ازجمله کلماتی که خداوندمتعال درشب معراج ،به پیامبراسلام(صلّی الله علیه وآله)وحی فرمود،این بودکه:"یاأحمد!من تعجّب می کنم از سه بنده:از بنده ای که داخل نماز می شود ودرحالی که می داند به سوی چه کسی دست برداشته،و پیش روی چه کسی ایستاده،باز او را حواس پرتی عارض می شود. ازبنده ای که قوت یک روز نزد اوست واو غم فردایش را می خورد.و از بنده ای که نمی داند من ازاو خشنودم یانه،ولی او می خندد!"
نیاسایی از جانب هیچکس / برو جانب حقّ نگه دار وبس!
هدیه،دوستی هارا می پروراند؛برادری را تجدید می کند؛و کینه ها را می زداید. حضرت محمّد(صلّی الله علیه وآله وسلّم)
سلام دوستان!درکتابی خوندم،برروی سنگ قبر "ابوالعلاء"این جمله نوشته شده است:"این جنایت را پدرم در حقّ من کرد.ومن درباره کسی جنایت نکردم"یعنی:پدرم باعث شد به دنیابیام،بعدهم بمیرم وبیام اینجا. ولی من که فرزندی نداشتم،هیچوقت جنایتکار نخواهم بود. به نظر شما،جمله ی قشنگی رو قبرش نوشته یا جمله نوشته شده،خیلی هم زشت وبده؟!
نکو سیرت بی تکلّف برون به از خوبروی خراب اندرون!
منقول است در بصره زنی بود،"شعوانه"نام.مجلسی از فسق وفجور منعقد نمی شددربصره،که از وی خالی باشد.روزی باجمعی از کنیزان خود درکوچه های بصره می گذشت.به در خانه ای رسید که از آن افغان وخروش بلندبود.گفت:سبحان الله!دراین خانه عجب غوغائیست.کنیزی را به اندرون فرستاد ازبرای استعلام حقیقت حال.آن کنیز رفت ومعاودت نکرد.کنیزی دیگر را فرستاد.آن نیز رفت ونیامد.دیگری را فرستاد وبه اوتأکید نمود که:زود معاودت کن.کنیز رفت وبرگشت وگفت:"ای خاتون!این غوغای مردگان نیست.ماتم زندگان است.این ماتم بدکاران وعاصیان ونامه سیاهان است" شعوانه که این بشنید،گفت:"آه بروم وببینم که دراین خانه چه خبراست" چون به اندرون رفت،دید واعظی درآنجا نشسته وجمعی در دور او فراهم آمده،ایشان راموعظه می کند واز عذاب خدا می ترساند وایشان همگی درگریه وزاری مشغول.و در حینی رسید که واعظ،تفسیر این آیه می کرد که:**إذا رأتهم من مکان بعید سمعوالها تغلیظاً و زفیراً و إذا القوا منها مکاناً ضیّقاً ... **یعنی:" در روز قیامت چون دوزخ،عاصیان را ببیند،در غرّیدن آید وعاصیان درلرزیدن آیند.وچون عاصیان را در دوزخ افکنند در مقام تنگ وتاریک وزنجیرهای آتشین به یکدیگر بازبسته،فریاد واویلا برآورند.مالک جهنّم به ایشان گوید:زود به فریاد آمدید.بسا فریاد و فغان که بعد ازاین ازشما صادرخواهدشد".شعوانه چون این را شنید،بسیار در وی اثرکرد وگفت:"ای شیخ!من یکی از روسیاهان درگاهم.آیا اگر توبه کنم،حقّ تعالی مرا می آمرزد؟"گفت:"البتّه،اگر توبه کنی خدای تعالی تورا می آمرزد،اگرچه گناه تو مثل گناه شعوانه باشد".گفت:"ای شیخ!شعوانه منم.که من بعد گناه نکنم".آن واعظ گفت:"خدای تعالی ارحم الرّاحمین است والبتّه اگر توبه کنی،آمرزیده شوی".پس شعوانه توبه کرد وبندگان وکنیزان خودرا آزادکردو به صومعه رفت ومشغول عبادت پروردگارشد ودائم درریاضت مشغول بود،به نحوی که بدنش گداخته شد و به نهایت ضعف وناتوانی رسید.روزی دربدن خود نگریست،خودرابسیارضعیف ونحیف دید.گفت:"آه،آه.دردنیا به این نحو گداخته شدم.نمی دانم درآخرت حالم چون خواهدبود".ندائی به گوش اورسیدکه:"دل خوش دار وملازم درگاه ما باش تاروز قیامت بینی حال تو چون خواهدبود". نیامد بدین در،کسی عذرخواه *** که سیل ندامت،نشستش گناه! (منبع:معراج السّعادة/اثرعالم ربّانی:احمد نراقی/در بیان قبول توبه)
امروز دوشنبه/9 دی ماه مطابق با 1/محرّم الحرام سالیان پیش درچنین روزی... گروهی از اهل کوفه دراین منزلگاه(قصر بنی مقاتل) خیمه زده بودند.حضرت ازآنهاپرسید:"آیا به یاری من می آیید؟" بعضی گفتند:"دل ما رضایت به مرگ نمی دهد".و بعضی دیگر گفتند:"ما،زنان وفرزندان زیادی داریم،مال بسیاری از مردم دست ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم.لذا از یاری تو معذوریم" حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند وشبانه حرکت کنند.امام(علیه السّلام)همان گونه که سوار بر مرکب بودند،مختصری به خواب رفتند.پس از بیداری،کلمه استرجاع(إنّالله وإنّاالیه راجعون)را تکرار می کردند.علیّ اکبر(علیه السّلام)جلو رفته و علّت این امر را جویا شدند.حضرت فرمودند:"در خواب،اسب سواری را دیدم که در جلوی من ظاهر شد و گفت:این قوم شبانگاه در حرکت است و مرگ به استقبالشان می آید"!علیّ اکبرگفت:"پدرم!آیا ما برحقّ نیستیم؟" حضرت پاسخ دادند:"به خدا سوگند! که ما برحقّیم"علیّ اکبر گفت:"پس مارا باکی ازمرگ نیست" امام در جوابش فرمودند:"خدا تورا جزای خیر دهد"