طنز و سرگرمی
دزد اولی در مسابقه ی دو شرکت کردم و صد هزار تومان برنده شدم
دزد دومی مسابقه با کی
دزد اولی تو خیابان با صاحب پول و چند تا پاسبان
چهارشنبه 1/1/1386 - 17:44
دعا و زیارت
پاسخ به پرسش قرآنى
سفيان بن محمد مىگويد: ضمن نامهاى از امام حسن(ع) پرسيدم: منظور از «وليجه» در آيهشانزدهم سوره توبه چيست؟ خداوند مىفرمايد:
«و لم يتخدوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنين وليجه»
«آن مجاهدانمخلصى كه جز خدا و رسولش و مومنان كسى را محرم اسرار خود قرار ندادند.»
هنگام نوشتن نامه با خود فكر مىكردم كه منظور از «مؤمنين»، در اين آيهكيانند؟
امام حسن(ع) چنين جواب نوشت: «وليجه، غير امام حق است كه به جاى او نصب مىشود; و اما اينكه در خاطرتگذشت مراد از «مؤمنين» در آيه چه كسانى هستند؟ بدان كه مؤمنين امامانبرحقند، كه از خدا براى مردم امان مىگيرند و امان آنها مورد قبول خداونداست
چهارشنبه 1/1/1386 - 17:21
دعا و زیارت
نقش بر سنگ
در حضور امام حسن عسكرى(ع) بودم. مردى بلندقامت و تنومند كه اهل يمن بود نزد حضرت آمد. هنگام ورود، به عنوانامامت، به امام حسن عسكرى(ع) سلام كرد. امام جواب سلامش را داد و فرمود: بنشين.
او كنارم نشست. با خود گفتم: كاش مىفهميدم اين شخص كيست؟
امام فرمود: «فرزند همان بانوى عرب است كه سنگ كوچكى دارد و پدرانم باانگشتر خود آن را مهر كردهاند، و اكنون آن سنگ را نزد من آورده است تا مننيز مهر كنم.»
سپس امام به وى فرمود: «آن سنگ كوچك را بده».
مرد يمنى سنگ كوچكى را، كه يك سوى آن صاف بود، برون آورد. امام حسن(ع) آن راگرفت و انگشتر خود را بر آن زد. اثر انگشتر بر سنگ، نشست ....
از مرد يمنى پرسيدم: آيا تا كنون امام حسن(ع) را ديده بودى؟
نه، به خدا سوگند! سالها مشتاق ديدارش بودم تا اينكه لحظهاى پيش جوانناشناسى نزدم آمد و مرا به اينجا آورد.
مرد يمنى در حالى كه اين عبارات را بر زبان مىراند، از جاى برخاست: رحمت وبركات خدا بر شما خاندان باد. بعضى از شما، فضايل را از بعضى ديگر به ارثمىبريد. به خدا سوگند، نگهدارى و اداى حق شما همانند نگهدارى و اداى حقاميرمومنان على(ع) و امامان پس از وى (صلوات خدا بر همه آنها) واجب است.
پيش از آنكه برود، پرسيدم: نامت چيست؟
گفت: من «مهجع بنصلتبنعقبه بنسمعان بنغانم بنام غانم» (حبابه) هستم; همانزن يمنى صاحب سنگ كوچك كه اميرمومنان على(ع) و نوادگانش تا حضرت رضا(ع) آنرا مهر كردهاند و نقش آنها بر سنگ باقى است
چهارشنبه 1/1/1386 - 17:20
دعا و زیارت
نگين انگشتر
موقعيتى كه امام حسن عسكرى(ع) در آن قرار گرفته بود با وضعيت امامان ديگرتفاوت داشت; زيرا بعد از وفات وى غيبت امام دوازدهم پيش مىآمد و شيعيان بايدبراى تحمل آن آماده مىشدند. امام حسن عسكرى، در چنين زمانى، نگين انگشتر خودرا با جمله «انا الله شهيد» متبرك كرد. گويا مىخواستبه شيعيان بگويد گماننكنيد همه چيز به آخر رسيده است; گرچه امام هر عصرى ناظر بر اعمال مردم وشيعيان است، اما خداوند شاهد اعمال شماست و نبايد كارى كنيد كه باعثبدنامىشيعيان گردد. بر انگشتر ديگر آن حضرت، عبارت «سبحان من له مقاليد السمواتو الارض» حك گرديده بود; يعنى همان خدايى كه كليد آسمانها و زمينها تحت قدرتاوست، حضور يا غيبت جانشينان پيامبر را تعيين مىكند.
چهارشنبه 1/1/1386 - 17:19
دعا و زیارت
سروش امامت
محمد يكى از پسران امام هادى(ع) بود (و اكنون به امامزادهسيدمحمد معروف استو مرقد شريفش در چند فرسخى شهر سامره قرار دارد).
در زمان پدرش امام هادى(ع) از دنيا رفت. شيعيان و دوستان از هر سو به خانهامام هادى(ع) آمدند و به آن حضرت تسليت گفتند. حدود صد و پنجاه نفر ازخاندان عبدالمطلب و بنىهاشم، در منزل امام هادى(ع) گرد آمدند و به امامهادى(ع) تسليت گفتند. در اين هنگام جوانى وارد مجلس شد و در سمت راست امامهادى(ع) نشست. امام هادى(ع) به او فرمود:
يا بنى احدث لله عز و جل شكرا، فقد احدث فيك امرا.
«پسرم، خدا را شكر كن كه در بارهات امرى پديد آورد.» [مقام امامت را به توسپرد]
جوان گريه كرد، خداى را سپاس گزارد، كلمه استرجاع را به زبان آورد وگفت:
« حمد و سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است; و من، از جانب شما، ازدرگاه خدا، كامل كردن نعمتش را براى ما مىخواهم، انا لله و انا اليه راجعون;«ما ازآن خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم.»
بعضى از حاضران كه جوان رانمىشناختند: پرسيدند: «اين جوان كيست؟»
گفته شد: «حسن(ع) پسر امامهادى(ع) است».
حاضران در آن روز، كه حضرت حدود 20 سال داشت، او را شناختند و دريافتند كهامام هادى(ع) به امامت او اشاره فرموده، وى را جانشين خود ساخته است
چهارشنبه 1/1/1386 - 17:19
دعا و زیارت
ماجراى جانشين بر حق امام عسكرى
ابوالاديان ميگويد : من خدمت حضرت امام حسن عسكرى ( ع ) ميكردم .
نامه هاى آن حضرت را به شهرها ميبردم .
در مرض موت , روزى من را طلب فرمود و چندنامهاى نوشت به مدائن تا آنها را برسانم .
سپس امام فرمود : پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهى شد و صداى گريه و شيون از خانه من خواهى شنيد , و درآن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود .
ابوالاديان به امام عرض ميكند : اى سيد من , هرگاه اين واقعه دردناك روى دهد , امامت با كيست ؟ فرمود : هركه جواب نامه من را از تو طلب كند .
ابوالاديان ميگويد : دوباره پرسيدم علامت ديگرى به من بفرما .
امام فرمود : هركه بر من نماز گزارد .
ابوالاديان ميگويد : باز هم علامت ديگرى بگو تا بدانم .
امام ميگويد : هر كه بگويد كه در هميان چه چيز است او امام شماست .
ابوالاديان ميگويد : مهابت و شكوه امام باعث شد كه نتوانم چيز ديگرى بپرسم .
رفتم و نامهها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم .
وقتى به در خانه امام رسيدم صداى شيون و گريه از خانه امام بلند بود .
داخل خانه امام , جعفركذاب برادر امام حسن عسكرى را ديدم كه نشسته , و شيعيان به او تسليت ميدهند و به امامت او تهنيت ميگويند .
من از اين بابت بسيار تعجب كردم پيش رفتم و تعزيت و تهنيت گفتم .
اما او جوابى نداد و هيچ سؤالى نكرد .
چون بدن مطهر امام را كفن كرده و آماده نماز گزاردن بود , خادمى آمد وجعفر كذاب را دعوت كرد كه بر برادر خود نماز بخواند .
چون جعفر به نمازايستاد , طفلى گندمگون و پيچيده موى , گشاده دندانى مانند پاره ماه بيرون آمدو رداى جعفر را كشيد و گفت : اى عمو پس بايست كه من به نماز سزاوارترم .
رنگ جعفر دگرگون شد .
عقب ايستاد .
سپس آن طفل پيش آمد و بر پدر نمازگزارد و آن جناب را در پهلوى امام على النقى عليه السلام دفن كرد .
سپس رو به من آورد و فرمود : جواب نامهها را كه با تو است تسليم كن .
من جواب نامه رابه آن كودك دادم .
پس حاجزوشا از جعفر پرسيد : اين كودك كه بود , جعفرگفت : به خدا قسم من او را نميشناسم و هرگز او را نديدهام .
در اين موقع , عدهاى از شيعيان از شهر قم رسيدند , چون از وفات امام ( ع )با خبر شدند , مردم به جعفر اشاره كردند .
چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند واز او پرسيدند : بگو كه نامههايى كه داريم از چه جماعتى است و مالها چه مقداراست ؟ جعفر گفت : ببينيد مردم از من علم غيب ميخواهند ظاهر شد و از قول امام گفت : اى مردم قم با شما نامههايى است از فلان و فلان و هميانى ( كيسهاى ) كه درآن هزار اشرفى است كه در آن ده اشرفى است با روكش طلا .
شيعيانى كه از قم آمده بودند گفتند : هركس تو را فرستاده است امام زمان است اين نامهها و هميان را به او تسليم كن .
جعفر كذاب نزد معتمد خليفه آمد و جريان واقعه را نقل كرد .
معتمد گفت : برويد و در خانه امام حسن عسكرى ( ع ) جستجو كنيد و كودك را پيدا كنيد .
رفتند و از كودك اثرى نيافتند .
ناچار صيقل كنيز حضرت امام عسكرى ( ع ) راگرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اينكه او حامله است .
ولى هرچه بيشترجستند كمتر يافتند .
خداوند آن كودك مبارك قدم را حفظ كرد و تا زمان ما نيزدر كنف حمايت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان ميباشد .
درود خداى بزرگ براو باد
چهارشنبه 1/1/1386 - 17:18
دعا و زیارت
شهادت امام حسن عسكرى ( ع )
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260 هجرى نوشتهاند .
در كيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبيدالله بن خاقان گويدروزى براى پدرم ( كه وزير معتمد عباسى بود ) خبر آوردند كه ابن الرضا - يعنى حضرت امام حسن عسكرى - رنجور شده , پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبررا به خليفه داد .
خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود با او همراه كرد .
يكى از ايشان نحرير خادم بود كه از محرمان خاص خليفه بود , امر كرد ايشان راكه پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند , و بر احوال آن حضرت مطلع گردند .
وطبيبى را مقرر كرد كه هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود , و از احوال او آگاه شود .
بعد از دو روز براى پدرم خبر آوردند كه مرض آن حضرت سخت شده است , و ضعف بر او مستولى گرديده .
پس بامداد سوار شد , نزد آن حضرت رفت و اطبارا - كه عموما اطباى مسيحى و يهودى در آن زمان بودند - امر كرد كه از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضى الفضات ( داور داوران ) را طلبيد و گفت ده نفر ازعلماى مشهور را حاضر گردان كه پيوسته نزد آن حضرت باشند .
و اين كارها را براى آن ميكردند كه آن زهرى كه به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزدمردم ظاهر سازند كه آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته , پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنكه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260ه .
ق آن امام مظلوم در سن 29 سالگى از دار فانى به سراى باقى رحلت نمود .
بعداز آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد , زيرا شنيده بود كه فرزند آن حضرت بر عالم مستولى خواهد شد , و اهل باطل را منقرض خواهد كرد ... تا دو سال تفحص احوال او ميكردند ....
اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسى بود كه معتصم عباسى و خلفاى قبل و بعداز او - از طريق روايات مورد اعتمادى كه به حضرت رسول الله ( ص ) ميپيوست ,شنيده بودند كه از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسكرى فرزندى پاك گهر ملقب به مهدى آخر الزمان - همنام با رسول اكرم ( ص ) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد .
بدين جهت به بهانه هاى مختلف مختلف در خانه حضرت عسكرى ( ع ) رفت و آمد بسيار ميكردند ,و جستجو مينمودند تا از آن فرزند گرامى اثرى بيابند و او را نابود سازد .
به راستى داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم ( ع ) و حضرت موسى ( ع ) تكرار ميشد .
حتى قابلههايى را گماشته بودند كه در اين كار مهم پى جويى كنند .
اما خداوند متعال - چنانكه در فصل بعد خواهيد خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسيب زمان حفظ كرد , و همچنان نگاهدارى خواهد كرد تا مأ موريت الهى خود را انجام دهد .
بارى , علت شهادت آن حضرت را سمى ميدانند كه معتمد عباسى در غذا به آن حضرت خورانيد و بعد , از كردار زشت خود پشيمان شد .
بناچار اطباى مسيحى ويهودى كه در آن زمان كار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند , به ويژه در مأ موريتهايى كه توطئه قتل امام بزرگوارى مانند امام حسن عسكرى ( ع ) در ميان بود , براى معالجه فرستاد .
البته از اين دلسوزيهاى ظاهرى هدف ديگرى داشت , و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقيقت ماجرا بود .
بعد از آگاه شدن شيعيان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسكرى ( ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت , و از سوى صداى ناله و گريه برخاست .
مردم آماده سوگوارى و تشييع جنازه آن حضرت شدند
چهارشنبه 1/1/1386 - 17:17
دعا و زیارت
دوران امامت
به طور كلى دوران عمر 29 ساله امام حسن عسكرى ( ع ) به سه دوره تقسيم ميگردد : دوره اول 13 سال است كه زندگى آن حضرت در مدينه گذشت .
دوره دوم 10 سال در سامرا قبل از امامت .
دوره سوم نزديك 6 سال امامت آن حضرت ميباشد .
دوره امامت حضرت عسكرى ( ع ) با قدرت ظاهرى بنى عباس رو در روى بود .
خلفايى كه به تقليد هارون در نشان دادن نيروى خود بلند پروازيهايى داشتند .
امام حسن عسكرى ( ع ) از شش سال دوران اقامتش , سه سال را در زندان گذرانيد .
زندانبان آن حضرت صالح بن وصيف دو غلام ستمكار را بر امام گماشته بود , تا بتواند آن حضرت را - به وسيله آن دو غلام - آزار بيشترى دهد , اماآن دو غلام كه خود از نزديك ناظر حال و حركات امام بودند تحت تأ ثير آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتارى گراييده بودند .
وقتى از اين غلامان جوياى حال امام شدند , ميگفتند اين زندانى روزها روزهدار است و شبها تا بامدادبه عبادت و راز و نياز با معبود خود سرگرم است و با كسى سخن نميگويد .
عبيدالله خاقان وزير معتمد عباسى با همه غرورى كه داشت وقتى با حضرت عسكرى ملاقات ميكرد به احترام آن حضرت برميخاست , و آن حضرت را بر مسند خودمينشانيد .
پيوسته ميگفت : در سامره كسى را مانند آن حضرت نديدهام , وى زاهدترين و داناترين مردم روزگار است .
پسر عبيدالله خاقان ميگفت : من پيوسته احوال آن حضرت را از مردم ميپرسيدم .
مردم را نسبت به او متواضع مييافتم .
ميديدم همه مردم به بزرگواريش معترفند و دوستدار او ميباشند .
با آنكه امام ( ع ) جز با خواص شيعيان خود آميزش نميفرمود , دستگاه خلافت عباسى براى حفظ آرامش خلافت خود بيشتر اوقات , آن حضرت را زندانى وممنوع از معاشرت داشت .
از جمله مسائل روزگار امام حسن عسكرى ( ع ) يكى نيز اين بود كه از طرف خلافت وقت , اموال و اوقات شيعه , به دست كسانى سپرده ميشد كه دشمن آل محمد( ص ) و جريانهاى شيعى بودند , تا بدين گونه بنيه مالى نهضت تقويت نشود .
چنانكه نوشتهاند كه احمد بن عبيدالله بن خاقان از جانب خلفا , والى اوقاف وصدقات بود در قم , و او نسبت به اهل بيت رسالت , نهايت مرتبه عداوت راداشت .
نيز اصحاب امام حسن عسكرى , متفرق بودند و امكان تمركز براى آنان نبود , كسانى چون ابوعلى احمد بن اسحاق اشعرى در قم و ابوسهل اسماعيل نوبختى در بغداد ميزيستند , فشار و مراقبتى كه دستگاه خلافت عباسى , پس از شهادت حضرت رضا ( ع ) معمول داشت , چنان دامن گسترده بود كه جناح مقابل را باسختترين نوع درگيرى واداشته بود .
اين جناج نيز طبق ايمان به حق و دعوت به اصول عدالت كلى , اين همه سختى را تحمل ميكرد , و لحظهاى از حراست ( ونگهبانى ) موضع غفلت نميكرد .
اينكه گفتيم : حضرت هادى ( ع ) و حضرت امام حسن عسكرى ( ع ) هم از سوى دستگاه خلافت تحت مراقبت شديد و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با ياران خاص و كسانى كه براى حل مشكلات زندگى مادى و دينى خود به آنها مراجعه مينمودند - كمتر معاشرت ميكردند به جهت آن بود كه دوران غيبت حضرت مهدى ( ع ) نزديك بود , و مردم ميبايست كم كم بدان خو گيرند , وجهت سياسى و حل مشكلات خود را از اصحاب خاص كه پرچمداران مرزهاى مذهبى بودندبخواهند , و پيش آمدن دوران غيبت در نظر آنان عجيب نيايد .
بارى , امام حسن عسكرى ( ع ) بيش از 29 سال عمر نكرد ولى در مدت شش سال امامت و رياست روحانى اسلامى , آثار مهمى از تفسير قرآن و نشر احكام و بيان مسائل فقهى و جهت دادن به حركت انقلابى شيعيانى كه از راههاى دور براى كسب فيض به محضر امام ( ع ) ميرسيدند بر جاى گذاشت .
در زمان امام يازدهم تعليمات عاليه قرآنى و نشر احكام الهى و مناظرات كلامى جنبش علمى خاصى را تجديد كرد , و فرهنگ شيعى - كه تا آن زمان شناخته شده بود - در رشتههاى ديگر نيز مانند فلسفه و كلام باعث ظهور مردان بزرگى چون يعقوب بن اسحاق كندى , كه خود معاصر امام حسن عسكرى بود و تحت تعليمات آن امام , گرديد .
در قدرت علمى امام ( ع ) - كه از سرچشمه زلال ولايت و اهل بيت عصمت مايه ور بود - نكتهها گفتهاند , از جمله : همين يعقوب بن اسحاق كندى فيلسوف بزرگ عرب كه دانشمند معروف ايرانى ابونصر فارابى شاگرد مكتب وى بوده است ,در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و كتابى را كه بر رد قرآن نوشته بود سوزانيد و بعدها از دوستداران و در صف پيروان آن حضرت درآمد
چهارشنبه 1/1/1386 - 17:17
دعا و زیارت
امام حسن عسكرى ( ع ) در سال 232 هجرى در مدينه چشم به جهان گشود .
مادروالا گهرش سوسن يا سليل زنى لايق و صاحب فضيلت و در پرورش نهات مراقبت را داشت , تا حجت حق را آن چنان كه شايسته است پرورش دهد .
اين زن پرهيزگار در سفرى كه امام عسكرى ( ع ) به سامرا كرد همراه امام بود و در سامرا از دنيارحلت كرد .
كنيه آن حضرت ابامحمد بود .
صورت و سيرت امام حسن عسكرى ( ع )
امام يازدهم صورتى گندمگون و بدنى در حد اعتدال داشت .
ابروهاى سياه كمانى , چشمانى درشت و پيشانى گشاده داشت .
دندانها درشت و بسيار سفيد بود .
خالى بر گونه راست داشت .
امام حسن عسكرى ( ع ) بيانى شيرين و جذاب و شخصيتى الهى با شكه و وقار و مفسرى كم مانند براى قرآن مجيد بود .
راه مستقيم عترت و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مردم و به ويژه براى اصحاب بزرگوارش - در ايام عمر كوتاه خود - روشن كرد
چهارشنبه 1/1/1386 - 17:17
دعا و زیارت
امام هادى(ع) و آثار فقهى
هرگاه فقه شيعه در مجامع علمى و جهانى مجال طرح يافته،جلوههايى به ياد ماندنى و زيبا پديد آورده است. اين برخاستهاز همان منطق مستحكم و استدلالهاى عميق مبتنى بر وحى است كه ازرسول گرامى اسلام به اهلبيت عصمت و طهارتعليهم السلام رسيد. درزمان معاصر نيز ديديم كه مفتى مصر «شيخ شلتوت» پس از مقايسهفقه مذاهب چهارگانه با فقه جعفرى چنين گفت: «وانى لا انسىحينماكنت اشتغل بتدريس فقه المذاهب الاسلاميه و حينما كنت تجولالاراء فى ذهنى كانت آراء علماء الشيعه فقط تجلب نظرى و ربماكنت ارجح نظرهم لما فيه من قوه الاستدلال و المنطق الصحيح.»
فراموش نمىكنم هنگامىكه به تدريس فقه مذاهب اسلامى اشتغالداشتم، در اين ميان فقط آراى علماى شيعه نظرم را جلب مىكرد وچه بسا نظر آنان را به خاطر اينكه از استدلال قوى و منطق صحيحبرخوردار بود، ترجيح مىدادم.
اين منطق در گفتار فقهى حضرت هادى(ع) بسيار به چشم مىخورد;براى مثال زمانى فردى مسيحى با زنى مسلمان زنا كرد و حريم عفتاسلامى را خدشهدر ساخت. او را نزد متوكل آوردند. يحيى ابن اكثمگفت: اسلام آوردن او، كفر و عملش را از ميان برده، در نتيجهحدى بر او جارى نمىشود. برخى از فقها گفتند: مىبايستسه باربر او حد جارى شود. دستهاى ديگر از فقها بگونهاى ديگر فتوادادند. متوكل ناچار با امامهادى(ع) مساله را در ميان نهاد.
امام پاسخ داد: بايد آنقدر شلاق بخورد تا بميرد.
يحيى ابن اكثم و ديگر فقها اعتراض كردند و خواستار ارائه مدركشدند. متوكل از امام(ع) مدرك طلبيد. حضرت در جواب آيه 84 و 85سوره غافر را يادآور شد: «چون شدت قدرت و قهرما را ديدند،گفتند: ما به خداى يكتا ايمان آورديم و به همه بتهايى كه شريكخدا گرفتيم كافر شديم; اما ايمانشان، پس از ديدن مرگ و مشاهدهعذاب ما، بر آنها سودى نبخشيد. سنتخدا در ميان بندگان چنينحكمفرما بوده است: و آنجا كافران زيانكار شدهاند.
امام با اين آيه يادآورى كرد: چنان كه ايمان مشركان پس ازنزول عذاب سودمند نيست، اسلام اين مسيحى نيز حد الهى را از اوساقط نمىكند. متوكل پاسخ امام(ع) را پسنديد و دستور داد آن رااجرا كنند.
درود و سلام و صلوات خدا بر امام هادى(ع) آن هنگام كه در سال212 هجرى خورشيد وجودش تجلى كرد و آن زمان كه با عزمى آهنين ورنج غربت و تبعيد را برگزيد و آن روز كه پس از 33 سال دورانشكوهنمد امامت در سال 254 هجرى به شهادت رسيد
چهارشنبه 1/1/1386 - 17:16