دریاچه آلاگل
اینچه برون
مقام حضرت خضر
قم
تل سنگهای پاسارگاد
اوستای کهن در ویترین آتشکده مرکزی
پادشاه روم امام حسن(ع) و یزید را امتحان میکند.
آن سرور، ایشان را نظر کرد جناب امّ کلثوم را طلبید و فرمود ای خواهر، فرزندم قاسم را حاضر کن و چون قاسم حاضر شد او را در بغل گرفت و روی او را بوسید و به امام حسین(ع)سفارش فرمود فاطمه را در آینده به نامزدی قاسم در آورد. و شاید آنچه را که در روز عاشورا نقل میشود بخاطر این وصیت بوده باشد. در آن لحظه امام حسن مجتبی(ع) بیهوش شد و یک لحظه چشم گشود که فرزندان و برادران و خواهران را گریان و نالان دید. سپس سیدالشهداء را در بغل گرفت و فرمود وصیّت مرا بنویس که در آخر وصیت خود فرمود که مرا در کنار جدّم حضرت رسول(ص) دفن کن که من احمقّم و سزاوارترم به آن حضرت نسبت به کسانی که بدون رخصت داخل خانه آن حضرت شدند و اگر آن زن مانع شد تو را قسم میدهم که نگذاری در تشییع جنازه من خونی به زمین ریخته شود. ابن عباس میگوید: سیدالشهداء فرمود ای برادر میخواهم وقت احتضار شما را بدانم تا حال شما را در آن وقت مشاهده نمایم. امام حسن(ع) فرمود از جدّم شنیدم که تا روح در بدن ما است، عقل از ما اهلبیت مفارقت نخواهد کرد. پس ای برادر جان دتس خود را به من بده هرگاه ملک الموت را زیارت کردم دست تو را میفشارم. لذا دست امام حسین(ع) در دست آن حضرت بود اندک زمانی نگذشت که آن حضرت دست امام حسین(ع) را فشرد و امام حسین(ع) عمامه رااز سر خود برداشت و از اهل بیت خروش و ناله بلند شد. و چون علامت شهادت برادر را شنیدید علامت قتل سیدالشهداء را نیز بشنوید. فاطمه دختر سیدالشهداء فرمود: من در خیمه بودم و فکر میکردم که بر سر پدرم چه خواهد آمد، ناگاه دیدم زمین خیمه در زیر پایم میلرزد. سر از خیمه بیرون آوردم، مشاهده کردم که هوا تیره و تار شد و بادهای مخالف وزیدن گرفت و خروش و افغان بلند شد به خیمه برادرم رفتم برادرم امام سجاد(ع) سر از بستر برداشت و فرمود بیائید زیر بغل مرا بگیرید و دامن خیمه را کنار بزنید تا ببینم که بر سر پدر مظلومم چه آمده است و آن جناب وقتی نظر به میدان نمود ناگاه دیدم بر سر کنید و بند معجرهای خود را محکم ببندید، اینک پدر مرا کشتند. ابن عبّاس نقل میکند که چون جناب امام حسن(ع) به عالم بقاء رحلت نمود و خاک مصیبت بر سر عالمیان ریخت، سیدالشهداء مرا و عبداللَّه بن جعفر و علی پسر مرا طلبیدند و آن حضرت را غسل دادند و جنازه را برداشتند و خواستند درِ روضه رسول خدا(ص) را بگشایند و حضرت را در کنار پیامبر خدا(ص) دفن نمایند که مروان حکم با فرزندان عثمان و فرزندان ابوسفیان و سایر بنی امیه مانع شدند و گفتند ما نمیگذاریم چرا که عثمان در قبرستان یهودیها دفن شد و امام حسن(ع)در جوار رسول اللَّه(ص) دفن گردد. و به روایتی مروان حکم بر استر خود سوار شد و به خانه عایشه آمد و واقعه را بیان کرد و گفت ای عایشه اگر امام حسن رابه نزد رسول خدا دفن کنند فخر پدر تو تا روز قیامت برطرف میشود.
پادشاه روم امام حسن(ع) و یزید را امتحان میکند
ولا ترکنوا الی الذین ظلموا... یعنی میل نکنید بسوی آن کسانی که ظلم کردهاند و کیست برای شما غیر از خدا از دوستان و بعد از آن یاری نمیشوید. ای معاویه توئی ظالم که در اول ظالم بدی و در آخر هم ظالمی. پس آن شیخ متوجه بیت المقدس شد. آری معاویه اول به علی(ع) ظلم کرد و آخر به امام حسن مجتبی(ع) ظلم نمود. معاویه لعن زهری را برای مروان بن حکم فرستاد تا مروان به جُعده زوجه امام حسن مجتبی برساند و جعده هم طبق وعده هایی که معاویه داده که او را بعد از شهادت امام به عقد یزید فرزند خود درآورد و قطعات زمین حلّه و کوفه را به او واگذار نماید و هزار درهم پول نقد هم برای او بفرستد، اعلام آمادگی نموده و حاضر شد با آن زهر امام(ع) رابه شهادت برساند و در شب جمعه بود که امام(ع) را مسموم کرد که صد و هفتاد پاره از جگر پاره رسول خدا و قرة العین فاطمه بتول(س) از اره حلقش به داخل طشت ریخت و آن جناب شیعیان خود را اجازه فرمود که داخل خانه شوند و حضرت را وداع کنند و مسائل خود را سوال کنند تا اینکه حضرت بی قرار شد و فرمود ای برادرم حسین جان صورتم به چه رنگی متمایل گشت؟ امام حسین(ع) فرمود روی مبارک تو به رنگ سبز گشته است. حضرت فرمود: ای برادر سرّ حدیث معراج ظاهر شده و دستها را به گردن امام حسین(ع) به جهت وداع درآورد که حضّار مجلس بجای اشک، خون از دیدههایشان جاری شد. گویا صدای الوداع الوداع و الفراق الفراق از همه اشیاء و در و دیوار خانه بلند شد. عدهای از اصحاب سرّ حدیث معراج را جویا شدند و حضرت فرمود: رسول خدا(ص) فرمودند که در شب معراج دو قصر در بهشت دیدم که در کنار هم قرار داشتند که یکی از زمرّد سبز و دیگری از یاقوت سرخ بود که شعاع آنها چشمها را خیره میکرد. از جبرئیل سوال کردم که این دو قصر از برای چه کسانی است؟ جبرئیل فرمود: قصر سبر از برای حسن است و قصر سرخ از برای حسین است سوال کردم ای جبرئیل هر دو به یک اندازهاند پس چرا به یک رنگ نیستند؟ گفت یارسول اللَّه در این سرّی است که نگفتن آن بهتر است. من از جبرئیل با اصرار خواستم ولی جبرئیل ساکت شد و گفت از تو حیاء میکنم و باگریه گفت یا رسول اللَّه حسن را به زهر شهید می کنند و در وقت رحلتش رخساره مبارکش سبز خواهد شد لذا خداوند قصر او را در بهشت به رنگ سبز آفرید. و امام حسین چون به تیغ در کربلاء شهید گردد و در دم جان دادن رخساره مبارک او از خون او سرخ خواهد گردید لذا خداوند قصر او را از یاقوت سرخ آفرید. حضرت امام حسن(ع) بعد از نقل این حدیث فرمود: حسین جان کارم به آخر رسید و به چشم خود پارههای جگرم را در طشت دیدم. و در برابر سوال امام حسین(ع) که چه کسی تو را مسموم نموده و خاک مصیبت بر سر ما افشانید فرمود اگر بگویم با او چه میکنی؟ فرمود او را میکشم، فرمود نمیگویم تا جدّم را ملاقات کنم. در اینجا مردم بیرون رفتند و اهل حرم برای وداع آخر وارد شدند. نمیدانم چه قیامتی در خانواده نبوّت بر پا شد و چون
شعر و شاعران در نزد بزرگان دین