شنبه 14 مهر 1403 - 29 ربيع الاول 1446 - 5 اکتبر 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
ياس كوچك
آخرین مطلب
تعداد مطالب : 218
تعداد نظرات : 362
زمان آخرین مطلب : 5398روز قبل
محبت و عاطفه
منتظرتم...
و شب...
با یاد تو
مثال روز روشن است
گویی که سپیده زده!!
و آفتاب مهرت بر دلم تابیده
و یادت
روزگارم را شیرین کرده
به شیرینیه یک آبنبات چوبی!!
-همان که وقتی کودک بودیم، در خاک میکاشنیم، به خیال اینکه درختی بروید که بر هر شاخه اش هزاران "آب نبات" مثال میوه، آویزان باشد!-
و لبخندت...
که معجزه ای شده در قرن نا امیدی ها!
و نگاهت...
گرم و مهربان
همچون دست های خورشید
که گلی کوچک را نوازش می کند!
و صدایت...
که فریاد تمام سکوت هاست!
و عشقت...
عشقت...
عشقت...
کافی است برای تمام قرن ها!
پس بیا...
دوشنبه 4/6/1387 - 10:34
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 2
]
محبت و عاطفه
بازم سلام...
بازم سلام ای گل من، ببین چشام بارونی شد
ببین دل کوچیک یاس، تو قلب تو زندونی شد
ببین اینا دروغ نبود، ببین که عاشقت شدم
ببین بعد این همه وقت، تو خواب مهمونت شدم
یادت میاد می خندیدی، میگفتی عاشقی چیه؟
بهت میگفتم: :( گل من، تو خوب میفهمی که چیه
آره اینا فریب نبود، دیدی که عاشقم شدی؟
قبلاً میگفتم *عاشقم* داد میزدی: بچه شدی؟
چیه گلم؟ نگام نکن، دست خودم نیست به خدا
یادم نمیره حرف تو، تو اون روزا و اون شبا
حالا که رفتم عاشقی؟ حالا که مُردم مبتلا؟
داد میزنی که من نرم؟ یاسی کجا؟ یاسی کجا؟
حالا منم دروغ میگم: *عشق دروغه به خدا*
داریم به مقصد میرسیم... منم جدا_تو هم جدا
شنبه 2/6/1387 - 19:22
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 2
]
محبت و عاطفه
بگذرد...
و شب باز با یاد تو بگذرد
و غم با دلی پر، به ما بنگرد
که "راهش ندادیم" بهر چه بود؟
که غم، بی تو شب رام تر بگذرد...
جمعه 1/6/1387 - 17:46
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 3
]
محبت و عاطفه
...
باز بی شب بخیر، بگذریم...
نیم خوابت بخیر، بگذریم...
باز بی حوصله، بگذریم...
این همه فاصله، بگذریم...
باز بی رنگ و آب است شعر...
باز ما بگذریم، بگذریم...
پنج شنبه 31/5/1387 - 10:13
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 8
]
محبت و عاطفه
کمی شاد تر...
و شب باز دل، بی تب و تاب شد
رخت رنگ مهتاب بر آب شد
و چشمت، که چون آب پاک و روان
بچرخید و بر صورتم صاف شد
...
و مهرت طلسم شبم را شکست
شبم نیز چون صورتت، روز گشت
*تو* گفتی که شعرت کمی مرده است
و شعرم برای تو محبوب گشت
...
کمی زنده کردم من این مرده را
من این شعر خالی و افسرده را
بسی اشک ها بود بر صورتش
بسی ناله ها بود در سیرتش
...
برای تو گفتم که یادی کنی
کمی با دلم "مهر بازی" کنی
ببین مهر تو، حالِ دل، بِــــــــه بکرد
گذشتم که تو، باز شادی کنی
چهارشنبه 30/5/1387 - 21:2
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 2
]
محبت و عاطفه
اما برای چه؟
و چه اشک ها که ریختند
اما برای چه؟
برای که؟
برای آدم ها
آدم هایی که گریختند
اما از که؟ برای چه؟
برای ناله هایی که کشیدند
و برای گلها
گلهایی که چیدند!!
و چه ساده دلها مردند...
اما برای چه؟
برای فریب هایی که خوردند!!
یاس...
سه شنبه 29/5/1387 - 11:48
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 9
]
محبت و عاطفه
رفتم ولی...
گفتم: بمان!!
گفتی: "من می مانم. ولی وفته رفتن است. آخر کسی باید برود. تو برو!!
همین!!"
و وابستگی را بهانه کردی که بندی میسازد برایمان...
گفتم: ...
و رفتم. و تو هیچ نفهمیدی که این ^سکوت^ ماندنم را جدی تر کرد. بی آنکه بدانی، هستم...
همین!!
یاس...
دوشنبه 28/5/1387 - 10:38
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 4
]
محبت و عاطفه
و...
و زمانی خواهد رسید
که تو...
از یاد میبری که بوده ای
چه بوده ای...
و شاید آن پسر همسایه
-که تو از درخت خاطراتش
فقط میوه ی برخورد توپ با پنجره ی اتاقت را چیدی!-
دیگر نداند کیست!
و شاید من نیز
همینگونه!!
یاس...
شنبه 26/5/1387 - 21:31
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
محبت و عاطفه
و دلتنگی...
و دلتنگی
شود آغاز رسوایی
و رسوایی، بیارد با خودش اندوه و تنهایی
و بعد آن
نمیدانم...
که شاید درد ها، مرحم شود یا نه...
که شاید غصه ها کمتر شود یا نه...
و دل ها، بی در و پیکر شود یا نه...
و آتش، رنگ خاکستر شود یا نه...
همه گویند:
دلتنگی
سر آغاز است و زیبایی و عشق و دل تپیدن ها...
و می گویم:
که پایان است و مردابی بسی بی رنگ
که آن ماهی قرمز، میرود...
با رنگ بودن ها...
یاس...
جمعه 25/5/1387 - 19:2
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 3
]
محبت و عاطفه
...
غصه نخور دوباره
عاشق شدن تو این شهر
طلسم شده، محاله
...
عشق دیگه موندنی نیست
نگاه ها خوندنی نیست
شعر منو ببین تو
وزنش که دیدنی نیست
...
شیشه، شکستن داره؟
گل مگه چیدن داره؟
دلی که عاشق نشد
مگه خریدن داره؟
...
فدره نگات حرف دارم
همون که هی می دزدی...
هیچی نمیگم، آخه...
مثه همیشه بُردی...
سه شنبه 22/5/1387 - 13:44
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 6
]
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
گزارش محتوا
محتوای مخالف با موازین شرعی
محتوای مخالف با مصالح نظام جمهوری اسلامی
محتوای نقض کننده حریم شخصی من
محتوای مخالف با موازین اخلاقی
مورد توجه ترین های هفته اخیر
لینک ها
جستجو در مطالب روزانه
ثبت مطلب جدید
مطالب روزانه اعضا
فعالان مطالب روزانه
مطالب من
نظرات مطالب من
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته