« از نشانه های نادانی،جدل با بی فکران است »
« کسی که دوست دارد روزی اش افزون گردد،صله ی رحم کند »
جناب "حاج محمّد سوداگر"که چندین سال در هند بوده،اخیراً به شیراز مراجعت کرده است.عجایبی در ایّام توقّف در هند مشاهده کرده و نقل می نماید.از آن جمله:«روزی در بمبئی،یک نفر هندو(بت پرست)،ملک خود را در دفتر رسمی می فروشد و تمام پول آن را از مشتری گرفته،از دفتر خانه بیرون می آید.دو نفر شیّاد که منتسب به مذهب شیعه بودند،در کمین او بودند که پولش را بدزدند.هندو می فهمد؛به سرعت خودش را به خانه می رساند و فوراً از درختی که وسط خانه بود بالا می رود و پنهان می شود.آن دو نفر شیّاد وارد خانه می شوند،هرچه می گردند او را نمی بینند،به زنش عتاب می کنند؛می گویند:ما دیدیم وارد خانه شد و باید بگوئی کجااست.زن می گوید:نمی دانم.پس او را شکنجه و آزار می نمایند تا مجبور می شود و می گوید:"به حقّ حسین خودتان قسم بخورید که او را اذیّت نکنید تا بگویم".آن دو نفر بی حیا به حقّ آن بزرگوار قسم یاد می کنند که کاری نداریم،جز این که بدانیم کجاست.زن به درخت اشاره می کند.پس آنها از درخت بالا می روند و هندو را پائین می آورند و پول ها را بر می دارند و از ترس تعقیب و رسوائی،سرش را می برند.زن،بیچاره وار سر به آسمان می کند و می گوید:"ای حسین شیعه ها!من به اطمینان قسم به تو،شوهرم را نشان دادم".ناگاه آقائی ظاهر می شود و به انگشت مبارک،اشاره به گردن آن دو نفر می کند.فوراً سرهای آنها از بدن جدا شده،می افتد.بعد سر هندو را به بدنش متّصل می فرماید و زنده می شود؛و آنگاه از نظر غایب می گردد!مقامات دولتی خبر می شوند و پس از تحقیق،به إعجاز حسینی(علیه السّلام)،یقین می کنند و از طرف حکومت-چون ماه محرّم بود-إطعام مفصّلی می شود و قطار آهن برای عبور عزاداران،مجّانی می شود و آن هندو و جمعی از بستگانش،مسلمان و شیعه می شود» (داستان های شگفت/شهید آیة الله دستغیب-ره-/عنایت حسینی)
خانه بدون زن عفیف،گورستان است.
چند در خواب رود عمر تو ای بی پروا؟ / آنقدر خواب نگه دار که در گور کنی!
إلهی! تا به حال می گفتم:"گذشته ها گذشت" اکنون می بینم که گذشته هایم نگذشت،بلکه همه در من جمع است.آه،آه،از یوم جمع!(إلهی نامه / آیة الله حسن زاده ی آملی)
حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشّریف):«چیزی بهتر از نماز،بینی شیطان را به خاک نمی مالد.پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بمال»