• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1295
تعداد نظرات : 925
زمان آخرین مطلب : 4773روز قبل
دعا و زیارت

شمس الله صفرلكى

در ميان خانواده امام رضا(ع)و در محافل شيعه از حضرت امام‏جواد(ع)به عنوان مولودى پرخير و بركت‏ياد مى‏شود; چنان كه‏صنعانى مى‏گويد: روزى در محضر امام رضا(ع)بودم. فرزندش ابوجعفررا كه خردسال بود. آوردند. امام فرمود: اين مولودى است كه‏براى شيعيان ما با بركت‏تر از او زاده نشده است.

شايد چنين تصور شود كه امام جواد(ع)ازامامان قبلى براى‏شيعيان بابركت‏تر بوده است. اين مطلب قابل قبول نيست. بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قراين نشان مى‏دهد. تولد حضرت‏جواد(ع)در شرايطى صورت گرفت كه خير و ركت‏خاصى براى شيعيان به‏ارمغان آورد. عصر امام رضا(ع)مشكلات خاص خود را داشت و حضرت‏رضا(ع)در معرفى امام بعدى با مسايلى رو به رو گرديد كه در عصرامامان قبل سابقه نداشت. از يك سو، پس از شهادت امام‏كاظم(ع)گروهى كه به «واقفيه‏» معروف شدند. بر اساس‏انگيزه‏هاى مادى، امامت امام رضا(ع)را منكر شدند و از سوى ديگر،امام رضا(ع)تا حدود چهل و هفت‏سالگى داراى فرزند پسر نشد. چون‏احاديث رسيده از پيامبر(ص)حاكى بود كه امامان دوازده نفرند ونه نفر آنان از نسل امام حسين(ع)خواهند بود، فقدان فرزند براى‏امام رضا(ع)هم امامت‏خود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسش‏رو به رو مى‏ساخت. واقفيان نيز اين موضوع را دستاويز قرار داده،امامت امام رضا(ع) را انكار مى‏كردند. اعتراض حسين بن قياماى‏واسطى به امام هشتم(ع)در اين باره و پاسخ آن حضرت، بر درستى‏اين سخن گواهى مى‏دهد. ابن قياما كه از سران واقفيه بود. درنامه‏اى امام رضا(ع)را عقيم خواند و نوشت: چگونه ممكن است امام‏باشى در صورتى كه فرزند ندارى؟ امام در پاسخ فرمود: از كجامى‏دانى من داراى فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا، بيش از چندروز نمى‏گذرد كه خداوند پسرى به من عطا مى‏فرمايد و اين پسر، حق‏را از باطل جدا مى‏كند.

خطر ديگرى كه در اين مقطع حساس شيعيان را تهديد مى‏كرد، قدرت‏گرفتن مذهب «معتزله‏» بود. مكتب اعتزال به مرحله رواج و رونق‏گام نهاده بود و حكومت وقت نيز از آنان پشتيبانى مى‏كرد. معتزليان دستورها و مطالب دينى را به عقل خود عرضه مى‏كردند. آنچه عقلشان صريحا تاييد مى‏كرد، مى‏پذيرفتند و بقيه را انكارمى‏كردند. چون نيل به مقام امامت امت در سنين خردسالى با عقل‏ظاهر بين آنان قابل توجيه نبود، پرسشهاى دشوار و پيچيده‏اى مطرح‏مى‏كردند تا به پندار خود آن حضرت را در ميدان رقابت علمى شكست‏دهند. البته امام جواد(ع)با پاسخهاى قاطع از اين مناظره‏هاسربلند برون آمده، هرگونه ترديد در مورد امامت‏خود را از بين‏برد و اصل امامت را تثبيت كرد. به همين خاطر، در زمان امام‏هادى(ع)اين موضوع مشكلى ايجاد نكرد; زيرا براى همه روشن شده‏بود كه در برخوردارى از اين منصب الهى، خردسالى تاثيرى ندارد.

چهارشنبه 1/1/1386 - 17:9
آموزش و تحقيقات

بسم الله الرحمن الرحيم
نوروز وسالگرد هجرت پيامبر اسلام محمدبن عبدالله(ص)
را به همه ايرانيان وفارسي زبانان در ساير كشورهاي عالم
و همه علاقمندان به ايران و ايراني و اسلام و مسلماني تبريك وتهنيت عرض نموده وبراي همه آنها از خداوند متعال
آرزوي سلامت و بهروزي و پيروزي وسعادت در دنيا و عقبي
داريم.و اميدواريم با وحدت كلمه خويش بيش از پيش موفق
باشند.
اجركم عندالله:
وبلاگ معلم
Moallem weblog
                                                                                 .
وزيرآموزش وپرورش مهندس فرشيدي:
ضرورت داردنيازهاي آموزش وپرورش به يكايك نمايندگان
منتقل شودچراكه غفلت ازجايگاه آموزش وپرورش.بيتفاوتي
به تعليم وتربيت رادرپي خواهد داشت.
وزيرآموزش وپرورش گفت:شوروشعور يك ملت به اقتدار و
توانمندي آموزش و پرورش آن بستگي دارد . اما فكر هاي ساده به تجزيه و تحليل هاي مادي روي مي اورندوازآنجاكه
كارمعلم باقالب و انديشه انسانهاست. ارزش آن براي دارند
گان ديدگاه مادي ملموس نيست.
فرشيدي با بيان اينكه : كار آموزش و پرورش عمران دل و
انديشه است گفت:
سوخت هاي فسيلي فاني است و روزي تمام ميشود اما
اين انديشه است كه هميشه باقي مانده است.
برگرفته از:گاهنامه نگاه وزارت آموزش وپرورش
                                                                                  .
وبلاگ معلم.ضمن تبريك سال نو به مهندس فرشيدي وتشكر از زحمات ايشان از وزير محترم آموزش وپرورش تقاضا مينمايدكه:
به فرموده ريئس جمهورمحبوب دكتراحمدي نژاد در اوائل
مسئوليت درشبكه خبر بذل توجه فرمايند"يك معلم بازنشته
درآموزش وپرورش280000تومان دريافتي دارد درحالي كه
فردي با همين مدرك در وزارت علوم1280000تومان دريافت
ميدارد"
نظر رئيس جمهورمحبوب ماهماهنگ سازي اينهابودپس شماهم همين مسير"هماهنگ سازي وزارتخانه هاي آموزشي"علوم وآموزش وپرورش را تعقيب نمائيد.
انشاءالله خداوند نصرت به شما و رياست جمهوري عطاكند.
اما در تائيد فرمايشات شماوحضرت آيت الله العظمي جوادي كه فرمودند:آموزش وپرورش عنصر محوري نظام است.
سروران عاليقدر براي يك كارخانه چه كارها ميكنيم تا به
نتيجه ميرسد.براي انرژي صلح آميز35سال سرمايه گذاري
ميكنيم تا به اينجا ميرسيم.
آيا اين محورنظام ارزش آنرا ندارد تابراي آن سرمايه گذاري
جانانه كنيم. تا نتيجه آنرا 35سال بعد ببينيم.
همه انحرافات جامعه امروزما ريشه دربيتفاوتي دارد كه در
آموزش وپرورش ايجاد شده است.
بيتفاوتي ما در20سال گذشته نسبت به آموزش و پرورش
امروز ثمرداده است وسبب بيتفاوتي نسل امروزشده است
بسياري از افراد در ديگرجاهها شايد سالي يكبارهم برديگر
اقشار مخصوصا دانش آموزان الگو نمي شوند.
امااين معلم الگوي هرروز حوانان ودانش آموزان است.
پس اگر به نان شبش محتاج باشد.جوان ميفهمد وبه درس
وتحصيل كم توجه شده وبدنبال كارهاي كاذب ميرود.
(مسئله اي كه امروزعيان است پس چه حاجت..............).
جلوي ضرر هروقت گرفته شود منفعت است پس بايد جدي
بود وببينيد وزير وقت علوم چه كردند كه موفق شدندشما
هم راه ايشان را به ياري رهبر معظم انقلاب اسلامي ادامه
دهيد.
درمقايسه دبيرستانهاي امروزما ودانشگاههاخود شماتوجه
داريد كه جوان دبيرستاني امروزنگهداري و ساختنش خيلي
سختراست.چراكه دردانشكاه راه خودرا يافته وازهمه طرف
دست استاد نسبت به اوبازاست ودرنتيجه تعامل آسانتربجا
ميايد ولي در دبيرستانهاي ما يك دبير رياضي يا فيزيك و.....
چه بايد بكشد تاآموزش صورت گيرد.شماخود در دبيرستانها
تدريس كرده ايد پس آنچه گفته ميشود را به عينه ديده ايدو
ميتوانيدهم ازنظر وجداني درك نمائيدو هم شاهدمادر پيش
ديگران و هيئت دولت و رئيس جمهور محبوبمان باشد.
ان تنصرالله ينصركم و يثبت اقدامكم
وبلاگ معلم
Moallem weblog
اجركم عندالله
God prize you
 

چهارشنبه 1/1/1386 - 17:6
دعا و زیارت

بزرگداشت نهضتهاى شيعى

حسين بن على مشهور به شهيد فخ نواده حضرت مجتبى(ع) در زمان‏يكى از خلفاى بنى عباس به نام هادى عباسى قيام كرد. ياد و نام‏او سندى بر محكوميت‏بنى عباس تلقى مى‏شد و حماسه نهضتهاى شيعى‏عليه خلفاى عباسى را در خاطره‏ها تجديد مينمود.

در حمايت ازاين شهيد انقلابى روايتى نيز از امام جواد(ع) مى‏خوانيم: «پس‏از فاجعه كربلا هيچ فاجعه‏اى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده‏است.» يكى از نويسندگان در حكمت نقش انگشترى امام جواد(ع)«نعم‏القادر الله‏» مى‏نويسد: بعد از آن كه «مامون‏» همه‏انقلابها را سركوب نموده و تمامى صداها را خفه كرد. طبيعى بودكه مامون و عباسيان و يارانشان احساس كنند كه به نهايت‏آروزيشان رسيده و به ارزشمندترين آرمانهايشان كه عبارت بود ازمحكم ساختن پايه‏هاى حكومت و سلطنتشان به طورى كه ديگر هيچ‏نيرويى توان ايستادن در برابر جبروت و سركشى آنان نداشته اشددست‏يافته‏اند ولى مى‏بينيم كه بعد از اين همه، نقش انگشترى‏امام جواد(ع) در برابر تمامى تصورات آنان قد علم مى‏كند وتمامى مظاهر و سركشى و ستم آنان را محكوم مى‏كند آن نقش اين‏جمله است «نعم القادرالله‏» چه نيكو توانمندى است‏خدا.

و در اين راستاست كه معتصم پس از اين كه از مردم بيعت‏براى‏خود گرفت جوياى حال امام جواد(ع) شد و دستور داد كه امام‏جواد(ع) و همسرش ام الفضل را به بغداد فرا خوانند. زيرا كه‏حضور و نام و ياد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگى و عزت‏ايمان است و جلوه امامت و وصايتش مهر باطلى است‏بر خلافتهاى‏باطل بنى عباس.

درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه(ع) آن هنگام كه باميلادش جلوه زيباى مبارك‏ترين مولود را رقم زد و آن هنگام كه باقامت زيباى امامت‏خويش قيامتى از شكوه و جلال و عظمت الهى رامتجلى ساخت و آن زمان كه در آخر ذى قعده سال 220 هجرى ديده ازجهان فرو بست و با غروب غمگنانه و افتخار آفرين خويش تجلى بخش‏آيات جهاد و شهادت گشت

چهارشنبه 1/1/1386 - 16:51
دعا و زیارت

برترى دانش و تفوق علمى

دومين عامل شهادت امام جواد(ع) را مى‏توان حضور قوى و كار آمدحضرت در صحنه‏هاى علمى و برترى دانش آن حضرت بر شمرد زيرا كه‏اين امر ناتوانى خليفه را در مقابل امام جواد(ع) كه بسيارى‏خلافت را حق آنان مى‏دانستند به نمايش مى‏گذاشت. و ضعف بنيه علمى‏دانشمندان دربارى را هر چه بيشتر آشكار مى‏ساخت كه از ميان‏مباحثات متعدد حضرت يكى از آنها را برگزيده و نقل مى‏كنيم.

«زرقان‏» كه با «ابن ابى داود» دوستى و صميميت داشت مى‏گويديك روز ابن ابى داود از مجلس معتصم باز گشت، در حالى كه به‏شدت افسرده و غمگين بود علت را جويا شدم گفت: امروز آرزو كردم‏كه كاش بيست‏سال پيش مرده بودم پرسيدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچه‏از ابوجعفر «امام جواد(ع‏») در مجلس معتصم برسرم آمد. گفتم:

جريان چه بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف كرد و از خليفه‏«معتصم‏» خواست كه با اجراى كيفر الهى او را پاك سازد. خليفه‏همه فقها را گرد آورد و محمد ابن على «حضرت جواد(ع‏») را نيزفراخواند و از ما پرسيد دست دزد از كجا بايد قطع شود؟ من‏گفتم: از مچ دست. گفت: دليل آن چيست؟ گفتم: چون منظور از دست‏در آيه تيمم «فامسحوا بوجوهكم و ايديكم‏»،صورت و دستهايتان‏را مسح كنيد» تا مچ دست است. گروهى از فقها در اين مطلب بامن موافق بودند و مى‏گفتند: دست دزد بايد از مچ قطع شود ولى‏گروهى ديگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دليل‏آن را پرسيد گفتند: منظور از دست در آيه شريفه وضوء:

«فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق‏» صورتها و دستهايتان‏را تا آرنج‏بشوييد. تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمد ابن‏على امام جواد(ع) كرد و پرسيد: نظر شما در اين مساله چيست؟

گفت: اينها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار كرد و قسم‏داد كه بايد نظرتان را بگوييد. محمد بن على (ع) گفت: چون قسم‏دادى نظرم را مى‏گويم. اينها در اشتباه‏اند. زيرا فقط انگشتان‏دزد بايد قطع شود و بقيه دست‏بايد باقى بماند. معتصم گفت: به‏چه دليل؟

گفت: زيرا رسول خدا(ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق‏مى‏پذيرد. بنابراين اگر دست دزد از مچ يا آرنج قطع شود دستى‏براى او نمى‏ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نيز خداى متعال‏مى‏فرمايد: «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» سجده‏گاهها از آن خداست. پس هيچ كس را همراه با خدا مخوانيد. ابن‏ابى داود مى‏گويد: معتصم جواب محمد بن على را پسنديد دستور دادانگشتان دزد را قطع كنند و من همانجا آرزوى مرگ كردم. پس ازسه روز ابن ابى داود به حضور معتصم مى رسد و مى‏گويد: به معتصم‏گفتم خير خواهى براى اميرالمومنين بر من واجب است و من در اين‏جهت‏سخنى مى‏گويم كه مى‏دانم با آن به آتش جهنم مى‏افتم. معتصم‏گفت آن سخن چيست؟ گفتم:

چگونه اميرالمومنين براى امرى از امور دينى كه اتفاق افتاده‏است‏به خاطر گفته مردى كه نيمى از مردم به امامت او معتقدند وادعا مى‏كنند او از اميرالمومنين شايسته‏تر به مقام اوست، تمامى‏سخنان آن علماء و فقها را رها كرده و به حكم آن مرد حكم كرد؟

پس رنگ معتصم تغيير كرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را دربرابر اين خيرخواهيت‏به تو پاداش نيك عطا كند و پس از آن بودكه تصميم به شهادت امام (ع) گرفت.

چهارشنبه 1/1/1386 - 16:50
دعا و زیارت

تقواى الهى و عدم همراهى با فساد در بار

مى‏دانيم كه يكى از القاب آن حضرت «تقى‏» است و اين به خاطره‏جلوه و ظهور خاصى است كه تقواى الهى آن امام همام در اجتماع‏آن روز نموده و جهانى از پاكى و عفاف و تقوا را فرا راه‏ديدگان قرار داده بود و الا تمامى معصومين بر خور دار از صفت‏تقوا و عصمت الهى هستند چنانكه همه «صادق‏» راستگو و«كاظم‏» فرو برنده خشم و «زين العابدين‏» زيباترين روح‏پرستنده‏» هستند.

اما فرهنگ القاب معصومين ريشه‏اى اجتماعى وبرخاسته از عنايت الهى دارد كه لقب «تقى‏» نيز از اين مقوله‏است نگاهى به شرايط اجتماعى آن بزرگوار و وضعيت درباريان مارا بدين نكته رهنمون مى‏كند كه دشمن تلاشى پيگير داشت تا به‏گمان خود آن حضرت را با عياشيها و فساد دربار براى يك بارهم‏كه شده است آلوده كند و در نتيجه آن حضرت را از چشم شيعيان وطرفدارانش كه او را به خاطر پاكى و طهارت الهى‏اش مى ستودندساقط كند و حتى مامون براى كشاندن آن حضرت به بزم درباردخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در اين جهت دستورلازم را نيز صادر كرد. اما راه بجايى نبرد و پاكى و تقواى‏امامت‏بر انديشه باطل مامونى پيروز گشت و نورانيتى مضاعف‏يافت. اين بار كافى است روايت ذيل را مرور كنيم.

ابن شهرآشوب در كتاب «مناقب‏» از محمد بن ريان نقل مى‏كند كه‏مامون درباره امام محمد تقى(ع) به هر نيرنگى دست زد شايدبتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنيا نمايد و به فسق و لهواو را متمايل كند به نتيجه‏اى نرسيد تا زمانى كه خواست دخترخود را به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد كنيزك اززيباترين كنيزكان را بگمارند تا زمانيكه امام جواد(ع) براى‏حضور در مجلس دامادى وارد مى‏شود با جامهاى جواهر نشان از اواستقبال كنند كنيزان به آن دستور العمل رفتار كردند ولى حضرت‏توجهى به آنها ننمود

و مردى بود به نام «مخارق‏» كه آوازه‏خوان بود و بربط نواز و ريشى دراز داشت. مامون او را طلبيد واز او خواست كه تلاش خود را جهت متمايل نمودن امام به امورمزبور بكار گيرد. مخارق به مامون گفت اگر ابوجعفر(ع) كمترين‏علاقه‏اى به دنيا داشته باشد من به تنهايى مقصود تو را تامين‏مى‏كنم. پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند كرد بگونه‏اى‏كه اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع كرد به نواختن عود و آوازخوانى. ساعتى چنين كرد ولى ديد حضرت جواد(ع) نه به سوى او ونه به راست و چپ خود هيچ توجهى ننمود. سپس سربرداشت و رو به‏آن مرد كرد و فرمود، «اتق الله ياذاالعثنون‏» از خدا پروا كن‏اى ريش دراز پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از كارافتاد تا آن كه بمرد. مامون از او پرسيد تو را چه شد؟ گفت:وقتى كه ابو جعفر(ع) فرياد بركشيد آن چنان هراسيدم كه هرگز به‏حالت اول باز نخواهم گشت.

روايت فوق بيانگر عمق توطئه مامون‏جهت نشانه گرفتن تقواى الهى امام جواد(ع) مى‏باشد كه عصمت الهى‏امام جواد(ع) نقشه‏هاى آنان را نقش بر آب مى‏نمود. و در همين‏راستا سخن ديگرى كه از «ابن ابى داود» نقل شده است كه درجمع اطرافيان خود گفت:

خليفه به اين فكر افتاده است كه ابوجعفر(ع) را براى شيعيان وپيروانش به صورت زشت و مست نا متعادل آلوده به عطر مخصوص زنان‏نمودار كند. نظر شما در اين باره چيست؟ آنها مى‏گويند اينكاردليل شيعيان و حجت آنرا از بين خواهد برد اما فردى از ميان‏آنان‏مى‏گويد جاسوسهايى از ميان شيعيان برايم اين چنين خبرآورده‏اند كه شيعيان مى‏گويند در هر زمان بايد حجتى الهى باشد وهرگاه حكومت متعرض فردى كه چنين مقامى نزد آنان دارد بشود خودبهترين دليل ست‏بر اينكه او حجت‏خداست. پس از آن «ابن ابى‏داود» خبر را به خليفه منتقل مى‏كند دراين هنگام خليفه اين‏چنين اظهار نظر مى‏كند كه «امروز در باره اينها هيچ چاره وحيله‏اى وجود ندارد. ابوجعفر را اذيت نكنيد. پس از نوميدى ازهمراهى امام و درخشش هرچه بيشتر جلوه‏هاى پاكى و تقواى امام‏بود كه دشمن تصميم به شهادت امام(ع) را مى‏گيرد زيرا كه هر روزشخصيت امام فروغى فروزانفتر به خويش مى‏گيرد و دلهاى مشتاق‏پاكى و عفاف را هرچه بيشتر بسوى خويش جذب مى‏كند.

و امام (ع)خود بى رغبتى و ناراحتى خويش را از وضعيت دربار و همراهى آنان‏اظهار مى‏داشت. «حسين مكارى‏» مى‏گويد: در بغداد بر ابوجعفر(ع)وارد شدم و در نزد خليفه بانهايت جلالت مى‏زيست. با خود گفتم كه‏حضرت جواد(ع) با اين موقعيت كه در اينجا دارد ديگر به مدينه‏برنخواهد گشت. چون اين خيال در خاطر من گذشت ديدم امام سرش راپايين انداخت و پس از اندكى سربلند كرد در حالى‏كه رنگ مباركش‏زرد شده بود، فرمود: «اى حسين نان جو با نمك نيمكوب در حرم‏رسولخدا(ص) نزد من بهتر است از آنچه كه مشاهده مى‏كنى

چهارشنبه 1/1/1386 - 16:50
دعا و زیارت

 

زن حضرت جواد ( ع ) ام الفضل دختر مأ مون بود .

حضرت جواد ( ع ) از ام الفضل فرزندى نداشت .

حضرت امام محمد تقى زوجه ديگرى مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربيه داشته است .

فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشتهاند بدين شرح :

1 - حضرت ابوالحسن امام على النقى ( هادى )

2 - ابواحمد موسى مبرقع

3 - ابواحمد حسين

4 - ابوموسى عمران

5 - فاطمه

6 - خديجه

7 - ام كلثوم

8 - حكيمه حضرت جواد ( ع ) مانند جدهاش فاطمه زهرا كوتاه زندگانى و عمرى سراسررنج و مظلوميت داشت .

بدخواهان نگذاشتند اين مشعل نورانى نور افشانى كند . امام نهم ما در آخر ماه ذيقعده سال 220 ه .به سراى جاويدان شتافت .

قبر مطهرش در كاظميه يا كاظمين عقب قبر منور جدش حضرت موسى بن جعفر زيارتگاه شيعيان اس

چهارشنبه 1/1/1386 - 16:50
دعا و زیارت

 

اين نوگل باغ ولايت و عصمت گرچه كوتاه عمر بود ولى رنگ و بويش مشام جانها را بهرهمند ساخت .

آثار فكرى و رواياتى كه از آن حضرت نقل شده ومسائلى را كه آن امام پاسخ گفته و كلماتى كه از آن حضرت بر جاى مانده , تاابد زينت بخش صفحات تاريخ اسلام است .

دوران عمر آن امام بزرگوار 25 سال ودوره امامتش 17 سال بوده است .

معتصم عباسى از حضرت جواد ( ع ) دعوت كرد كه از مدينه به بغداد بيايد .

امام جواد در ماه محرم سال 220 هجرى به بغداد وارد شد .

معتصم كه عموى ام الفضل زوجه حضرت جواد بود , با جعفر پسر مأ مون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند .

علت اين امر - همچنان كه اشاره كرديم - اين انديشه شوم بود كه مباداخلافت از بنى عباس به علويان منتقل شود .

از اين جهت , درصدد تحريك ام الفضل برآمدند و به وى گفتند تو دختر و برادرزاده خليفه هستى , و احترامت از هرجهت لازم است و شوهر تو محمد بن على الجواد , مادر على هادى فرزند خود را برتو رجحان مينهد .

اين دو تن آن قدر وسوسه كردند تا ام الفضل - چنان كه روش زنان نازاست -تحت تأ ثير حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شدو به تحريك و تلقين معتصم و جعفر برادرش , تسليم گرديد .

آنگاه اين دو فردجنايتكار سمى كشنده در انگور وارد كردند و به خانه امام فرستاده تا سياه روى دو جهان , ام الفضل , آنها را به شوهرش بخوراند .

ام الفضل طبق انگور را دربرابر امام جواد ( ع ) گذاشت , و از انگورهاى تعريف و توصيف كرد .

و حضرت جواد ( ع ) را به خوردن انگور وادار و در اين امر اصرار كرد .

امام جواد ( ع )مقدارى از آن انگور را تناول فرمود .

چيزى نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شديدى بر آن حضرت عارض گشت .

ام الفضل سيه كاربا ديدن آن حالت دردناك در شوهر جوان , پشيمان و گريان شد ; اما پشيمانى سودى نداشت .

حضرت جواد ( ع ) فرمود : چرا گريه ميكنى , اكنون كه من را كشتى گريه توسودى ندارد .

بدان كه خداوند متعال در اين چند روزه دنيا تو را به دردى مبتلاكند و به روزگارى بيفتى كه نتوانى از آن نجات يافت .

در مورد مسموم كردن حضرت جواد ( ع ) قولهاى ديگرى هم نقل شده است .

چهارشنبه 1/1/1386 - 16:49
دعا و زیارت
حضرت امام محمد تقى جوادالأ ئمه ( ع )

امام نهم شيعيان حضرت جواد ( ع ) در سال 195 هجرى در مدينه ولادت يافت .

نام نامياش محمد معروف به جواد و تقى است .

القاب ديگرى مانند : رضى و مقتى نيز داشته , ولى تقى از همه معروفترميباشد .

مادر گرامياش سبيكه يا خيزران است كه اين هر دو نام در تاريخ زندگى آن حضرت ثبت است .

امام محمد تقى ( ع ) هنگام وفات پدر حدود 8 ساله بود .

پس از شهادت جانگداز حضرت رضا عليه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأ ئمه ( ع ) انتقال يافت .

مأ مون خليفه عباسى كه همچون ساير خلفاى بنى عباس از پيشرفت معنوى ونفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضايل آنها در بين مردم هراس داشت , سعى كرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد .

از اينجا بود كه مأ مون نخستين كارى كه كرد , دختر خويش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد ( ع ) درآورد , تا مراقبى دايمى و از درون خانه , برامام گمارده باشد .

رنجهاى دايمى كه امام جواد ( ع ) از ناحيه اين مأ مور خانگى برده است , در تاريخ معروف است .

از روشهايى كه مأ مون در مورد حضرت رضا ( ع ) به كار ميبست , تشكيل مجالس بحث و مناظره بود .

مأ مون و بعد معتصم عباسى ميخواستند از اين راه -به گمان باطل خود - امام ( ع ) را در تنگنا قرار دهند .

در مورد فرزندش حضرت جواد ( ع ) نيز چنين روشى را به كار بستند .

به خصوص كه در آغاز امامت هنوزسنى از عمر امام جواد ( ع ) نگذشته بود .

مأ مون نميدانست كه مقام ولايت وامامت كه موهبتى است الهى , بستگى به كمى و زيادى سالهاى عمر ندارد .

بارى , حضرت جواد ( ع ) با عمر كوتاه خود كه همچون نوگل بهاران زودگذربود , و در دورهاى كه فرقههاى مختلف اسلامى و غير اسلامى ميدان رشد و نمو يافته بودند و دانشمندان بزرگى در اين دوران , زندگى ميكردند و علوم و فنون سايرملتها پيشرفت نموده و كتابهاى زيادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرارگرفته بود , با كمى سن وارد بحثهاى علمى گرديد و با سرمايه خدايى امامت كه ازسرچشمه ولايت مطلقه و الهام ربانى مايه ور بود , احكام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعليم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسيارى پاسخ گفت .

براى نمونه , يكى از مناظرههاى ( = احتجاجات ) حضرت امام محمدتقى ( ع ) را در زير نقل ميكنيم : عياشى در تفسير خود از ذرقان كه همنشين و دوست احمد بن ابى دؤاد بود ,نقل ميكند كه ذرقان گفت : روزى دوستش ( ابن ابى دؤاد ) از دربار معتصم عباسى به نظر رسيد .

گفتم : چه شده است كه امروزاين چنين ناراحتى ؟ گفت : در حضور خليفه و ابوجعفر فرزند على بن موسى الرضاجريانى پيش آمد كه مايه شرمسارى و خوارى ما گرديد .

گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقى را به حضور خليفه آورده بودند كه سرقتش آشكار و دزد اقرار به دزدى كرده بود .

خليفه طريقه اجراى حد و قصاص را پرسيد .

عدهاى از فقها حاضر بودند ,خليفه دستور داد بقيه فقيهان را نيز حاضر كردند , و محمد بن على الرضا را هم خواست .

خليفه از ما پرسيد : حد اسلامى چگونه بايد جارى شود ؟ من گفتم : از مچ دست بايد قطع گردد .

خليفه گفت : به چه دليل ؟ گفتم : به دليل آنكه دست شامل انگشتان و كف دست تا مچ دست است , ودر قرآن كريم در آيه تيمم آمده است : فامسحوا بوجوهكم و ايديكم .

بسيارى ازفقيهان حاضر در جلسه گفته من را تصديق كردند .

يك دسته از علماء گفتند : بايد دست را از مرفق بريد .

خليفه پرسيد : به چه دليل ؟ گفتند : به دليل آيه وضو كه در قرآن كريم آمده است : ... و ايديكم الى المرافق .

و اين آيه نشان ميدهد كه دست دزد را بايد از مرفق بريد .

دسته ديگر گفتند : دست را از شانه بايد بريد چون دست شامل تمام اين اجزاء ميشود .

و چون بحث و اختلاف پيش آمد , خليفه روى به حضرت ابوجعفر محمد بن على كرد و گفت : يا اباجعفر , شما در اين مسئله چه ميگوييد ؟ آن حضرت فرمود : علماى شما در اين باره سخن گفتند .

من را از بيان مطلب معذور بدار .

خليفه گفت : به خدا سوگند كه شما هم بايد نظر خود را بيان كنيد .

حضرت جواد فرمود : اكنون كه من را سوگند ميدهى پاسخ آن را ميگويم .

اين مطالبى كه علماى اهل سنت درباره حد دزدى بيان كردند خطاست .

حد صحيح اسلامى آن است كه بايد انگشتان دست را غير از انگشت ابهام قطع كرد .

خليفه پرسيد : چرا ؟ امام ( ع ) فرمود : زيرا رسول الله ( ص ) فرموده است سجود بايد بر هفت عضو از بدن انجام شود : پيشانى , دو كف دست , دو سر زانو , دو انگشت ابهام پا , و اگر دست را از شانه يا مرفق يا مچ قطع كنند براى سجده حق تعالى محلى باقى نميماند , و در قرآن كريم آمده است و ان المساجد لله ... سجدهگاههااز آن خداست , پس كسى نبايد آنها را ببرد .

معتصم از اين حكم الهى و منطقى بسيار مسرور شد , و آن را تصديق كرد و امرنمود انگشتان دزد را برابر حكم حضرت جواد ( ع ) قطع كردند .

ذرقان ميگويد : ابن ابى دؤاد سخت پريشان شده بود , كه چرا نظر او در محضرخليفه رد شده است .

سه روز پس از اين جريان نزد معتصم رفت و گفت : يا اميرالمؤمنين , آمده ام تو را نصيحتى كنم و اين نصحيت را به شكرانه محبتى كه نسبت به ما دارى ميگويم .

معتصم گفت : بگو .

ابن ابى دؤاد گفت : وقتى مجلسى از فقها و علما تشكيل ميدهى تا يك مسئله يا مسائلى را در آنجا مطرح كنى , همه بزرگان كشورى و لشكرى حاضر هستند , حتى خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهايى كه در حضور تو ميشودهستند , و چون ميبينند كه رأ ى علماى بزرگ تو در برابر رأ ى محمد بن على الجوادارزشى ندارد , كم كم مردم به آن حضرت توجه ميكنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل على منتقل ميگردد , و پايه هاى قدرت و شوكت تو متزلزل ميگردد .

اين بدگويى و اندرز غرآلود در وجود معتصم كار كرد و از آن روز در صددبرآمد اين مشعل نورانى و اين سرچشمه دانش و فضيلت را خاموش سازد .

اين روش را - قبل از معتصم - مأ مون نيز در مورد حضرت جوادالأ ئمه ( ع )به كار ميبرد , چنانكه در آغاز امامت امام نهم , مأ مون دوباره دست به تشكيل مجالس مناظره زد و از جمله از يحيى بن اكثم كه قاضى بزرگ دربار وى بود , خواست تا از امام ( ع ) پرسشهايى كند , شايد بتواند از اين راه به موقعيت امام ( ع ) ضربتى وارد كند .

اما نشد , و اما از همه اين مناظرات سربلنددرآمد .

روزى از آنجا كه يحيى بن اكثم به اشاره مأ مون ميخواست پرسشهاى خودرا مطرح سازد مأ مون نيز موافقت كرد , و امام جواد ( ع ) و همه بزرگان ودانشمندان را در مجلس حاضر كرد .

مأ مون نسبت به حضرت امام محمد تقى ( ع )احترام بسيار كرد و آنگاه از يحيى خواست آنچه ميخواهد بپرسد .

يحيى كه پيرمردى سالمند بود , پس از اجازه مأ مون و حضرت جواد ( ع ) گفت : اجازه ميفرمايى مسأ لهاى از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت ميخواهد بپرس .

يحيى به اكثم پرسيد : اگر كسى در حال احرام قتل صيد كرد چه بايد بكند ؟ حضرت جواد ( ع ) فرمود : آيا قاتل صيد محل بوده يا محرم ؟ عالم بوده ياجاهل ؟ به عمد صيد كرده يا خطا ؟ محرم آزاد بوده يا بنده ؟ صغير بوده يا كبير ؟ اول قتل او بوده يا صياد بوده و كارش صيد بوده ؟ آيا حيوانى را كه كشته است صيد تمام بوده يا بچه صيد ؟ آيا در اين قتل پشيمان شده يا نه ؟ آيا اين عمل درشب بوده يا روز ؟ احرام محرم براى عمره بوده يا احرام حج ؟ يحيى دچار حيرت عجيبى شد .

نميدانست چگونه جواب گويد .

سر به زيرانداخت و عرق خجالت بر سر و رويش نشست .

درباريان به يكديگر نگاه ميكردند .

مأ مون نيز كه سخت آشفته حال شده بود در ميان سكوتى كه بر مجلس حكمفرما بود ,روى به بنى عباس و اطرافيان كرد و گفت : - ديديد و ابوجعفر محمد بن على الرضا را شناختيد ؟ سپس بحث را تغيير داد تا از حيرت حاضران بكاهد .

بارى , موقعيت امام جواد ( ع ) پس از اين مناظرات بيشتر استوار شد .

امام جواد ( ع ) در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعليم حقايق اسلام پرداخت , و شاگردان و اصحاب برجستهاى داشت كه : هريك خود قلهاى بودند ازقله هاى فرهنگ و معارف اسلامى مانند : ابن ابى عمير بغدادى , ابوجعفر محمد بن سنان زاهرى , احمد بن ابى نصربزنطى كوفى , ابوتمام حبيب اوس طائى , شاعر شيعى مشهور , ابوالحسن على بن مهزيار اهوازى و فضل بن شاذان نيشابورى كه در قرن سوم هجرى ميزيستهاند .

اينان نيز ( همچنان كه امام بزرگوارشان هميشه تحت نظر بود ) هركدام به گونهاى مورد تعقيب و گرفتارى بودند .

فضل بن شاذان را از نيشابور بيرون كردند .

عبدالله بن طاهر چنين كرد و سپس كتب او را تفتيش كرد و چون مطالب آن كتابها را - درباره توحيد و .. به او گفتند قانع نشد و گفت ميخواهم عقيده سياسى او را نيز بدانم .

ابوتمام شاعر نيز از اين امر بيبهره نبود , اميرانى كه خود اهل شعر وادب بودند حاضر نبودند شعر او را - كه بهترين شاعر آن روزگار بود , چنانكه درتاريخ ادبيات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .

اگر كسى شعر او را براى آنان , بدون اطلاع قبلى , مينوشت و آنان از شعر لذت ميبردند و آن را ميپسنديدند , همين كه آگاه ميشدند كه از ابوتمام است يعنى شاعر شيعى معتقد به امام جواد ( ع ) و مروج آن مرام , دستور ميدادند كه آن نوشته را پاره كنند .

ابن ابى عمير - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نيز درزمان هارون و مأ مون , محنتهاى بسيار ديد , او را سالها زندانى كردند , تازيانهها زدند .

كتابهاى او را كه مأ خذ عمده علم دين بود , گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ... بدين سان دستگاه جبار عباسى با هواخواهان علم و فضيلت رفتار ميكرد و چه ظالمانه

چهارشنبه 1/1/1386 - 16:48
دعا و زیارت

 

موضع‏گيرى‏هاى قاطع و پر صلابت امام‏سجاد(ع) در برابر هشام‏بن عبدالملك (دهمين خليفه‏اموى) و عظمت روز افزون امام(ع)

در ميان مردم، به ويژه در ميان مردم حجاز موجب شد كه هشام به قتل امام سجاد(ع)

كمر بست، برادر او وليد بن عبدالملك، به دستور او، آن حضرت را مسموم كرده و به‏شهادت رساندند. آن بزرگوار به جرم دفاع از حيثيت اسلام، و مبارزه با طاغوت‏هاى‏اموى و مروانى، شهد شهادت نوشيد، چند روز در بستر شهادت آرميده بود، معالجات‏سودى نبخشيد، او در لحظه آخر عمر همان وصيت پدرش را بازگو كرد و فرمود: هنگامى‏كه پدرم امام حسين(ع) وفات كرد، ساعتى قبل مرا به سينه‏اش چسبانيد و فرمود:

«يا بنى اياك و ظلم من لايجد عليك ناصرا الا الله; اى پسر جانم! بپرهيز از ستم‏كردن بر كسى كه ياورى براى انتقام تو، جز خدا ندارد.» نيز به پسرش امام‏باقر(ع) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصيت مى‏كنم كه پدرم هنگام شهادت مرابه آن وصيت كرد:

«يا بنى اصبر على الحق و ان كان مرا; اى پسر جان! در راه حق‏صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنج‏آور باشد.»

به اين ترتيب آن امام همام بعد ازنهضت عظيم امام حسين(ع) پس از حدود 35سال مبارزه به صورت‏هاى گوناگون، در 75سالگى به لقاءالله پيوست، و با خون سرخ خود پاى نهضت‏خونين پدرش را امضاء كرد.

او در فرازى از صحيفه سجاديه كه از گنجينه‏هاى بزرگ معارف و عرفان است و ازاو به يادگار مانده، به درگاه خدا چنين عرض مى‏كند:

«اللهم انى اعتذر اليك من مظلوم ظلم بحضرتى فلم انصره; خدايا! من از پيشگاه‏تو عذرخواهى مى‏كنم در مورد مظلومى كه در برابر من به او ستم شده، و من به يارى‏او نشتافته‏ام.» «خدايا! به من دست و نيرويى ده تا بتوانم بر كسانى كه به من‏ستم مى‏كنند پيروز شوم، و زبانى عنايت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال برمخالف چيره شوم، و انديشه‏اى ده تا نيرنگ فكرى دشمن را درهم شكنم، و دست‏ستمگران را از تعدى و تجاوز، كوتاه سازم

چهارشنبه 1/1/1386 - 16:31
دعا و زیارت

برخيزيد و گردنش را بزنيد.

حضرت زينب(س) به دفاع برخاست، و پس از گفتارى، خطاب به عبيدالله فرمود:

«اگر بنا است على بن الحسين(ع) را بكشى، مرا نيز با او بكش.» در اين هنگام‏امام سجاد(ع) به عمه‏اش زينب(س) فرمود: آرام باش، تا من با عبيدالله سخن بگويم،سپس به عبيدالله رو كرد و با صلابت و قاطعيت فرمود: «ابالقتل تهددنى يابن زياداما علمت ان القتل لنا عاده، و كرامتنا الشهاده; اى پسر زياد! آيا مرا به كشتن‏تهديد مى‏كنى و مى‏ترسانى، آيا نمى‏دانى كه كشته شدن عادت ما است، و شهادت مايه‏كرامت و سرافرازى ما مى‏باشد؟!»

چهارشنبه 1/1/1386 - 16:29
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته