• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1295
تعداد نظرات : 925
زمان آخرین مطلب : 4773روز قبل
دعا و زیارت

نگين انگشتر

موقعيتى كه امام حسن عسكرى(ع) در آن قرار گرفته بود با وضعيت امامان ديگرتفاوت داشت; زيرا بعد از وفات وى غيبت امام دوازدهم پيش مى‏آمد و شيعيان بايدبراى تحمل آن آماده مى‏شدند. امام حسن عسكرى، در چنين زمانى، نگين انگشتر خودرا با جمله «انا الله شهيد» متبرك كرد. گويا مى‏خواست‏به شيعيان بگويد گمان‏نكنيد همه چيز به آخر رسيده است; گرچه امام هر عصرى ناظر بر اعمال مردم وشيعيان است، اما خداوند شاهد اعمال شماست و نبايد كارى كنيد كه باعث‏بدنامى‏شيعيان گردد. بر انگشتر ديگر آن حضرت، عبارت «سبحان من له مقاليد السموات‏و الارض‏» حك گرديده بود; يعنى همان خدايى كه كليد آسمانها و زمينها تحت قدرت‏اوست، حضور يا غيبت جانشينان پيامبر را تعيين مى‏كند.

چهارشنبه 1/1/1386 - 17:19
دعا و زیارت

سروش امامت

محمد يكى از پسران امام هادى(ع) بود (و اكنون به امامزاده‏سيدمحمد معروف است‏و مرقد شريفش در چند فرسخى شهر سامره قرار دارد).

در زمان پدرش امام هادى(ع) از دنيا رفت. شيعيان و دوستان از هر سو به خانه‏امام هادى(ع) آمدند و به آن حضرت تسليت گفتند. حدود صد و پنجاه نفر ازخاندان عبدالمطلب و بنى‏هاشم، در منزل امام هادى(ع) گرد آمدند و به امام‏هادى(ع) تسليت گفتند. در اين هنگام جوانى وارد مجلس شد و در سمت راست امام‏هادى(ع) نشست. امام هادى(ع) به او فرمود:

يا بنى احدث لله عز و جل شكرا، فقد احدث فيك امرا.

«پسرم، خدا را شكر كن كه در باره‏ات امرى پديد آورد.» [مقام امامت را به توسپرد]

جوان گريه كرد، خداى را سپاس گزارد، كلمه استرجاع را به زبان آورد وگفت:

« حمد و سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است; و من، از جانب شما، ازدرگاه خدا، كامل كردن نعمتش را براى ما مى‏خواهم، انا لله و انا اليه راجعون;«ما ازآن خدا هستيم و به سوى او باز مى‏گرديم.»

بعضى از حاضران كه جوان رانمى‏شناختند: پرسيدند: «اين جوان كيست؟»

گفته شد: «حسن(ع) پسر امام‏هادى(ع) است‏».

حاضران در آن روز، كه حضرت حدود 20 سال داشت، او را شناختند و دريافتند كه‏امام هادى(ع) به امامت او اشاره فرموده، وى را جانشين خود ساخته است

چهارشنبه 1/1/1386 - 17:19
دعا و زیارت

ماجراى جانشين بر حق امام عسكرى

ابوالاديان ميگويد : من خدمت حضرت امام حسن عسكرى ( ع ) ميكردم .

نامه هاى آن حضرت را به شهرها ميبردم .

در مرض موت , روزى من را طلب فرمود و چندنامهاى نوشت به مدائن تا آنها را برسانم .

سپس امام فرمود : پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهى شد و صداى گريه و شيون از خانه من خواهى شنيد , و درآن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود .

ابوالاديان به امام عرض ميكند : اى سيد من , هرگاه اين واقعه دردناك روى دهد , امامت با كيست ؟ فرمود : هركه جواب نامه من را از تو طلب كند .

ابوالاديان ميگويد : دوباره پرسيدم علامت ديگرى به من بفرما .

امام فرمود : هركه بر من نماز گزارد .

ابوالاديان ميگويد : باز هم علامت ديگرى بگو تا بدانم .

امام ميگويد : هر كه بگويد كه در هميان چه چيز است او امام شماست .

ابوالاديان ميگويد : مهابت و شكوه امام باعث شد كه نتوانم چيز ديگرى بپرسم .

رفتم و نامهها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم .

وقتى به در خانه امام رسيدم صداى شيون و گريه از خانه امام بلند بود .

داخل خانه امام , جعفركذاب برادر امام حسن عسكرى را ديدم كه نشسته , و شيعيان به او تسليت ميدهند و به امامت او تهنيت ميگويند .

من از اين بابت بسيار تعجب كردم پيش رفتم و تعزيت و تهنيت گفتم .

اما او جوابى نداد و هيچ سؤالى نكرد .

چون بدن مطهر امام را كفن كرده و آماده نماز گزاردن بود , خادمى آمد وجعفر كذاب را دعوت كرد كه بر برادر خود نماز بخواند .

چون جعفر به نمازايستاد , طفلى گندمگون و پيچيده موى , گشاده دندانى مانند پاره ماه بيرون آمدو رداى جعفر را كشيد و گفت : اى عمو پس بايست كه من به نماز سزاوارترم .

رنگ جعفر دگرگون شد .

عقب ايستاد .

سپس آن طفل پيش آمد و بر پدر نمازگزارد و آن جناب را در پهلوى امام على النقى عليه السلام دفن كرد .

سپس رو به من آورد و فرمود : جواب نامهها را كه با تو است تسليم كن .

من جواب نامه رابه آن كودك دادم .

پس حاجزوشا از جعفر پرسيد : اين كودك كه بود , جعفرگفت : به خدا قسم من او را نميشناسم و هرگز او را نديدهام .

در اين موقع , عدهاى از شيعيان از شهر قم رسيدند , چون از وفات امام ( ع )با خبر شدند , مردم به جعفر اشاره كردند .

چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند واز او پرسيدند : بگو كه نامههايى كه داريم از چه جماعتى است و مالها چه مقداراست ؟ جعفر گفت : ببينيد مردم از من علم غيب ميخواهند ظاهر شد و از قول امام گفت : اى مردم قم با شما نامههايى است از فلان و فلان و هميانى ( كيسهاى ) كه درآن هزار اشرفى است كه در آن ده اشرفى است با روكش طلا .

شيعيانى كه از قم آمده بودند گفتند : هركس تو را فرستاده است امام زمان است اين نامهها و هميان را به او تسليم كن .

جعفر كذاب نزد معتمد خليفه آمد و جريان واقعه را نقل كرد .

معتمد گفت : برويد و در خانه امام حسن عسكرى ( ع ) جستجو كنيد و كودك را پيدا كنيد .

رفتند و از كودك اثرى نيافتند .

ناچار صيقل كنيز حضرت امام عسكرى ( ع ) راگرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اينكه او حامله است .

ولى هرچه بيشترجستند كمتر يافتند .

خداوند آن كودك مبارك قدم را حفظ كرد و تا زمان ما نيزدر كنف حمايت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان ميباشد .

درود خداى بزرگ براو باد

چهارشنبه 1/1/1386 - 17:18
دعا و زیارت

شهادت امام حسن عسكرى ( ع )

شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260 هجرى نوشتهاند .

در كيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبيدالله بن خاقان گويدروزى براى پدرم ( كه وزير معتمد عباسى بود ) خبر آوردند كه ابن الرضا - يعنى حضرت امام حسن عسكرى - رنجور شده , پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبررا به خليفه داد .

خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود با او همراه كرد .

يكى از ايشان نحرير خادم بود كه از محرمان خاص خليفه بود , امر كرد ايشان راكه پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند , و بر احوال آن حضرت مطلع گردند .

وطبيبى را مقرر كرد كه هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود , و از احوال او آگاه شود .

بعد از دو روز براى پدرم خبر آوردند كه مرض آن حضرت سخت شده است , و ضعف بر او مستولى گرديده .

پس بامداد سوار شد , نزد آن حضرت رفت و اطبارا - كه عموما اطباى مسيحى و يهودى در آن زمان بودند - امر كرد كه از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضى الفضات ( داور داوران ) را طلبيد و گفت ده نفر ازعلماى مشهور را حاضر گردان كه پيوسته نزد آن حضرت باشند .

و اين كارها را براى آن ميكردند كه آن زهرى كه به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزدمردم ظاهر سازند كه آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته , پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنكه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260ه .

ق آن امام مظلوم در سن 29 سالگى از دار فانى به سراى باقى رحلت نمود .

بعداز آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد , زيرا شنيده بود كه فرزند آن حضرت بر عالم مستولى خواهد شد , و اهل باطل را منقرض خواهد كرد ... تا دو سال تفحص احوال او ميكردند ....

اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسى بود كه معتصم عباسى و خلفاى قبل و بعداز او - از طريق روايات مورد اعتمادى كه به حضرت رسول الله ( ص ) ميپيوست ,شنيده بودند كه از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسكرى فرزندى پاك گهر ملقب به مهدى آخر الزمان - همنام با رسول اكرم ( ص ) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد .

بدين جهت به بهانه هاى مختلف مختلف در خانه حضرت عسكرى ( ع ) رفت و آمد بسيار ميكردند ,و جستجو مينمودند تا از آن فرزند گرامى اثرى بيابند و او را نابود سازد .

به راستى داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم ( ع ) و حضرت موسى ( ع ) تكرار ميشد .

حتى قابلههايى را گماشته بودند كه در اين كار مهم پى جويى كنند .

اما خداوند متعال - چنانكه در فصل بعد خواهيد خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسيب زمان حفظ كرد , و همچنان نگاهدارى خواهد كرد تا مأ موريت الهى خود را انجام دهد .

بارى , علت شهادت آن حضرت را سمى ميدانند كه معتمد عباسى در غذا به آن حضرت خورانيد و بعد , از كردار زشت خود پشيمان شد .

بناچار اطباى مسيحى ويهودى كه در آن زمان كار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند , به ويژه در مأ موريتهايى كه توطئه قتل امام بزرگوارى مانند امام حسن عسكرى ( ع ) در ميان بود , براى معالجه فرستاد .

البته از اين دلسوزيهاى ظاهرى هدف ديگرى داشت , و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقيقت ماجرا بود .

بعد از آگاه شدن شيعيان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسكرى ( ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت , و از سوى صداى ناله و گريه برخاست .

مردم آماده سوگوارى و تشييع جنازه آن حضرت شدند

چهارشنبه 1/1/1386 - 17:17
دعا و زیارت

دوران امامت

به طور كلى دوران عمر 29 ساله امام حسن عسكرى ( ع ) به سه دوره تقسيم ميگردد : دوره اول 13 سال است كه زندگى آن حضرت در مدينه گذشت .

دوره دوم 10 سال در سامرا قبل از امامت .

دوره سوم نزديك 6 سال امامت آن حضرت ميباشد .

دوره امامت حضرت عسكرى ( ع ) با قدرت ظاهرى بنى عباس رو در روى بود .

خلفايى كه به تقليد هارون در نشان دادن نيروى خود بلند پروازيهايى داشتند .

امام حسن عسكرى ( ع ) از شش سال دوران اقامتش , سه سال را در زندان گذرانيد .

زندانبان آن حضرت صالح بن وصيف دو غلام ستمكار را بر امام گماشته بود , تا بتواند آن حضرت را - به وسيله آن دو غلام - آزار بيشترى دهد , اماآن دو غلام كه خود از نزديك ناظر حال و حركات امام بودند تحت تأ ثير آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتارى گراييده بودند .

وقتى از اين غلامان جوياى حال امام شدند , ميگفتند اين زندانى روزها روزهدار است و شبها تا بامدادبه عبادت و راز و نياز با معبود خود سرگرم است و با كسى سخن نميگويد .

عبيدالله خاقان وزير معتمد عباسى با همه غرورى كه داشت وقتى با حضرت عسكرى ملاقات ميكرد به احترام آن حضرت برميخاست , و آن حضرت را بر مسند خودمينشانيد .

پيوسته ميگفت : در سامره كسى را مانند آن حضرت نديدهام , وى زاهدترين و داناترين مردم روزگار است .

پسر عبيدالله خاقان ميگفت : من پيوسته احوال آن حضرت را از مردم ميپرسيدم .

مردم را نسبت به او متواضع مييافتم .

ميديدم همه مردم به بزرگواريش معترفند و دوستدار او ميباشند .

با آنكه امام ( ع ) جز با خواص شيعيان خود آميزش نميفرمود , دستگاه خلافت عباسى براى حفظ آرامش خلافت خود بيشتر اوقات , آن حضرت را زندانى وممنوع از معاشرت داشت .

از جمله مسائل روزگار امام حسن عسكرى ( ع ) يكى نيز اين بود كه از طرف خلافت وقت , اموال و اوقات شيعه , به دست كسانى سپرده ميشد كه دشمن آل محمد( ص ) و جريانهاى شيعى بودند , تا بدين گونه بنيه مالى نهضت تقويت نشود .

چنانكه نوشتهاند كه احمد بن عبيدالله بن خاقان از جانب خلفا , والى اوقاف وصدقات بود در قم , و او نسبت به اهل بيت رسالت , نهايت مرتبه عداوت راداشت .

نيز اصحاب امام حسن عسكرى , متفرق بودند و امكان تمركز براى آنان نبود , كسانى چون ابوعلى احمد بن اسحاق اشعرى در قم و ابوسهل اسماعيل نوبختى در بغداد ميزيستند , فشار و مراقبتى كه دستگاه خلافت عباسى , پس از شهادت حضرت رضا ( ع ) معمول داشت , چنان دامن گسترده بود كه جناح مقابل را باسختترين نوع درگيرى واداشته بود .

اين جناج نيز طبق ايمان به حق و دعوت به اصول عدالت كلى , اين همه سختى را تحمل ميكرد , و لحظهاى از حراست ( ونگهبانى ) موضع غفلت نميكرد .

اينكه گفتيم : حضرت هادى ( ع ) و حضرت امام حسن عسكرى ( ع ) هم از سوى دستگاه خلافت تحت مراقبت شديد و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با ياران خاص و كسانى كه براى حل مشكلات زندگى مادى و دينى خود به آنها مراجعه مينمودند - كمتر معاشرت ميكردند به جهت آن بود كه دوران غيبت حضرت مهدى ( ع ) نزديك بود , و مردم ميبايست كم كم بدان خو گيرند , وجهت سياسى و حل مشكلات خود را از اصحاب خاص كه پرچمداران مرزهاى مذهبى بودندبخواهند , و پيش آمدن دوران غيبت در نظر آنان عجيب نيايد .

بارى , امام حسن عسكرى ( ع ) بيش از 29 سال عمر نكرد ولى در مدت شش سال امامت و رياست روحانى اسلامى , آثار مهمى از تفسير قرآن و نشر احكام و بيان مسائل فقهى و جهت دادن به حركت انقلابى شيعيانى كه از راههاى دور براى كسب فيض به محضر امام ( ع ) ميرسيدند بر جاى گذاشت .

در زمان امام يازدهم تعليمات عاليه قرآنى و نشر احكام الهى و مناظرات كلامى جنبش علمى خاصى را تجديد كرد , و فرهنگ شيعى - كه تا آن زمان شناخته شده بود - در رشتههاى ديگر نيز مانند فلسفه و كلام باعث ظهور مردان بزرگى چون يعقوب بن اسحاق كندى , كه خود معاصر امام حسن عسكرى بود و تحت تعليمات آن امام , گرديد .

در قدرت علمى امام ( ع ) - كه از سرچشمه زلال ولايت و اهل بيت عصمت مايه ور بود - نكتهها گفتهاند , از جمله : همين يعقوب بن اسحاق كندى فيلسوف بزرگ عرب كه دانشمند معروف ايرانى ابونصر فارابى شاگرد مكتب وى بوده است ,در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و كتابى را كه بر رد قرآن نوشته بود سوزانيد و بعدها از دوستداران و در صف پيروان آن حضرت درآمد

چهارشنبه 1/1/1386 - 17:17
دعا و زیارت

 

امام حسن عسكرى ( ع ) در سال 232 هجرى در مدينه چشم به جهان گشود .

مادروالا گهرش سوسن يا سليل زنى لايق و صاحب فضيلت و در پرورش نهات مراقبت را داشت , تا حجت حق را آن چنان كه شايسته است پرورش دهد .

اين زن پرهيزگار در سفرى كه امام عسكرى ( ع ) به سامرا كرد همراه امام بود و در سامرا از دنيارحلت كرد .

كنيه آن حضرت ابامحمد بود .

صورت و سيرت امام حسن عسكرى ( ع )

امام يازدهم صورتى گندمگون و بدنى در حد اعتدال داشت .

ابروهاى سياه كمانى , چشمانى درشت و پيشانى گشاده داشت .

دندانها درشت و بسيار سفيد بود .

خالى بر گونه راست داشت .

امام حسن عسكرى ( ع ) بيانى شيرين و جذاب و شخصيتى الهى با شكه و وقار و مفسرى كم مانند براى قرآن مجيد بود .

راه مستقيم عترت و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مردم و به ويژه براى اصحاب بزرگوارش - در ايام عمر كوتاه خود - روشن كرد

چهارشنبه 1/1/1386 - 17:17
دعا و زیارت

امام هادى(ع) و آثار فقهى

هرگاه فقه شيعه در مجامع علمى و جهانى مجال طرح يافته،جلوه‏هايى به ياد ماندنى و زيبا پديد آورده است. اين برخاسته‏از همان منطق مستحكم و استدلالهاى عميق مبتنى بر وحى است كه ازرسول گرامى اسلام به اهل‏بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام رسيد. درزمان معاصر نيز ديديم كه مفتى مصر «شيخ شلتوت‏» پس از مقايسه‏فقه مذاهب چهارگانه با فقه جعفرى چنين گفت: «وانى لا انسى‏حينماكنت اشتغل بتدريس فقه المذاهب الاسلاميه و حينما كنت تجول‏الاراء فى ذهنى كانت آراء علماء الشيعه فقط تجلب نظرى و ربماكنت ارجح نظرهم لما فيه من قوه الاستدلال و المنطق الصحيح.»

فراموش نمى‏كنم هنگامى‏كه به تدريس فقه مذاهب اسلامى اشتغال‏داشتم، در اين ميان فقط آراى علماى شيعه نظرم را جلب مى‏كرد وچه بسا نظر آنان را به خاطر اينكه از استدلال قوى و منطق صحيح‏برخوردار بود، ترجيح مى‏دادم.

اين منطق در گفتار فقهى حضرت هادى(ع) بسيار به چشم مى‏خورد;براى مثال زمانى فردى مسيحى با زنى مسلمان زنا كرد و حريم عفت‏اسلامى را خدشه‏در ساخت. او را نزد متوكل آوردند. يحيى ابن اكثم‏گفت: اسلام آوردن او، كفر و عملش را از ميان برده، در نتيجه‏حدى بر او جارى نمى‏شود. برخى از فقها گفتند: مى‏بايست‏سه باربر او حد جارى شود. دسته‏اى ديگر از فقها بگونه‏اى ديگر فتوادادند. متوكل ناچار با امام‏هادى(ع) مساله را در ميان نهاد.

امام پاسخ داد: بايد آنقدر شلاق بخورد تا بميرد.

يحيى ابن اكثم و ديگر فقها اعتراض كردند و خواستار ارائه مدرك‏شدند. متوكل از امام(ع) مدرك طلبيد. حضرت در جواب آيه 84 و 85سوره غافر را يادآور شد: «چون شدت قدرت و قهرما را ديدند،گفتند: ما به خداى يكتا ايمان آورديم و به همه بتهايى كه شريك‏خدا گرفتيم كافر شديم; اما ايمانشان، پس از ديدن مرگ و مشاهده‏عذاب ما، بر آنها سودى نبخشيد. سنت‏خدا در ميان بندگان چنين‏حكمفرما بوده است: و آنجا كافران زيانكار شده‏اند.

امام با اين آيه يادآورى كرد: چنان كه ايمان مشركان پس ازنزول عذاب سودمند نيست، اسلام اين مسيحى نيز حد الهى را از اوساقط نمى‏كند. متوكل پاسخ امام(ع) را پسنديد و دستور داد آن رااجرا كنند.

درود و سلام و صلوات خدا بر امام هادى(ع) آن هنگام كه در سال‏212 هجرى خورشيد وجودش تجلى كرد و آن زمان كه با عزمى آهنين ورنج غربت و تبعيد را برگزيد و آن روز كه پس از 33 سال دوران‏شكوهنمد امامت در سال 254 هجرى به شهادت رسيد

چهارشنبه 1/1/1386 - 17:16
دعا و زیارت

زيارت جامعه

يكى از آثار ماندگار وارزشمند امام‏هادى(ع) زيارت جامعه است كه‏خود متقن‏ترين متن شناخت امامت راستين است. صحت صدور و ارزش‏سندى آن چنان است كه مرحوم مجلسى مى‏نويسد:

«انما بسطت الكلام فى‏شرح تلك الزياره قليلا و ان لم استوف حقهاحذرا من الاطاله لانها اصح‏الزيارات سندا و اعمها موردا و افصحهالفظا و ابلغها معنى و اعلاها شانا» اينكه درباره زيارت جامعه‏سخن اندكى به درازا كشيد اگرچه حق آن را نيز ادا نكردم‏بدين خاطر است كه اين زيارت صحيح‏ترين آنهااز جهت‏سند وفراگيرترين آنها نسبت‏به ائمه‏عليهم السلام است و در مقايسه باديگر زيارتها از فصاحت و بلاغت و منزلت‏بيشترى برخوردار است.

اين زيارت را مرحوم صدوق در كتاب «من لايحضره الفقيه‏» و شيخ‏طوسى دركتاب تهذيب الاحكام از موسى بن عبدالله نخعى چنين نقل‏مى‏كند: از امام على‏النقى(ع) خواستم مرا زيارتى با بلاغت و كامل‏تعليم دهد كه به وسيله آن بتوانم هريك از ائمه را زيارت كنم.

حضرت فرمود: چون به درگاه رسيدى در حالى كه غسل كرده‏اى بايست‏و شهادتين را بگو و چون داخل شدى و قبر را ديدى توقف كن وسى‏مرتبه الله اكبر بگو. سپس اندكى راه برو با گامهاى كوتاه وبا آرامش و وقار; دوباره بايست و سى مرتبه الله اكبر بگو. پس‏به قبرمطهر نزديك شود و چهل مرتبه تكبيربگو. اهميت اين زيارت‏را هنگامى مى‏توان دريافت كه بدانيم در آن زمان عده‏اى از«غلات‏» معصومان‏عليهم السلام را تا حد خدايى بالابرده، گروهى راتحت پرچم ضلالت‏خويش گرد آورده بودند. امام(ع) با سخنان خودمرز افراط و تفريط را مشخص كرد و دوستداران واقعى خويش را ازانحراف و تمايل به سوى افكار و آراى باطل دور داشت. نام چندتن‏از غلوكنندگان چنين است:

1- على بن حسكه قمى

2- قاسم يقطينى

3- حسن بن محمدبن باباى قمى

4- محمدبن نصير

از نامه بعضى از اصحاب امام(ع) به وى و جواب حضرت، مى‏توان به‏عقايد اين گروه دست‏يافت. در آن نامه آمده است:

«ان على ابن حسكه يدعى انه من اوليائك و انك انت الاول القديم‏و انه بابك و نبيك امرته ان يدعو الى ذالك ...» على بن حسكه‏معتقد است تو خدايى و او پيامبرى است كه از جانب شما ماموريت‏يافته مردم را به آن دعوت كند. او بسيارى را به سوى خود جذب‏كرده است. اگر منت نهى و جوابى را در اين باره مرقوم دارى‏آنان را از هلاكت نجات داده‏اى.

امام در پاسخ نوشت: ابن حسكه دروغ گفته است. لعنت‏خدا براوباد من او را در شمار دوستان خود نمى‏دانم....

سوگند به خدا، خداوند محمد(ص) و پيامبران پيش از او را جز به‏آيين يكتاپرستى و نماز و زكات و حج و ولايت نفرستاده است.

محمد(ص) تنها به خداى يكتاى بى‏شريك دعوت كرده است و ماجانشينان او نيز بندگان خداييم و به او شرك نمى‏ورزيم; در صورت‏اطاعت از خدا مورد رحمت او قرار گرفته، چنانچه از فرمانش‏سرپيچى كنيم عقوبت و عذاب خواهيم شد. ما حجتى برخداوند نداريم‏و خدا برما و تمامى مخلوقاتش حجت دارد. من از كسى كه اين‏سخنان را به زبان آورد بيزارى جسته، به خدا پناه مى‏برم. شمانيز از آنان دورى كنيد. و آنان را در تنگنا قرار دهيد. چنانچه‏به يكى از اين افراد دسترسى پيدا كرديد، سرش را با سنگ‏بشكنيد. بدين جهت امام(ع) در آداب خواندن زيارت مزبور فرمود:

صدمرتبه تكبير بگويد. مرحوم مجلسى در حكمت آن مى‏گويد: اين‏دستور شايد بدين جهت است كه از غلو و زياده روى در باره‏ائمه‏عليهم السلام جلوگيرى كند. در متن خود زيارت نيز آمده است:

«اشهد ان لااله الاالله، وحده لاشريك له، كما شهدالله لنفسه...

و اشهدان محمدا عبده المنتجب و رسوله المرتضى.» در فرازى‏ديگر مى‏فرمايد:

«السلام على الدعاه الى‏الله و الادلاء على مرضاه‏الله‏والمستقرين فى امرالله و التامين فى محبه الله و المخلصين فى‏توحيدالله.» سلام بر ائمه كه دعوت كنندگان به سوى خدا وراهنمايان برخشنودى خدايند. همانها كه ثاتب قدمان در اجراى‏فرمان الهى و كامل در عشق ومحبت‏خدا و صاحبان مقام اخلاص درتوحيد خداوندند. در اين زيارت اوج معنوى و جامعيت ائمه‏عليهم‏السلام در ابعاد مختلف، با بلاغت اعجاب انگيز كه هر سخن شناس وآشناى با ادبيات عرب آن را در مى‏يابد، اين امر خود مى‏تواندبيانگر صدور اين جملات از سوى امام معصوم(ع) باشد بيان شده‏است. در اين زيارت در باره فضايل و خصوصيات اخلاقى و اجتماعى‏امامان معصوم‏عليهم السلام مى‏خوانيم:

«كلامكم نور و امركم رشد و وصيتكم التقوى، و فعلكم الخير،وعادتكم الاحسان، و سجيتكم الكرم، و شانكم الحق و الصدق والرفق‏و قولكم حكم و حتم، و راءيكم علم و حلم و حزم.» سخن شما نوربخش دلها و فرمان شما هدايت است. سفارش شما تقوا و كار شماخير و نيكى است. عادت شما نيكى و فطرت شما كرم و بخشش است.

حالت و منزلت‏شما حق و راستى و مدارا و محبت است و سخن شمادستور لازم الاجراست; و انديشه شما دانش و بردبارى و عاقبت‏انديشى است.

اين زيارت امامت را رمز و راز فلسفه سياسى اسلام مى‏داند; دولت‏حق و پاينده اهل‏بيت‏عليهم السلام را فرا روى انسانها قرار مى‏دهدو به همه مومنان ياد آورى مى‏كند كه حق مسلم و حكومت عدل الهى‏از آن اهل‏بيت عصمت و طهارت است. «ودعائم الاخيار و ساسه‏العباد و اركان البلاد;» ائمه‏عليهم السلام آقاى نيكان وتكيه‏گاه آنها و خلفاى الهى و تدبيركنندگان امور بندگان وستونهاى محكم شهرهايند. مرحوم مجلسى مى‏فرمايد:

«وساسه‏العباد» جمع «السائس اى ملوك العباد و خلفاء الله‏عليهم‏» ساسه جمع «سائس‏» به معناى پادشاه بندگان و خلفاى‏الهى برآنان است.

اين زيارت به شيعيان مى‏آموزد كه آمادگى خويش را حفظ كنيد تاآن زمان كه دولت اهل‏بيت‏عليهم السلام بر قرار شود: «و نصرتى‏لكم معده حتى يحيى الله تعالى دينه بكم و يردكم فى‏ايامه ويظهركم لعدله و يمكنكم فى ارضه‏» سرانجام حديث‏برائت و ولايت‏را به عنوان شعارى جاويد، مطرح مى‏كند تا شيعيان آن را درامتداد حركت تاريخى خويش همراه داشته باشند و بتوانند اصالت‏مكتبى و دينى خويش را در طرد التقاط، نامردمى‏ها و باطل‏گرايان‏حفظ كنند:

«فمعكم معكم لامع غيركم‏»; همگام با شما بوده و خواهم بود. نه‏با دشمنان شما. زيباييهاى اين زيارت بسيار است و ساحلش دوردست‏مى‏نمايد. بضاعت و مجال اندك ما را از پيشروى فزون‏تر در اين‏عرصه باز مى‏دارد. پس ناگزيربه همين مقدار بسنده مى‏كنيم

چهارشنبه 1/1/1386 - 17:16
دعا و زیارت
گوشهاى از زندگانى حضرت امام على النقى (ع)

امام دهم، حضرت على بن محمد الهادى- (ع)- بنا به قول مشهور در تاريخ پانزدهم ذيحجه سال 212 هجرى در حوالى مدينه متولد شدند. بعضى ولادت آن حضرت را دوم و بعضى پنجم ماه رجب دانستهاند. مادر گرامى آن حضرت، "سمانه مغربيه" نام داشت كه از زنان فاضله عصر خود بود و بسيار روزه مستحبى مىگرفت. امام هادى در وصف مادر گرامى خويش فرمودند: "مادرم آشنا به حق من و از اهل بهشت است. شيطان به او نزديك نمىشود و آزار ستمگران به او نمىرسد و خداوند حافظ او است...."

نام امام دهم ،"على" و كنيه آن حضرت "ابوالحسن ثالث" است ("ابوالحسن ماضى" نيز گفته شده است). مشهورترين القاب ايشان "هادى" و "نقى" است. از آنجا كه ايشان و فرزندشان امام حسن عسكرى- (ع)- در محلهاى از سامرا به نام "عسكر" (يعنى لشكر و سپاه) سكونت داشتند (و در حقيقت تحت نظر بودند)، به آن دو بزرگوار لقب "عسكرى" نيز داده بودند.

بنا به برخى نقلها، جمعى نزد متوكل،(دهمين و سفاكترين خليفه عباسى) بدگويى كردند و گفتند كه آن حضرت در منزل خود، اسلحه زيادى مخفى نموده و قصد قيام دارد و از شيعيانش در قم نيز نامههاى فراوانى دريافت مىكند. به منظور تحقيق درباره اين مسأله، گروهى به دستور متوكل شبانه به خانه حضرت هجوم آوردند و خانه را بازرسى كردند، ولى سلاح و نامهاى نيافتند و مشاهده كردند كه آن حضرت در حالى كه جامه پشمين بر تن دارد و روى زمينى كه پوشيده از شن ريز و ريگ است، نشسته و مشغول تلاوت قرآن است. ايشان را با همان حالت نزد متوكل بردند. او در مجلس شراب بود كه امام بر وى وارد شدند. متوكل با گستاخى تمام از امام تقاضاى شرب خمر كرد. آن حضرت فرمودند: "به خدا قسم هرگز شراب داخل گوشت و خون من نشده است، اين تقاضا را از من نكن!" متوكل عرض كرد: "پس براى ما شعر بخوانيد!" امام هادى (ع) فرمودند: " براى من شعر زيادى نقل نشده است." و بدين وسيله، خواستند تقاضاى او را رد كنند، ولى با اصرار وى مواجه شدند و سرانجام اشعارى عبرتآموز و مشتمل بر پند و اندرز خواندند كه محفل عيش و نوش را به مجلس گريه تبديل كرد. ترجمه اشعار چنين است: "ستمگران و گردنكشان بر قله كوهها منزل گزيدند تا در امان باشند، ولى قله كوهها براى آنان سودى نداشت و پس از آن عزت و شوكت، از آن كوهها و پناهگاهاى مرتفع به پايين كشيده شدند و در گورها جاى گرفتند. چه بد منزلگاهى است آن حفرهها كه در آن قرار گرفتند! پس از دفن شدن آنها، مناديى با فرياد بلند ندا داد: كجاست آن دستبندهاى زينتى و آن تاجها و لباسهاى فاخر؟ كجا هستند آن صورتهايى كه در ناز و نعمت مىزيستند و در مقابل آنها پردههاى نازك مىآويختند؟ قبور آنان بروشنى پاسخ اين سؤالات را آشكار كرد: اكنون كرمها بر آن صورتها مىلولند. مدت زمان مديدى بود كه مىخوردند و مىنوشيدند و امروز پس از آن خوردنهاى بسيار، خودشان خوراك كرمها شدهاند."

متوكل و حاضرين بشدت گريستند. مجلس شراب بهم خورد و امام هادى (ع) را با احترام به منزل بازگرداندند.

با آنكه متوكل بارها درصدد بود تا به بهانه قيام مسلحانه امام دهم را از ميان بردارد، ولى هيچ گاه به اين بهانه دست نيافت. با اين حال، نتوانست حيات شريف آن حضرت را كه مانع خودكامگىهاى او به عنوان محور تفكر اسلامى بود و همچون مركزى كه شيعيان بر گرد آن پروانهوار مىچرخيدند، تحمل كند، لذا ايشان را بنا به روايتى، در تاريخ سوم رجب سال 254 هجرى به شهادت رساند.

امام دهم در حالى كه هشت سال و پنج ماه از عمر شريفشان مىگذشت، به مقام امامت نايل شدند و پس از سىوسه سال به شهادت رسيدند و در سامرا دفن شدند. (صلوات الله و سلامه عليه و على آبائه و أبنائه الطاهرين) .

از فرمايشات گهربار آن حضرت است كه فرمودند: "الحكمة لا تنجع فى الطبائع الفاسدة: حكمت در نهاد فاسد تاثير نمىكند

چهارشنبه 1/1/1386 - 17:15
دعا و زیارت

حكم محارب

در زمان معتصم برخى از راههاى مواصلاتى، بويژه راه خانه خدا،نا امن شده بود و عده‏اى راهزن نزديك شهر خانقين براى كاروانهامزاحمت ايجاد مى‏كردند. خليفه به حاكم محل دستور داد تا راهزنان‏را دستگير و مجازات كند. حاكم آنان را دستگير كرد و منتظر ابلاغ‏حكم از سوى خليفه شد. معتصم با فقها مشورت و درخواست‏حكم كرد. آنان در جواب به قرآن (انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله ويسعون فى‏الارض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم وارجلهم من خلاف اوينفوا من‏الارض)استناد كردند و گفتند: هركدام ازاين مجازاتها اجرا شود، حاكم اختيار دارد. امام جواد(ع)فرمود: اين فتوا غلط است و در اين زمينه بايد بيشتر دقت كرد; زيرا اين‏افراد يا فقط راه را ناامن كرده، كسى را نكشته‏اند و مال كسى رانبرده‏اند، در اين صورت فقط زندانى مى‏شوند و اين همان تبعيداست; ولى اگر هم راهها را نا امن كرده‏اند و هم كسى را كشته‏اند;بايد به قتل برسند، و اگر علاوه بر اين دو مورد، اموال را نيزغارت كرده‏اند، بايد دست و پاى آنان به صورت عكس قطع گردد و سپس‏به دار آويخته شوند

چهارشنبه 1/1/1386 - 17:13
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته