اهل بیت
وقتی از دفن جنازه امام حسن علیه السلام در کنار مرقد جد بزرگوارش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم جلوگیری
کردند، امام حسین علیه السلام دستور دادند جنازه را به بقیع منتقل کردند و آن را در کنار قبر جده اش
فاطمه بنت اسد در خاک نهادند. طبق روایت ابن شهر آشوب وقتی امام حسین علیه السلام از دفن
جنازه برادر فارغ شد اشعاری به این مضمون در سوگ برادر بر زبان جاری فرمودند: «حالا
که بدن مطهّر تو را با دست خود کفن کرده، در قبر گذاشتم از این بعد چگونه می توانم شاد
باشم و خود را آراسته سازم یا از زینت ها و امکانات دنیا بهره گیرم؟ من از این به بعد همواره
در سوگ تو اشک خواهم ریخت و اندوهم در فراق تو طولانی خواهد شد. غارت زده کسی
نیست که مالش را به غارتت برده اند؛ بلکه غارت زده کسی است که مصیبت مرگ برادر را
دیده باشد».
behroozraha
سه شنبه 19/10/1391 - 19:4
اهل بیت
چون امام حسن علیه السلام را مسموم کردند و حال او دگرگون شد برادرشان امام حسین علیه السلام به بالین
آن حضرت حاضر شدند. وقتی جویای احوال او گشتند امام حسن علیه السلام فرمودند: «خود را در
اوّلین روز از روزهای آخرت و آخرین روز از روزهای دنیا می بینم». در ادامه، این گونه
وصیت فرمودند: «گواهی می دهم به وحدانیت خدا و این که برای او شریکی نیست و تنها او
سزاوار پرستش است. هرکه اطاعت او را در پیش گیرد رستگار می شود و هرکه نافرمانی اش
کند گم راه می گردد و کسی که از گناهان و تقصیراتش به نزد او توبه کند هدایت می شود. ای
حسین،جنازه مرا در کنار جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دفن کن به شرط آن که کسی مانع این کار
نباشد. اگر تو را از این کار باز داشتند مبادا بر آن پافشاری کنی؛ چون راضی نیستم به خاطر
این کار قطره ای خون به زمین ریخته شود».
behroozraha
سه شنبه 19/10/1391 - 19:3
اهل بیت
حکومت اموی پس از تحمیل صلح بر امام حسن علیه السلام گرچه به بسیاری از اهداف خود رسیده
بود، ولی هم چنان وجود امام حسن علیه السلام مانع از به اجرا درآوردن برخی از نیّات پلید آنان بود.
از جمله اهدافی که معاویه دنبال می کرد تعیین جانشین برای خود بود. وی از اجرای این
تصمیم که برخلاف مفاد صلح نامه او با امام حسن علیه السلام بود وحشت داشت و می دانست که اگر
در زمان حیات آن حضرت به چنین کاری دست بزند، بدون شک با مخالفت شدید حسن بن
علی علیه السلام روبه رو خواهد شد. بر این اساس تصمیم گرفت از هر راه ممکن امام علیه السلام را به
شهادت برساند. پس از بررسی های زیاد جعده همسر امام حسن علیه السلام را مناسب ترین فرد
برای تحقق بخشیدن به این هدف پلید دید. آن گاه به صورت محرمانه و با ارسال صدهزار
درهم به جعده، به او قول داد که اگر امام حسن علیه السلام را به شهادت برساند او را به همسری
یزید درخواهد آورد. بدین وسیله جعده آن حضرت را با ریختن زهر در آب آشامیدنی
مسموم کرد و طولی نکشید بر اثر آن، امام حسن علیه السلام به شهادت رسید.
behroozraha
سه شنبه 19/10/1391 - 19:2
اهل بیت
امام حسن مجتبی علیه السلام در شب نیمه رمضان سال سوم هجری در مدینه چشم به جهان گشود
و حدود هفت سال از دوران زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را درک کرد و پس از آن حضرت حدود
سی سال با پدر بزرگوارشان علی بن ابی طالب علیه السلام ملازمت داشت. بعد از شهادت
امیرالمؤمنان علیه السلام به مدت ده سال عهده دار مقام امامت بودند و در 28 صفر سال پنجاه
هجری در سن 47 سالگی به دستور معاویه بن ابی سفیان و به دست جعده دختر اَشْعَثِ بنِ
قِیس مسموم شد و بر اثر همان زهر به شهادت رسید.
behroozraha
سه شنبه 19/10/1391 - 19:1
اهل بیت
منبع: ahlebayt.porsemani.ir/content نویسنده: حسن مجتبیزاده
چکیده
«محمد(ص) دیوانه نیست؟» عنوان مقالهای است که در یکی از سایتهای اینترنتی
ارائه شده است. در این مقاله نویسنده بر آن است تا پیامبر اکرم(ص) را فردی
معرفی کند که دارای بیماری روانی بوده و ادعای نبوت او به خاطر تلقین
اطرافیانش بوده است. او بر ادعای خود شواهد نازلی را ارائه میدهد.
این نوشتار در پی آن است تا با توجه به زندگی بالنده پیامبر اکرم(ص) و تمسک
به بیانات اندیشمندان غربی در خصوص شخصیت والای پیامبر اسلام، نادرستی و
کذب این سخن را نشان داده و گوشهای از دریای عظیم این شخصیت جاودانه را
برای مخاطب محترم بیان دارد.
مقدمه
در بخش اول این نوشتار تحت عنوان «تحول جاهلیت و دستاورد عظیم» به تعدادی
از شبهات مقاله الحادی «محمد(ص) دیوانه نیست؟» پرداخته شد و در این بخش به
تعدادی دیگر از شبهات مقاله مذکور پرداحته خواهد شد؛ این شبهات عبارتند از:
1- پیامبر، دینی از ناحیه خود نداشت و دین را از یهودیان و صابئین و
مسیحیان آموخته بود؛ اما آنچه میگفت برای مشرکان جدید بود. پیامبر احکام و
دستورات هر دستهای را برای دسته دیگر میگفت. اساسا او نمیتوانست
پیامبری خود را به مشرکان نشان دهد. پیامبران قبلی همه معجزه داشتند اما او
نمیتوانست معجزه بیاورد[!!!].
2- اسلام از زمان پیامبر تاکنون توسط بسیاری از علما و فقها و فلاسفه
غنیسازی شده است و به همین دلیل چهره حقیقی پیامبر قابل شناخت نمیباشد.
باورهای دینی که ما با آنها آشنا هستیم بسیار مضحک است. مثلا مسلمانان
جریان آمدن خدا بر روی زمین و کشتی گرفتن افراد با خدا را -که جزء باورهای
مسیحی است- مضحک میدانند؛ از آن طرف، جریان صحبت حیوانات با پیامبر که در
قرآن مسلمانان بیان شده است نیز مضحک است و پایه علمی ندارد.
افسانههای دروغین
کسانی که شخصیت جهانی دارند برای اینکه آیندگان از خصوصیات زندگی آنها آگاه
شوند، نویسندگان و یاران و علاقهمندان آنها حوادث و تاریخ زندگی آنان را
تا حد امکان ضبط میکنند. تاریخ، شخصیتی مانند پیامبر اسلام را سراغ ندارد،
که خصوصیات زندگی او بسان وی مضبوط باشد و یاران و علاقهمندان او تمام
جزئیات زندگی وی را ثبت و ضبط کنند.
این علاقه همانطور که به ضبط حوادث و جزئیات زندگی پیامبر بزرگ اسلام کمک
نموده، احیانا سبب شده است که پیرایههائی به کتاب زندگی وی بسته شود.
البته این کارها از دوستان نادان دور نیست، تا چه رسد به دشمنان دانا. از
این نظر لازم است که در تحلیل حوادث زندگی وی احتیاط را از دست نداده و از
سنجش حوادث با موازین دقیق تاریخی غفلت نورزیم.[1]
دانشمند مصری دکتر "هیکل" بیان میدارد که گروهی روی عداوت یا دوستی، دروغهائی در تاریخ زندگی آن حضرت وارد ساختهاند.[2]
در برابر این افسانهها، پیشوایان شیعه با تمام قدرت مقاومت کرده و بر همه
قلم سرخ کشیدهاند؛ مثلا آنگاه که زراره از امام صادق(ع) میپرسد چرا
پیامبر آنگاه که جبرئیل بر او نازل شد نترسید و آن را از وسوسههای شیطان
ندانست؟ امام فرمود: خداوند بر پیامبر خود سکینه و آرامش فرستاد و آنچه از
جانب خداوند میرسید به گونهای بود مثل اینکه میبیند.[3]
یکی از معیارهای بسیار مناسبی که در آیین اسلام به منظور تشخیص مطالب جعلی
وجود دارد قرآن است. قرآن معجزهای بینظیر از وقت نزول تا عصر کنونی است
که مطالب آن از گزند پیرایههای مختلف در امان بوده و با ترازوی آن میتوان
درباره مطالب مختلف از جمله نسبتهایی که به انبیاء داده میشود به داوری
پرداخت. قرآن درباره پیامبر اکرم میفرماید: «ما ینطق عن الهوی ان هو الا
وحی یوحی»[4] یعنی سخنان او از روی هوا و هوس نیست و جز به وحی و حقایقی که
از طرف خدای متعال دریافت میکند سخنی نمیگوید. بنابراین جریان "ورقه"،
خودکشی پیامبر بعد از دریافت اولین وحی و ... همه داستانهایی ساختگی
هستند.
اشتباه نویسنده از اینجا ناشی میشود که شواهد ادعای خود را از میان
افسانهها و مطالب ساختگی گزینش کرده است. وی در تحلیل زندگی پیامبر تنها
به این مطالب نادرست بسنده کرده، به سایر مطالب دیگر درباره پیامبر اسلام و
معجزات ایشان و غیره توجهی نکرده است. بدون شک چنین تحلیلی کاملا نادرست
است و هیچگونه ارزش معرفتی درستی در بر نخواهد داشت.
سخن اندیشمندان مغرب زمین درباره پیامبر اسلام
خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران
در این قسمت به برخی از دیدگاهها و داوریهایی که از سر انصاف و آگاهی و
با زبان و قلم اندیشمندان منصف و مستقل مغربزمین منتشر شده است، اشاره
میشود تا بیهمتایی این گوهر هستی بهتر نمایان شود. اینان به ستایشهای
محققانه از شخصیت والای حضرت محمد(ص)، طرد و تکذیب اتهامات عامیانه و کینه
توزانه و دفاع از اوصاف برجسته و کمالات وجودی پیامبر عظیمالشأن اسلام
پرداختهاند.
الف) گوته (شاعر و متفکر آلمانی)
محمد(ص) به عنوان انسانی خارقالعاده، در کتابش قرآن، میراثی جاودانه از
خود به جای گذاشته است. ارزشمندترین گوشه قلبم، مسخر تصویری است از بهشتی
که محمد(ص) در کتابش قرآن، نوید برخورداری از آن را داده است.[5]
ب ) توماس کارلایل (فیلسوف معروف انگلیسی)
محمد(ص) در عربستان از همان کودکی به عنوان شخصیتی امین و صادق، مهربان و
خوشرو ، خوش صبحت، سخی و بلند نظر، با ملاحظه و فروتن شناخته میشد. وی
میافزاید: محمد(ص) انسانی بود حقیقتجو و وفادار. کسی که در رفتار و گفتار
و اندیشههایش جانب صداقت را رعایت میکرد. این فرزند رئوف و دریا دل
کویر نسبتا کم حرف بود. هنگامی که چیزی برای گفتن نبود خاموش میماند، لیکن
به هنگام سخن گفتن، سخنانش بجا عاقلانه و سرشار از صمیمیت بود.[6]
او میگوید: اینها تنها مشتی هتاکی و ناسزاگویی از سوی غرب است که چنین نابهنجاریهای رفتاری را به محمد(ص) نسبت میدهند.[7]
کارلایل به مخاطبان خود این نکته را خاطر نشان میکند که از آغاز تا پایان
حیات هیچگونه تناقضی در رفتار محمد(ص) مشاهده نمیشود. محمد(ص) در سراسر
عمر خود علیه خشونت، بی بند و باری، خود کامگی، جاه طلبی و بی عدالتی
جنگیده بود. محمد(ص) قوانین مدنی و اخلاقی را عرضه کرد تا وحشیگری و ددمنشی
را بر اندازد و بی قانونی و هرج و مرج را با نظم و تمدن جایگزین سازد.
کتابش قرآن بر خلاف اعتقادات رایج در اروپا، اصول ضد اخلاقی و بی بند و
باری را آموزش نمیداد بلکه در حقیقت یک زندگی فوقالعاده کنترل شده، منظم و
اخلاقی را که مطابق با خواست خدا بود، جزء وظایف و تکالیف دینی و انسانی
مسلمانان میدانست.[8]
ج ) کنت دوبولنویلیه
وی در اثر خود تحت عنوان «زندگی محمد(ص)» که در سال 1782 منتشر شد میگوید:
اسلام دینی فطری، اصیل، ساده و منطقی است. همچنین ایشان به تمجید پیامبر
پرداخته و محمد(ص) را به عنوان قانونگذاری روشنفکر و خردمند معرفی میکند
که صداقت و خلوص نیت وی در سادگی و صراحت دینش متجلی بود. او معتقد است که
دو دیدگاه مسیحی نادرست وجود دارد: اول اینکه دین محمد(ص) بر اساس رجوع به
عقل سلیم اروپایی مردود شناخته شده است در حالی که نظامی منطقیتر و
عقلانیتر و قابل قبولتر از دین او از لحاظ عقل و خرد وجود ندارد. دوم
اینکه محمد(ص) فردی غیر عادی و بدون تمدن بوده است. کنت بر این نکته اصرار
دارد که محمد(ص) مردی بود نکته سنج و مردمدار که محسنات، ثبات قدم، شجاعت و
بصیرت را دارا بود. کنت از قوانین و آداب و رسوم و سنن مسلمانان دفاع
میکند و آنها را به عنوان آداب و رسومی خردمندانه و روشن و قابل فهم معرفی
میکند.[9]
د) آر وی سی بادل
او از جمله محققانی است که سالها در بیابان در میان اعراب زیست تا بتواند
احساسات و افکاری را که میتوانست شخصیت محمد(ص) را تحت تاثیر قرار دهد، در
خاطر متصور و مجسم نماید. میگوید: آیا تمسخرهای ضد مسلمانان اروپایی بر
عکس به خودشان بر نمیگردد؟ باید از خود پرسید چطور یک فرد ناسالم میتواند
آیینی از خود به جای بگذارد که پس از مرگ وی اینچنین بالندگی و بسط و
توسعه یابد؟ امروز شمار هواداران دین اسلام هر ساله ربع میلیون افزایش
مییابد.[10]
ه) امیل درمینگهام، تاریخ نویس و خاورشناس فرانسوی
امروز کسی قدرت آن را ندارد که در اخلاص محمد(ص) شک و تردید کند؛ زیرا
زندگی او بزرگترین دلیل بر اعتقاد او به پیامبریاش بود. رسالتی که در راه
آن تمام زحمات را شجاعانه تحمل کرد و با آن همه عظمت و استعداد سرشار و
بصیرت و تسلط بر نفس و اراده قوی و حسن تدبیر که داشت هرگز کسی به خود
اجازه نمیداد چنین انسانی که به او وحی میشود و از مواهب خاصی برخوردار
بود را جزء جنزدگان بداند. آنان که این مرض را به او نسبت میدهند بسیار
در غفلت و خیالند. زیرا زندگی محمد(ص) قبل از بعثت زندگی موزون و منظمی بود
همانگونه که بعد از آن چنین بود.[11]
و) جان دیون پورت دانشمند انگلیسی
بارها گفتهاند محمد (ص) غش کرده است! این از گفتههای بیاساس و نابهنجار
یونانی است که خواستهاند به وسیله تهمت تاثیر عوارض این بیماری، پیام آور
عقاید نوین را لکهدار ساخته و خصوصیات اخلاقی او را مورد نفرت و انزجار
جهان مسیحیت قرار دهند.[12] ما میپرسیم: آیا ممکن است باور کنیم مردی که
چنان اصلاحات بزرگ و پایداری را پدید آورد و مردمی را که قرنها در منجلاب
بتپرستی غوطهور شده بودند و کودکان خود را میکشتند نجات داد، فریب کار
بود یا تمام دوران زندگی او مقرون به نفاق بود؟ هرگز! [13]
چند نکته پایانی
نویسنده مقاله مورد بحث در ضمن نوشتار خود ادعاهای دیگری را بیان میدارد که به صورت کوتاه به اشکالات آنها اشاره میشود:
أ) وی میگوید: علما، فلاسفه و فقها بودهاند که اسلام را غنی کردهاند (و
اصل دین محتوای چندانی نداشته است). این سخن، مدعای بدون دلیل و سخنی
کاملا نادرست است. با رجوع به قرآن کریم و منابع غنی اسلام که از پیامبر
اکرم و اوصیاء او به ما رسیده است محتوای غنی این دین به خوبی روشن میشود.
درست است که در طول تاریخ، عالمان راستین برای حفظ دین و کشف زوایای آن
تلاشهای فراوانی نمودهاند اما همه این تلاشها در جهت پردهبرداری از
حقایق این دین بوده است. عالمان دینی توانستهاند با توجه به اصول و مطالبی
که در این دین بیان شده است پاسخهای مناسب به نیازهای بشر معاصر را
بدهند. هرگز آنها شریعتی را از طرف خود نیفزودهاند بلکه این ویژگی منحصر
به فرد آیین پیامبر است که قادر است بشریت را در همه دورانها و مکانها به
بهترین نحو اداره کند.[14]
ب) جای تعجب است که نویسنده میگوید پیامبر اکرم(ص) نمیتوانسته معجزه
بیاورد. در حالی که اگر ایشان اندکی به کتب تاریخی معتبر مراجعه میکردند
معجزات بسیاری که در حد تواتر از آن حضرت نقل شده را مشاهده میکردند.
معجزاتی مانند اخبار از غیب، شق القمر، معراج به آسمان، مباهله پیامبر با
اهل کتاب و... که از مسلمات تاریخی میباشد.[15] از همه بالاتر «قرآن»،
معجزه جاودانه پیامبر اکرم که در دسترس همگان میباشد و هم اکنون هم ندای
اعجاز و تحدی آن بلند است. چگونه چنین معجزه عظیمی که قرنهاست خود میگوید
ای انسانها اگر در اعجاز من شک دارید دست به دست هم دهید و سورهای مانند
من را بیاورید، از نظر نویسنده مخفی مانده است. بشری که از نظر تکنولوژی و
علم تا آن سطح رشد کرده که نزدیک است در کرات دیگر سکونت کند چگونه در
برابر قرآن ناتوان مانده است؟ آیا همین مطلب، آفتاب روشنی نیست برای کسانی
که به دنبال حقیقت هستند؟ آیا همین دلیل روشن و محکم، کافی نیست تا نویسنده
و انسانهای خفته دیگر را که وجود خدای متعال را انکار میکنند، بیدار
سازد تا بتوانند مسیر حقیقت را بیابند؟
ج) نویسنده ادعا میکند همه باورهای دینی مضحک است. در واقع آنچه مضحک به
نظر میرسد همان خرافات و اضافاتی است که انسانها بر دین حقیقی وارد
کردهاند نه باورهای درست دینی. دین اسلام که دین آخرین فرستاده الهی
میباشد - آن هم بر اساس مذهب اهل بیت پیامبر(ص) - از چنین خرافاتی پیراسته
است. هیچیک از دستورات الهی دین اسلام عقلستیز نیست. هیچ مسالهای در
دین اسلام مخالف عقل نمیباشد (هر چند پارهای از مسائل آن به اعتراف خود
عقل از حیطه درک او خارج است). اسلام عقل را محترم و آن را پیامبر باطنى
خدا مىشمارد. اصول دین جز با تحقیق عقلانى پذیرفته نیست. در فروع دین، عقل
یكى از منابع اجتهاد است. مبارزه اسلام با هر نوع مستى و حرمت استعمال
امور مستكننده مطلقاً، به علت ضدیت با ضد عقل هاست.[16]
د) در باب معجزه و کارهای خارقالعاده و اشکال بر علمی بودن آن باید گفت
حقیقت این است که کارهایی که بشر با ابزار و آلات علمی انجام میدهد
پیامبران میتوانند آن را با عنایت پروردگار بدون اسباب ظاهری و خارجی
انجام دهند. خدایی که تمام هستی از آن اوست و سازنده این نظام شگفتانگیز
است میتواند در این عالم هرگونه تصرفی که اراده کرده است انجام دهد. اساسا
حساب معجزه از حساب علل طبیعی و توانایی بشر جداست و ما نباید توانایی خدا
را مانند قدرت خود محدود بدانیم. زنده کردن مردگان، اژدها شدن عصا، سخن
گفتن با حیوانات و زنده نگاهداشتن یونس در شکم ماهی در قعر دریاها که در
کتاب آسمانی مورد تصدیق قرار گرفته است همه گویای این حقیقت است.
نتیجهگیری
1- درباره پیامبر اکرم(ص) اندیشمندان بسیاری از سراسر جهان با عقاید مختلف
به سخن پرداختهاند و شخصیت والا و آیین بلند او را ستودهاند که نادرستی
اتهامات کینه توزانه به پیامبر را به خوبی روشن مینماید.
2- قرآن و منابع اسلام که از پیامبر اکرم و اوصیاء به ما رسیده است دارای
محتوایی غنی است و گفتار عالمان راستین در جهت پردهبرداری از حقایق این
دین بوده است.
3- در کتب تاریخی معجزات بسیاری در حد تواتر از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که «قرآن» در راس آنها و در دسترس همگان میباشد.
4- هیچ مسالهای در دین اسلام مخالف عقل نمیباشد هر چند پارهای از مسائل آن به اعتراف خود عقل از حیطه درک آن خارج است.
5- حقیقت این است که کارهایی که بشر با ابزار و آلات علمی انجام میدهد
پیامبران میتوانند آن را با عنایت پروردگار بدون اسباب ظاهری و خارجی
انجام دهند. در حقیقت، حساب معجزه از حساب علل طبیعی و توانایی بشر جداست و
ما نباید توانایی خدا را مانند قدرت خود محدود بدانیم.
مطالب مرتبط:
محمد(ص) گوهر بیهمتای هستی (1)
كتابنامه
قرآن كریم
1) رضوانی، علی اصغر؛ پیامبر شناسی و پاسخ به شبهات، قم، ستاره، 1387.
2) سبحانی، جعفر؛ فروغ ابدیت، قم، بوستان کتاب، 1385، چاپ 23.
3) شهید مطهری، مرتضی؛ مجموعهآثار، قم، انتشارات صدرا، 1385ش.
4) صمیمی، مینو؛ محمد(ص) در اروپا، ترجمه عباس مهر پویا، تهران، اطلاعات، 84، دوم.
[1] . آیت الله جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص 221.
[2] . فروغ ابدیت، ص 223.
[3] . همان، ص 226 به نقل از بحار ج 18 ص 262.
[4] . سوره نجم : 3 و 4 .
[5] . محمد(ص) در اروپا، ص 17.
[6] . فروغ ابدیت، ص 346.
[7] . همان، ص 348.
[8] . همان، ص 356.
[9] . محمد(ص) در اروپا، ص 285.
[10]. همان، ص 482.
[11]. حیات محمد(ص)، ص 280-282 ( به نقل از پیامبر شناسی و پاسخ به شبهات، ص 126).
[12]. عذر تقصیر به پیشگاه محمد(ص)، ص 13 ( به نقل از پیامبر شناسی و پاسخ به شبهات، ص 119).
[13]. عذر تقصیر به پیشگاه محمد(ص)، ص 210 با اقتباس.
[14]. برای مطالعه بیشتر به کتاب «اسلام و نیازهای زمان» از استاد شهید مطهری مراجعه شود.
[15]. برای مطالعه در این زمینه به کتاب «اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات»
از شیخ حر عاملی مراجعه شود. ایشان در سه جلد معجزات پیامبر را از شیعه و
اهل سنت نقل کردهاند.
[16]. مجموعهآثار[شهید مطهری]، ج2، ص 245.
behroozraha
دوشنبه 18/10/1391 - 18:53
اهل بیت
نویسنده: حسین بهجتی میبدی - پنجشنبه سیزدهم مهر
منبع: 1391noon-va-alghalam.blogfa.com/post/8
شش قرن بعد از مسیح ، شخصی بزرگ به دنیا آمد
که دنیا را با پدیده های شگرف ، که در همان لحظات اولیه آمدنش بوقوع
پیوست ، متحیر ساخت . آن شخص والا مقام کسی جز حضرت محمد [صلی الله علیه
وآله] نبود . آن محمدی که بعداً بخاطر ادب و احترام و امین بودنش ، نامش
فراگیر آن سرزمینی شد که جز جهل وگمراهی ، نفرت و عداوت ، جنگ و خونریزی در
آن قد علم نکرده بود . آن محمدی که قبل و بعد از بعثتش ، همگان را ، جز
تعداد افرادی که منفعت خود را در خطر می دیدند ، شیفته اخلاق و رفتار و منش
خود کرده بود ، تا آنجاییکه حاضر بودند همه سختیها و مشقت ها را با جان
ودل خریده و هستی خود را بدون چون و چرا در راه او فدا نمایند .
براستی حضرت محمد (ص) چه کرد بر دلهای آنان ؟
آیا او به وسیله خشم و ظلم و شمشیر ، قلبهای مرده را بدست آورد ؟
نه
، این رأفت و مهربانی و عشق ورزیدن پیامبر به خلق بودکه قلبهای مرده را
تسخیر خود کرده و به دنبال خود میکشاند . قلب او چنان سرشار از مهر و محبت
بود که تحمل گمراهی دیگران را نداشته و خود را برای هدایت آنان ، چنان به
رنج و مشقت می انداخت که خدا به او فرمود : «لعلّک باخع نفسک الاّ یکونوا
مؤمنین ؛ ای رسول ما تو چنان در اندیشه هدایت خلقی که خواهی جان عزیزت را
از اینکه ایمان نمی آورند هلاک سازی».(سوره شعراء، آیه 3)
جان های عالم فدای تو ای پیامبر رحمت و مهربانی
چه کنم از اینکه زبانم و سخنم در بیان وصف تو قاصرند
ای
پیامبر عزیز ، حتی انسان های منصف شرقی و غربی که در مورد منش و رفتار تو
مطالعه و تحقیق کردند ، انگشت به دهان ماندند و زبان به تمجید از تو نمودند
. که به چند نمونه از آن اشاره می نمایم .
گوستاولوبون از جمله
خاورپژوهان بلندپایه فرانسوی می نویسد : محمد از اعقاب خاندانی شریف و
برجسته بود. هرچه به چهل سالگی نزدیک می شد بیشتر مجذوب معنویت می گردید .
پیامبر در مدینه یک حکومت اسلامی تشکیل داد و بخش مهمی از وقت خود را صرف
امور اخلاقی، اجتماعی و مناسبات سیاسی و امور نظامی کرد زیرا کار دین و
دنیا را از هم جدا نمی دانست. با آن که پیامبر به تمامی امور رسیدگی می
نمود از فرط فروتنی محبوب همگان بود . باید بگوییم محمد[صلی الله علیه
وآله] از بزرگ ترین مشاهیر تاریخ است. وی درصدد بود قومی را که در توحّش
بودند به سوی معنویت سوق دهد که موفق شد و از این لحاظ بر تمام مصلحان دیگر
رجحان داشت ( ویل دورانت، تاریخ تمدن، بخش اول از عصر ایمان، فصل هشتم )
مونتگمری
وات استاد مطالعات اسلامی و شرق شناسی در دانشگاه ادینبورگ انگلستان بود.
حوزة اصلی مطالعاتش سیرة پیامبراکرم، تفسیر قرآن، فلسفه و عرفان، رابطه
اسلام و مسیحیت و تاریخ جهان اسلام بود. وی در وصف رسول خداصلی الله علیه
وآله می نویسد: درست است که می گویند نارضایتی های اجتماعی و انحطاط
امپراتوری های ایران و روم موجب توسعة اسلام گردید اما نشر و گسترش این
ایین بدون صفات و فضیلت های رسول اکرم امکان پذیر نبود.
( مونتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، ترجمه: اسماعیل والی زاده، ص296ـ294 )
آنه
ماری شیمل محقق و دانشور آلمانی اگرچه مسلمان نبود اما به تمدن و معارف
اسلامی در تمامی ابعاد آن عشق می ورزید. وی یادآور شده است: جنبه ای دیگر
از زندگی پیامبر که امکان دارد با ذائقه غربی ها موافق ننماید، دین و دولت
را درهم آمیختن است و این حالت، برهانی است روشن بر نقش منحصربه فرد محمد،
شاهدی بر عظمت مقامش و حقیقت رسالتش. مگر می شود خداوندی که او را به سوی
مردم مبعوث کرد در دلش نیافکند که امتش را به نیکوترین وجه هدایت کند. (آنه
ماری شیمل، محمدرسول خدا، ترجمه: حسن لاهوتی، ص 91-90 )
اشپولر در
زمینة مباحث شرقی از مراکز علمی چندین کشور موفق به اخذ درجة دکترا گردید.
وی به پانزده زبان آشنایی کامل داشت و از جمله مستشرقان آلمانی است که
دربارة فرهنگ و ملل اسلامی در خاورمیانه و سایر قلمروهای جهان اسلام
تحقیقات و مطالعاتی انجام داد. وی در دانشگاه برلین، مونیخ، گوتینگن و
هامبورگ استاد رسمی کرسی اسلام شناسی و تاریخ مناطق شرقی بود. وی می نویسد :
مشاجرات و تردیدهای ادوار نخستین مسیحیان که سیمای حضرت محمد را برخلاف
حقیقت آن چه بود، نشان می دادند، بی چون و چرا باطل است و در این که محمد
نسبت به رسالت پیامبری خویش صادق بوده، هیچ گونه تردیدی وجود ندارد. هیچ کس
نمی تواند منکر شود که ظهور آن حضرت جلوی بسیاری از خلاف ها و افراط کاری
ها را که در جوامع آن روز رایج بود گرفت و از همان مراحل نخست سیمایش در
جوامع اسلامی مورد تجلیل و تکریم قرار گرفت و عصمت و لغزش ناپذیری او امر
مسلمی گردید و کردار و رفتارش به عنوان نمونه عالی نگریسته می شود (برتولد
اشپولر، جهان اسلام، ترجمه: دکتر قمرآریان، ص42ـ41 )
همانطورکه
ملاحظه دارید در این چند دهه اخیر افرادی هستند که با کتاب ،کارکاتور و
فیلم های مزخرف و بیهوده ، سعی در خاموش نمودن نور خدا ، بادهان نجس خود
هستند که باید به آنها بگوئیم زهی خیال باطل ، و اینان همان کور دلان و
دشمنان قسم خورده ای هستند که خدا در قرآن به آنان اشاره فرموده است ، یعنی
یهودیان صهیونیست ، و کاملا مثل روز روشن است که آنان هیچ غلطی نمی توانند بکنند ،
تا آنجایی که خودشان هم به این امر واقفند ولی جای بسی سوال است ، که چرا
در تکرر این اهانت ها هنوز کوشا هستند ؟
انشالله به زودی زود م-ح-م-د
عصر ما هم ظهور خواهد کرد و در کنار چهره دلربایش به سخنان روح انگیزش گوش
جان سپرده و مدام ، درحین ریختن اشک شوق ، به او بگوئیم خدا را شکر که این جمعه
آمدی و پرده از چهره گشادی و دیگر از غم هجران تو سخنی نمیگوئیم
behroozraha
دوشنبه 18/10/1391 - 18:48
اهل بیت
در كنار رفتارهاى قرآنى امام حسن مجتبىعلیه السلام، از دیدگاههاى حضرت
پیرامون قرآن هم نباید غافل ماند. حسن بن علىعلیهما السلام گاه از نقش
راهنمایى قرآن سخن مىگوید، زمانى از تفسیر و شیوهها و نبایدهایش سخن
مىگوید. از تأثیر آن در جلاى سینهها، تأثیرش در قیامت و احوال مؤمنان و
شرایط تمسّك به قرآن و... سخن دارد. گوشههایى از این بخشها را مىخوانیم:
الف) قرآن؛ ثقل اكبر
امام
حسنعلیه السلام بعد از بیعت مردم، فرمود: ما حزب پیروز خداییم.
نزدیكترین خاندان پیامبریم. اهلبیت پاكیزه و پاك اوییم و «احدالثقلین
الّذین خلّفهما رسول اللّهصلى الله علیه وآله وسلم فىامّته والثانى كتاب
اللّه فیه تفصیل كل شىء «لایأتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه»1؛ و یكى
از آن دو گرانسنگ هستیم كه رسول خدا در امّت خود به یادگار نهاد و دومى
آن، كتاب خداست كه «در آن بیان هر چیز است و از پیش روى آن و از پشت سرش
باطل به سویش نمىآید.»ب) قرآن؛ امام هدایت
امام حسنعلیه السلام
فرمود: «ما بقى فىالدنیا بقیّة غیرهذا القرآن فاتّخذوه اماماً یدلّك على
هداكم و إنّ احقّ النّاس بالقرآن من عمل به و إن لم یحفظه و أبعدهم منه من
لم یعمل به و إن كان یقرأه2؛ در دنیا غیر از این قرآن چیزى نمانده است. پس
آن را امام خود قرار دهید تا شما را به هدایت راهنمایى كند. سزاوارترین
مردم به قرآن كسى است كه به آن عمل كند، هرچند آن را حفظ نكرده باشد و
دورترین فرد از قرآن كسى است كه به آن عمل نكند، هرچند آن را بخواند.»
ج) قرآن در قیامت
امام
حسنعلیه السلام فرمود: «إنّ هذا القرآن یجىء یوم القیامة قائداً و
سائقاً یقود قوماً الى الجنّة أحلّوا حلاله و حرّموا حرامه و آمنوا
بمتشابهه و یسوق قوماً الى النّار ضیّعوا حدوده و احكامه و استحلّوا
محارمه3؛ این قرآن در روز قیامت در حالى كه راهبر است مىآید؛ مردمى را كه
حلال قرآن را، حلال و حرام آن را، حرام گرفتهاند و به متشابه آن ایمان
آوردهاند، به بهشت رهنمون مىشود و مردمى را كه حدود و احكامش را ضایع
كردهاند و حرامهایش را روا شمردهاند، به آتش مىاندازد.»
د) قرآن؛ شفاى سینهها
از
امام حسنعلیه السلام است كه فرمود: «إنّ هذا القرآن فیه مصابیح النّور و
شفاء الصّدور فلیجل جال بضوءه و لیلجم الصّفة قلبه، فانّ التّفكیر حیاة
القلب البصیر كما یمشى المستنیرفى الظلمات بالنّور4؛ چراغهاى نور و شفاى
سینهها در این قرآن است. پس باید سالك، در نور آن راه بپیماید و با این
ویژگى، دل خود را لگام زند؛ زیرا این اندیشیدن حیات دل بیناست، همان گونه
كه آدمى در تاریكىها با نور روشنایى مىگیرد.»
ه.) قرآن؛ طرف محاسبه و حجّت
كسى
از امام حسنعلیه السلام تقاضاى اندرز كرد... امام فرمود: با نعمتهاى
خداوندى خود را بازدارید و از اندرزها سود برید كه خدا براى پناهجوئى و
یاورى كافى است. «وكفى بالكتاب حجیجاً و خصیماً و كفى بالجنّة ثواباً
و...5؛ و قرآن حجّت و طرف محاسبهاى تمام است و بهشت براى ثواب و...»و) شرط
آویختن به قرآن
امام حسنعلیه السلام در ضمن موعظهاى طولانى پیرامون
تمسّك به قرآن فرمود: «واعلموا علماً یقیناً أنّكم لن تعرفوا التقى حتّى
تعرفوا صفة الهدى و لن تمسّكوا بمیثاق الكتاب حتّى تعرفوا الذى نبذه و لن
تتلوا الكتاب حقّ تلاوته حتّى تعرفوا الذى حرّفه فاذا عرفتم ذلك عرفتم
البدع والتكلّف و رأیتم الفریة على اللّه و التحریف و رأیتم كیف یهوى من
یهوى و...6؛ یقین داشته باشید تا ویژگى هدایت را نشناسید، تقوا را نخواهید
شناخت و تا آنانى را كه قرآن را پشت سر انداختید، نشناسید، به پیمان قرآن
نتوانید آویخت و تا تحریف كنندگان قرآن را نشناسید، آن را چنان كه حقّ
تلاوت آن باشد، نخواهید خواند. پس وقتى اینها را شناختید، بدعتها و
پیرایهها را نیز خواهید شناخت و افتراها بر خدا و تحریف را مىبینید و پى
مىبرید آن كه سقوط كرد، چگونه سقوط نمود.»ز) حرمت تفسیر به رأى
از
نگاه امام حسنعلیه السلام «تفسیر» باید روشمند باشد. بر این اساس، «تفسیر
به رأى» حرام است. «من قال فى القرآن برأیه فأصاب فقد أخطاء7؛ هركسى درباره
قرآن با رأى خود سخن گوید و به حق باشد، باز گناه كرده است.»ح) پیرامون
تلاوت قرآن
از امام حسنعلیه السلام است كه: «من قرأ القرآن كان له
دعوة مجابة امّا معجّلة و امّا مؤجّلة8؛ هركس قرآن بخواند، یك دعاى مستجاب
دارد؛ دیر یا زود.» و فرمود: «من قرأ ثلاث آیات من آخر سورة الحشر اذا أصبح
فمات من یومه ذلك طبع بطابع الشّهداء و إن قرأ اذا أمسى فمات فىلیلته طبع
بطابع الشهداء9؛ هركسى هنگام صبح سه آیه آخر سوره حشر را بخواند، و در آن
روز بمیرد، مُهر شهدا خواهد خورد و چون شب شود و بخواند و بمیرد، نیز ممهور
به مهر شهدا مىشود.»
پىنوشتها:
1.بحارالانوار،ج 43، ص 359؛ شیخ طوسى، ص691.
2. كشف الغمّه، ج 1، ص 573؛ ارشادالقلوب، ص 79.
3. بحارالانوار، ج 78، ص 112 و ج 92، ص 32؛ كشف الغمّه، ج 1، ص 573.
4. بحارالانوار، ج 78، ص 112 و ج 92، ص 32.
5.تحف العقول، ص236؛ بحارالانوار،ج 78،ص109.
6. تحف العقول، ص 227.
7. كشف الغمّه،ج 1، ص 573؛ ارشاد القلوب، ص 79.
8. بحارالانوار، ج 92، ص 204.
منبع:
با تلخیص از مجله كوثر شماره ( 62) ، محمد عابدى، تنظیم برای تبیان توسط شکوری
behroozraha
دوشنبه 18/10/1391 - 18:43
اهل بیت
فرزند گرامی رسول الله و نخستین نوهی او در مقدسترین ماههای سال قمری یعنی پانزدهم رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود.
امام مجتبی علیه السلام در دامان حضرت
زهرا (س) بزرگ شد. او از همان دوران كودكی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی
با حافظهی نیرومندش، آیاتی را كه بر پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نازل
میشد، میشنید و همه را حفظ میكرد و وقتی به خانه میرفتبرای مادرش
میخواند و حضرت فاطمه (س) آن آیات و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله
را برای حضرت علی علیه السلام نقل میكرد و علی علیه السلام به شگفتی
میپرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه میفرمود: از حسن
علیه السلام شنیدهام.
به داستانی در این مورد توجه كنید:
«روزی علی علیه السلام پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت میكند.
امام حسن علیه السلام به خانه آمد و خواست
آیات قرآن را برای مادرش بخواند; ولی زبانش به لكنت افتاد و از گفتار باز
ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت: مادر جان! گویا شخصیتبزرگی در این
خانه است كه شكوه وجودش، مرا از سخن گفتن باز میدارد». behroozraha
دوشنبه 18/10/1391 - 18:40
اهل بیت
یكی دیگر از صفات برجسته ی امام مجتبی علیه السلام انفاق و بخشش بیسابقه ی اوست.
تاریخ نگاران نوشته اند: امام حسن علیه
السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار دارایی اش را
به دو نصف كرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق
كرد.
امام حسن علیه السلام ملجأ درماندگان،
آرام بخش دلهای دردمندان و امید تهیدستان بود، هیچ گاه نشد كه فقیری به
حضور آن بزرگوار برسد و دست خالی برگردد. در همین مورد نقل كرده اند: مردی
به حضور امام حسن علیه السلام آمد و اظهار فقر و حاجت كرد. امام حسن علیه
السلام دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه ی پانصد دینار به او بدهند.
مرد سائل حمالی را صدا زد كه پول هایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه
السلام پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای كرایه به
آن مرد بده. behroozraha
دوشنبه 18/10/1391 - 18:38
اهل بیت
امام حسن علیه السلام در طول زندگی پر
بركتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر می داشت و شیوه ی برخوردش
با عموم مردم - حتی دشمنان - چنان جالب و زیبا بود كه همه را به خود جذب
می كرد.
مورخین نوشته اند «روزی امام مجتبی علیه
السلام سواره از راهی می گذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا
گفت. وقتی كه فحش هایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او كرده و سلامش
كرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فكر می كنم در این جا غریب هستی... اگر از
ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم كرد. اگر گرسنه ای سیرت می كنیم، اگر
برهنه ای م یپوشانیمت، اگر نیازی داری، بی نیازت میكنیم، اگر از جایی
رانده شدهای پناهت میدهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می كنیم،
هم اینك بیا و مهمان ما باش. تا وقتی كه اینجا هستی مهمان مایی...
مرد شامی كه این همه دلجویی و محبت را از امام مشاهده كرد به گریه افتاد و گفت:
«شهادت می دهم كه تو خلیفه ی خدا روی زمین
هستی و خداوند بهتر میداند كه مقام خلافت و رسالت را در كجا قرار دهد. من
پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اكنون تو را
محبوبترین خلق خدا می دانم.
آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی كه در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود. behroozraha
دوشنبه 18/10/1391 - 18:35