اهل بیت
انقلاب عظیم اسلامی ایران به رهبری احیاگر حیات بشری، حضرت امام خمینی1
یكی از معجزههای بزرگ قرن و از وقایع كم نظیر سده معاصر به شمار میآید.
این انقلاب اسلامی با جانفشانیها و فداكاریهای بسیار زیادی به ثمر رسیده
است. از آنجایی كه انقلاب اسلامی ایران برگرفته از قیام عاشوراست؛
بنابراین با تبین نهضت عاشورا، عوامل و اهداف آن میتوانیم علت شكلگیری
انقلاب و اهداف آن را خوب درك كنیم. انقلاب حسینی، خاستگاه همه جنبشها و
انقلابهای تاریخ بشری و راهنمای همه انقلابیون بوده است؛ از اینرو باید
فرهنگ عاشورایی مورد تحلیل قرار گیرد و ترویج شود تا سایر كشورها نیز به
قیام علیه حاكمان جور برخیزند و با گسترش فرهنگ شیعی و اسلامی، جامعه را به
مدینه فاضله تبدیل نمایند.
تبیین نهضت عاشورا
نهضت عاشورا
نهضت عاشورا به رهبری امام حسین(ع)حركتی عظیم و انسانساز در جهت احیای
ارزشهای انسانی در طول تاریخ بشری است. عاشورا قیامی یك روزه نیست كه
پایان یابد؛ بلكه یك فرهنگ است. فرهنگی كه جوامع بشری را از اسارت مرگبار
نادانی و ذلت رهایی میبخشد. عاشورا ستیز دائم حق با باطل و حقیقتی همیشه
زنده است كه به حسینیان تاریخ راه و رسم آزادگی و شیوة ظلم ستیزی میآموزد و
به همه زورگویان ستم پیشه تاریخ درس عبرت میدهد كه زورمداری و نیرنگ و
دنیاداری، عوامل پایداری برای پیروزی نیستند و آنها كه به این عوامل دل
ببندند، باید در انتظار شكست ننگین و خفّت بار باشند.
بسترها و زمینههای عاشورا
قیام سالار شهیدان به عنوان بزرگترین حادثة تاریخ اسلام پس از رحلت
پیامبر اكرم6 و به عنوان یك انقلاب بزرگ اجتماعی، دارای بسترها و زمینههای
زیادی میباشد؛ از جمله میتوان به موارد زیر اشاره كرد:
1. فساد دستگاه خلافت و رهبری
در مكتب الهی، رهبری و امامت از جایگاه والایی برخوردار است و رهبر جامعة
اسلامی باید دارای ویژگیهایی باشد كه او را از دیگران ممتاز كند. هدف از
امامت و رهبری برقراری قسط و عدالت و ایجاد محیطی پاك و سالم برای پرورش
استعدادهای انسانی است. رسیدن به این اهداف متعالی نیز میسر نمیشود، مگر
آنكه رهبران جامعه افراد شایسته، عادل، لایق، پیرو حق و عدالت و معتقد به
مكتب و دلسوز جامعه باشند.
از اینروست كه شیعه معتقد است انبیای الهی و ائمه اطهار: باید دارای مقام
عصمت باشند تا بتوانند رهبری جامعة اسلامی را به عهده بگیرند و مردم را به
راه راست رهنمون شوند.
پس از رحلت پیامبر اكرم(ص)با تشكیل سقیفه، جامعة اسلامی از مسیر اصلی
خلافت و رهبری منحرف گشت و رهبری جامعة اسلامی به دست نااهلان افتاد و با
روی كار آمدن خلفای سهگانه انحرافات و بدعتهای زیادی در دین ایجاد شد؛ به
گونهای كه جامعة مسلمین را به اوج انحطاط و تباهی كشاند. عادت و خلق و
خوهای جاهلی را احیا كردند، سنتها و ارزشهای اصیل اسلامی را از بین بردند
و تا جایی پیش رفتند كه حتی نامی از اسلام و پیامبر(ص)و حضرت علی(ع)باقی
نماند.
پس از شهادت امام علی(ع) معاویه با فریب دادن مردم، امام حسن(ع) را از
خلافت بر كنار نمود و خود بر مسند خلافت نشست و فساد و بیعدالتی را به اوج
خود رساند، اما تا تحقق اهداف شوم خویش راه درازی در پیش داشت؛ بنابراین
با دسیسه اعطای ولایت عهدی به فرزندش یزید، در تصور خویش تداوم راهش را
تضمین میكرد. فرمانروایی یزید بر عرصه وسیع حاكمیت اسلام و تكیه زدنش بر
اریكه خلافت به مثابه باز شدن سد عظیمی بود كه امام حسن مجتبی(ع) با صلح با
معاویه مانع از حركت سیلآسای معاویه و دودمنانش شده بود، اما فرمانروایی
یزید بر عرصه خلافت به معنای راه افتادن سیلی مهیبتر، ویرانگر و پرقدرتتر
از گذشته بود.
بنابراین امام حسین(ع) برای باز گرداندن خلافت به مسیر اصلی خود، بر ضد
حاكم زمانة خود قیام و خود را شایسته خلافت و رهبری معرفی كرد. آن حضرت خود
را به عنوان خلیفة منصوب از جانب خدا، موظف میدانست كه مردم را از زیر
سلطة یزید فاقد صلاحیت، خارج كند و خود، زمام امور را به دست گیرد.
2. انحطاط اخلاقی و خطر بازگشت به جاهلیت
با آغاز بعثت (ص)و دعوت علنی ایشان، تعلیم و تربیت اسلامی توسط حضرت آغاز
شد. ارزشها جای ضد ارزشها را گرفت، معیارهای برتری افراد كه قبیله و
داشتن نسب، ثروت و مقام شمرده میشد؛ تغییر یافت و ملاك برتری و فضیلت،
تقوا، علم و جهاد معرفی شد. غارت و وحشیگری از میان اعراب كم كم از بین
رفت و جای آن را صلح و برادری گرفت. زن كه مایه ننگ و سرافكندگی خانواده
محسوب میشد، ارج و منزلتی والا یافت و در نهایت تعالیم ارزشمند اسلامی به
عصر تاریك جاهلیت خاتمه داد.
آثار این تحول و دگرگونی كه در دوران زندگی پیامبر اكرم(ص) به وضوح دیده
میشد و تا سالها پس از رحلت ایشان نیز ادامه داشت، با روی كار آمدن عثمان
و تعدّی بنیامیه در نظام خلافت، جامعة اسلامی در سرآشیبی سقوط اخلاقی
قرار گرفت، رفته رفته معیارهای جاهلی زنده شد و رفاه طلبی، جایگزین ایثار و
شهادتطلبی گردید؛ بنابراین امام حسین(ع) برای احیای دوبارة ارزشهای
اسلامی و اخلاقی دست به قیامی مقدس زد.
3. ظهور بدعتهاب
از دیگر عوامل زمینهساز عاشورا ظهور بدعتها میباشد. در تعریف بدعت
گفتهاند: <به وجود آوردن چیزی در شریعت كه نصّی از سوی بنیانگذاران
شریعت در آن وارد نشده باشد، بدعت است>.
یكی از خطرهایی كه همواره مكتبها را تهدید میكند، پدید آمدن بدعتهاست؛
زیرا اساس شریعت را متزلزل میكند. پیامبر بزرگوار اسلام(ص) كه همواره
نگران به وجود آمدن این خطر در دین بودند، آن را به مردم گوشزد میكردند و
در زمینه بدعت میفرمودند: <هر بدعتی، گمراهی و هر گمراهی، طریق آتش
است>.
بعد از رحلت به تدریج انحراف و بدعت در دین آغاز شد و با سیطرة امویان بر
جهان اسلام بدعتها به اوج خود رسید؛ از جمله خواندن نماز جمعه در روز
چهارشنبه، قضاوتهای متفاوت با احكام اسلامی و ... . بنی امیه احكام خدا را
به بازیچه و مسخره میگرفتند و هر طور كه میخواستند عمل و در دین خدا
تغییر و تبدیل ایجاد میكردند. یزید علناً شراب میخورد، به فساد و گناه
تظاهر میكرد و احكام اسلام را به راحتی زیر پا میگذاشت؛ به همین علت امام
حسین(ع) به دفاع از حریم دین و مبارزه با بدعتها پرداخت. امام در نامهای
به سران قبایل بصره نوشت:
<أدعوكم إلی كتاب الله و سنة نبیّه فإن السنةَ قد أمیتتْ و إنّ البدعة
قد أحییت؛ من شما را به كتاب خدا و سنت پیامبرش فرا میخوانم؛ زیرا سنت
(ص)از بین رفته و بدعت زنده شده است>.
علل و عوامل نهضت عاشورا
علل و عوامل متعددی در ایجاد نهضت عاشورا دخیل میباشند؛ به گونهای كه
سبب شده است كه ماهیت این واقعه بزرگ تاریخی پیچیده شود. به طور كلی سه
عامل را میتوان در نهضت حسینی مؤثر دانست:
1. بیعت خواهی یزید
پس از آنكه معاویه در نیمه رجب سال شصت هجری در دمشق درگذشت، یزید با وجود
آنكه پدرش برای ولایت عهدی از مردم بیعت گرفته بود، برای تحكیم پایههای
حكومت خود، از مردم خواست كه با وی بیعت كنند. به این منظور، نامهای به
ولیدبن عقبه، والی مدینه نوشت تا از مردم مدینه برای او بیعت بگیرد.
ولید شبانه و پیش از بیعت گرفتن از مردم به سراغ امام(ع) رفت تا از امام
بیعت بگیرد؛ اما امام(ع) از بیعت امتناع ورزید و سپس فرمود: <و مثلی لا
یبایع مثله و لكن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون اینا أحقّ بالبیعة و
بالخلافة؛ شخصیتی چون من، با امثال یزید بیعت نمیكند. منتظر میشویم تا
معلوم شود كدام یك از ما به خلافت شایستهتریم>.
آن حضرت همچنین در جواب برادرش محمدبن حنفیه فرمود:
<برادرم، حتی اگر هیچ پناهگاه و مأوایی در دنیا نداشته باشم، با یزید بیعت نمیكنم>.
2. دعوت كوفیان
با خودداری امام حسین(ع) از بیعت با یزید و اطلاع یافتن مردم كوفه از این
ماجرا، آنها با ارسال نامههای فراوان از آن حضرت دعوت كردند كه به كوفه
برود و امامت آنها را بپذیرد.
امام(ع)، ابتدا مسلمبن عقیل را برای تحقیق امر، به كوفه فرستاد. مسلمبن
عقیل اخبار دل گرم كنندهای به امام حسین(ع) گزارش كرد. در نتیجه، حجت بر
امام تمام و در حقیقت تكلیفی از ناحیة مردم به دوش امام گذارده شد. امام
حسین(ع) در این زمینه میفرمایند:
<نامة مسلمبن عقیل كه مشعر به اجتماع و هماهنگی شما در راه یاری ما
خاندان و مطالبة حق ما بود، دریافت نمودم. از خداوند مسئلت دارم كه آیندة
همه ما را به خیر كند و شما را اجر عظیم بدهد. من روز سهشنبه ذی حجه از
مكه به سوی شما حركت نمودم. با رسیدن پیك من، شما كار خویشتن را سر و سامان
بخشید كه من نیز در این چند روز خواهم آمد>.
با بیوفایی مردم ـ با آن همه نامههایی كه نوشتند ـ هنگامی كه امام(ع) به
سر حد كوفه رسید، با لشكر حر مواجه شد و به مردم كوفه فرمود: <شما مرا
دعوت كردید، اگر نمیخواهید بر میگردم>. این سخن امام(ع) به معنای
بیعت با یزید و صرف نظر كردن از امر به معروف و نهی از منكر نبود.
3. امر به معروف و نهی از منكر
امر به معروف و نهی از منكر، از مهمترین دستورات دین مبین اسلام است كه
سعادت افراد جامعه در گرو عمل به این اصل میباشد. ترك این فریضة مهم، موجب
از هم گسیختگی جامعه و تسلط اشرار بر جامعه میگردد. قرآن كریم بهترین
امتها را، امتی میداند كه امر به معروف و نهی از منكر كند.
در صدر اسلام علیرغم توصیههای اكید (ص)دربارة این فرضیه، سستیهای زیادی
انجام گرفت تا جایی كه پس از رحلت آن حضرت، این اصل به تدریج به فراموشی
سپرده شد. مسلمانان در مقابل محرمات و انحرافات ایجاد شده در دین یا سكوت
اختیار كردند یا آن را به یكدیگر وا گذاشتند. این امر موجب شد تا حكومت در
دست نااهلان و نابخردان قرار گیرد؛ با خانهنشین كردن امام علی(ع)، باب
انحراف و بدعت در دین گشوده و راه هدایت بسته شد. پس از شهادت امام علی(ع)،
جامعه وضعیت بدتری پیدا كرد؛ زیرا معاویه با در دست گرفتن حكومت، بدعتها و
انحرافات زیادی در دین ایجاد و ارزشهای جاهلی را دوباره زنده كرد و
ارزشهای معنوی انسانی را كمرنگ نمود. در حقیقت نابودی جامعه اسلامی به
علت ترك فریضة مهم امر به معروف و نهی از منكر بود.
در چنین اوضاعی بود كه امام حسین(ع) خود را به قیام و نهی از منكر عملی
مكلف دانست و در مناسبتهای مختلف به بیان این عامل پرداخت. آن حضرت در
وصیت نامهای به محمدبن حنفیه چنین نوشت: <همانا من از روی خودخواهی،
خوشگذرانی، فساد و ستمگری قیام نكردم؛ بلكه برای طلب اصلاح امت جدم به پا
خواستهام. هدف من، امر به معروف و نهی از منكر و حركت بر اساس سیره جدم
رسول خد(ص) و پدرم علیبن ابیطالب(ع) است>.
اهداف نهضت عاشورا
امام حسینبن علی(ع)در سخنان و پیامهایش بارها به اهداف نهضت خود تصریح نمود:
1. اصلاح امت؛ 2. احیای سنت و سیره پیامبر اكرم(ص) و حضرت علی(ع)؛ 3. ستیز با ستمگران.
هر چند اهداف دیگری نیز در قیام آن حضرت وجود دارد، اما با كمی تعمق به
این نتیجه خواهیم رسید كه همه آنها از این اهداف منشعب میگردد.
1. اصلاح امت
هنگامی كه امام حسین(ع) با سپاه <حربن یزید> روبه رو شد، ضمن سخنانی
به اهداف نهضت خود پرداخت و فرمود: <آگاه باشید، حكومت معاویه زیر چتر
شیطان قرار گرفته و از دستورات خدا دوری گزیده و فاسد را آشكار كردند>.
در دوران معاویه و یزید تبعیض نژادی و اختلاف طبقاتی غوغا میكرد.
بنیامیه بیتالمال را در اختیار داشتند و اموال كلان را به حاشیه نشینان
عیاش و شهوتران میدادند؛ در عوض مردم به سختی زندگی را میگذراندند و حتی
در طول ماهها نمیتوانستند حاجت خود را به حكومت برسانند.
امام حسین(ع) با مشاهدة این اوضاع دست به قیامی خونین زد و در فرازهایی از
سخنهای خویش هدف خود را از این قیام اصلاح امور امت اسلامی معرفی كرد و
فرمود: <انما خرجت لطلب الاصلاح فی أمة جدّی؛ قیام و خروج من برای اصلاح
امور امت جدم است>.
2. احیای سنت و سیرة (ص)و حضرت علی(ع)
حكومت اموی از نخستین روز تشكیل حكومتش كه مدتی پس از رحلت (ص)پیش آمد، بر
مبنای اسلام ستیزی تأسیس شد، ابوسفیان تأكید كرد: <[همه] حقیقت بعث و
نشر و برزخ و قیامت و حساب و كتاب و بهشت و جهنم را افسانه تلقی نمایند>
و همت خود را برای قبض حكومت و دست به دست كردن آن صرف كنند. یادگار
نخستین او، معاویه، همت خود را برای دفن نام (ص)و تحریف سخنان ایشان و جعل
حدیث به كار برد؛ همچنین تمام تلاش خود را در محو نمودن نام و آثار علوی و
اهلبیت (ص)اختصاص داد؛ دهها بدعت را در دین اسلام و میان مسلمین به جای
گذاشت؛ حلال خدا را حرام و حرام را حلال كرد؛ به فرزندش یزید درس تحریف داد
و شیوة مبارزه با اصول اسلامی را به او آموخت. یزید نیز مسیر پدرش را در
سنت شكنی و اسلام ستیزی در پیش گرفت.
امام حسینبن علی(ع)در تمام دوران خلافت معاویه، به زمینهسازی برای
مبارزه مؤثر پرداخت، ابزار لازم را فراهم ساخت و پس از به خلافت رسیدن
یزید، خاندان و یاران خود را فراخواند و آنگاه اعلام نمود:
<ای مردم! ای كوفیان! ای سپاه یزید! ای كسانی كه هدف قیام مرا
میطلبید! من ستمگران اموی را چنین یافتم كه مقررات اسلامی و دستورات اسلام
را میشكنند، حرام خدا را حلال، حلال او را حرام میكنند، سنت و سیره
(ص)را عوض مینمایند و... . من از همه به خدا و پیامبر نزدیكترم. وظیفة من
از دیگران سنگینتر است؛ بنابراین برای حفظ سنت و سیرة جدم (ص)قیام
نمودم>.
3. ستیز با ستمگران
امام حسین(ع) در مورد یزید به فرماندار وقت مدینه، ولیدبن عقبه، فرمود:
<ای امیر! یزید مردی فاسق، شرابخوار، آدمكش، بیپروا در فساد ظاهری
و... است، با او بیعت كنم؟ هرگز! من با او دست بیعت نمیدهم؛ زیرا جدم رسول
خد(ص) فرمودند: خلافت برای فرزندان ابوسفیان حرام است>.
یزید نه تنها شب و روز را به عیاشی و شهوترانی میگذراند و شراب
مینوشید؛ بلكه حكم اسلام را زیر سؤال میبرد و میگفت: من شراب را به حكم
عیسیبن مریم میخورم. همچنین در ظاهر نیز آنچنان فساد میكرد كه هواداران
معاویه به وی نامه نوشتند كه یزید آبروی تو را بر باد میدهد.
امام حسین(ع) نیز برای مبارزه با چنین عنصری به پا خواست و فرمود:
<یزیدیان از خدا بریدند، به صف شیاطین و فتنهانگیزان پیوستند و به
فساد و فحشا روی زمین پرداختند. جدم پیامبر اكرم(ص) فرمودند: هر كس پادشاه
ستمگر و فاسدی را ببیند و در برابر خلافهای او بیتفاوت باشد، جایگاهش
دوزخ خواهد بود
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:46
اهل بیت
كرامات حضرت امام حسین (علیه السلام )
در روایت آمده كه یك نفر
عرب بادیه نشین در مورد امامت حسین (علیه السلام ) شك داشت تصمیم گرفت به
محضر امام حسین (علیه السلام ) برسد و با مطرح كردن سئوالاتى آن حضرت را در
مورد امامتش امتحان كند در حالى كه جنب بود (با همان حال جنابت به محضر
امام حسین (علیه السلام ) آمد) امام حسین (علیه السلام ) به او فرمود: اى
اعرابى حیا نمیكنى كه در حال جنابت بر امام خود وارد مى شوى اعرابى گفت به
مقصودم رسیدم و دریافتم كه تو امام هستى كه از پشت پرده خبر مى دهى آن گاه
از محضر امام بیرون آمد و رفت غسل كرد سپس به حضور امام رسید و آن چه را در
خاطرش بود از آن حضرت پرسید و جواب آن ها را دریافت .
((كرامت امام حسین (علیه السلام )، ص 40)).
روایت شده كه امام حسین (علیه السلام ) در مدینه در عصر امامت خود هر گاه
غلامان خود را به سفر و به دنبال كارى مى فرستاد براى آن كه آن ها از دست
غارت گران در امان بمانند به آن ها مى فرمود فلان روز بیرون بروید فلان
ساعت حركت نكنید و اگر با دستور من مخالفت كنید با خطر مواجه خواهید شد.
یكبار آن ها بر خلاف دستور رفتار كردند و روزى را كه اما از حركت آن ها نهى
كرده بود حركت كردند در مسیر راه دزدان غارتگر به آنها رسیدند و اموال
آنها را غارت نمودند و همه آن ها را كشتند این خبر ناگوار به امام حسین
(علیه السلام ) رسید آن حضرت فرمود: من به آن ها هشدار دادم ولى پذیرفته
نشد و در نتیجه گرفتار شدند.
آن گاه همان ساعت امام بر خاست و نزد حاكم مدینه آمد حاكم به امام عرض كرد
به من خبر رسیده كه غلامان تو را كشته اند تسلیت عرض مى كنم . امام حسین
(علیه السلام ) فرمود: من قاتلان را به تو معرفى مى كنم حاكم پرسید آیا آن
ها را مى شناسى ؟ امام فرمود: آرى همان گونه كه تو آن ها را میشناسى یكى از
آن ها هیمن مرد است كه در برابر تو ایستاده است آن مرد به امام حسین (علیه
السلام ) گفت چرا مرا هدف قرار داده اى از كجا میدانى من یكى از قاتلان
هستم امام حسین (علیه السلام ) به او فرمود اگرمن همه ماجرا را بگویم مرا
تصدیق خواهى كرد او عرض كردآرى به خدا قسم تو را تصدیق مى كنم امام حسین
(علیه السلام ) فرمود تو فلان ساعت از خانه خارج شدى و فلانى و فلانى با تو
بودند چهار نفر از شما از غلامان آزاد شده مدینه و بقیه از اطراف مدینه
بودند.
حاكم كه از توضیح امام حسین (علیه السلام ) از ماجرا با خبر شد به آن مرد
گفت سوگند به قبر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) حقیقت را بگو و
گرنه با تازیانه گوشت بدنت را مى سوزانم .
آن مرد گفت سوگند به خدا حسین (علیه السلام ) دروغ نمى گوید بلكه راست مى
گوید گوى او همراه ما بوده و به همه جزئیات خبر دارد در این هنگام حاكم
دستور داد همه آن غارتگران قاتل را دستگیر كردند همه آن ها در حضور حاكم به
قتل و غارت خود اقرار نومدند و حاكم فرمان داد گردن همه آن ها را زدند و
به این ترتیب دزدان جنایت كار به كیفر اعمال دنیوى خود رسیدند.
((بحار، ج 44، ص 181 و 182)).
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:46
اهل بیت
مگر میشود کسی بی سروسامان حسین باشد و مردم دورش حلقه نزنند. امروز
شیعیان با اشعار همان آغاسی که به مدد مسئولین فرهنگی ـ مدتی شرافت مندانه
مسافرکشی میکرد ـ سینه میزنند و باز هم برایش صلوات میفرستند.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، سوم دبیرستان بودم و تازه
ادبیات در من شعله دوانیده بود. در کتابهای درسی آن سالها به مدد محمدرضا
سنگری و مؤلفان دیگر کتب درسی اشعار خوشتراش زیاد یافت میشد و همین اشعار
بود که من را با ادبیات و شعر آشتی داد.
آن دوران تلویزیون و شبکه 4 برنامه سخنرانی دکتر حسین الهی قشمهای را پخش
میکرد و من یکی از مشتاقان این سخنران ادیب بودم و فردای سخنرانی برای
بچههای کلاس منبر میرفتم. یکی از بچهها که میدید من صحبتهای الهی
قمشهای را دنبال میکنم. یک روز با حرارت عجیبی کاستی به من داد و گفت:
«تو که این قدر به ادبیات علاقهمندی شعرهای این بنده خدا را هم گوش کن،
ضرر ندارد» کاست را از دوستم گرفتم و راهی خانه شدم. رفتم منزل و ضبط را
روشن کردم و شاعر با صدای بلند و حماسی میخواند:
آن شب که تبان نماز خواندند
ما را به حریم راز خواندند
بر کف دف و برلبانش کف
از دلبر دلنواز خواندند...
و مثنوی شوقانگیز و شورمند «چهارده گیسو» نیز در آن کاست بود؛
چارده گیسوی در هم ریخته
چارده حبل فلک آویخته
چارده ماه فلک پرواز کن
چارده خورشید هستی سازکن
چارده پرواز در هفت آسمان
هر یکی رنگینتر از رنگین کمان
چارده الیاس در باد آمد
چارده خضر به امداد آمده
چارده کنعانی یوسف جمال
چارده موسی به سینای کمال
چارده نوح به دریا متصل
چارده روح جدا از آب و گل
چارده دریای مروارید جوش
چارده سیل سراپا درخروش
چارده گنجینه علم کدن
چارده شمشیر پولاد آب کن
چارده سر، چارده سردار دین
چارده تفسیر قرآن مبین
چارده پروانه افروخته
چارده شمع سراپا سوخته
چارده شیر شکر آمیخته
چارده شهد به ساغر ریخته
چارده سرمست بیجام و سبو
جرغه نوش از باده اسرار هو
چارده میخواره ساقی شد
«وجه ربک» گشته و باقی شده
و دقیقا در ذهنم این فیلم دارد مرور میشود که من این شعر «چهارده گیسو»
را حفظ کرده بودم و با شور و شعف و «آغاسی وار» برای پدر بزرگم خواندم، با
همان لحن فریادواری که آغاسی میخواند سروصدایی در خانه راه انداخته بودم
که پدر بزرگم از شدت عصبانیت سرم داد زد و گفت: «اصلا چارده بار غلط کردم
آمدم خانه شما» از دستم ناراحت شد! تقصیر من نبود، تازه آغاسی با لحن خوانش
خود من را به شعر و شاعری کشانده بود.
کاست 60 دقیقهای را با جان و دل گوش دادم و کمتر از یک سال، یک دفتر از
اشعار آغاسی را با خط خوش برای خودم نوشتم درحال نوشتن حفظ هم میکردم و
محظوظ میشدم و دیگر به آغاسی دوم معروف شده بودم. شعر خوانی به سبک آغاسی
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد(ص) کار من شده بود. در اکثر مکانهایی که
دعوت میشدم از من میخواستند که شعرهای آغاسی را بخوانم و من هم که تجربه
فریاد پدر بزرگ را داشتم فتیله صدایم را میکشیدم پایین تا کسی دلخور نشود.
همه شعرهای آغاسی را دوست داشتند و من نیز.
اما تنها شعری که در جان و دلم خانه کرده بود. شعر پرشور و شین «بی سر و
سامان توام یا حسین(ع)» اوست. هر جا که پا میگذاشتم این شعر را میخواندم.
سالهای تربیت معلم به این شعر گذشت و معلمهای دانشجو هم با اشعار آغاسی
ارتباط برقرار میکردند به خصوص با
بیسروسامان توام یا حسین(ع)
دست به دامان توام یا حسین(ع)
خوابگاهها و راهروهای دانشگاه در طنین صدای اشعار آغاسی بود که توسط من
خوانده میشد و چون این اشعار را از بر میخواندم بچهها با بهت و تحیر مرا
می گریستند و میگریستند.
بچههای تربیت معلم چند بیت از این شعر را حفظ کرده بودند. درست بود که من
این شعرها را زیاد برایشان میخواندم ولی چه میکردم، آنها هم اشک در
چشمهایشان قد میکشید و نمیدانید این چند بیت اشک چگونه دلهای دانشجویان
و معلمان را سیاهپوش میکرد؛
بیسروسامان توام یا حسین!
دست به دامان توام یا حسین!
جان علی سلسله بندم مکن
گردم، از خاک بلندم مکن
عاقبت این عشق هلاکم کند
در گذر کوی تو خاک کند
تربت تو بوی خدا میدهد
بوی حضور شهدا میدهد
مشعر حق! عزم منا کردهای
کعبه شش گوشه بنا کردهای
تیر تنت را به مصاف آمدهست
تیغ سرت را به طواف آمدهست
چیست شفابخش دل ریش ما؟
مرهم زخم و غم و تشویش ما
چیست به جز یاد گل روی تو؟
سجده به محراب دو ابروی تو
بر سرنی زلف رها کردهای
با جگر شیعه چهها کردهای
این اشعار میتواند مبین این باورمندی باشد که محمدرضا آغاسی، همیشه برمدار خورشید ولایت میچرخید؛
برآنم که درک ولایت کنم
مبادا که ترک ولایت کنم
کنون خالی از عجب و خودبینیام
پر از شکر آوای آوینیام
و همین محمدرضا آغاسی، بچه چهارراه مختاری است که همه چیز و همه کس را با
تراز ولایت میسنجد؛ دوستان را، شاعران را، نویسندگان را، عارفان را،
نمایندگان مجلس را، همه و همه را.
الا ای عارفان بی مصارف!
جهالت پیشگان شبه عارف!
اگر فرهنگتان فرهنگ دین است
چرا آهنگستان کفر آفرین است
شما گر پیرو خط امامید
چرا دلسته میز و مقامید؟
...
که میدان داد این نوکیسهها را؟
حمایت کرد این ابلیسهها را؟
سرافرازان! برای سرفرازی
ضرورت دارد آیا برج سازی؟!
مسلمان نمایان تکنوکرات؟
رهاوردتان چیست جزمنکرات؟
شما گر نماینده مردمید
چرا مات و مبهوت و سردرگمید؟
شمایی که دین را به نان میدهید
کجا در ره عشق جان میدهید
نمایندگانی کز این امتند
خدا باور و تشنه خدمتند
اگر خشم دینی ملایم شود
بر این سرزمین غرب حاکم شود
این شاعر حسینی همیشه مجلسش گرم بود و جماعت عظیمی برای شنیدن گفتنیهای
معطرش جمع میشدند. برای چه جمع میشدند؟ برای سخنان شیرینی مثل؛
ما را نظری به غیر الله مباد
در درگه عشق غیر از این راه مباد
هر چند به دست ما به جز آه نبود
از دامن اهل بیت کوتاه مباد
چند سال پیش شب قدر در حضور جماعت عظیم ده هزار نفری از آغاسی شعر خواندم و
ادامهاش از شاعران دیگری خواندم، یکی در بین آن جماعت مشتاق گفت:« شادی
روح شاعرش هم صلوات بفرستید.» و جمعیت ده هزار نفری یک صدا برای شاعرشان
محمدرضا آغاسی صلوات نثار کردند.
آغاسی در جان و دل مردم، که دلداده فرهنگ سرخ حسینی هستند، رخنه کرده است.
هر جایی که مردم بودند و هستند آغاسی و شعر آغاسی هست. چه میخواهد یک سری
از ایشان خوششان بیاید و یا یک عده از ایشان بدشان بیاید!
کشش و جاذبه شعرهای آغاسی به حدی بود که وقتی در مراسمی میخواستند مردم
از شعر استقبال کنند، او را دعوت میکردند و آن هنگام که او میآمد
برنامههای دیگر را تحتالشعاع قرار میداد. چند بار این صحنه را خودم
شاهد بودم و چند بار هم دوستان شاعر.
مصطفی محدثی خراسانی میگوید: «برنامهای بود و قصد دعوت کردن از مرحوم
آغاسی را داشتند، به من گفتند که دعوتش کنم. این اولین دعوت برای سازمان
تبلیغات مشهد بود، دو روز به صورت مختصر تبلیغ کردیم، آمفی تئاتر سازمان در
طبقه سوم بود و حدود 600 نفر گنجایش داشت. با آمدن آقای آغاسی آمفی تئاتر
که پر شد هیچ، سه طبقه مملو از جمعیت شد، که حتی این وحشت به وجود آمد که
نکند ساختمان فرو بریزد. برای همین حتی با آتش نشانی هماهنگی کردیم که
آماده باش باشند! در مشهد چنین استقبالی از شعرخوانی سابقه نداشت» (کتاب
شاعر مردم ص 35)
و مگر میشود کسی بی سروسامان حسین باشد و مردم دورش حلقه نزنند. و امروز
شیعیان با اشعار همان آغاسی که به مدد مسئولین فرهنگی ـ مدتی شرافت مندانه
مسافرکشی میکرد ـ سینه میزنند و باز هم برایش صلوات میفرستند.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:46
اهل بیت
حرکت نمادین علم تزئین شده حضرت عباس (ع) و تابوت شهدای کربلا در
خیابانها،درآوردن زیورآلات و خاموش کردن اجاقهای خوراک پزی از جمله آداب
و رسوم مردم پاکستان در ایام سوگواری محرم در این کشور است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در اسلامآباد، در ماه سوگواری سید و
سالار شهیدان، مردم پاکستان اعم از شیعه و سنی در عزای سالار شهیدان به سوگ
مینشینند. شیوههای عزاداری در شهرها و مناطق مختلف پاکستان متفاوت است و
مردم هر منطقه طبق آداب و رسوم دیرینه خود به عزاداری میپردازند. با این
حال،اکثر شیعیان با شروع ماه محرم جامه سیاه بر تن میکنند، چراغهای منازل
خود را خاموش میکنند و هنگام خواب از رختخواب استفاده نمیکنند. پخت وپز
غذا به ویژه در خانه سادات تعطیل میشود و بیشتر مردم از صبح تا غروب در
مجالس عزا شرکت میکنند. چپه کردن ظروف غذا خوری و خاموش کردن اجاق پخت
وپز تا پایان ماه محرم از دیگر رسوم متداول مردم پاکستان به ویژه
روستائیان در ماه محرم است. در این ماه مردها از اصلاح کردن و پوشیدن لباس
نو اجتناب میکنند و خانمها نیز از آرایش خودداری کرده و استفاده از
زیورآلات از جمله گوشواره و النگو را کنار میگذارند.
در بین مردم رسم است که کسی در این ماه نمیخندند و چنانچه کسی با صدای
بلند بخندد به وی تذکر داده میشود که در ماه محرم از چنین خندههایی پرهیز
کند.
مجالس سخنرانی، روضهخوانی، سینهزنی، زنجیرزنی، تاسوعا و عاشورا از جمله
مراسم این روزها در پاکستان است. تزئین علم حضرت عباس (ع)، ساختن ماکت حرم
امام حسین (ع)، درست کردن تابوت شهدای کربلا و آراستن ذوالجناح اسب امام
حسین (ع) برای هیئتهای عزاداری از جمله رسوم مردم پاکستان در عزاداری
سالار شهیدان است.
«نعره حیدری» نیز جزو شعارهای محبوب شیعیان پاکستان است.
این سنت به این صورت است که یک نفر با صدای بلند عبارت نعره حیدری را در
بین جمعیت فریاد میزند و بقیه نیز با فریاد «یا علی (ع)» پاسخش را
میدهند. در هیئتهای عزاداری زمانی که سینه زنان خسته میشوند، یا مانعی
برای عبور هیئت ایجاد میشود یا خطری عزاداران را تهدید میکند معمولا از
این شعار استفاده میشود.
شعارهایی چون «حسینیات زنده باد، یزدیات مرده باد» نیز در بین عزاداران شیعه مرسوم است
چند روز قبل از فرا رسیدن ماه محرم هیئت های عزاداری با نصب پوستر و پخش
تبلیغات از رسانهها محل برگزاری مراسم عزاداری در ایام محرم را به اطلاع
عموم مردم میرسانند.
بر افراشتن علم حضرت عباس (ع) یکی دیگر از مراسم اعتقادی مردم پاکستان در آغاز ماه محرم است.
این در حالی است که جوانان عضو هیئتهای سینه زنی با گرداندن علم حضرت
عباس (ع) در خیابانها آغاز ماه محرم را به اطلاع همگان میرسانند.
کودکان نیز با زنجیر کردن دستهای خود یاد و خاطره اسرای کربلا را گرامی
میدارند که این یکی از شیوههای مرسوم عزاداری در پاکستان است.
فروشگاههای فیلم و موسیقی نیز از پخش آهنگ بلند خودداری میکنند و با
ادای احترام به علم حضرت عباس (ع) مسائل مربوط به این ماه را رعایت
میکنند.
عزاداریهای ماه محرم هر ساله با شورو شکوه خاصی و با حضور گسترده
مسلمانان شیعه و سنی و حتی مسیحیان در پاکستان برگزار شده و خیابانهای این
کشور در ایام محرم مملو از جمعیت میشود. همچنین 10 روز اول ماه محرم در
پاکستان هر یک به نام خاصی نامگذاری شده و نوحهخوانان هر شب بخشی از مصائب
امام حسین (ع) را برای سوگواران بیان میکنند.
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:46
اهل بیت
به گزارش خبرنگار شفقنا در این تابلو تبلیغاتی ویژه محرم که در یکی از
خیابان های لندن نصب شده، جملاتی آموزنده و متناسب از حضرت امام حسین (ع) و
حضرت عیسی مسیح (ع) به رشته ی تحریر در آمده است.
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:45
اهل بیت
تاریخ اسلام پر از حوادثی است که در گذر زمان پدیدار گشته و بسیاری از
آنها، به مرور به فراموشی سپرده است؛ اما در این میان، نهضت مقدس امام
حسین (ع) و یارانش، نه تنها با گذشت زمان فراموش نشده و از صفحه تاریخ کنار
نرفته، بلکه هرچه زمان بر آن گذشته، برعظمت و اهمیت آن افزوده شده است.
در این نوشتار اهداف قیام امام حسین(ع) و دیدگاههای نادرست در تعیین هدف نهضت حسینی را در کلام مقام معظم رهبری بررسی میکنیم.
هدف قیام حسینی
باید دید هدف آن بزرگوار از این نهضت مقدس چه بوده و راز ماندگاری نهضت
عاشورا در چیست؟ چگونه شهادت جمعی اندک در گوشهای از تاریخ، این گونه با
تأثیرگذاری و تحول آفرینی در عصر خود، از قالب زمان خارج شده و اکنون نیز
حقیقت جویان گیتی را به شگفتی واداشته است؟
رهبر فرزانه انقلاب در سخنانی بسیار دقیق، به تفصیل درباره هدف اصلی قیام
امام حسین (ع) سخن گفتهاند و ابعاد گوناگون آن را واکاویدهاند. آنچه
دراین بخش بدان میپردازیم، عصاره سخنان ایشان در این باره است.
الف) دو دیدگاه نادرست در تعیین هدف نهضت حسینی
از دیدگاه مقام معظم رهبری، دو گروه از اندیشمندان در تعیین هدف قیام حسینی به بیراهه رفتهاند:
- کسانی که قیام آن حضرت را برای «تشکیل حکومت و کنار زدن حکومت فاسد یزید» میدانند؛
- کسانی که قیام آن حضرت را برای «شهید شدن» میپندارند
دیدگاه گروه نخست درست نیست، زیرا «کسی که به مقصد حکومت حرکت میکند، تا
آنجا پیش میرود که ببیند این کار، شدنی است. تا دید احتمال شدن این کار،
یا احتمال عقلایی وجود ندارد، وظیفهاش این است که برگردد»؛ حال آنکه حضرت
با وجود علم به شهادت خود و یارانش، تا آخرین قطره خون پاکش به مبارزه
ادامه داد و شربت شهادت نوشید.
دیدگاه گروه دوم نیز نادرست است؛ زیرا که با مبانی اسلامی درباره مسأله
مهم شهادت سازگاری ندارد. این گروه معتقدند «حضرت میدانست که نمیتواند
حکومت تشکیل دهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته و شهید شود!»؛ یعنی امام حسین (ع)
اندیشید که «چون با ماندن نمیشود کاری کرد، پس برویم با شهید شدن، کاری
بکنیم!»؛ درحالی که «ما در اسناد و مدارک اسلامی، نداریم که برو خودت را
به کام کشته شدن بینداز».
پس نتیجه این شد که «نه میتوانیم بگوییم که حضرت قیام کرد برای تشکیل
حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود، و نه میتوانیم بگوییم حضرت برای شهید شدن
قیام کرد».
ب) هدف حضرت؛ بازگرداندن جامعه اسلامی به خط صحیح
از نظر رهبر فرزانه انقلاب، هدف اصلی قیام خونین دشت نینوا، «بازگرداندن جامعه اسلامی به خط صحیح» است.
انحراف در جوامع بشری به دو شکل قابل تصور است: انحراف فردی که در آن،
مردم یک جامعه به فساد آلوده میشوند، ولی انحراف ایشان، ضرری به اصل دین
وارد نمیآورد؛ و انحراف حکومت و حاکمان افزون بر انحراف مردم، که اساس
اسلام و مسلمانی را هدف قرار میدهد و بیم تغییر جهت در صراط مستقیم دین
داده میشود. به فرموده رهبرعزیزمان: یک وقت مردم که فاسد میشوند! از
آدمهای فاسد، اصلاً دین صحیح صادر نمیشود. قرآن و حقایق را تحریف
میکنند؛ خوبها را بد، بدها را خوب، منکر را معروف و معروف را منکر
میکنند! خطی را که اسلام مثلاً به این سمت کشیده است، صد وهشتاد درجه به
سمت دیگر عوض میکنند!
اگر جامعه و نظام اسلامی به چنین چیزی دچار شد، تکلیف چیست؟
تا پیش از حاکم شدن یزید بر جامعه اسلامی، هنوز انحراف جامعه به حدی نیست
که بیم از بین رفتن اساس اسلام وجود داشته باشد. «جامعه در زمان پیغمبر و
زمان امیرالمومنین که به آن شکل منحرف نشده است. در زمان امام حسین که
معاویه در رأس حکومت است، اگر چه خیلی از نشانههای آن انحراف، پدید آمده
است، اما هنوز به آن حدّی نرسیده است که خوف تبدیل کلی اسلام وجود داشته
باشد. شاید بشود گفت در برههای از زمان، چنین وضعیتی هم پیش آمده؛ اما در
آن وقت، فرصتی نبود که این کار انجام گیرد؛ موقعیت مناسبی نبود». اما حاکم
شدن شخصی چون یزید بر سرنوشت مسلمانان، دیگر قابل تحمل نبود و شخص اول
جهان اسلام باید کاری میکرد.
دوره سیدالشهدا (ع) دو ویژگی داشت که تا پیش از آن به وجود نیامده بود:
1. انحراف حاکم به حدّی بود که برای اصل اسلام احساس خطر میشد؛ «برای
اینکه بعد از معاویه، کسی که حتّی ظواهر اسلام را هم رعایت نمیکند! شُرب
خَمر و کارهای خلاف میکند. تعرّضات و فسادهای جنسی را واضح انجام میدهد.
علیه قرآن حرف میزند. علناً شعر بر خلاف قرآن و بر رّد دین میگوید و
علناً مخالف با اسلام است! منتها چون اسمش رئیس مسلمانهاست، نمیخواهد
اسم اسلام را براندازد. او عامل به اسلام، علاقهمند و دلسوز به اسلام
نیست؛ بلکه با عمل خود، مثل چشمهای که از آن مرتب آب گندیده تراوش میکند
و بیرون میریزد و همه دامنه را پر میکند، از وجود او آب گندیده میریزد و
همه جامعه اسلامی را پر خواهد کرد».
2. زمینه و موقعیت ایستادگی دربرابر حکومت پدید آمده بود. «زمینه هم آماده
است. زمینه آماده است، یعنی چه؟ یعنی خطر نیست. چرا؛ خطر که هست. مگر ممکن
است کسی که در رأس قدرت است، در مقابل انسانهای معارض، برای آنها خطر
نیافریند؟ جنگ است دیگر. شما میخواهی او را از تخت قدرت پایین بکشی و او
بنشیند تماشا کند! بدیهی است که او هم به شما ضربه میزند. پس خطر هست.
اینکه میگوییم موقعیت مناسب است؛ یعنی فضای جامعه اسلامی، طوری است که
ممکن است پیام امام حسین (ع) به گوش انسانها درهمان زمان و در طول تاریخ
برسد. اگر در زمان معاویه، امام حسین به گوش انسانها در همان زمان و در
طول تاریخ برسد. اگر در زمان معاویه، امام حسین (ع) میخواست قیام کند،
پیام او دفن میشد. این به خاطر وضع حکومت در زمان معاویه است. سیاستها به
گونهای بود که مردم نمیتوانستند حقّانیت سخن حق را بشنوند. لذا همین
بزرگوار، 10 سال در زمان خلافت معاویه، امام بود، ولی چیزی نگفت؛ اقدامی و
قیامی نکرد؛ چون موقعیت آنجا مناسب نبود».
جالب اینجاست که این تکلیف سترگ، با عذر و بهانه و احساس خطر و ترس جان
برطرف نمیشود. به همین دلیل، امام حسین (ع) نصیحت دوستان به ظاهر مشفق را
نپذیرفت و در حرکت به سوی تکلیف سستی نورزید.
البته این هدفِ «بازگرداندن جامعه اسلامی به خطر صحیح»، زمان و مکان
نمیشناسد و هرگاه راه عوضی شود و جهالت و ظلم و استبداد و خیانتِ کسانی،
مسلمانان را منحرف کند، زمینه و شرایط آماده جهاد در راه خدا میشود و باید
در آن مسیر حرکت کرد. «امام حسین (ع) فیام کرد تا آن واجب بزرگی را که
عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه اسلامی، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ
در جامعه اسلامی است، انجام دهد. این از طریق قیام و از طریق امر به معروف و
نهی از منکر است؛ بلکه خودش یک مصداق بزرگ امر به معروف و نهی از منکر
است». این حرکت، ناگزیر به دو نتیجه می انجامد: حکومت یا شهادت:
وقتی انسان به دنبال این هدف راه میافتد و میخواهد علیه حکومت و مرکز
باطل قیام کند، برای اینکه اسلام و جامعه و نظام اسلامی را به مرکز صحیح
خود برگرداند، یک وقت است که وقتی قیام کرد، به حکومت می رسد؛... یک وقت
است که این قیام، به حکومت نمیرسد؛ به شهادت میرسد.
*برگرفته از ویژه نامه "احسان ماندگار" معاونت فرهنگی سازمان اوقاف
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:45
اهل بیت
آن گاه که انسان در معرض امتحال الهی قرار میگیرد و خود را در میان جهنم و
بهشت مییابد، لحظات حساسی را در تصمیمگیری سپری میکند چرا که سعادت و
شقاوت او در این لحظه کلید میخورد، چه بسیار مردمانی که با انتخاب ناشایست
خود شقاوت ابدی را بر جان خود خریدند که بازگشتی بر آن نیست، عمربن سعد بن
ابی وقاص یکی از این روسیاهان تاریخ است آن گاه که سیدالشهداء(ع) به عمربن
سعد فرمود هر چه میتوانی انجام بده ولی بدان که پس از من روی شادی را
نخواهی دید.
«و لعن الله عمربن سعد»
به گزارش خبرگزاری حوزه، سعد ابی وقاص پدر عمرسعد یکی از صحابه پیامبر(ص)
و از فرماندههان لشگر رسولالله(ص) بود، موقعیت اجتماعی سعد به حدی بود
که خود را شایسته خلافت مسلمین میدانست، خلیفه دوم او را به عنوان یکی از
اصحاب شش نفره شورای تعیین خلیفه، معرفی نمود.
عمر، پسر سعدبن ابیوقاص بود. مخالفین اهلبیت(ع) با توجه به موقعیت سعد
در میان مسلمین، سعی کردند تا از عمربنسعد که هنوز به سن تکامل نرسیده
بود، سوء استفاده کنند. پس از قتل عثمان عمربن سعد سعی داشت تا زمینه
خلافت را برای پدرش مهیا کند روزی حضرت علی (ع) به ابن سعد برخورد کرد و به
او فرمود میبینم روزی را که میان بهشت و دوزخ مخیر شوی و تو آتش دوزخ را
اختیار نمایی این فرمایش حضرت علی(ع) چند سال بعد تحقق یافت پس از اینکه
یزید به عبیدالله دستور داد تا با امام حسین(ع) نبرد کند، عبیدالله به
دنبال شخصیتی گشت که از موقعیت خوبی در میان مسلمین برخوردار باشد.
گمراهی در انتخاب
با توجه به موقعیت اجتماعی سعد، و شخصیت به ظاهر مذهبی عمربنسعد،
عبیدالله او را بهترین فرد تشخیص داد. به همین دلیل فرمانروایی ری و
طبرستان را به وی پیشنهاد کرد، عمربن سعد از عبیدالله اجازه فکر کردن خواست
و عاقبت به این نتیجه رسید که امارت ری نقد است، ولی تاکنون کسی از عذاب
دوزخ خبری نیاورده است.
ابن سعد به طمع فرمانروایی منطقه ری، پذیرفت که فرمانده لشگر عبیدالله در
جنگ با امام حسین(ع) باشد در روز هشتم محرم امام حسین(ع) پیغامی برای
عمربنسعد فرستادند و از او خواستند تا با هم گفتگویی کنند امام در آن مجلس
به عمربنسعد گفتند: ای پسر سعد! آیا با من مقاتله میکنی و از خدایی که
بازگشت همه به سوی اوست، هراسی نداری؟ من فرزند کسی هستم که تو بهتر
میدانی! آیا تو این گروه را رها نمیکنی تا با ما باشی؟ عمر سعد جواب داد
میترسم خانهام را خراب کنند و املاکم را از من بگیرند امام به او گفتند:
من خانه تو را خواهم ساخت و بهتر از آنچه داشتی به تو خواهم داد عمر
بهانههای دیگری آورد امام حسین(ع) که مشاهده کردند عمر از تصمیم خود
برنخواهد گشت، از جای برخاسته و فرمودند: ای پسر سعد! خداوند جان تو را
بزودی در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند میدانم که
از گندم عراق جز به مقدار اندکی نخوری! ای عمر میپنداری عبیدالله ولایت ری
و گرگان را به تو خواهد سپرد؟ پس بدان که هرگز به آرزوی خود نخواهی رسید.
ای پسر سعد! هر چه میتوانی انجام بده ولی بدان که پس از من روی شادی در
دنیا و آخرت نخواهی دید. صحبتهای امام حسین(ع) در عمر سعد اثر نکرد و او
در لشگر عبیدالله باقی ماند.
پس از گذشت چند سال از واقعه عاشورا، مختار(ره) به خونخواهی از امام
حسین(ع) و فرزندان و یاران ایشان قیام کرد سربازان مختار به خانه عمرسعد
ریخته و عمر و فرزندش را در خانه خودشان گشتند.
بدین ترتیب دعای امام حسین(ع) مستجاب شد، عمر از فرماندهی ری بهرهای
نبرد، آتش دوزخ را به عنوان جایگاه ابدی خود پذیرفت و لعنت خدا، رسول (ص) ،
امامان (ع) و مومنین را نیز بر خود خرید.
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:45
اهل بیت
محل دفن سر امام حسین(ع)
در این که سر امام حسین علیهالسلام کجا دفن شده است،
منابع تاریخی شیعه و سنی گزارشهای گوناگونی آوردهاند تا آنجا که شش قول
در این باره گفته شده است.
قول اول: سر به بدن ملحق شده است. این قول مشترک میان شیعه و سنی است.
علمای شیعه، از جمله شیخ صدوق (متوفای 381 ق)، سید مرتضی (متوفای 436 ق)،
فتال نیشابوری (متوفای 508 ق)، ابن نما حلی، سید ابن طاووس (متوفای 664 ق)
شیخ بهایی و مجلسی این قول را بیان کردهاند.
شیخ صدوق و پس از او، فتال نیشابوری در این باره مینویسند: علی بن حسین
علیه السلام همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین علیهالسلام را به
کربلا باز گرداند.
سید مرتضی در این باره میگوید: روایت کردهاند که سر امام حسین علیهالسلام با جسد در کربلا دفن شد.
ابن شهر آشوب بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل کرده
است که به همین سبب (ملحق کردن سر امام به بدن و دفن آن) زیارت اربعین (از
جانب امامان علهیمالسلام) توصیه شده است.
ابن نمای حلی نیز نگاشته است: آنچه از اقوال بر آن میتوان اعتماد کرد، آن
است که بعد از آن که سر امام در شهرها گردانده شد، به بدن بازگردانده شد و
با جسد دفن شد.
سید ابن طاووس نوشته است: اما سر حسین علیهالسلام، روایت شده که سر
برگردانده شد و در کربلا با جسد شریفش دفن شد و عمل اصحاب بر این معنا بوده
است.
مجلسی، یکی از وجههای استحباب زیارت امام حسین علیهالسلام را در روز
اربعین، الحاق سرهای مقدس را به اجساد توسط علی بن حسین علیهماالسلام بیان
کرده است. وی در جای دیگر بعد از نقل اقوال دیگر در این باره مینویسد:
مشهور بین علمای امامیه آن است که سر امام همراه بدن دفن شده است.
برخی اندیشمندان اهل تسنن نیز این قول را بیان کردهاند:
ابوریحان بیرونی (متوفای 440 ق) در این باره مینویسد: و فی العشرین ردّ
راس الحسین علیهالسلام الی مجثمه حتی دفن مع جثته...؛ در روز بیستم (صفر)،
سر حسین علیهالسلام به بدنش ملحق و با آن دفن گردید.
قرطبی (متوفای 671 ق) مینویسد: امامیه میگویند که سر حسین علیهالسلام
پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان
معروف است و زیارت در آن روز را زیارت اربعین مینامند.
قزوینی نیز نگاشته است: روز اول ماه صفر، عید بنیامیه است، چون در آن
روز، سر حسین علیهالسلام را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه،
سر ایشان به بدن، باز گردانده شد.
مناوی (متوفای 1031 ق) نوشته است: امامیه میگویند: پس از چهل روز از شهادت، سر به بدن بازگردانده شد و در کربلا دفن شد. (11)
قول دوم: در کنار قبر امیرالمومنین علیهالسلام؛
قول سوم: مسجد رقه در کنار فرات؛
قول چهارم: بقیع نزد قبر مادرش فاطمه علیهاالسلام؛
قول پنجم: دمشق؛
قول ششم: قاهره.
بررسی و تامل در این اقوال، این نتیجه را در بردارد که دیدگاه اول، یعنی
الحاق سر به بدن، مشهور و مورد اعتماد و عمل علمای شیعه است، از این رو این
قول قابل اعتنا و پذیرش است و بنا بر گزارشهای تاریخی این الحاق در روز
بیستم صفر سال 61 بوده است. بنا بر قول مشهور، این کار توسط امام
زینالعابدین علیهالسلام صورت گرفته است.
منبع:مجله تاریخ در آینه پژوهش، ش 5، 1384
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:44
اهل بیت
در آیات و روایات بسیار از حیا و عفت سخن گفته شده است. حیا که در زبان
فارسی از آن به شرم و آزرم تعبیر می شود، حالت نفسانی است که در انسان به
طور طبیعی و فطری وجود دارد و نیازمند حفظ و تقویت می باشد؛ زیرا حیا
همانند ایمان به خدا در ذات و فطرت هر انسانی سرشته شده و آدمی به طور
طبیعی نسبت به زشتی ها و پلیدی ها واکنش منفی نشان می دهد. چنان که به سوی
کمالات و خوبی ها نیز گرایش ذاتی دارد.
امام صادق علیه السلام حیاء و ایمان را مقرون هم می داند که به یک ریسمان
بسته شده است به گونه ای که اگر یکی برود دیگری نیز برود. حیا از ایمان است
کسی که حیا ندارد، ایمان ندارد. (کافی/2/106)
کرامت انسانی زن، در سایه عفاف او تامین میشود. حجاب نیز یکی از احکام
دینی است که برای حفظ و پاکدامنی زن و نیز حفظ جامعه از آلودگیهای اخلاقی
تشریع شده است. نهضت عاشورا برای احیای ارزشهای دینی بود. در سایه آن حجاب
و عفاف زن مسلمان نیز جایگاه خود را یافت و امام حسین و زینب کبری و
دودمان رسالت علیهم السلام ، چه با سخنانشان، چه با نحوه عمل خویش، یادآور
این گوهر ناب گشتند. زینب کبری و خاندان امام حسین علیهم السلام برای
زنان، الگوی حجاب و عفاف است.
اینان در عین مشارکت در حماسه عظیم و ادای رسالت حساس و خطیر اجتماعی، متانت و عفاف را هم مراعات کردند و اسوه همگان شدند.
امام حسین علیه السلام به خواهران خویش و به دخترش، فاطمه، توصیه فرمود که
اگر من کشته شوم، گریبان چاک نزنید، صورت مخراشید و سخنان ناروا و نکوهیده
مگویید. (1) اینگونه حالات، در شان خاندان قهرمان آن حضرت نبود، به خصوص
که چشم دشمن ناظر صحنهها و رفتار آنان بود.
در آخرین لحظات، وقتی آن حضرت صدای گریه بلند دخترانش را شنید برادرش عباس
علیه السلام و پسرش علی اکبر علیه السلام را فرستاد که آنان را به صبوری
و مراعات آرامش دعوت کنند. (2)
رفتار توام با عفاف و رعایت حجاب همسران و دختران شهدای کربلا و حضرت زینب
علیهاالسلام ، نمونه عملی متانت بانوی اسلام بود. امام سجاد علیهالسلام
نیز تا میتوانست، مراقب حفظ شوون آن بانوان بود. در کوفه به ابن زیاد گفت:
مرد مسلمان و پاکدامنی را همراه این زنان بفرست، اگر اهل تقوایی! (3)
به نقل شیخ مفید: پس از کشته شدن امام حسین علیهالسلام وقتی گذر عمر سعد
نزد زنان و دختران امام شهدا افتاد، زنان بر سر او فریاد زدند و گریستند و
از او خواستند که آنچه را از آنان غارت شده به آنان باز گردانند، تا به
وسیله آنان خود را بپوشانند. (4)
به نقل سید بن طاووس، شب عاشورا امام حسین علیهالسلام در گفت و گو با
خانوادهاش آنان را به حجاب و عفاف و خویشتنداری توصیه کرد. (5) روز
عاشورا وقتی زینب کبری علیهاالسلام ، بیطاقت شد و به صورت خود زد، امام
به او فرمود: آرام باش، زبان شماتت این گروه را نسبت به ما دراز مکن. (6)
در حادثه حمله دشمن به خیمهها و غارت آنچه آنجا بود، زنی از بنی بکر بن
وائل از بانوان حرم دفاع کرد و خطاب کرد که: ای آل بکر بن وائل! آیا دختران
پیامبر را غارت میکنند و جامههایشان را میبرند و شما مینگرید؟ (7)
دختران و خواهران امام، مواظب بودند تا حریم عفاف و حجاب اهلبیت پیامبر
تا آنجا که میشود، حفظ و رعایت شوم. ام کلثوم به مامور بردن اسیران گفت:
وقتی ما را وارد شهر دمشق میکنید از دری وارد کنید که تماشاچی کمتری داشته
باشد. و از آنان درخواست کرد که سرهای شهدا را از میان کجاوههای اهلبیت
فاصله بدهند تا نگاه مردم به آنها باشد و حرم رسول الله را تماشا نکنند و
گفت: از بس که مردم ما را در این حال تماشا کردند، خوار شدیم.! (8)
از اعتراضهای شدید حضرت زینب علیهاالسلام به یزید، این بود که: ای یزید!
آیا از عدالت است که کنیزان خود را در حرمسرا پوشیده نگاه داشتهای و
دختران پیامبر را به صورت اسیر شهر به شهر میگردانی، حجاب آنها را هتک
کرده، چهرههایشان را در معرض دید همگان قرار دادهای که دور و نزدیک به
صورت آنان نگاه میکنند؟! (9)
هدف از نقل این نمونهها نشان دادن این نکته است که هم خاندان امام حسین
علیهالسلام، نسبت به حجاب و عفاف خویش مواظبت داشتند، و هم از رفتار دشمن
در این که حرمت حریم عترت پیامبر را نگاه نداشته و آنان را در معرض تماشای
مردم قرار داده بودند، به شدت انتقاد میکردند.
با آن که زیردست دشمن بودند و داغدار و مصیبتزده از منزلی به منزلی و از
شهری به شهری و از درباری به درباری آنان را میبردند، با نهایت دقت، نسبت
به حفظ شان و مرتبه یک زن پاکدامن و متعهد مراقبت داشتند و در همان حال
نیز از سخنرانیهای افشارگرانه و انجام رسالت و تبیین و دفاع از اهداف شهدا
باز نمیماندند.
حرکت اجتماعی سیاسی، در عین مراعات حجاب و عفاف. و این درسی برای بانوان در همه دورانها و همه شرایط است.
عاشورا تنها مبارزه با شمر و یزید و معاویه نبود بلکه پیام آن مبارزه با
تمام ارزشهای ضد دینی بود. زنان عاشورا با آگاهی از نقش و جایگاه و حفظ
حیای خود در واقعه کربلا حماسه آفریدند.
در شرایطی که امروز غرب با فرهنگی که به خورد زنان و دختران ما میدهد
حجاب و حیا به فراموشی میرود در حالی که در حادثه عاشورا زنان با حفظ حیا
حماسه آفریدند.
جامعهای که حیا نداشته باشد باید بر آن مهر بطلان زده شود زیرا هرگاه حیا
از زنان گرفته شود جامعه سقوط میکند. حفظ حیا و حجاب یک مسئله اعتقادی
است که اگر ریشههای درونی داشته باشد در بیرون ظهور میکند. زنان باید در
پرورش نسلهای آینده و تربیت شیعیان نهایت دقت و توجههای لازم را داشته
باشند. حضرت زهرا سلام الله علیها در لالاییهایی که برای فرزندانشان
میخواندند به نکات ولایتمداری و حقیقتمداری توجه داشتند.
صبوری انسانها را از رذایل دور کرده و آنها را به اخلاص و عرفان نزدیک
میکند. حضرت زینب سلام الله علیها علاوه بر صبر و شکیبایی و مبارزه با
دشمن، جهاد با نفس را در عین سادگی و پوشش رعایت میکرد، پس از اسارت، دشمن
ایشان را در نزد افراد پست و حقیر مورد استهزا قرار داد.
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:44
اهل بیت
*************احادیث امام حسین (ع)***************
امام حسین علیه السلام : لایَحِلُّ لِعَینٍ مُؤمِنَةٍ تَرَى اللّهَ یُعصى فَتَطرِفَ حَتّى تَغَیِّرَهُ ؛
امام حسین علیه السلام :بر هیچ چشم مؤمنى روا نیست که ببیند خدا نافرمانى
مىشود و چشم خود را فرو بندد ، مگر آن که آن وضع را تغییر دهد .
*************احادیث امام حسین (ع)***************
امام حسین علیه السلام : أنَا قَتیلُ العَبَرَةِ لایَذکُرُنی مُؤمِنٌ إلاّ استَعبَرَ ؛
امام حسین علیه السلام :من کشته اشکم ؛ هر مؤمنى مرا یاد کند ، اشکش روان شود .
*************احادیث امام حسین (ع)***************
امام حسین علیه السلام : یا أُختاه لاتَنسینی فی نافِلَةِ اللَّیلِ ؛
امام حسین علیه السلام :اى خواهرم ! مرا در نماز شب فراموش نکن .
*************احادیث امام حسین (ع)***************
امام حسین علیه السلام : مَن عَبَدَ اللّهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللّهُ فَوقَ أمانِیِّهِ و کِفایَتِهِ ؛
امام حسین علیه السلام : هر که خدا را ، آن گونه که سزاوار او است ، بندگى کند ، خداوند بیش از آرزوها و کفایتش به او عطا کند .
*************احادیث امام حسین (ع)***************
امام حسین علیه السلام : لاتَقولُوا بِألسِنَتِکُم ما یَنقُصُ عَن قَدرِ کُم ؛
امام حسین علیه السلام :چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد .
*************احادیث امام حسین (ع)***************
امام حسین علیه السلام : إنَّ حَوائِجَ النّاسِ اِلَیکُم مِن نِعَمِ اللّهِ عَلَیکُم فَلاتَمَلُّوا النِّعَمَ ؛
امام حسین علیه السلام :نیاز مردم به شما از نعمت هاى خدا بر شما است ؛ از این نعمت افسرده و بیزار نباشید .
*************احادیث امام حسین (ع)***************
امام حسین (ع):
« لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب »
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار ، یا صاحب مروت ، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد
(تحف العقول ، ص ۲۵۱)
*************احادیث امام حسین (ع)***************
امام حسین(ع) :
« مَن عَبَدَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللهُ فَوقَ أمانِیهِ وَ کفایتِهِ »
هر که خدا را ، آنگونه که سزاوار اوست ، بندگی کند ، خداوند بیش از آرزوها و کفایتش به او عطا کند.
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:44