• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4152روز قبل
اخبار
جام جم آنلاین: روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود بعه مهمترین مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «جوجه جغدها با نقاب عقاب!»،«ادعاهای اتهامی آژانس و چشم‌انداز مذاکرات»،«عراق و انفجارهای آن»،«بدهكاران طلبكار!»،«کدام مصلحت؟»،«هزینه بازگشت به دیپلماسی»،«اعتبار یکسان ابلاغ قوانین»،«غفلت از واقعیت‌ها، خبط بزرگ تاریخی است»،«ژنرال‌هایی که به راحتی خلع درجه می‌شوند!»،«امروز و فردای قدرت‌خصوصی»و...كه برخی از آنها در زیر می‌آید.

كیهان:جوجه جغدها با نقاب عقاب!

«جوجه جغدها با نقاب عقاب!»عنوان  یادداشت روز روزنامه كیهان به قلم سعدالله زارعی است كه در آن می‌خوانید؛اوباما، تیم جدید امنیت ملی و سیاست خارجی دوره دوم را به گونه ای انتخاب كرده تا پاسخگوی «در اولویت بودن ایران» باشد. این چینش، یك ساختار ایده آل برای افكارعمومی آمریكا هم به شمار می رود.»

این بخشی از تحلیل چند روز پیش «نیویورك تایمز» بود و البته در همین چند روز پیش «واشنگتن پست» نیز تحلیل مشابهی را منتشر كرده و معطوف به روی كار آمدن «جان كری» بعنوان وزیر امور خارجه، «چاك هگل» بعنوان وزیر دفاع و «جان برنان» بعنوان رئیس سازمان سیا در آمریكا می باشد و به گونه ای تنظیم گردیده است كه مخاطب از آن فضای جدیدی را در ارتباط با مناسبات آمریكا و ایران برداشت نماید. در این خصوص نكات قابل تاملی وجود دارد:

1- حدود 4 سال پیش باراك اوباما با شعار «تغییر» (change) روی كار آمد و در همه جای این كلمه بر روی تراكت ها و جلوی تریبون های وی نقش بسته بود. این شعار در آن زمان عمدتاً «تغییر در سیاست خارجی آمریكا بویژه سیاست های خارجی مرتبط با جهان اسلام» را تداعی می كرد و خود او هم در سفر به تركیه و مصر - در ماههای اول ریاست جمهوری خود- بر بهبود مناسبات آمریكا و جهان اسلام و بخصوص بهبود روابط بین آمریكا و ایران تاكید كرد و بخصوص در ارتباط با ایران گفت «رابطه با ایران براساس صمیمیت و صداقت خواهد بود» در پی این اظهارات البته نامه ای خطاب به رهبرمعظم انقلاب اسلامی ارسال شد. در آن نامه، اوباما آمادگی آمریكا را برای گشایش فصل جدیدی از مناسبات مبتنی بر رفع خصومت اعلام كرد ولی این موضوع به درازا نكشید و كمتر از دو ماه بعد، هیات حاكمه آمریكا و بخصوص شخص رئیس جمهور فتنه 88 را با كمك برخی كشورهای اروپایی، شماری از كشورهای عربی و چند گروه بدنام در داخل ایران كلید زدند و از براندازی سخن گفتند.

2- انتخاب كری، هگل و برنان قبل از هر چیز مسئله داخلی آمریكا به حساب می آید و علیرغم تبلیغاتی كه صورت می گیرد، هیچ ربطی به ایران ندارد. این سه، وزیر و مسئولان دستگاه های سیاسی و امنیتی در آمریكا هستند و براساس یك قواره معین و چارچوب عمل می نمایند و از قضا این سه از نظر شخصیتی و فردی تفاوت هایی نیز با یكدیگر دارند. اگر هگل یك سناتور آرام تلقی گردیده، كری بعنوان یك متعهد سرسخت اسرائیل شناخته شده و برنان بخش عمده ای از دوران خدمتش را در تل آویو سپری كرده و یك سمپات جدی رژیم غاصب شناخته می شود. این سه البته در یك موضوع بهم می رسند؛ «آنان عمده دوران خدمت خود را در منطقه اسلامی سپری كرده اند.» با این وصف اگر گفته شود انتخاب سه نفر كارشناس منطقه اسلامی از تمركز بیشتر آمریكا بر روی این منطقه در دوره دوم ریاست جمهوری اوباما خبر می دهد، گزاف نخواهد بود. در این میان آمریكا برای سیطره بر این منطقه عزم خود را جزم كرده ولی در نمای تبلیغاتی وانمود می كند كه برای ایران و سایر كشورهای این منطقه این «بهترین مثلث» خواهد بود. دو روز پیش نیویورك تایمز در یادداشت خود نوشت: پیام ارسالی به ایران این خواهد بود «هر آنچه از سوی این گروه به شما پیشنهاد شود، بهترین توافقی خواهد بود كه می توانید بدست آورید.» و در ادامه با لحنی تهدیدآمیز نوشت: «جنگی كه فاخته های قوی تصمیم گیری آن را كرده باشند، بهتر از جنگی است كه توسط جوجه شاهین ها انجام شود.» البته آنچه نیویورك تایمز نوشته یك شعار حماسی بیشتر نیست و سابقه آمریكا نشان می دهد كه مشكل غرب در مواجهه با جهان اسلام بخصوص در مواجهه با ایران جدی تر از آن است كه از آن به مواجهه فاخته ها تعبیر شود.

3- هگل، كری و برنان در رابطه با ایران نه قادر به جنگند و نه توانایی سامان دادن به میز گفت و گو با ایران را دارند و البته این سه تا نقشی در «مشكل» و یا «راه حل» ندارند آمریكا با ایران نمی تواند بجنگد نه فقط به این دلیل كه از ایران می ترسد بلكه عمدتا به این دلیل كه ایران كنونی را بدرستی نمی شناسد. آمریكا همین قدر می داند كه این ایران، آن ایران شاهنشاهی نیست اما در اینكه این ایران چه دارد، چگونه واكنش نشان می دهد، جنگ را چگونه مدیریت می كند و... تقریبا هیچ اطلاعی ندارد. آمریكا می داند كه سپاه پاسداران یك نیروی قوی جامع و كارآمد است اما در این كه انگیزه ها در سپاه چگونه شكل می گیرند و سازمان آن در روز حادثه چگونه و تا كجا گسترش می یابد، تقریبا هیچ نمی داند. تحریم بعضی از عناصر سپاه و تحریم بعضی از شركت های وابسته به سپاه نشان می دهد سپاه را یك شركت معمولی و اعضای آن را مثل اعضای یك ارتش یا یك سازمان اطلاعاتی می داند و این از ضعف شدید اطلاعاتی آن حكایت می نماید. با این وصف آمریكا قادر نیست جنگی را علیه ایران شروع كند كما اینكه قادر به صلح با ایران هم نیست چرا كه صلح با ایران وضع هیات حاكمه آمریكا را به مراتب وخیم تر می كند. دلیل آن این است كه مردم می پرسند 30 سال هزینه كردید و حالا به صلح رسیدید.

4- آمریكا در مواجهه با ایران یك راه را بیشتر نمی شناسد و آن هم «افزودن بر سطح تحریم ها»ست این كار را با كری و هگل و یا با كلینتون و... انجام می دهد. همین چند روز پیش مدیران ارشد «اندیشكده علوم و امنیت بین المللی» شامل دیوید آلبرایت، مارك روبوتیز، لئوناردو اسپكتور و مایكل یاف در گزارش مشتركی توصیه كردند: «آمریكا و متحدانش باید پیش از دستیابی ایران به «قابلیت حیاتی» فشارها و تحریم ها علیه این كشور را به حداكثر برسانند. از نظر اعضای این گروه، ایران تا اوایل تابستان 2014 به قابلیت تولید اولین بمب می رسد و آمریكا باید حداقل شش ماه پیش از آن با افزودن بر فشار اقتصادی ایران را از ادامه راه هسته ای خود منصرف گرداند. این ها همان هایی هستند كه در برخی رسانه های آمریكایی از آنها با عنوان «میانه روها» یاد می شود.

البته اینكه زمان - نیمه 2014- تعیین می كنند نشان می دهد كه آمریكایی ها هم در داخل برای همراه كردن مالیات دهندگان و هم در خارج برای همراه كردن شركای غربی خود مشكل جدی دارند كما اینكه اوباما در آغاز سال 2012 به شركای اروپایی خود گفته بود همین سال 2012 با من همراه شوید من پرونده ایران را برای همیشه می بندم اما اینگونه نشد. با این وصف آمریكا با وجود تبلیغاتی كه به راه انداخته است با محوریت مثلث كری، هگل و برنان سیاست افزایش فشار اقتصادی بر ایران و شركت های خارجی طرف قراردادهای تجاری با ایران دنبال خواهد كرد ولی البته همانطور كه اشاره شد دلایل زیادی به نسبت دلایل سال 2012 برای شكست سیاست ضدایرانی اوباما در سال 2013 وجود دارد از جمله اینكه دوپارچگی جامعه بین المللی در این سال تشدید می شود و از آن طرف از ضربه پذیری ایران پس از عبور از فشارهای شدید 2012 كاسته شده است.

5- محافل مختلف آمریكایی این روزها از «بازگشت به شورای امنیت» سخن می گویند و در این راه از ادبیات متفاوتی استفاده می نمایند. تیم آلبرایت با ژست امنیتی نوشته است «دو دهه برنامه هسته ای ایران... تهدیدی برای امنیت و صلح بین المللی و تضعیف معاهده منع گسترش تسلیحات هسته ای و... در منطقه محسوب می شود» و روزنامه نیویورك تایمز چند روز پیش نوشت: «آمریكا به همراه سایر اعضای دائم شورای امنیت از ایران خواهند خواست تا فعالیت هسته ای خود را محدود نماید.» در واقع بازگشت به شورای امنیت به این معناست كه اقدامات آمریكا برای راه اندازی زنجیره تحریم های توافقی چندان موفق نبوده اند و از سوی دیگر این نحو اقدامات به سقف خود رسیده اند و این در حالی است كه مراجعه به شورای امنیت به معنای تن دادن آمریكا به حد و اندازه ای از فشارهاست كه قطعا كمتر از فشارهای خارج از شورای امنیت خواهد بود. این یك سردرگمی مطلق برای آمریكا به حساب می آید از این رو آمریكا مانند لشكری عمل می كند كه وقتی به یك قسمت خط حمله می كند و عبور از آن را صعب می بیند به قسمت دیگری از خط كه عبور از آن دشوارتر است می زند تا بلكه روحیه سربازان خود را حفظ كند و مشكل را موقتی و گذرا جلوه دهد.

6- انتخاب مثلث كری، هگل، برنان البته یك انتخاب داخلی و برای اداره شرایط داخلی آمریكا صورت گرفته است و از این رو چندان ربطی به ما ندارد ولی از آنجا كه بدون تردید ایران برجسته ترین مشكل آمریكاست و از این سو آمریكا بزرگترین دشمن جمهوری اسلامی است، انتخاب این مثلث بدون توجه به ایران و مسائل مرتبط با ایران صورت نگرفته است.

برنان طی دوره 20 ساله خدمتی خود در سیا همواره با پرونده «فلسطین» درگیر بوده و بیش از آن كه آمریكایی باشد، اسرائیلی شناخته شده است، كری در دوره 40 ساله خدمتی خود عمدتا در منطقه خاورمیانه درگیر بوده و یك چهره سیاست خارجی شناخته می شده است، هگل نیز در طول دوره خدمتی خود اگرچه عمدتا یك سناتور دیده شده ولی فعالیت در حوزه امنیت ملی مهمترین برگ های پرونده او را به خود اختصاص داده اند با این وصف كاملا پیداست كه فلسطین یكی از فلش های اصلی سیاست خارجی دوره دوم اوباما خواهد بود این پرونده در خاورمیانه با ایران گره خورده چرا كه در سطح جهان اسلام، ایران مهمترین حامی فلسطینی ها و بانفوذترین كشور در میان گروه های فلسطینی به حساب می آید این در حالی است كه خود ایران هم جداگانه مهمترین مسئله سیاست خارجی آمریكا به حساب می آید. به نظر می آید تركیب این سه نفر كه نیویورك تایمز سعی كرده آنان را «فاخته های مهاجم» معرفی كند، بیش از همه یك تدارك امنیتی برای مشكلات پیچیده امنیتی آمریكا در منطقه غرب آسیا باشد اما مسلما اینها برای برپا كردن جنگ نیامده اند چرا كه پرونده جنگ آمریكا علیه كشورهای منطقه به جایی نرسیده و اسباب سرزنش دولتمردان دوره بوش شده است.

این ها علی الظاهر قرار است با ژست جنگ، پرونده های عمیقا امنیتی منطقه را به سرانجام برسانند. البته این تلاشی است كه در دهه های گذشته به جایی نرسیده و دولت اوباما هم به این دلیل كه از بقیه دولت های آمریكا ضعیف تر است، قادر به پایان دادن به موضوعات به شدت پیچیده نخواهد بود.

خراسان:ادعاهای اتهامی آژانس و چشم‌انداز مذاکرات

«ادعاهای اتهامی آژانس و چشم‌انداز مذاکرات»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم دکترابراهیم متقی است كه در آن می‌خوانید؛هشتمین دور مذاکرات نمایندگان آژانس بین المللی انرژی اتمی با سازمان انرژی اتمی ایران در تاریخ 16 و 17 ژانویه 2013 (۲۷ و ۲۸ دی ماه) در تهران برگزار شد. به طور کلی، می توان این موضوع را مورد توجه قرار داد که آژانس برای تأمین نیازهای اطلاعاتی خود در ارتباط با فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی به انجام چنین مذاکراتی مبادرت می نماید. در مذاکرات تهران، 8 عضو برجسته آژانس بین المللی انرژی اتمی به سرپرستی هرمان ناکارتس مشارکت داشتند. دکتر سلطانیه نماینده ایران در آژانس به عنوان رئیس هیأت ایرانی مذاکره کننده با اعضای برجسته حقوقی، فنی و امنیتی آژانس بین المللی انرژی اتمی ایفای نقش کرد.

هدف ایران از انجام چنین مذاکراتی را باید دستیابی به «مدالیته هسته ای» دانست. مدالیته هسته ای شامل توافق عمومی درباره فعالیت های هسته ای ایران می باشد. اولین بار موضوع مدالیته هسته ای در سال 1386 مطرح شد. در این مقطع زمانی، محمد البرادعی مدیرکل آژانس برای حل اختلافات تکنیکی و فنی ایران و آژانس مبادرت به طرح 6 سوال فنی نمود. ایران در پاسخ به سوالات مطرح شده 170 صفحه گزارش تهیه کرد.

مقامات ایرانی اعتقاد داشتند که مدالیته هسته ای باید به منزله پایان اختلافات ایران، قدرت های بزرگ و آژانس بین المللی انرژی اتمی باشد. لازم به توضیح است که نه تنها بعد از گزارش ایران به آژانس بین المللی انرژی اتمی، مدالیته مورد پذیرش قرار نگرفت، بلکه زمینه برای طرح موضوعات جدیدی در رابطه با ایران فراهم شد. کشورهای غربی برای توجیه الگوی تغییر یابنده خود این موضوع را مطرح کردند که آنان اطلاعات جدیدی در ارتباط با فعالیت هسته ای ایران به دست آوردند که جمهوری اسلامی می بایست پاسخ های جدیدی را در برابر چنین ادعاهایی ارائه دهد.

از این مقطع زمانی به بعد، ادبیات جدیدی در آژانس بین المللی اتمی تولید شد که مبتنی بر «مطالعات اتهامی» می باشد. آنچه به عنوان مطالعات اتهامی از سوی آژانس بین المللی انرژی اتمی و در برخورد با ایران مطرح می گردد را باید نمادی از «ادعاهای اتهامی» دانست. چنین فرآیندی نشان می دهد که آژانس بین المللی انرژی اتمی و شورای حکام آژانس بیش از آن که درصدد ارزیابی فعالیت های هسته ای ایران باشند و چنین اقداماتی را در قالب راستی آزمایی مورد پیگیری قرار دهند، از الگوهای سیاسی و روش های اتهامی استفاده می کند.

همکاری های ایران با آژانس در چارچوب مدالیته هسته ای نه تنها منجر به ارتقاء موقعیت سیاسی و جایگاه ساختاری ایران در آژانس نشد، بلکه شاهد فرآیندهایی می باشیم که به موجب آن زمینه برای تغییر در الگوهای کنش نهادهای بین المللی ازجمله شورای امنیت سازمان ملل فراهم شد. شورای امنیت از ویژگی هایی برخوردار است که نماد آن را می توان در تصویب قطعنامه های متعددی علیه جمهوری اسلامی ایران دانست. این قطعنامه ها معطوف به محدودسازی قابلیت راهبردی ایران برای ایفای نقش در سیاست بین الملل می باشد. قطعنامه های شورای امنیت، زمینه تنظیم و تصویب قطعنامه های یکجانبه دیگری را در شورای امنیت سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی ایران به وجود آورده است. این قطعنامه ها نه تنها معطوف به محدودسازی قابلیت تحرک ایران برای استفاده از مزایای ماده 4 اساسنامه انرژی اتمی می باشد، بلکه باید آن را به منزله عاملی در جهت کاهش قابلیت های اقتصادی و جایگاه راهبردی ایران در نظام بین الملل و محیط منطقه ای دانست. طبیعی است که تداوم چنین الگوهایی نه تنها با روح منشور ملل متحد هماهنگی ندارد، بلکه با قواعد مندرج در اساسنامه آژانس بین المللی انرژی اتمی و پادمان هسته ای نیز تفاوت های زیادی دارد.

مذاکرات انجام شده بعد از 2 روز پایان یافت. اگرچه برخی از مقامات ایرانی مشارکت کننده در مذاکرات نمایندگان آژانس بین المللی انرژی اتمی با ایران، آن را مثبت و سازنده تلقی نمودند، اما باید بر این موضوع تأکید داشت که هنوز چنین مذاکراتی منجر به تحقق زیرساخت های راهبردی ایران در مورد فعالیت های هسته ای صلح جویانه نگردیده است. اگرچه ایران تلاش دارد تا موضوع مربوط به مدالیته را به عنوان نقطه پایان مذاکرات هسته ای تحلیل کند، اما واقعیت آن است که کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل، انعطاف و شفاف سازی هسته ای ایران را به عنوان آغازی برای کسب اطلاعات جدید درباره فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی ایران تلقی می کنند.

در پایان مذاکرات مقرر شد که نهمین مرحله مذاکرات هسته ای آژانس بین المللی انرژی اتمی با سازمان انرژی اتمی ایران در 24 فوریه 2013 برگزار شود. اعلام چنین موضوعی به مفهوم آن است که روندهای جدیدی از سیاست گذاری هسته ای از سوی آژانس در حال شکل گیری است. کارشناسان آژانس موضوع مربوط به «موافقتنامه ساختاری» را مطرح کردند. موافقتنامه ساختاری را باید شکل تکامل یافته مطالعات ادعایی از سوی آژانس بین المللی انرژی اتمی دانست. به همین دلیل است که امکان ارزیابی مذاکرات مرحله نهم ایران با آژانس در شرایط موجود کار دشواری است.

بازرسان آژانس تلاش دارند تا از طریق مذاکرات آینده، امکان بازرسی از سایت های نظامی ایران در مجموعه صنعتی پارچین را به دست آورند. انجام چنین بازرسی با روح گفتمان هسته ای و مفاد اساسنامه سازمان انرژی اتمی مغایرت دارد. روندهای گذشته تا کنون معطوف به اعتمادسازی از سوی جمهوری اسلامی ایران بوده است. ایران تکالیف خود در ارتباط با پذیرش بازرسان آژانس و مانیتورینگ تأسیسات هسته ای را به انجام رسانده است. مدالیته هسته ای به مفهوم آن است که تکالیف پایان یافته است. آیا در چنین شرایطی نمایندگان آژانس در 24 فوریه 2013 به چه میزان نسبت به حقوق هسته ای ایران متعهد خواهند بود؟

جمهوری اسلامی:بدهكاران طلبكار!

«بدهكاران طلبكار!»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است كه در آن می‌خوانید؛روند همچنان افزایشی مطالبات معوق شبكه بانكی كشور طی یك سال منتهی به مهرماه سال جاری از چند زاویه قابل بررسی است.

نخستین نكته‌ای كه در این زمینه باید مورد توجه قرار بگیرد، ضرورت توجه به تفاوت‌هایی است كه میان بدهكاران به شبكه بانكی كشور وجود دارد. بررسی‌های انجام شده نشان می‌دهد كه 70 هزار میلیارد تومان مطالبات معوق بانكها در واقع میان بدهكاران مختلف اعم از تولید كنندگان خوش حساب، سوءاستفاده كنندگان بدون سابقه و سوءاستفاده كنندگان با‌سابقه تقسیم شده است. به عبارت دیگر برخی از بدهكاران را آن دسته از تولید كنندگان، وارد كنندگان و... تشكیل می‌دهند كه پیش از نوسانات و شوك‌های ارزی چند سال اخیر، از مشتریان خوش حساب بانكها بوده‌اند و اهمالی در بازپرداخت تسهیلات دریافت كرده از خود نشان نداده‌اند اما تكان‌های شدیدی كه طی دو سال اخیر از ناحیه اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها و جهش قیمت ارز اتفاق افتاده است، باعث شده تا این افراد در بازپرداخت بدهی‌های بانكی خود ناتوان شوند.

دسته دوم هم بدهكارانی هستند كه درحالت عادی چندان تمایلی به بازپرداخت ندارند اما تحت فشارهای اقتصادی و قضایی ناگزیر به بازپرداخت تسهیلات گرفته شده، تن می‌دهند. این افراد در شرایط فعلی كه نظام بانكی و قضایی قصد مماشات با بدهكاران بی‌تقصیر و درگیری با بدهكاران دارای سوءنیت قبلی و دانه درشت را دارد، از فرصت سوءاستفاده می‌كنند و بدهی‌های خود را پرداخت نمی‌كنند.

دسته سوم هم بدهكاران دانه درشت هستند كه بیشترین حرف و حدیث‌ها در مورد آنها مطرح است و اتفاقاً كمترین اقدام نیز در مورد آنان انجام می‌شود یا اگر خوشبینانه برخورد كنیم اقدامات مربوط به آنها به نتیجه نمی‌رسد.

طبیعی و بدیهی است كه نوع برخورد با هر كدام از این سه دسته باید متفاوت و متناسب با نیت بدهكار و توان مالی او باشد.

نكته دوم در این ماجرا، پرهیز از استفاده ابزاری از مقوله مطالبات معوق بانكی است؛ استفاده‌ای كه متأسفانه طی سال‌های اخیر به دفعات شاهد آن بوده ایم. مطرح كردن مسائلی از قبیل اینكه 300 یا 500 نفر بدهكاران بانكی هستند و نیمی از مطالبات دست این افراد است و... مصادیق استفاده ابزاری از معضل مطالبات معوق بانكی است كه متأسفانه بیشتر دستمایه جریان سازی‌های سیاسی و رقابت‌های جناحی قرار می‌گیرد تا رفع معضل نظام بانكی.

موضوع زمانی تأسف بارتر می‌شود كه بررسی و تفكیك دقیق‌تر بدهكاران شبكه بانكی كشور نشان از آن دارد كه بخش عمده‌ای از این بدهی‌ها ناشی از تسهیلات و وام‌هایی هستند كه دستگاه‌های دولتی و شركت‌های وابسته به دولت از بانكها دریافت كرده‌اند و به علل مختلف، به بازپرداخت آن تن نمی‌دهند. به دیگر سخن بخش عمده‌ای از بدهكاران بانكی را اشخاص حقوقی دولتی تشكیل می‌دهند كه به علت سوءمدیریت در انجام طرح‌ها، استفاده از نقدینگی و مشكلات اقتصادی از بازپرداخت تسهیلات سرباز می‌زنند. واقعیت تأسف‌آورتر این است كه بخش دیگری از این مطالبات معوق هم محصول بدهی پیمانكاران و اشخاص حقوقی خصوصی است كه از دستگاه‌ها و شركت‌های دولتی طلب كار هستند.

این پیمانكاران كه تنها در دو بخش راه و شهرسازی و نیرو حدود 5 هزار میلیارد تومان از شركت‌ها و دستگاه‌های دولتی طلبكار هستند، به علت عدم دریافت طلب‌های خود از دولتی‌ها، نمی‌توانند تسهیلات دریافت كرده از بانكها را بازپرداخت كنند.

و باز هم واقعیت تأسف بارتر اینكه مطابق قوانین و مقررات فعلی، این قبیل بدهكاران طلبكار در بخش خصوصی به علت قرار گرفتن در فهرست بدهكاران بانكی گرفتار انواع تنبیهات از جمله ممنوع الخروج شدن از كشور، بلوكه شدن حساب‌های بانكی، قطع خطوط اعتباری و... می‌شوند! این تنبیهات درحالی شامل حال بدهكاران بخش خصوصی می‌شود كه مسببان اصلی یعنی مدیران دولتی به راحتی به فعالیت‌های خود ادامه می‌دهند!

از این رو لازم است نهادهای ناظر با تفكیك میان بدهكاران علاوه بر اینكه از اجحاف در حق بخش خصوصی مولد و خوش حساب جلوگیری كند، مدیران دولتی مقصر را از ادامه ضربه زدن به اقتصاد كشور باز دارند.

رسالت:کدام مصلحت؟

«کدام مصلحت؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است كه در آن می‌خوانید؛
پاسخ روز گذشته استاد بزرگوارم حبیب الله عسكراولادی به سیاهه پرسشهای راقم این سطور در خصوص "استغفار و توبه سیاسی" در اسلام برای این حقیر که جوان ترین عضو تحریریه رسالت هستم  بسیار آموزنده و اخلاقی بود.

 بخصوص دقت ویژه ایشان در تاریخ اسلام و سیره سیاسی ائمه اطهار(علیهم السلام) در مواجهه با فتنه ها برای اینجانب بسیار پند آموز بود. آنجا که فرموده اید:"علی (ع) کشنده زبیر را به آتش جهنم بشارت داده بود. امّا با این حال " عمروبن جرموز" او را می‌کشد.

وقتی سر و شمشیر زبیر را پیش حضرت علی (ع) می‌آورند متأثر می‌شوند و می‌گویند: این شمشیر مدتها غم و غصه از رخسار پیامبر اکرم (ص) زدوده بود. کشنده زبیر از مولا طلب جایزه می‌کند. علی (ع) او را به آتش جهنم بشارت می‌دهد. این فرد سرانجام در جنگ نهروان رو در روی علی (ع) می‌ایستد و کشته می‌شود! خنجری که زبیر را کشت خنجر علی نبود." ذکر این واقعه تاریخی نشان می دهد که شما تا چه میزان بر تبعیت محض از ولی خدا و پرهیز از عقب ماندن و یا پیش افتادن از امام در مواجهه با فتنه ها حساس هستید.

جنابتان در مقاله ارزشمند خود فرموده اید: "كسی  در مقام طلب استغفار برای اهل فتنه ازخداوند متعال و یا تطهیر و یا تخفیف جرم آنها نمی‌تواند  باشد و چون حقوق یك نظام الهی و حق الناس در این میان مطرح است،  بحث من ناظر به رفتار خودمان در كنترل ومدیریت پدیده فتنه و جلوگیری از باز تولید آن در انتخابات آینده است." ‏

این گزاره حاکی است که ما و شما در میان بودن حق الناس مادی و غیر مادی در موضوع فتنه 88 با همدیگر مشترک و متفق القول هستیم که به نظر ما امکان توبه سیاسی را از فتنه گران سلب می کند چون ادای این حقوق امکان پذیر نیست مثلا آقایان موسوی و کروبی چگونه می توانند تاوان خون ده ها انسانی که در جریان فتنه 88 کشته شدند را بپردازند؟ و یا اینکه تاوان غیر مادی تشویش اذهان عمومی و بی اعتماد کردن مردم به نظام چیست آیا آنها قادرند این هزینه را بدهند؟ و ... که بحث موستوفایی در مقاله گذشته پیرامون آن مطرح شد اما از دیدگاه حضرت عالی "موضوع بازگشت كسانی كه اسیر فتنه هستند به خیمه انقلاب منتفی نیست."

اینجا به نظر می رسد شما یک " خیر عام" یعنی "مصلحت نظام اسلامی" را در تحلیلتان دخیل می کنید و به واسطه این مصلحت علی رغم غیر قابل جبران بودن حق الناس در جریان فتنه 88 باب توبه را بسته نمی دانید. مصلحت از ماده صلح، به معنای منفعت و ضد فساد است و گاه به نحو مجاز و از باب اطلاق مسبب بر سبب به کاری که به منفعت و سود بینجامد نیز گفته می‌شود.(1) مصلحت انواع مختلف دارد. مثل مصلحت در اصل تشریع حکم و یا مصلحت به عنوان منبع استنباط احکام و... . اما یکی از انواع مصلحت در فقه اسلامی است. در فقه اسلامی گاهی مصلحت در مقام اجراء یک حکم شرعی، لازم  و معتبر است که از آن به "مصلحت اجرائیه" تعبیر شده است. این نوع مصلحت سنجی در اجرائیات حکومت اسلامی بسیار متداول است. در واقع یکی از شروط مجریان حکم این است که رعایت مصلحت را در کیفیت اجراء حکم بنمایند.  مرحوم میرزای نائینی در بیان دو نوع حکومت ولایتیه و تملیکیه، رعایت مصلحت عموم را مبنای این دوگانگی قرار داده است. وی بسیاری از مسائل مربوط به سیاست و اداره جامعه را از احکام غیر منصوصه و مباح می‌داند که والی باید در این موارد با رعایت مصلحت تصمیم بگیرد. وی در این‌باره می‌نویسد: "...قسم دوم از سیاسات نوعیه در تحت ضابط و میزان معین غیرمندرج و به اختلاف مصالح و مقتضیات مختلف، و از این جهت در شریعت مطهره غیرمنصوص و به مشورت و ترجیح من له ولایة النظر موکول است".(2) در بیانات امام خمینی(ره) نیز تأکیدات زیادی بر رعایت مصالح عمومی گردیده است: "كسی كه بر مسلمین و جامعه بشری حكومت دارد همیشه باید جهات عمومی و منافع عامه را در نظر گیرد."،(3)"حكومت‌ها باید بر طبق امیال ملت عمل كنند، بر طبق مصالح ملت عمل كنند."(4)
گاهی مصلحت نه در مقام جعل حکم شرعی ـ مانند مسلک عامه ـ و نه در مقام اجراء حکم ـ همچون مصلحت اجرائیه ـ بلکه در مقام تبدل احکام شرعی مطرح می‌گردد. مثلا اینکه آیا می توان در مجازات موضوع حکم خون صدها انسانی که در جریان فتنه 88 ریخته شد تبدیلی قائل شد. در این خصوص فقیه وارسته ای نظیر امام خمینی(ره) ضمن اینکه محدود بودن اختیارات ولی فقیه به احکام شرعیه را رد می کند از اختیارات گسترده دولت اسلامی سخن می‌گوید و تصریح می‌کند که هیچ یک از این موارد در چارچوب احکام فرعیه نیست با این‌حال صرفا به لحاظ تقدم مصلحت نظام بر سایر احکام در حال اجراست.

ایشان می‌فرماید: "...تعبیر به آن‌كه این جانب گفته‏ام حكومت در چهارچوب احكام الهی دارای اختیار است به‌كلی بر خلاف گفته‏های اینجانب بود... حكومت كه شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول‌الله(ص) است یكی از احكام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است.

حاكم می‌تواند مسجد یا منزلی را كه در مسیر خیابان است خراب كند و پول منزل را به صاحبش رد كند، حاكم می‌تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل كند و مسجدی كه ضرار باشد در صورتی كه رفع بدون تخریب نشود خراب كند. حكومت می‌تواند قراردادهای شرعی را كه خود با مردم بسته است در موقعی كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، یكجانبه لغو كند و می‌تواند هر امری را چه عبادی و یا غیرعبادی كه جریان آن مخالف اسلام است مادام كه چنین است از آن جلوگیری كند. حكومت می‌تواند از حج كه فرایض مهم الهی است در مواقعی كه مخالف صلاح كشور اسلامی دانست موقتا جلوگیری كند."(5)

آیت الله مصباح یزدی نیز در توضیح این مطلب می‌ فرماید: "ولی فقیه از آن رو که به احکام اسلامی آگاهی کامل دارد و مصالح جامعه را بهتر از دیگران می‌داند، می‌تواند اجرای برخی از احکام را برای حفظ مصالح مهم‌تر متوقف کند. در چنین مواردی، فقیه، حکمِ اسلامی دیگری را اجرا می‌نماید. در این صورت احکام اسلام عوض نشده است بلکه حکمی مهم‌تر بر مهم پیشی گرفته و این خود از احکام قطعی اسلام است".(6)(7)

اما ابهام راقم این سطور در این است که آیا مصلحت سنجی شما مبتنی بر خیر عام و منفعت و سودی برای جامعه در آن نهفته است؟ در واقع کدام مصلحت شما را به این تحلیل رسانده که در آستانه یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری باید محملی برای بازگشت اصلاح طلبان تدارک دید. تحلیل شما این است که نباید باب گفتگو بسته شود و یا اینکه انتخابات یک جشن ملی است همه باید در این جشن شرکت کنند و ... آیا در گشودن این باب گفتگو خیری وجود دارد؟ و یا مفسده عدم حضور اصلاح طلبان در انتخابات آتی چیست؟ بیم من آنجاست که نکند مفسده در گشایش باب حضور فتنه گران باشد و در نهایت نیت خیر شما به طلبکاری فتنه گران بینجامد. نکند این طلبکاری فتنه گران تا جایی برسد که مردمی که مجبور شدند حماسه نهم دی را بیافرینند وادار به توبه شوند.

از طرفی آیا این مصلحت را به طرق دیگر نمی توان تحصیل کرد؟ در نهمین و دهمین انتخابات ریاست جمهوری احمدی نژاد توانست کسانی را پای صندوق های رای بکشاند که تا به حال یک بار هم رای نداده بودند. صرف نظر از عملکرد وی در حال حاضر اما احمدی نژاد در زمان انتخابات حرف اصلاح طلبانه برای کشاندن مردم پای صندوق های رای نزد. می توان با زبان گفتمان انقلاب با مردم سخن گشود و مطمئن بود که این گفتمان مورد اقبال قرار می گیرد.

نظام اسلامی نباید خود را مدیون آرای حرام بکند. آرای حرامی که به خاطر تجدیدنظر در اصول و آرمان های انقلاب به صندوق ها ریخته می شود.

از جانب دیگر مگر این آرای حرام در جیب چه تعداد از مردم است. امروز بیشتر کسانی که تا پیش از این به اصلاح طلبان رای می دادند از آنها عبور کرده اند. حتی آن 13 میلیونی که به موسوی رای داده اند در شرایط کنونی ده درصدشان حاضر به انتخاب مجدد وی نیستند. انتخابات مجلس نهم نشان داد که مردم از گرایشات ساختار شکنانه خسته شده اند.

پایگاه اجتماعی این جریان امروز دنبال سرهای سبز جدیدی است که زبان سرخی نداشته باشند. سر سبزی که بتواند در درون نظام فعالیت کند و از مناقشات فلسفی عبور کرده باشد. با این اوصاف گشودن باب گفتگو با اصلاح طلبان و در باغ سبز نشان دادن با کدام مصلحت سازگار است؟ آیا بهتر نیست این مصلحت را با بازسازی سامانه رقابت های سیاسی ایران بر مدار ثبات تامین کرد؟ حضرت عالی پیر و مراد سیاست ورزی عالمانه و مومنانه در ایران هستید و سرد و گرم سیاست در ایران معاصر را چشیده اید. شاید شما بهتر از هر کسی قادر باشید این نوسازی را مهندسی و بازسازی کنید.

‏پی نوشتها:
1- فراهیدی، خلیل بن احمد؛ کتاب العین، قم، انتشارات اسوه، 1414 ق، چاپ اول، ج 3، ص 1001 و خوری شرتوتی، سعید؛ اقرب الموارد، بیروت، مکتبة اللبنان، 1992م، چاپ دوم، ج 1، ص 565، و طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین، تهران، مکتبة المرتضویه، 1395ق، چاپ دوم، ج 2، ص 389
2- نائینی، محمدحسین؛ تنبیه الامه و تنزیه المله، ‌قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1424ق، چاپ اول، ص 76
3- [امام]خمینی، روح‑الله؛ صحیفه نور، تهران، سازمان مدارك فرهنگی انقلاب اسلامی، 1370، ج17، ص106.
4- همان، ج15، ص 229.
5- امام خمینی، روح‑الله؛ صحیفه نور، پیشین، ج 20، ص 170
6-  نادری، محمدمهدی؛ نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه، (مباحث محمدتقی مصباح یزدی)، قم، مؤسسه امام خمینی، 1379، چاپ دوم، صص 110 ـ 107
7-  عمادی،عباس، مصلحت در فقه سیاسی شیعه

سیاست روز:عراق و انفجارهای آن

«عراق و انفجارهای آن»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است كه در آن می‌خوانید؛عراق در حالی اولین سال خروج نیروهای خارجی را سپری كرده است كه این روزها تحولات این كشور دارای نكاتی قابل توجه است. مهمترین مسئله در این كشور بازگشت ناآرامی‌ها و تكرار انفجارهای خونین است كه هر چند بحرانهای امنیتی به چالش همیشگی برای این كشور مبدل شده است اما انفجارها و ناآرامی‌های اخیر دارای ابعاد جدیدتری می‌باشد كه بیشتر ماهیت سیاسی دارد. انفجارها در عراق در سه حوزه قابل تعریف است.

نخست ناآرامی‌ها در مناطق شیعه نشین مانند كربلا ، دوم بحرانهای امنیتی و انفجارهای خونین در مناطق كرد نشین از جمله كركوك ، سوم ناآرامی‌ در مناطق سنی نشین مانند الانبار و تكریت، سیاسی بودن این انفجارها زمانی آشكار می‌شود كه همزمان برخی تحركات مشكوك جهت سرنگونی دولت عراق در حال شكل گیری است. برخی گروههای سیاسی در كنار بعثی ها، القاعده، و تكفیری‌ها با استفاده از اعتراضهای مردمی برآنند تا فضایی منفی را در عراق حاكم سازند كه هدف نهایی آن نیز سرنگونی نظام عراق است. البته هدف آنها صرفا سقوط دولت مالكی نمی باشد بلكه آنها هدف بلند مدت تر را در سر دارند و آن تجزیه عراق است. بر اساس طرح جوبایدن معاون اوباما در سال ۲۰۰۷ آمریكا برای سلطه بر عراق این كشور را به سه قسمت تقسیم می كند تا الگویی برای سایر كشورهای منطقه باشد.

آمریكا كه با اشغال عراق نتوانست آن را به الگویی برای حضور گسترده در منطقه مبدل سازد اكنون تلاش دارد تا از طرح تجزیه عراق برای این مهم بهره برداری كند. در این میان برخی كشورهای عربی نظیر قطر ،عربستان، امارات و نیز تركیه برای رسیدن به منافع خود در كنار آمریكا قرار گرفته‌اند و بر تشدید بحران عراق دامن می‌زنند. مجموع این تحولات موجب شده عراق در فضایی از بحرانهای امنیتی و سیاسی قرار گیرد.

در این میان انفجارهای خونین و ایجاد فضای رعب و وحشت از اصلی ترین مسائل راهبردی دشمنان وحدت عراق است كه این كشور را در معرض تجزیه قرار داده است . با توجه به شرایط موجود می‌توان گفت انفجارهای خونین در مناطق مختلف عراق بیش از هر چیز در جهت سیاست‌های غرب برای ایجاد فتنه داخلی در این كشور است . اصلی كه در نهایت یك هدف را در بر می‌گیرد و آن استفاده از عراق به عنوان مدلی تجزیه‌ای برای كل كشورهای منطقه است. غرب كه نتوانسته سوریه را مدل طرح‌های خود سازد اكنون به دنبال الگو سازی از عراق است تا با استفاده از آن كل منطقه را در مسیر تجزیه قرار دهد. به عبارت دیگر ملت عراق در بند فتنه‌ای گرفتار شده‌اند كه در صورت استمرار آن در نهایت شاهد تجزیه و نابودی كشورشان خواهند بود كه برابر با سلطه غرب و صهیونیست‌ها بر هر كدام از بخش‌های آن می‌باشد.

تهران امروز:هزینه بازگشت به دیپلماسی

«هزینه بازگشت به دیپلماسی»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حشمت‌الله فلاحت‌پیشه است كه در آن می‌خوانید؛موضوع بازدید از تاسیسات نظامی پارچین می‌تواند در گام‌های بعدی مذاكرات ایران و آژانس انرژی اتمی دوباره به عنوان موضوعی برای بهانه‌جویی آژانس و ایالات متحده آمریكا مطرح شود. بازدید كارشناسان آژانس از پارچین افزون بر پادمانی است كه در راستای همكاری ایران و آژانس انرژی اتمی امضا شده است. درروند ارتباط ایران و آژانس، جمهوری اسلامی ایران حتی حقوق اولیه خود را از آژانس دریافت نكرده است و آژانس هم دراحقاق حقوق ایران همكاری نكرده است، به عنوان مثال ایران براساس پادمان آژانس انرژی اتمی می‌تواند برای نیروگاه 5 مقاومتی تهران از سوخت 20 درصد استفاده نماید و همچنین براساس این پادمان می‌تواند به فن‌آوری سوخت هسته‌ای دستیابی داشته باشد. عدم احقاق این حقوق جمهوری اسلامی ایران و عدم همكاری آژانس با ایران به معنای آن است كه آنها می‌خواهند ایران، هزینه بازگشت به دیپلماسی را بپردازد و این به معنای دیپلماسی نیست بلكه سیاست فشار است.

درواقع، طرف آمریكایی در پی شكل دهی به بهانه تازه‌ای علیه ایران است حتی اگر این بهانه در قالب طرح اعلام نشده باراك اوباما برای ایران باشد، طرحی كه با عنوان راستی آزمایی یا ابهام‌زدایی برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران مطرح شد. آنها در این طرح از ایران می‌خواهند كه یك استراتژی ثابت ارائه كند البته می‌توان گفت زمانی كه ایران درزمینه غنی‌سازی سوخت هسته‌ای كه سطحی كلان در برنامه هسته‌ای ایران است با آژانس انرژی اتمی همكاری كرده است، بازدید كاشناسان از سایت پارچین درواقع نوعی بهانه‌جویی و وارد كردن اتهام به ایران است.

شایان ذكراست كه آژانس و گروه 5+1 استراتژی مشترك هویج و چماق را بر ایران اعمال می‌كنند، آنها می‌خواهند كه ایران تحت فشار پشت میز مذاكره با غربی‌ها بنشیند و درحال حاضرنیز تلاش می‌كنند كه گزارشی منفی از مذاكرات اخیر ایران و آژانس ارائه دهند تا ایران به عنوان متهم نه به عنوان طرفی از مذاكرات كه از حقوقی مساوی با طرف غربی برخورداراست پشت میزمذاكرات 5+1 بنشیند.

البته این فعالیت غربی‌ها به ویژه آمریكا با روح دیپلماسی وحتی با این شعار باراك اوباما كه از گفت‌وگوی سازنده با ایران سخن می‌گفت، ناهمخوان است. بااینكه اوباما در كابینه جدید خود از افرادی همچون جان كری و چاك هاگل استفاده كرده است كه از گفت‌وگو ومذاكره با ایران سخن می‌گویند اما درواقع ایالات متحده آمریكا درپی شكل دادن به سیاست همراه با فشار علیه ایران است. می‌توان پیش‌بینی كرد كه بهانه‌سازی‌ها و بهانه‌جویی‌های آمریكا تا زمانی ادامه می‌یابد كه موضوع تحریم علیه ایران به یك قانون غیرقابل تغییر در آمریكا تبدیل شود.

درحقیقت آنچه در آمریكا مهم شمرده می‌شود اصل تحریم است و اگر پرونده هسته‌ای ایران بسته شود مسائلی دیگر چون رابطه ایران با اسرائیل برای ادامه تحریم‌ها علیه ایران مطرح می‌شود، تحمیل چنین شرایطی به معنای شكست دیپلماسی مورد نظر باراك اوباما درفرجه 5 ماهه وی بعد از انتخابات آمریكاست.
 
حمایت:اعتبار یکسان ابلاغ قوانین

«اعتبار یکسان ابلاغ قوانین»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم محمد حسین فرهنگی است كه در آن می‌خوانید؛وکلای ملت اخیرا با اصلاح ماده پنجاه‌وسه قانون پنج ساله پنجم توسعه، ادغام وزارت خانه‌‌ها از سوی دولت را به اجازه از مجلس شورای اسلامی منو ط کردند، همچنین در این مصوبه مقرر شد که واگذاری سرپرستی وزارت خانه‌های فاقد وزیر به وزیر دیگر ممنوع است. پس از آنکه ایرادهای شورای نگهبان به این مصوبه رفع و مهر تایید بر آن زده شد، انتظار می‌رفت این قانون از سوی رییس‌جمهوری برای اجرا ابلاغ شود که متأسفانه این طور نشد؛ بی‌توجهی دولت به ابلاغ قانون مصوب مجلس شورای اسلامی در حالی صورت می‌گیرد كه طبق ماده یک قانون مدنی، مصوبات مجلس شورای اسلامی و نتیجه همه‌پرسی پس از طی مراحل قانونی به رییس‌جمهوری ابلاغ می‌شود و رییس‌جمهوری باید ظرف مدت پنج روز آن را امضا، به مجریان ابلاغ کند و دستور انتشار آن را بدهد، روزنامه رسمی هم موظف است ظرف مدت ۷۲ ساعت پس از ابلاغ، آن را منتشر کند.

در تبصره این ماده راهکاری برای مقابله با خودداری احتمالی رییس‌جمهوری از ابلاغ قانون پیش‌بینی شده است که بر اساس آن در صورت استنکاف رییس‌جمهوری از امضا یا ابلاغ قانون در مدت مذکور، رییس مجلس شورای اسلامی آن را ابلاغ می‌کند و روزنامه رسمی نیز موظف است ظرف مدت ۷۲ ساعت مصوبه را چاپ و منتشر کند. طبق ماده دو قانون مدنی نیز اجرای قوانین، پانزده روز پس از انتشار در سراسر کشور لازم‌الاجراست مگر آنکه در خود قانون ترتیب خاصی برای موقع اجرا مقرر شده باشد.

اکنون نیز با استنکاف رییس دولت از ابلاغ قانون منع ادغام وزارت خانه‌‌ها، رییس مجلس شورای اسلامی طبق اختیاراتی که در قانون اساسی برای وی تعیین شده این قانون را ابلاغ کرده؛ بنابراین اجرای آن لازم‌الاجراست.اینکه چرا دولت از اجرای برخی قوانین خودداری می‌کند به دلیل روحیه خاصی است که رییس‌جمهور دارد؛ آقای احمدی‌نژاد در مواردی که قانون باب میل ایشان نباشد، آن را غیرقانونی می‌داند یا از ابلاغ آن سرباز می‌زند؛ با این حال در این زمینه بن‌بست قانونی وجود ندارد چرا که قانون در چنین مواردی سکوت نکرده و راهکار دارد.

حال پرسش این است که آیا میان ابلاغ قانون از سوی رییس‌جمهوری یا رییس مجلس از نظر لازم‌الاجرا بودن برای مجریان تفاوتی وجود دارد یا نه؟ پاسخ این پرسش منفی است و باید تاکید کرد که از منظر قانونی و حقوقی تفاوتی بین ابلاغ رییس مجلس با ابلاغی که از سوی رییس دولت صورت می‌گیرد، وجود ندارد و هر دو از ارزش یکسان برخوردارند.

آفرینش:لزوم گرایش انتخابات به سمت سلایق مردم

«لزوم گرایش انتخابات به سمت سلایق مردم»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است كه در آن می‌خوانید؛ قوام و اهمیت هرانتخاباتی مسلتزم حضورحداكثری مردم می باشد. به طوری كه هرچقدر اشخاص و احزاب مختلف درزمینه امتیازات و ویژگی هایشان تبلیغ كنند، تازمانی كه انتخابات برای مردم جذابیت نداشته باشد، درآن مشاركت نخواهند داشت و عملاً اعتبار انتخابات كاسته خواهد شد. به همین خاطر حكومت ها تلاش می كنند در انتخابات گوناگون با وارد كردن افراد، احزاب یا به وجود آوردن شرایطی خاص انگیزه مردمی برای شركت در انتخابات را افزایش دهند.

    ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست، اما جدای این امر انتخابات ریاست جمهوری مقوله ای است كه هر ایرانی به آن اهمیت می دهد و انتظار دارد خواسته های خود را در دل گفته ها و وعده های یكی از كاندیداها پیدا كند(هرچند كه ممكن است بسیاری از این وعده ها محقق نگردد!). لذا حضور افراد،احزاب و اقشارمختلف سیاسی در انتخابات می تواند جذابیت مورد نیاز جامعه را ایجاد و موجب حضور حداكثری گردد.

    متاسفانه برخی افراد و اقشار سیاسی افراطی از هم اكنون آتش اختلافات ی را روشن كرده اند و صرفاً برای توفیق خویش در مقابل گرایش های سیاسی دیگر حاضرند چشم بر هرگونه حرمت، ارزش و دستاوردی كه نظام دراین چند دهه كسب كرده است ببندند.

    حساب متخلفان و آنهایی كه قانون منع حضور برای آنها اعلام كرده است جداست، اما دیگر كسی نمی تواند به صرف اینكه اختلاف عقیده با قشر مقابل یا گروه های سیاسی دیگر دارد به اتهام و محكوم كردن دیگران بپردازد. امروز مردم كشور چشم به راه حضور افرادی هستند كه وحدت را به جامعه بازگردانند و اختلافات سیاسی را كه موجب هدررفت وقت و هزینه كشور گردیده را با همفكری و مسالمت به حداقل برسانند. مردم به حفظ اصول و ارزش های انقلاب پایبندند و اصل را به حمایت همه جانبه از كشورشان می دانند، فلذا حضور افرادی برایشان جذابیت خواهد داشت كه اجماع كل اقشار را با خود به همراه داشته باشند.

    كسانی كه خارج از گرایش های افراطی حزبی و سیاسی صحبت كنند، ثبات خود و حامیانشان را بر حقوق اكثریت جامعه ترجیح ندهند، ازعقلانیت و بینشی همه گیربرخوردار باشند، افرادی كه چشم خود را بر سرمایه ها و نخبگان كشور به خاطر تعلقات حزبی نبندند، دارای حسن اخلاق نسبت به مخالفان باشند و حذف حریف را موجب پیروزی خود ندانند و...

    چنین افرادی در ایران كم نیستند، زیادهم نیستند، اما اگر زمینه حضورشان درانتخابات با كارشكنی برخی افراد و گروه های افراطی از بین برود، قطعاً فرصتی ارزشمند از مردم و كشور گرفته خواهد شد، و آنها نیز میل و رغبتی برای حضور نخواهند داشت و ترجیح می دهند با سكوت و عدم حضور خود از گسترش آتش اختلافات بكاهند. امیدواریم دلسوزان واقعی نظام و مردم با حضور خود در عرصه انتخابات زمینه حضور و وحدت حداكثری را در فضای سیاسی كشور ایجاد نمایند.

مردم سالاری:غفلت از واقعیت‌ها، خبط بزرگ تاریخی است

«غفلت از واقعیت‌ها، خبط بزرگ تاریخی است»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است كه در آن می‌خوانید؛ در چند روز گذشته به مناسبت سالگشت راحت کردن «میرزا تقی خان فراهانی» به صلاحدید فضای اجتماعی و فرهنگی آن روز و به مهر شاه قاجار، برخی آشنایان به تاریخ و کاوشگران و تحلیل کنندگان حقایق تاریخی، با حسرت فراوان، اشارات نغز و در عین حال، غمبار و عبرت‌انگیزی گفته‌اند و همه گله مندند که چرا نیاکان ما با غفلت خود نگذاشته‌اند که آن مرد بزرگ اصلاحگر و خیراندیش به اصلاحات ضرور و روشن بینانه و ترقی خواهانه خود ادامه دهد. مرد بیدار دل و هوشمند و ایران دوست و درست‌اندیشی که هم جامعه ایران را می‌شناخت و هم به توانمندی استعمارگران روس و انگلیس و بیوفایی مزورانه فرانسه، آگاه بود و راز موفقیت آنها را در سرزمین‌های استعمارزده می‌دانست و می‌خواست که با ظرافت‌های سیاسی، ایران را از دسیسه‌های آنان، مصون نگه دارد اما از یک نکته غافل بود و نمی‌دانست که فرهنگ سفله پرور آن روز، میرزا آقاخان نوری و مهد علیا و ناصرالدین شاه را بر وی ترجیح می‌دهد!

آری ! جامعه آنروز، توان پذیرش و اصلاحات امیرکبیر را نداشت . این همان چیزی بود که دکتر مصدق هم به عدم آمادگی و توانمندی فرهنگی و اجتماعی ایران عصر خود، اذعان کرد و سرانجامش به زندان و حصر در «احمدآباد‌« کشید که می‌دانید . اما اکنون، آیا جامعه ایران، آمادگی ذهنی و روانی و اجتماعی و فرهنگی آن را دارد که با آسیب شناسی کرده‌های خود به اصلاح خویش دست بزند و جامعه‌ای در خور نام و پیشینه و فرهنگ تاثیر‌گذار و تمدن درخشان خود بسازد؟ حال اگر بپذیریم که این توانمندی تحول در ذات جامعه ما هست، اکنون همان وقت است . چنانچه دیر از خواب بیدار شویم، صد سال آینده، نسل‌های آتی ما همان گونه داوری خواهند کرد که ما اکنون چنین کرده‌ایم. سخنان اخیر رئیس دولت در مجلس نشان داد که مجموعه تفکرات دولتیان، متعلق به این عصر نیست و به دور از واقعیت‌های جامعه ما بر بال‌های خیال انگیز بی دغدغه نشسته‌اند و نمی‌دانند که مدیریت‌های مغایر با برنامه‌ریزی‌های علمی که ابزار رشد و ترقی جهان امروز است، چه بر سر اقتصاد و فرهنگ و تعلیم و تربیت و جایگاه ما آورده است. شگفتا که این تفکر، خواهان ادامه مسند نشینی موجود با نام دیگری است و همه اقداماتش هم در راستای همین مقصود است و با تمهیداتی از قبیل پانصد هزار استخدامی جدید، پنج برابر کردن یارانه‌ها، سهام عدالت جدید، دادن زمین و دوباره نفت بر سر سفره مردم آوردن و شعارهای متعدد عامه پسند دیگر قصد سپردن بهشتی که ساخته است، به دیگران ندارد وانگهی، رد صلاحیت آنها نیز به این سادگی‌های گفتاری نیست، چه زمانه دیگر آن زمانه نیست و اگر هم «رد» صورت بگیرد با هزینه بسیار نظام و کشورهمراه خواهد بود و عقبه این گروه، دردسرهای بسیاری خواهد آفرید.

از طرفی، اصولگرایان نیز، توان آن را ندارند که با این تشتت آرای اردوگاه خود، همه تخم مرغ‌هایی را که در سبد دولتیان نهاده اند به سلامت بردارند و مانع میلیونها آرایی شوند که به کیسه دولتی‌ها سرازیر می‌شود و دولت هم در چند ماه باقی مانده، با اقدامات خود بر کثرت رای دهندگان طیف خود خواهد افزود و تجربه هم نشان داده که مجلس و نهادهای دیگر، جلودار طرح و اجرای دولت نیستند . خلاصه این که هر روز که می‌گذرد گلوله برفی دولت، بزرگ‌تر و پرحجم تر از قبل، همه چیز را در می‌نوردد و پیش می‌تازد !

طرفه اینکه با وضع موجود، اصولگرایان حقیقی، بسیاری از بزرگان طیف خود را از دست داده‌اند و هر روز نیز به جمع بزرگان اعراض کرده از این تفکر، افزوده می‌شود و تازه پیوسته‌هایی هم که منافع و مصالح خود را بر مصلحت نظام ترجیح می‌دهند، آن «وزانت» گذشتگانی را که نخواستند باز هم خود را به خواب بزنند، ندارند.

در چنین هنگامه‌ای چه موافق طبع‌مان باشد و چه نباشد، فقط اصلاح‌طلبان حریف میدان دولتی‌ها هستند و دولتی‌ها هم از موقعیت و بدنه اجتماعی آنان‌، آگاهی کافی دارند و بر پای‌بندی آنان به نظام واقف‌اند و تهاجم همه جانبه آنان علیه اصلاح‌طلبان هم، همین دانسته‌های همه جانبه است . بنابراین، اگر اصلاح‌طلبان خود نیایند و یا موانعی ایجاد شود که نگذارند که بیایند، بزرگ‌ترین اشتباه تاریخی در عرصه کشور ما رخ خواهد داد و در نتیجه دوری آنان هرگز به صلاح آینده نظام نیست و نمی‌توان کشور را از اهلیت و مشروعیت آنان محروم کرد و دولتی‌های مخالف اصلاح‌طلبان هم همیشه نمی‌توانند که با فضاسازی و قلب حقایق به مسخ چهره آنان بپردازند و از آنان چیزی بسازند که نیستند و خود را چنان نشان بدهند که با حقیقت وجودی‌شان تفاوت کلی دارد .

ابتكار: ژنرال‌هایی که به راحتی خلع درجه می‌شوند!

«ژنرال‌هایی که به راحتی خلع درجه می‌شوند!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله یاری است كه در آن می‌خوانید؛تیغ تیز حذف در اردوگاه اصولگرایی به نزدیکی یکی از استوانه‌های این جناح رسیده است.حبیب الله عسگراولادی در روزهای گذشته هدف موج جدیدی از حملات بی مهابا شده است. اگر تا پیش از این گمان می‌رفت که برخی از نیروهای جوان و تندرو این جناح لبه حملات خود را متوجه این پیر دیر اصولگرایی کرده اند،اما روز گذشته با واکنش صریح جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و شورای مرکزی حزب موتلفه نسبت به عسگراولادی مشخص شد که این حملات دامنه دار تر از اظهار نظرهای احساسی جوانان این جناح است.

حبیب الله عسگراولادی در چند دهه پس از انقلاب همواره از سوی اصولگرایان به عنوان مرجعی برای راهنمایی و شخصیتی برای الگو گیری جوانان معرفی می‌شد. در زمان‌های نزدیک به انتخابات همواره ظرفیتی معرفی می‌شد که با کمک آن می‌توان از دام تفرقه جست.حضورش در هرجمعی بر وزن آن جمع می‌افزود. رونمایی از کتاب خاطراتش به اتفاقی بزرگ بدل می‌شد.نصایحش با گوش جان شنیده می‌شد و در یک کلام تجلی عینی"بصیرت" در میان سیاسیون خوانده می‌شد.اما این روزها نزدیک است که به مانند ژنرالی همه درجه هایش پس گرفته شود.

روز گذشته یک عضو جامعه مدرسین درباره واکنش این جامعه به اظهارات حبیب‌الله عسکراولادی مبنی بر فتنه‌گر نبودن موسوی و کروبی گفت: این مسأله محکوم و ادامه همکاری منوط به تبری جستن مؤتلفه شد.

موضوعی که گویا سبب شد تا شورای مرکزی حزب موتلفه نیز واکنش نشان دهد. اما عسگراولادی که نزدیک به هفت دهه از عمر خود را در کوران سیاست ورزی گذرانده است،در واکنش به این موضع گیری‌ها پیغام داده است که اگر مواضعش به مذاق اعضای حزب موتلفه خوش نیامده حاضر است از این حزب خارج شود.

این مواضع تند و تیز اخیر در حالی ابراز می‌شود که در چند هفته گذشته برخی از چهر‌های شاخص این جناح تلاش کرده بودند که با نصیحت و اندرز عسگراولادی را وادار کنند که از مواضع اخیرش کوتاه بیاید از جمله سید احمد خاتمی روز جمعه از تریبون نماز جمعه از”برخی عزیزان" خواست که در مواضع خود تجدید نظر کنند.

اما با اصرار این موسفید عرصه سیاست اصولگرایی بر مواضع اخیر خود گویی همه عناوین بزرگی که در سه دهه پس از انقلاب به وی داده شده بود، مانند تعارفاتی کنار گذاشته شد و لحن‌ها نسبت به وی تغییر کرد.

گویی رسم اصولگرایی است که چوب حراج را بر سرمایه‌های خود بزند.رفتارهای این جناح با هاشمی رفسنجانی نیز از این دست تفسیر می‌شود.روزی «مخالف هاشمی » را «دشمن پیغمبر»می دانستند و این روزها کم مانده که ضد انقلابش بخوانند. هنوز القاب وعناوین دهن پرکنی که به احمدی نژاد داده بودند،از خاطره‌ها نرفته است.«منجی انقلاب و نظام از دست اشراف و رانت خواران و قطع کننده دست مفسدان» در کم تر از سه سال به عناوینی چون «حامی رانت خواران و مفسدان اقتصادی » ملقب می‌شود.

این اردوگاه بزرگ سیاسی کشور به مدد امکانات سیاسی و رسانه ای که در اختیار دارد، هر زمان که بخواهد می‌تواند سربازی را در حد واندازه یک ژنرال جا بزند و اگر شرایط سیاسی - و نه حقیقت- ایجاب کرد، به طرفه العینی درجه هایش را بکند و باز نشسته اش کند.

البته اگر از سر انصاف بنگریم حبیب الله عسکر اولادی راه صد ساله را یک شبه طی نکرد،بلکه اعتبار و وزن خود را به تدریج از سالها فعالیت سیاسی در پیش از انقلاب و زندان‌های شاه تا مناصب اجرایی و فعالیت حزبی در سه دهه اخیر کسب کرده است و از این منظر چندان مدیون تلاشهای رسانه ای جناح اصولگرا نیست. اما فعالان این اردوگاه آن قدر در سالهای اخیر - از سر تا کتیک‌های سیاسی - بر مقام و سابقه وی در نظام و انقلاب تاکید کرده اند که به این راحتی نمی‌توانند آن را انکار کنند.

اصولگرایان اگر چه در همه موارد از نقش مردم دم می‌زنند و کوچکترین خواسته حزبی و جناحی خود را به «مردم» منتسب می‌کنند، اما در این فقره به خصوص، رویکردی متضاد از خودشان نشان می‌دهند. آنان در تغییرات سریع و چرخش‌های عجیب، هیچ حسابی روی حافظه مردم باز نمی‌کنند و می‌اندیشند که به مدد رسانه‌ها می‌توانند منویات خود را به جای خواسته مردم جا بزنند. در این فقره حتی اگر مردم را همان هواداران جناح اصولگرا فرض کنیم واقعیت به گونه ای دیگر نمایان می‌شود (چه برسد به اینکه جناح مقابل ادعا می‌کند مردم را در جای دیگری می‌توان جستجو کرد).

هواداران اصولگرای این جناح نیز از این تغییرات یک شبه سر گیجه گرفته اند و نمی‌دانند به کدام قرائت از اصولگرایی رای دهند. به همین خاطر است که هم علی مطهری در مجلس حضور دارد و هم حمید رسایی و مهدی کوچک زاده.

قانون: اعدام در ملاءعام اشتباه است

«اعدام در ملاءعام اشتباه است»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم سیدحمیدرضا طباطبایی نائینی است كه در آن می خوانید؛دیوان عالی کشور حکم اعدام زورگیران تهرانی که فیلمشان منتشرشده را تایید کرد. این دو مجرم که آذرماه سال جاری با استفاده از سلاح سرد یک شهروند تهرانی را با همدستی دو متهم دیگر مورد حمله قرار داده و وجوه نقد و برخی اسناد دیگر وی را ربوده بودند، در پی شکایت شاکی و جریحه‌دار شدن احساسات عمومی و صدور دستور رئیس قوه قضاییه و اقدامات دادستانی تهران، مجرمان بازداشت شدند و شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران دو نفر از متهمان را به اتهام محارب و مفسد فی‌الارض به اعدام به‌طور علنی، و دو همدست دیگر آنان را نیز به تحمل 10 سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق و به‌عنوان تتمیم مجازات به پنج سال اقامت اجباری در یکی از شهرستان‌ها محکوم کرد.

وکیل یکی از متهمان از اجرای حکم اعدام دو محکوم به محاربه در روز یکشنبه اول بهمن‌ماه در خیابان ایرانشهر و نزدیک خانه هنرمندان خبر داد.

در مورد تناسب حکم و بحث محاربه، باید گفت که اگر سرقت مسلحانه باشد و این سرقت موجب اخافه الناس شود یعنی باعث ترس عموم مردم شود، حکم محاربه دارد.

البته در این مورد خاص، میزان سرقت کم بوده است اما نوع کار و تکرار آن برای امنیت کشور خطرناک است. البته در ارتباط با امنیت کشور باید گفت که در مقوله برقراری امنیت، اقتدار حاکمیت مهم‌تر از مجازات است؛ ‌ در واقع کسانی که مرتکب جرم می‌شوند بدانند که با آن‌ها برخورد می‌شود و این مسئله چندان به نوع مجازات بستگی ندارد. در مورد نوع مجازات نیز، باید میان کسانی که سابقه کیفری دارند و دوباره مرتکب جرم می‌شوند با کسانی که برای نخستین بار محکوم شده‌اند تفاوت قائل شد.

هر چند مجازات اعدام برای این قبیل جرایم امروز در دنیا مرسوم نیست اما به هر روی باید بر یک نکته تاکید کرد؛ اینکه دستگاه قضایی باید در مورد پرونده‌های مختلف، روند ثابتی را طی کند. زمانی که برای جرایم مشابه، ‌ مجازاتی مانند حبس در نظر گرفته می‌شود و در این پرونده خاص مجرمان به اعدام محکوم شدند، تناقضی در عملکرد دستگاه قضایی خواهد بود.

البته نیازی نیست که در مورد همه جرایم حکم اعدام صادر شود. از منظر دیگر نیز اجرای این حکم را باید مورد بازبینی قرار داد؛ شاید اجرای حکم اعدام اگر در منظر متخلفین و مجرمین زندان اجرا شود درس عبرتی باشد برای آنکه آن‌ها پس از آزادی اقدام به تکرار این جرایم نکنند، اما اعدام درملاءعام و در مقابل دیدگان مردم عادی و کودکان باعث تاثرخاطر می‌شود و در پاره‌ای موارد حتی باعث ایجاد حس ترحم نسبت به مجرم خواهد شد. اما از همه این موارد که بگذریم، ‌ اجرای این حکم در محیط‌های فرهنگی مانند خانه هنرمندان نیز اثرات منفی بسیاری دارد.

دنیای اقتصاد:امروز و فردای قدرت‌خصوصی

«امروز و فردای قدرت‌خصوصی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محمدصادق جنان‌صفت است كه در آن می‌خوانید؛نهاد دولت در همه جامعه‌ها و با هر میزان از نهادینه شدن دموكراسی و پذیرش اصل تقسیم قدرت، تمایل دارد حداكثر انواع قدرت موجود در جامعه را در اختیار بگیرد تا با استفاده از تمركز بالا، اهداف و برنامه‌هایش را جامه‌عمل بپوشاند.

با توجه به اینكه منابع و اندازه قدرت موجود در جامعه‌ها عموما در دوره‌های كوتاه‌مدت رشد قابل‌اعتنایی ندارند، افزایش سهم قدرت نهاد دولت در كوتاه‌مدت به معنای كاهش سهم نهادهای مدنی (احزاب، شهروندان و بنگاه‌ها) است. دولت مستقر در ایران نیز در حال حاضر از این قاعده مستثنی نیست و همه نیروی تبلیغاتی، فنی، اقتصادی و سیاسی خود را برای افزایش سهم خود از قدرت موجود به كار گرفته است.

دولت مستقر در ماه‌های اخیر چند حركت مشخص در مسیر یادشده را نشان داده است. یك اقدام محسوس دولت در این راه، ناكام كردن بخش خصوصی در نهادینه كردن «شورای گفت‌و‌گوی بخش خصوصی و دولت» است. دولت برخلاف نص صریح قانون برنامه پنجم توسعه كه 8 وزیر را موظف كرده است در نشست‌های این شورا حاضر شوند، از این كار امتناع می‌كند. علاوه‌بر این، دولت دهم هنوز حاضر نشده است قانون بهبود مستمر فضای كسب‌و‌كار را كه مهر تایید شورای نگهبان را نیز دارد اجرا كند و به تعهدات مندرج در این قانون تن دهد. همچنین در چند ماه سپری‌شده با صدور ده‌ها بخشنامه ارزی و تجاری، آرامش برنامه‌ریزی از فعالان اقتصادی كشور سلب شده‌است.

فشار شدید برای قیمت‌گذاری ارز حاصل از صادرات بخش خصوصی و سدگذاری برای فعالیت صادركنندگان با هدف وادار كردن بخش خصوصی به فروش ارز براساس قیمت دستوری از دیگر تنگناهایی است كه برای بخش خصوصی ایجاد شده است. ازسوی دیگر، با امساك و اجتناب از دادن آمار تحولات شاخص‌های كلان اقتصادی، نهادهای خصوصی در بی‌خبری نگه داشته شده‌اند. در كنار اینها، زمزمه‌هایی مبنی‌بر اینكه حزب ثروتمندان در برابر دولت ایستادگی می‌كنند نیز شنیده می‌شود كه خطرات اجتماعی آن بر هیچ‌كس پوشیده نیست. در این وضعیت بخش خصوصی چه باید كند؟ چند راهكار در ذیل پیشنهاد می‌شود:

1- بخش خصوصی ایران اكنون در موقعیت بسیار مناسبی برای اثبات توانایی‌های ذاتی خود در برابر نهاد دولت قرار دارد. کاهش قدرت ارزآوری دولت از راه فروش نفت خام و اتکای این نهاد به درآمد ارزی حاصل از صادرات بخش خصوصی از طرف دیگر یک واقعیت تمام عیار از ادعای یاد شده است. نهاد دولت با کاهش درآمد نفت چاره‌ای جز اتكای بیشتر به نهادهای خصوصی (خانواده و بنگاه‌ها) ندارد تا از طریق مالیات‌گیری، اداره کشور را ممکن سازد.

بخش خصوصی ایران باید این موضوع را درک کرده و در شناخت موقعیت تازه‌اش تلاش کند و این را به باورهای خویش بیفزاید. روزگاری که نهاد دولت به جلب نهادهای خصوصی نیازی نداشت دست کم الان سپری شده است.

2- نقطه ضعف و پاشنه آشیل نهادهای مدنی ایران به ویژه بنگاه‌ها در همه دهه‌های اخیر عدم توجه به تبدیل قدرت است. نهادهای خصوصی ایران در تبدیل قدرت اقتصادی به قدرت اجتماعی و قدرت فرهنگی و سیاسی، ضعف مفرط دارند. به این معنی که اندازه قدرت خود را در برابر اندازه قدرت نهاد دولت ناچیز پنداشته و هرگز در مسیر تبدیل قدرت قرار نگرفته‌اند. این ضعف بخش خصوصی می‌تواند با توجه دقیق و دلسوزانه به دو نیروی «رسانه» و «کارشناسی» برطرف شود.

بخش خصوصی ایران باید در یک اقدام مبتنی بر حفظ و گسترش منافع جمعی و ملی رسانه‌های خود را داشته باشد یا از رسانه‌های هم مسیر به صورت جدی حمایت کند. تا زمانی که هزینه‌های رسانه‌های دیداری و شنیداری توسط نهادهای غیرخصوصی تامین می‌شود، آنها چیزی را به شهروندان منتقل می‌کنند که نهاد دولت می‌خواهد.

خالی بودن دست بخش خصوصی از برنامه‌ریزی مستقل و مبتنی بر شناخت دقیق از توانایی‌ها و خواست‌های خود در ده‌ها شبکه رادیو و تلویزیونی باید روزی برطرف شود. همچنین، نهاد خصوصی در ایران در همکاری و استفاده از نیروی کارشناسی در حوزه‌های گوناگون از جمله اقتصاد برای مهیا کردن برنامه‌های توسعه، تاسیس نهادهای موثر مثل سازمان آمارگیری و مطالعات کلان گام‌های کوچکی برداشته است که باید تعمیق شود.

يکشنبه 1/11/1391 - 16:18
اهل بیت
شهادت، عشق است. فرزند غایبش را سر سلامت بگویید و باران اشکتان را در بی‏شکیبی انتظار، بهانه سازید!
* * * *
نه همین جای تو در سامره تنها باشد / که به دلهای محبان تو جای تو بود
* * * *
شیعه را خاک غم بر سر می‏باید و بازار دل، تا ابد سیاه‏پوش و آسمان دین را باران باران و اشک و اشک!
* * * *
وقتی امامی می‏رود، نیمه‏ای از عشق امتش را با خود به خاک می‏برد...
* * * *
شهادت امام حسن عسکری علیه السلام بهار جوشش خون شیعه است در غم غیبت
* * * *
مولای غایب غریبم! سرسلامت باد ما را در غم بابای شهیدت پذیرا باش؛ ای غمگین‏ترین شیعه در عصر غیبت!
* * * *
دیده گریان نشود روز جزا در محشر / هر که گریان به جهان بهر عزای تو بود، شهادت امام عسكری علیه السلام تسلیت باد
* * * *
ردپاهای گمشده‏ی ما، مسافران طوفانند که پی عطر تو می‏گردند
* * * *
مگر حرمت را بر آسمان هفتم بنا کرده‏اند که این همه ابر بارانی، بر شانه ما می‏گیرند؟
* * * *
فرسنگها سنگ را به شوق زیارت حرمت، با بادها می‏دوم و با رودها آواز می‏خوانم؛ شاید در پای تو کبوترانه بمیرم
* * * *
ولی حق حسن العسکری علیه السلام ای آن که قضا /  مجری امر تو و بنده رای تو بود، شهادتش تسلیت باد
يکشنبه 1/11/1391 - 16:6
اهل بیت
عیادت ابى سهل نوبختى
در كتاب ((غیبت)) شیخ طوسى رحمة الله آمده است:
ابى سهل اسماعیل بن على نوبختى گوید: خدمت امام حسن عسكرى علیه السلام مشرف شدم. حضرتش در اثر سم جفا بسترى شده بود.
آن بزرگوار به ((عقید)) خادم خود - كه امام هادى علیه السلام را خدمت نموده و حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام را پروریده بود - امر نمود تا آب مصطكى بجوشاند.
صقیل، مادر حضرت حجت علیه السلام آن آب را براى امام آورد و كاسه را به دست آن حضرت داد. خواست بیاشامد، دست مباركش لرزید و كاسه به دندانهاى ثنایاى نازنینش خورد و كاسه را بر زمین نهاد و به عقید فرمود: وارد این اتاق شو، كودكى در حال سجده است او را نزد من بیاور.
عقید گوید: داخل شدم، دیدم كودكى سر به سجده نهاده و انگشت سبابه را به سوى آسمان بلند كرده است، بر آن حضرت سلام كردم به من جواب داد، چون نماز را تمام كرد، عرض كردم: مولاى من، شما را مى خواند.
گوید: مادرش صقیل آمد و دستش را گرفت و نزد پدرش امام حسن عسكرى علیه السلام آورد.
ابوسهل گوید: چون آن كودك به خدمت پدر بزرگوار رسید سلام كرد. نگاه كردم بر او و دیدم رنگ مبارك روشنى دارد كه از نور مى درخشد و موى سرش به هم پیچیده و مجعّد و مابین دندان هایش گشاده است.
همین كه نظر حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام بر آن بزرگوار افتاد گریست و فرمود:
اى سید اهل بیت خود! به من آب بده همانا من به سوى پروردگار خود مى روم یعنى وفاتم نزدیك شده است.
نور دیدگان حضرت حسن عسكرى علیه السلام آن كاسه آب مصطكى را به دست گرفت و كنار لب هاى آن حضرت قرار داد و پدر بزرگوارش را سیراب كرد، چون آب را آشامید فرمود: مرا براى نماز مهیا كنید.
پس در كنار آن حضرت دستمالى افكندند و آن طفل پدر خود را وضو داد.
آنگاه امام حسن عسكرى علیه السلام به او فرمود:
ابشر یا بنى! فاءنت صاحب الزمان و اءنت المهدى و اءنت حجّة الله على اءرضه و اءنت ولدى و وصیّى.
مژده باد تو را اى فرزندم! تویى صاحب الزمان، تویى مهدى و حجت خود بر روى زمین و تویى پسر من و وصى من تویى محمد بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام.
پدر توست رسول خدا صلى الله علیه و آله و تویى خاتم ائمه طاهرین. بشارت داد به تو رسول خدا صلى الله علیه و آله و به نام و كنیه داد. و این عهدى است بر من از پدرم از پدران طاهرین علیهم السلام.
آنگاه روح مقدسش به عالم قدس پرواز نمود.
وفات آن حضرت به اتفاق اكثر محدّثین در هشتم ماه ربیع الاول واقع شده است، چنانچه در ((ارشاد)) شیخ مفید و در ((روضه)) نیشابورى است.
حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام در اول ربیع الاول مریض شد و در هشتم آن ماه سال دویست و شصتم هجرى دنیا را مفارقت كرد. و از عمر شریف آن حضرت 28 یا 29 سال گذشته بود و مدت امامت آن حضرت قریب شش سال بود.
امام حسن عسكرى علیه السلام را جانشینى جز امام غائب حضرت بقیّة الله الاءعظم امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف نبود و آن را مخفى مى داشت، چون خلیفه وقت مى كوشید آن حضرت را به دست آورد.
شهر سامرّا و خبر شهادت پیشواى نور
در ((روضة الواعظین)) نیشابورى آمده است:
چون خبر وفات امام حسن عسكرى علیه السلام منتشر شد، سامرّا یكپارچه ضجّه و ناله گشت. بازارها تعطیل شد و همه بر جنازه شریفه حضرتش ‍ حاضر شدند.
سامرّا مانند قیامت بود، بنى هاشم، بنى عباس، وزراء، امرا، قضات و تمام مردم جنازه آن حضرت را تشییع كردند و جنازه شریفش از بامداد تا شامگاه در سر دست مردم بود.
ابى عیسى، به بنى هاشم، بنى عباس و قضات نشان مى داد كه ببینند حضرتش به اجل خود از دنیا رفته است. جنازه مطهر را با ناله و شیون آوردند و در خانه خود حضرت، كنار پدر بزرگوارش دفن نمودند.
آن روضه مباركه ملجاء ملهوفین و ملاذ مضطرین و مظهر فیوضات و كرامات و محل استجابت دعوات شد.
حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام فرمود:
قبرى بسرّ من راءى اءمان لاءهل الجانبین.
قبر من در سر من راءى امان است از براى اهل دو جانب از بلادها و عذاب خدا.
علامه مجلسى رحمة الله اهل دو جانب را شیعه و سنى معنا كرده است كه بركت و فیض آن حضرت دوست و دشمن را احاطه نموده است.
یا اءرض مورى حزناو یا سماء انفطرىو انكسفى یا شمس فىرزء الاءمان العسكرىشهید اول در كتاب ((دروس)) روایت فوق را این گونه نقل مى نویسد:
ابوهاشم جعفرى مى گوید: روزى امام حسن عسكرى علیه السلام به من فرمود:
قبرى بسرّ من راءى امان لاءهل الجانبین.
قبر من در سامرّا براى هر دو گروه - یعنى دوست و دشمن - امان است. (99)
شهادت پیشواى نور به روایت شیخ صدوق رحمة الله
ابن بابویه و دیگران این گونه روایت كرده اند: مردى از اهل قم گفت:
روزى در مجلس عبیدالله بن خاقان - كه از جانب خلفا والى اوقاف و صدقات بود - در قم حاضر شدم وى نهایت عداوت نسبت به اهل بیت علیهم السلام داشت. در مجلس او از احوال سادات علوى كه در سامرّا بودند و از مذهب آنها، صلاح و فساد و قرب و منزلت آنها نزد خلیفه سخن به میان آمد.
احمد بن عبیدالله گفت: من در سامرّا از سادات علوى كسى را ندیدم مانند حسن بن على عسكرى علیهماالسلام در علم و زهد، ورع و زهادت، وقار و مهابت، عفت و حیا و شرف و قدر و منزلت نزد خلفا، امرا، سادات و سایر بنى هاشم برتر باشد او را بر پیران مقدم مى داشتند و صغیر و كبیر ایشان بر او تعظیم مى نمودند.
همچنین وزرا و امرا و سایر اهل لشكریان و اصناف خلق در اعزاز و اكرام او دقیقه اى فرونمى گذاشتند.
روزى در بالاى سر پدر خود در دفترش ایستاده بودم، ناگاه دربانان و خدمتكاران دویدند و گفتند: ابن الرضا در خانه ایستاده است.
پدرم به صداى بلند گفت: به او رخصت دهید و او را به مجلس در آورید.
ناگاه دیدم مردى گندم گون، گشاده چشم، خوش قامت، نیكوروى و خوش بدن وارد شد. او در اول سن جوانى بود، در او مهابت و جلالتى عظیم مشاهده كردم.
هنگامى كه نظر پدرم بر او افتاد از جاى بلند شد و به استقبال او شتافت. من هرگز ندیده بودم كه پدرم چنین كارى را نسبت به احدى از بنى هاشم یا امراى خلیفه یا فرزندان او بكند.
چون نزدیك او رسید، دست در گردن او افكند و دست هاى او را بوسید و دست او را گرفت و در جاى خود نشانید و به ادب در خدمت او نشست و با او سخن مى گفت و از روى تعظیم او را به كنیت خطاب مى نمود و جان خود و پدر و مادر خود را فداى او مى كرد، من از مشاهده این احوال تعجب مى كردم.
ناگاه دربانان گفتند: موفق (100) - كه خلیفه آن زمان بود - مى آید و قاعده چنان بود كه چون خلیفه به نزد پدرم مى آمد، پیشتر حاجبان و یساولان و خدمتكاران مخصوص او مى آمدند و از نزدیك پدرم تا در درگاه دو صف مى ایستادند تا آن كه خلیفه مى آمد و بیرون مى رفت و با وجود استماع آمدن خلیفه باز پدرم رو به او داشت و با او سخن مى گفت تا آن كه غلامان مخصوص او پیدا شدند.
پدرم گفت: فداى تو شوم! اكنون اگر خواهى برخیز و به غلامان خود دستور داد كه او را از پشت صف مردم ببرید كه نظر یساولان بر آن حضرت نیفتد، باز پدرم برخاست او را تعظیم كرد و میان پیشانیش را بوسید و او را روانه كرد و به استقبال خلیفه رفت.
از حاجبان و غلامان پدر خود پرسیدم: این مرد كه بود كه پدرم این قدر مبالغه در اعزاز و اكرام او نمود؟
گفتند: او مردى است از اكابر عرب و حسن بن على نام دارد و معروف است به ابن الرضا.
پس تعجب من زیاد شد و در تمام آن روز در فكر و تحیر بودم. چون شب پدرم به عادتى كه داشت بعد از نماز شام و خفتن نشست و مشغول دیدن كاغذها و عرایض مردم شد كه در روز به خلیفه عرض نماید، من نزد او نشستم.
پرسید: حاجتى دارى؟
گفتم: بلى، اگر رخصت فرمایى سوال كنم.
چون رخصت داد، گفتم: اى پدر! آن مردى كه امروز بامداد در تعظیم و اكرام او مبالغه را از حد گذرانیدى و جان خود و پدر و مادر خود را فداى او مى كردى كه بود؟
گفت: اى فرزند! این، امام رافضیان است.
پس ساعتى ساكت شد و گفت: اى فرزند! اگر خلافت از بنى عباس به بیرون رود كسى از بنى هاشم به غیر آن مرد مستحق آن نیست. زیرا كه او سزاوار خلافت است به سبب اتصاف به زهد و عبادت، فضل و علم، كمال و عفت نفس، شرافت نسب و علو حسب و سایر صفات كمالیه. اگر مى دیدى پدر او را، مردى بود در نهایت شرف و جلالت و فضیلت و علم و فضل و كمال.
آن گاه كه این سخنان را از پدرم شنیدم، خشم من زیاده گردید و تفكر و تحیر من افزون شد. بعد از آن پیوسته از مردم تفحص احوال او مى نمودم. پس ‍ وزرا و كتّاب و امرا و سادات و علویان و سایر مردم جز تعریف و توصیف و فضل و جلالت و علم و بزرگوارى او نشنیدم، همه او را بر بنى هاشم تفضیل و تقدیم مى دادند و مى گفتند كه او امام شیعیان است.
پس قدر و منزلت او در نظر من عظیم شد و رفعت و شاءن او را دانستم، زیرا كه دوست و دشمن به غیر نیكى او چیزى نشنیدم.
پس مردى از اهل مجلس از او سوال كرد كه حال برادرش جعفر چگونه بود؟
گفت: جعفر كیست؟ كسى از حال او سوال كند یا نام او را با نام امام حسن مقرون گرداند؟ جعفر مردى فاسق و فاجر و شراب خوار و بدكردار بود مانند او كسى در رسوایى و بى عقلى و بدكارى ندیده بودم.
آن گاه جعفر را مذمّت بسیار كرد، باز به ذكر احوال آن حضرت برگشت و گفت: به خدا سوگند! در هنگام وفات حسن بن على حالتى بر خلیفه و دیگران عارض شد من گمان نداشتم كه در وفات هیچ كس چنین شود.
این واقعه چنان بود كه روزى براى پدرم خبر آوردند كه ابن الرضا رنجور شده، پدرم به سرعت به نزد خلیفه رفت و خبر را او داد. خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه كرد. یكى از ایشان نحریر خادم بود كه از محرمان خاص خلیفه بود. امر كرد ایشان را كه پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند و بر احوال آن حضرت مطلع گردند و طبیبى را مقرر كرد كه هر بامداد و واپسین نزد آن حضرت برود و از احوال او مطلع باشد.
بعد از دو روز براى پدرم خبر آوردند كه مرض آن حضرت سخت شده و ضعف بر او مستولى گردیده است.
بامداد پدرم سوار بر مركب شد و نزد آن حضرت رفت و به اطبّا دستور داد كه از خدمت آن حضرت دور نشوید و قاضى القضاة را طلبید و گفت: ده نفر از علماى مشهور را حاضر گردان كه پیوسته نزد آن حضرت باشند.
این ملاعین اینها را براى آن مى كردند كه آن زهرى كه به حضرتش داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند كه آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته است.
پیوسته آنان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آن كه بعد از گذشت چندروز از ماه ربیع الاول آن امام مظلوم از دار فانى به سراى باقى رحلت نمود و از جور ستمكاران و مخالفان رهایى یافت.
هنگامى كه خبر وفات آن حضرت در شهر سامرّا منتشر شد، قیامتى برپا شد، از همه مردم صداى ناله و فغان و شیون بلند گردید. خلیفه لعین در تفحّص فرزند سعادتمند آن حضرت در آمد. جمعى را فرستاد كه بر دور خانه آن حضرت حراست نمایند و همه حجره ها را تفحّص نمایند، شاید كه آن حضرت را بیابند و زنان قابله را فرستاد كه كنیزان آن حضرت را بازجویى كند كه مبادا حملى در ایشان باشد.
یكى از زنان گفت: یكى از كنیزان حضرتش را احتمال حملى است.
خلیفه نحریر خادم را بر او موكل گردانید كه بر احوال او مطّلع باشد تا صدق و كذب آن سخن ظاهر شود.
بعد از آن متوجه تجهیز حضرتش شد، همه بازارها تعطیل شدند، صغیر و كبیر و ضیع و شریف خلایق در تشییع جنازه آن برگزیده خالق جمع آمدند. پدرم - كه وزیر خلیفه بود - با سایر وزرا و نویسندگان و اتباع خلیفه و بنى هاشم و علویان به تجهیز آن امام زمان حاضر شدند. در آن روز سامرّا از كثرت ناله و شیون و گریه مردم مانند صحراى قیامت بود.
چون از غسل و كفن آن جناب فارغ شدند، خلیفه، ابوعیسى را فرستاد كه بر آن جناب نماز گزارد. چون جنازه آن جناب را براى نماز بر زمین گذاشتند، ابوعیسى به نزدیك جنازه شریف حضرت آمد و كفن را از روى مبارك آن حضرت دور كرد و براى رفع تهمت خلیفه، علویان، هاشمیان، امرا، وزرا، نویسندگان، قضات، علما و سایر اشراف و اعیان را نزدیك طلبید و گفت: بیایید و ببینید این حسن بن على فرزندزاده امام رضا علیه السلام است كه بر فراش خود به مرگ خود مرده است و كسى آسیبى به او نرسانیده است و در مدت مرض او اطّبا، قضات، معتمدان و عدول حاضر بوده اند و بر احوال او مطّلع گردیده اند و بر این معنى شهادت مى دهند.
آن گاه پیش ایستاد و بر آن حضرت نماز خواند و بعد از نماز، حضرت را در كنار پدر بزرگوار خود دفن كردند و بعد از آن، خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد. زیرا كه شنیده بود كه فرزند حضرت بر عالم مستولى خواهد شد و اهل باطل را منقرض خواهد كرد، هر چند تفحص ‍ كردند چیزى از آن حضرت نیافتند و آن كنیز را كه گمان حمل به او برده بودند تا دو سال تفحص احوال او مى كردند و اثرى ظاهر نشد.
پس موافق مذهب اهل سنت میراث آن حضرت را میان مادر و جعفر - كه برادر آن جناب بود - قسمت كردند و مادرش دعوى كرد كه من وصى اویم و نزد قاضى به ثبوت رسانید. باز خلیفه در تفحص فرزند آن جناب بود و دست از تجسس برنمى داشت.
پس جعفر به نزد پدر من آمد و گفت: مى خواهم منصب برادرم را به من تفویض نمایى، من تقبل مى نمایم كه هر سال دویست هزار دینار طلا بدهم.
پدرم از استماع این سخن در خشم آمد و گفت: اى احمق! منصب برادر تو منصبى نیست كه به مال و تقبل تو آن را گرفت و سال ها است كه خلفا شمشیر كشیده اند و مردم را مى كشند و زجر مى نمایند كه از اعتقاد امامت پدر و برادر تو برگردند و نتوانستند. اگر تو نزد شیعیان مرتبه امامت دارى همه به سوى تو خواهند آمد و تو را احتیاج به خلیفه و دیگرى نیست، و اگر نزد ایشان مرتبه ندارى خلیفه و دیگرى نمى توانند این مرتبه را براى تو تحصیل كنند.
پدرم با این سخن، خفّت عقل و سفاهت و عدم دیانت او را دانست. دستور داد كه او را دیگر به مجلس راه ندهند و بعد از آن به مجلس پدرم راه نیافت تا پدرم از دنیا رفت و هنوز خلیفه در جست و جوى آن جناب است كه بر آثار او مطّلع نمى شود و دست بر او نمى یابد.
ابن بابویه به سند معتبر از ابوالادیان روایت كرده است:
ابوالادیان گوید: من خدمتكار حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام بودم، نامه هاى آن جناب را به شهرها مى بردم، روزى آن حضرت در دوران همان بیمارى كه در اثر آن به عالم بقا رحلت فرمود، مرا طلبید و نامه اى به مداین نوشت و فرمود:
بعد از پانزده روز باز داخل سامرّا خواهى شد و صداى شیون از خانه من خواهى شنید و مرا در آن وقت غسل مى دهند.
ابوالادیان گوید: اى سید! هرگاه این واقعه هایله رو دهد، امر امامت با كیست؟
فرمود: هر كه جواب نامه هاى مرا از تو طلب كند، او بعد از من امام است.
گفتم: علامتى دیگر بفرما.
فرمود: هر كه بر من نماز خواند، او جانشین من خواهد بود.
گفتم: علامتى دیگر بفرما.
فرمود: هر كه بگوید كه در همیان چه چیز است، او امام شماست.
ابوالادیان گوید: مهابت حضرت مانع شد كه بپرسم كه كدام همیان.
سپس من بیرون آمدم و نامه ها را به اهل مداین رسانیدم و جواب ها را گرفته، برگشتم. چنانچه حضرتش فرموده بود، بعد از پانزده روز داخل سامرّا شدم و صداى نوحه و شیون از منزل منور آن امام مطهر بلند شده بود. چون به در خانه آمدم، جعفر را دیدم كه بر در خانه نشسته و شیعیان بر گرد او حلقه زده اند و او را تعزیت به وفات برادر و تهنیت به امامت خود مى گویند.
من با خودم گفتم: اگر این امام است، امامت نوع دیگر شده است. این فاسق كى اهلیّت امامت دارد؟ زیرا كه پیشتر او را مى شناختم كه شراب مى خورد، قمار مى باخت و طنبور مى نواخت.
پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم و هیچ سوال از من نكرد، در این حال عقید خادم بیرون آمد و به جعفر خطاب كرد كه برادرت را كفن كرده اند بیا و بر او نماز بخوان.
جعفر برخاست و شیعیان با او همراه شدند، چون به صحن خانه رسیدیم، دیدیم كه حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام را كفن كرده بر روى نعش  گذاشته اند.
جعفر پیش ایستاد كه بر برادر اطهر خود نماز بخواند، چون خواست كه تكبیر گوید، كودكى گندم گون، پیچیده موى و گشاده دندانى مانند پاره ماه از اندرون خانه بیرون آمد و رداى جعفر را كشید و گفت:
اى عمو! كنار بایست كه من به نماز خواندن بر پدر خود از تو سزاوارترم.
جعفر كنار ایستاد و رنگش متغیر شد. آن كودك پیش ایستاد و بر پدر بزرگوار خود نماز خواند و آن جناب را در كنار امام هادى علیه السلام دفن كرد و متوجه من شد و فرمود:
اى بصرى! جواب نامه را بده كه با توست.
من پاسخ نامه را تسلیم كردم و با خودم گفتم: دو نشان از آن نشانه كه حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام فرموده بود، ظاهر شد و یك علامت مانده است. بیرون آمد حاجز وشّاء به جعفر گفت: براى آن كه حجت بر او تمام كند كه او امام نیست، گفت: آن كودك كى بود؟
جعفر گفت: والله! من هرگز او را ندیده بودم و نمى شناختم.
در این حالت جماعتى از اهل قم آمدند و از احوال حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام پرسیدند.
چون دانستند كه وفات یافته است، پرسیدند: امامت با كیست؟
مردم اشاره به سوى جعفر كردند. آنان نزدیك رفتند و تعزیت و تهنیت دادند و گفتند: با ما نامه ها و اموالى است بگو كه نامه ها از چه جماعت است و مال ها چه مقدار است تا تسلیم نماییم.
جعفر برخاست و گفت: مردم از ما علم غیب مى خواهند.
در آن حال خادم از جانب حضرت صاحب الامر علیه السلام بیرون آمد و گفت: با شما نامه فلان شخص و فلان و فلان هست و همیانى هست كه در آن هزار اشرفى است و در آن میان، ده اشرفى است كه طلا را روكش ‍ كرده اند.
آن ها نامه ها و مال ها را تسلیم كردند و گفتند: هر كه تو را فرستاده است كه این نامه ها و مال ها را بگیرى، او امام زمان است و مراد امام حسن عسكرى علیه السلام همین همیان بود.
جعفر نزد معتمد - كه خلیفه به ناحق آن زمان بود - رفت و این واقعه را نقل كرد.
معتمد خدمتكاران خود را فرستاد كه صیقل كنیز حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام را گرفتند كه آن كودك را به ما نشان بده.
او انكار كرد و براى رفع مظنه آنان گفت: من از آن حضرت حملى دارم به این سبب او را به ابن ابى الشوارب قاضى سپردند كه چون فرزند متولد شود بكشند.
ناگاه در همان دوران عبدالله بن یحیى وزیر مرد و صاحب الزنج در بصره خروج كرد و ایشان به حال خود درماندند و كنیز از خانه قاضى به خانه خود آمد.
همچنین به سند معتبر از محمد بن حسین این گونه روایت كرده است:
حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام در روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هجرى به هنگام نماز بامداد به سراى باقى رحلت فرمود و در همان شب نامه اى بسیار به دست مبارك خود به اهل مدینه نوشته بود.
در آن هنگام نزد حضرت فقط كنیز آن جناب - به نام صیقل و غلام آن جناب به نام عقید - حاضر بودند. آن كسى كه مردم بر او مطلع نبودند، حضرت صاحب الامر علیه السلام بود.
عقید گوید: در آن وقت حضرت امام حسن علیه السلام آبى طلبید كه با مصطكى جوشانیده بودند و خواست كه بیاشامد، چون حاضر كردیم فرمود: اول آبى بیاورید كه نماز بخوانم.
چون آب آوردیم، دستمالى در دامن خود گسترد، وضو ساخت و نماز بامداد را ادا كرد. وقتى كاسه آب مصطكى را - كه جوشانیده بودند - گرفت بیاشامد، از غایت ضعف و شدت مرض، دست مباركش مى لرزید و كاسه بر دندان هاى شریف مى خورد. چون آب را آشامید و ((صیقل)) قدح را گرفت روح مقدسش به عالم قدس پرواز نمود.
شهادت آن حضرت به اتفاق اكثر محدّثان و مورّخان در هشتم ماه ربیع الاول سال دویست و شصتم هجرت بود.
شیخ طوسى رحمة الله در كتاب ((مصباح)) ماه مذكور را نیز گفته است و اكثر علما گفته اند كه شهادت آن حضرت در روز جمعه بود. بعضى روز چهارشنبه و بعضى روز یك شنبه نیز گفته اند.
از عمر شریف آن حضرت بیست و نه سال گذشته بود، بعضى بیست و هشت نیز گفته اند و مدت امامت آن حضرت نزدیك به شش سال بود.
ابن بابویه و دیگران گفته اند: معتمد، آن حضرت را با زهر شهید كرد.
در كتاب ((عیون المعجزات)) آمده است:
احمد بن اسحاق گوید: روزى به خدمت امام حسن عسكرى علیه السلام رفتم.
حضرت فرمود: حال شما و شك و ریب مردم در مورد امام بعد از من چگونه است؟
گفتم: اى فرزند رسول الله! چون خبر ولادت سید ما و صاحب ما در قم به ما رسید صغیر و كبیر شیعیان قم به امامت آن جناب معتقد شدند.
حضرت فرمود: مگر نمى دانى كه هرگز زمین خالى از حجّت خدا نخواهد بود؟
------------------------------------------------------------------------
1-قطره اى از دریاى فضائل اهل بیت علیهم السلام، ج 2، ص 769، به نقل از بحار: ج 102، ص 59، ح 1.
2-موفق برادر خلیفه و سپهسالار او بوده و خلیفه در آن زمان المعتمد على الله بود. رجوع شود به بحارالانوار: ج 50، ص 326.
------------------------------------------------------------------
حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی ربانی خلخالی
يکشنبه 1/11/1391 - 15:59
اهل بیت
امام عسكرى علیه السلام سفرى از مدینه به شام، رى و قم كرده و قرآنى به دست خط حضرت على بن ابى طالب علیهماالسلام در این سفر حمایل كرده بود. وقتى حضرتش به لواسان نزول اجلال فرمود، در آنجا اعلامیه اى صادر كرد كه باید تمام مسلمانان جهان مساجد بسیارى بسازند.
به قدرى این فرمان اثر بخشید كه در یك روز 70 مسجد بنا كردند، از آنجا به بغداد تشریف برد و چون به شهر سامرّا رسید، معتصم عباسى از نیروى ارتش نیرومند آن حضرت بیمناك شد و قرار شد سان قشون بدهند و ارتش ‍ را رژه ببیند - معتصم فرمان داد هر یك از سربازانش از محل حركت خود كیسه خاكى بردارند و در ایستگاه و محل توقف روى هم بریزند این خاك تپه عظیم شد -.
حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام هم فرمود: تو هم از قشون ما سانى ببین و نیروى آسمانى خود را بین آسمان و زمین نشان او داد.
بسیارى با خلیفه این دو عسكر را دیدند و وجه تسمیه عسكریین از او بود.
حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام در نظر درباریان و رجال دولت خلفاى عباسى، اشراف و اعیان حجاز و عراق و ایران و ذرارى و فرماندهان بنى عباس همه جا محترم و گرامى بود. او داراى علم و زهد، پارسایى و بزرگ منشى، سخاوت و سطوت، سیادت و هیبت و عظمت خاصى بوده است.
مسافرت حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام به ایران و عراق مردم را متوجه خاندان آل على و سیادت بنى فاطمى كرد.
عبیدالله بن خاقان مكارم اخلاقى او را مى ستاید:
اگر خلافت از خاندان عباسى خارج مى شد، هیچ كس جز امام حسن عسكرى علیه السلام لایق و سزاوار آن مقام و منصب نبوده، او برازنده زعامت و امامت بوده، او در علم متفرد و در تفسیر قرآن متخصص و اهمیتى به سزا در این فن داشت.
تفسیر منسوب به امام حسن عسكرى علیه السلام اگرچه ناقص مانده، ولى از مهمترین تفاسیر قرآن است. او ملجاء و پناه شیعیان و فرقه امامیه، سازمانى در عراق، ایران، حجاز، مصر و اسپانیا داشته كه هسته مركزى آن ها در سامرّا و چرخ آن بر محور وجود امام یازدهم مى چرخد.
مردم مسلمان كه از هشتصد میلیون مى گذشت از اطراف عالم براى اخذ مسائل دینى خود كتبا و شفاها یا به وسیله نمایندگان به حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام مراجعه مى كردند، در حلم و بردبارى، گذشت بى مانندى داشت.
با آن همه اذیت و آزار كه معتمد خلیفه عباسى به آن حضرت كرد، وقتى خواست كه دعایى در حق او بفرماید، امام حسن عسكرى علیه السلام مضایقه از این درخواست نكرد.
امام یازدهم از گناه غلامان - كه لغزش مى كردند و مرتكب خلافى مى شدند - به زودى مى گذشت و به آنها احسان فراوان مى كرد، همیشه سعى داشت از آلام و اسقام آنها بكاهد.
آن گونه كه پیشتر بیان شد، آن حضرت زاهدترین و عابدترین مردم عصر بود، مانند اجداد كبارش به عبادت و بندگى مى پرداخت، روزها در حال روزه و شب ها در حال نماز مى گذرانید.
آن حضرت كم مى گفت و بسیار مى شنید. گوش به حوائج مردم مى داد و بسیار به آنها مى بخشید كه در رحلتش شهر سامرّا یكپارچه گریه و ضجه گردید. تمام مردم از خوان نعمتش برخوردار شده بودند، هر كسى شرفیاب مى شد و حیا مى كرد عرض حاجت كند، قبل از عرض تقاضا مى فرمود: او را اكرام و انعام نمایند.
تقاضاى ارباب حوائج را قبل از اظهار برمى آورد و این كار عادى روزانه او بود.
محمد بن على عباسى سر راه به او برخورد، اظهار تنگدستى كرد.
امام حسن عسكرى علیه السلام به غلام خود فرمود: هرچه دارى به او بده، صد دینار طلا به همراه داشت به او بخشید.
ابویوسف قصیر عباسى گفت: خداوند به من اولادى داده كه براى مخارج او در عسرت بودم و آنچه به دربار خلفاى عباسى مى رفتم و به رجال و اشراف آن نامه مى نوشتم، همه مرا فراموش مى كردند، حق داشتند زیرا همه مست شهوات بودند و اگر منطق شهوتى پیش مى آمد، توجه بخصوصى مى كردند، چون به طرف خانه امام حسن عسكرى علیه السلام رفتم بدون معطلى بسته اى به من داد كه چهارصد دینار داشت و كلیه حوائج من برآورده شد.
امام حسن عسكرى علیه السلام براى على به جعفر همیانى دویست هزار دینار در دو دفعه فرستاد تا به اصحاب و یارانش تقسیم كند.
امام حسن عسكرى علیه السلام به زبان هاى زنده ملل اسلامى آن روز سخن مى گفت و همه تعجب مى كردند، حضرتش در حل مشكلات مسائل با چینى، ژاپنى، افغانى، ترك و هندى به زبان خودشان سخن مى گفت.
حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام از شش سال امامتش سه سال در زندان بود و در تمام این مدت با خوش صورتى و خوش اخلاقى و دانش و زهد با مردم ملاقات مى كرد و از این جهت كه همیشه به عبادت و حسن معاشرت مى پرداخت، مورد احترام وزراى عباسى - كه اكثر ایرانى بودند - قرار گرفت، چنان كه هنگامى كه پس از شهادت پدر از خانه بیرون آمد، الموفق ولیعهد عباسى حضرتش را در آغوش گرفت و او را بوسید.
هنگامى كه زندانى بود، زندانبان او صالح بن وصیف دو غلام شریر بر او موكل ساخت تا شاید زجرش دهند و بكشند.
ولى آن دو غلام در نتیجه معاشرت با آن حضرت مومن و روزه دار شده بودند و ترس عجیبى از وى در دلشان راه یافته بود و مى گفتند: این زندانى روزها روزه مى گیرد و شب ها تا بامداد عبادت خدا مى كند و با كسى سخن نمى گوید.
مى نویسند: علم آن حضرت به اندازه اى بود كه یعقوب اسحاق كندى عالم شهیر و فیلسوف كبیر عرب - كه حكیم ابونصر فارابى شاگرد مكتب وى بوده است - در مباحثه آن حضرت درمانده گشت و كتابى را كه در تناقض ‍ قرآن نوشته بود سوزانید.
متوكّل عباسى به مردى طبیعى مسلك گفت: برو به نزد امام حسن عسكرى علیه السلام و بدان كه وى داناترین افراد جهان است و در زیر آسمان یگانه است.
علماى بزرگ مسیحى كه معاصرش بودند چنان متوجه دانش و كرامات او شده بودند كه او را مسیح مى پنداشتند.
آن حضرت گندم گون، گشاده چشم، خوش صورت، بلندقامت و نیكواندام بود.
عبدالله خاقان وزیر متوكّل عباسى با تكبر بسیارى كه داشت هر وقت امام را مى دید برمى خاست و بر مسند وزارت خود مى نشانید و همواره در موقع گفت و گوى با آن حضرت تكیه كلامش جمله (پدر و مادرم فداى تو باد) بود و مى گفت: در سامرّا كسى را چون آن حضرت ندیده ام.
آن حضرت عابدترین و داناترین مردم روزگار خود و پیوسته عابد و روزه دار بود.
به پدرش شباهت تامّى داشت و همه كس براى احترامش برپا مى خاست، یا اگر سوار بود فرود مى آمد، آن حضرت حتى دشمنان خود را دعا مى كرد و شب ها را به دعا و مناجات سپرى مى ساخت. بسیار بخشنده بود و هر گاه سائلى بر او سر راه مى گرفت، هرچه داشت به او مى داد. دو مرتبه براى مردم نیازمند به نام على بن جعفر دویست هزار دینار فرستاد، ولى او براى آن كه امام را دشمنانش ضرر نرسانند، آن وجه را پس فرستاد.
پسر عبدالله خاقان مى گفت: من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم مى پرسیدم و پیوسته همه مردم را نسبت به او فروتن و معترف به بزرگواریش مى یافتم.
آن جمله علاوه بر آن كه با مردم كمتر معاشرت مى كرد. اغلب اوقات نیز از معاشرت با شیعیان خود ممنوع و زندانى بود.
خلیفه او را به مردى به نام نحریر سپرد تا بر او سخت گیرد و سرانجام با صواب دید خلیفه آن را در مكانى به نام ((بركة السباع)) نزد شیران و ددان، انداخت ولى شیران به دور آن حضرت گرد آمدند و حضرت را ضررى نرساندند.
خلیفه چون این بدید بترسید و آن حضرت را آزاد كرد.
در نزدیك سامرّا صومعه اى بود به نام ((دیر العاقول)) بود كه رئیس آن، عاقول نام داشت و بزرگ مسیحیان بود. روزى عاقول به نزد امام حسن عسكرى علیه السلام آمد و اسلام آورد و جامه سفید پوشید.
چون علت مسلمان شدن را از او پرسیدند، پاسخ داد: از امام حسن عسكرى علیه السلام كراماتى دیدم و علاماتى مشاهده كردم كه در مسیح دیده شده بود. از این رو بدو ایمان آوردم.
آن حضرت بسیار بخشنده بود و نیازمندان را پیش از آن كه سوال كنند به قدرى كه دلخواهشان بود، مى بخشید و بى نیازشان مى نمود.
از آن حضرت تفسیر قرآن هم باقى است، نكته قابل توجه این است كه آن حضرت و پدرش امام هادى علیه السلام كمتر خود را آشكار مى كردند و این امر را مقدمه اى براى امام دوازدهم قرار داده بودند تا امر غیبت بعدا در نزد شیعیان امرى عجیب به نظر نرسد.
همان گونه كه پیشتر اشاره شد از جمله سفرهاى امام حسن عسكرى علیه السلام در عصر روز جمعه بود كه به طى الارض خود را از سامرّا به گرگان نزد شیعیان رسانید و به آنان محبت كرد و سوالات ایشان را پاسخ گفت و چشم كور پسر نصر بن جابر را كه یكى از بزرگان بود، بینا ساخت و غروب همان روز نیز به سامرّا برگشت، ولى باید دانست كه حضرت قبلا این طى الارض را با تعیین زمان به شیعیان گرگان، خود خبر داده بود.
حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام در عمر كوتاه خود خدمت بسیارى به عالم اسلام و مسلمین فرمود و در یك مسافرت طولانى خود جنبشى از علم و دین در مردم به وجود آورد كه كمتر نظیر داشت، هنوز در قم، ساوه، شام، و رى صحبت از مآثر حضرت عسكرى علیه السلام است.
------------------------------------------------------------------
حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی ربانی خلخالی
يکشنبه 1/11/1391 - 15:59
اهل بیت
فضایل اخلاقى و كمالات معنوى
فضایل اخلاقى و كمالات معنوى امام حسن عسكرى علیه السلام موجب آن بود كه نه تنها دوستان، بلكه دشمنان نیز به عظمت و بزرگوارى او اعتراف نمایند. حسن بن محمد اشعرى، محمد بن یحیى و برخى دیگر این گونه روایت كرده اند:
احمد بن عبیدالله خاقان متصدى اراضى و خراج قم بود. روزى در مجلس ‍ او سخن از علویان و عقایدشان به میان آمد؛ احمد كه خود از ناصبیان سرسخت و منحرف از اهل بیت علیهم السلام بود، ضمن سخن گفت: من در سامرّا كسى از علویان را همانند حسن بن على بن على الرضا (امام عسكرى علیه السلام) در روش و وقار، عفت و نجابت و فضیلت و عظمت در میان خانواده خویش و میان بنى هاشم، ندیدم و نشناختم. خاندانش او را بر بزرگسالان و محترمان خود مقدم مى داشتند و در نزد سران سپاه و وزیران و عموم مردم نیز همین وضع را داشت. به یاد دارم روزى نزد پدرم بودم، دربانان خبر آوردند ابومحمد ابن الرضا آمده است.
پدرم به صداى بلند گفت: بگذارید وارد شود.
من از این كه دربانان نزد پدرم از امام به كنیه و احترام یاد كردند، شگفت زده شدم؛ زیرا نزد پدرم جز خلیفه یا ولیعهد یا كسى را كه خلیفه دستور داده باشد از او به كنیه یاد كنند، به كنیه یاد نمى كردند؛ آن گاه مردى گندمگون، خوش قامت، خوشرو، نیكواندام، جوان، و با هیبت و جلالت وارد شد.
چون چشم پدرم بر او افتاد برخاست و چند قدم به استقبال رفت. به یاد نداشتم پدرم نسبت به كسى از بنى هاشم یا فرماندهان سپاه چنین كرده باشد. دست بر گردن او انداخت و صورت و سینه او را بوسید، سپس دست او را گرفت و او را بر جاى نماز خود نشانید و خود در كنار و رو به روى او نشست و با او به سخن پرداخت.
در ضمن سخن به او فدایت شوم مى گفت. من از آنچه مى دیدم در شگفت بودم.
ناگاه دربانى آمد و گفت: موفق عباسى آمده است.
معمول این بود كه وقتى موفق مى آمد قبل از او دربانان و نیز فرماندهان ویژه سپاه او مى آمدند و در فاصله در خانه تا مجلس پدرم در دو صف مى ایستادند و به همین حال مى ماندند تا موفق بیاید و برود.
پدرم پیوسته متوجه ابومحمد علیه السلام بود و با او گفت وگو مى كرد تا آن گاه كه چشمش به غلامان مخصوص موفق افتاد در این موقع به آن حضرت گفت: فدایت شوم! اگر مایلید تشریف ببرید.
سپس به دربانان خود گفت: او را از پشت دو صف ببرند تا موفق او را نبیند.
امام برخاست و پدرم نیز برخاست و دوباره دست بر گردن او انداخت و امام رفت.
من به دربانان و غلامان پدرم گفتم: این چه كسى بود كه او را در حضور پدرم به كنیه یاد كردید و پدرم به او چنین رفتارى داشت؟
گفتند: او یكى از علویان است كه به او حسن بن على مى گویند و به ابن الرضا معروف است.
شگفتى من بیشتر شد و پیوسته آن روز، نگران و اندیشمند بودم تا شب شد.
عادت پدرم این بود كه پس از نماز عشا مى نشست و گزارش ها و امورى را كه لازم بود به سمع خلیفه برساند، رسیدگى مى كرد. وقتى نماز خواند و نشست، من رفتم و نشستم. كسى پیش او نبود، پرسید: احمد! كارى دارى؟
گفتم: آرى پدر، اگر اجازه مى دهى بگویم؟
گفت: اجازه دارى.
گفتم: پدر! این مرد كه صبح او را دیدم چه كسى بود كه نسبت به او چنین بزرگداشت و احترام نمودى و در سخنت به او فدایت شوم مى گفتى و خودت و پدر و مادرت را فداى او مى ساختى؟
گفت: پسرم! او امام رافضیان حسن بن على معروف به ابن الرضا است.
آن گاه اندكى سكوت كرد، من نیز ساكت ماندم. سپس گفت: پسرم! اگر خلافت از دست خلفاى بنى عباس بیرون رود، كسى از بنى هاشم جز او سزاوار آن نیست و این به جهت فضیلت و عفت، زهد و عبادت و اخلاق نیكو و شایستگى اوست، اگر پدر او را مى دیدى مردى بزرگوار و بافضیلت را دیده بودى.
با این سخنان، اندیشه و نگرانیم بیشتر وحشتم نسبت به پدرم افزوده شد، و دیگر كار مهمى جز آن نداشتم كه درباره امام پرس و جو كنم و پیرامون او كاوش و بررسى نمایم.
از هیچ یك از بنى هاشم و سران سپاه و نویسندگان و قاضیان و فقیهان و دیگر افراد درباره امام سؤ الى نكردم مگر آن كه او را نزد آنان در نهایت بزرگى و ارجمندى و والایى یافتم و همه از او به نیكى یاد مى كردند و او را بر تمامى خاندان و بزرگان خویش مقدم مى شمردند و بدین گونه مقام امام نزد من عظمت یافت. زیرا هیچ دوست و دشمنى را ندیدم، مگر آن كه در مورد او به نیكى سخن مى گفت و او را مى ستود. (1)
زهد امام علیه السلام
كامل مدنى جهت سؤ ال از مسائلى خدمت امام علیه السلام شرفیاب شد. او مى گوید: وقتى به خدمت آن گرامى وارد شدم دیدم لباس سفید و نرمى بر تن دارند.
نزد خود گفتم: ولى خدا و حجت او لباس نرم و لطیف مى پوشد و ما را به مواسات با برادران فرمان مى دهد و از پوشیدن چنین لباسى بازمى دارد!
امام تبسم نمود و آستین هاى خود را بالا زد. دیدم پلاسى سیاه و خشن در زیر لباس دارند و فرمود:
اى كامل! هذا لله و هذا لكم؛
این (پلاس خشن) براى خداست و این (لباس نرم كه روى آن پوشیده ام) براى شماست.
عبادت امام
امام حسن عسكرى علیه السلام همانند پدران گرامى خود، در توجه به عبادت خدا نمونه بود. هنگام نماز از هر كارى دست مى كشید و چیزى را بر نماز مقدم نمى داشت.
ابوهاشم مى گوید: خدمت امام حسن عسكرى علیه السلام شرفیاب شدم، امام مشغول نوشتن چیزى بود، وقت نماز فرارسید، امام نوشته را كنار گذاشت و به نماز ایستاد...
كیفیت و چگونگى عبادت امام دیگران را به یاد خدا مى انداخت و گاه افراد گمراهى را اساسا عوض مى كرد و به راه مى آورد. وقتى كه امام در زندان صالح بن وصیف، بود برخى از عباسیان از زندانبان خواستند كه بر امام سخت بگیرد. او دو نفر از بدترین ماءموران خود را بر امام گماشت، اما آن دو در اثر معاشرت با امام دگرگون شدند و در عبادت و نماز به مرحله اى عظیم رسیدند.
زندانبان آن دو را فراخواند و گفت: واى بر شما! در مورد این مرد چه وضعى دارید؟
گفتند: ما چه بگوییم در مورد كسى كه روزها روزه است و همه شب به عبادت مى ایستد.
------------------------------------------------------------------------
1-ارشاد مفید: ص 318.
------------------------------------------------------------------
حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی ربانی خلخالی
يکشنبه 1/11/1391 - 15:58
اهل بیت
امام عسكرى، یادهمین پیشواى شیعیان، در سال 232 ه". ق چشم به جهان گشود.(1) پدرش امام دهم، حضرت هادى - علیه السلام - و مادرش بانوى پارسا و شایسته، «حُدَیثه»، است (2) كه برخى، از او بنام «سوسن» یاد كرده‏اند.(3) این بانوى گرامى، از زنان نیكو كار و داراى بینش اسلامى بود و در فضیلت او همین بس كه پس از شهادت امام حسن عسكرى - علیه السلام - پناهگاه و نقطه اتّكاى شیعیان در آن مقطع زمانى بسیار بحرانى و پر اضطراب بود.(4)
از آنجا كه پیشواى یازدهم به دستور خلیفه عباسى در «سامّرأ»، در محله «عسكر» سكونت (اجبارى) داشت، به همین جهت «عسكرى» نامیده مى‏شود.(5)
از مشهورترین القاب دیگر حضرت، «نقى» و «زكى» (6) وكنیه‏اش «ابو محمد» است. او 22 ساله بود كه پدر ارجمندش به شهادت رسید. مدّت امامتش 6 سال و عمر شریفش 28 سال بود، در سال 260 ه" به شهادت رسید و در خانه خود در سامّرأ در كنار مرقد پدرش به خاك سپرده شد.(7)
خلفاى معاصر حضرت
امام عسكرى - علیه السلام - در مدت كوتاه امامت خویش با سه نفر از خلفاى عباسى كه هر یك از دیگرى ستمگرتر بودند، معاصر بود، این سه تن عبارتند از:
1 - المعتزّ بالله (252 - 255)
2 - المهتدى الله(255 - 256)
3 - المعتمد بالله(256 - 279)
خلفاى عباسى كه روز نخست به نام طرفدارى از علویان و به عنوان گرفتن انتقام آنان از بنى امیه قیام كردند، آنچه را كه قبلاً به مردم وعده داده بودند، نادیده گرفته و مانند خلفاى بنى امیه و بلكه بدتر از آنان ستمگرى و خود كامگى را آغاز كردند.
براى ارائه كارنامه سیاه خلفاى عباسى كه با امام عسكرى - علیه السلام - معاصر بودند، ذیلاً به حوادث دوران حكومت‏و چگونگى زمامدارى آنان را به صورت فشرده اشاره مى‏كنیم:
1 - معتزّ
وى فرزند متوكل عباسى است كه پس از بركنارى مستعین در سال 252 زمام امور را به دست گرفت و راه پیشینیان را تعقیب كرد.
پس از قتل متوكل، تركان بر امور كشور مسلط شدند و به جاى اینكه خلیفه فرمانده آنان باشد، خلیفه را به زیر فرمان خود در آوردند، به گونه‏اى كه اگر خلیفه به خواسته‏هاى آنان تن نمى‏داد، نقشه بركنارى یا قتل او را مى‏كشیدند. داستانى كه ذیلاً یادآور مى‏شویم گواه این معنا است:
روزى «معتز» گروهى از همفكران و محرمان اسرار خود را در مجلسى گرد آورد سپس ستاره‏شناسى را احضار كردند تا مدت خلافت وى را تعیین كند. در این موقع ظریفى كه در مجلس بود، گفت: من بیش از ستاره شناس، از مدت خلافت و عمر او آگاهم. آنگاه نظریه خود رإ؛ ّّل چنین بیان كرد: تا روزى كه تركان هوادار خلیفه هستند و دوام حكومت او را بخواهند، او بر مسند خلافت مستقر خواهد بود و روزى كه مورد خشم آنان قرار گیرد و علاقه آنان از او قطع شود، آن روز پایان حكومت او خواهد بود!(8)
قتل معتزّ
بر اثر نفوذ و تسلط تركان در دربار خلافت، وضع به گونه‏اى بود كه خلیفه یك مقام تشریفاتى بیش نبود ورتق وفتق امور عملاً در دست تركان قرار داشت.
روزى گروهى از تركان وارد قصر معتز شدند و او را كشان كشان به اتاقى بردند، آنگاه او را با چوب و چماق كتك زده و پیراهنش را سوزاندند و او را در حیاط قصر زیر آفتاب نگه داشتند. آفتاب آن روز به قدرى گرم بود كه زمین مانند تنور داغ بود و هیچ كس نمى‏توانست دو پاى خود را بر روز زمین بگذارد و ناچار بود به اصطلاح پا بپا شود. در این موقع تركان او را از مقام خلافت خلع كردند و گروهى را بر این خلع گوه گرفتند. سپس به منظور قتل خلیفه معزول تصمیم گرفتند او را به یك نفر بسپارند تا در اثر گرسنگى و تشنگى و شكنجه‏هاى فراوان به زندگى او خاتمه دهد. بدین گونه خلیفه را در حالى كه نیمه جانى در بدن داشت، در سردابى جا دادند و درب سرداب را با خشت و گچ مسدود كردند و معتز به همان حالت زنده به گور شد!(9)
2 - مهتدى
«مهتدى»، دومین خلیفه معاصر امام یازدهم، و چهاردهمین خلیفه عباسى بود كه پس از قتل برادرش «معتز» در سال 255 ه" بر مسند خلافت تكیه زد.
مهتدى نیز بسان برادر، استقلالى در كارها نداشت و پیوسته بازیچه دست تركان دربار عباسى بود. مهتدى، در قیاس با دیگر خلفاى عباسى، فردى معتدل بود، و از نظر اخلاق و رفتار بى شباهت به «عمر بن عبدالعزیز» در میان خلفاى بنى امیه نبود. او گاهى مى‏گفت: در میان خلفاى اموى حداقل یك فرد پاكدامن (عمر بن عبدالعزیز) وجود داشت، براى ما بسیار شرم آور است كه در میان خلفاى عباسى كسى شبیه و مانند او نباشد؛ ازینرو او نیز همچون عمر بن عبدالعزیز تا حدودى به شكایات مردم رسیدگى مى‏كرد و در غذا و لباس و امور اقتصادى میانه روى را رعایت مى‏نمود. او پس از رسیدن به خلافت، دربار را از مظاهر تشریفات و اشرافیگرى پاكسازى و بساط میگسارى را جمع كرد. مورخان در این زمینه داد سخن داده او را به این مناسبت ستوده‏اند.(10)
البته به نظر مى‏رسد كه انگیزه مهتدى در این حركت، ملاحظات اجتماعى و سیاسى بوده است. او این معنا را درك مى‏كرد كه در جامعه اسلامى افرادى به مراتب از او بهتر و آگاهتر و شایسته‏تر وجود دارند و با وجود چنین شخصیتهایى او باید زمام كار مسلمانان را به آنان بسپارد و خود از صحنه سیاست و زمامدارى كنار برود و با این ژستها مى‏خواست پایگاه مردمى پیدا كند، وگرنه شخصى كه به قول برخى از مورخان، روزها روزه مى‏گرفت و با نان و سركه و نمك افطار مى‏كرد (11)، باید آنچنان هوسهاى نفسانى خویش را سركوب كرده باشد كه خلافت را به چیزى نخرد، در صورتى كه مى‏بینیم او تا آخرین لحظه عمر و تا روزى كه مانندبرادر خود معتز كشته شد، بر مسند خلافت تكیه زده بود. تاریخ از این زمامداران زیاد دیده و بسیار بعید است كه این نوع كارها انگیزه الهى داشته باشد. روشنترین گواه بر دنیاطلبى و طغیانگرى مهتدى این است كه وى امام عسكرى را به زندان فرستاد و در دوران حكومت او تا شبى كه كشته شد امام در زندان به سر مى‏برد و حتى تصمیم داشت امام را به قتل برساند.(12)
3 - معتمد
سومین خلیفه معاصر امام عسكرى - علیه السلام - معتمد عباسى است. چهار سال از دوران امامت حضرت عسكرى - علیه السلام - در دوران حكومت او سپرى شده است.
معتمد در سال 229 متولد شد و در سال 256 به وسیله تركان به خلافت رسید و در سال 279 در گذشت.
اگر مورخان درباره مهتدى (پسر عموى معتمد) (13) مطالبى تمجیدآمیز نوشته و تا حدى او را ستوده‏اند، در مقابل، در بیان فساد اخلاق معتمد داد سخن داده‏اند و اتفاق نظر دارند كه او شیفته عیاشى و خوشگذرانى بود و آنچه براى او مطرح نبود كار و گرفتاریهاى مردم بود. از این جهت مردم نیز از او روى گردان بودند و چشم امید به برادر او «موفق» (طلحه) دوخته بودند زیرا به علت آنكه او بشدت در فساد اخلاق و شهوات غوطه ور شده بود (14)، برادرش «موفق» زمام امور را به دست گرفته بود.
مورخان در باب اقتدار «موفق» در عصر معتمد مى‏نویسند: گرچه زمام خلافت بظاهر در دست «معتمد» بود، اما در واقع گرداننده خلافت «موفق» بود و براى معتمد از خلافت نامى بیش نبود.(15)
---------------------------------------
1-كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه". ق، ج 1، ص 503 - شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتى، ص 335 - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 422 - طبرسى،اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دارالكتب الاسلامیة، ص .367 مسعودى و على بن عیسىاربلى تولد حضرت را در سال 231 دانسته‏اند.
2-شیخ مفید، همان كتاب، ص 335 - طبرسى، همان كتاب، ص .366
3-كلینى، همان كتاب، ص 503 - على بن عیسى اربلى، كشف الغمّة، تبریز مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه". ق، ص .192
4-وكانت من العارفات الصالحات وكفى فى فضلها انّها كانت مفزع الشیعة بعد وفاة أبى محمد (حاج شیخ عباس قمى، الأنوار البهیة، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص 151).
5-صدوق، علل الشرایع، قم، مكتبة الطباطبائى، ج 1، باب 176، ص 230 - نیز صدوق، معانى الأخبار، تهران، مكتبة الصدوق - مؤسسة دار العلم، 1379 ه". ق، ص .65
6-ابو جعفر محمد بن جریر الطبرى، دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه". ش، ص .223
7-شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتى، ص 345 - شیخ عبد الله الشبراوى، الاتحاف بحبّ الأشراف، ط 2، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه". ش، ص 178 - .179
8-ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه". ق، ص .243
9-ابن طقطقا، همان كتاب، ص 243 - ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 7، ص 195 - .196 كیفیت كشته شدن معتز به گونه‏هاى دیگر نیز نقل شده است، ر.ك به: سیوطى، تاریخ الخلفأ، الطبعة الثالثة، بغداد، مكتبة المثنى، 1383 ه". ق، ص 360 - مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دار الأندلس، ج 4، ص .97
10-دكتر ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ چهارم، تهران، انتشارات جاویدان، 1360 ه" ش، ج 3، ص 377 - مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دار الأندلس، ج 4، ص 96 و 103 - ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه". ق، ص 246 - ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 7، ص 233 و 234 - سیوطى، تاریخ الخلفأ، ص .362
11-ابن اثیر، همان كتاب، ص 234 - ابن طقطقا، همان كتاب، ص 246 - دكتر ابراهیم حسن، همان كتاب، ص .377
12-مجلسى، بحار الأنوار، الطبعة الثانیة، تهران، 1395 ه". ق، ج 50، ص 313 - مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه". ق، ص .245
13-مهتدى فرزند «وافق بن معتصم» و «معتمد» فرزند متوكل بن معتصم» بود.
14-سیوطى، تاریخ الخلفأ، الطبعة الثالثة، بغداد، مكتبة المثنى، ص 363 و 367 - مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دار الأندلس، ج 4، ص 123 و .131
15-ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه". ق، ص 250 - دكتر ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 4، انتشارات جاویدان، 1360 ه". ش، ج 2، ص .378
------------------------------------
مهدى پیشوایى، ص 615 - 662
يکشنبه 1/11/1391 - 15:56
اهل بیت
چرخ تمدّن در هر یك از امّتهاى بشرى به سوى فرجام فاجعه آمیزخود شتاب مى‏جوید مگر آنكه مصلحان امّت به پا خیزند و كشتى حیات‏را از طوفانهاى هلاك وابرهاى فتنه دور سازند.. شاید آیه زیر نیز به‏همین حقیقت اشاره داشته باشد:
(فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ‏إِلَّا قَلِیلاً... (1)).
"پس چرا نبود از قرنهاى پیش از شما بازماندگانى كه از تباهكارى درزمین نهى كنند مگر اندكى.."
سپس مى‏افزاید:
(وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِیُهْلِكَ الْقُرَى‏ بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ (2)).
"و پروردگار تو چنان نیست كه شهرها را به ستم بكشد در حالى كه مردم‏آنها اصلاح كنندگان باشند."
پس تا زمانى كه حركت اصلاح در جامعه جریان داشته باشد و به امربه معروف و نهى از منكر همّت گمارد پیوسته در برابر كانونهاى فساد (طاغوتیان، عیّاشان بى درد و هواداران نادان) استقامت ورزد، عذاب‏الهى در مورد آن به تأخیر مى‏افتد. چه، این جامعه به نیرویى تبدیل شده‏كه امّت را از فرو افتادن در پرتگاه باز مى‏دارد.
در دوران امام عسكرى‏علیه السلام عوامل نابودى و از هم گسیختگى در تمدّن‏اسلامى فزونى گرفته بود واگر دفاع امام وهواخواهانش از ارزشهاى حق‏وعدل وجهاد آنان بر ضدّ تجمّل گرایى وستم وجهل نبود، چه بسا كه این‏تمدّن بطور كلى از هم مى‏پاشید وبه نابودى مى‏گرایید.
خلفا واطرافیان فاسد آنها در ترور و سركوب وسرقت اموال مردم‏واسراف در صرف آنها در محافل عیاشى وخوشگذرانى خود با خریدوجدان شاعران فرومایه غرق گشته بودند...
ترور و سركوب آزادگان ومصلحان توسط زمامداران، قانون حكومتى‏ایشان بود. به عنوان نمونه هنگامى كه شام بر ضد حكومت آل عبّاس درعهد متوكّل به پا خاست، خلیفه مذكور سپاه قوامه را متشكل از سه هزارنیروى پیاده و هفت هزار سواره به سوى آنان روانه كرد. این سپاه واردشام شد و سه روز (همه كارى‏را) در دمشق روا شمردند.(3)
یكى از شیوه‏هاى اعدام كردن افراد در آن روزگار این بود كه شخص‏متهم را جلوى درندگان مى‏انداختند تا دریده و خورده شود و یا آنكه او رادر تنور مى‏انداختند و یا تا سر حدّ مرگ به باد كتك مى‏گرفتند. سركوب‏واختناق تا آنجا گسترش یافته بود كه به مثابه شیوه‏اى در مبارزات داخلى‏میان خاندان حاكم در آمده بود و هم از این روست كه مى‏بینیم انقلابهاوترورها در بین افراد خاندان خلیفه به تنها زبان گویا مبدل شده بود.
این متوكّل ستمكار است كه خداوند فرزندش منتصر را بروى چیرگى‏مى‏دهد. او با برخى از فرماندهان ترك سپاه خویش پیمان مى‏بندد وشبانه‏بر متوكّل هجوم مى‏برند و او و وزیر ستمگرش فتح بن خاقان را كه هر دوغرق در لهو و فجور بوده‏اند، مى‏كشند. تا آنجا كه شاعر در حقّ اومى‏گوید:
هكذا لتكن منایا الكرام‏
بین ناى ومزهر ومدام‏
بین كأسین اورثاه جمیعا
كأس لذاته وكأس الحمام‏
لم یزل نفسه رسول المنایا
بصنوف الاوجاع والاسقام‏
ترجمه: "مرگ بزرگان باید اینگونه باشد: میان (بانگ) ناى و عودوشراب، میان دو جام كه هر دو را به میراث به او دادند، جام لذّاتش‏وجام مرگ، همواره نفس او پیك مرگ بود با انواع دردها و بیماریها".(4)
پس از مرگ متوكّل، دوران حكومت پسرش وقاتلش چندان به درازانپایید زیرا تركهایى كه او را در از میان برداشتن پدرش یارى كرده بودند، ترسیدند كه مبادا علیه خود آنها بشورد. از این رو به وسیله پزشك‏ویژه‏اش معروف به ابن طیغور او را مسموم ساختند. آنها براى این كار سى‏هزار دینار به این پزشك رشوه دادند و او هم با قلمى مسموم منتصر رارگ زد و وى در همان ساعت جان داد.(5)
پس از منتصر، نوبت به حكومت مستعین رسید كه تركها او را خلع‏وبا معتز بیعت كردند. مستعین به بغداد گریخت و براى نبرد با تركهاسپاهى فراهم آورد امّا تركها او و سپاهش را شكست دادند و خود او را كه‏هنوز به سى و دو سالگى نرسیده بود، كشتند.
امّا معتز كه دشمن سر سخت اهل بیت‏علیهم السلام بود و از پدرش كینه‏وعداوت با خاندان شریف نبوى را به ارث برده بود، نفر بعدى بود كه به‏دست تركها از بین رفت. او را در روزى بشدّت گرم زیر آفتاب نگاه‏داشتند و او ناچار خود را در محضر قاضى بغداد از خلافت خلع كرد.سپس وى را كشتند.
تركها پس از قتل معتز، مهتدى را روى كار آوردند. وى نیز درسركوب و وارد آوردن فشار بر اهل بیت‏علیهم السلام و شیعیان و هواخواهان آنها، از سیره نیاكانش پیروى مى‏كرد تا آنجا كه گفته بود: به خدا قسم آنان را ازروى زمین درو خواهم كرد. امّا خداوند پیش از آنكه او به گفته‏اش جامه‏عمل بپوشاند، روانه دوزخش كرد. یكى از فرماندهان ترك بر او یورش‏برد و گردنش را زد و شروع به نوشیدن خون او كرد تا آنكه سیراب شد.پس از مهتدى با معتمد بیعت كردند. او نیز در هوسرانى و گنهكارى‏وسركوب و اختناق چیزى از شجره ملعونه (بنى عبّاس) كم نداشت.
آنچه گفته شد تصویرى گذرا از سرشت نظامى بود كه پایه خود را درامور خارجى و داخلى بر اختناق و سركوب بنیان نهاده بود.
سیطره تركها كه عبّاسیان آنها را به عنوان مزدورانى براى حفاظت ازتاج وتخت خویش و مقابله با خشم عرب به استخدام گرفته بودند از یك‏سو و برگزیدن ایرانیان و برتر شمردن آنها از دیگران از دیگر سو، باگذشت زمان به مشكلى بزرگ براى حكومت عبّاسى مبدل شد. زیرا سپاه‏تركان مزدور چه بسا از جریانات سیاسى و فرهنگى خاصّى متأثر مى‏شدندو جناح خود را بر ضدّ جریان دیگر كمك مى‏كردند و به تبع همین امرعلیه خلیفه اقدام به كودتاى نظامى مى‏كردند. در این میان البته وجودرهبرانى كه پشتیبان و مؤید جناح علوى بوده‏اند، هیچ بعید نیست چنانكه‏برخى از شواهد تاریخى نیز بر این امر دلالت دارند.
در اینجا قانون سیاسى مشهورى وجود دارد كه مى‏گوید: هر گاه نظام‏در سر كوب و اختناق فرو رود، مردم را به هوسرانى و گنهكارى بیشترسوق مى‏دهد تا بلكه مردم بدین وسیله از زندگى پر مرارت خویش كه باآن مواجهند غفلت ورزند.
زمامداران عبّاسى نیز همین قانون را از روزهاى آغازین حكمروایى‏شان به كار بستند. داستانهاى هزار ویك شب و اخبار كاخهاى آكنده ازاسباب كامروایى وپستى، گواه همین مسأله مى‏تواند باشد.
هر اندازه كه زمان سپرى مى‏شد و سركوب مردم وجدایى خلفاى‏عباسى از توده‏ها فزونى مى‏گرفت، در لذّات و خوشگذرانیها بیشترفرومى‏رفتند، تا آنجا كه در روزگار روى كار آمدن متوكّل هرزگى و عیّاشى‏به اوج خود رسیده بود. مجالس او بسیار پر آوازه‏اند تا آنجا كه مورخان‏گفته‏اند كه وى صاحب پنج هزار كنیزك بود كه گفته مى‏شود با همه آنهاهمبستر شده بود و یكى از غلامانش مى‏گفت: اگر متوكّل به قتل نرسیده‏بود به خاطر كثرت جماع، چندان عمر درازى نمى‏كرد.(6)
هوسرانى و خوشگذرانى به حساب توده‏هاى مستضعف انجام مى‏شد.چون نظام مردم را وا مى‏داشت تا خراج (كه به مثابه مالیات امروزى‏بود). بیشتر بپردازند و مخالفان را سركوب كنند. هر گاه عیاشیهاوهرزگیهاى نظام، موجب تهى شدن خزانه مى‏گردید، والیان براى جمع‏اموال از مردم و تحمیل مالیات گزاف دست بكار مى‏شدند.
اموال دولتى را به خود اختصاص مى‏دادند. و شمار اموال نور چشمیهابه میلیونها مى‏رسید. خلیفه اموال گزافى را كه شمار آن را هزاران هزارگفته‏اند بر سران سپاه، نزدیكان و بستگان و شعراى چاپلوس خود بذل‏وبخشش مى‏كرد.
عطایاى متوكّل به یكى از كنیزانش پنجاه هزار بود. در زمان خلافت‏مقتدر مجسمه‏اى از یك روستا ساختند. در این مجسمه هر آنچه كه دریك روستا یافت مى‏شد، به چشم مى‏خورد، درختان و حیوانات‏وخانه‏هایى كه همه از نقره ساخته شده بودند. براى ساخت چنین‏مجسمه‏اى پول هنگفتى به مصرف رسید و سرانجام مقتدر آن را به یكى ازكنیزان مادرش هدیه داد.
متوكّل قصرى با شكوه كه یك میلیون و هفتصد هزار دینار براى آن‏هزینه كرده بود، ساخت. یكى از اطرافیانش به نام یحیى نزد وى آمدوگفت: امیرالمؤمنین! امیدوارم خداوند تو را به خاطر ساختن این قصرسپاس بگذارد وبه پاس آن بهشت را نصیب تو گرداند.
متوكّل از سخن این چاپلوس فرومایه در شگفت شد چرا كه او خودخوب مى‏دانست كه متوكّل از راه سرقت اموال مردم چنین قصرى بنا كرده‏و پروردگار بدین امر راضى نبوده است، لذا از وى پرسید: چطور؟ یحیى‏پاسخ داد: چون تو با این قصر مردم را مشتاق بهشت مى‏گردانى. و همین‏مسأله باعث خواهد شد كه آنان دست به انجام كردارهاى شایسته اى بزنندكه بدانها امید دخول در بهشت را دارند. متوكّل از شنیدن این سخنان شادشد.(7)
متوكّل دستور داد هیچ كس در این قصر پاى ننهد مگر آنكه جامه‏اى‏ابریشمین ونگارین در بر كرده باشد. وى همچنین بازیگران و نوازندگان رادر این قصر حاضر و آماده كرده بود...
شانه به شانه این عیاشى و هرزگى، عموم مردم در تنگدستى و بینوایى‏به سر مى‏بردند كه امام على‏علیه السلام فرموده بود:
"نعمتى سرشار ندیدم مگر آنكه در كنار آن حقّى تباه شده بود".
شاعران تنگدست از این زندگى دشوارى كه مردم با آن دست و پنجه‏نرم مى‏كردند، بهترین تعبیرها را كرده‏اند. یكى از آنها در توصیف حال‏خود كه البته مى‏تواند توصیف جامعه‏اش نیز باشد، شعرى سروده و بیان‏كرده است كه چگونه بر دخترانش گرسنگى فشار آورده بود..
وصبیة مثل صغار الذر
سود الوجوه كسواد القدر
جاء الشتاء و هم بشر
بغیر قمص وبغیر ازر
تراهم بعد صلاة العصر
وبعضهم ملتصق بصدرى‏
وبعضهم ملتصق بظهرى‏
وبعضهم منحجر بحجرى‏
اذا بكو عللتهم بالفجر
حتّى اذا لاح عمود الفجر
ولاحت‏الشمس‏خرجت اسدى‏
عنهم وحلوا باصول الجدر
كانهم خنافس فی حجر
هذا جمیع قصتى وامرى‏
فارحم عیالى و تول امرى‏
فانت انت ثقتى وذخرى‏
كنیت نفسى كنیة فى شعر
انا ابو الفقر وام الفقر
ترجمه: "وبچه‏هایى دارم مثل مورچه‏هاى كوچك، سیه چهره‏همچون سیاهى دیگ. زمستان آمد و آنان با آنكه جزو بشرند، بى پیراهن‏ولباس‏اند. ایشان را مى‏بینى پس از نماز عصر (هنگام غروب) كه برخى‏از آنها به سینه‏ام چسبیده‏اند و برخى دیگر به پشتم و برخى به آغوشم‏چسبیده‏اند.
چون گریه كنند، آنان را تا صبح وعده دهم و تا ستون سپیده آشكارگردد وخورشید سر زند خود را از دست آنان مى‏رهانم و همه در پایه‏دیوار مى‏افتند. گویى سوسكهایى هستند در دیوار، این تمام ماجرا و كارمن است. پس بر خانواده‏ام رحم آر و كار مرا بر عهده گیر كه تو، خودت‏تكیه گاه و بر آورده حاجت منى. كنیه‏اى در شعر بر خود گذارم (اینچنین) من ابو الفقر (پدر فقر) وام الفقر (مادر فقر) هستم".(8)
مخالفان حكومت با محاصره اقتصادى سختى رو به رو مى‏شدند. درعصر متوكّل محاصره سلاله علوى تا بدانجا پیش رفت كه بانوان علوى تنهایك پیراهن داشتند، كه به نوبت با پوشیدن آن، نماز خود را به جاى‏مى‏آوردند.(9)
به خاطر همین وضع اجتماعى فلاكت بار، آتش انقلابهاى اجتماعى‏شعله ور گردید. یكى از بارزترین این انقلابها - در دوران امام‏عسكرى‏علیه السلام - انقلاب یحیى بن عمر طالبى بود كه در كوفه به وقوع‏پیوست. یحیى كوفه را متصرف شد و زندانیان را از بند رها كرد. امّا درنهایت این انقلاب توسط سپاه عبّاسى سركوب شد و رهبر آن نیز به قتل‏رسید. روز قتل یحیى در تاریخ جنبش مكتبى، روزى بزرگ است زیرااین حادثه یكى دیگر از حلقه‏هاى زنجیر مصیبتهایى است كه بر خاندان‏پیامبرصلى الله علیه وآله وارد آمد. شاعرى در سوگ یحیى اشعارى سروده كه برخى ازابیات آن چنین است:
بكت الخیل شجوها
وبكاه المهند المصقول‏
وبكاه العراق شرقا وغرباً
وبكاه الكتاب والتنزیل‏
والمصلى والبیت والحجر
جمیعاً علیه عویل‏
كیف لم تسقط السماء علینا
یوم قالوا ابو الحسین قتیل‏
"سپاه در غم او گریست و شمشیرهاى هندى و صیقل داده شد بر اوگریستند. وعراق، از خاور تا باختر، بر او گریست، و قرآن نیز بر اوگریه كرد. ومصلى وكعبه وحجر الاسود همه (بر مرگ او) شیون وفغان‏سردادند. چسان آسمان بر ما فرو نیفتاد روزى كه گفتند ابو الحسین (یحیى‏بن عمر) كشته شد". (10)
یكى دیگر از این انقلابها، شورش زنج به رهبرى على بن عبد الرحیم‏از بنى عبد القیس بود كه خود ادعا مى‏كرد، علوى است. امّا مورخان درصحّت ادعاى او تردید مى‏كنند و از امام عسكرى‏علیه السلام نقل است كه نسبت‏او را با اهل بیت‏علیهم السلام مردود دانسته است.
بى گمان این حركت، یكى از بزرگ‏ترین انقلابهاى آن دوره بوده‏است. زیرا محرومان و تنگدستان از حركت او پیروى كردند و این‏انقلاب توانست تا برهه‏اى از زمان مقدارى از تاب و توان خلافت عبّاسى‏را مصروف خود سازد.
این شیوه قساوت بارى كه زمامداران به نام خلافت اسلامى، در اداره‏كردن كشور از آن بهره‏بردارى مى‏كردند تأثیرى منفى بر فرهنگ دینى مردم‏از خود بر جاى نهاد در این میان كسانى كه از فلسفه یونان تأثیر پذیرفته‏بودند، فرصت را غنیمت شمرده در صدد بر آمدند تا مردم را نسبت به‏حقایق دینى گمراه كنند. یكى از كسانى كه كمر به این كار بسته بودفیلسوف معروف "اسحاق كندى" بود. وى دست به تألیف كتابى در ردقرآن (به‏شیوه فلاسفه كه آشفتگى وسبكى افكار یكدیگر را به نقدمى‏كشیدند ورد مى‏كردند) كرد. چون این خبر به گوش امام عسكرى‏علیه السلام‏رسید، یكى از شاگردان كندى را خواست و به او فرمود:
آیا در میان شما خردمندى نیست كه استادتان كندى را از كارى كه درباره قرآن پیش گرفته، باز دارد؟
چون شاگرد كندى از امام در باره چگونگى این امر پرسش كرد، آن‏حضرت به او فرمود: آیا آنچه را كه به تو القا كنم بدو مى‏رسانى؟ شاگردگفت: آرى. پس امام فرمود:
نزد او روانه شو و با وى اُنس بگیر و ملاطفت كن و در كارى كه پیش‏گرفته یارى‏اش نما. پس چون میان شما دوستى واقع شد به او بگو:مساله‏اى به نظرم رسیده كه مى‏خواهم در باره آن از شما پرسش كنم. تو ازاو استدعاى پاسخ مى‏كنى. به او بگو: اگر متكلّمى با این قرآن پیش شما آیدو بپرسد آیا جایز است كه خداوند از آن سخنى كه در قرآن فرموده، معنایى‏جز آنكه تو اندیشیده‏اى و بدان رفته‏اى اراده كرده باشد؟! تو را خواهدگفت كه جایز است. چون او (كندى) مردى است كه چون چیزى بشنودمى‏فهمد. پس چون به تو این جواب را داد به او بگو: از كجا مى‏دانى شایدآنچه خداوند اراده فرموده غیر از آن معنایى باشد كه تو بدان رفته‏اى و آن‏را مراد خداوند گرفته‏اى كه خدا آن لفظ را در غیر معانى آن وضع فرموده‏است.
شاگرد نزد كندى رفت و بنا به دستورى كه امام به او داده بود، رفتاركرد وسخنى را كه امام به او آموخته بود، با كندى در میان نهاد و در دل‏كندى مؤثر افتاد. زیرا او همچنانكه امام فرموده بود: مردى با هوش‏وفهیم بوده و پى برد كه به مجرّد احتمال، چنانكه فلاسفه مى‏گویند، استدلال باطل مى‏شود و اگر این سخن در میان شاگردانش بپیچد كسى‏اندیشه‏هاى او را نمى‏پذیرد. و او با تألیف چنین كتابى به كوتاه اندیشى‏خود حكم داده است. از این رو دست از تألیف كتاب كشید. امّا از همان‏شاگرد پرسید: تو را سوگند به من بگو كه این سؤال از كجا برایت پیدا شد؟شاگرد گفت: بر قلبم عارض شد و آن را با شما در میان نهادم. كندى گفت:هرگز چنین نباشد. كسى مثل تو نمى‏تواند چنین سخنى بگوید. مرد گفت:امام عسكرى‏علیه السلام مرا بدین كار دستور داده بود. كندى گفت: چنین‏سخنانى تنها از ناحیه این خاندان مطرح مى‏شود. آنگاه كتاب خود راگرفت و از بین برد.(11)
اینگونه امام دین جدّ خویش را از نوشته‏هاى شبهه آمیز و گمراهانه‏رهانید. شاید این شاگرد هم از شیعیان امام بوده كه در دستگاه كندى نفوذكرده است. زیرا به كار گیرى این روشها از سوى رهبران مكتبى در مقابله‏با جریانهاى منحرف، امرى مطلوب به شمار مى‏رود. چه بسیار اقدامات‏شجاعانه دیگرى بوده كه رهبرى مكتبى براى جلوگیرى از هجومهاى‏فكرى دشمنان، آنها را پیاده كرده‏اند امّا به خاطر سرّى بودن آنها - مثل‏همین اقدام - و یا به خاطر از بین رفتن منابع و مآخذ تاریخى در بوته‏كتمان باقى مانده‏اند.
-------------------------------------------------
1-سوره هود، آیه 116.
2-سوره هود، آیه 117.
3-حیاة الامام العسكرى، ص‏217.
4-حیاة الإمام العسكرى، ص‏242.
5-همان مأخذ، ص‏246.
6-حیاة الامام العسكرى، ص‏231.
7-حیاة الامام العسكرى، ص‏192؛ به نقل از عیون التواریخ.
8-حیاة الامام العسكرى، ص‏195 به نقل از طبقات ابن معتز، ص‏377.
9-همان مأخذ، ص‏234 به نقل از مقاتل الطالبیّین.
10-حیاة الامام العسكرى، ص‏216 به نقل از كامل بن اثیر، ج‏5، ص‏316 - 314.
11-حیاة الامام العسكرى، ص‏221 - 220 به نقل از مناقب، ج‏4، ص‏424.
--------------------------------------------
آیة الله حاج سید محمد تقى مدرسى
مترجم: محمد صادق شریعت
يکشنبه 1/11/1391 - 15:55
اهل بیت
آفتاب امامت غروب مى‏كرد زیرا خداوند این گونه مقدّر كرده بود كه‏این آفتاب از پس پرده غیبت صغرا و سپس غیبت كبرا پرتو افشانى كند. ازاین رو امام حسن عسكرى‏علیه السلام بر دو بینش بسیار مهم تأكید كرد:
نخست: تأكید بر شناخت غیبت و گرفتن بیعت براى ولى اللَّه اعظم‏امام منتظر (عج).
دوم: تحكیم شالوده‏هاى مرجعیّت دینى.
--------------------------------------------
آیة الله حاج سید محمد تقى مدرسى
مترجم: محمد صادق شریعت
يکشنبه 1/11/1391 - 15:52
اهل بیت
روز هشتم ربیع الاوّل سال 260 هجرى، روز درد آلودى در شهرسامراء بود خبر شهادت امام عسكرى‏علیه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت.
بازارها تعطیل شدند و مردم شتابان و گریان به سوى خانه امام رفتند.مورخان این روز غمبار را به روز قیامت تشبیه كرده‏اند، چرا؟ چون‏توده‏هاى محرومى كه مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس‏سركوب نظام همیشه در خود نهان مى‏داشتند، آنروز عنان عواطف‏خروشان خویش را از كف دادند.
آه كه اهل بیت نبوّت در راه تحكیم شالوده‏هاى دین و نشر ارزشهاى‏توحید چه رنجها كه متحمّل نشدند...
چه خونها كه از آنان نریختند و چه حرمتها كه ندریدند و حقوق‏وقرابت آنان را به رسول خدا رعایت نكردند...
براستى محنت اولیاى خدا در طول اعصار چه بى شمار بوده و پایگاه‏وپاداش آنان در پیشگاه پروردگار چه بزرگ است!
این امام بزرگوارى كه اینك از دنیاى آنان رخت بر مى‏بندد در حالى كه‏هنوز از عمر مباركش 28 سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرم‏كرد، از عهد متوكّل ستمكار و فرو مایه كه دشمنى علیه اهل بیت رسالت‏را سر لوحه كار خویش قرار داد و مزار ابى عبد اللَّه الحسین‏علیه السلام را ویران‏كرد تا دوران مستعین كه به خاطر كینه ورزیدن به خاندان پیامبرصلى الله علیه وآله آن‏حضرت را نزد یكى از سر سخت ترین مردانش زندانى كرد. (این مرداوتاش نام داشت كه بعداً پس از دیدن پاره‏اى از كرامتهاى امام، به امامت‏آن حضرت ایمان آورد). همین خلیفه، در دوران خویش نزدیك بود امام‏را بكشد امّا خداوند او را فرصت نداد و وى از خلافت بر كنار شد.
همچنین معتز در روزگار خویش مى‏كوشید امام را دربند كند لیكن آن‏حضرت به درگاه خداوند تضرّع كرد تا انكه معتز نیز از دنیا رفت.
حتّى در روزگار مهتدى امام از آزار وى در امان نبود، او مى‏كوشیدامام را در تنگنا قرار دهد تا آنجا كه زندانى‏اش كرد و قصد كشتنش رانمود. لیكن امام به یكى از اصحابش به نام ابو هاشم اطلاع داد كه:
"ابو هاشم! این ستمگر، قصد كرده مرا امشب بكشد، امّا خداوندعمر او را كوتاه گرداند. مرا فرزندى نیست و خداوند بزودى مرا فرزندى‏عطا خواهد فرمود". (1) بالاخره آنكه آن حضرت در دوره معتمد همواره تحت آزار و اذیت‏قرار داشت تا آنكه به دست وى به زندان افتاد.
آرى امام عسكرى‏علیه السلام بیشتر مدّت رهبرى خویش را در دشوارى‏وسختى گذارند و اكنون زمان وفات آن حضرت رسیده است: آیا امام به‏مرگ طبیعى وفات یافت؟ یا آنكه توسط زهر به شهادت رسید؟
زهر یكى از مشهورترین ابزارهاى ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده‏و ترس آنان نسبت به وجود رهبران دینى محبوبی مثل امام آنها را وامى‏داشته كه با اتخاذ این روش ایشان را تصفیه كنند.
دلیل دیگر ما بر اتخاذ این شیوه از سوى خلیفه، طرز بر خورد آنان باامام به هنگام بیمارى‏اش مى‏باشد. خلیفه به پنج تن از افراد مورد و ثوق‏خویش گفته بود كه در طول مدّت بیمارى حضرت، همواره با او باشند.وى همچنین عدّه‏اى پزشك به خاطر آن حضرت طلبیده بود تا وى را شبانه‏روز همراه باشند... (2)
علّت این امر چه بود؟ دو علّت مى‏توان براى چنین رفتار شگفت آورى‏پیدا كرد:
نخست: برائت جستن از مسئولیّت ترور امام در برابر توده‏ها برحسب ضرب المثلى كه در میان سیاستمداران معروف است: او را بكش‏وزیر جنازه‏اش گریه كن..
دوم: همه مردم و بویژه زمامداران مى‏دانستند كه ائمه اهل بیت‏علیهم السلام‏همواره از احترام بسیار توده‏هاى مردم بر خوردارند و شیعه بر این باوراست كه امامت در میان آنان یكى پس از دیگرى منتقل مى‏شود. و اینك‏این امام یازدهم است كه مى‏خواهد از دنیا رخت بربندد. بنابر این بایدحتماً او را جانشینى باشد، امّا این جانشین چه كسى است؟
خلفاى عبّاسى پیوسته مى‏كوشیدند به هنگام شهادت یكى از ائمه پى‏ببرند كه جانشین او كیست؟ به همین علّت ائمه‏علیهم السلام نیز به هنگام احساس‏خطر بر جانشین خود او را پنهان مى‏كردند تا وقتى كه خطر از بین برود.
از دیگر سو احادیثى كه در باره حضرت مهدى (عج) وارد شده، ازخاور تا باختر را فرا گرفته است و دانشمندان مى‏دانند كه مهدى‏دوازدهمین جانشین است و اگر بگوییم كه زمامداران عبّاسى چیزى از این‏احادیث نمى‏دانستند، نا معقول مى‏نماید. از همین روست كه مى‏بینیم‏آنان پیوسته و با هر وسیله‏اى مى‏كوشند تا نور الهى را فرو نشانند امّاهیهات...
به این دلیل است كه معتمد عبّاسى، به هنگام شدت گرفتن بیمارى امام‏تدابیرى استثنایى مى‏اندیشد.
پس از آنكه امام چشم از جهان فرو مى‏بندد، معتمد دستور مى‏دهدخانه او را بازرسى كنند و كنیزانش را زیر نظر بگیرند. او نمى‏دانست‏خداوند خود رساننده فرمان و كار خویش است و امام منتظر بیشتر از پنج‏سال است كه به دنیا آمده و از دید جاسوسان مخفى شده است و برگزیدگان‏شیعه با وى بیعت كرده‏اند..
بدین گونه امام بواسطه زهر معتمد شهید شد. (3)
پس از وفات و غسل و تكفین آن حضرت، ابو عیسى بن متوكّل ازجانب حكومت و به نیابت از خلیفه بر آن حضرت نماز گزارد و پس ازفراغت از نماز، صورت امام را نمایان ساخت و آن را بویژه به هاشمیهاوعلویها و مسئولان بلند مرتبه و قاضیان و پزشكان نشان داد و گفت: این‏حسن پسر على پسر محمّد پسر رضاست كه به مرگ طبیعى، در بسترخویش مرده است و به هنگام رحلتش فلانى و فلانى از خادمان ومحرمان‏امیر المؤمنین و فلانى و فلانى از قاضیان وفلانى از پزشكان بر بالین اوحضور داشته‏اند آنگاه چهره مبارك آن حضرت را پوشاند. (4)
این اقدامات براى این بود كه مبادا پاى حكومت در قتل امام به میان‏آید، و همین امر نشانگر آن است كه حكومت از جانب مردم متّهم به‏كشتن امام بوده است.
بدینسان امام عسكرى‏علیه السلام رحلت كرد و از پس خویش راهى درخشان‏بر جاى نهاد تا نسلها از روشنى آن هدایت گردند...
آن حضرت را در همان اقامتگاه شریفش در شهر سامراء، در كنار مزارپدر بزرگوارش، به خاك سپردند كه تا امروز نیز زیارتگاه مسلمانان‏است.
درود خدا بر او باد روزى كه زاده شد و روزى كه به شهادت رسیدوروزى كه زنده بر انگیخته خواهد شد... و درود خدا بر هواخواهان‏وپیروان او تا روز رستاخیز...
-------------------------------------------------
1-حیاة الامام العسكرى، ص‏254، به نقل از مهج الدعوات، ص‏274.
2-حیاة الامام العسكرى، ص‏267 به نقل از ارشاد، شیخ مفید، ص‏383.
3-حیاة الامام العسكرى، ص‏267 به نقل از ارشاد ص‏383.
4-همان مأخذ، ص‏268 به نقل از ارشاد همان مأخذ صفحه.
--------------------------------------------
آیة الله حاج سید محمد تقى مدرسى
مترجم: محمد صادق شریعت
يکشنبه 1/11/1391 - 15:51
اهل بیت
از آنجا كه‏امام براى غیبت كبرى زمینه‏سازى مى‏كرد ویكى‏از ویژگیهاى‏عصر غیبت تقیّه است، زندگى او حتّى بیشتر از دیگر امامان به شدیدترین‏حالات پنهانكارى متمایز شده است. ماجراهاى زیر مى‏توانند گوشه‏اى ازحالات تقیّه را در دوران امام بازگو كنند:
الف - داوود بن اسود گوید: سرورم (امام عسكرى‏علیه السلام) مرا فرا خواندوچوبى كه گویا پایه درى بود، گرد و دراز به اندازه كف دست، به من دادوفرمود: این چوب را به عمرى (یكى از نمایندگان مقرب آن حضرت) برسان. به راه افتادم. در خیابانى با یك سقّاء كه استرى داشت رو به روگشتم. استر راه مرا سدّ كرده بود.
سقّاء بانگ زد كه راه را باز بگذار. من‏همان تكه چوب را بالا بردم و بر استر زدم، چوب شكست. به قسمت‏شكستگى چون نگاه كردم، چشمم به نامه‏هایى كه در آن تعبیه شده بود، افتاد. شتابان چوب را در آستینم نهان كردم. سقّاء شروع به داد و فریادكرد و به من و سرورم دشنام داد.(1)
امام از شیوه پنهانكارى اینگونه و با این سطح عالى، حتّى براى رساندن‏نامه‏هایش از خانه‏اى به خانه دیگر و یا از شهرى نزدیك به شهر نزدیك‏دیگر، استفاده مى‏كرد. در پایان این ماجرا هم مى‏بینیم كه حامل نامه به خاطر عدم رعایت‏اصول پنهانكارى باعتاب شدید مواجه مى‏گردد.
خادم امام به نقل از آن حضرت مى‏گوید: اگر شنیدى كسى به ما دشنام‏مى‏گوید به راهى كه به تو فرموده‏ام برو، مبادا در صدد جوابگویى بر آیى‏ویا بخواهى بدانى كه آن شخص كیست؟ چون من در شهر و دیارى بدزندگى مى‏كنم. پس راه خود گیر كه اخبار و احوال تو به ما مى‏رسد، این‏نكته را بدان.(2)
ب - شیوه سخن گفتن با اشاره و رمز در محافل شیعه امرى بس شایع‏بوده است. این امر از بسیارى از ماجراهایى كه نقل شده، كاملاً محسوس‏است. در ماجراى زیر به این شیوه بر مى‏خوریم و همچنین میزان عمق‏هشدار امام از مخالفت با تقیّه را در مى‏یابیم. اجازه دهید با هم به این‏ماجرا گوش فرا دهیم:
محمّد بن عبد العزیز بلخى گوید:
روزى در خیابان گوسفندان بودم كه ناگهان امام عسكرى را دیدم كه به‏قصد دار العامه. از خانه‏اش بیرون آمده بود. با خود گفتم: اگر فریاد برآرم كه اى مردم این حجّت خدا بر شماست، او را بشناسید، آیا مراخواهند كشت؟ چون به من نزدیك شد، انگشتان سبابه‏اش را بر دهانش‏گذارد به این معنى كه ساكت باش و همان شب آن حضرت را دیدم كه‏مى‏فرمود:
یا پنهانكارى است یا كشته شدن پس از خدا بر خویشتن بترس.(3)
ج - باز در باره به كارگیرى شیوه سخن گفتن با اشاره به ماجراى على بن‏محمّد بن حسن بر مى‏خوریم. وى گوید: جماعتى از اصحاب ما از اهوازآمده بودند و من نیز با ایشان بودم. سلطان به سوى صاحب بصره (كه دربصره خروج كرده بود و همان صاحب الزنج معروف است) امده بود.ما نیز براى دیدن امام عسكرى‏علیه السلام (كه معمولاً براى اجراى اصل تقیّه، درچنین مناسباتى سلطان را همراهى مى‏كرد) بیرون آمده بودیم.
در حالى كه راه مى‏رفت و مى‏گذشت به او مى‏نگریستیم و خود میان‏دو دیوار در سُرّمن‏رأى نشسته، بازگشتش را انتظار مى‏كشیدیم. آن‏حضرت بازگشت وهمین كه به موازات ما رسید و به ما نزدیك شد، ایستاد و دستش را به طرف كلاهش برد وآن را از روى سرش برداشت و به‏دست دیگرش داد و با آن یكى دست بر سرش كشید و در چهره یكى ازافراد ما خندید.
مرد فوراً گفت: گواهى مى‏دهم كه تو حجّت و برگزیده خداوندى. به‏او گفتم: فلانى مشكل تو چه بود؟ گفت: من در مورد او شك داشتم. پس‏با خود گفتم: اگر او باز گشت و كلاه از سر گرفت به امامتش اقرارمى‏كنم.(4)
-------------------------------------------------
1-بحارالانوار، ج‏50، ص‏283.
3،2-بحارالانوار، ج‏50، ص‏283.
4-بحارالانوار، ج‏50، ص‏294.
--------------------------------------------
آیة الله حاج سید محمد تقى مدرسى
مترجم: محمد صادق شریعت
يکشنبه 1/11/1391 - 15:51
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته