایین قبر بگذارید» این کار را انجام دادم اتاق سفیدی با تختها و متکاهای سفید در مقابل چشمم ظاهر شد غرق در نور و زیبایی بودم که ناگهان کاظم را دیدم که با لباس سبز سپاه در مقابلم ایستاده و موهایش را شانه میکند. او را در آغوش گرفتم و گفتم:«کاظم جان اگر پدرت بداند که تو اینجایی حتماً خودش را به تو میرساند».کاظم نگاه محبتآمیزی به من انداخت و گفت:«مادرجان من همیشه با شما هستم».الآن از خانه میآیم وقتی میخواستی به مزارم بیایی قدم به قدم شما را همراهی میکردم این جایگاهی است که خداوند برای شهدا مهیا کرده».سرمست از شوق حضور فرزندم بودم که از خواب بیدار شدم. دلم آرام گرفته بود سربرگرداندم و به چهره قاب گرفته کاظم چشم دوختم.
***
شهادت
روز اول عملیات بیتالمقدس بود. چند ساعت پیش رزمندگان با رمز یا علیبنابیطالب (ع) به خط زده بودند و بوی باروت و صدای انفجار خبر از درگیری شدید میداد.ما چند متر بیشتر با عراقیها فاصله نداشتیم مأموریتمان فتح تپهای بود که عراقیها آن را در تصرف داشتند. در گیر و دار جنگ خائف زخمی شد به سختی خود را به او رساندم خون زیادی از بدنش خارج میشد سعی کردم او را بلند کنم اما نتوانستم رو به من کرد و گفت :«برو و مرا تنها بگذار» گفتم:«تو را به نیروهای امدادی میرسانم» اصرار من و انکار او چند لحظه ادامه داشت تا اینکه او گفت:«آقا در مقابلم نشسته» و آرام زمزمه کرد:«السلام علیک یا امام زمان (عج)» دستانم سست شد و سرش را بر زمین گذاشتم او همانجا آرام گرفت و همانطور که همیشه دوست داشت پیکرش 9 روز زیر آفتاب سوزان ماند تا در روز محشر شرمنده سالار شهیدان نباشد.
روحش شاد
چهارشنبه 15/2/1389 - 21:27
دعا و زیارت
دوباره همه جا بوی یاس میدهد دوباره کوچه ها سیاه پوش میشوند و دوباره فاطمیه میشود آری دوباره فاطمیه میشود فاطمیه ای دیگر میرسد از راه و دوباره داستان کوچه های مدینه و تنهایی علی فرا میرسد فرا میرسد غربت خاندان محمد(ص) فرا میرسد یتیمی کودکان و دوباره شروع میشود داستان خلوت با چاه چشمم را اباز میکنم و میبینم یک سال گذشت یک سال بزرگتر شدم و دوباره میبینم این ایام را از کودکی یک سوال در ذهنم جای گرفته ولی هنوز جوابی برای آن نیافته ام و آن این است:چرا با دختر پیامبر اینچنین کردند؟ مگر پیامبر نگفته بود که فاطمه پاره تن اوست مگر پیامبر نگفته بود هر کس او را بیازارد همچون این است که پیامبر را آزرده است؟!!!!!!! چرا آنهایی که خود را یار او میدانستند با پاره تن او اینچنین کردند؟؟؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ***************************************************************
سلام بچه ها این ایام رو بهتون تسلیت میگم امشب خیلی دلم گرفته،من مکه نرفتم مکه رفتن یکی از آرزوهامه امشب دلم هوای مدینه رو کرده خدایا یعنی میشه یه سال ایام فاطمیه بقیع باشیم؟؟؟؟؟؟ خدایا یعنی میشه یه سال ایام فاطمیه بریم بقیع و آقامون قبر گمشده ی خانوم زهرا(س)رو نشونمون بده؟؟؟؟؟؟؟؟ خــــــــدایا یه آرزوی بزرگ برای من وکوچیک برا تو:میشه سال دیگه این موقع با آقامون امام مهدی (عج) واسه عزای شهادت مادرشون عزاداری کنیم؟ خدایا اینا همه شدنیه ولی نمیدونم کی خدایا یه کاری کن همه این آرزو ها که میدونم آرزوی همه ست زود برآورده بشه؟ به امید آنروز پنج شنبه 9/2/1389 - 16:2
خانواده
نبضم میزند
آری دوباره پنج شنبه ای دیگر فرارسید
پنج شنبه ای دیگر گذشت و ما چشم به راهیم………..
دوباره نبضم میزند و چشم انتظاری شب جمعه را لمس میکنم……..
آقا بیا……..
بیا که چشم همه به دنبال تو میگردد
آقا بیا
بیا که همه به دنبال تواند
روز جمعه همه دنبال گمشده ای میگردنند
همه بیتابند…….
آری همه دنبال تو میگردنند
تا شاید یوسف گمگشته را پیدا کنند
آقا بیا
بیا و جهان را پر از امنیت کن
آقا بیا………
بیا تا برای اولین بار شمیم واقعی نرگس را حس کنیم
اللهم عجل ولیک الفرج
پنج شنبه 26/1/1389 - 22:3
خانواده
به نام او
کاش.......
کاش آدمها همه عاشق بودند
کاش آدمها همه عاشق بودند تا به ما میگفتند:
روزی پیدا شدن قمریها در چیست؟
یا به چه صورت گلها در باغی گونه بر گونه هم میسایند
کاش آدم ها همه عاشق بودندتا به ما میگفتند:
عشق در کجا نورانی در کجا کمرنگ است
**********************************
سلام بچه ها امیدوارم که حالتون خوب باشه
ممنون ازتون که واسه دوستم دعا کردیدید خدارو شکر خطر جدی رفع شده ولی هنوز تو بیمارستانه.
%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
خداااااااااااااااییاااااااااااااااااا
اخدای من
خدای خوبی ها
ای خدای مهربانیها
تموم بنده ها تو که مریضن شفا بده.
آمین.
امیدوارم همیشه شاد باشین و شادیتونو بین همدیگه تقسیم کنید.
دوشنبه 23/1/1389 - 15:25
خانواده
به نام او
سلام بچه ها
امیدوارم که حالتون خوب باشه و خوب بودنو حس کنید
من امروز اومدم اینجا که ازتون یه خواهشی بکنم
میخوام که واسه دوستم دعا کنیدآخه حالش بده دکترا گفتن باید عمل بشه
ازتون میخوام سر نمازاتون واسش دعا کنیدچون ...........
اگه خدای نکرده اون نباشه ، اگه خدای نکرده واسه اون اتفاقی بیفته منم باهاش از بین میرم
حال روحیم اصلا خوب نیست
خواهش میکنم دعا کنید خوب بشه و دل پدر مادرشو شاد کنه دعا کنید خوب بشه و گره دوستیمون محکم تر باقی بمونه
یا حق
چهارشنبه 18/1/1389 - 15:2
خاطرات و روز نوشت
سلام به تموم بچه های گل
امروز مطلب هانی هنیه رو تو تبیان خوندم خیلی خوب بود خوب که نه عالی
کاش میشد امام رضا عید دیدنی ما هم بیاد یا اینکه عیدیمونو از آقا بگیریم
کاش میشد یه سال سال تحویل حرم مطهر رضوی باشم
کنار پنجره فولاد.......
کاش میشد یه سال همه ملت ایران سال تحویلو کنار رهبر فرزانشون باشن......
کاش میشد.......
کاش میشد سال تحویل بقیع باشم.......
و کاش میشد امسال سالمونو با امامون ، امام مهدی (عج) تحویل میکردیم
خدایا.....
بارالهی
امسال که این امر امکان پذیر نشد و ما شایستگی اینو نداشتیم که گل نرگس رو ببینیم
خدایا یه کاری کن سال تحویل سال90 رو در کنار امام عصرمون باشیم در بقیع.
آمین
سه شنبه 17/1/1389 - 12:28