ببخشید اگه طولانی یا تکرایه...
خداحافظ امروز دیگر تو را ترك خواهم گفت . اصرار نكن دیگر نمی مانم. بعد از این همه كه مرا آزردی حالا در این دقایق آخر با من مهربانی می كنی؟ این اشكهای گرم و سوزانی كه در چشمانم غلتانست با تو چه می گویند و از من چه می خواهند؟ جز اینكه تنها وفاداری را آرزو می كنند؟ ولی من آنها را مایوسانه از خودم می رانم چون وفایی در تو نمیابم. آری می روم خداحافظ . دوست دارم دور از تو جان بسپارم تا صدای قهقه خندهایت را بگوشم نشنوم. بگذار بروم و از تو فرسنگها دور باشم . نمی دانم به من چه خواهند گفت در حالیكه با دلی شكسته و پریشان باز می گردم و با تو چه خواهند كرد آن عشوه هایی كه تو را مجذوب كرده است. بر دل ها آتش می زنی اما باز گناه را به من نصبت خواهند داد و تقصیر را بر گردن من خواهند نهاد . راست است كه یك دل و یك عشق تو را كافی نیست. توباید دلها بسوزی . بدبخت من ، كه جز یك دل و یك عشق نداشتم. خداحافظ ، گریه نكن كه باور نمی كنم مرا دوست بداری . شاید این اشكها بخاطر تنهایی باشد ولی نترس تو را تنها نمی گذارند . این من هستم كه باید بگریم . تنها من هستم كه جز تو ندارم ، و تو هم مرا نمی خواهی . من باید آه بكشم و اشك بریزم ولی كجا در تو اثر خواهد كرد؟ می خواهم بروم دیگر این سوگندها كه در پیشم یاد می كنی و قسم ها كه پی در پی بر زبان می آوری نخواهد توانست مرا از رفتن باز دارد . فراق تو برایم زیاد سخت است زیاد ، ولی بیش ازاین تاب بی وفایی و بی مهری هایت را ندارم. كجا برایم عزیز و دوست داشتنی تر از كنار تو بود اگر با من كمی مهربان می بودی؟ حال كه مرا دوست نمی داری ، حال كه با من بی وفایی می كنی ، حال كه من پناه گاهت نیستم ، حال كه.... دیگر خداحافظ .
تو میروی و من فقط نگاهت میکنم، تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم، بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشا ی تو همین یک لحظه باقی است.....
نظرررررررررر
آخرین تکه قلبم را به پروانه ای دادم که رنگ پرهایش سوی دیدن را از من گرفت ، به او دادم چون از تمامی چیزهای دور و برم پاکتر بود ، حتی آبی تر ازحوض ابی كلبه ی تنهایی ام ...
عشقو محبت دیگر خریداری ندارد. زندگی شده قصه ی همان مرد یخ فروشی كه وقتی از او پرسیدند:فروختی؟ گفت:"نخریدند،تمام شد.."
نظر یادتون نره....