تاروپود هستی ام برباد رفت
اما نرفت
عاشقی ها از دلم
دیوانگی ها ازسرم
من وتو قصه یک کهنه کتابیم
مگه نه ؟
بی همگان بسر شود بی توبه سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگرنمی شود
در کویر سبز عشق این سخن از من بگیر مرگ تو مرگ من است پس تمنا می کنم هرگز نمیر
باهات نبودم ، برات که بودم اگه چشمات نبودم ، نگات که بودم حرفت نبودم ،صدات که بودم هیچی هم که نبودم یه یادت که بودم پس تو هم یادم کن
عشق من تو باش نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم.تو باش تا در دنیای بزرگ تنهاییم تنها ترین باشی..