• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4165روز قبل
اهل بیت
امام و ارتباط او با شیعیان
پس از آنکه امام رضا(ع) به خراسان آمده سادات علوی به دلایل گوناگونی به نقاط مختلف کشور پهناور اسلامی مهاجرت کردند و این مهاجرت از زمانی که فشار و اختناق به علویان و شیعیان در عراق شدت گرفت رو به گسترش نهاد. شیعیان ناگزیر به فکر یافتن مناطق امن‌تری برای زندگی خود افتادند. سرزمین عرب به علت تسلط روحیات و طرز تفکر اموی در آن، نمی‌توانست جای امنی برای آنان باشد، در عوض شرق بویژه ایران زمنیه‌های مناسبی برای این هدف در خود داشت، لذا عده زیادی از شیعیان به این سرزمین سرازیر شده و در شهرهایی با فاصله‌های دور از هم به زندگی پرداختند. آنها در درجه اول احتیاج مبرمی به ایجاد ارتباط در بین خود داشتند؛ زیرا هم امامِ حاضر داشتند و هم نیازمند به حل پرسشهای دینی و احیاناً یافتن راه‌حلهایی برای مشکلات سیاسی و اجتماعی که با آن روبرو می‌شدند، بودند لذا از سیستم‌های مختلف ارتباطی از قبیل اعزام افراد خاصی پیش امام، و تماس با وی در ایام حج و ... استفاده کردند و از این راهها به دریافت روایات و رهنمودهای عملی از آن حضرات توفیق یافتند.
پراکندگی شیعیان را در شصت سال پایانی دوران حضور تا آغاز غیبت صغری از شواهد و قرائن تاریخی که حتی در احادیث فقهی نیز فراوان به چشم می‌خورد بروشنی می‌توان دریافت. در اینجا ابتدا پراکندگی شیعیان در دوران مذکور و سپس نحوه ارتباط امام با آنها را مورد بحث قرار می‌دهیم. البته بحث ما تنها شامل شیعیانی می‌شود که ارتباط فکری و دینی در حدّ اعتقاد به امامت ائمه دوازده‌گانه پس از رسول خدا داشتند، نه محبیّن آنها که تنها دوستدار اهل بیت به معنای عام آن بودند. تفاوت این دو گروه در روایتی از امام عسکری(ع) مطرح و دقیقاً روشن شده است.
از جمله مناطق مهمی که شیعیان فراوانی را در خود جای داده و با امام نیز در ارتباط بودند نیشابور را می‌توان نام برد. اصولاً شرق ایران جزو مناطقی است که نام تعدادی از اصحاب ائمه و همچنین نام علمای مشهوری از شیعیان در قرنهای سوم و چهارم در تاریخ آن به چشم می‌خورد، یکی از نمونه‌های بارز اینگونه شخصیتها فضل بن شاذان است که مقام ارجمندی در میان اصحاب ائمه و علمای شیعه داشته است. غیر از نیشابور مناطقی مانند سمرقندی، بیهق و طوس نیز از محلهای تجمع شیعیان به شمار می‌رفت در بیهق اکثریت مردم ، از شیعیان بودند. پراکندگی بدین شکل ـ که مشابه آن در مناطق دیگری نیز وجود داشت ـ یک سیستم یا حداقل به حفظ وضعیت موجود آن دست یازید. این سیستم با تعیین وکلا از طرف ائمه شکل می‌گرفت و با ارتباطی که بین امام و وکلای وی ـ بویژه درشکل مکاتبه‌ای ـ به وجود می‌آمد، سعی می‌شد تا راهنماییهای لازم از نظر دینی و سیاسی ارائه شود و این حرکت سابقه داری بود که امام عسکری(ع) نیز در دوران حیات خود به آن نظر داشت و در توسعه و استفاده از آن می‌کوشید. افرادی که سابقه علمی درخشان و همچنین ارتباط استواری با امامان قبلی یا خود آن حضرت داشتند و می‌توانستند از نظر حدیثی پشتوانه‌ای برای شیعیان به شمار آیند به عنوان وکیل انتخاب می‌شدند.
نیشابور که مرکزیت آن از نظر علمی و فرهنگی و همچنین از نظر اقتصادی بسیار قویتر از سایر نقاط بود، برای خراسان اهمیت زیادی داشت. وکیل امام در این شهر طبق روایتی که ذیلاً به نقل آن می‌پردازیم ابراهیم بن عبده بود. در اینجا برای آنکه اهمیت این سیستم و کارهای انجام شده از طریق آن روشن شود نامه‌های امام دربار? این وکالت را به اختصار مرور می‌کنیم:
در نامه‌ای که امام عسکری(ع) به عبدالله بن حمدویه نوشته، آمده است:
حقوق واجب ما را به او بپردازند. من او را امین خود برای دوستانم در آن نواحی قرار دادم، تقوا پیشه کنید و مراقب باشید که حقوق را ادا کنید که در ترک و یا تأخیر آن عذری نیست.
از این نامه استفاده می‌شود که شعاع وکالت و فعالیت ابراهیم، تمام نواحی و حتی ناحیه عبدالله بن حمدویه بیهقی ـ ناحیه عبدالله احتمالاً همان بیهق بود ـ را در برمی‌گرفته است. ظاهراً بعضی از شیعیان در مورد اصالت خط امام دربار? ابراهیم دچار تردید شدند لذا امام نامه‌ای به شرح زیر نوشت:
نامه‌ای که در آن ابراهیم به عنوان وکیل من تعیین و به وی مأموریت اخذ حقوق من از دوستانم داده شده از خود من است و آن را به خط خود نوشته‌ام. من او را در شهر خودشان به حق منصوب کرده‌ام. از خدا بترسید و حقوق مرا به وی بپردازید که من به او اجازه تام و کامل در این مورد داده‌ام.
طولانی‌ترین نامه از توقیعات امام عسکری(ع) درباره همین ابراهیم بن عبده می‌باشد که به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری فرستاده است. این نامه مشحون از پندهای اخلاقی و رهنمودهای بسیار با ارزش است. امام در آغاز نامه پس از مقدمه‌ای طولانی درباره اهمیت هدایت الهی از طریق اوصیاء و اینکه ائمه هدی(ع) ابواب علم الهی هستند، آیه«الیوم اکملتُ لکم دینَکم ....» را دلیل بر منت خدا بر انتخاب آنان جهت هدایت مردم شمرده است. آن حضرت همچنین از ابراهیم بن عبده از طرف من تعیین شده است. تو ای اسحاق فرستاده من نزد ابراهیم عبده هستی تا او به آنچه من طی نامه‌ای به محمد بن موسی نیشابوری فرستاده‌ام عمل کند و همچنین تو خود و کلیه کسانی که در شهر تو زندگی می‌کنند مأمور هستید به محتوای آن نامه عمل کنید. بر ابراهیم و تو و تمامی دوستان ما. کسانی که این نامه را بخوانند و کسانی که در ناحیه شما بوده و دچار انحراف نیستند باید حقوق ما را به ابراهیم بپردازند تا آن هم به رازی برساند و این دستور من است. ای اسحاق نامه مرا برای بلالی که مورد اعتماد ما است و همچنین برای محمودی و هنگامی که به بغداد رفتی برای دهقان که وکیل و مورد وثوق ما بوده و پول از دوستان ما می‌گیرد و بالأخره برای هر کس از موالی ما که دیدی، بخوان و اگر کسی خواست نسخه‌ای از آن بردارد مانعی نیست. به هر حال جز از شیطانی که مخالف شما است آن را از کسی پنهان مدار، از شهر بیرون نرو تا عُمَری را ببینی که هر چه از دوستان به ما رسد در نهایت پس از چند واسطه به دست او می‌رسد تا بما برساند.
از این نامه نکات مهمی دربار? سیستم وکالت به دست می‌آید: موضوع آن بالخصوص هدایت شیعیان در شیوه پرداخت واجبات مالی‌شان است که ضرورت اساسی در حفظ و حراست آنها داشته است. معرفی وکلا و اظهار اعتماد کامل به آنها برای اِحکام موقعیت‌شان از جمله نکاتی است که بروشنی در این توقیعات به چشم می‌خورد، اضافه بر این روشن می‌کند که در میان وکلای مناطق، سلسله مراتبی وجود داشته که حقوق مالی امام بایستی از طریق آن به وکیل اصلی وی رسیده و به وسیله او به آن حضرت برسد و بالأخره نکته دیگری که از نامه فوق استفاده می‌شودآن است که گاهی شبهاتی در مورد وکالت افرادی به وجود می‌آمد که در چنین مواردی امام مجبور بود با ارسال نامه‌های دیگری این شبهات را از بین ببرد.
ایجاد و حفظ چنین پیوندهایی بود که باعث احیای شیعیان در عرصه حیات فرهنگی و اجتماعی و مانع از پیدایش ضعف در تشکیلات آنها و در نتیجه هضم شدن در جامعه تسنن می‌شده است، امری که به هر حال برای هر اقلیّتی امکان داشت. این سیستمی بود که شبیه آن را زمانی عباسیان و مدتی طولانی نیز اسماعیلیان به کار بسته بودند و طبعاً حاصل آن چیزی جز حراست شیعه در مقابل خطرات بنیان کن که همواره متوجه آنها بوده و موجودیت آنان را تهدید می‌کرد نبوده است. علاوه بر آن استفاده از چنین سیستم ارتباطی دقیق، موجب جریان دانش و بینش لازم در سر تا سر اجتماعات شیعی را تضمین می‌کرد. چنانکه مناطقی چون کَشّ و سمرقند با آنکه از مراکز زندگی ائمه بسیار دور بودند بخش مهمی از علمای شیعه از آن برخاسته‌اند. به طوریکه ذکر شد اشکالات ناشی از این پراکندگی را فرستادگان و نامه‌های پربار و بموقع ائمه هدی(ع) به طرز تحسین برانگیزی خنثی می‌کرد، ارتباط به وسیله نامه در این دوران بسیار گسترده و از نوع پیشرفته آن به حساب می‌آمده است گرچه معمولاً به لحاظ امنیتی و ... از اینگونه نامه‌ها اثری باقی نمی‌ماند ولی باز ما اکنون مقدار زیادی از این نامه‌ها و شواهدی را که دلیل بر وفور آنها است در دست داریم.
ابوالادیان می‌گوید: من خدمتگزار امام عسکری(ع) بودم، کار من بردن نامه‌های آن حضرت به شهرهای مختلف بود، آخرین باری که حامل نامه‌ای از او بودم امام مریض بود، نامه را به من داده و فرمود: این را به مدائن ببر، پانزده روز دیگر که باز می‌گردی مرا در حال تغسیل و تکفین خواهی دید، من نامه را بردم و موقع بازگشت همان را که امام به من فرمود اتفاق افتاده بود.
این روایت نشان می‌دهد که امام برای بردن و آوردن نامه پیک مخصوصی داشته است.
محمد بن حسین بن عباد می‌گوید: ابومحمد حسن بن علی عسکری(ع) روز جمعه هشتم ربیع الاول از سال 260 در حالیکه 29 سال تمام داشت در حین ادای نماز صبح رحلت فرمود، حضرت همان شب، نامه‌های زیادی برای مدینه نوشته بود. اینک ما نامه‌ای از امام عسکری(ع) به مردم قم و آبه(آوه) در اختیار داریم همچنین ابن شهر آشوب نوشته است که امام عسکری(ع) نامه‌ای به علی بن حسین بن بابویه نوشته است گرچه با توجه به فوت ابن بابویه در سال 329 این امر بسیار بعید به نظر می‌رسد، البته وی توسط حسین بن روح ارتباط مکاتبه‌ای با امام زمان(ع) داشته است.
تماس مستقیم با امام با فرستادن افرادی از طرف شیعیان به محضر آن حضرت نوع دیگری از وجود ارتباط در بین امام و دوستانش بود. از جعفر بن شریف جرجانی نقل شده:
من سالی به زیارت خانه خدا مشرف شدم و در سامرا به خدمت امام عسکری(ع) رسیدم، خواستم اموالی را که دوستان به وسیله من فرستاده بودند به آن حضرت بدهم. پیش از آنکه من بپرسم، به چه کسی بدهم فرمود: آنچه را همراه آورده‌ای به مبارک، خادم من بسپار.
در روایتی دیگر آمده: مردی از علویان برای به دست آوردن«فضل» راهی منطقه جبل شد، در حلوان مردی او را دید آن مرد از علوی پرسید: از کجا می‌آیی؟ گفت: از سامرا، پرسید: آیا در سامرا خانه فلانی را می‌شناسی؟ جواب داد: آری، آن مرد پرسید: آیا از حسن بن علی خبری داری؟ گفت: نه ، مرد پرسید: برای چه آمده‌ای؟ گفت: برای پول، آن مرد گفت: من به تو 50 دینار می‌دهم، تا مرا در سامرا نزد حسن بن علی(ع) ببری، علوی پول را گرفت و با آن مرد پیش امام عسکری(ع) آمدند و آن مرد چهار هزار دینار خدمت امام(ع) تقدیم کرد.
از دیگر وکلای امام از ابراهیم بن مهزیار اهوازی ـ که در اهواز ساکن بود ـ می‌توان نام برد.
قم اصیل‌ترین شهری بود که گروه انبوهی از شیعه را در خود جای داده بود و از زمان امام صادق(ع) به طور مرتب و منظم با ائمه معصومین(ع) در ارتباط بوده است. از جمله شخصیت‌های شیعی قم که با امام عسکری(ع) روابطی داشت احمد بن اسحاق بن عبدالله اشعری بود که نجاشی او را با عنوان«کان وافد القمیّین» واسطه بین قمی‌ها و امام دانسته و تصریح کرده است که احمد از خواص اصحاب ابومحمد العسکری(ع) بوده است. امام عسکری(ع) به اعتماد خود به احمد بن اسحاق مورد بحث تصریح فرموده است. و دیگران وکالت او را برای امام(ع) صریحاً ذکر کرده‌اند.
از مهمترین وکلای امام(ع) که بعداً به نیابت خاص حضرت بقیه الله(عج) نیز منصوب شد، عثمان بن سعید مشهور به سمّان بود. او از طرف امام هادی و عسکری(ع) به وکالت برگزیده شد، شیخ طوسی با اشاره به این مطلب دربار? وجه تسمیه او به سمّان می نویسد:
او به تجارت روغن مشغول بود تا به عنوان سرپوشی برای کار اصلی خود(وکالت) بهره‌برداری کند. در مواقعی که مالی از شیعیان به او می‌رسید آن را در ظرف روغن جاسازی کرده و مخفیانه نزد ابومحمد عسکری(ع) می‌فرستاد.
در روایتی که قبلاً آوردیم تصریح شده است که عثمان بن سعید در رأس سلسله مراتب قرار داشت و مسائل و اموالی که می‌بایست به دست امام برسد از آن طریق به آن حضرت می‌رسیده است امام هادی و عسکری(ع) بر اعتماد خود نسبت به او بارها تأکید فرموده‌اند. عده‌ای از شیعیان یمن به منظور زیارت آن حضرت و ضمناً پرداخت وظایف مالی خود به سامرا آمده بودند که امام عثمان بن سعید را فرستاد تا اموالی را که آنها با خود آورده بودند تحویل بگیرد.
آنچه در مورد وکلای ائمه هدی موجب تعجب آمیخته با تأسف عمیقی شده، آنکه گاه و بیگاه در میان وکلا، افرادی پیدا می‌شدند که در مقابل اموالی که شیعیان به آنها می‌سپردند تا به امام برسانند دچار وسوسه شده ودست به خیانت می‌زدند و بدین خاطر از طرف امام مورد لعن و سرزنش قرار گرفته و طرد می‌شدند، چنانکه برخی از وکلا پس از رحلت امامی، وفات او را انکار می‌کردند تا آن را بهانه قرار داده و از پرداخت پولهایی که نزد آنها جمع شده بود به امام بعدی طفره روند. اصولاً می‌توان همین پیش آمدها را یکی از ریشه‌های بسیار مهم پیدایش «وقف» در میان شیعیان دانست.
عروه بن یحیی معروف به دهقان ـ که قبلاً در نامه امام به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری توثیق شده و از وکلای امام در بغداد بود ـ به خاطر دروغهایی که به امام هادی و عسکری(ع) نسبت داد گرفتار لعن و طرد از طرف امام عسکری(ع) گردید. آن حضرت دستور داد تا همه شیعیان او را لعن و نفرین کنند و از او دوری نمایند؛ زیرا او در سمت مسئول خزانه‌داری امام، اموالی را از خزانه اختلاس کرده به خود اختصاص داده بود.
توقیعاتی که در چنین زمینه‌هایی از طرف امام صادر می‌شد به سرعت وبه طرز شگفت‌آوری در میان شیعیان شایع می‌شد و بدین ترتیب همه آنها از مضمون توقیع آگاهی یافته و بلافاصله شخص مورد نظر امام از جامعه شیعه طرد می‌شد. بر علیه احمد بن هلال نیز ـ که عمری در مصاحبت ائمه سپری کرده و سپس به خاطر اشکالاتی که در روابط او با امام عسکری(ع) پیش آمد ـ توقیعاتی از طرف آن حضرت صادر گردید. امام به وکلای خود در عراق نوشت: إحذروا الصّوفیّ المتصنّع(از صوفی خود آرا دوری کنید) و چون عده‌ای به علت شدت اعتمادشان به احمد در صحت توقیع به تردید افتادند امام نامه مفصلتری خطاب به شیعیان نوشته و خطاهای او را که عمده‌ترین آنها بی‌اعتنایی به دستورات امام و خود رأی بودن در مقابل حضرتش بود برشمرد و در پایان، دهقان را که عمری در مصاحبت و خدمت امام گذرانده بود طرد کرد.
همچنین امام در مواردی کسانی را که بی جهت در کار وکلا دخالت کرده و ـ به عنوان نمونه ـ پرداختهای پولی آنان را به باد انتقاد می‌گرفتند مورد عتاب قرار داده و آنها را از دخالت در مسائلی که ربطی به آنها ندارد بر حذر می‌داشت.
بدین سان بود که سیستم وکالت، نقش خود را در زمینه ایجاد پیوند بین امام و شیعیان بویژه در اخذ وجوهات شرعی ـ که بخش عمده آن برای رسیدگی به وضع شیعیان نیازمند به مصرف می‌رسید ـ ایفا می‌کرد چنانکه در کتب مربوط به شرح حال امام، بارها به این نمونه کمکها اشاره شده است.
نفوذ واقفیه، غلات و سایر افکار انحرافی در شیعیان بخصوص آن دسته از شیعیانی که در بلاد دور از زیستگاه امام زندگی می‌کردند، از همین طریق وکالت کنترل و دفع می‌شد و این خود در حفظ اصالت فرهنگی شیعه و جلوگیری از آلودگی دیدگاههای آنها به انحراف، نقش بسزائی داشته است.
اصحاب امام و حفظ میراث فرهنگی شیعه
سابقه ترتیب و تألیف جوامع حدیثی در میان اصحاب ائمه بسیار طولانی است، بخصوص پس از دوران امام صادق(ع)‌افراد زیادی در جامعه شیعه پیدا شدند که غالب اوقات خود را مشغول جمع‌آوری روایات صادره از ائمه معصومین(ع) و ارسال آنها به شیعیان ساکن در کشورهای دور و نزدیک به منظور راهیابی به افکار و اندیشه‌های اهل بیت بوده‌اند، با گذشت زمان بر تعداد این مؤلفین افزوده شده و کتابهای مفصلتر و بیشتری تألیف و عرضه می‌شده است. این امر بویژه در دوران امام عسکری(ع) با گستردگی هر چه بیشتر دنبال شد و نقش مهمی در حفظ میراث حدیثی شیعه ایفا کرد. در میان اصحاب امام عسکری(ع) از آن دسته که به کار تألیف می‌پرداختند حسین بن اشکیب سمرقندی را باید نام برد. کسی که مدتی در قم متولی آستانه حضرت معصومه علیها السلام بوده و بعدها به سمرقند رفته و در آنجا ماندگار شد. نجاشی تألیفات او را بر شمرده که درمیان آنها کتابی با عنوان«الرد علی الزید» به چشم می‌خورد. نظر به شدت فعالیت زیدیها در این دوران و قیامهای مکرر آنها احتمال آن می‌رفت که تعدادی از شیعیان تحت تأثیر آنان قرار بگیرند. بدین سبب این دست کتابها که غالباً با استناد به روایات صادره از ائمه معصومین(ع) و دیگر ادلّه تدوین می‌شد، وسیله خوبی برای کنترل این گونه انحرافات بود.
احمد بن محمد بن خالد یکی از شیعیان معاصر با امام هادی(ع) و از اصحاب آن حضرت بود که کتاب المحاسن وی شکل دائرة المعارفی را به خود گرفت که کلیه معارف دینی از قبیل: فقه، اخلاق، تفسیر و ... را در برداشت.حسن بن موسی الخشاب از اصحاب امام عسکری(ع) تألیفاتی از خود باقی گذاشته که کتاب الرد علی الواقفه از آن جمله است. اهمیت این نوشتار با توجه به مشکلاتی که در آن دوران به دست واقفه ایجاد می‌شده بخوبی معلوم است. علاوه بر کتابهایی که به عنوان رد بر فرق و یا در مسائل فقهی نوشته می‌شد، بعضاً به تألیفات کتابهایی در تاریخ نیز پرداخته می‌شد. محمد بن علی بن حمزه از اصحاب امام عسکری(ع) کتابی با عنوان مقاتل الطالبیّین نوشته است. علی بن حسن بن علی فضال علیرغم آنکه از فَطَحیه پیروی می‌کرد مورد اعتماد و وثوق امام عسکری(ع) بوده و کتابهای فراوانی از خود به یادگار گذاشت. عیاشی درباره او می‌نویسد: هیچ کتابی در هر موضوعی از ائمه باقی نمانده بود جز آنکه پیش او وجود داشت. این روایت بویژه بر وجود روایات ائمه و حتی مکتوبات آنان در دسترس اصحاب تأکید ورزیده و نشانه یک جنبش قابل تقدیر علمی است که خود پشتوانه اصلی تشیع به حساب می‌آید. اصولی که تا این دوره تألیف شده پایه‌های اصلی جوامع حدیثی بزرگتری مانند کافی و ... را که با استفاده از همین مدوّنات اصحاب شکل گرفته، تشکیل داد. گاهی اصحاب درباره پاره‌ای از کتابها(اصول اولیه)، نظرات ائمه را جویا می‌شدند که از جمله آنها طبق روایتی که سابقاً آوردیم همان بورق بوشنجانی بود که کتاب یوم و لیله را به امام عسکری(ع) تقدیم داشته و نظر آن حضرت را درباره آن خواسته است. در میان اصحاب امام عسکری(ع) کسانی نیز پیدا می‌شدند که در زمینه مسائل علمی دست به تألیف می‌زدند، نجاشی پس از ذکر احمد بن ابراهیم بن اسماعیل به عنوان یکی از خواصّ و نزدیکان امام عسکری(ع) ضمن برشماری آثار او از کتابی با عنوان با اسماء الجبال و المِیاه و الاودیه که گویا تألیفی در موضوع جغرافی بوده است نام می‌برد.
امام عسکری(ع) و یعقوب بن اسحاق الکندی
ابن شهر آشوب به روایت از کتاب التبدیل [والتحریف] تألیف ابوالقاسم کوفی می‌نویسد:
یعقوب بن اسحاق کندی(185 ـ حدود 252) فیلسوف عرب در عصر خود دست به تألیف کتابی[به زعم خود] در تناقضات قرآن زده و کسی را در جریان کار خود نگذاشت. روزی یکی از شاگردان او به حضور امام عسکری(ع) رسید. امام به او فرمود:
آیا در میان شما کسی نیست تا استادتان را از آنچه درباره قرآن انجام می‌دهد باز دارد؟ او گفت: ما شاگرد او هستیم چگونه می‌توانیم درباره این موضوع یا غیر آن به او اعتراض کنیم؟ امام به او گفت: اگر چیزی بگویم به کندی می‌گویی؟ آن مرد گفت: آری، امام فرمود: پیش او برو و از وی بپرس: آیا از نظر شما ممکن است منظور قرآن غیر از آن معانی باشد که شما گمان کرده و پذیرفته‌اید؟ خواهد گفت ممکن است؛ زیرا اهل فهم است بعد بگو: چه می‌دانی؟ شاید همانگونه که امکان آن را پذیرفتی مراد قرآن غیر از ان باشد که تو می‌فهمی و سخنان آن برای معانی دیگری بکار گرفته شده باشد. آن مرد نزد کندی آمد و سخنان امام را به او گفت، کندی که این مسئله را در سخن، امری محتمل و از نظر عقلی جایز می‌دانست گفت: قسم می‌خورم که این کلام از تو نیست. آن مرد گفت: این سخنان از ابو محمد عسکری(ع) است. کندی گفت هم اکنون پیش او می‌روم که این امر جز از این خاندان بر نمی‌آید، آنگاه آتش خواسته و همه آنچه را که نوشته بود سوزانده و از بین برد.
روایت فوق تنها از طریق ابن شهر آشوب نقل شده و ابوالقاسم کوفی، راوی آن نیز مورد اعتماد نبوده است. برخی گفته‌اند سیاق این روایت به گونه‌ای است که کندی را تا سر حد ناباوری به اسلام پیش برده است و این در حق او روا نیست، علاوه بر این دلیلی هم که این روایت را تأکید کند در دست نیست. و دیگر اینکه اگر کندی در سال 252 از دنیا رفته باشد در زمان او هنوز امام عسکری(ع) به عنوان امام شیعیان در صحنه نبوده است.
در مقام پاسخ (به صورت احتمال) به اشکالات فوق می‌توان گفت: اولاً تاریخ وفات کندی احتمالی است و در آن دقت کافی نشده است و طبعاً امکان دارد فوت کندی چند سال پس از تاریخ فوق اتفاق افتاده باشد. ثانیاً لزومی ندارد که امام عسکری(ع) حتماً در دوران امامت خود این سخنان را به کندی گفته باشد و اما دربار? اینکه این روایت، کندی را تا حد عدم اعتراف به اسلام پیش برده باید گفت: روایت مورد بحث الزاماً چنین مفهومی را نمی‌رساند؛ زیرا چه بسا ممکن است کندی به خاطر عقل گرایی بیش از حدی که داشته در درون خود دچار اشکالاتی شده و لذا کسی را از آن آگاه نکرده است چنانکه کاملاً طبیعی است برای بسیاری که در حد کندی هستند چنین اشکالاتی پیش بیاید. درست است که ابوالقاسم کوفی مورد اعتماد نبوده ولی می‌توان مؤیدی ـ گرچه محدود و حداقل نشانگر آنکه کندی در مقام درک معانی آیات به تأویل دست می‌زده است ـ پیدا کرد. گرچه این مؤید، روایت را به طور مستقیم تأیید نمی‌کند.
هنری توماس در شرح حال کندی آورده است:
«کندی می‌گوید اگر فلسفه، علم به حقایق اشیاء باشد در این صورت میان دین و فلسفه خلافی نیست... فلسفه، حقیقت است، دین نیز علم حقیقت است. پس همچنان که اگر کسی به حقایق دینی عصیان ورزد کافر شناخته می‌شود، منکر فلسفه نیز از آنجا که منکر حقیقت است کافر محسوب می‌گردد. اما با این همه میان اندیشه‌های فلسفی و آیات قرآنی تناقضاتی وجود دارد. این تناقضات را چگونه باید حل کرد؟ کندی برای این مشکل نیز راه حل پیشنهاد می‌کند و آن تأویل است. به عقیده کندی لغات عربی دارای یک معنی حقیقی و یک معنی مجازی است از این رو بسیاری از جاها، آیات قرآنی را باید با معانی مجازی آنها تأویل کرد. در این صورت میان اندیشه فلسفی و تفکر دینی اختلافی وجود نخواهد داشت.
گزارش هنری توماس حاکی از همان مطلبی است که در روایت کوفی از طرف امام به کندی پیام داده شده بود و این تأیید ضمنی، احتمالاً می‌تواند کمکی به اثبات اصل قضیه که از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است بکند.
کتب منسوب به امام عسکری(ع)
أ: تفسیر ـ کتاب تفسیر به امام عسکری(ع) نسبت داده شده که شامل تفسیر سوره حمد و قسمتی از سوره بقره است. این کتاب از ابتدای طرح آن در محافل علمی از قرن چهارم تا کنون مورد قضاوتهای گوناگونی قرار گرفته است.
عده‌ای آن را از اثار امام دانسته و احادیثی نیز از آن نقل کرده‌اند و برخی دیگر آن را ساختگی شمرده و اعتبار علمی‌اش را منتفی دانسته‌اند. بخشی از این قضاوتها متکی به سند کتاب است؛ زیرا دو نفر به نامهای یوسف بن محمد بن زیاد، و محمد بن سیّار، اساس روایت آن هستند و واسطه این دو و صدوق، محمد بن قاسم استرآبادی است، گرچه براساس روایت ابن شهر آشوب، حسن بن خالد برقی نیز راوی این تفسیر است. علاوه بر ابهام و اشکالاتی که در هویت افراد فوق به جز خالد بن حسن وجود دارد در کیفیت سند و نیز اینکه آیا این دونفر خود راوی کتاب هستند یا پدرانشان، صحت انتساب آن به امام(ع) را زیر سؤال می‌برد. و برخی از علما به اشکالات بالا پاسخ داده‌اند.
اشکال دیگری که بر کتاب وارد شده این است که در آن روایاتی نقل شده که از نظر محتوی جداً قابل انتقال و ایراد بوده و گاهی به صورتی آمیخته با خرافات است که به هیچ وجه نمی‌توان آن را به امام(ع) نسبت داد چنانکه علامه تستری چهل مورد از این نمونه‌ها را ارائه داده است. از میان مخالفین ، ابن الغضائری، علامه حلّی، علامه بلاغی و آیت الله خوئی(قده) را می‌توان نام برد.
در مقابل، عده‌ای دیگر سخت با نسبت آن به امام موافقند که از آنان، صدوق، طبرسی صاحب احتجاج، کَرَکی، مجلسی اول و دوم شیخ حرّعاملی را می‌توان نام برد.
برخی دیگر از علما حد وسط را برگزیده و نظر داده‌اند که این تفسیر نیز مانند کتب دیگر می‌تواند مورد انتقاد قرار گرفته و روایات صحیح آن پذیرفته شود، علامه بلاغی ضمن رساله‌ای در نقد آن، مواردی را که موجب سلب اعتبار از آن تفسیر می‌شود، برشمرده است.
نکته مهم این است که علی بن ابراهیم قمی و محمد بن مسعود عیاشی هیچ کدام در تفسیرهای خود، روایتی از این کتاب نقل نکرده‌اند و این خود می‌تواند نقش تعیین کننده‌ای در قضاوت دربار? این تفسیر داشته باشد.
ب :کتاب المقنعة ـ کتاب دیگری به امام نسبت داده شده که راوی آن گویا ابن شهر آشوب است.
این کتاب در نسخه‌ای از مناقب با عنوان«كتاب المنقبة» ضبط شده و صاحب ذریعه نیز تحت همین عنوان بدان اشاره کرده است اما در چاپ نجف و قم از مناقب با عنوان«رسالة المقنعة» از آن یاد شده است. بیاضی نیز بعدها از آن با عنوان«كتاب المقنعة» یا «رسالة المقنعة» یاد كرده است. در هر دو كتاب اشاره شده كه این كتاب مشتمل بر علم حلال و حرام است، بنابر این طبعاً نمی‌تواند مجموعه‌ای در مناقب باشد و لابد باید در آن تصحیفی صورت گرفته باشد. آنچه که مطلب را کاملاً آشکار می‌کند این است که نجاشی در ذیل نام«رجاء بن یحیی بن سامان عبرتائی کاتب»می‌نویسد: او از امام هادی(ع) روایت می‌کرده و به وسیله پدرش که در خانه ابوالحسن کار می‌کرده به خانه آن حضرت راه یافته و از خواص وی شده و کتابی با عنوان«المقنعة فی ابواب الشریعة» از او نقل کرده است و ابوالمفضل شیبانی نیز آن را از رجاء بن یحیی روایت کرده است. اگر در کنار این نقل روایت سید بن طاووس را ـ به نقل از آقابزرگ ـ از علی بن عبدالواحد که می‌گوید: «انّه اخرج المقنعة من دار ابى محمد العسكرى فی سنة 255» و روایت مناقب را که می‌گوید: رساله مقنعة امام عسكرى درسال 255 ق تألیف شده قرار دهیم بروشنى معلوم مى‌شود كه«المقنعة» مورد بحث همان کتاب رجاء بن یحیی است که آن را از امام هادی(ع) روایت کرده و در خانه امام عسکری(ع) بوده که در سال 255 از آن خانه بیرون آورده شده است.
جالب توجه است که در مناقب تصریح شده: در آغاز کتاب «المقنعه» آمده: أخبرنی علی بن محمّد بن موسی(که همان امام هادی(ع) است). ابوالمفضل در سال 314 از رجاء بن یحیی نقل حدیث کرده که فوت رجاء نیز در همین سال اتفاق افتاده است.
رحلت امام عسکری(ع)
چنانکه گذشت رحلت امام عسکری(ع) در هشتم ربیع الاول سال 260 رخ داده است و در این باره که آیا امام به مرگ طبیعی بدرود حیات گفته و یا به شهادت رسیده است کماکان اختلاف نظر وجود دارد گرچه بنا به نقل طبرسی و دیگران اکثریت علمای شیعه با الهام از امام صادق(ع) که فرمود: ما منّا الّا مَسموم أو مَقتول حتی درباره امامانی که روایتی دایر بر شهادتشان در دست نیست عقیده‌ دارند که خلفای جور، آنان را به شهادت رسانده‌اند. البته روایتی دربار? شهادت امام عسکری(ع) در یکی از منابع تاریخی قرن ششم وجود دارد. از این روی شهادت آن حضرت امری کاملاً محتمل است. سوابق بازداشت و خطری که همواره از طرف دستگاه حاکم متوجه جان حضرتش بود و اینکه آن حضرت یک شخصیت مخالف سیاسی به حساب می‌آمده و رحلت او در سنین جوانی رخ داده همگی می‌تواند مؤید این معنی باشد. از آنجا که امام یک چهره کاملاً شناخته شده در سامرا بود هنگام رحلتش هاله‌ای از غم و بهت‌زدگی فضای سامرا را فرا گرفت. احمد بن عبیدالله در روایتی که قسمتی از آن پیش از این ارائه شد این صحنه غم انگیز را چنین وصف کرده: وقتی امام عسکری رحلت کرد صدای شیون و فریاد همه جا را در برگرفت مردم فریاد می‌زدند: ابن الرضا رحلت کرد آنگاه برای تدفین آماده شدند، بازار به حال تعطیل درآمد، پدر من (وزیر معتمد عباسی)، بنی هاشم، شخصیت‌های نظامی و قضائی و منشیان ومردم به سوی جنازه هجوم آوردند، آن روز در سامرا قیامتی بر پا بود.
با حضور امام(ع) و پدرش ـ به مدت حداقل 17 سال ـ در سامرا نه تنها مردم جذب آنان شده بودند بلکه بسیاری از شیعیان نیز بدین شهر هجوم آورده بودند، در چنین شرایطی طبیعی بود که هنگام رحلت آن حضرت، سامرا یکپارچه در ماتم فرو رفته و در سوگ از دست دادن فرزند پیامبر(ص) بی تابی کند و عزا بگیرد.
شنبه 30/10/1391 - 23:48
اهل بیت

رسول جعفریان
امام حسن بن علی عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان، بنا به نقل مرحوم کلینی در ماه رمضان یا ربیع الآخر 232 ق چشم به جهان گشود و 28 سال زندگی کرد.

ابن خلّکان تولد ایشان را روز پنجشنبه یکی از ماههای سال 231 ق دانسته و قول دیگری نیز که ششم ربیع الآخر از سال 232 باشد، نقل کرده است. شیخ مفید و سعد بن عبدالله، ربیع الآخر را پذیرفته‌اند. مسعودی سن آن حضرت را به هنگام شهادت 29 سال دانسته است بنابراین، او باید تولد آن حضرت در سال 231 را معتبر دانسته باشد.
رحلت امام عسکری(ع) بنا به گزارش اکثریت روات، هشتم ربیع الاول از سال 260 ق اتفاق افتاده و جمادی الاولی همین سال نیز به عنوان قولی دیگر در این مورد نقل شده است.
از آنجا که رحلت امام هادی(ع) در سال 254 ق اتفاق افتاده، طبعاً دوران امامت حضرت عسکری(ع) طبق روایت شیخ مفید، شش سال و براساس نقل سعد بن عبدالله پنج سال و هشت ماه بوده است.
در مورد نام مادر آن حضرت که ام ولد نیز بوده گزارشهای مختلفی وجود دارد. در برخی از مصادر، «حدیث» یا «حدیثه» و در برخی دیگر نام آن بانو«سوسن» ذکر شده است. عیون المعجزات نام صحیح او را«سلیل» دانسته و با عبارت «کانْت مِن العارفات الصّالحات» وی را ستوده است.
القاب خود آن بزرگوار را «الصّامت»، «الهادی»، «الرّفیق»، «الزّکی» و «النّقی» ذکر کرده‌اند و برخی از مورخین لقب«الخالص» را نیز بر القاب آن حضرت افزوده‌اند. «ابن الرضا» نیز کنیه‌ای بوده که امام جواد و امام عسکری(ع) هر دو با آن مشهور شده بودند. چنانکه امام هادی و امام عسکری(ع) به لقب عسکریین معروف شده‌اند. نقش انگشتری امام عسکری(ع) به دو صورت«سبحان من له مقالید السّموات والارض» و«إنّ الله شهید» ذکر شده است.
احمد بن عبیدالله بن خاقان مشخصات ظاهری آن بزرگوار را چنین وصف کرده است: او دارای چشمانی سیاه، قامتی نیکو، صورتی زیبا و بدنی خوب بوده است.
امامت آن حضرت
با رحلت امام هادی(ع) در سال 254ق و به تنصیص آن حضرت، فرزندش امام عسکری(ع) به سِمت امامت شیعیان اثنی عشری منصوب گردید.روایاتی که در وصیت و تنصیص امام هادی(ع) دربار? امامت فرزندش وارد شده در بسیاری از کتب حدیث و تاریخ شیعه، فراوان به چشم می‌خورد و با نظر به این وصیت و تنصیص که از نظر شیعیان نشانه صحت امامت است، آنان امام حسن عسکری(ع) را به امامت پذیرفتند.
بنا به نقل سعد بن عبدالله جز عده‌ای که به امامت محمد بن علی ـ که در زمان حیات پدرش امام هادی(ع) وفات کرد ـ گرویدند و تعداد انگشت شماری که جعفر بن علی را امام خود دانستند، اکثریت یاران امام هادی(ع) به امامت حضرت عسکری گردن نهادند. پیروان جعفر بن علی«جعفریه خُلَّص» لقب یافته‌اند. مسعودی، جمهور شیعه را از پیروان امام عسکری و فرزندش می‌داند که این فرقه در تاریخ به لقب«قطعیّه» معروف شده‌اند.
امام عسکری (ع) در سامرا
بنا به گزارش شیخ مفید امام هادی(ع) مدت ده سال و اندی در عسکر(سامرا) تحت نظر عباسیان زندگی کرده است بنا بر این روایت طبعاً ورود آن حضرت همراه فرزندش حضرت عسکری(ع) به سامرا باید در سال 244 و یا 243 رخ داده باشد ولی ابن خلّکان این مدت را بیست سال و نه ماه ذکر کرده و همین را دلیل شهرت این دو امام همام به عسکریین دانسته است.
آنچه مسلم است آوردن این دو امام بزرگوار به«سامرا» ـ مرکز خلافت عباسی در آن عصر- از جهاتی شبیه سیاست مأمون در آوردن امام رضا(ع) به شهر خود بود؛ زیرا این نزدیکی کنترل روابط امام با شیعیان و شناسایی شیعیانی را که در سر تا سر بلاد اسلامی مناسبات نزدیکی با امام خود داشته و خطری برای حکومت به حساب می‌آمدند، برای دستگاه حاکمه آسانتر می‌کرد، مدتی که امام در این شهر می‌زیست بجز چند نوبتی که به زندان افتاد به صورت یک شهروند عادی در آنجا حضور داشت و طبعاً رفتار وی زیر نظر کامل و محتاطانه حکومت قرار داشت؛ زیرا ائمه شیعه از جمله امام عسکری(ع) اگر از آزادی عمل برخوردار بودند مدینه را برای زندگی اختیار می‌فرمودند. از این رو اقامت طولانی ایشان در سامرا به جز نوعی بازداشت از طرف خلیفه با چیز دیگری توجیه پذیر نیست. این مسئله بخصوص به علت وجود شبکه منظم و متشکل شیعیان که از مدتها قبل شکل گرفته بود در نظر خلیفه از اهمیت فراوانی برخوردار بوده و موجبات نگرانی و وحشت او را فراهم می‌آورد که می‌بایست به نحوی کنترل می‌شد.
به همین جهت از امام خواسته بودند حضور خود را در سامرا مرتباً به اطلاع حکومت برساند چنانکه طبق نقل یکی از خدمتکاران امام، آن حضرت هر دو شنبه و پنجشنبه مجبور بود در دارالخلافه حاضر شود. چنین حضوری گرچه ظاهراً احترام برای آن حضرت تلقی می‌شد ولی در واقع تنها وسیله کنترل او از نظر خلیفه بود به طوری که یک بار موقعی که خلیفه برای دیدن صاحب البصره می‌رفت امام را نیز همراه خویش می‌بَرد و اصحاب امام تنها در طول راه خود را برای دیدن آن حضرت آماده می‌کنند. از این روایت بخوبی می‌توان فهمید که در زندگی امام حداقل دورانی وجود داشته که کسی را امکان دیدار مستقیم با آن بزرگوار در خانه‌اش نبوده است.
اسماعیل بن محمد می‌گوید: برای طلب پول در سر راه آن حضرت نشستم و هنگام عبور امام تقاضای کمک مالی از وی کردم.
ابوبکر فهفکی می‌گوید: برای کاری ـ دیدن امام ـ از سامرا خارج شدم و در روز«موکب» در خیابان ابی قطیعه بن داود منتظر رسیدن امام شدم تا او را در حال حرکت به دارالعامه ملاقات کنم.
محمد بن عبدالعزیز بلخی نیز هنگام حرکت امام به دارالعامه در خیابان الغنم منتظر تشریف فرمایی آن حضرت بوده است.
محمد بن ربیع شیبانی می‌گوید: به منظور دیدن امام، در باب احمد بن خضیب نشسته بودم که او را در حال عبور دیدم.
علی بن جعفر از حلبی نقلی می‌کند: در یکی از روزهایی که قرار بود امام به دارالخلافه برود ما در عسکر به انتظار دیدار وی جمع شدیم، در این حال از طرف آن حضرت توقیعی بدین مضمون به ما رسید:
ألّا یسلّمنّ علىّ أحد و لا یشیر إلىّ بیده و لا یؤمى فإنّكم لا تؤمنون على أنفسكم.
کسی بر من سلام و حتی اشاره‌ای هم به طرف من نکند؛ زیرا شما خودتان در امان نیستید.
این روایت بخوبی نشان می‌دهد که دستگاه خلافت تا چه حد روابط امام با شیعیانش را زیر نظر گرفته و آن را کنترل می‌کرده است. البته امام و شیعیانش در فرصتهای گوناگونی همدیگر را ملاقات می‌کرده‌اند و سر پوشهایی نیز برای این تماسها وجود داشته است. یکی از بهترین راههای ارتباطی شیعیان با امام مکاتبه بود که در مصادر نیز فراوان به آن بر می‌خوردیم.
موقعیت امام در سامرا
امام عسکری(ع) اگر چه بسیار جوان بود ولی به دلیل موقعیت بلند علمی و اخلاقی بویژه رهبری شیعیان و اعتقاد بی شائبه آنان به امام و احترام بی چون و چرای مردم از وی، شهرت فراوانی پیدا کرده بود و چون مورد توجه عام و خاص بود، حاکمیت عباسی نیز جز در مواردی چند ظاهراً رفتار احترام آمیزی از خود نسبت به آن حضرت نشان می‌داد.
روایتی طولانی که همه مصادر مربوط به شرح حال آن حضرت به ذکر آن پرداخته‌اند حاکی از اهمیت و عظمت موقعیت روز افزون امام در سامرا می‌باشد. اینک به خاطر اهمیت این روایت به ذکر قسمتهایی از آن می‌پردازیم:
سعد بن عبدالله اشعری از علمای معروف شیعه که احتمالاً به ملاقات امام عسکری(ع) نیز شرفیاب شده است می‌گوید:
در شعبان سال 228 ـ هیجده سال پس از سال رحلت امام(ع) ـ در مجلس احمد بن عبیدالله بن خاقان ـ که آن روزها مسئولیت خراج قم را بر عهده داشت و به آل محمد و مردم قم نیز عداوت می‌ورزید ـ نشسته بودیم. سخن از طالبیون ساکن سامرا و مذهب و موقعیت آنان در پیش سلطان به میان آمد، احمد گفت: من کسی از علویان را چون حسن بن علی عسکری(ع) در سامرا ندیده و نشنیده بودم که این چنین به وقار و عفاف و زیرکی و بزرگ منشی در میان اهل بیت خود شناخته شده و پیش سلطان و بنی‌هاشم محترم باشد چنانکه او را بر افراد مسن حتی امراء و وزراء و منشیان نیز برتری می‌دادند. روزی من بالای سر پدرم ایستاده بودم، آن روز پدرم برای دیدار با مردم نشسته بود. یکی از حاجبان وارد شده و گفت: ابن الرضا در بیرون در ایستاده است. پدرم با صدای بلندی گفت: او را اجازه ورود بدهید و آن حضرت وارد شد... وقتی پدرم او را دید چند قدم به سوی او رفته و کاری که ندیده بودم با کسی حتی امرا و وُلات عهد انجام بدهد با او کرد، وقتی به او نزدیک شد دست به گردنش انداخته و صورت و پیشانی او را بوسید، آنگاه دستش را گرفته و در جای خود نشاند. پدرم خود روبروی او نشست و با وی به گفتگو پرداخت. در سخنان خود، او را با کنیه ـ که حاکی از احترام او بود ـ مورد خطاب قرار داده و مرتباً می‌گفت: پدر و مادرم فدایت...
شب هنگام نزد پدرم رفتم و .... پرسیدم: پدر آن شخص که امروز آن همه اجلال و احترامش نمودی چه کسی بود که حتی پدر و مادرت را فدای او می‌کردی؟ گفت: او ابن الرضا امام رافضیان بود و آنگاه ساکت شد. چند لحظه بعد سکوتش را شکسته ادامه داد: فرزندم اگر روزی خلافت از دست بنی عباس بیرون رود از بنی هاشم جز او کسی شایستگی تصدی آن را ندارد. او به خاطر فضل، صیانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نیکو سزاوار مقام خلافت است. اگر پدرِ او را دیده بودی مردی بود بزرگوار، عاقل، نیکوکار و فاضل. با شنیدن این سخنان آتش خشم سر تاسر وجودم را فرا گرفت، در عین حال حس کنجکاویم برای شناختن او برانگیخته شد. از هر کس از بنی هاشم، منشیان، قضات، فقها، حتی مردم عادی که درباره‌اش سؤال می‌کردم او را در نزد آنان در نهایت جلالت و بزرگواری و مقدم بر سایر افراد اهل بیت می‌یافتم. همه می‌گفتند: او امام رافضیان است. از آن پس اهمیت وی پیش من رو به فزونی گذاشت؛ زیرا دوست و دشمن او را به نیکی می‌ستودند.
این روایت با توجه به راوی آن که خود یکی از معاندین سرسخت اهل بیت بود موقعیت اخلاقی و اجتماعی امام را در میان عامه مردم و حتی خواص بروشنی نشان می‌دهد.
خادم امام عسکری(ع) می‌گوید: روزهایی که امام به مقر خلافت می‌رفت شور و شعف عجیبی در مردم پیدا می‌شد، خیابانهای مسیر آن حضرت از جمعیتی که سوار بر مرکبهای خود بودند پر می‌شد وقتی امام تشریف می‌آورد هیاهو یکباره خاموش می‌شد و آن حضرت از میان جمیعت گذشته و وارد مجلس می‌شد.
اکثریت این افراد شیعیانی بودند که از مناطق دور و نزدیک برای دیدن امام به سامرا می آمدند هر چند ارادت سایر مردم نسبت به فرزندان رسول خدا نیز، سبب می‌شد برای دیدن آن حضرت در مسیر او حضور یافته، موجب فزونی این ازدحام شوند.
دورانهای بازداشت امام
همانگونه که اشاره شد جلب امام هادی(ع) به همراه امام عسکری(ع) به سامرا توسط متوکل عباسی، خود به معنای زندانی کردن این دو امام در آن شهر به منظور کنترل آنها و روابطشان با شیعیان بود. در مواردی در بازداشت این پدر و پسر سختگیری هر چه بیشتر اعمال می‌شد بویژه هنگام بروز جریانات خاصی که متضمن تهدیدی علیه حاکمیت بود، شخص امام با تعدادی از یاران نزدیکش به زندان می‌افتادند.
روایات زیادی دربار? بازداشت امام عسکری(ع) وجود دارد که از جهاتی با هم ناسازگارند. علت این امر علاوه بر اینکه می‌تواند تعدد بازداشتهای آن حضرت باشد، اشتباه مردم در نام خلفا نیز هست و طبعاً با گردآوری تمام گزارشهای مربوط و مقایسه آنها با هم امید دست یابی به حقیقت مسئله بیشتر می‌شود.
روایتی حاکی از آن است که معتز(معزول و مقتول به سال 255) هنگامی که قصد سفر به کوفه را داشت دستور بازداشت امام عسکری(ع) را صادر کرده و مأموریت اجرای آن را به سعید حاجب می‌دهد. ابوالهیثم بن سبانه نگرانی خود را به امام نوشته و امام در جواب او می‌نویسد: پس از سه روز فرجی حاصل خواهد شد و معتز کشته می‌شود.
مسلم است که امام عسکری(ع) در دوران مهتدی(255 ـ 256 ق) مدتی در زندان به سر برده است. پیش از آن عده‌ای از شیعیان به زندان افتاده بودند.
داود بن قاسم معروف به ابوهاشم جعفری که از شخصیتهای برجسته شیعه بود گویا در سال 252 در زندان بوده است، خطیب بغدادی از قول ابن عرفه علت بازداشت وی را چنین بیان می‌کند؛ سخنانی از او شنیده شده که باعث زندانی شدن وی گردید. در روایتی که شیخ طوسی نقل کرده بازداشت ابوهاشم مذکور با تنی چند از بنی هاشم و غیر آنها به علت کشته شدن عبدالله بن محمد عباسی بوده است. مسئول این زندان آن گونه که در پاره‌ای از روایات آمده صالح بن وصیف بوده که در سال 256 توسط موسی بن بغا کشته شد. از این رو و به احتمال قوی بازداشت امام عسکری (ع) در سال 255 در دوران مهتدی بوده است.
در یک گزارش تاریخی ابوهاشم جعفری گفته است: در دوران مهتدی هنگامی که در زندان بودم امام عسکری(ع) را نیز به زندان آوردند که با کشته شدن مهتدی در سال 256 خدا، جان او را از خطر مرگ رها نمود؛ زیرا خلیفه قصد کشتن آن حضرت را داشت.
محل زندان امام در جوسق بود جایی که خود مهتدی و همچنین صالح بن وصیف بعدها در همانجا زندانی شده و به قتل رسیدند، جوسق گویا قلعه‌ای بوده که از آن به عنوان زندان استفاده می‌شده است.
آنچه در مورد وضع داخلی این زندان می‌دانیم عبارت است از:
أ: وقتی امام وارد زندان شد با اشاره به یک مرد عجمی(خ ل جمعی) فرمود: اگر این مرد نبود می‌گفتم پس از چه مدتی از این زندان رها می‌شوید؛ زیرا او شما را زیر نظر گرفته و حرکاتتان را به خلیفه گزارش می‌کند. ابوهاشم می‌گوید: روزی ما این مرد را غافلگیر کرده و کاغذی را که در آن درباره تک تک ما گزارشهای بدی برای خلیفه آماده کرده بود از لباسش درآوردیم.
ب : رفتار امام در زندان بویژه با زندانبانان خود به گونه‌ای بود که بالاخره باعث خجلت آنان می‌شد نظیر همین رفتار درباره امام کاظم(ع) نیز روایت شده است. صالح بن وصیف از ایادی عباسیان که حراست امام را در زندان بر عهده داشت از طرف برخی شخصیتهای عباسی به سختگیری بر آن حضرت و آزار وی تشویق می‌شد که در پاسخ آنها گفت:
قد وكّلت به رجلین شرّ من قدرت علیه فقد صارا من العبادة و الصّلاه إلى أمر عظیم.
دو تن که آنها را بدترین مردم می‌دانستم بر او مأمور کردم ولی آنان چنان تحت تأثیر امام عسکری قرار گرفتند که در عبادت و نماز به حد والایی رسیدند.
مدارکی حاکی از آن است که شخص امام در زندان به طور دائم روزه بوده‌اند.
بار دیگر که امام زندانی شد در عصر معتمد عباسی بود که از سال 256 تا 279 خلافت کرد. در روایتی آمده که آن حضرت در سال 259 ق در زندان معتمد عباسی بوده و علی بن جرین زندانبان او بوده است. او در پاسخ معتمد که درباره امام از وی سؤالاتی نموده، چنین گفته است: همواره روزها روزه‌دار و شبها مشغول نماز است.
همچنین صمیری در کتاب«الاوصیاء» از محمودی روایت کرده که گفت: من خود خط ابومحمد عسکری(ع) را هنگام خروج از زندان معتمد دیدم که این آیه را نوشته بود.
یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم و الله متمّ نوره و لو كره الكافرون.
شیخ مفید از محمد بن اسماعیل علوی روایت کرده:
امام عسکری(ع) نزد علی بن او تامش(یا بارمش) زندانی شد. این مرد از دشمنان سرسخت آل ابیطالب بود. به وی دستور داده شد درباره امام هر چه می‌تواند تند و سختگیر باشد ولی او وقتی آن حضرت را دید... در حالی از او جدا شد که بیش از دیگران عظمت الهی آن حضرت را شناخته و از او ستایش می‌کرد.
به احتمال قریب به یقین این زندان برای امام در سال 259 اتفاق افتاده است و شاهدی که در تأکید این مطلب وجود دارد روایت ذیل است:
کشّی در رجال خود روایت می‌کند: محمد بن ابراهیم سمرقندی گفت: عازم حج بودم که تصمیم گرفتم در سر راهم به یکی از دوستان به نام بودق بوشنجانی(بوشنجان روستایی است از قرای هرات) که به صدق و صلاح و ورع و خیر معروف بود سری بزنم. پیش او بودم که سخن از فضل بن شاذان به میان آمد، بودق گفت: او به دلیل نفخ معده شدیداً مریض است و ... بودق در ادامه سخنانش گفت: در سفری که به قصد انجام مراسم حج عازم مکه بودم نزد محمد بن عیسی العبیدی که شیخی فاضل بود... رفتم. در خانه او عده‌ای را که با حالتی افسرده و مغموم نشسته بودند دیدم. علت را جویا شدم گفتند: ابومحمد(ع) زندانی شده است.من سفر خود را دنبال کرده و در بازگشت باز به دیدن محمد بن عیسی رفتم او را با چهره‌ای شاد و سرحال دیدم، چگونگی را از وی پرسیدم، جواب داد: امام آزاد شده است. من در حالی که کتاب یوم و لیله را همراه داشتم به سامرا رفته و به محضر ابومحمد(ع) شرفیاب شدم. کتاب را به آن حضرت نشان داده و گفتم: فدایت شوم این کتاب را ببینید امام در حالی که ورق به ورق آن را می‌دید، فرمود: صحیح است، سزاوار است به آن عمل شود. عرض کردم: فضل شدیداً مریض است و شنیدم به خاطر دعای شما به این مرض دچار شده است؛ زیرا درباره او به شما گفته‌اند که وی وصی ابراهیم را برتر از وصی رسول خدا می‌داند. در حالی که چنین نیست و این سخن را به دروغ بر او بسته‌اند. امام فرمود: آری خدا فضل را رحمت کند. بودق می‌گوید: من باز گشتم و دیدم در همان ایامی که امام فرمود: «رحم الله الفضل» فضل بدرود حیات گفته است.
اگر چنانچه مشهور است بپذیریم که فضل بن شاذان در سال 260 ق وفات کرده است طبعاً باید بپذیریم که در اواخر سال 259 قبل از ذی حجه امام در زندان بوده است.
شنبه 30/10/1391 - 23:48
اهل بیت
اندیشه اصلاح
955 - 27- آیا در سرزنش نمودن ، آهنگ دیگرى را كنم ، در صورتى كه نادرستى همه كارهاى خودم آشكار است ؟!
هرگاه آدمى پنجاه سال زندگى كند و در او آثار پاكدامنى و درستكارى به چشم نخورد.
هرگز برایش امید رشد و هدایت نمى رود زیرا با تصمیم دورى از حق ، خود را از پا در آورده است .
و چرا (داورى به عدل و) انصاف را از خود (و در حق خود) هزینه نكنم ، و همه توانم را در به دست آوردن انصاف (دیگران ) به انجام نبرم ؟!
واى من اگر اندرزهایم دیگران را سود بخشد و براى خودم جز كلمات منظوم و قافیه ها نماند(1160).
لذت دنیا
957 - 28- اى اهل لذتهاى ناپایدار دنیا. (بدانید كه ) فریفته شدن به سایه ناپایدار، ساده لوحى (و كم عقلى ) است (1161)
تشویق به زهد و نیكوكارى
956 - 29- آگاه باش ! حقا كه رقابت و مسابقه تنها در زهد (و بى رغبتى به دینا) است ، و در غیر آن ، هیچگونه رقابتى (روا) نیست .
آنچه را كه دنیاى آدمى در بر گرفته است از ریشه نابود مى شود و (تنها) كردار نیك است كه نزد خدا ماندگار است .
بزودى پشیمانى ، انیس تو خواهد بود و در روز رانده شدن از دنیا (و لحظه جان كندم )، آه سرد حسرت ، خواهى كشید.
آیا مى دانى كه آن روز چه روز (سخت و دشوارى ) است ؟! بیندیش ! و یقین داشته باش كه آن روز، روز جدایى است .
جدایى آنچنانى كه هیچ جدایى دیگر همانندش نیست ، زیرا كه (در این جدایى ) امید به دیدار (دوباره آشنایان ) از بین مى رود(1162).
پناه بردن به خدا
958 - 30- خود را با توجه (و توكل ) به آفریدگار، از هر آفریده اى بى نیاز كن ، كه (در این صورت ) همه راههاى آزمندى (و امید وارى ) بر هر دروغگو و راستگو را (به خود) مى بندى .
از فضل خداى بخشایشگر، روزى خویش را بطلب ، كه جز خداى ، روزى دهنده اى نیست .
آنكه گمان برد، مردم او را بى نیاز مى سازند، او به خداى رحمان ، اطمینان (و اعتماد) ندارد.
یا آنكه گمان كند مال (و ثروت ) تنها از تلاش او به دست مى آید، (چنان در اشتباه است كه گویى ) دوپا پوش او، او را از بلنداى كوهى لغزانده (و به پرتگاه افكنده ) است (1163).
خواستن از غیر خدا
959 - 31- آنگاه كه به سختیها (و فشارهاى ) روزگار گرفتار آمدى ، (براى نجات ) به خلق خدا روى نیاور و جز از خداى متعال كه تقسیم كننده روزیهاست ، نخواه .
كه اگر زنده بمانى و از غرب تا شرق عالم را بگردى ،
با كسى كه بتواند خوشبخت كند یا بدبخت سازد، (جز خدا) بر نخواهى خورد(1164).
شگفتى از صاحب تجربه ها
960 - 32- در شگفتم از صاحب تجربه ها كه چگونه پس از محكم كارى (و همت گرفتن )، غفلت مى كنند و از پى سرگرمیها مى روند؟!
و (در شگفتم ) از آنكه در گرو رسواییها و گناهان خویش است . (چگونه ) در تلاش براى رهایى خویش كوتاهى مى كند؟!
و (در شگفتم ) از آنكه با سستى و نادانى ، خود را به هلاكت افكنده ، و از آنكه با از سر گرفتن گناهان در هر روز، و با (بى حیایى و) بى حرمتى آهنگ محرمات نمودن خود را به وادى هلاكتهاى مخوف وارد ساخته است !
بزودى ، وقتى كه ناگهان مرگ او فرا رسد، (از حقایق پس پرده غیب ) آگاه مى شود، در حالى كه (دیگر كار از كار گذشته و) همه گریه كنندگان (در ماتم او) دور او گرد آمده اند(1165).
خود فراموشى و...
961 - 33- حقا كه حیران بودنش به فریب و باطل كشید، و بر او حوادث تلخ و ناگوار زوال عمر فرود آمد.
و از جامه ها (ى فاخر نام و نشاندار) كه در آن بود، برهنه شده ، و سپس (كفن و) جامه هاى انتقال (از این عالم به عوالم دیگر) بر او پوشانده مى شود.
و پس از آنكه با كبر و غرور بر اسبها سوار مى شد، (اكنون پس از مرگ ) میان شانه هاى مردان (حامل جنازه اش ) رد و بدل مى شود.
به سوى گورى كه در آن ، تنها رها مى شود، آنگونه كه همه خویشان و دوستداران از او دور مى مانند.
او از ما یملك موروثى خود دست كشید و بآن پشت نمود، و شاهكار بلند مرتبگیهاى او، مانع آن نشد(1166).
فضائل و دلایل حقانیت او
962 - 34- پدرم على (علیه السلام) و جدم خاتم پیامبران است و (نیز پیامبران دیگر) آنانى كه پیش از من جهت (ابلاغ ) دین خدا برگزیده خدا بودند.
خدا آگاه است و قرآن (كتاب وحى نیز) گویاى این حقیقت است كه آن (غاصب حكومت اسلام ) كه پیش روى من افتاده است هیچگونه (حق و) سلطه اى بر من ندارد.
چه انتظار (سلطه ) است بر كسى كه نه سرزنشى را به زبان آرد، و نه به گفتار و كردارى (از دیگران ، گمراه و) منحرف شود.
و (از آن رو كه معصوم است ) نه بخاطر خطا و لغزشى در باطن (و پیش ‍ وجدان ) خود ترسان و بیمناك دیده شود و نه (بدین جهت از ناحیه دیگران ) زنهار (و بر حذر باش گفته ) شود.
اى واى برجان من از كسى كه به آن رحم نمى كند، آیا براى او نمونه اى (عبرت آموز) در كتاب خدا نیست .
آیا در گفتار مردم از (سرنوشت ) آن غول صفتان تجاوزگر پیشین ، مایه عبرتى براى او نیست ؟
هان اى مردى كه خوى و خصلتش زیان دیدگى است همانا من وارث ، رسول خدایم كه وارث پیامبران (پیشین ) است ؟!
آیا تو از آل او به او (شایسته و) نزدیك ترى پس چرا (در ایمان و عمل ) ناقص (و بیمار) دیده مى شوى در صورتیكه آیین پاك خدا هیچگونه (ناخوشى و) كاستى ندارد(1167)!
مصیبت هاى متعدد
963 - 35- اى مصائب روزگار! بچرخید و (در میان ما خاندان نبوت ) گشت بزنید، خواه كوتاه مدت باشید یا دراز مدت .
مرا آماج تیرهاى بى گذشت (و بیرحمانه ) خود بوسیله هر رویداد سخت و ناگوار و بزرگ ، و هر بار نیرومند و سنگین قرار داده اید، اولین آن مصیبتها كه دیدم (رحلت و) فراق رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) بود.
پس از آن (در فاصله كوتاهى ) مصیبت (فقدان مادرم ) طاهره بتول (فاطمه زهرا (علیها السلام )) بود.
و سپس شهادت پدر نیكوكارم آنكه بس در پیوند و ارتباط با ما (خاندان نبوت ) نزول قرآن است .
بالاترین مصائب ما كه معروف همگان است از (قطع نزول وحى توسط) جبرئیل است كه هیچ مصیبتى به پایه آن نمى رسد.
اكنون شما را (اى مصائب پیوسته ) هیچ (انصراف و) بازگشتى از من نیست خداوند بخشایشگر، مرا در عطا و منع بس است (1168).
در نكوهش فزونى مال
964 - 36- هر چند به اموال ثروتمند افزوده شود، حزن و گرفتارى او فزون خواهد شد.
مى شناسیم تو را (اى دنیا) اى (آن كه محبت تو) ناگوار كننده زندگى (است )، و اى سراى هر فناپذیر و هر فرسوده .
براى هیچ زاهدى زهد خواهى او خالص (و زلال ) نمى ماند، آنگاه كه در زیر بارهاى سنگین (آشفتگیهاى فكرى اداره ) عیال خود باشد(1169).
هنگام دیدن قبرها
965 - 37- ((ظواهر این گورها چه نیكو (و آراسته ) است ، و همانا گرفتاریهاى بزرگ در درون آنهاست ، خدا را خدا را اى بندگان خدا كه سرگرم دنیا نشوید (و دل به هواى آن نسپرید) زیراگور خانه عمل است ، پس ‍ عمل كنید. و غافل نباشید))(1170). سپس این اشعار را سرود: اى كسى كه سرگرم دنیاى خود شده و آرزوى طولانى او را فریفته است .
مرگ ، ناگهان مى رسد، و قبر صندوق (و جایگاه ظهور نتایج ) عمل است (1171).
فریفته شدن به دنیا
966 - 38- (دنیا زده ) به آنچه دست یابد شتاب مى گیرد و باكى ندارد كه آن حرام باشد یا حلال .
فریب دنیا را مخور و آن را رها ساز كه دنیا، دوستیهاى صمیمى را براى تو استوار نمى دارد.
آیا خود خواهانه و آزمندانه در (انفاق ) مالى كه پس فرداى عمرت ، وبال تو خواهد بود بخل مى ورزى ؟
پس چیست آنچه كه سرانجامش شر است در صورتى كه نزد تو چیز اندك (حتى ) مال (نیز) به حساب نمى آید.
بنابراین من از كارها آهنگ هر خیرى را نمودم ، و آنچه را كه شریف ترین و كامل ترین خوى را دارد قصد دارم (1172).
اختیار مرگ با عزت بر زندگى با ذلت
967 - 39- آیا با خوارى زیستن و با خوارى مردن ؟! من هر دو را خوراكى ناهنجار (و ناگوار) مى بینم .
اگر بناچار باید یكى از مرگ و زندگى را برگزید، حركت من به سوى مرگ (با عزت ) حركتى زیبا (و پسندیده ) خواهد بود(1173).
روز حشر
968 - 40- روزى رسوایى آور و سخت تر از روز (ناگوار) مرگ بر او نگذشته است .
و روز حشر هراس انگیزتر و سخت تر است ، آنگاه كه مردم در مقام حساب بایستند.
(در آن روز) چه بسیار ستمگرانى كه خوار مى مانند و چه بسیار ستمدیدگانى كه جهت داد خواهى آستین بالا مى زنند.
و چه بسیار كسانى كه در دنیا فقیر بودند (در آن روز) در جایگاه بزرگواران نجیب ، جا مى گیرند.
و بخشش خداوند (در آن روز) از هر چیز دیگرى گسترده تر است ، بلند مرتبه (و منزه ) است خدایى كه آفریدگار همه آدمیان است (1174).
پیشتازى در فضایل
969 - 41- به سوى مدارج عالى كمال (و اوج قرب خداوندى ) از راه نیك سرشتى و بلند همتى بر همه جهانیان پیشى گرفتم .
در شبهاى تیره گمراهى ، نور هدایت الهى با حكمت من نمودار شد (و درخشید).
منكران لجوج (بد اندیش ) مى خواهند آن را خاموش كنند ولى خداى سبحان نمى خواهد جز آنكه آنرا كامل گرداند(1175).
توحید و سپاس خداوندى
970 - 42- او خدایى است كه ما را هیچ معبود بحقى جز او نیست ، او بس مهربان و صاحب منت و نعمت بر خلایق است .
از راه اخلاص و حمد و شكر با قلب و زبان به یگانگى او ایمان دارم .
عمر خود را از بین بردم و آن را (از آفات گناه ) مصون نداشتم و به سوى بیكارى و سهل انگارى گرایش یافتم .
اكنون (عاجزانه ) از او درخواست دارم كه از من راضى شود، زیرا كه من در پى آرزوهاى دنیوى افتاده به خود ستم كردم .
از گناه و نادانى خود و نیز از زیاده روى و لگام گسیختگى ام به سوى او بر مى گردم (و توبه مى كنم )(1176).
واگذارى كارها به خدا
971 - 43- آنچه را خدا نگهدارد، (از آفات ) مصون مى ماند، آنچه را خدا بیفكند (و رها سازد) خوار مى شود.
هر كه را خدا خوشبخت كند، اگر هم روزگار سخت باشد بر او نرم (و سازگار) مى شود.
برادرم ! پندگیر و فریب دنیا مخور، (گردش ) روزگار را چگونه مى بینى ؟
(سرانجام ) هر آنچه از كردار زشت یا نیكو كه انجام گرفته است پاداش داده خواهد شد.
رستگار شد بنده اى كه پرده (غفلت و جهالت ) از (جلو چشم دل ) او كنار رفت و (حقایق غیبى را) دریافت .
و چشم روشن است آنكه باور كرد كه گرفتارى در زبان است .
پس در هر زمانى خود را از (هرزه گوئیهاى ) زبان دور داشت و سنگین (راءى ) شد.
از زبان خود از ناماءنوس گوییهاى تند و تیز ترسید، از این رو آن را در كام كشید.
و هر كه بر (دامن لطف ) خداى صاحب عرش چنگ زند، هرگز چیزى و كسى كه بر (حدود) خدا تجاوز دارد و (یا) هر كس دیگرى به او زیان نرساند.
هر كه بر خدا دل بندد از او مى ترسد و هر كه از خدا بترسد در امان است .
خوف از خدا هر آنچه را كه نتیجه دهد (بسیار گرانبهاست و) قیمت (معین ) ندارد.
(پروردگارا) اى آنكه از نهان ها به همانگونه كه آشكارها را مى دانى ، آگاهى ، بر جدم ابوالقاسم (محمد مصطفى (صلى الله علیه و آله و سلم)) كه صاحب (لواء) نور نمایان (توحید و هدایت ) است درود فرست .
(درود فرست بر) او كه از هر زنده و هر از دنیا رفته و در كفن پیچیده اى ارجمندتر است .
(اى خداى مهربان ) نعمت گرانقدر رضاى خود را بر ما ارزانى دار، كه تو صاحب نعمتهاى (بى نظیر و) گرانقدرى .
و ما را در دینمان از هر زیان و فریب خوردگى پاك (و منزه ) دار.
هیچ ناكامى همچون كسى كه (حتى ) تنها یك روز به دنیا تكیه كرد ناكام (و نامراد) نشد.
خوشا به حال بنده اى كه از (چهره قلب ) او پرده هاى (سنگین ) چرت زدگى (و غفلت ) كنار رفته است .
نوید دهنده (صالحان و مؤ منان ) خداست ، و آنچه را كه او (داورى و) حكم كند همان شاید (و خواهد شد)(1177).
در عصر خطاها و بلاها
972 - 44- ما در عصر خطاها و گرفتاریها و در عصر شكستن (پیمانها و مقررات الهى )، و اشتباه (و سردرگمى ها) واقع شده ایم .
خیر (و خوبیها) نابود شدند و صالحان خوار گشتند و با خوارى آنان نابخردان (و كم عقلان ، حاكم و) عزیز شدند.
فرمان دهندگان به هر نیكویى برگشتند، از این رو در میان مردم هیچ باز دارنده از منكر (و ناپسندیها) نیست .
آزاد مردان ، برده بردگان گشتند، از این رو براى آزاد مردان هیچ ارج و منزلتى نمانده است .
این پیشه (و سرگرمى ) اوست : آزمندى و مال اندوزى و چنین كسى بى خبر و مست و هوسباز است (1178).
مناجات حضرت در كنار مزار خدیخه (علیها السلام )
973 - 45- ابن شهر آشوب از عیون المجالس نقل مى كند كه : امام (علیه السلام) همراه انس بن مالك كنار قبر حضرت خدیجه (علیها السلام ) آمده و گریست ، سپس به او فرمود: مرا تنها بگذار(1179).
انس گوید: از او دور شدم ، چون نمازش طولانى شد، شنیدم كه حضرت فرمود: پروردگارا! پرورگارا! تو مولا (و سرور) بنده ات هستى ، پس بر (این ) بنده ناچیز خود كه پناهش تویى رحم كن .
اى آنكه صاحب برترین كمالاتى ! تنها تكیه گاه من تویى ، خوشا آن را كه مولایش تو باشى .
خوشا به حال آنكه بیمناك و شب زنده دار است و دردهاى خود را به خداى ذوالجلال عرضه مى دارد.
و هیچ درد و بیمارى كه بیشتر از محبت مولایش باشد، ندارد.
هرگاه از پریشانى و اندوه خود (به خدا) دادخواهى كند، خدا پاسخش ‍ داده ، حاجتش را برآورده مى سازد.
هرگاه گرفتار تاریكیها (ى گمراهى ) شود و زارى كنان به خدا رو آورد، خدا او را گرامى دارد و به مقام قرب خود نزدیكش كند(1180).
در این هنگام (از جانب حق تعالى ) ندا شد.
اجابت شدى ! اجابت شدى ! تو در پناه منى (اى حسین )، و هر آنچه بر زبان آورى دانستیم .
فرشتگان من به (طنین خوش نیایش و) نغمه تو مشتاقند پس تو را همین نغمه خوش كه شنیدیم بس .
نیایش تو نزد من در حجابهایى طواف مى كند، پس تو را همین پرده كه از تو برگرفتیم (و برچیدیم ) بس .
(اكنون حسین چنان است كه ) اگر نسیمى در اطراف او بوزد، بخاطر آن انوار غیبى كه او را پوشانده است بیهوش بر زمین افتد.
(اى حسین !) بى هیچ بیم و هراس و اندازه اى از من بخواه كه همانا منم ((الله )).
پاسخ امام (علیه السلام)
974 - 46- عربى بادیه نشین به مسجد اعظم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) وارد شد و نزدیك امام حسن (علیه السلام) كه گروهى از مردم دور او حلقه زده بودند ایستاد، (او امام را نمى شناخت ، از اینرو) پرسید: این شخص كیست ؟ گفته شد: او حسن بن على (علیه السلام ) است . گفت : من همو را مى خواستم ، به من گفته اند كه اینها زیبا و فصیح سخن مى گویند، اكنون من صحراها و سرزمینهاى بى آب و علف و دره ها و كوهها را طى كرده ام و آمده ام تا با او سخن رد و بدل كنم و پیرامون كلمات پیچیده عرب از او بپرسم . یكى از همراهان امام (علیه السلام) گفت : اگر براى این كار آمده اى ابتدا از آن جوان بپرس - و اشاره به امام حسین (علیه السلام) نمود - او با شتاب نزد امام حسین (علیه السلام) آمد و ایستاد و سلام كرد، حضرت (علیه السلام) جواب او را داد و پرسید ((چه حاجتى دارى ))(1181)؟
عرض كرد: از ((هر قل )) و ((جعلل )) و ((اینم )) و ((همهم )) نزد شما آمده ام .
امام حسین (علیه السلام) تبسمى نموده فرمود: ((اى اعرابى سخنى گفتى كه جز عالمان آن را نیابند))(1182).
عرض كرد: و من بیشتر از این مى گویم ، آیا به اندازه (و همانند) سخن من پاسخم مى دهى ؟
فرمود: ((هر چه مى خواهى بگو، پاسخت مى دهم ))(1183).
عرض كرد: من بیابان نشینم و بیشتر گفتارم شعر است كه دیوان عرب است .
فرمود: ((هر چه مى خواهى بگو، من جوابت مى دهم ))(1184).
اعرابى این اشعار را سرود:
دلم آرزوى هوسرانى دارد، در صورتى كه با بهار نوجوانى و جوانى خود وداع كرده است .
و دوران (چسبیدن و) كشیدن من دامن آن دو را سرسخت (و پرفریب ) بود.
همسرانى و لذتهایى داشتم ، وه چه سیراب (و كامیابانه ) بود آن دوران .
پس همین كه (در اثر پیرى )، سپیدى مو، میان بند (و دامنه ) خود را از سر (تا همه صورتم ) گسترانید.
و من از این جهت در رنج تجدید خضاب افتادم .
بناچار هوسرانى را فرموش كردم ، و بساط كامیابى آن را به دور افكندم .
و در روزگار (و گذر عمر) شگفتیهایى است براى كسى كه همدم احوال آن باشد.
پس اگر اندیشمندى كه تدبیرش پیرامون زمانه اصیل (و استوار) است دست بكار (عبرت آموزى ) شود، در تكرار هر شب و روز آن براى خود عبرتى نو از آن یابد.
امام حسین (علیه السلام) بى درنگ این اشعار را سرود:
(اى كه بخاطر فرسودگى و پیرى هنوز حسرت كامجوییهاى گذشته خود را مى برى و از گوهر جان خود غافلى ، بدان كه )
آن (كامجویى و) روشى كه نشانه هاى رسمیت آن از بین رفته است مرا اندوهگین (و یا شادمان ) نمى سازد، (آنچه مرا به هیجان مى آورد، گوهر جان ، این ) زیباى پیوسته حجاب افكنى است كه دو دامن (جوانى و پیرى بدن ) خود را در گرد و غبار (بى خبرى و اندوهبار) هامون (زندگى طبیعى )، آهسته آهسته به هم مى پیچد.
او آن بسیار آواز دهنده غیبى است ، او آن نسیم خنك (جهان ملكوت ) است كه پى در پى بر وصله هاى (ناپایدار) جامه (بدن آدمى ) مى وزد.
او آن بسیار نفوذ كننده ابر باران دارى است كه (با فرسودگى بدن آدمى ) باران ابر بلند مكان (آسمانى ) آن نزدیك گشته است .
او در لابلاى آن (ابرهاى آسمان دور دست ) با جود و بخشش ، سراغ درخواست كننده باران (و تشنه كمال ) آمده است .
و حقا كه پسندیده (و زیبا) است (جهش گاه بگاهى ) برق آن (در زمینه فرسوده بدن آدمى )، پس رعد و برق آن را هیچگونه نكوهشى نیست .
و حقا كه شكوهمند است (نهیب ) رعد (بیدار باش ) آن ، پس هیچگونه نكوهشى ، رعد آن را نیست .
سیل بنیان كن (نهیب ) رعد آن ، باران بسیار تند سیل آسا (ى رحمت خاص ‍ خداوندى ) است آنگاه كه دامنه (بارش بهارى ) خود را رها سازد.
پس (سرانجام ، بدن آدمى ) فرسوده و ویران و متروك مى شود، زیرا اهل (بلند پرواز) آن ، از آن جدا گشته است (1185).
زمانى كه اعرابى این اشعار را شنید، با تعجب گفت : تا حال كسى را خوش ‍ سخن تر، خوش لهجه تر و فصیح تر از این جوان ندیده ام .
نكوهش یزد
975 - 47- خدا آگاه است آنچه (او خوبیها) كه یزید اظهار مى دارد از آن غیر اوست (نه خود او).
و اینكه یزید آن را با نیكى (و با طبق نسخه دیگرى : یا غیرت ) و آذوقه اندوخته خویش ننوشته (و یا طبق نسخه دیگرى : به دست نیاورده ) است .
اگر با نفس نادرست خود با انصاف بود، از رفتار (ناهنجار) خود كوتاه مى آمد و در این صورت این حركت او نزدیك ترین شر او به خیرش ‍ بود(1186).
چگونگى رفتار با مردم
976 - 48- خوشرو و بزرگوار و گشاده رو باش ، و در ارتباط با كسى كه به تو امیدوار است خوش اندیش باش .
و از روایى (و چشم پوشى در) گوش سپردن به سخنان شر (و ناروا) دور باش ، و از هر عیب و فسادى پاكدست باش .
بیوه زنان و یتیمان را یاور باش و هر خویش و بیگانه اى را پاكدل (و یك رو) باش .
(خاكى و) بسیار پر پیوند با دیگران ، بى خشم (و بى كبر)، پاك كردار و در انجام پیمانها ستوده تلاش باش .
اندرزهاى مرا از صمیم دل پذیرا باش تا هنگام فرود آمدن سختیها (و گرفتاریها) در سایه آرامش كامیاب شوى (1187).
پیرامون توبه
977 - 49- خداوند، توبه پذیر و بخشایشگر است ، اوست كه توبه هر هوسران گمراهى را عهده دار پذیرش است .
آرزو مى كنم كه خدا با عفو خود مرا عافیت بخشد، و (بدین وسیله ) چشم ابلیس دشمنى ورز (و لجوج ) را داغ زند.
و مرا با اندرز و گفتارم سود بخشد، و هر شنونده و نقل كننده را بهره رساند.
گناهانم پهلویم را (گزیده و) داغ زده است ، آگاه باش كه میله آهنهاى داغ زن همان گناهان آدمى است .
آن را كه گناهان عمدى داغ زده است ، هیچ (درمان كننده و) شفا بخشى جز بخشایش خداى ایمنى بخش نیست (1188).
شنبه 30/10/1391 - 17:6
اهل بیت
در فناء و مرگ
929 - 1 - فرخنده است خداوند بلند مرتبه و بزرگوار كه یگانه است در شكوه و جاودانگى . مرگ را (هموار و) برابر افكند میان همه آفریدگان و همه آنان در گرو فنایند.
و دنیاى ما - اگر چه به آن علاقه مند باشیم و كامیابى ما در آن به درازا كشد - رو به نیستى دارد.
هان كه دلبستگى از روى فریفتگى به سراى فنا، سر از فنا به در آرد و مقیم در آن ، شتابان از آن كوچ خواهد نمود، اگر چه حریص بر اقامت باشد(1133).
در منزلت امام حسین (علیه السلام)
930 - 2 - هرگاه كسى از شخصى (ناتوان و) بى دست (و پایى ) یارى طلبد، یارى كننده و رها كنندگان او برابر خواهند بود.
من فرزند راد مردى هستم كه منزلت او را (نزد خدا و رسول (صلى الله علیه و آله و سلم)) مى دانید، و بر حقى كه آشكار است ، هیچ ابر تیره اى نیست .
آیا پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) جد و پدر بزرگ من نیست ، من همان ماه درخشانم اگر پنهان ماندن ، ستارگان را رها كند. آیا صبحگاهان و بعد از صبح شب هنگام قرآن برخانه هاى ما نازل نمى شد.
در حالى كه خدا میان من و یزید (ناظر و) حاكم است او با من (در ولایت ) كشمكش مى كند و كارها چنانكه او مى خواهد نیست .
پس اى ناصحان خداوندى این شمایید كه فرمانروایان اویید و این شمایید كه بر ادیان آسمانى او امانتدارانید.
طبق كدام كتاب آسمانى و كدام سنت آنان كه (از سرچشمه هدایت ) به دورند آن را از اهلش ربوده اند(1134)؟
سخنان امام با قبور شهدا در بقیع
931 - 3- اسحاق بن ابراهیم گوید: به من خبر رسید كه امام حسین (علیه السلام) قبور شهداء بقیع را زیارت كرد و فرمود: ساكنان گورها را صدا زدم ، خاموش ماندند (و پاسخم ندادند)، خاموشى آنان را گورهاى وادى سنگریزه ها پاسخ گفتند.
خاك گفت : آیا مى دانى با ساكنان خود چه كردم ؟ گوشتهایشان را متلاشى نمودم و (كفن ) پوشاكشان را (پوشانیده ) تكه تكه ساختم .
دیدگانشان را از خاك انباشتم ، پس از آنكه (در دنیا) با اندكى از خار (و خاشاك ) آزرده مى شدند.
استخوانها را نیز از هم گسستم ، تا آنجا كه مفاصل ، و دستها و پاها و سرها از هم جدا ماندند.
صاحب توشه را اینگونه از این (دنیا) جدا نمودم ، پس آنها را در گودالى كه گریه كننده زن پیرامونشان مى گردد رها ساختم (1135).
در یاد قبر و قیامت و حساب
932 - 4- دنیا زده خوش خیال بزودى از كاخهاى آراسته ، به خانه گور سپرده مى شود.
در آن ، جدا مانده (و دور افتاده و) تنها رها مى شود، در حالى كه رنگ پریدگى (و آزردگى سختیهاى ) تنهایى و غربت ، او را فرا گرفته است .
هراس قیامت ، دشوارترین هر كارى است آنگاه كه فرزند آدم براى حساب فراخوانده شود.
هر كردار نیكى را كه انجام داده و هر كردار بدى را كه مرتكب شده است در آن كتاب ویژه خداوندى مى یابد.
اگر خردمند باشیم هنگام توشه گیرى و بهره بردارى از بقیه (عمر، و) جوانى ، فرا رسیده است (1136).
بیان نسب خود و برخى فضایل مولا
933 - 5- من حسین فرزند على بن ابى طالبم كه (در آبرومندى ) ماه درخشان سرزمین عربم .
آیا ندیدید و ندانستید كه پدر من كشنده عمرو بن عبدود (آن یل نام آور مشركان )، و هلاك كننده مرحب آن دلاور نامى كفر خیبر یهود است ؟!
و آیا خبر ندارند كه او پیوسته - پیش از آنكه اندوهها از جمع نوپاى اسلام كنار رود - آن را از چهره پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) مى زدود؟!
آیا این از شگفت آورترین شگفتیها نیست كه آنكه (در ایمان و خلق ، از همه به رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)) دورتر است ، میراث پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را طلب كند؟!
خدا (و یا: به خدا سوگند كه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)) به حفظ آنكه (از همه به او) نزدیك تر است سفارش فرمود(1137).
پیرامون همسرش : رباب و دخترش : سكینه
934 - 6- به جان تو سوگند كه من خانه اى را دوست مى دارم كه سكینه و رباب را برگرفته است .
آن دو را دوست مى دارم و سپس مالم را در این راه به كار مى گیرم ، و آنكه مرا سرزنش مى كند حق هیچگونه درشتى ندارد.
و من آن بدخواهان را - و اگر چه مرا سرزنش كنند - در همه زندگیم فرمان نخواهم برد تا اینكه خاك مرا در خود پنهان سازد(1138).
در مذمت كینه توزان
935 - 7- آنان كه دوستشان مى دارم رفتند، و من (تنها و بى مونس ) در میان كسانى مانده ام كه دوست ندارم .
در میان آنان كه مى بینم پشت سر ناسزایم گویند، با اینكه من هیچ بدى از آنان نمى گویم .
تا مى توانند از پى تباهى منند، با اینكه (خیر) كارشان همان است كه من سرورى كنم . از روى (كینه و) خشم به سوى فلاكت (و گزند) مى خزند با اینكه آن ، روشى است كه من نیاموخته ام .
مى بینند كه مگسهاى شر پیرامون من آوا مى دهند، و آنها را از من نمى رانند.
و هرگاه كینه سینه ها (فرو نشیند و) خاموش شود آنان پیوسته آن را شعله ور مى سازند. چرا به (دریافتهاى ) عقل خود اعتنا نمى كنند؟! چرا به زلال اندیشه خود بر نمى گردند؟!
آیا نمى بینند كه نتیجه ناخوشایند كار آنان بر آنها مى جهد (و شتاب مى گیرد)؟!
پروردگارم مرا بس است كه تا از او پروا دارم او مرا كفایت مى كند، و گردنكشى هم آنان را بس است .
و كم است آنان كه بر او سركشى مى كند، خدا، (پروردگارشان ) كفایشان نكند (و آنها را به خود واگذارد)(1139).
سرانجام هرچیزى ، فناست
936 - 8 - سرانجام همه آنچه در آنیم ، از به هم پیوستگى فشرده ، به پراكندگى است .
و آنچه را - از حلال و حرام - كه غمش داریم ، (آخر كار) میان پسران و دختران تقسیم خواهد شد.
و نیز در میان كسانى كه ، پیش از مرگ خود، آنان را شایسته پشیزى نمى دیدیم و بهاى استخوانهاى پوسیده گشته ایم .
و همه دوستان (و آشنایان ) پس از یك دهه ما را فراموش خواهند كرد در حالى كه ما نیز استخوانهاى پوسیده گشته ایم .
گویى ما از روى دوستى (و مهربانى ) با همدیگر زندگى نكرده ایم و در آنان (پیمان ) دوستى (پس از) مرگ نبوده است (1140).
بخشش به معلم فرزند
937 - 9 - گویند: عبدالرحمن سلمى به فرزند امام حسین (علیه السلام) سوره حمد را آموخت ، چون آن را بر پدر قرائت كرد حضرت (علیه السلام) به آموزگار او (عبدالرحمن )، هزار دینار، و هزار حله ، عطا فرمود و دهان او را پر از گوهر نمود. از حضرت (علیه السلام) پرسیدند: چرا این همه بخشش ؟! فرمود: ((كجا بخشش من با عطاى او - كه حمد باشد - برابرى مى كند))(1141)؟! و این اشعار را سرود:
آنگاه كه دنیا در حق تو جوانمردى نمود (و به تو روى آورد)، تو همه آنرا - پیش از آنكه ناگهان از دستت رود - بر مردم ببخش .
نه بخشش تو، آن را - هرگاه روى آورد - از بین مى برد، و نه بخل تو، آنرا - هرگاه پشت كند - نگه مى دارد(1142).
تشویق به تقوى
938 - 10- اى فریفته به دنیا، براى چه كسى این همه اموال انباشته و اثاث فراهم مى آورى ؟! بزودى ناپسند و تنها (از این دنیا) مى گذرى ، در حالى كه (پس از تو) شوى بیوه تو با میراث تو تنها مى ماند.
و در حالى كه وصى تو رهایت ساخته است بى آنكه (به توصیه هایت ) وفا كند، و بى آنكه كار آشفته اى (از تو) را سامان بخشد.
تحقیقا بسیار انباشتى گناهى را كه در زمانى (طولانى )، راههاى (بیدارى و) برانگیختگى (و نجات ) را بر تو بست .
اكنون جز تقواى الهى هیچ پناه و پشتیبانى و هیچ فریاد رسى ندارى (1143).
درمان گناه
939 - 11- با مداوا هر دردى را درمان مى كنى ، در صورتى كه براى بیمارى گناهت هیچ درمانى نیست .
بجز لابه و زارى خالصانه به درگاه خداى رحمان ، همراه با عزم انسان ترسان ، و یقین امیدوار و (نیز بجز) شب زنده دارى طولانى در طلب عفو، در شبى پر ظلمت با پرده قیرگون .
و (نیز بجز) اظهار پشیمانى در همه وقت ، از آن (گناه و) انحرافى كه در آن بوده اى . (اگر بدین حال باشى ) شاید فردا بزرگوار شوى ، با نیل به منتها مقام رستگار شادمان رهیده (از اغلال علائق و آلودگیها)(1144).
شتاب در توبه
940 - 12- بر تو باد كه خود را از هواى نفس باز دارى ، كه هیچ چیز لذت بخش تر از سامان یابى (و نیك شدن ) نیست .
هرگاه صبح كنى آماده مرگ باش ، (آنچنان كه ) گویى تا شب نمى مانى .
چه بسیار شب رو تندرست در میان ماست كه قاصدان مرگ او، پیش از بامداد، خبر مرگ او را فریاد مى زنند.
پیش از مرگ شتاب كن تا از گناهان بزرگى كه در آنى توبه كنى .
صاحب وقار آن نیست كه (از صلاح و خیر) دور گزیند بلكه آن كسى است كه براى رستگارى آماده شود (و كمر همت ببندد)(1145).
دوستى در راه خدا
941 - 13- و اگر كسى را به برادرى یا دوستى برگزیدى دوستى و برادرى را در راه خداى رحمان قرار ده .
هیچ چیز را با تقواى خداوندى برابر مشمار و از خویش گمراهى و سهل انگارى را دور گردان .
چگونه در دنیا، شادمانى مى یابى ، در صورتى كه ایام زندگانى دنیا رو به پایان است ؟
شادمانى آن تا آنجا كه ما یاد داریم به گریه و فریاد (و درد و رنج ) آمیخته است . حقا فرزند آدم كور است كه (فنا و گذر) آنرا نمى بیند، آنچنان كورى كه به كرى درون گوش (و گوش دل ) منتهى شده است (1146).
در انذار
942 - 14- عزیزم ! درنگ تو در (ورطه تباهى و) فساد به درازا كشید و بد توشه ایست این توشه كه براى قیامت فراهم نموده اى .
دلت شیفته هواها شد و آن را باز نداشتى ، و به سوى پیروى از (هواهاى ) دل ، رو نمودى .
و گناهان به هر جا كه خواست ، تو را برد و تو را كسى یافت كه زود تسلیم ورام (گناه ) مى شوى .
حقا كه فریاد كوچت مى زنند، بشنو! و از (فریاد) فریاد زن خود را به كرى مزن .
سپیدى موى سرت از هر هشدار دهى بى نیاز مى كند، كه سفیدى آن ، سیاهش چیره گشته است (1147).
پرهیز از دنیا طلبى
943 - 15- و دنیاى تو كه زینتها و جلوه هاى آن ، تو را فریفته است به سوى (فروپاشى و) از هم گسستگى مى رود.
خود را با تلاش از مهلكه هاى آن دور نگهدار كه اهل گذر از دنیا به آن گوش ‍ نخواهد سپرد.
تحقیقا شیرینى دنیا با (تلخى ) زهر آن به هم آمیخته است پس هیچ دژى همچون پرهیز از دنیا نیست .
در شگفتم از كسى كه به نعمتهاى دنیا فریفته شده است و به روزهاى دلپسند (و لذت بخش آن ) فریب مى خورد.
و اقامت در سرزمین خشك را بر آبادى سرسبز باران خیز ترجیح مى دهد(1148).
بى وفایى دنیا
944 - 16- آیا دنیا و همه آنچه در آن است جز سایه گذرا همراه روز است ؟!
بیندیش كه صاحبان گردانها و هنگها، صاحبان اسبان جنگى و شتران باردار كجایند؟!
و كجایند آنان كه در قدرت و دلاورى برترین بودند، و كجایند پیشتازان در فخر و مباهات ؟
و كجایند آن خلفا (و سلاطین ) و بزرگان عالى رتبه كه هر كدام در قرنى از پى قرنى آمدند و رفتند؟!
(آنچنان فراموش گشته اند كه ) گویى آفریده نشده بودند یا نبوده اند، و آیا كسى از مرگ و فنا مصون مى ماند(1149)؟!
فریب مال دنیا خوردن
945 - 17- آیا هیچ جوانمردى با مال (و ثروت دنیا) به عزت فخر آمیز مى رسد و حال آنكه آنچه در آن است از دسترس عزیز شدن دور است ؟!
و آیا (هیچ جوانمردى ) توانگرى دنیا را دیوانه وار مى جوید در حالیكه دولت آن در مخالفت با (هوى و) اسباب رسوایى است ؟!
ما و هر كه در دنیاست ، همانند مسافرانى هستیم كه كوچ شتابان ما نزدیك است .
از (سرانجام ) دنیا آنچنان بى خبریم كه گویى آن را با آن همه تبریك گفتنها و تسلیت دادنها نیازموده ایم .
و ندانسته ایم كه هیچ (جاى ماندن و) درنگى در آن نیست ، و هیچ كژى (و انحراف از سیر پیوسته آن ) جز عبور، وجود ندارد(1150).
در یاد گناهان و روز قیامت
946 - 18- اى فریب خورده ! آیا در شوره زارها خانه مى سازى در صورتى كه شوره زارها بر پایه ها مهر نمى ورزند (و آنها را نگه نمى دارند).
گناهان تو فراوان و پى در پى و بزرگ اند در حالى كه اشك (دیدگان ) تو خشك و دل تو (از زنگار گناه ) سنگ است .
و (به یاد آر) روزهایى را كه در آن خدا را نافرمانى كردى تو آنها را فراموش  كرده اى ولى آنها را به زیان تو ثبت كرده اند.
چگونه مى توانى در روز قیامت به دوش كسى بارهاى گران گناهان را كه همانند كوههایند.
آن روز روزى است كه هیچ گونه دوستى و خویشى در آن به كار نیاید و نه كسى كه به یارى برخیزد(1151).
اوصاف روز قیامت
947 - 19- بیم و هراس قیامت بزرگ است و مردم در آن همچون پروانه هاى پراكنده ، سرگردانند.
از ترس آن ، رنگها دگرگون مى شود، و بند بند اعضا به لرزه مى افتد.
در آنجا هر آنچه پیش فرستاده اى آشكار مى شود، عیوب تو آشكار و اسرار تو فاش مى گردد.
(بنابراین تا فرصت دارى ) هر روز از پى (عیوب و) كمبود نفس خود برآ، كه آنرا (اندیشه ) طلب معاش (از یاد برده و) نابود نموده است .
هان ! چرا (از خود غافل مانده اى و) گاهى شهوات را پى مى جوئى و بار دیگر لباسهاى نرم مى پوشى (1152)؟!
در پایدارى
948 - 20- اى نفس ! شكیبا باش كه رسیدن به خواسته ها پس از تشنگى است ، و حقا كه جان من در جهاد شتاب یافته است .
از مرگ نمى هراسم ، زیرا مرگ (و شهادت در راه حق ) آرزوى (دور از دسترس ) است . جد من رسول خداست كه در او هیچگونه (ناپسند و) زشتى وجود ندارد(1153).
موجبات سلامتى و رستگارى
949 - 21- به كارهایى (بپرداز و) چنگ بزن كه تو را به راههاى سلامت و رهایى برساند.
و به آنچه كه امیدوارى با آن نجات سریع یابى و به رستگارى در روز قیامت برسى كه موى پیشانیها بگیرند.
جز با پاكسازى جان از گناهان ، و با مهربانى كامل به مؤ منان نیكى نمودن و به نزدیكان و دوران خالصانه خیر خواهى كردن ، به بخشایش الهى نخواهى رسید.
و اگر دستى به خیر و نیكى محكم دارى رستگار مى شوى ، و اگر دست كشى ، هیچ پناهى نخواهى داشت (1154).
بدست آوردن رضایت الهى
950 - 22- ریشه دور اندیشى آن است كه به چاشت درآیى (و روز بگذرانى ) نمایان گردى در حالى كه پروردگارت در همه احوال از تو خشنود باشد.
و اینكه به جاى پریشان گویى (و آشفته كردارى )، رشد (و راه راست ) را گزینى ، زیرا رشد (و راه راست ) از بهترین جایگزینهاست .
آن (كردار و گفتارى ) را كه گمراه سازد و نابود كند و اندوه طولانى و حرارت سوزان (و تباهى ) آورد، از خود دور كن .
در (دل ) شبها (ى تار) بهره معنوى خود را (با خدا) بگیر، و از دو دیده خود خواب خوش را دور كن .
زیرا غافلان سهل انگار، همانند چهار پایان در بیشه هایند(1155).
انحطاط انسان
951 - 23- ننگ آدمى را همین بس كه او را ببینى از مقام بلند (انسانیت ) به پستى (سقوط و تباهى ) فرود آید.
(آنچنان كه ) بر كارهاى ناشایست ، آزمند باشد و بر كارهاى شایسته ، (بى میل و) بى نشاط.
با كف دستش از صدر دستگاه (حكومتى ) خود به خدمتگزارانش اشاره به امر و نهى مى كند.
باورش این است كه جنگ و ساز و دف سبب ساز عبور از صراط است .
حقا كه این تیره بخت ، ناكام مانده ، و از روى عجز، گمراه شده است و قلب (پر از هواى ) او از شاهرگ (حیات ابدى ) جدا گشته است (1156).
حقیقت زهد
952 - 24- آنگاه كه انسانى به خود خیانت كند هیچ امیدوارى ، به نگهبانى او (از ارزشهاى انسانى ) دل نمى بندد.
در چنین كسى نه پارسایى است ، نه وفا و نه گوش فرا دادن به پندها.
زهد جوانمرد به تراشیدن سر، و پوشیدن جامه هاى خشن نیست .
بلكه (زهد حقیقى ) به هدایت در گفتار و كردار است ، كه به این است كه آزمندى به دنیا را در (ناچیز نگرشهاى ) گوشه چشم (نه در دل )، پیوسته دارى .
و به اینكه با همه تاب و توان آنچه را كه نجات مى بخشد و رشد مى آورد بكارگیرى و از شراره هاى آتش خشم خداوندى ، فرار كنى (1157).
جدائى مرگ
953 - 25- هر جدا شدنى در دنیا، به هم پیوستنى دارد. ولى پس از (جدائى ) مرگ ، به هم پیوستنى وجود ندارد.
(مرگ ) دورى جدا كننده ، و جدایى سختى است ، و گرفتارى آنچنانى است كه فرصت وداع نمى دهد.
و هر گونه برادرى (و انس و اءلفتى ) هر چند طول بكشد، بناچار روزى به گسستگى مى انجامد.
حقا كه بهره اهل دنیا اندك است و بهره اندك (آدمى را) سودى نمى بخشد (و دردى را دوا نمى كند).
و همان اندك دنیا (نیز) سخت و دشوار شده ، میان نیشهاى درندگان آویخته است (1158).
طالب دنیا
954 - 26- جز طغیانگر، كسى در دنیا بلند پایگى و ارجمندى را نمى جوید.
اگر هم كسانى به شرف و رفعت مقام دنیوى برسند، در این وصال ، هیچ خوشى و گوارایى نخواهد بود.
هرگاه آدمى به خواسته بلند مرتبگى و ارجمندى دنیوى برسد، در همان حال بلند مرتبگى او پشت مى كند و آرام آرام از هم مى پاشد.
همانند كاخى كه دو جانب آن فرو مى ریزد، آنگاه كه ساختمان آن به پایان برسد.
من (احوال آشفته ) پادشاهان عصر خود را دیده ام و (از روى حساب ) مى گویم : هان ! هرگز هیچكس در پى پادشاهى دنیا نباشد(1159).
شنبه 30/10/1391 - 17:6
اهل بیت
دعاى درد پا
924 - 20- جابر جعفى ، از امام باقر (علیه السلام) نقل مى كند كه فرمود: خدمت على على بن الحسین (علیه السلام) بودم ، مردى از بنى امیه كه از شیعیان ما بود آمده عرض كرد: اى فرزند رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)، بخاطر درد پا نمى توانم خدمت شما برسم . حضرت (علیه السلام) فرمود: چرا به تعویذ امام حسین (علیه السلام) عمل نمى كنى ؟ عرض كرد: اى فرزند رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)، آن چیست ؟ فرمود: (این آیات فتح ، آیات 7 - 1) ((تحقیقا ما تو را به فتح آشكارى پیروز ساختیم تا خدا گناه پیشین و سپین تو را بیامرزد و نعمتش را بر تو تمام گرداند و تو را به راه راست هدایت فرماید و خداوند تو را به نصرتى عزتمند یارى كند، اوست آنكه آرامش را در دلهاى اهل ایمان فرود آورد تا بر ایمانشان بیفزاید و خداراست سپاهیان آسمانها و زمین و خدا داناى حكیم است ، (این براى آن بود) تا مردان و زنان مؤ من را تا ابد در بهشتهایى كه زیر درختانش نهرها جارى است داخل گرداند و همه گناهانشانرا بپوشاند و آن نزد خدا پیروزى (و كامیابى ) بزرگى است . و تا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را عذاب كند كه آنان به خدا بد گمان اند. بدى بر آنان محیط است خدا بر آنان خشم نمود و آنان را از رحمت خود راند و جهنم را برایشان فراهم ساخت و آن بد منزلگاهى است . و سپاه آسمانها و زمین از آن خداست ، و خدا بسیار مقتدر و به تدبیر نظام عالم داناست .))
نیایش براى حیات ابدى
925 - 21- راشد بن ابى روح انصارى گوید: از دعا(هاى ) امام حسین (علیه السلام) این بود: ((بارالها! شوق آخرت را روزیم فرما تا از بى رغبتیم به دنیا به صدق آن در دلم پى برم ، بارالها! بصیرت در كار آخرت را روزیم فرما تا با شوق ، از پى خوبیها برآیم و با بیم ، از بدیها گریزان شوم ، اى پروردگار من ))(1120)!
دعاى پنهان ماندن از دید دشمن
926 - 22- ((اى آنكه شاءن او كفایت (امور خلایق ) است و سراپرده (فراگیر لطف ) او نگهدارى (و تدبیر شئون پدیده ها) است ، اى آنكه اوست مقصود و سرانجام ، اى برطرف كننده بدیها و ناخوشیها و زیانها، از من آزار همه عالمیان از جنیان و آدمیان را، با اءشباح نورانى و اءسماء سریانى و اقلام یونانى و كلمات عبرانى ، و با آن یقین روشنى بخش لوحهاى آسمانى برطرف فرما، بارالها! مرا در حرز (و پناه ) خود، در حزب و حفاظ خود و در پوشش و در سایه خود، از (آزار) هر شیطان سركش ، و دشمن كمین كرده و فرومایه ستیزجو، و ناساز ناسپاس و (بدخواه ) حسود، نگهدار، به نام خدا شفا مى جویم و به نام خدا كفایت مى طلبم بر خدا توكل مى كنم و از او كمك مى خواهم و به او پیروزى مى جویم و بر ستمگرى كه ستم كند و بر هر سر به هوایى كه بیداد نماید و بر هر سیاه بختى كه در كوبد و بر هر ملامتگرى كه سرزنش كند. پس خدا بهترین نگهبان اوست ، و او رحم كننده ترین رحم كننده هاست )).
دعا در هنگام شدائد
927 - 23- عبدالله بن فضل بن ربیع ، از پدر خود نقل مى كند كه گفت : در سال 147 هجرى قمرى كه منصور دوانقى حج نموده بود، وقتى وارد مدینه شد به ربیع (دربان خود) امر كرد: كسى را روانه ساز تا با (توهین و) سختى ، جعفر بن محمد (امام صادق (علیه السلام)) را بیاورد، خداوند مرا بكشد اگر او را نكشم ! ربیع از دستور چشم پوشى نمود و آن را فراموش ‍ شده انگاشت ، روز دوم باز منصور، با تندى دستور خود را تكرار كرد. ربیع ، امام (علیه السلام) را طلبید و به او عرض كرد: اى اباعبدالله ، خداى را یاد كن زیرا كسى تو را احضار نموده كه شر او را جز خدا دفع نمى كند و من بر جان تو بیمناكم ، امام (علیه السلام) فرمود: لا حول و لاقوة الا بالله العلى العظیم ، ربیع او را پیش منصور برد چشم منصور كه به حضرت (علیه السلام) افتاد با تندى گفت : اى دشمن خدا آیا اهل عراق تو را امام خود گرفته زكات اموالشان را براى تو جمع آورى مى كنند و با سلطنت من معارضه مى كنى و از پى فتنه و آشوبى ؟! خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم !
امام (علیه السلام) فرمود: اى امیر، به سلیمان عطا شد و شكر كرد، ایوب گرفتار شد و صبر كرد، به یوسف ظلم شد و عفو كرد. اینان پیامبران خدا بودند كه نسبت تو به آنان مى رسد و تو مى توانى به آنان اقتدا كنى .
منصور (آرام گرفته ) اظهار داشت : بله ، اى ابا عبدالله ، بفرما بالا نزد من ، سپس گفت : اى ابا عبدالله ، فلانى به من این خبرها را داده است ، حضرت (علیه السلام) فرمود: اى امیر او را حاضر كن تا در این باره با من رو به رو شود. مرد سخن چین را حاضر كردند. منصور به او گفت : آیا آنچه از جعفر بن محمد نقل كردى راست است ؟
عرض كرد: آرى اى امیر.
حضرت (علیه السلام) فرمود: او را قسم بده ، پس آن مرد پیشدستى نموده چنین سوگند یاد كرد: سوگند به خداوند بزرگوارى كه هیچ معبود بحقى جز او نیست ، داناى پنهان و آشكار است ، یگانه یكتاست و شروع كرد كه صفات الهى با بشمرد.
حضرت (علیه السلام) فرمود: اى امیر آن گونه كه من او را قسم مى دهم قسم بخورد.
منصور گفت : هر طور مى خواهى قسمش بده .
حضرت (علیه السلام) فرمود: بگو: از حول و قوة خداوند بیرون شوم و به حول و قوة خود پناه برم كه جعفر بن محمد (علیه السلام) چنین و چنان كرد.
آن مرد خوددارى كرد، چون منصور با نگاهى تند بر او نگریست ، آن قسم را یاد نمود، پس در جا، پاهایش خشك شد و همانجا افتاد و مرد، منصور (كه به هراس افتاده بود) دستور داد: مرده را از پاها كشیده بیرون بیفكنند.
سپس عرض كرد: اى ابا عبدالله مهم نیست ، ساحت شما پاك و جانب شما بى عیب است ، و از غائله در امانى ، (سپس گفت :) بوى خوش (و عطر و مشك ) بیاورید، عطر غالیه (1121) آوردند، پس با آن ، محاسن حضرت (علیه السلام) را عطر آگین كرده تا جایى كه از آن مى چكید، و (سپس به حضرت (علیه السلام) اجازه مرخصى داد و) گفت : در حفظ و پناه خدا، اى ربیع ! هدایاى خوب و پوشاك گرانبها تقدیمش كن ، ربیع گوید: آنها را به حضرت (علیه السلام) تقدیم نموده عرض كردم : اى اباعبدالله مى دیدم كه (وقتى با منصور روبرو شدى ) لبهاى خود را حركت مى دادى و هر قدر حركت مى دادى غضب منصور فرو مى نشست لبها را به چه سخنى حركت مى دادى ؟ فرمود: به دعاى جدم ، امام حسین (علیه السلام)، عرض كردم ، سرورم آن دعا كدامست ؟ فرمود: ((بارالها: اى نیروبخش من هنگام دشواریهایم ، و اى پناه من هنگام اندوهناكیم ، مرا با چشم همیشه بیدارت حفظ فرما، و در سایه توانمندى خلل ناپذیر خویش جاى ده و به قدرتى كه بر من دارى رحمم كن تا نابود نشوم كه تو امید منى ، بارالها! تو بزگتر و شكوهمندتر و تواناترى از آنچه من مى ترسم و بیم دارم ، بارالها! و به تو از شر او پناه مى برم كه تو بر هر چیزى توانایى ))(1122).
ربیع گوید: در هیچ سختى آن را نخواندم مگر آنكه خداوند فرجم بخشید.
دعاى مشلول
928 - 24- گروهى از امام حسین (علیه السلام) نقل كرده اند كه فرمود: ((در شبى تاریك و ابرى همراه (پدرم ) على بن ابى طالب (علیه السلام) در طواف خانه خدا بودیم ، در حالى كه طواف ، خالى (از مردم ) بود و زائران آرمیده و چشمها در آرامش شبانه خفته بودند، در این هنگام صداى حزن آلود دل شكسه اى به گوش مى رسید كه با دلى آكنده از درد (از خداى غفار)، فریاد رس مى طلبید، و پناه مى جست ، و رحمت مى خواست و مى گفت ))(1123):
اى آنكه دعاى درماندگان در تاریكیها را به اجابت مى رسانى ، اى آنكه زیان و گرفتارى بیماریها را بر طرف مى سازى میهمانان تو گرداگرد كعبه ، خفته و بیدار مى شوند تا تو را خوانند در حالى كه چشم تو - اى پاینده - به خواب نمى رود - با بخشیدگیت فضیلت عفو گناهانم را به من مرحمت فرما، اى آنكه همه خلایق در حرم امنش تنها به او (امیدوارند و به او) اشاره دارند - اگر گنهكاران ، عفو تو را در نیابند، پس چه كسى نعمت (رحمت و عفو) خود را بر آنان بخشاید؟!
پدرم (امیر مؤ منان (علیه السلام)) به من فرمود: اى ابا عبدالله آیا به این شخص كه داد از گناهانش دارد و از پروردگارش داد مى طلبد گوش ‍ سپردى ؟
((عرض كردم : بله ، شنیدم ))(1124).
فرمود: اى پى او برآ، شاید او را ببینى ، ((پس در آن تاریكى شب ، دست (به این سو و آنسو) مى مالیدم و در میان خفتگان مى گشتم ، همین كه بین ركن و مقام رسیدم شخصى ایستاده نمودارم شد، دقت كردم ، دریافتم كه به نماز ایستاده است ، گفتم : سلام بر تو اى بنده خدا كه به گناهان خود اعتراف دارى و در پى گذشت و آمرزش و پناه خداوندى ، تو را به خدا، فرا خوانى پسر عم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را اجابت كن .
با شتاب ، سجده و تشهد و سلام نماز را به پایان برد و بى آنكه سخنى گوید، (برخاست و) با دست به من اشاره نمود كه پیش بیفت . پیش افتاده و او را خدمت امیر مؤ منان (علیه السلام) آورده عرض كردم : این همان مرد است . حضرت (علیه السلام) بر او نگریست كه جوانى خوشرو و پاكیزه لباس ‍ بود))(1125)، از او پرسید: كیستى ؟
عرض كرد: از برخى قبایل عرب .
(پرسید: نامت چیست ؟ عرض كرد: منازل شیبانى - خ )
پرسید: حالت چگونه است ؟ چرا گریه و استغاثه مى كردى ؟
عرض كرد: چگونه باشد حال كسى كه به گناه عاق ، گرفتار آمده ، اكنون در تنگى معیشت و در گرو بدبختى و بلاست ، آنگونه كه اگر توبه كند نپذیرند؟!
پرسید چرا چنین شده اى ؟
عرض كرد: من در میان مردم خود سرگرم هوسرانى و خوشگذرانى بودم ، نافرمانى حق تعالى را در ماههاى رجب و شعبان نیز ادامه داده از پروردگار مهربان مى ترسیدم ، پدرى مهربان و نرم خو داشتم كه مرا از پیشامدهاى ناگوار ریشه برانداز روزگار بر حذر مى داشت و از عقاب آتش خشم خداوندى ترسانده مى گفت : چقدر نور و تاریكى و شبها و روزها و ماهها و سالها، و فرشتگان بزرگوار از دست تو به (ستوه و) فریاد آیند (و تو از خطا و گناه خود برنگردى )؟!
هرگاه در اندرز دادنم اصرار مى ورزید، من پرخاشگرانه او را مى زدم ، روزى تصمیم گرفتم كه ورق بازى كنم ، ورق بازى در چادر (و خیمه ) بود، رفتم كه آن را بردارم تا از پى بازى خود روم ، پدرم مانع شد و من او را آزردم و دستش را پیچاندم (و به زمین انداختم )، و ورق بازى را برداشتم كه بروم ، او دستش را به زانو نهاد تا از جاى برخیزد ولى از شدت درد و ناراحتى نتوانست . پس این اشعار را سرود:
میان من و ((منازل )) قرابتى پیش آمد، درست به همانگونه كه طالب باران آنرا مى طلبد - او را پروراندم تا نیرومند و بلند قامت گشت ، هرگاه بر مى خاست یال او چون یال گوساله بود - در خردسالیش هرگاه گرسنه مى شد، گواراترین خوراك را به او مى دادم - پس همینكه به عنفوان جوانى رسید، و زبانش همچون نیزه ردینى (دراز و تیز و بران ) گشت - اینچنین حقوقم را پایمال نمود و دستم را پیچاند، خدایى كه به او غالب است دستش را بپیچاند!
سپس سوگند یاد كرد كه قطعا به خانه خدا مى آید تا از خدا بر علیه من یارى طلبد، چندین هفته روزه گرفت و چندین ركعت نماز گزارد و دعا كرد و بر شترى راهرو سوار شده از دشتها و بیابانها و كوهها گذشت تا در روز حج اكبر وارد مكه شد. از شتر پیاده شد و رو به خانه خدا آورد، پس از سعى و طواف به پرده كعبه آویخت و با التماس و لابه نیایش كرده اینگونه سرود:
اى آنكه حاجیان بر كجاوه ها با منتهاى كوشش خود از دورترین سرزمینها به سوى او مى آیند - من نیز به سوى تو آمده ام ، اى آنكه نا امید نمى سازد كسى را كه او را به لابه و زارى به یگانگى و بى نیازى بخواند، این منازل است كه از نافرمانى (و آزار) من خشنود است ، اى جبار، حق مرا از فرزندم بگیر - تا به یارى تو پهلویش فلج شود، اى آنكه از هر عیب و نقص پاكى نه خود زاده شدى ، و نه چیزى را زادى .
گفت : سوگند به خدایى كه آسمان را افراشت و آن را به جریان انداخت ، دعایش را به پایان نبرده بود كه بر من این بلا كه مى بینى نازل شد - ((سپس ‍ پهلوى راست خود را گشود دیدم فلج گشته است ))(1126) - سه سال است كه از او مى خواهم تا در همانجا كه نفرینم كرد دعایم كند، نپذیرفته است ، تا امسال كه بر من منت نهاد و پذیرفت ، پس به امید عافیت او را به شتر عشراء (لاغر و بى گوشت ) سوار كرده با شتاب و تلاش از موطن خود بیرون آمدیم ، همین كه به منزل اراك و خرابه هاى سرزمین سیاك رسیدیم ، در شب پرنده اى رمید و از صداى آن شتر پدرم رم كرد و او را به زمین افكند و میان دو سنگ (صدمه دید و) در گذشت من او را همانجا دفن نمودم ، بالاتر از همه این مصیبتها این است كه اكنون در میان مردم شناخته نیستم مگر با این عنوان : ((گرفتار نفرین پدر))
امیرمؤ منان (علیه السلام) به او فرمود: لحظه دادرسى ات فرا رسیده است ، آیا به تو نیاموزم دعایى را كه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به من آموخت و در آن اسم اعظم خداى اكبر عزیز اكرم است ؟ اسمى كه خداوند به وسیله آن هر كه او را بخواند پاسخ مى دهد و هر كه از او بخواهد عطایش ‍ مى بخشد، و با آن ، اندوهها را مى گشاید، ناراحتیها را برطرف مى سازد، غمها را مى برد، بیمارى را بهبود مى بخشد، شكسته را سامان مى دهد، فقیر را غنى مى كند، قرضها را مى پردازد، چشم را بر مى گرداند، گناهان را مى آمرزد، عیبها را مى پوشاند، و هر بیمناك از شیطان سركش ، و ستمگر سرسخت را امان مى دهد؟
و اگر فرمانبردارى از خدا، با آن بر كوه بخواند از جایش كنده مى شود و اگر بر مرده اى بخواند خدا او را زنده مى كند، اگر با آن بر آب بخواند - در صورتى كه خود شگفتى او را نگیرد - بر آن راه مى رود، پس اى مرد، تقواى خدا پیشه ساز كه دلم برایت مى سوزد. باید خداى سبحان از تو صدق نیت ببیند، آنرا در (آلودگى به ) معصیت نخوان و آنرا جز به آنكه در دین تو مورد اطمینان است ارزانى مدار، اگر، با خلوص نیت اقدام كنى خدا دعایت را مى پذیرد و پیامبر خود محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) را در رؤ یا مى بینى كه به تو مژده بهشت و اجابت مى دهد.
امام حسین (علیه السلام) فرمود: ((شادمانى به من به فایده دعا بیشتر از شادمانى آن جوان به عافیت خود و آنچه برایش پیش آمده بود شد، زیرا من پیش از این نه آنرا از امیر مؤ منان (علیه السلام) شنیده بودم و نه از آن خبرى داشتم . سپس فرمود: قلم و كاغذى بیاور و آنچه را به تو املا مى كنم بنویس ، چنین كردم ، فرمود: (بنویس )))(1127):
بارالها! از تو درخواست مى كنم به نام تو، به نام خداوند بخشنده مهربان ، اى آنكه شكوهمند و بزرگوارى ، اى زنده به پاى دارنده ، اى زنده ، هیچ معبود بحقى جز تو نیست اى آنكه جز او نداند كه او چیست و چگونه است و كجاست و در چه حال است ؟ اى خداوند ملك و ملوك ، اى خداوند عزت و جبروت ، اى پادشاه اى پاك از هر عیب ، اى بى گزند از هر ننگ و ناتوانى و مرگ ، اى ایمنى بخش ، اى عزیز، اى جبران كننده كاستیها، اى سزاوار بزرگى ، اى آفریننده ، اى پدید آورنده ، اى صورت آفرین ، اى سود بخشنده ، اى دوست دارنده ، اى پسندیده ، و اى معبود، اى دور، اى نزدیك ، اى اجابت كننده ، اى نگهبان ، اى به شمار آورنده ، اى نو آفرین ، اى بلند مرتبه ، اى والامقام ، اى شنوا، اى دانا، اى حكیم ، اى كریم ، اى مدبر، اى با قدرت ، اى آغازگر، اى از بین برنده و بازگرداننده ، اى دیرینه ذات ، اى بلند قدر، اى بزرگوار، اى بسیار مهربان ، اى بسیار بخشنده ، اى پاداش دهنده ، اى یارى خواسته شده ، اى شكوهمند، اى زیبا، اى كارگزار، اى عهده دار كارها، اى بخشاینده لغزشها، اى رساننده نعمت ، اى با شرف ، (اى هوشیار) اى رهنما، اى رهنمون ، اى سرآغاز، اى اول ، اى آخر، اى آشكار، اى پنهان ، اى برپا دارنده ، اى جاودان ، اى دانا، اى حكمفرما، اى داور، اى دادگر، اى جدا از همه ، اى پیوسته به همه ، اى پاك اى پاك كننده ، اى توانا، اى با اقتدار، اى بزرگ ، اى سزاى بزرگى گرى ، اى یكتا، اى بى نیازى كه همه نیازمند اویند، اى آنكه نه زاده و نه زاده شده و او را همتا و همسرى نیست ، و با او وزیرى نیست و با خود مشورت كننده اى نگرفته است به پشتیبان نیازى ندارد، و با او الهى نیست ، هیچ الهى جز تو نیست ، پس تو برترى از آنچه منكران (نادانان ) درباره تو گویند، برترى بزرگ ، اى دانا، اى بلند مرتبه ، اى عالى رتبه ، اى كارگشا، اى گشاینده ، اى یاور، اى پیروزى بخش ، اى نابود كننده ، اى انتقام گیرنده ، اى برانگیزنده ، اى ارث برنده ، اى اول ، اى جویا، اى چیره .
اى كه هیچ ، از تو فرار نتواند كرد، اى توبه پذیر، اى بازگشت كننده ، اى بسیار بخشنده ، اى سبب ساز همه سببها، اى گشاینده درهاى بسته ، اى كه هرگاه بخوانندت اجابت كنى ، اى بسیار پاك ، اى بسیار سپاسگذار، اى عفو كننده ، اى آمرزنده ، اى نور نورها، اى تدبیر كننده كارها، اى با لطف ، اى آگاه ، اى سامان بخش ، اى روشنى بخش ، اى بینا، اى پشتیبان ، اى بزرگ ، اى تنها، اى یگانه ، اى صمد، اى جاویدان ، اى تكیه گاه ، اى بسنده ، اى شفا دهنده ، اى وفا كننده ، اى عافیت دهنده ، اى نیكوكار، اى خوشرفتار، اى عافیت بخش ، اى نعمت بخش ، اى آنكه مهربانى و جوانمردى مى كنى ، اى آنكه یكه و تنهایى .
اى آنكه از والا رتبه اى بر همه قاهرى ، اى آنكه از دارایى بر همه توانایى ، اى آنكه در نهانى و بر همه آگاهى ، اى آنكه پرستش شدى و سپاس گفتى ، اى آنكه نافرمانى شدى و آمرزیده و پوشاندى ، از فراتر از اندیشه ها، اى برتر از دیده ها، اى آنكه چیزى بر او پنهان نمى ماند، اى روزى دهنده بشر، و اى اندازه بخش هر اندازه ، اى عالى مكان ، اى استوار بنیان ، اى تغییر دهنده زمان ، اى پذیرنده قربانیها، اى خداوند منت و احسان ، اى خداوند عزت و سلطان ، اى رحیم ، اى رحمان ، اى عظیم الشاءن ، اى آنكه هر روز در كارى (جز آنچه بود) هستى ، اى آنكه هیچ كارى او را از كار دیگر باز ندارد.
اى آنكه صداهاى (گوناگون نیاز همه ) را مى شنوى ، اى آنكه دعاها را به اجابت مى رسانى ، اى برآورنده خواسته ها، اى روا كننده حاجات ، اى فرو فرستنده بركات ، اى رحم كننده بر اشكها، اى درگذرنده از لغزشها، اى زداینده اندوهها، اى دوستدار نیكیها، اى بالا برنده درجات ، اى بخشنده خواسته ها، اى زنده كننده مرده ها، اى جمع كننده پراكنده ها، اى آگاه بر باطنها، اى برگرداننده از دست رفته ها، اى آنكه صداها (ى گوناگون و فراوان ) بر او مشتبه نشود، اى آنكه از سؤ الها آزرده نشود. و تاریكیها او را نپوشاند، اى نور زمین و آسمانها.
اى سرشار كننده نعمتها، اى زداینده رنج و المها، اى پدید آورنده جانها، اى گرد آورنده امتها، اى شفا بخش بیماریها، اى آفریدگار نور و تاریكیها، اى صاحب جود و كرم ، اى آنكه بر عرش او هیچ گامى نرسد.
اى بخشنده ترین بخشندگان ، اى بزرگوارترین بزرگواران ، اى شنواترین شنوندگان ، اى بیناترین بینندگان ، اى پناه پناهجویان ، اى ایمن ساز بیمناكان ، اى پشتیبان پناه آورندگان ، اى دوستدار مؤ منان ، اى فریاد رس ‍ فریاد خواهان ، اى منتها مقصود جویندگان .
اى یار هر غریب ، اى مونس هر تنها، اى پناه هر رانده و رمیده ، اى نگهدار هر گمشده ، اى رحم كن پیرمردان ، اى روزى ده كودكان ، اى سامان ده استخوان شكسته ، اى رها كننده هر اسیر، اى توانگر ساز هر بیچاره فقیر، اى نگهدار ترسان پناهنده ، اى آنكه تدبیر و تقدیر كارها از آن اوست ، اى آنكه هر مشكلى بر او آسان است ، اى آنكه نیازمند شرح و بیان نیست ، اى آنكه بر هر چیز توانا و به هر چیز دانایى ، اى آنكه به هر چیز بینا و توانائى .
اى فرستنده بادها، اى شكافنده صبحها، اى برانگیزاننده روحها، اى خداوند جود و سخا، اى آنكه هر كلیدى در دست اوست ، اى شنونده همه آوازها، اى پیش از هر نیست شدن ، اى زنده كننده هر نفس بعد از مرگ .
اى ساز و سامان من در سختى ، اى نگهدارنده ام در غربت ، اى مونسم در تنهایى ، اى ولى نعمتم ، اى بال و پناه من آنگاه كه هر روشى درمانده ام مى سازد و هر خویشى وا مى گذاردم و هر یارى رهایم مى كند. اى پشتوانه آنكه هیچ پشتوانه اى ندارد، اى اطمینان بخش آنكه هیچ اطمینان آورى ندارد، اى ذخیره آنكه هیچ ذخیره اى ندارد، اى پناهگاه آنكه هیچ پناهگاهى ندارد، اى تكیه گاه آنكه هیچ تكیه گاهى ندارد، اى فریاد رس آنكه هیچ فریاد رسى ندارد، اى پناه آنكه هیچ پناهى ندارد،
اى همسایه دیوار به دیوارم ، اى تكیه گاه اطمینان آورم ، اى معبود بحقم ، اى پروردگار خانه كعبه ، اى دلسوز، اى یار، از حلقه تنگناها رهایم ساز و هر اندوه و غم و تنگى را از من بگردان ، و از شر آنچه توانایى ندارم مرا كفایت فرما، و به آنچه توانایى دارم یاریم فرما.
اى برگرداننده یوسف به یعقوب ، اى زاینده زیان ایوب ، اى آمرزنده خطاى داود، اى بالا برنده عیسى بن مریم از دست یهود، اى شنونده نداى یونس ‍ در تاریكیها، اى آنكه موسى را بر كلمات (و سخن گویى ) برگزیدى ، اى آنكه خطاى آدم را بخشیدى و با رحمت خود ادریس را بالا بردى ، اى آنكه نوح را از غرق شدن نجات دادى ، اى آنكه قوم عاد پیشین را با ثمود، هلاك كردى و برجا نگذاشتى ، و پیش از آنان قوم نوح را كه ظالم تر و سركش تر بودند (از بین بردى )، و افترازنان بدین را به پرتگاه افكندى ، اى آنكه قوم لوط را زیر و زبر ساختى ، و بر قوم شعیب (عذاب و) هلاكت آوردى ، اى آنكه ابراهیم را دوست ویژه گرفتى ، اى آنكه موسى را هم سخن خود گرفتى ، و محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) را دوست ویژه و حبیب خود گرفتى .
اى كه براى لقمان حكمت آوردى ، و براى سلیمان پادشاهى بى نظیرى كه براى دیگرى پس از او شایسته نبود، بخشیدى ، اى آنكه ذوالقرنین را بر پادشاهان سركش پیروز نمودى ، اى آنكه به خضر آب حیات عطا كردى و براى یوشع ، آفتاب را پس از غروب برگرداندى ، اى آنكه دل مادر موسى را محكم ساختى ، و عفت مریم دختر عمران را نگهداشتى ، اى آنكه یحیى پسر زكریا را از گناه پارسا نمودى و موسى را از خشم آرام كردى ، اى آنكه مژده یحیى را به زكریا دادى ، اى آنكه به جاى ذبح اسماعیل ، به او قربانى دادى ، اى آنكه قربانى هابیل را پذیرفتى و بر قابیل لعنت نهادى ، اى فرار دهنده دسته جات دشمنان ، بر محمد و آل محمد درود فرست و نیز بر همه پیامبران و فرشتگان مقرب و فرمانبرانت .
از تو مى خواهم هر خواهشى را كه با آن ، هر كه از آن راضى هستى مى خواهد و اجابتش را حتمى مى سازى ، اى الله ، اى الله ، اى الله ، اى رحمان ، اى رحیم ، اى رحمان ، اى رحیم ، اى رحمان ، اى رحیم ، اى صاحب شكوه و بخشایش ، اى صاحب شكوه و بخشایش ، اى صاحب شكوه و بخشایش ، به او، به او، به او، به او، به او، به او، به او، از تو درخواست مى كنم به هر نامى كه خود را به آن نامیدى یا در یكى از كتابهاى آسمانیت آن را نازل فرمودى ، یا آن را در علم غیب خود براى خود برگزیدى ، و به خصلتهایى كه عرشت را عزت بخشید، و به اوج رحمتت در كتابت ، و به آنچه كه اگر هر چه درخت در زمین بود خامه مى شد و دریا (مركبش ، و) پس از آن هفت دریا به كمكش مى آمد كلمات (وجودى ) خدا تمام نمى شد، همانا خدا بزرگ و حكیم است ، و از تو درخواست مى كنم به نامهاى نیكت كه در كتاب خود وصفشان كردى و فرمودى : ((اسماء حسنى از آن خداست ، بخوانیدش بدانها))(1128)، و فرمودى : ((مرا بخوان تا اجابت كنم شما را))(1129) و فرمودى : ((و هرگاه تو را پرسند بندگان من از من ، پس من نزدیكم ، پاسخ دهم دعاى خواننده را آنگاه كه مرا خوانده ))(1130)، و فرمودى : ((اى بندگان من كه بر خود اسراف كردید از رحمت خدا نومید نباشید))(1131).
و من از تو - اى معبود بحق من - در خواست مى كنم و طمع دارم در اجابتم - اى مولاى من - چنانكه وعده ام دادى ، و من تو را مى خوانم چنانكه فرمانم دادى ، پس انجام ده برایم (آنچه دوست دارى از خدا بخواه و حاجت خود را نام ببر، و این دعا را جز با وضو مخوان ).
سپس امیر مؤ منان (علیه السلام) به آن جوان فرمود: هرگاه شب فرا رسید آن را ده بار بخوان ، و فردا خبر آن را برایم بیاور.
امام حسین (علیه السلام) فرمود: ((آن جوان ، نوشته را گرفت و رفت ، در آن روز موعود چیزى از صبح نگذشته بود كه نزد ما آمد، در حالى كه سالم بود و عافیت یافته ، و نوشته در دستش بود و مى گفت ))(1132): به خدا سوگند، این اسم اعظم است ، سوگند به پروردگار كعبه ، دعایم مستجاب شد.
امیر مؤ منان (علیه السلام) فرمود: ماجرا را برایم بازگو كن
عرض كرد: همین كه چشمها در خواب غنودند و پرده تاریك شب فرو افتاد، دستم را بآن نوشته دعا بالا برده خدا را بحق آن چند بار خواندم ، پس ‍ دربار دوم ، پاسخ شنیدم : بس است كه خدا را به اسم اعظم او خواندى سپس خوابم برده در رؤ یا رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را دیدم كه دست مبارك خود را بر (اندام فلج ) من مى كشید و مى فرمود: خداى بزرگ را نگهدار (و مراقب باش ) كه تو بر نیكى (و سرنوشت خیر) واقع شدى ، پس بیدار شدم در حالى كه (از فلج ) عافیت یافته بودم ، چنانكه مى بینى ، (اى امیر مؤ منان (علیه السلام)) خدا تو را پاداش خیر دهد.
شنبه 30/10/1391 - 17:2
اهل بیت
بارالها! توفیق بندگیمان بخش ، و قوت طاعتمان ده ، از گناهمان باز دار، لابه و زارى ما را بپذیر، اى بهترین كسى كه درخواستش كنند، اى مهربانتر شخصى كه از او ترحم جویند، اى كسى كه به هم آمدن نامرئى پلكها، و نگاه چشمها، و هر آنچه در جانها جاى گرفته و در دلها نهان است بر او مخفى نیست ، حقا كه همه اینها را علم تو بر شمرده و بردبارى تو فراگرفته است ، تو منزه و برترى از آنچه ظالمان (درباره تو) گویند، برترى بزرگ ، آسمانها و زمین و هر كه در آنها است تو را تسبیح مى گویند و هیچ چیزى نیست جز آنكه تسبیحت مى گوید و به ستایشت سرگرم است ، هر سپاس و سرافرازى و بلندمرتبگى از آن توست ، اى خداوند شكوه و بزرگوارى و فضل و احسان و نعمتهاى بزرگ ، تویى كه بخشنده و گرانمایه و دلسوز و مهربانى ، روزیت را بر من گشایش ده ، و مرا در تن و دینم عافیت بخش و بیمم را ایمن ده و گردنم را از آتش برهان .
بارالها! مرا به مكر خود گرفتار مكن ، آرام آرام به قهر خود دچار مساز خوارم مگردان و شر فاسقان جن و انس را از من بران .
اى شنواترین شنودگان ، اى بیناترین بینندگان ، اى زودترین حسابرسان ، اى مهربانترین مهربانان ! بر محمد و آل محمد درود فرست ، خدا از تو حاجتى مى خواهم كه اگر آن را عطایم كنى آنچه از من دریغ دارى زیانم نرساند، و اگر آن را از من باز دارى هر آنچه عطایم كنى سودم نبخشد، از تو مى خواهم كه گردنم را از آتش برهانى ، هیچ معبود بحقى جز تو نیست یگانه بى شریكى ، و ملك وجود از آن تو و همه ستایشها مخصوص توست ، و تو بر هر چیز توانایى اى پروردگار من ، اى پروردگار من ، اى پروردگار من ...
خدایا! من در دارائى خود نادارم ، پس چگونه در ندارى خود فقیر نباشم ؟ معبودا! من در دانایى خود، نادانم ، پس چگونه در نادانى خود، نادان نباشم ؟ الها! گوناگونیهاى تدبیرت (در اءوضاع خلایق )، و سرعت پیچش (و تحول ) تقدیراتت (در احوال بنى آدم ) بندگان عارف تو را از اینكه به عطایى دل آرام شوند و در بلا امید از تو بردارند باز مى دارد.
الها! هر آنچه پستى مرا سزد از من است و هر آنچه كرم تو را سزد از توست ، خدایا! پیش از پیدایش ناتوانى در من ، خود را با لطف و مهربانى نسبت به من ستودى ، آیا پس از ناتوانیم آنها را از من دریغ مى دارى ؟ الها! اگر خوبیها از من سرزند به فضل توست و تو منت بر من دارى و اگر بدیها از من پدید آید، (محكوم ) به عدل توست تو بر من حجت دارى ، الها! چگونه مرا به خود وامى گذارى در صورتى كه از من كفالت فرمودى ؟ و چگونه شكست خورم در صورتى كه تو یاور منى ؟ یا چگونه ناامید شوم در صورتى كه نوازشگر منى ، اكنون توسط نیازمندیم به تو، دست به دامنت گشته ام و چگونه با چیزى كه هرگز به ناحیه قدس تو نرسد توسلت جویم ؟ یا چگونه از حال خود به تو شكایت كنم كه بر تو پنهان نیست . یا چگونه با گفتارم شرح دهم كه آن هم از تو و برایت آشكار است ؟ یا چگونه آروزهایم را بى بهره مى سازى در حالى كه به درگاه تو آمده ام ، یا چگونه احوال مرا نیك نسازى و حال آنكه احوالم به تو برجاست !
معبودا! با این همه نادانیم چقدر به من لطف دارى ! و با این همه زشتى كردارم چقدر به من مهربانى ! معبودا! چقدر به من نزدیكى و من از تو دورم ! و چقدر تو با من راءفت دارى ! پس چیست كه مرا از تو محجوب داشته است ؟
اى معبود بحق من ! از آثار (و مظاهر) گوناگون (دار كثرت ) و تحولات (شگرف ) اءطوار وجودى ، پى بردم كه مقصود تو از من آن است كه در هر چیزى (و هر مظهرى ) خود را به من بشناسانى (و احاطه قیومى خود را به من بنمایانى ) تا در هیچ چیزى از تو بى خبر نباشم .
الها! هر چه پستى من لالم كند، كرم تو مرا به سخن آرد، و هرگاه كه اوصاف (ناشایسته ) من نومیدم سازد نیكوییهاى تو امیدوارم نماید.
الها! كسى كه خوبیهایش بدى است چگونه بدیهایش بدى نباشد! و كسى كه حقیقتهایش ادعاست چگونه ادعاهایش ادعا نباشد؟
الها! حكم نافذ و مشیت قاهر تو (كه همه قلمرو هستى را فراگرفته است ) براى هیچ صاحب سخنى ، جاى سخن و براى هیچ صاحب حالى ، حال ثابت نگذاشته است .
خدایا! چه بسیار كه بناى طاعتى گذاردم و چه بسیار حال عبادتى كه استوار كردم . عدل تو، تكیه مرا به آن از بن كند، بلكه فضل تو مرا از آن برگرداند.
معبودا! تو خود مى دانى اگر چه انجام طاعت تو را قطعى و پیوسته نداشته ام ، ولى محبت و تصمیم آن را همیشه داشته ام .
خدایا! چگونه تصمیم گیرم در حالى كه تو قاهرى ؟! چگونه تصمیم نگیرم كه تو فرمان دهنده اى ؟! الها آمد و شد (اندیشه ) من در آثار و نشانه ها مایه دورى دیدار (و وصال ) توست ، پس همه وجود مرا در حضرتت به خدمتى فراهم آر كه مرا به تو رساند.
چگونه به رهنمایى چیزى كه در وجود خود به تو نیازمند است از پى وجود تو برآییم ؟ آیا جز تو چیزى ظهورى دارد كه براى تو نیست تا آشكار كننده تو شود؟ كى پنهان بوده اى تا نیازمند دلیلى باشى كه به تو رهنمون شود؟! كى دور شده اى تا آثار و نشانه ها ما را به تو رسانند؟! كور است چشمى كه تو را بر خود نگهدار و مراقب نبیند، و زیان زده است داد و ستد كسى كه از محبت خود برایش نصیبى قرار نداده اى !
الها! بندگان را فرمان دادى تا به نشانه هاى تو باز گردند، اكنون مرا (كه بى تاب وصالم ) از راه پوشش انوار (جمال و جلالت ) و رهنمایى (شهود و) بینا دلى به خود جلب كن تا همچنان كه از آنها به تو ره یافتم از آنها به بارگاه وصالت باریابم در حالى كه رازم از نگاه به آنها مصون و همتم از تكیه بر آنها والا باشد. كه تو بر هر چیز توانایى .
اى معشوق یگانه من ! این ذلت (عاشقانه ) من است كه پیش رویت عیانست و این حال شكسته و سوز عشق من است كه بر تو پنهان نیست ، از تو وصالت را جویایم و به تو بر تو رهنما خواهم ، پس با (تجلى ) نورت مرا به خود رهنمون شو، و با (خلوص و) صدق عبودیت ، مرا نزد خود بپاى دار. معبودا! مرا از گنجینه علم (و اسرار ناب ) خود بیاموز، و مرا با پوشش مصون (از اءغیار) خود نگهدار.
الها! مرا با حقایق (معرفت ) مقربانت بیاراى ، و به طریقه مجذوبان (مشتاقت ) به راه انداز.
خدایا! مرا با تدبیرت از تدبیر خودم و با اختیارت از اختیار خودم بى نیاز فرما، و مرا بر پایگاههاى پریشانیم واقف گردان .
الها! مرا از ذلت نفسم برآر و مرا پیش از ورود در گورم ، از شك و شركم پاك فرما. از تو یارى مى جویم یاریم كن ، بر تو توكل دارم مرا وامگذار، از تو مى خواهم ناامیدم مگردان ، فضلت را آرزومندم محرومم مساز، به آستان تو پیوسته ام ، دورم نكن ، و بر درگاهت ایستاده ام مرا مران .
خدایا! رضاى تو منزه است از این كه سببى از جانب تو داشته باشد، پس ‍ چگونه برایش از جانب من سببى خواهد بود؟!
الها! تو در ذات خود بى نیاز از آنى كه از جانب (افعال ) خودت به تو سودى رسد، پس چگونه از من بى نیاز نباشى ؟!
مبعودا! قضا و قدر تو مرا به آرزو مى افكند و دلبستگى به خواسته دل اسیرم مى سازد. پس تو یاورم باش تا پیروز و بینایم كنى و مرا با فضل خود بى نیاز گردان تا به (لطف ) تو از تلاش و طلب خود بى نیاز شوم ، تویى كه انوار (تجلیات جمال ) خود را در دلهاى اولیائت تا باندى تا تو را شناختند و به یكتایى ستودند، تویى كه بیگانگان را از دل عاشقانت زدودى تا جز تو را دوست ندارند و جز تو پناهى نگیرند، تویى كه انیس آنانى آنجا كه عوالم (ملك و ملكوت ) به هراسشان افكند و تویى كه آنان را هدایت فرمایى ، آنگاه كه نشانه ها برایشان آشكار شود. چه دارد آنكه تو ندارد؟ و چه ندارد آنكه تو را دارد؟ ناكام است آنكه به جاى تو، دیگرى را پسندد و زیان كار است آنكه روى از تو برتابد چگونه به دیگرى امید برند با اینكه تو قطع احسان نكرده اى و چگونه از دیگرى بجویند با اینكه تو شیوه عطابخشیت را تغییر نداده اى ؟!
اى آنكه شیرینى اءنس خود را به دوستدارانت چشاندى ، پس تملق گویان در پیشگاه (جلال و كبریایى ) تو ایستادند، اى آنكه جامه هیبت خود را براندام اولیائت پوشاندى تا در برابرت به استغفار ایستادند! تویى كه یاد از خلایق كنى پیش از آنكه از تو یاد كنند، تویى كه آغاز به احسان نمایى پیش از آنكه پرستندگان به تو روى آرند، تویى كه عطا بخشى پیش از آنكه جویندگان بخواهند، توى كه پربخششى ، سپس در آنچه به ما بخشیده اى از وام خواهانى !!
الها! با رحمتت مرا بطلب ، تا به وصالت رسم ، و با فضلت مرا جذب كن تا یكسر به تو رو كنم ، خدایا! امیدم از تو نمى برد اگر چه نافرمانیت كنم و ترسم از تو زدوده نمى شود اگر چه فرمانت برم ، عوالم آفرینش مرا به تو نزدیك نموده و آگاهى به كرامت ، مرا به آستانت فرود آورده است .
معبودا! چگونه نومید شوم كه تو آرزوى منى ؟! چگونه خوار شوم كه تو تكیه گاه منى .
خدایا! چگونه دعوى عزت كنم ، كه در ذلت ، قرارم داده اى و چگونه دعوى عزت نكنم با اینكه به بندگى خود نسبتم داده اى ؟!
الها! چگونه نیاز نیارم با اینكه در نیازمندان جایم داده اى و چگونه نیاز آرم با اینكه به وجود خود بى نیازم فرموده اى ؟! تویى كه هیچ معبود بحقى جز تو نیست ، خود را به هر چیز شناساندى پس چیزى نیست كه تو را نشناسد، تویى كه خود را در هر چیز به من شناساندى پس تو را در هر چیز، نمایان دیدم و تویى كه بر هر چیزى عیانى ، اى آنكه با رحمت رحمانى خود (به همه عوالم ملك و ملكوت ) استیلا یافتى ، پس عرش (هستى ماسوا)، در جلوه ذات (سرمدى ) تو پنهان گشت ، مظاهرى را با مظاهرى دیگر محو نمودى ، و اغیار را (كه در دار اعتبار و كثرات خودى دارند) با فراگیرى افلاك (تجلیات ) انوار (وحدت خود فانى ساختى و) نابود نمودى .
اى آنكه در سراپرده هاى عرش خود، پنهان از دیدگانى ، اى آنكه با تمام درخشندگى و زیبایى خود جلوه نمودى ، پس عظمت و كبریائیش ، استیلایش را (بر همه ما سوى ) محقق ساخت . چگونه پنهانى و حالى آنكه پیدایى ، چگونه غایبى و حال آنكه همه را نگهبان و همه جا حاضرى ! حقا كه بر همه چیز توانایى ، و ستایش تنها از آن خداى یگانه است .
حرز(1113) امام (علیه السلام)
921 - 17- ((به نام خداوند بخشنده مهربان ، اى همیشه اى پایدار اى زنده ! اى پاینده بپا دارنده ! اى از بین برنده غمها! اى گشاینده اندوهها! اى برانگیزنده پیامبران ! اى راستگو در پیمان ! خدایا اگر برایم نزد تو خشنودى و محبت است پس مرا و برادران و شیعیانم را كه از من پیروى كنند بیامرز و آنچه در نسل من است پاكیزه ساز، به رحمتت سوگند، اى رحم كننده ترین رحم كننده ها، و رحمت خدا بر سرور ما محمد و همه دودمان او باد))(1114).
دعاى درد پاشنه پا
922 - 18- صفوان جمال ، از امام صادق (علیه السلام)، از امام باقر (علیه السلام)، از امام سجاد (علیه السلام) نقل مى كند كه فرمود: شخصى دردمندانه به ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) عرض كرد: اى فرزند رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در پاشنه پاى خود دردى دارم كه نمى گذارد براى نماز بلند شوم . حضرت (علیه السلام) فرمود: ((چرا از تعویذ (دعا) استفاده نمى كنى ))(1115)؟ عرض كرد: آنرا نمى دانم ، فرمود: ((هرگاه احساس دردى نمودى دست خود را بر آن بگذار و بگو: به نام خدا و به یارى خدا و سلام بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)، سپس بر آن (این آیه را) بخوان : (آنانكه غیر خدا طلبیدند) خدا را چنانكه شایسته اوست نشناختند، و (اوست كه ) روز قیامت ، همه (وجود) زمین (و شئون آن ) در قبضه قدرت اوست و آسمانها درهم پیچیده به دست پرقدرت اوست ، او از آنچه شرك ورزند منزه و برتر است )(1116)))(1117).
آن مرد چنین كرد و خداى متعال او را شفا داد.
دعاى دندان درد
923 - 19- جبرئیل ، امام حسین (علیه السلام) را به این دعا تعویذ كرد: ((شگفتى تمام از آن جنبنده (ریز ناپیدا)یى است كه در دهان ، استخوان را مى خورد و گوشت (لثه ) را رها مى كند، من تعویذ مى كنم ، و خداى عزیز شكوهمند، شفا دهنده و بسنده است ، هیچ معبود بحقى جز خدا نیست ، و همه ستایشها، مخصوص خداست كه پروردگار جهانیان است : (و یاد آورید وقتى كه كسى را كشتید و یكدیگر را در موضوع آن متهم كرده و نزاع برانگیختید و خداوند، رازى را كه پنهان مى كردید آشكار فرمود: پس دستور دادیم كه پاره اى از اعضاى آنرا بر بدن كشته زنید)(1118).
انگشت خود را بر آن دندان مى گذارى . سپس آنرا بدینگونه هفت بار تعویذ مى نمایى ، به خواست خدا خوب مى شوى ))(1119).
شنبه 30/10/1391 - 17:2
اهل بیت
اى آنكه خود را ویژه والایى و بزرگوارى نمودى ، اى آنكه دوستانش به عزت او عزیز گشتند، اى آنكه پادشاهان طوق خوارى در برابرش بر گردن نهاده ، از قهر او بیمناك اند، (اى آنكه ) خیانت چشمها، و اسرار سینه ها و غیب آینده زمانها و روزگاران را مى داند، اى آنكه جز او كس نداند چونست او، اى آنكه جز او كس نداند چیست او، اى آنكه جز او كس نداند آنچه داند او، اى آنكه زمین ، بر آب فشرد و هوا را به آسمان بند آورد، اى آنكه گرامى ترین نامها براى اوست ، اى صاحب نیكویى كه هرگز قطع نشود، اى آنكه آن كاروان را در بیابان بى آب و علف براى نجات آماده ساخت و از قعر چاهش برآورد و پس از بردگى پادشاهش نمود، اى آنكه یوسف را به یعقوب پس از آنكه دیدگانش از اندوه سفید شد و غمنده بود برگرداند، اى آنكه زیان و بلا را از ایوب گشود، اى آنكه دست ابراهیم را از ذبح پسرش  پس از كهنسالى نگهداشت ، اى آنكه دعاى زكریا را مستجاب نمود و یحیى را به او بخشید و او را تنها و بى كس نگذاشت ، اى آنكه یونس را از شكم ماهى بر آورد، اى آنكه دریا را براى بنى اسرائیل شكافت و آنان را رهانید و فرعون و لشكرش را از غرق شدگان ساخت ، اى آنكه بادها را پیش از باران رحمتش ، مژده بخش فرستاد، اى آنكه بر عقوبت آنكه نافرمانیش كند شتاب ننماید، اى آنكه ساحران را پس از عمرى بى دینى نجات داد با اینكه در سایه نعمت او روزى مى خوردند و دیگرى را مى پرستیدند و با او مقابله و مبارزه مى كردند و پیامبرانش را تكذیب مى كردند.
اى ((الله )) اى آغازگر آفرینش كه خود هرگز آغازى ندارى ، اى هستى پیوسته كه پایانى ندارى ، اى زنده ، اى خود بپاى بپادارنده ، اى زنده كننده مردگان ، اى آنكه هر جانى را با آنچه بدست مى آورد نگه مى دارى ، اى آنكه شكرم برایش اندك و باز محروم نمى كند، و گناهم بزرگ است و رسوایم نمى سازد، و مرا بر گناهان مى بیند و خوارم نمى كند، اى آنكه در كوچكى حفظم نمود، اى آنكه در كهنسالى روزیم داد، اى آنكه نعمتهاى او نزد من به شمار نیاید، اى آنكه نعمتهایش نزد من عوض ندارد، اى آنكه با خیر و احسان روى به من آورد و من با بدى و گناه رو به او نمودم ، اى آنكه مرا به ایمان هدایت فرمود پیش از آنكه شكر انعامش را بشناسم .
اى آنكه در بیمارى او را خواندم و شفایم بخشید، در برهنگى او را خواندم و پوششم عطا كرد، در گرسنگى او را خواندم و غذایم داد، در تشنگى او را خواندم و سیرابم نمود، در ذلت او را خواندم و عزیزم فرمود، در نادانى او را خواندم و معرفتم بخشید، در تنهایى او را خواندم و افزونم ساخت در آوارگى غیبت او را خواندم و به (وطن ) بازم گردانید، تهیدست او را خواندم و توانگرم نمود، یارخواهانه او را خواندم یاریم فرمود، توانگرانه او را خواندم دارائیم نگرفت ، و از همه این خواهشها دست كشیدم با آغاز به احسانم نمود، پس حمد و سپاس تنها توراست اى آنكه از لغزشم در گذشتى و اندوهم را زدودى و دعوتم را پذیرفتى و زشتیم را پوشاندى و به مقصودم رساندى و بر دشمنم پیروز ساختى ، و اگر نعمتها و منتها و بخششهاى كریمانه ات را بر شمارم تمام نتوانم كرد.
مولاى من ! تویى كه نعمت دادى ، تویى كه احسان كردى ، تویى كه نیكرفتارى نمودى ، تویى كه فضیلت دادى ، تویى كه منت نهادى ، تویى كه كامل كردى ، تویى كه روزى دادى ، تویى كه عطا نمودى ، تویى كه توانگر ساختى ، تویى كه سرمایه دادى ، تویى كه پناه دارى ، تویى كه كفایت فرمودى ، تویى كه هدایت كردى ، تویى كه از گناه نگهداشتى ، تویى كه (عیوبم را) پوشاندى ، تویى كه آمرزیدى ، تویى كه (از تقصیراتم ) در گذشتى ، تویى كه قادر نمودى ، تویى كه ادب دادى ، تویى كه كمك كردى ، تویى كه بازویم گرفتى ، تویى كه تاءیید فرمودى ، تویى كه یارى كردى ، تویى كه شفا بخشیدى ، تویى كه عافیت دادى ، تویى كه گرامى داشتى ، تو مباركى - اى پروردگار ما - و برین مرتبه اى ، پس ستایش همیشه تو را سزد و شكر پایدار و پیوسته ، تو را باید.
سپس - معبودا! - منم معترف به گناهان خود، آنها را بیامرز، منم كه خطا كردم ، منم كه غافل ماندم ، منم كه نادانى نمودم ، منم كه قصد گناه كردم ، منم كه فراموش نمودم ، منم كه به خود اعتماد كردم ، منم كه گناه عمدى نمودم ، منم كه وعده دادم ، منم كه تخلف كردم ، منم كه پیمان شكستم ، منم - اى معبود بحق من - كه اقرار كردم و به نعمتهاى تو نزدم اعتراف نمودم و باز به گناهانم برگشتم ، پس مرا بیامرز اى آنكه گناهان بندگان ، او را زیانى نرساند، و او از طاعت آنان بى نیاز است و هر كدامشان عمل صالح كند با كمك و رحمتش او را توفیق بخشد.
پس - اى معبود بحق من - ستایش ، مخصوص توست ، فرمانم دادى و سرپیچیدم ، نهیم كردى پس مرتكب شدم ، اكنون چنانم كه نه بى گناهم تا بهانه آورم ، نه توانمندى (جز تو) دارم تا از او یارى جویم ، پس اى مولاى من ! با چه رو به سویت آرم ؟ آیا با گوشم ، یا با چشم ، یا با زبان ، یا با دست ، یا با پایم ؟ آیا همه اینها نعمتهاى تو نزد من نیست كه با همه آنها نافرمانیت نموده ام ؟
اى مولاى من ! اكنون حق با توست و بر من هر راه بهانه اى بسته است ، اى آنكه زشتیهاى مرا از پدران و مادران پوشاندى تا مرا نرانند، و از خویشان و برادران پوشاندى تا مرا سرزنش نكنند و از پادشاهان پوشاندى تا مرا مجازات ننمایند، اى مولاى مهربان من ! اگر آنان بر آنچه تو از من مى دانى با خبر مى شدند، بى درنگ مهلتم نمى دادند و رهایم مى كردند و از من مى بریدند.
اكنون - اى آقاى مهربان من - این منم كه شكسته و خوار، درمانده و بى ارزش ، پیش روى تو ایستاده ام ، نه بى گناهم تا بهانه آورم و نه توانى دارم تا كمك جویم و نه دلیلى دارم تا رو كنم ، و نه مى توانم بگویم كه گناه نكرده و بد ننموده ام . و امید ندارم - اى مولاى من - بر فرض انكار - انكارم سودم بخشد. چگونه و كجا سود بخشد در حالى كه همه اندامهایم به آنچه كرده ام ، بر من گواهند، و به یقین و بى تردید مى دانم كه تو از كارهاى بزرگ از من مى پرسى ، و البته تو آن حكیم عادلى هستى كه ستم نكند، و همان عدل تو مرا هلاك خواهد كرد.
و (من به سوى فضل و رحمت تو) از همه عدل تو گریزانم ، اكنون - مولاى من - اگر مرا عذاب دهى ، به گناهانم باشد پس از آنكه بر من اتمام حجت نموده باشى و اگر از من در گذرى از بردبارى و بخشش و بزرگوارى تو باشد.
هیچ معبود بحقى جز تو نیست ، منزهى تو، این منم كه از ستمگرانم ، هیچ معبود بحقى جز تو نیست ، منزهى تو، این منم كه از آمرزش خواهانم ، هیچ معبود بحقى جز تو نیست ، منزهى تو، این منم كه از یكتا پرستانم ، هیچ معبود بحقى جز تو نیست ، منزهى تو، این منم كه از بیمناكانم ، هیچ معبود بحقى جز تو نیست ، منزهى تو، این منم كه از امیدواران مشتاقم ، هیچ معبود بحقى جز تو نیست ، منزهى تو، این منم كه از درخواست كنندگانم ، هیچ معبود بحقى جز تو نیست ، منزهى تو، این منم كه از تهلیل و تسبیح گویانم ، هیچ معبود بحقى جز تو نیست اى پروردگار من و پروردگار نیاكان پیشین من .
بارالها! این ستایش من است در مقام تمجید تو، و اخلاص من است در مقام توحید تو، و اقرارم به احسانهاى توست در مقام شمارش آن ، اگر چه معترفم كه آنها را نتوانم شمرد زیرا بى شمار و سرشار و نمایان است . و از دیر زمان تاكنون پیوسته است ، نعمتهایى كه همیشه ، از آن زمان كه مرا آفریدى و از آغاز عمرم كه پدید آوردى ، مرا در آن با همان فراوانى و سرشارى فرو پوشانده اى ، یعنى توانگر نمودن پس از ندارى ، بر طرف ساختن زیان و بدحالى و سبب سازى آسایش و خوشحالى ، راندن تنگدستى و دشوارى ، گشایش از اندوه و گرفتارى و عافیت تن و سلامت در دیندارى .
و اگر همه جهانیان از اولین و آخرین ، براى اندازه و سنجش یادآورى نعمتت مرا یارى رسانند، نه من مى توانم و نه آنان ، پاكیزه و برترى ، اى پروردگار عظیم كریم رحیم ، احسانهاى تو به شمار نیاید و (خلایق ) به ستایش تو نرسند، و نعمتهایت عوض ندارد، بر محمد و آل محمد درود فرست و نعمتت را بر ما تمام گردان و ما را با طاعت خود خوشبخت فرما، منزهى تو هیچ معبود بحقى جز تو نیست .
دعوت هر بیچاره پریشان را آنگاه كه بخواندت پاسخ مى دهى و ناراحتى او را بر طرف مى فرمایى ، و گرفتاران را به فریاد مى رسى ، بیماران را شفا مى بخشى ، فقیران را توانگر مى سازى ، شكستگان را جبران مى كنى ، خردسالان را مهر مى ورزى ، بزرگسالان را یارى مى رسانى ، به جز تو پشتیبانى نیست ، و بالاتر از تو توانایى نیست ، تویى كه بلند مرتبه و بزرگى ، اى آزاد كننده اسیر در زنجیر، اى روزى بخش طفل خردسال ، اى پناه پناهنده هراسان ، اى آنكه نه شریك دارى نه وزیر، بر محمد و آل محمد درود فرست و در این لحظات پایانى روز، عطایم فرما بهترین آنچه را كه به هر یك از بندگانت عطا مى كنى و مى بخشى از نعمتى كه در اختیار مى نهى و احسانهایى كه تازه مى كنى و بلاهایى كه مى گردانى و اندوهى كه بر طرف مى سازى و نیایشى كه مى شنوى و كردار نیكى كه مى پذیرى و كردار بدى كه مى پوشانى ، حقا كه تو با لطفى و آگاهى ، و بر هر چیز كه بخواهى توانایى .
بارالها! تو نزدیكترین كسى ، كه خوانده مى شود، سریع ترین كسى ، كه پاسخ مى دهد، كریم ترین كسى ، كه عفو مى كند، دست بازترین كسى ، كه مى بخشد، و شنواترین كسى كه مسئلت مى شود، اى رحمان دنیا و آخرت و اى رحیم دنیا و آخرت ، هیچ پرسیده شده اى همچو تو نیست و هیچ آرزویى جز تو نیست ، تو را خواندم و پاسخم دادى ، از تو خواستم و عطایم فرمودى ، به تو رو آوردم و مهربانیم نمودى ، به تو دل بستم و نجاتم دادى و به تو پناه آوردم و كفایتم كردى .
بارالها! بر محمد بنده و فرستاده و پیامبرت و بر آل پاكیزه و پاك او همه دورد فرست و نعمتهایت را بر ما كامل فرما، و عطایت را بر ما گوارا ساز، و ما را سپاسگذار خود، و یادآور احسانهاى خویش قرار ده ، آمین اى پروردگار جهانیان .
بارالها! اى آنكه مالك شوى و اندازه نگهدارى ، و قادر شوى و پیروز گردى ، نافرمانى شوى و بپوشانى ، و آمرزشت خواهند و بیامرزى ، اى آخرین خواسته مشتاقان ، و اى منتهاى آرزوى امیدواران ، اى آنكه علمش بر هر چیزى احاطه یافته و دلسوزى و مهربانى و بردباریش پذیرندگان رو آورندگان را فرا گرفته است .
بارالها! ما در این لحظات پایانى روز كه آن را به محمد پیامبر و فرستاده و برگزیده و امینت ، شرافت دادى و بزرگ نمودى ، به تو روى آوردیم ، پس - اى خدا - درود فرست بر آن مژده دهنده هشدار دهنده ، آن چراغ تابانى كه او را بر اهل اسلام ارزانى داشتى و او را براى جهانیان ، رحمت قرار دادى .
بارالها! بر محمد و آل او درود فرست آنچنان كه محمد، شایسته آن است ، اى بزرگوار بر او و بر همه خاندان نجیب و پاكیزه و پاكش درود فرست ، و ما را در عفو خود فرو بر، زیرا (در این سرزمین نیایش ) شیونها به هر زبانى به درگاهت بلند است ، پس در این لحظات پایانى روز براى ما بهره اى از هر چه پخش مى كنى و از هر نورى كه با آن هدایت مى فرمایى و از هر رحمتى كه پراكنده مى سازى و از هر عافیتى كه پوشش مى دهى و از هر بركتى كه نازل مى كنى و از هر رزقى كه مى گسترانى مقرر فرما، اى رحم كننده ترین رحم كنندگان !
بارالها! ما را در این هنگام ، كامیاب ، رستگار، نیكى یافته و بهره مند برگردان ، و ما را از نومیدان قرار مده ، از رحمت خود بى بهره مساز و از فضل خود كه آرزویش مى بریم باز مدار، ما را از ناكامان و رانده شدگان از درگاهت بر مگردان ، از رحمت خود محروم مفرما و از فضیلت آن بخششهایت كه انتظار داریم ماءیوس مكن ، اى بخشنده ترین بخشندگان ، و اى گرامى ترین بزرگواران .
بارالها! با یقین ، به درگاهت رو آورده و آهنگ خانه كعبه ات نموده ، قصد زیارت آن را داریم ، ما را بر اعمال حج یارى كن و حج ما را كامل ساز و از گناهان ما - اى خدا - در گذر و عافیتمان بخش ، زیرا اینك دستانمان را كه نشان ذلت اعتراف دارند به سوى تو بلند كرده ایم .
بارالها! در این لحظات پایانى روز، آنچه از تو خواستیم به ما ببخش و آنچه از تو كفایت آن را درخواست كردیم كفایت كن ، زیرا جز تو ما را بسنده یى نیست ، و جز تو ما را هیچ پروردگارى نیست ، فرمانت در میان ما نافذ است ، علمت به ما احاطه دارد، داوریت در میان ما عادلانه است ، خیر را براى ما حتمى ساز و ما را از اهل خیر قرار بده .
بارالها! به بخشندگیت ، پاداش بزرگ و ذخیره گرانبها، و توانگرى همیشگى را براى ما قطعى ساز، همه گناهانمان را بیامرز و ما را با هلاك شوندگان نابود مفرما و دلسوزیت را از ما بر متاب ، به مهربانیت از مهربانترین مهربانان !
بارالها! ما را در این هنگام از كسانى قرار ده كه درخواست كردند و عطایشان فرمودى ، شكرت گفتند و فزونشان بخشیدى ، به سوى تو رو آوردند و پذیرایشان گشتى ، از گناهانشان رهیده به تو برگشتند و تو گناهانشان را آمرزیدى ، اى آنكه خداوند شكوه و بخشایشى !
شنبه 30/10/1391 - 17:2
اهل بیت
نیایش حضرت (علیه السلام)، كنار كعبه
916 - 12- امام حسین (علیه السلام) (در) ركن اسود (دامن كعبه ) را مى گرفت ، و با خدا مناجات و نیایش نموده عرض مى كرد: ((اى معبود بحق من ! نعمتم بخشیدى و سپاسگزارم نیافتى و مبتلایم نمودى و شكیبایم ندیدى ، پس تو (اى مهربان ) نه با ناسپاسى من ، نعمت خود را گرفتى ، و نه با ناشكیبایى من ، سختى و بلاى خود را پیوسته داشتى ، (آرى ) اى محبوب دل من ! از كریم ، جز بزرگوارى و كرم سر نزند))(1109).
دعاى او در مسجد پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) در سجده
917 - 13- راوى گوید: (در مدینه ) وارد مسجد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) شدم ، پس حسین بن على (علیه السلام) را در سجده دیدم گونه خود را به خاك سوده مى گوید: ((سرور من ! آقاى من ! آیا اعضاى مرا براى گرزهاى آهنین (دوزخ ) آفریده اى ؟! آیا اءحشاء مرا براى نوشیدن مایع گداخته (دوزخ ) آفریده اى ؟! معبودا! اگر مرا به گناهانم مؤ اخذه فرمایى ، ترا به بزرگواریت بازخواست خواهم نمود و اگر مرا با گنهكاران محبوس دارى ، از محبتى كه به تو دارم آنان را آگاه خواهم ساخت ، سرور من ! فرمانبردارى بندگان ، تو را سودى نبخشد، و نافرمانى من تو را زیانى نرساند، پس آن را كه به تو سودى نرساند به من عطا فرما، و آن را كه به تو زیانى نرساند، پس آن را كه به تو سودى نرساند به من عطا فرما، و آن را كه به تو زیانى نزند بر من ببخشاى براستى كه تو رحم كننده ترین رحم كنندگانى ))(1110).
در زیارت اهل قبور
918 - 14- از امام حسین (علیه السلام) نقل شده كه فرمود: هر كس بر گورها آید و بگوید:
((بارالها! اى پروردگار این ارواح فانى شده ، و اجساد تباه گشته ، و استخوانهاى پوسیده اى كه با ایمان به تو از دنیا رفتند، اكنون از جانب خود (نسیم و بوى خوش ) راحتى ، و از جانب من ، تحیت و سلام بر آنان فرود آور. خدا به شمار همه خلایق از آدم تا قیام قیامت ، حسنات براى او بنویسید))(1111).
تسبیح امام (علیه السلام)، در روز پنجم هر ماه
919 - 15- تسبیح امام حسین (علیه السلام) در روز پنجم هر ماه این بود است .
((پاك و منزه است آن بلند مرتبه اى كه برترین است ، پاك و منزه است كه بزرگى كه بزرگترین است ، پاك و منزه است كسى كه اینگونه است و دیگرى چنان نیست ، و هیچ كس توانمندى او را اندازه نتواند، پاك و منزه است كسى كه اول او علمى است كه در وصف ناید، و آخر او علمى است كه پایان نیابد، پاك و منزه است كسى كه از راه الهیت خود بر همه خلایق غالب گشته است . پس هیچ چشمى او را نیابد، و هیچ عقلى او را همانند نیاورد، و هیچ وهمى او را تصور نتواند، و هیچ زبانى او را در نهایت وصفش نستاید. پاك و منزه است كسى كه در هوا (و آسمان ) بزرگمنش است ، پاك و منزه است كسى كه مرگ را بر بندگان حتمى ساخته است ، پاك و منزه است آن فرمانرواى با اقتدار، پاك و منزه است آن فرمانرواى قدوس ، پاك و منزه است آن پایدار همیشه (زنده )))(1112).
نیایش عرفه
920 - 16- ستایش مخصوص آن خدایى است كه قضاى او را كسى نراند، و عطاى او را كسى باز ندارد، و همچون سازه او سازه هیچ سازنده اى نیست و او بخشنده دست باز است . انواع نوآفریده ها را بیافرید و با حكمت خود، همه مصنوعات را استوار داشت ، جلوداران آفرینش بر او پوشیده نمى ماند، و (امانتها و) سپرده هاى دار هستى ، نزد او تباه نمى گردد كتاب جامع (قرآن ) را فرود آورده و شریعت اسلام - این نور درخشان هدایت - را پدید آورد و اوست كه همه خلایق را بیافرید، و اوست كه بر ناگواریها یاریش جویند، هر سازنده اى را پاداش دهد و هر قناعت پیشه اى را سامان بخشد (و روزى رساند) و به هر زارى كننده (به درگاهش ) مهر ورزد، و همه منافع خلق را از نزد خود فرود آورده و این كتاب جامع آسمانى (قرآن مجید) را با نور درخشان خود نازل فرموده است و اوست كه نیایشهاى بندگان را بشنود و درجات آنان را بالا برد، و از آنان اندوهها (و گرفتاریها) را براند و سركشان را سركوب سازد و اشك چشم هر لابه كننده اى را رحمت آورد و خوارى هر زارى كننده اى را بردارد، پس هیچ معبود بحقى جز او نیست و هیچ چیز او را همتایى نكند و همانند او چیزى نباشد و اوست شنواى داناى بیناى باریك بین آگاه (به دقائق امور) و او بر هر چیز تواناست . بارالها! من مشتاق تو هستم و به ربوبیت تو گواهى مى دهم با اینكه اقرار دارم تو پروردگار منى و بازگشت من به سوى توست . پیش از آنكه من چیزى یاد شدنى باشم آفرینش مرا آغاز كردى ، و مرا از خاك (ناچیز) بیافریدى ، سپس در اءصلاب پدران جایم دادى تا از حوادث ناگوار و دگرگونى روزگار امانم بخشى ، پس در آن ایام پیشین و دورانهاى گذشته ، پیوسته مرا از صلبى به رحمى كوچ دادى ، و به خاطر مهربانى و لطف و احسانى كه به من داشتى مرا در عصر حاكمیت كافرانى كه پیمان تو را شكستند و پیامبرانت را تكذیب نمودند به دنیا نیاوردى ، بلكه از آنجا كه به من دلسوز و مهربان بودى مرا براى هدایت (توحیدى ) كه در آن روبراهم فرمودى ، و در آن پرورشم دادى و پیش از من (توسط خاتم پیامبرانت ) برایم فراهم گشت به دنیا آوردى .
از این پیش هم با خوشرفتارى و نعمتهاى سرشارت به من مهربانى نمودى . پس نو آفرینشم را از نطفه اى كه بیرون ریخته مى شود بیافریدى ، سپس مرا در تاریكیهاى سه گانه (بطن ، مشیمه و رحم )، در میان گوشت و پوست و خون جا دادى . نه مرا شاهد آفرینشم قرار دادى ، و نه چیزى از امور آفرینشم را به من واگذاردى ، سپس مرا كامل و آراسته به دنیا آوردى و مرا كه كودك خردسال در گهواره بودم حفظ كردى و از غذا، شیرى گوارا روزیم نمودى ، و دلهاى دایگان را به من مهربان ساختى و مادران دلسوز را بر من گماردى و مرا از آفتهاى شبانه جنیان مصون داشتى و (آفرینش ) مرا از فزونى و كاستى رهانیدى - پس تو بلند مرتبه اى ، اى مهربان ، اى بخشنده - تا زمانى كه آغاز به سخن نمودم نعمتهاى سرشار خود را بر من تمام كردى ، پس در هر سال مرا به رشدى فزون پروراندى تا آنگاه كه آفرینشم كامل شد و (قواى باطنى و) جانم اعتدال یافت حجت خود را همراهم نمودى بدینگونه كه : معرفت خود را به من الهام فرمودى و با عجایب آفرینش خویش مرا به حیرت افكندى و با تازه هاى آفرینش خود كه در آسمان و زمینت بیافریده اى مرا به (تحسین و) سخن واداشتى و مرا براى یاد و شكر و فرمانبردارى بایسته و عبادت خود بیدار نمودى و آنچه را كه پیامبرانت آورده اند به من فهماندى و پذیرش خشنودى خود را برایم آسان كردى و در تمام این امور با كمك و لطف خود بر من منت نهادى . سپس آنگاه كه مرا از بهترین خاك (یا: از زمین بارور آزاد) بیافریدى ، براى آسایش من - اى معبود بحق من - به یك نعمت نه نعمت دیگرى راضى نشدى بلكه با بخشش بزرگى كه بر من نمودى و احسان دیرینى كه به من داشتى انواع وسایل زندگانى و اقسام خوراك و پوشاك را روزیم ساختى تا آنجا كه همه نعمتهاى خود را بر من تمام فرمودى ، و همه ناراحتیها را از من براندى ، جهل و گستاخیم بر تو، تو را باز نداشت از اینكه مرا به آنچه قربت آورد هدایت فرمایى و به آنچه منزلتم را نزدت افزاید موفق گردانى ، پس اگر تو را خواندم پاسخم گفتى و اگر درخواست كردم عطایم فرمودى و اگر فرمانت بردم سپاسم گفتى ، و اگر سپاست گفتم فزونیم بخشیدى ، همه این الطاف تو بدین جهت است كه نعمتها و احسانت را بر من تمام گردانى . پس چه پاك و منزهى تو، چه منزه و پاكى تو كه پدید آورنده آفرینش ، بازگرداننده خلق ، ستوده صفات ، و بزرگوارى . اسماء تو مقدس و نعمتهایت بزرگ است ، پس - اى معبود بحق من - كدام نعمتهایت را با نام یا یاد بشمارم ؟ یا به شكر كدام عطاهایت برخیزم در حالى كه آنها - اى پروردگار من - بیشتر از آنند كه آمارگیران بتوانند بشمار آرند یا حافظان بتوانند آگاه شوند. سپس - اى خدا - آن همه زیان و بدحالى را كه از من گرداندى و براندى بیش از این عافیت و شادكامى است كه بر من آشكار گشته است .
معبودا! گواهى مى دهم با حقیقت ایمان خود و پیمان اراده هاى آهنین یقین خود، با زلال صراحت توحید خود و باطن پنهان راز نهفته در دل خود و نیز با رشته هاى گذرگاههاى نور دیده ام و خطوط اسرار آمیز روى پیشانیم با شكاف گذرگاههاى نفسم ، وارونه مخروطیهاى نرمه بینى ام ، و آوا گذرهاى سوراخ گوشم ، و آنچه كه دو لبانم بر آن شود و بر هم آید با حركات سخن زبانم و چاله (ریز و نمكین ) چانه دهانم و آرواره ام و جاى رویش دندانهایم بارسایى رشته هاى درخشش گردنم و جایگاه گوارایى خوردن و نوشیدنم ، و (نخاع و) پل ارتباطى مغز سرم و همه (مویرگها و) پلهاى ارتباطى شاهرگ قلبم و آنچه كه سیه چال سینه من در بر دارد و آویزه پرده دلم و پاره هاى گرداگرد جگرم ، و آنچه كه دنده هاى دو پهلویم در بر گرفته است . و گودیهاى مفاصلم ، و سر انگشتانم ، و فشردگى اندامهاى كار گرم با خونم ، مویم ، پوستم ، عصبم ، نایم ، استخوانهایم ، مغزم ، رگهایم ، و همه اعضاى وجودم ، و آنچه بر آن روییده در دوران شیر خوارگى ام و آنچه زمین از من برداشته است ، و خواب بیداریم آرامش و جنبشم ، و همه حركات ركوع و سجودم ، (آرى - اى معبود بحق من ! - به همه اینها) گواهى مى دهم كه اگر در صدد بر آیم و تلاش كنم كه به درازى همه اعصار، و عمرهاى بلند - بر فرض كه عمرم دهند - تنها شكر یكى از نعمتهایت را بجا آورم جز با منت و فضل تو نمى توانم كه آن نیز بر من شكر پیوسته دیگرى را واجب گرداند.
آرى اگر من و همه آمارگیران از مردمان طمع كنیم كه اندازه نعمت دهى گذشته آینده تو را بشماریم ، نه بشمار آن پى خواهیم برد و نه هرگز آن را توانیم شمرد. هیهات ! چگونه این خواهد شد در حالى كه تو از جانب خود، در كتاب گویا و بیان صادق خود خبر دادى كه : ((اگر نعمت خدا را شماره كنید به پایان شمارش آن نخواهید رسید))
راست است كتاب تو - اى خداى من - و (راست است ) خبر تو.
و پیامبران و رسولانت ، وحى (بلند توحیدى ) تو را كه بر آنان نازل فرمودى ، و دین (رسا و كامل ) خود را كه بر ایشان تشریع نمودى (بر ما) رساندند، جز اینكه من در حد كوشش و تلاش (محدود) خود، و اندازه هاى توان خویش ‍ شهادت مى دهم ، و از روى ایمان و یقین مى گویم كه : ستایش ، مخصوص آن خداوندگاریست كه فرزندى نگرفته تا از او ارث برند، و در ملك بیكران خود شریكى ندارد تا در آنچه آفریند ناسازگاریش كند، ویارى كننده اى از خوارى ندارد تا در آنچه سازد كمكش نماید، منزه است او، منزه است او، منزه است او، اگر در آسمانها و زمین جز خدا، خدایان دیگرى بود حتما تباه مى گشتند. و از هم مى پاشیدند پس پاك و منزه است آن خداى یگانه حق یكتاى بى نیازى كه نه زاد، و نه زاده شد، و هیچ كس او را همتا نباشد، ستایش از آن اوست ستایشى همپاى ستایش فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل ، رحمت و سلام خدا بر بهترین خلق خود محمد خاتم پیامبران و دودمان پاك و زلال گشته او باد. بارالها! مرا ترسان از خودت بگردان گویا تو را مى بینم و با تقواى خود خوشبختم ساز و با معصیت خود بدبختم مساز و در قضاى خود خیرم گزین ، و در قدر خود مباركم فرما، تا نخواهم شتاب آنچه را تو پس اندازى ، و نه تاءخیر افتادن آنچه را تو پیش اندازى .
بارالها! بى نیازیم را در جانم و یقین را در دلم و اخلاص را در عملم ، و نور را در دیده ام و بصیرت را در دینم قرار ده و مرا به اندامهایم بهره ور ساز، گوش ‍ و چشمم را دو وارث من گردان (تا از عقل و ایمانم فرمان برند)، و بر آنچه بر من ستم كند یارم باش ، و آرزوها (ى پیروزى بر او) و انتقامم را روزى فرما، و بدین وسیله چشمم را روشن كن .
بارالها! غمهایم را بر طرف كن ، عیبهایم را بپوشان ، گناهانم را بیامرز، شیطانم را بران ، و گروها (و تعهداتم ) را برهان و برایم - اى معبود بحق من - در دنیا و آخرت بالاترین درجه (كمال و قرب ) را مقرر فرما.
بارالها! ستایش از آن توست كه مرا آفریدى ، پس شنوا و بینا قرار دادى و ستایش از آن توست كه با اینكه از آفرینش من بى نیاز بودى مرا آفریدى ، پس زنده آراسته قرارم دادى ، پروردگارا! از آن رو كه مرا پدید آوردى و آفرینشم را اعتدال بخشیدى ، پروردگارا از آن رو كه مرا ایجاد نمودى و صورتم را زیبا آفریدى ، پروردگارا از آن رو كه به من احسان نمودى و در وجودم عافیتم بخشیدى ، پروردگارا از آن رو كه مرا حفظ فرمودى و توفیقم دادى ، پروردگارا از آن رو كه بر من انعام فرمودى و هدایتم نمودى ، پروردگارا از آن رو كه مرا پناه دادى و از هر خیرى عطایم بخشیدى ، پروردگارا از آن رو كه مرا سیر و سیراب نمودى ، پروردگارا از آن رو كه مرا بى نیاز و خشنود كردى ، پروردگارا از آن رو كه به من عنایت فرمودى و عزتم دادى ، پروردگارا از آن رو كه مرا در پوشش یاد زلال خود قرار دادى و از آفریده هاى خود به حد كافى در دسترسم نهادى ، (خدایا چنانكه این موهبتها را فرمودى نیز) بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا بر آفتهاى روزگاران ، و تحولات (و حوادث ناگوار) روزان و شبان یارى فرما، و مرا از هراسهاى دنیا و غمهاى آخرت نجات بخش و از شر آنچه ستمگران در زمین مى كنند نگهدار.
بارالها! از هر چه مى ترسم كفایتم فرما و از هر چه بیمناكم نگاهم دار. در جان و دینم نگهبانم باش و در سفر حفظم كن ، در اهل و مال و فرزندانم (در غیاب من ) جانشین باش و در هر چه روزیم فرمودى بركتم ده ، در پیش خود (كوچك و) خوارم نما، و در چشم مردم (عزیز و) بزرگم دار و از شر جن و انس سلامتم دار. به گناهان رسوایم مساز و به (ناخالصى انگیزه و) نیتم خوارم مكن ، و با كردارم هلاكم منما و نعمتهایت را از من مگیر و به غیر خودت واگذارم مكن ، به چه كسى مرا وامى گذارى ؟ به خویشان كه از من ببرند؟ یا به بیگانگان كه (براى منافع خود) بر من یورش آرند.
طبق نسخه دیگر: یا به بیگانگان كه به من ترشورئى كنند؟
یا به آنان كه مرا ضعیف و ناتوان خواهند در صورتى كه تو پروردگار و اختیار دار امور منى .
(خدایا! در این ظلمتكده دنیا و آشفتگى هیاهوى كثرات ) به تو از غربت خود مى نالم و از دورى منزل (خلد و قرب ) خود شكوه مى كنم و از خواریم در برابر كسى كه اختیار دار امورم نموده اى شكایت دارم .
بارالها! خشمت را بر من روا مدار، اگر تو بر من خشم نگیرى از (خشم ) جز تو باكم نیست ، بلكه عافیت تو برایم توان بخش تر است . پس از تو مى طلبم : به آن نور جمالت كه در قلمرو (احاطه قیومى ) آن ، زمین و آسمانها جلوه نموده اند و امر پیشینیان و پسینیان بر آن سامان گیرد كه مرا بر خشم خود نمیرانى و قهر خود را بر من فرود نیاورى ، تو مى توانى (از قهر) به رضا باز آیى تا پیش از مرگ از من خشنود شوى ، هیچ معبود بحقى جز تو نیست اى پروردگار شهر حرام (مكه )، و مشعرالحرام ، و خانه كهن كعبه كه بركتت را بر آن فرود آورده اى و آنرا براى همه مردم ، امن قرار داده اى .
اى آنكه با بردباریش از گناهان بزرگ در گذرد، اى آنكه به فضلش نعمت سرشار بخشد، اى آنكه به كرمش شایان عطا فرماید، اى پشتوانه من در (گرفتارى و) اندوهم ، اى مونسم در (تنهایى و) قبرم ، اى ولى نعمتم ، اى معبود من و پدرانم ؛ ابراهیم ، اسماعیل ، اسحاق و یعقوب ، و اى پروردگار جبرئیل و میكائیل و اسرافیل ، و اى پروردگار محمد خاتم پیامبران ، و اى خداى برگزیدگان ، و اى نازل كننده تورات و انجیل و زبور و قرآن عظیم ، اى فرو فرستنده ((كهیعص ))، ((طه ))، ((یس ))، و قرآن حكیم ، تو پناه منى آنگاه كه همه راهها هر چند وسیع باشند مرا درمانده كنند، و زمین با همه پهناوریش بر من تنگ شود، (خدایا) اگر رحمت تو دستم نگیرد از رسوایان خواهم بود، تویى كه مرا بر دشمنانم یارى نموده پیروز فرمایى و اگر نصرت تو دستم نگیرد از شكست خوردگان خواهم بود.
شنبه 30/10/1391 - 17:2
اهل بیت
نیایشى از امام حسین (علیه السلام) در طلب توفیق
913 - 9- ((بارالها! از تو توفیق هدایت یافتگان ، اعمال تقوى پیشگان ، خلوص (و صدق ) توبه كنندگان ، آهنگ جدى صابران و پرهیز ترسایان ، جویندگى دانشوران ، زینت پارسایان و بیم ناله كنندگان (درگاهت ) را مى طلبم ، تا - اى خدا - از تو بیم برم بیمى كه مرا از نافرمانیهاى تو باز دارد، و تا از تو فرمان برم آنچنان كه شایسته كرامتت گردم و تا از بیم تو، پاك و صمیمى به تو برگردم (و توبه كنم ) و تا از محبت تو در خلوص توبه ، براى تو زلال شوم ، و تا از حسن ظنى كه به تو دارم در همه كارهایم بر تو توكل نمایم ، چه پاك و منزهى اى آفریدگار نور، (آرى ) پاك و منزه است خداى بزرگوار و او را مى ستایم ))(1108).
دعاى عشرات
914 - 10- از مولاى ما امام حسین (علیه السلام)، این دعا روایت شده است :
به نام خداوند بخشنده مهربان .
پاك و منزه است خدا، و ستایش از آن خداست و هیچ معبود بحقى جز خدا نیست ، و خدا بزرگتر از آن است كه ستوده شود و هیچ جنبش و نیرویى جز از خداى بلند مرتبه عظیم الشاءن نیست ، خدا را در سپیده دمان و شامگاهان تسبیح مى كنم ، خدا را در اوقات شب و اطراف روز تسبیح مى كنم ، خدا را آنگاه كه شب مى كنید، و آنگاه كه صبح مى كنید تسبیح مى كنم و ستایش ، در آسمانها و زمین ، و شامگاه ، و آنگاه كه به نیمه روز مى رسید از آن اوست ، زنده را از مرده ، و مرده را از زنده بیرون مى آورد، و زمین را پس از مرگش (دوباره ) زنده مى كند، و شما هم اینگونه بیرون آورده مى شوید، پاك و منزه است پروردگارت كه خداوند عزت است - از آنچه خلق در وصف او گویند، و سلام بر پیامبران ، و ستایش مخصوص خداوند پروردگار جهانیان است پاك و منزه است پروردگارت كه خداوند عرش ‍ عظیم است ، پاك و منزه است خداوند ملك و ملكوت ، پاك و منزه است خداوند عزت و عظمت و اقتدار، پاك و منزه است آن پادشاه (زنده )، پاك از هر كمبود و آلودگى و ناشایستگى ، پاك و منزه است آن همیشه (زنده ) پاینده و پاك و منزه است آن پاینده همیشه (زنده )، پاك و منزه است آن زنده پایدار بپادارنده ، پاك و منزه است پروردگار برین مرتبه من ، پاك و منزه است آن بلند مرتبه اى كه برترین است ، پاك و منزه است او، و بلند پایه است او، پاك و منزه است آن خداى بسیار پاك و بسیار پاكیزه كه پروردگار فرشتگان و روح است .
بارالها! در نعمت و عافیت تو صبح نمودم ، پس - اى خدا - بر محمد و آل محمد درود فرست ، و نعمت و عافیت خود را بر من كامل گردان ، و سپاسگزاریت را به من روزى فرما، بارالها! با نور تو ره یافتم و با فضل تو بى نیاز شدم و با نعمت تو صبح و شام كردم ، (اكنون ) گناهان من پیش روى توست ، از تو آمرزش مى طلبم و به سوى تو باز مى گردم ، آنچه را عطا كنى هیچ چیز (و هیچ كس ) نمى تواند مانع شود، و آنچه را باز دارى هیچ چیز (و هیچ كس ) نمى تواند عطا كند، تو عین حقیقتى كه دیگرى آن را به تو بهره نداده است ، هیچ جنبش و نیرویى جز از خداى بلند مرتبه عظیم الشاءن نیست .
بارالها! تو را گواه مى گیرم و فرشتگان و حاملین عرش و همه آفریده هاى تو در آسمانهایت و زمینت را گواه مى گیرم كه : حقا تو آن ذات داراى همه كمالات هستى كه هیچ معبود بحقى جز تو یگانه بى شریك نیست ، و حقا كه محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) بنده تو و پیامبر توست .
بارالها!: این شهادت را نزد خود براى من ثابت بدار تا روز قیامت آن را به یادم آورى و (در آن حال ) تو از من خشنود باشى ، همانا تو بر آنچه خواهى قادرى .
بارالها! ستایش از آن توست ، ستایشى كه آسمانها (به تواضع ) براى تو بال بیفكند و زمین و زمینیان براى تو تسبیح گویند.
بارالها! ستایش از آن توست ، ستایشى كه اول آن بالا رود، و آخر آن پایان نپذیرد، ستایشى كه فزونى یابد و نابود نشود، ستایشى سرمدى ، ابدى ، پیوسته و بى پایان ، ستایشى كه اءوج گیرد و پایان نیابد.
بارالها! ستایش ، در باطن من ، بر ظاهر من ، با من و پیش از من و پس از من ، و پیش رو، و پس و پشت سر من ، (همه و همه ) از آن توست ، و - اى مولاى من - (ستایش تو راست ) آنگاه كه بمیرم و فانى شوم ، و حمد تنها تو راست و در هر رگى كه آرام است و بر هر رگى كه مى زند، و حمد، تنها تو راست بر هر خوردنى و آشامیدنى و تندى و شادمانى ، و بر هر جاى (رویش ) مویى .
بارالها! همه ستایشها و همه نعمتهاى برین ، تنها تو راست ، و همه آفریده ها از آن توست و همه ى ملك و همه تدبیرها از آن توست ، و همه خیرها در دست توست ، و هر كارى پیدا و ناپیداى آن ، به سوى تو بر مى گردد، و تو نقطه پایان هر چیزى .
بارالها! حمد، تنها تو راست بر حلم پس از آگاهیت در مورد من ، و حمد، تنها تو راست بر بخشایشت مرا از پى توانمندیت بر من .
بارالها! اى آنكه همه حمدها را صاحبى ، و همه ستایشها را وارثى ، و همه حمدها را مالكى ، و همه ملك را وارث هستى ، و همه حمدها را تازه آفرین و نوآورى ، حمد، تنها توراست . اى آنكه به پیمانها وفا مى كنى ، در وعده ها راست مى گویى ، سپاهیانت شكست ناپذیر و بزرگواریت ریشه دار و اصیل است .
بارالها! ستایش ، تنها توراست اى آنكه درجاتت برین و والاست خواهشهاى ماسوى را پاسخگویى ، از بالاى هفت آسمان ، فرستنده آیاتى ، نور را از ظلمات بیرون آورنده ، بدیها را بر خوبیها دگرگون ساز و خوبیها را درجات قرار دهنده اى .
خدایا حمد، تنها توراست اى آمرزنده گناه و پذیراى توبه ، سخت سزا ده (مجرمان و) صاحب بخشش ، هیچ معبود بحقى جز تو نیست ، بازگشت همه به سوى توست .
بارالها! ستایش از آن توست در شب ، آنگاه كه (همه را) فراگیرد، ستایش از آن توست در روز، آنگاه كه در پرتو آن ، هر دیدنى جلوه كند، ستایش تنها توراست در آخرت و دنیا، و ستایش ، تنها توراست به شمار، هر ستاره اى در آسمان و ستایش ، تنها تو راست به شمار، هر قطره اى در آسمان ، و ستایش ، توراست به شمار هر قطره اى كه از آسمان مى بارد، و ستایش ، تنها توراست به شمار هر قطره اى كه در دریاها است ، و ستایش ، تنها توراست به شمار، هر درخت و هربرگ و هرخاك و هركلوخ و هرریگ و هر جن و انس و (نیز به شمار) پرندگان و چهارپایان و درندگان و چرندگان و خزندگان .
ستایش ، تنها توراست به شمار آنچه بر روى زمین و زیرزمین و آنچه در هوا و آسمان است ، و ستایش ، تنها توراست به شمار آنچه كه كتاب تو آمار گرفته و علم تو به آن احاطه یافته است . ستایش فراوان ، پاكیزه و ابدى .
پس ده مرتبه مى گوئى : گواهى مى دهم كه هیچ معبود بحقى جز خداى یگانه بى شریك نیست ، همه ملك او راست و همه حمد اوراست . زنده مى كند و مى میراند، و مى میراند و زنده مى كند، و او زنده اى است كه نمیرد، همه خیرها در دست اوست و او بر هر چیز تواناست .
و ده مرتبه : مغفرت مى طلبم از خدایى كه هیچ معبود بحقى جز او كه زنده پاینده است نیست و به سوى او توبه مى كنم .
و نیز: اى خدا، اى خدا، اى خدا، اى بخشاینده ، اى بخشاینده ، اى بخشاینده ، اى مهربان ، اى مهربان ، اى مهربان ، اى بسیار خوب ، اى بسیار خوب ، اى بسیار خوب ، اى بسیار بخشنده ، اى بسیار بخشنده ، اى بسیار بخشنده ، اى زنده ، اى پاینده ، هر یك را ده مرتبه .
و ده مرتبه : اى نوآفرین آسمانها و زمین ، اى خداوند شكوه و بخشندگى .
و ده مرتبه : به نام خداوند بخشنده مهربان .
و ده مرتبه : اى آنكه هیچ معبود بحقى جز تو نیست .
و ده مرتبه : بارالها بر محمد و آل محمد درود فرست .
و ده مرتبه : آمین ، آمین .
سپس همه حوایج دنیا و آخرت خود را بخواه كه به خواست خدا بر آورده خواهد شد.
915 - 11- كفعمى این نیایش را از مولاى ما حسین بن على (علیه السلام) نقل كرده است و ما عین آن را - بسبب اختلاف متنها و اهمیت خود دعا - در اینجا مى آوریم .
از سرور ما امام حسین (علیه السلام) نقل شده : به نام خداى بخشنده مهربان ، پاك و منزه است خدا و ستایش از آن خداست و هیچ معبود بحقى جز خدا نیست و خدا بزرگتر (از بیان و تصور) است و هیچ جنبش و نیرویى جز از خداى والا مرتبه بزرگوار نیست . پاك و منزه است خدا در ساعات شب و آغاز و انجام روز. پاك و منزه است خدا در پگاه و شامگاه ، پاك و منزه است خدا اول شب و اول روز، و ستایش از آن اوست در آسمانها و زمین و هنگام شب و چون روز به نیمه رسد. خدایى كه زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى آورد و زمین را بعد از مرگ (و خزان ) باز زنده مى كند، و همین گونه شما هم پس از مرگ زنده مى شوید، پاك و منزه است پروردگارت پروردگار صاحب عزت از هر چه توصیف مى كنند و سلام بر رسولان و ستایش مخصوص پروردگار عالمیان است ، پاك و منزه است خداى صاحب ملك و ملوك ، پاك و منزه است خداى صاحب عزت و اقتدار، پاك و منزه است خداى داراى كبریا و عظمت ، پاك و منزه است خداى فرمانرواى حقیقى آشكار نگاهبان پاكیزه صفات ، پاك و منزه است خداى فرمانرواى زنده اى كه نمى میرد، پاك و منزه است خداى فرمانرواى زنده پاكیزه صفات ، پاك و منزه است آن پاینده جاوید، پاك و منزه است آن جاوید پاینده ، پاك و منزه است پروردگار عظیم الشاءنم ، پاك و منزه است پروردگار والا مرتبه ام ، پاك و منزه است آن زنده بپادارنده همه ، پاك و منزه است آن بلند قدر كه بلند مرتبه ترین است ، پاك و منزه است او و متعالى است و او بسیار منزه است او، پاكیزه صفات است او، كه پروردگار ما و پروردگار فرشتگان و روح است ، پاك و منزه است آن جاویدى كه (از خلق ) غافل نیست ، پاك و منزه است آن دانایى كه ناآموخته است ، پاك و منزه است آن آفریدگار دیدنیها و نادیدنیها، پاك و منزه است آنكه دیده ها را دریابد و دیده ها او را در نیابند و او لطیف آگاه است .
بارالها! من از لطف تو در نعمت و خیر و بركت و عافیت صبح كردم . پس بر محمد و آل او درود فرست و با رهانیدنم از آتش ، نعمت و خیر و بركات و عافیت خود را بر من كامل گردان و همواره تا هستم ، شكر و عافیت و فضل و كرامت خود را روزیم كن .
بارالها! من با نور تو هدایت یافتم و با فضل تو بى نیاز شدم و با نعمت تو صبح و شام كردم .
بارالها! تو را گواه مى گیرم و گواهى تو بس است و فرشتگان و پیامبران و رسولان و حاملان عرش و ساكنان آسمانها و زمین و همه خلق تو را گواه مى گیرم كه تو آن خدایى كه هیچ معبود بحقى جز تو نیست ، یگانه و بى شریك و محمد بنده و فرستاده توست و تو بر هر چیز توانایى ، زنده مى كنى و مى میرانى ، و مى میرانى و زنده مى كنى و گواهى مى دهم كه بهشت حق است دوزخ حق است ، روز رستاخیز حق است و لحظه قیامت بى هیچ شكى آمدنى است و خدا در گور خفتگان را بر مى انگیزد.
گواهى مى دهم كه على بن ابى طالب براستى امیر حقیقى مؤ منان است و امامان از فرزندانش همان امامان هدایتگر هدایت یافته اند كه نه گمراهند نه گمراه كننده ، و آنان اولیاى برگزیده و حزب پیروز و خالصان بى آمیغ و بهترینهاى خلق و خوش گوهران تواند كه آنان را براى حفظ دین خود برگزیدى و در خلق خود ویژه ساختى و بربندگانت انتخاب كردى و آنان را حجت و بر جهانیان قرار دادى . صلوات و سلام و رحمت و بركاتت بر آنان باد.
بارالها! این شهادت را نزد خود در نامه عملم بنویس تا (روز قیامت ) در حالى كه از من خشنود باشى آن را به یادم آورى ، تو بر هر چه كه خواهى ، توانایى .
بارالها! ستایش از آن توست ، ستایشى كه آغازش بالا رود و آخرش پایان نیابد،
بارالها! ستایش از آن توست ، ستایشى كه آسمان به تواضع براى تو بال بیفكند و زمین و زمینیان ، تو را تسبیح گویند.
بارالها! ستایش سرمدى اءبدى بى انتهاى پیوسته كه لایق حضرتت باشد از آن توست و ستایش در وجود من و بر من نزد من و با من و پیش از من و پس ‍ از من و پیش رو و بالا و زیر من و چون بمیرم و یكه و تنها بمانم و آنگاه كه فانى شوم (در همه حال این ستایشها) به تو منتهى گردد (و از آن توست ) اى صاحب اختیار من ! آنگاه كه زنده و برانگیخته شوم (نیز)، ستایش از آن توست .
بارالها! ستایش و سپاس بر همه نعمتهایت با همه انواع ستایشها از آن توست تا آنجا كه اى پروردگار ما بپسندى و خشنود گردى .
بارالها! ستایش توراست بر هر خوراك و هر جرعه و هر دلاورى و هر گرفتن و رها كردن و هر مو كه در بدن دارم .
بارالها! ستایش از آن توست ، ستایشى همپاى ابدیت تو و ستایش از آن توست ستایشى كه جز به علم تو پایان نیابد، ستایش از آن توست ، ستایشى كه جز مشیت تو نباشد، و ستایش از آن توست ، ستایشى كه جز خشنودى تو پاداش گوینده اش نباشد. و ستایش توراست بر بردبارى تو پس از دانستنت ، ستایش توراست بر عفو تو پس از قدرتت ، و ستایش از آن توست اى برانگیزنده ستایش ، ستایش از آن توست اى وارث ستایش ، ستایش از آن توست اى ستایش آفرین ، ستایش از آن توست اى پایان ستایش ، ستایش ‍ از آن توست اى پدید آورنده ستایش ، ستایش از آن توست اى خریدار ستایش ، ستایش از آن توست اى عهده دار ستایش ، ستایش از آن توست اى دارنده ستایش ، و ستایش از آن توست اى كهن ستایش ، ستایش از آن توست اى راست وعده پایدار پیمان ، با اقتدار سپاه و پابرجا در بزرگوارى . ستایش از آن توست اى كه بلند مرتبه نیایشها را پاسخ دهنده اى ، آیات از بالاى هفت آسمان فرو فرستنده اى . بزرگ بركاتى ، بیرون آورنده نور از تاریكیهایى و بیرون كننده هر كه در تاریكیهاست به نورى ، تبدیل كننده بدیها و نیكیها و قرار دهنده درجات براى حسناتى .
بارالها! ستایش از آن توست از بخشنده گناه و پذیرنده توبه ، (و اى ) سخت عقاب توانمند، هیچ معبود بحقى جز تو نیست بازگشت همه به سوى توست .
بارالها! ستایش از آن توست در شب چون فراگیرد، و ستایش از آن توست در روز چون جلوه كند و ستایش از آن توست در آخرت و در دنیا. ستایش از آن توست به شمار هر ستاره و فرشته در آسمان ، ستایش از آن توست به شمار هر خاك و ریگ و دانه و ستایش از آن توست به شمار آنچه در دل زمین است ، ستایش از آن توست به شمار وزن آب دریاها، ستایش از آن توست به شمار برگ درختان ، ستایش از آن توست به شمار آنچه بر روى زمین است ، ستایش از آن توست به شمار آنچه كتاب آسمانى تو آمار گیرد، و آنچه علم تو فراگیرد، ستایش از آن توست به شمار آدمیان و جنیان و خزندگان ، پرندگان و چرندگان و درندگان . ستایشى بسیار نیكو و خجسته ، آن گونه كه تو پروردگار! دوست دارى و مى پسندى ، و آن گونه كه لایق ذات بزرگوار و اقتدار جلال توست .
(پس ده بار بگو:)
هیچ معبود بحقى جز خدا نیست كه یگانه و بى نیاز است ، ملك وجود همه از اوست و ستایش از آن اوست و او لطیف آگاه است .
(و ده بار:) هیچ معبود بحقى جز خدا نیست كه یگانه و بى همتاست ، و ملك وجود از آن او و ستایش خاص اوست كه زنده مى كند و مى میراند، مى میراند و زنده مى كند و خود زنده جاوید است ، هر خیر و نیكى به دست اوست و او بر هر چیزى تواناست .
(و ده بار:) آمرزش مى طلبم از خدایى كه هیچ معبود بحقى جز او كه زنده پاینده است نیست و به سوى او از گناه باز مى گردم .
(و ده بار:) یا الله یا الله
(و ده بار:) اى بخشنده اى بخشنده
(و ده بار:) اى مهربان اى مهربان
(و ده بار:) اى پدید آورنده آسمانها و زمین
(و ده بار:) اى دارنده شكوه و بزرگوارى
(و ده بار:) اى بسیار مهربان اى صاحب منت
(و ده بار:) اى زنده اى پاینده
(و ده بار:) اى زنده كه هیچ معبود بحقى جز تو نیست
(و ده بار:) اى خدا كه هیچ معبود بحقى جز تو نیست
(و ده بار:) بنام خداى بخشنده مهربان
(و ده بار:) بارالها! بر محمد و آل محمد درور فرست
(و ده بار:) بارالها! آنچه را در خور توست با من به جاى آور
(و ده بار:) آمین آمین
(و سرانجام ده بار سوره قل هو الله احد را بخوان و بگو:)
بارالها! با من آن كن كه لایق بزرگوارى توست نه آنكه من سزاوارم ، كه تو اهل تقوا و اهل آمرزشى و من سزاوار گناهان و خطاهایم . پس اى مولاى من به حالم ترحم كن كه تو مهربانترین مهربانان عالمى .
(سپس ده مرتبه مى گویى :)
هیچ جنبش و هیچ نیرویى جز از خدا نیست ، توكل مى كنم بر آن زنده اى كه نمى میرد و ستایش از آن خداست كه فرزندى نگرفته است .
شنبه 30/10/1391 - 17:1
اهل بیت
ناتوان ترین مردم
905 - 1- امام حسین (علیه السلام) فرمود: ((ناتوان ترین مردم كسى است كه از دعا كردن (نیز) واماند، و بخیل ترین مردم كسى است كه در سلام دادن (نیز) بخل ورزد))(1101).
درخواست ادب نكردن با بلاء
906 - 2- یكى از دعاهاى امام حسین (علیه السلام) این بوده كه : ((بارالها! با احسان خود مرا با غفلت از عواقب سوء گناهان آرام آرام به شقاوت میفكن و با (حوادث ناگوار و) گرفتاریها مرا تاءدیب مفرما))(1102).
معنا استدراج الهى
907 - 3- امام حسین (علیه السلام) فرمود: (((غافلگیرى و) استدراج خداى سبحان ، بنده خود را به این است كه : نعمتهاى خود را بر او سرشار بارد، و توفیق شكر آنها را از او بگیرد))(1103).
نیایش امام حسین (علیه السلام) در قنوت
908 - 4- ((بارالها! آغاز همه از توست . و مشیت (نافذه در همه قلمرو آفرینش ) از آن توست ، و همه جنبشها و توانمندیها براى توست ، و توئى آن ذات كامل یگانه اى كه هیچ معبود به حقى جز تو نیست ، دلهاى اولیائت را اقامتگاه مشیت خود و كمینگاه اراده خویش ساخته اى ، و اندیشه هاى آنان را پایگاههاى اوامر و نواهى خود قرار داده اى ، پس هرگاه خواسته هاى خود را بخواهى (اجرا كنى )، از باطن آنان آن نهفتهه (بصیرت و همت )ها را كه پوشیده داشته اى به جنبش آورى و از اراده خود آنچه را كه در پیمانهاى (فطرى ) به آنان آموخته اى بر زبانشان - بواسطه اندیشه هایى كه تو را مى خوانند و با حقایق عطیه هاى تو به سوى تو دعوت مى كنند - آشكار نمایى . و من به سبب تعلیم تو مى دانم آن (حقایق و اسرارى ) را كه در برابر ارائه آن به من ، و پناهنده ساختن من به آن ، تنها تو (پسندیده و) مورد سپاسم هستى .
بارالها! با این همه باز به تو پناه مى برم ، و دست به دامن حول و قوه تو مى شوم ، به آن داوریى كه در علم خود آن را به سوى من رانده اى خشنودم ، به همانگونه كه مرا به جریان انداخته اى در جریانم ، آنچه را تو از من منظور داشته اى قصد مى كنم ، در آنچه تو را از من خشنود سازد بخل نمى ورزم ، زیرا آن را تو خوشایندم ساخته اى ، و تلاش خود را از آنچه مرا به آن فرا خوانده اى دریغ نمى دارم ، به آن اهداف بلندى كه به من شناسانده اى شتاب مى گیرم ، در آن راهى كه مرا روشن ساخته اى ره مى پویم ، در آن آیینى كه مرا بصیرت بخشیده اى روشنم ، آنچه را كه به نگهدارى آن مرا واداشته اى نگهبانم ، پس مرا از نگهدارى خود، به خویش مسپار و از حوزه عنایت خود بیرون میفكن و از حول (و توانبخشى ) خود پس میانداز، و از آن مقصدى كه با آن به خواسته تو مى رسم خارج مساز و راه كمالم را بصیرت قرار ده ، و هدف نهایى خلقتم را بر هدایت خود بنا كن ، و راه و روشم را بر رشد، بنیان گذار تا (بدینوسیله ) مرا به آرزویم و آرزویم را به من برسانى ، و مرا به آن (قله بلند قرب و كمال ) كه از من خواسته اى و براى آن آفریده اى و به آن پناهم داده اى ، فرود آورى .
خدایا! اولیاء خود را به سبب من در فتنه (و سختى ) میفكن و به رحمت خود. آنان را در سایه نعمت (معرفت و عبودیت ) خود شیداى رحمت (خاصه ) خویش ساز، شیداى گزیده و شیداى رهیده كه طریق مرا پیمایند و راه راست مرا پى گیرند، و مرا به شایستگان از اجداد و خویشان خود ملحق ساز.
نیایش دیگرى از حضرت (علیه السلام) در قنوت
909 - 5- ((بارالها! هر كس در پى پناهى است تو پناه منى ، و هر كس در پى دل آرامى است تو دل آرام منى . بارالها! بر محمد و آل محمد درود فرست ، و نیایشم را بشنو و دعایم را پاسخ گو، و بازگشتگاه و اقامتگاه مرا نزد خود قرار ده ، و مرا در غوغاى آزمونهاى زندگیم ، از امتحانات گوناگون (درهم و پیچیده )، و آشفتگى (وسوسه هاى ) شیطان نگهدار، به آن عظمتت سوگند كه آزمندى هیچ كس از راه فریب به آن نیامیزد و هیچ نمودار حاضر (در ذهنى ) از راه حدس و گمان به آن مخلوط نشود، و هیچ (تباهى و) شكافى به آن نرسد (مرا نگهدار) تا آنگاه كه مرا با اراده خود بدون بدگمانى به تو و مورد اتهام بودنم ، و بدون مشكوكیت (و ناپسندى اءعمالم ) و شك دار بودن (در عقاید و باورهایم ) به سوى خود برگردانى ، حقا كه تو از همه رحم كنندگان رحم كننده ترى ))(1104).
نیایش حضرت (علیه السلام) در قنوت نماز وتر
910 - 6- ((بارالها! حقا كه تو (همه را) مى بینى و دیده نمى شوى ، و تو در چشم انداز برین (قیومیت ) هستى و بازگشت همه به سوى توست ، و آخرت و دنیا از آن توست ، بارالها! از اینكه (سرانجام ) خوار و رسوا شویم به تو پناه مى بریم ))(1105).
دعاى حضرت (علیه السلام) در طلب باران
911 - 7- اسحاق بن راهویه ، با سند خود از امام حسین (علیه السلام) نقل مى كند كه : هنگام طلب باران ، مى فرمود: ((بارالها! بارانى فراوان ، آرام ، فراگیر، سودبخش و بى ضرر بر ما ببار، آنچنان كه با (رحمت ) باران خود، شهرى و بیابانى ما را فراگیرى و در روزى و شكرگزارى ما فزونى آورى ، بارالها! آن را روزى ایمان ، و عطاى ایمان (ما) قرار ده ، زیرا كه بخشش تو (از كسى ) دریغ شده نیست ، بارالها بر ما در سرزمینمان مایه آرامش آنرا فرود آر و در آن ، مایه روشنایى و چراگاهش را برویان ))(1106).
نیایش حضرت (علیه السلام) در صبح و شب
912 - 8- ((به نام خداوند بخشنده مهربان ، به نام خدا (آغاز مى كنم ) و به خدا (یارى مى جویم )، و (سیر من ) از خدا و به سوى خدا، و در راه خدا، و (پایدار) بر آیین رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است . و بر خدا توكل كردم ، و هیچ جنبش و توانى جز به وسیله خداى والا مرتبه بزرگوار نیست ، بارالها! من خود را به تو مى سپارم ، و روى خود را به سوى تو مى دارم ، و كارم را به تو وامى گذارم ، و رستگارى از هر بدى دنیا و آخرت را تنها از تو مى طلبم ، بارالها! حقا كه تو مرا از هركس دیگرى ، بسنده هستى ، و هیچ كس مرا از تو، كافى نیست . پس مرا در آنچه از آن مى ترسم و بیم دارم ، از دیگرى كفایت فرما، و از (مشكلات ) كارهایم برایم گشایش و روزنه خروج قرار ده ، حقا كه تو میدانى و من نمى دانم ، و تو مى توانى و من نمى توانم ، و تو بر هر چیز توانایى ، به رحمتت از رحم كننده ترین رحم كنندگان ))(1107).
شنبه 30/10/1391 - 17:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته