آموزه های زندگانی حضرت زهرا (س)11دیدگاههای اخلاقی در سیره و سخنی الهی
دیباچه سخن
خاکِ دل آن روز که میبیختند
شبنمی از عشق در آن ریختند
دل که به آن قطره نماندود شد
بود کبابی که نمکسود شد(1)
آفرینش، دفتر معرفت و آینه عشقی است که با تمامی جلوههای خود جمال محبوب را در نگاه روشنضمیران به تماشا میگذارد. و انسانهای کامل، عاشقترین افراد بوده که دست هر برگی، دفتری میبینند و هر موجودی را آیت و نشانهای از آفریدگار میدانند. تمامی هستی در نگاه اینان بر مبنای عشق و زیبایی استوار است و همه لحظهها و ذرّهها برگرفته از «اسمای حُسنای الهی» است.
زمزمه همیشه فرزانگان و شیفتگان این سخن است که:
عاشق شو ورنه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده درس مقصود زین کارگاه هستی
وارستگی از بدیها و آراستگی به خوبیها در سیره و سخن پاکان سرچشمه در شناخت، شوق و عشق بیکران آنان به آفریدگار هستی دارد و «تخلّق به اخلاق الهی» زیبایی حقیقی با یکایک نامهای خداوند است که در این گستره، انبیاء، اولیاء و صالحان برجسته بودهاند و رسول(ص) و اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ در اوج آراستگی، شیفتگی و عشق نگریسته میشوند. اینان «نگاران به مکتب نرفته»ای هستند که با شایستگیهای خویش ریزش رحمت و لطف خداوند را چنان به سوی خود روانه ساختند که «مسألهآموز صد مدرس» شدهاند.
... در بخشهای پیشین، دوازده جلوه از آراستگیها و زیباییهای دخت آفتاب؛ فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ را در آینه «دیدگاههای اخلاقی در سیره و سخنی الهی» نظاره کردیم. اکنون آخرین بخش از این موضوع را با هم مینگریم:
13. بیم و امید نسبت به پروردگار
«خوف و رجا» یا «بیم و امید» نسبت به اعمال خود و الطاف خداوند، از صفات بسیار پسندیدهای است که بدان سفارش فراوانی شده و تمامی کسانی که گامهایی در مسیر خودسازی و تهذیب نفس برداشتهاند، خود را بدین صفت آراستهاند.(2) آنان که ترس و بیم در وجودشان بیش از امید باشد، انسانهایی مأیوس، نومید و خودباختهای هستند که آینده را تاریک دیده و کوششی در بازسازی و نوسازی گذشته خویش نمیکنند و از آن سو، افرادی که رجا و امید فراوانی در خود انباشتهاند، به مرحلهای از بیباکی در انجام گناهان و ارتکاب نافرمانیهای خداوند میرسند که در پس آن دوری از تفکر و توبه و بازگشت قرار دارد و سرانجام آنان بدانجا میرسد که با این امید پوچ و همراه با وسوسههای شیطانی، یگانه سرمایه خدادادی خود یعنی عمر خویش را تباه ساخته و آنگاه بیدار میشوند که این بیداری هیچ سودی برای آنان نخواهد داشت.
آنان که با حفظ تعادل بیم و امید در خویش، نسبت به کارهای نیکوی خود مغرور نشده و در باره آینده و پایان عمر خود ترسی مقدس در خود احساس میکنند، دچار خودخواهی، غرور، تکبر و تحقیر دیگران نسبت به عبادات خود نشده و بدون هیچ هراسی به ارتکاب گناهان رو نمیکنند تا با بهانهای واهی ـ یعنی کریم و غفور بودن خداوند بدون سنجش و دقت! ـ به سوی عذاب ابدی رهسپار شوند و از آن سو، از یأس نسبت به رحمت خداوند ـ که خود بزرگترین گناه نسبت به گناهان افراد است ـ مصون میمانند.
آری سفارشی که در مراحل مختلف زندگی به انسانها میشود آن است که دوره جوانی با اندکی خوف بیشتر طی شود و در ایام کهنسالی، امیدی افزونتر وجود داشته باشد تا دوری از نافرمانیها در ایام قدرت و غرور جوانی بهتر مهیا شود و عشق و امید به رحمت الهی هنگام کوچیدن از دنیا به سرای ابدی، زمینهساز اصلاح برخی کاستیهای گذشته و رجای به آینده شود. اما محور اصلی همطرازی بیم و امید و درخواست عاجزانه از خداوند در برقراری تعادل این دو در تمامی زمینهها خواهد بود؛ شیوهای که صالحان و پاکان به هنگام راز و نیاز با خدای خویش دارند:
«تَتَجافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُون رَبَّهُم خَوفا و طَمَعا و مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون»(3):
بخیزند شبها خود از خواب ناز
خدا را بخوانند با صد نیاز
بخوانند او را به امید و بیم
نه شوق بهشت و نه ترس جحیم
نمایند انفاق از رزق خویش
از آنچه خداوند بنهاده پیش(4)
فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ بزرگبانویی آشنا با مفاهیم قرآن و باخبر از رحمت بیکران الهی بود اما خوف از عذاب الهی، چنان تأثیری در وجود او میگذاشت که گاه بر زمین افتاده و فریاد «وای، وای» او به گوش اطرافیان میرسید. وقتی آیات عذاب بر رسول خدا(ص) نازل شد که:
«و اِنَّ جهنَّم لموعدهم اجمعین * لها سبعة ابواب لکل بابٍ منهم جزءٌ مقسوم»(5)
و به یقین وعدهگاه همه آنان (گمراهان) دوزخ است. [دوزخی] که برای آن هفت در است و از هر دری بخشی معین از آنان [وارد میشوند].
پیامبر اکرم ـ درود خداوند بر او و دودمان پاکش باد ـ به شدت گریست و یاران آن حضرت نیز گریه کردند. زهرای مرضیه(س) از گریه پدر آگاه شد و پرسید: یا ابتِ فَدَیْتُک ما الّذی اَبْکاک؟
ای پدر! فدایت شوم چه چیزی تو را گریاند؟
رسول خدا(ص) آیات عذاب الهی را که تازه نازل شده بود برای فاطمه ـ علیهاالسلام ـ قرائت کرد. ناگاه زهرا(ع) از ترس و خوف خداوند بیحال بر زمین افتاده، فرمود:
«الویل ثم الویل لمن دخل النّار»(6) وای و وای بر کسی که داخل آتش جهنم شود.
و روزی که رسول خدا(ص) برای دیدن دخت دلبندش به خانه فاطمه رفته بود، به هنگام انجام وضو رو به سوی او کرده فرمود: دخترم فاطمه! در چه حالی هستی؟
زهرای مرضیه در جواب پدر عرض کرد: «و اللّهِ لَقَدْ اِشتدّ حُزنی و اشتَدَّ فاقَتی و طالَ اَسفی»(7)
سوگند به خدا که حزن و اندوه من فزونی گرفته و تهیدستی من فراوان است و تأسفم بسیار؛ که برای سفر طولانی آخرت چه آماده کردهام؟(8)
چنین بینش و نگاه مقدس به زندگی، شیوهای درسآموز به پیروان واقعی فاطمه(ع) دارد که هیچ گاه در مراسم شادی و به هنگام خوشیها و شادمانیها گوهر وجود خود را با ضربههای گناه و آلودگیهای معصیت خُرد و بدبو نسازند. بیشک این سخن هیچ گونه تضادی با شاد بودن و شادمانی کردن ندارد بلکه «جهالت» و «غفلت» در هنگامههای حساس ـ که عرصههای امتحان دینباوران در سنجش میزان پایبندی آنان به دستورات پیشوایان است ـ پس از ورود آدمی از مرز سخن به وادی عمل، او را سرافکنده و شرمسار بیرون میکند و «آگاهی» و «هوشیاری» در تمامی صحنههای امتحان، پیروزی و سربلندی برای پیروان اندیشمند و خردورز به ارمغان میآورد.
عبرتپذیری فاطمه(ع) در شب عروسی و استفاده شایسته آن حضرت از تغییر و تحولات زندگی چنان بود که در آغازین لحظههای شروع زندگی خود با علی(ع)، چون به خانه شوهرش پای گذارد، این شب پرخاطره و ماجرای به یادماندنی را این گونه توصیف کرد:
«علی! در باره حال و رفتار خود فکر کردم، به یاد پایان عمر خویش و منزلگاه دیگر به نام قبر افتادم که: اکنون از خانه پدر به خانه شما منتقل شدهام و روزی دیگر از اینجا به طرف قبر و قیامت خواهم رفت. در این آغازین لحظههای زندگی، تو را به خدا سوگند میدهم که بیا به نماز بایستیم تا با هم در این شب خدا را [به یاد آینده خود و جایگاه جاودان خویش] عبادت کنیم.»(9)
از آن سو، امید و عشق فاطمه(ع) به پروردگار متعال چنان در رواق وجود او موج میزد که هر چه میدید زیبایی، جمال و خوبی بود. روزی که رسول خدا(ص) رو به دخترش کرده فرمود: «فاطمه! هم اکنون فرشته وحی در کنار من است و از طرف خدا پیام آورده تا هر چه بخواهی انجام شود؛ حال، چه خواسته و حاجتی داری؟»
یاس یاسین با عشق و امیدی صد چندان رو به پدر کرده، گفت:
«شَغَلنی عَنْ مَسأَلَتِهِ لذّةُ خدمتِه، لا حاجة لی غیرُ النظر الی وجهه الکریم»(10)
لذتی که از خدمت حضرت حق میبرم مرا از هر خواهشی باز داشته است؛ حاجتی جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبا و والای خداوند باشم.
14. تسلیم حق؛ اطاعت کامل از پروردگار
سر به فرمان حق گذاشتن، اطاعت و تبعیت کامل، «تسلیم شدن» انسان در برابر خداوند است. فرمانی که پروردگار متعال خود ما را بدان مأمور ساخت که: «و سلّموا تسلیما»(11)؛ به فرمانِ [رسول خدا] به خوبی گردن نهید. اگر اسلام به معنای تسلیم است(12) و مسلمانِ واقعی کسی است که دیگران از دست و زبان او سالم باشند(13) و بهترین راههای اطاعت «سُبلُ السّلام»(14) معرفی شده است؛ همه و همه بدین خاطر است که در راه اطاعت و عبودیت، آنچه ارزش واقعی به اعمال میبخشد، «کیمیای تسلیم و اطاعت محض» است بدون آنکه کوچکترین انحرافی در گفتار، رفتار و یا پندار انسان رخ دهد و آسیبی به دین خدا و بندگان خداوند وارد شود.
رهآورد این «تسلیم و اطاعت»؛ فراهم شدن زمینه بهرهگیری از هدایت و بشارت قرآن(15)، دستیابی به هدایت خاص الهی(16)، پدید آمدن ابزارهای معنوی جهت سادهسازی تحمل سختیها و مصایب(17)، بسترسازی استجابت دعا(18) و انجام عاشقانه انفاق(19)، احسان(20)، صله رحم(21)، انصاف(22) و تصدیق معارف ناب دینی(23) با تمامی وجود خواهد بود و ثمره این صفت آسمانی همنشینی با انبیا، صدیقان، شهیدان و صالحان خواهد بود که اینان همدمانی بسیار نیکو و پسندیده خواهند بود:
«وَ من یطعِ اللّه و الرّسول فاولئک مع الّذین انعم اللّهُ علیهم مِنَ النَبیین و الصدّیقین و الشّهداء و الصالحین و حَسُنَ اولئکَ رفیقا».(24)
آنان که از رهگذر آموزههای الهی و آسمانی معصومان ـ علیهمالسلام ـ به حکمتها، برکات و آثار تسلیم و اطاعت در برابر دستورات خداوند، رسولان، امامان و پیشوایان پاک و مقدس، پی برده، ابعاد عقلانی و عاطفی خود را با این صفت والا زینت بخشند، نسیمی از اطمینان، آرامش و آسایش روحی و جسمی در وجود خود احساس میکنند به گونهای که در سنگلاخهای مسیر زندگی، هیچ سرمایهای را با این گوهر گرانمایه مبادله نمیکنند؛ همیشه خود را در محضر خداوند دیده و هیچ گاه احساس پوچی، تنهایی و گمراهی نمییابند.
چنین باور گرانقدری، سیره و سخن فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ را چنان ارزش جاودانی بخشید که برای تمامی زمانها و همه افراد به عنوان الگویی پویا، به روز و شایسته مطرح خواهد بود.
آنگاه که اراده و تقدیر الهی را در آینده زندگی خود از زبان پدر شنید، با آبشاری از عشق و بینش فرمود: «خشنودم به آنچه که خدا برایم رضایت داده است.»(25)
و چون خود را در مقابل رسول خدا میبیند، افزون بر آنکه سر تسلیم بر تصمیم پیامبر(ص) فرود میآورد و میگوید: «در برابر خواستههای رسولاللّه مطیع هستم.»(26)
و حتی میفرماید: «انت اولی بی من نفسی»؛(27)
ای رسول خدا! شما بر من سزاوارتر از خودم هستی.
و به هنگام دریافت دستور امام و مقتدای خود، حضرت علی(ع) در باره منصرف شدن از نفرین به ستمگران به خاطر ستم برخی از آنان به شوهر خویش و غصب حق خود، در حالی که خشم و اندوه سراپای آن دردانه هستی را فرا گرفته بود با تمامی توان، دست اطاعت بر سینه گذارده، راه خود را از سوی مسجد پیامبر(ص) به طرف خانه برگردانده و با دنیایی از تسلیم و پیروی از امام زمان خود، اینچنین میفرماید:
«اذا ارجع و اصبر و اسمع له و اطیعَ»(28) حال که شوهرم و امام و پیشوایم فرمان داده که به خانه برگردم، میروم و صبر میکنم و سخن او را میپذیرم و از وی اطاعت میکنم.
و به دنبال آن شوهر مظلوم و معصوم خود را نگریسته میفرماید:
«علی! جانم فدای جان تو و روح من سپر بلاهای جان تو یا اباالحسن! همواره با تو خواهم بود، اگر تو در خیر و نیکی به سر میبری با تو خواهم زیست و یا اگر در سختی و بلاها گرفتار شدی باز هم با تو خواهم بود.»(29)
اوج اطاعت و تسلیم زهرای مرضیه ـ علیهاالسلام ـ روزی جلوهگر گردید که پیشاپیش خبر شهادت پاره تن خود حسین(ع) را در کربلا شنید. در این توفان غم و ماتم ـ که هیچ مادری توان آگاهی از آن را در خود نمیبیند ـ چون فاطمه تمامی این مصایب و سختیها را در محضر خداوند و بنا به خواست الهی میبیند، سر تسلیم فرود آورده و در سخنی کوتاه، بلندای معرفت، عشق و دلدادگی خود را نسبت به پروردگار مهربان این گونه توصیف میکند:
«یا اَبَه! سَلّمتُ و رَضیتُ و تَوکّلتُ عَلَی اللّه»؛(30)
پدرجان! در برابر خواستههای خدا تسلیم بوده و راضیام و در این باره به خدا توکل کردهام.
حضرت آیتاللّه خامنهای این صفت ارجمند زهرای مرضیه(ع) را چنین توصیف میفرماید:
«بعد از مقامات معنوی و مراتب روحانی فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ که ماها قادر نیستیم آنها را درست بفهمیم ـ خصوصیت عملی آن بزرگوار این بود که در همه شرایط، تسلیم محض حکم الهی و راه خدا بود. همین تسلیم محض بود که در طول تاریخ اسلام، از این بزرگوار یک مجاهد بینظیر و یک پرچم مظلومیت و حقانیت به وجود آورد. تا امروز هم این پرچم برافراشته است و روز به روز مکانت آن موجود عالیقدر افزوده شده است.»(31)
15. خودسازی، تهذیب نفس و آراستگی به
همه خوبیها
نفس انسان گوهری گرانبهاست که مراقبت و محافظت از آن در تندبادهای زندگی، آدمی را به ارزشهای حقیقی و مقامات بسیار والا رسانده(32) و چنین نَفسی را محبوبترین موجودات روی زمین میکند.(33) عظمت به گونهای است که خداوند متعال خود بدان قسم خورده و فرموده است:
«و نفسٍ و ما سوّاها فالهمها فجورها و تقواها»(34)
سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد؟ سپس پلیدکاری و پرهیزکاریاش را بدان الهام کرد.
غفلت و رهاسازی نفس، آن را در سراشیبی سقوطی قرار میدهد که صاحب خود یعنی انسان را همراه با خود به هلاکت میرساند زیرا آن چنان تنزل میکند که «نفس اماره» نام میگیرد و همیشه به پلیدیها و بدیها فرمان میدهد (اِنَّ النَّفس لامّارة بالسُوء)(35)؛ آنان که با هوشیاری، دقت و مراقبت از فزونطلبیها و هواهای نفس خود کاسته، گامی در کنترل و لجام زدن به این نفس سرکش بردارند، پس از چندی با اندک آلودگی، دچار پشیمانی و سرزنش نفس گشته، آن را «نفس لوّامه» مییابند که با کوتاهی در مراقبت و غفلتهای گوناگون دچار نکوهش نفس میشوند، و این نشان از کمال و حرکت به سوی تکامل بیشتر است.
آنگاه که گامهای خودسازی بیشتر شده و شاخسار وجود از خارهای گناهان و زشتیها پاک گردید و چونان گلزارهای زیبا، معطر و روحبخش درآمد، «نفس مطمئن» پدید میآید که آرامش در تمامی حالات انسان ایجاد میکند و تمامی آفرینش را در نگاه صاحب آن تجلی لطف و عنایت پروردگار دانسته و همه حوادث را زیبا میبیند گرچه در مسیر حیات سختترین و تلخترین ماجراها برای او ایجاد شود. در این حال خطاب به او میشود که: «یا اَیَّتُها النَّفسُ المُطْمَئِنَّةُ اِرجِعی اِلی ربّک راضیةً مَرْضیة فَادْخُلی فی عبادی و ادخلی جَنَّتی»(36)
الا ای که با یاد پروردگار
رسیدی به آرامشی و قرار
بیا این زمان سوی یزدان خویش
به سوی خدا گام بگذار پیش
که هستی تو خشنود از کبریا
ز تو نیز راضی است یکتا خدا
کنون در صف بندگانم در آی
به باغ بهشتم تو میکن سرای(37)
رسالت نخست تمامی رسولان خداوند در بین مردم چنین وظیفه بسیار ارزشمند است که در فرهنگ قرآن نام «تزکیه» به خود گرفته است و پیش از «تعلیم کتاب و حکمت» قرار دارد.(38) استمرار بخش این رسالت عظیم، پیشوایان معصوم ـ درود خداوند بر آنان باد ـ هستند که این شیوه عرشی در سیره و سخن آنان به خوبی دیده میشود.
کوثر آفرینش، فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ که یگانه معصومی است که از جمع بانوان به چنین مقام بینظیر و چشمگیری رسیده است و افزون بر درسآموزی زنان، مربی تمامی مردان نیز خواهد بود، در صحنههای مختلف فرهنگی اجتماعی، اقتصادی، نظامی و سیاسی اسوهای جامع بوده و در گفتار و رفتار خویش شیوههایی نو، کارآمد و زنده برای پیروان خود به یادگار گذارد.
او دل کندن از دنیای منفی و ذلتبار و نفی تمامی وابستگیها را اولین قدم در راه پالایش نفس از آلایشهای مختلف زندگی میدانست(39) و عبادت، انفاق، تلاوت و عمل به قرآن، نماز، روزه تکالیف و آزمایشهای خداوند را عوامل خودسازی انسان دانسته(40) و از سوی دیگر خردورزی و تعقل صحیح را همراه با ابعاد عاطفی، مسیری هموار برای دستیابی به قله سعادت و سلامت نفس میدید. از اینرو نخست باورهای توحیدی خود را به میدان عمل آورد و در راه تحصیل رضایت پروردگار خویش از تحمل مشکلات عبادت و پدید آمدن مصایب در زندگی هراس به خود راه نداد، بلکه به استقبال هر یک میشتافت.(41)
ایمان به غیب و خشیت از خداوند به همراه انفاق و صدقه و به دست آوردن امنیت روحی و اطمینان قلب، عامل ارزندهای در تکمیل تطهیر نفس در نگاه آن بانوی بزرگوار بود. ویژگی ارجمند و چشمگیر فاطمه ـ علیها السلام ـ آن بود که زمانهای مناسب را به خوبی میشناخت و در بهرهبرداری از فرصتهای عبودیت و بندگی سر از پا نمیشناخت. از آنجا که مادر بود، افزون بر نقش فردی نوعی وظیفه مربیگری در خود میدید، بدین خاطر با آراستگی در سخنان و زیبایی در رفتار، شیوه پسندیدهای از دین و دینمداری در نگاه فرزندان خود باقی میگذارد و چون نقشی محوری در هدایت افراد جامعه ایفا میکرد، زندگی خود را چون زندگانی رسول خدا(ص)، در اوج زهد، سادهزیستی، احسان، ایثار و تمامی مکارم اخلاق قرار داده بود.(42)
حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ با توجه به مجموع صفات مادر خود، آن عزیز را چنین میستاید:
«فی اِبْنَةِ رسولِ اللّه لی اُسوةٌ حَسَنة»(43)
در [شیوه زندگانی] دخت رسول خدا، برای من سرمشق نیکویی وجود دارد.(44)
و رهبر عظیمالشأن انقلاب، حضرت آیتاللّه خامنهای، زهرای اطهر را صحیفه صفات آسمانی و مجمع خوبیها دانسته میفرماید: «در زندگی معمولی این بزرگوار، یک نکته مهم است و آن جمع بین زندگی یک زن مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظایفش در خانه از یک طرف و بین وظایف یک انسان مجاهدِ غیور خستگیناپذیر در برخوردش با حوادث سیاسی مهم بعد از رحلت رسول اکرم(ص) که به مسجد میآید و سخنرانی و موضعگیری و دفاع میکند و حرف میزند و یک جهادگر به تمام معنا و خستگیناپذیر و محنتپذیر و سختی تحملکن است. از طرف دیگر، همچنین از جهت سوم، یک عبادتگر و بپادارنده نماز در شبهای تار و قیامکننده للّه و خاضع و خاشع برای پروردگار است و در محراب عبادت، این زن جوان مانند اولیای کهن الهی، با خدا راز و نیاز و عبادت میکند.
این سه بعد را با هم جمع کردن، نقطه درخشان زندگی فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ است. آن حضرت این سه جهت را از هم جدا نکرد. بعضی خیال میکنند انسانی که مشغول عبادت میباشد یک عابد و متضرع و اهل دعا و ذکر است و نمیتواند یک انسان سیاسی باشد. یا بعضی خیال میکنند کسی که اهل سیاست است ـ چه زن و چه مرد ـ و در میدان جهاد فی سبیلاللّه حضور فعال دارد اگر زن است، نمیتواند یک زن خانه با وظایف مادری و همسری و کدبانویی باشد و اگر مرد است نمیتواند یک مرد خانه و دکان و زندگی باشد. خیال میکنند اینها با هم منافات دارد؛ در حالی که از نظر اسلام، این سه چیز با یکدیگر منافات و ضدیت که ندارد، در شخصیت انسان کامل، کمککننده هم است.»(45)
آری به چنین شیوههای زنده و بالنده که برای همه زمانها قابل عرضه و الگوبرداری است از بینشی جامع و روشن خبر میدهد که در دو چهره، تجلی مییابد:
1ـ تخلیه یا وارستگی از صفات ناپسند
2ـ تحلیه یا آراستگی به صفات پسندیده.
در جلوه نخست پیراستگی از شرک، کبر، ناپاکی نفس، تفرقه، خشم الهی، مرگ نابهنگام، کمفروشی، پلیدی، لعنت الهی، بیعفتی و ریای اعمال مطرح میشود، از اینرو عالمه آلطاها، فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ میفرماید: «پروردگار سبحان «ایمان» را واجب فرمود و بدان زنگار شرک از دلها زدود؛ با «نماز»، کبر و خودپرستی را از شما دور ساخت، «زکات» را سبب تزکیه و تهذیب نفس شما قرار داد و فزونی رزق، در آن نهاد، ... «امامت ما» را مایه ایمنی از تفرقه و پراکندگی نمود و «نیکی به والدین» را موجب سلامت از خشم الهی دانست؛ «قصاص» را مایه حیات و زندگانی دانست و «تمام پرداختن پیمانه و وزن» را مانع کمفروشی و کاهش بیان کرد. «نهی از شرب خمر» را برای پاکی از پلیدی و دوری از تهمت را حجابی برای مصون ماندن از لعنت خداوند شمرد؛ پیمایش راه عفت را در «ترک سرقت» دانست و «حرمت شرک» توسط خداوند به خاطر اخلاص به ربوبیت الهی و یکتاپرستی در عبودیت او بیان گردید.»
آراستگی به صفات آسمانی و زینت یافتن به زیورهای معنوی در سخن حضرت زهرا(ع) این گونه تجلی یافته است: «خداوند مهربان «روزه» را زمینهساز تثبیت اخلاص، «حج» را آزماینده دین، «طاعت ما» را مایه وفاق و همدلی، «جهاد» را عزت برای اسلام، «شکیبایی و صبوری» را مددکار جلب اجر الهی، «امر به معروف» را پدیدآورنده مصلحت عموم جامعه، «صله ارحام» را موجب افزایش عمر و فزونی نعمتها و «وفای به نذر» را زمینهساز رحمت و غفران الهی قرار داد.»
ناگفته نگذریم که «مجموعه معارف فاطمی ـ بویژه گفتهها و نکتههای اخلاقی آن حضرت ـ در این سخن خلاصه میشود که نوع نگاه و باور و برداشت زهرای مرضیه به «خدا»، «خلق» و «خلقت»، چونان کوثری پاک و شفاف میماند که از هر تیرگی به دور مانده است، از اینرو سخنان او از عمق جان سرچشمه میگیرد و آنچه میگوید، افزون بر آنکه میداند، میبیند؛ چنین یقین روشن و روشنیافروز است که آن بانو را «سیده نساء العالمین» یعنی «برتر از تمامی زنان» ساخته و گفتار و رفتار وی را نمودار زیبای «اخلاق محمدی» و «آیات خداوندی» نموده است.
بیشک یگانه راه پیرویِ تمام عیار هر یک از ما، کوشش در دستیابی به چنین نگرش و تصمیم به گامهای مؤثر در غبارروبی از کعبه دل، دور ساختن آن از تمامی بتهای خودپرستی و خودخواهی و زینت بخشیدن با اخلاق الهی و آموزههای اسوههایی چون کوثر هستی، فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ خواهد بود.
معیار و میزان
قرآن کریم، سفره گسترده فیض الهی و کلام نورانی پروردگار انسان و جهان است. این منشور آسمانی، معیار و محک درستی و نادرستی اندیشهها، احکام و رفتار به شمار میآید و هر چه با رهنمودهای آن ناهماهنگ باشد، فاقد ارزش و اعتبار است.
از آنجا که برای شناخت درست از نادرست در هر موضوعی به «معیار» و «میزان» نیاز است، رجوع به این کتاب الهی در هر زمینه، به ویژه اخلاق و خودسازی و هنجارهای رفتاری یک ضرورت است.
این سند نبوت و معجزه جاوید حضرت رسول ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ در صورتی میتواند در زندگی و اخلاق فردی و اجتماعی ما تأثیرگذار باشد که «امامت قرآن» را بپذیریم؛ به هدایت آن گردن بنهیم و آن را به عنوان «الگو» قبول و خود را به آن عرضه کنیم و ارزیابی اخلاق و عمل خویش را با این «میزان» انجام دهیم. آنگاه روشن میشود که چه کسی «اخلاق قرآنی» دارد و چه کسی از چنین تربیتی دور شده است.
قرآن کریم، پیامبر عزیز ما را «اسوه حسنه» معرفی میکند(1) و او را به مدال «انّک لعلی خلقٍ عظیم»(2) مفتخر میسازد. آن حضرت نیز خود را مؤدب به اخلاق الهی و متخلّق به اخلاق قرآنی ساخته، میفرمود: «ادَّبنی ربّی فاحسَنَ تأدیبی»؛(3) «پروردگارم مرا تأدیب و تربیت کرده و خوب ادبم کرده است.»
از زبان یکی از همسران پیامبر نیز درباره اخلاق آن حضرت نقل شده است که: «خُلْقُ رسول اللّه القرآنُ»؛(4) «اخلاق او قرآن بود.» این نشان میدهد که تجسم و تبلوری از قرآن را در رفتار پیامبر خدا میتوان مشاهده کرد. پس در راستای هدف بعثت نبوی که فرمود: «بُعِثْتُ لاِءَتمم مکارم الأخلاق»؛(5) بجاست اخلاق قرآنی را هم از کلام وحی و هم از سیره نبوی بیاموزیم و خلق و خوی خویش را با این معیارهای نورانی آراسته سازیم. به چند نمونه در این نوشتار، بسنده میشود:
1ـ امیر نفس و اسیر نفس
از برجستهترین صفات یک انسان وارسته و اخلاقی، «تسلط بر نفس» در مقابل کششهای نفس امّاره و تمایلات و وسوسههای شیطانی است. از این خصیصه میتوان به عنوان «تقوا» و «عفاف» هم نام برد.
قدرت اراده و انتخاب، معجزه میکند، به شرط آنکه از این نعمت الهی و ودیعه ربانی بهره شایسته ببریم و بذر وجود را به برگ و بار بنشانیم.
کنترل قوای درونی و غرایز از طغیان و عصیان که در فرهنگ قرآن از آن به «جهاد با نفس» تعبیر میشود، ثمره این حسن استفاده از آن قدرت است؛ ثمره آن هم رسیدن به بهشت الهی است.
در قرآن کریم میخوانیم:
«وَ اَمّا مَنْ خافَ مقامَ رَبِّه و نَهیَ النَّفسَ عَنِ الهوی، فإِنَّ الجَنَّة هی المأوی»(6)
«هر کس از جایگاه پروردگارش بیمناک باشد و "نفس" را از هوی و هوس بازدارد، به یقین جایگاهش بهشت برین است.»
بیم از خدا و حاضر و ناظر دیدن او، به انسان نیروی کنترل نفس میدهد. خشم و غضب قابل کنترل است و جایگزین آن «حلم» است. شهوت و غریزه جنسی را میتوان با تقوا مهار کرد و به «عفاف» رسید. حرص و طمع را هم میتوان با مناعت طبع به بند کشید و بر اریکه «قناعت» تکیه زد. بخل و حسد را نیز میتوان درمان کرد و از دام دنیازدگی رست. خمیر مایه همه اینها، مهار زدن بر تمنیّات سیریناپذیر نفس حیوانی است. نفس سرکش را میتوان رام ساخت و به جای «اسیر نفس» شدن، «امیر نفس» شد.
وادادگی برخی به جایی میرسد که نه تنها با تمنیّات و شهوات نفس مجاهده نمیکنند، بلکه به «نفسپرستی» دچار میشوند و نفس و خواستههایش برای آنان بتی میشود که خود را در آستان آن قربانی میکنند.
اگر قرآن کریم، ملامتگرانه میفرماید:
«اَفرَأیتَ مَنِ اتَّخذَ اِلهَهُ هَواه؟»(7)
«آیا دیدی آن را که هوای خویش را معبود خود قرار داد؟»
اشاره به این گونه اسیران نفس و پرستندگان هوسهایند که به جای «امارت بر نفس» دچار «اسارت نفس» شدهاند.
2ـ خودفراموشی و خدا فراموشی
به جای آنکه روح، در خدمت جسم باشد (که اغلب دچار آنند)، اگر جسم و تن مَرکب شود و روح و خرد، «سوار»، آنگاه جز در «ساحل بیداری» و «خانه پاکی» فرود نخواهد آمد.
رجوع به فطرت خدایی و زدودن گرد و غبار غفلت و نسیان از آینه جان، گل وجود را شکوفا میسازد. ولی به دنبال «خدافراموشی»، «خودفراموشی» است و در پی خودفراموشی هم، باختن زندگی و سوختن جاودانه در دوزخ عقوبت.
این معادله را قرآن کریم، چنین بیان میکند:
«نَسُوا اللّه فَاَنساهُمْ اَنْفُسَهم»(8)
«خدا را فراموش کردند، خداوند هم آنان را از خودشان فراموشاند!»
اینکه فرمودهاند: عالم محضر خداست و در محضر خدا گناه نکنید، یک حقیقت قرآنی است و هشداری است که آن «فراموشی» پدید نیاید. کدام صحنه و عمل است که از خدا پوشیده بماند؟ و چه کسی میتواند کاری کند و حرفی بزند که از خدای بصیر و سمیع، مکتوم و مخفی بماند؟ هشدار قرآن کریم چنین است:
«اَلَم یَعلم بِاَنَّ اللّهَ یَری؟»(9)
«آیا ندانست که خدا میبیند؟»
چه چیزی جز یک شرم مقدس میتواند انسان را به این مرحله از رشد فکری و شکوفایی معنوی برساند که از خدای متعال که همه جا حاضر و ناظر اعمال اوست شرم کند و نافرمانی نکند؟
کسی که خود را و فطرت خویش را و هدف خلقت خود را از یاد برد، «بندگی خدا» را هم فراموش میکند و از چنین کسی انتظار «رشد» و فلاح و رستگاری نیست.
«خودآگاهی»، کیمیای گرانبهایی است که تضمین کننده رستگاری انسان است. «غفلت» نیز، زیربنا و ریشه عمده تباهیها و سقوطهای اخلاقی است.
قرآن کریم، هم خودش «ذکر» است و یاد، هم پیامبران را «مذکِّر» و یادآور میشمارد؛ هم نماز را «ذکر خدا» معرفی میکند و هم یادآور حقایقی همچون: ضعف و زبونی انسان، کوتاهی عمر، حسابرسی قیامت، فرجام بهشت یا دوزخ، نعمتهای الهی و لزوم شکر، دشمنی شیطان با انسان، تباه شدن جوهره انسان در اثر حرص و آز، سرنوشت شوم اقوام لجوج و ناسپاس گذشته و ... است.
این گونه است که مفتاح ذکر، گشاینده درهای سعادت به روی انسان میشود. قرآن کریم توصیه میکند که مبادا اموال و اولاد، شما را از «یاد خدا» غافل و سرگرم کند و در نتیجه از خاسران شوید:
«یا ایّها الَّذینَ آمَنوا لا تُلهِکُمْ اَموالُکُمْ وَ لا اَوْلادُکُمْ عَنْ ذکراللّه ...»(10)
چرا که این گونه فراموشی، به فراموشی انسان از خویش و سعادت و فرجامش منتهی میشود و همین؛ بزرگترین خسارت و باخت برای اوست. قرآن، هم یادآور پیوسته و مکرر «ربوبیت خدا»ست، هم یادآور «عبودیت انسان»، تا از گلیم بندگی پای را فراتر نگذارد و به محدوده طغیان و عصیان وارد نشود.
خداوند، ستارالعیوب است، ولی غافل و جاهل نیست. در خلوت و جلوت و تنهایی و جمع، با ماست و از ضمیر و ظاهر ما آگاه است.
«وَ هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَما کُنْتُمْ واللّهُ بما تَعْمَلُونَ بصیر»(11)
روز قیامت، چه آبروهایی که بر خاک رسوایی میریزد! این سزای آنان است که گوهر «یاد» را گم کرده و گرفتار غفلت از «خدا» و «خود» شده باشند.
3ـ شست و شوی روح
گاهی اشتغالات روزمره و گرفتاریهای زندگی، انسان را از رسیدن به «خود» و رشد دادن به نهال وجود غافل میسازد و روح، دچار فرسایش میشود. اگر خستگی جسم با تفریحات سالم و استراحت از بین میرود، خستگیهای روحی هم در سایهسار نیایش و دعا به آرامش میرسد.
«آب»، تشنگی جسم را فرو مینشاند و «اشک» تشنگی روح و جان را. از این رو، «نیایش» یکی از ضروریترین نیازهای زندگی است.
قرآن بارها تأکید کرده، تا انسانها در معبد نیایش، سرِ بندگی و خضوع بسایند و با تهجد و دعا و ذکر و استغفار، بنده بودن خویش را به یاد آورند. فرمانهای «اعبدوا اللّه» که در قرآن است، برای بیدار ساختن فطرت خداجویی است.
انسان تا «بنده» نشود، «آزاد» نمیشود. در پیشگاه خداوند، هر که خاضعتر و بندهتر و خاکیتر باشد، عزیزتر و مقربتر است.
«اِنَّ الَّذینَ عِنْدَ ربِّک لا یَستکبرونَ عَنْ عبادته ...»(12)
«آنان که نزد پروردگار تواند، از پرستش او متکبرانه سرباز نمیزنند.»
اگر زبان فطرت ما تجلی و ظهور یابد، همان «عبادت» میشود. باید روزی چند بار، روح را در «چشمه بندگی» شستشو داد و نهال فطرت را آبیاری کرد. عبادت هم، اگر عارفانه و آگاهانه و با بصیرت باشد، غبار رذایل را از چهره جان میزداید و پرده غفلت را ـ اگر بر سراچه دلها آویخته باشد ـ کنار میزند. عبادت، نوعی سپاس به درگاه ولی نعمت ماست. در قرآن هم فرمان «عبادت» و «شکر» با هم آمده است: «وَ اعْبُدوهُ وَ اشکروا له ...».(13)
اگر دل را از غرور و عجب و خودخواهی و خودبینی پاک کنیم، تبدیل به یک «آینه» میشود و در این آینه، نور خدا تجلی میکند. آلودگی درونی، غبار چهره جان است. آینه غبار گرفته، چهرهای تیره و غیرشفاف نشان میدهد. پس راهی جز زدودن گرد و غبار غفلت از سیمای آینه دل نیست، تا بتواند جلوهگاه نور گردد.
4ـ رعایت حرمتها
پاسداشت حرمتها و مراعات حریمها، جلوهای دیگر از تربیت قرآنی است. حق پدر و مادر، از مهمترین حقوق است که «احسان به والدین» در کنار «عبادت خدا» آمده است و قرآن چنین مؤکد به رعایت حرمت پدر و مادر فرمان میدهد و از تندی و پرخاش نسبت به آنان برحذر میدارد و به سخن نیک و لحن شایسته در گفتار و برخوردی خاضعانه و متواضعانه با ایشان و گشودن بال رحمت و رأفت مهر بر سر آنان و نیز خیرخواهی و دلسوزی و دعا درباره آنان دستور میدهد.
اینها همه، در آیه «اِمّا یَبْلُغَنَّ عندکَ الکِبَرَ اَحدهُما او کلاهُما فَلا تَقُلْ لهما اُفٍّ ...»(14) آمده است.
اخلاق قرآنی، در حرمت نهادن به پدر و مادر و قدرشناسی از زحمات آنان جلوهگر است. قرآن بارها در کنار دعوت به توحید و نهی از شرک، به «احسان به والدین» دستور داده و در جایی هم به وضوح و صراحت، سپاسگزاری در آستان خدا و سپاس نسبت به پدر و مادر را کنار هم مطرح کرده است:
«اَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالدیک»(15)
سلوک قرآنی، تنها در پیمودن راههای پرپیچ و خم عرفانی و تهذیب نفسهای پارسایانه و تقواهای شگرف نیست. ادب و احترام نسبت به پدر و مادر هم، که امری پیش پا افتاده و خانوادگی و فامیلی است، از گردونه «اخلاق قرآنی» بیرون نیست.
در روایات، رعایت ادب و احسان نسبت به آن دو را به این دانستهاند که: آنان را به اسم صدا نکنی؛ به احترامشان برخیزی؛ از آنان جلوتر راه نروی؛ با آنان بلند و پرخاشگرانه سخن نگویی؛ نیازهایشان را برآوری؛ خدمتگزاری به آنان را وظیفهای بزرگ بدانی و از آنان در سن کهولت و سالخوردگی و از کارافتادگی مراقبت کنی. آنان، گوهرهای خانگیاند و حفظ این گوهرها، فرمان قرآن است.
5ـ صدق و راستی
«راستی» در گفتار و کردار، در نیت و عمل، در دوستی و رفاقت، در گواهی و مشارکت، در قول و قرار و عهد و پیمان، در امتحان و کار، در همسایگی و روابط و ... یک ارزش مهم اخلاقی به شمار میرود. در مقابل، دروغ و نیرنگ و شیادی، گندمنمایی و جو فروشی، وعده دادن و خلف وعده کردن، از مظاهرِ «عدم صداقت» است که بنیان جامعه را بر هم میزند.
میدان «صدق»، تنها در گفتار نیست. صداقت در ابراز محبت و صدق در عهد و صدق در ایمان هم از مصادیق راستی است. قرآن کریم دستور میدهد که با راستان باشید: «وَ کُونوا مع الصّادقین».(16)
از حضرت اسماعیل با عنوانِ «صادق الوعد» یاد میکند؛(17) از مقام والای صدیقین ستایش میکند و روز قیامت را روزی میداند که صدق صادقان و راستی راستان به فریادشان میرسد: «هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادقینَ صدقهم».(18)
از لقبهای پرافتخار و دوست داشتنی حضرت زهرا ـ سلامالله علیها ـ نیز، «صدیقه» است.
تربیت شده اخلاق قرآنی، نه دروغ میگوید؛ نه ریا و تظاهر میکند؛ نه دیگران را فریب میدهد؛ نه دچار نفاق و دورویی میشود؛ نه برای جلب منافع مادی، کمفروشی و احتکار و تقلب میکند. ناهمخوانی ظاهر و باطن و یکی نبودنِ «بود» و «نمود»، از عدم صداقت سرچشمه میگیرد.
از قول بایزید بسطامی چنین نقل شده است:
«یا چنان نمای که هستی، یا چنان باش که مینمایی.»
امام باقر ـ علیهالسلام ـ فرمود: بد بندهای است آنکه دو چهره و دو زبان داشته باشد؛ در حضور برادر دینی او را میستاید و پشت سر، او را میخورد!(19)
«صداقت سیاسی» هم خود را در مسائل اجتماعی و فعالیتهای گروهی و جناحبندیها و طرفداریها و موضعگیریها نشان میدهد و دورویی از بازیگری و رندی آشکار میشود.
اساس اسلام بر «صداقت» است. سعدی چه نیکو گفته است:
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی | صدق پیش آر، که اخلاص به پیشانی نیست |
6ـ حُسن خُلق
تندخویی و بداخلاقی، جهنمی سوزان برای خود فرد و دیگران است. «حسن خلق» و رفتار نیک و برخورد شایسته، جامعه و محیط و خانه و محل کار و آموزشگاه و اداره را به «بهشت» تبدیل میکند.
ماهی به آب زنده است و یک مسلمان اجتماعی به حسن سلوک و خوش خلقی و مدارا با دیگران. قرآن کریم، اخلاق کریمانه حضرت رسول ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ را میستاید و با لقبِ «اِنَّک لَعلی خُلْقٍ عظیمٍ» مفتخرش میسازد و عامل محبوبیت و رمز جاذبه و موفقیت او را عطوفت و مهربانی و اخلاق نرم و زیبا معرفی میکند:
«وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غلیظَ القلبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»(20)
«اگر خشن و تندخو و سخت دل بودی، مردم از دور تو پراکنده میشدند.»
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود | لطف کن لطف، که بیگانه شود حلقه به گوش |
پیامبر اکرم ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ بخش مهمی از موفقیت خویش را در تبلیغ دین و دعوت مردم، مدیون اخلاق نیک خود بود. رفتارا و دلِ سرسختترین دشمنان و متکبرترین جاهلان را نیز نرم و رام میکرد. آن حضرت میفرمود:
«انسان با "حسن خلق" میتواند به درجه "صائم قائم" برسد، یعنی کسی که روزها روزه و شبها مشغول عبادت و تهجد است.»(21)
خداوند در قرآن به پیامبر عزیزش دستور میدهد که با مردم با عفو و فرمان به نیکی و اعراض از جاهلان برخورد کند و از اصحاب او نیز با عنوانِ «رُحَماء بینهم» یاد میکند. مسلمان اگر «حسن خلق» نداشته باشد، به اخلاق قرآنی آراسته نیست؛ هر چند شب و روزش به عبادت بگذرد!
7ـ پرهیز از بدگمانی
نحوه فکر و شناخت، در نحوه عمل و رفتار انسان مؤثر است. کسی که گمان و حدس را پایه قضاوتها و عملهای خود قرار دهد، بسیار خطا میکند و به اشتباه میافتد.
«سوء ظن»، بدگمانیای است که ریشه معرفتی و یقینی ندارد و هر کس به مردم بدبین شد، هم ایمان خویش را میسوزاند و هم رابطهاش با دیگران اختلال مییابد. اگر کسی بتواند گمان خود را کنترل کند و از سوء ظن رها شود، زندگی را برای خود گوارا میسازد و جلوی بسیاری از خلافها و گناهان و جرایم نیز گرفته میشود.
قرآن به مؤمنان چنین دستور میدهد:
«اِجتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثْمٌ»(22)
«از بسیاری از گمانها بپرهیزید، به یقین برخی از گمانها گناه است.»
آنکه با عینک بدبینی به جهان و آفرینش مینگرد، خود را در معرض تباهی قرار میدهد. بدبینی به مردم نیز پیامدهای ناگوار اجتماعی دارد. بدگمانی، سرطان روح و ویروس تباه کننده روان و اندیشه است.
توصیه دینی این است که نسبت به کار دیگران، تا آنجا که میتوان باید خوشبین بود و کارها را «حمل به صحت» کرد و برای افعال دیگران «محمل صحیح» یافت. اگر بدبینی در جان انسان نفوذ کند، به راحتی دروغ میگوید و تهمت و افترا میزند و غیبت میکند و به علاوه، «آرامش روان» را هم از انسان سلب میکند.
8ـ فروتنی و خاکساری
خاکساری و تواضع، گوهری است که عارفان خودشناس و خداشناس آن را دارند و برخورد متواضعانه با همنشینان و دوستان را مایه عزت و سربلندی میدانند و آن را وسیله جذب دلها و محبتها قرار میدهند.
رسول خدا ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ در برخورد با مردم این ویژگی را داشت، نرم و متواضع و خاکی بود.
«فَبما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ»(23)
تواضع، جلوههای مختلف دارد. نحوه نگاه، نحوه سخن گفتن، نوع راه رفتن، کیفیت غذا خوردن، شیوه نشستن و برخاستن، رفتار با دیگران، لباس پوشیدن و ... همه و همه، هم میتواند متکبرانه باشد، هم متواضعانه.
قرآن کریم از ویژگیهای بندگان خاص، یکی هم تواضع را نام میبرد:
«وَ عبادُ الرَّحمن الذین یَمْشُونَ عَلَی الأَرضِ هَوْناً ...»(24)
«بندگان خدا در روی زمین متواضعانه راه میروند ... .»
از توصیههای لقمان حکیم به فرزندش یکی هم تواضع است:
«فرزندم! چهره خود را از روی بیاعتنایی از مردم بر نگردان، روی زمین متکبرانه راه مرو، که خداوند متعال مغروران فخر فروش را دوست نمیدارد. در راه رفتن میانهرو باش، صدایت را پایین بیاور، همانا زشتترین صداها صدای الاغ است.»(25)
انسانِ خویش گم کرده و مغرور، ضعفها و کاستیهای خود را فراموش میکند و بر دیگران کبر و فخر و بزرگی میفروشد و رفتاری از روی بیاعتنایی و تحقیر با دیگران دارد و هیچ کس را در دانش و کمال و کاردانی و خوبی و پاکی، مثل خود نمیداند. نتیجه چنین چیزی جز غرور و کبر نیست.
تواضع در گفتار و رفتار و نشست و برخاست و معاشرت و نگاه و سلام و ... جوهره تهذیب شده انسان را آشکار میسازد. از این رو انبیا و اولیای الهی، اخلاقشان تواضع و برخوردشان فروتنی بود.
9ـ سپاس نعمت
تا انسان «نعمت» را نشناسد، به حالتِ «شکر» نمیرسد. راه شاکر شدن، شناخت نعمت و صاحب اصلی نعمت است. باید «داشته»ها را با «نداشته»ها سنجید و برخورداریها را با نداشتهها مقایسه کرد و به نعمتها آگاه شد و آنها را سپاس گفت. این، اخلاق و تربیت قرآنی و نبوی است.
در سراسر قرآن، توجه دادن به نعمتها مشهود است. یاد کردن از اولیای الهی که قدرشناس نعمتهای خدا بودهاند نیز، فراوان در آیات کلام الله به چشم میخورد.
قرآن کریم تصریح دارد که شما قدرت شمارش نعمتهای الهی را ندارید:
«وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَة اللّهِ لا تُحْصُوها»(26)
ولی از سوی دیگر توصیه به یادکرد نعمتها و شکر آنها میکند:
«اُذْکُرُوا نِعْمتی الَّتی اَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»(27)
از دست و زبان که برآید | کز عهده شکرش به در آید؟ |
به هر حال، شاکر بودن، اخلاق شایسته قرآنی است. یکی از کلیدهای گشایش «باب شکر» توجه به برتریها و برخورداریهاست. این نیز به مواهب مادی محدود نمیشود. تندرستی، جوانی، عقل، مسلمانی، امنیت، فراغت، حافظه، محبت اهل بیت، ولایت، ترک گناه، ذوق هنری، روحیه خدمترسانی، گویایی زبان، محبوبیت اجتماعی، زیبایی، برخورداری از پدر و مادر خوب، داشتن معلم شایسته و دوستان پاک و ... همه از نعمتهای ارزشمند الهیاند و میبینید که اگر قصد شمارش باشد، انسان به ستوه میآید و بیشماری نعمتها زبانش را میبندد.
اما قانون الهی و سنتی که در قرآن به آن تصریح شده، این است که:
«لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاَءَزیدَنَّکُمْ»(28)
«اگر شکر و سپاس کنید، بر شما میافزایم.»
شکر نعمت، نعمتت افزون کند | کفر نعمت، از کَفَت بیرون کند |
برای شکرانه نعمت هم باید از او توفیق خواست، که بیمدد او، از عهده شکر کوچکترین نعمتش هم بر نخواهیم آمد.
نمونههای اخلاق قرآنی فراوان است. آنچه گفته آمد، تنها نمونهای از بسیار است. باشد که به خُلق قرآنی آراسته شویم و کتاب خدا را الگوی رفتار خویش سازیم.