• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4148روز قبل
مهدویت

دیدگاه خداپرستان و مادى گرایان در باره آینده جهان چگونه پیش بینى شده است؟

 هنگامى که به وضع کنونى نظر افکنیم و سیر صعودى جنایت ها، کشتارها، جنگ ها و خونریزى ها و کشمکش ها و اختلافات بین المللى و گسترش روزافزون مفاسد اخلاقى را بنگریم، از خود سؤال مى کنیم که آیا وضع به همین صورت پیش مى رود؟ و دامنه آن جنایت ها و این مفاسد آنچنان گسترش پیدا مى کند که جامعه بشریت را در یک جنگ دائمى درگیر ساخته و نابود مى کند؟ و یا انحرافات عقیدتى و مفاسد اخلاقى همچون باتلاق متعفّنى او را در خود فرو مى برد؟

و یا روزنه امیدى براى نجات و اصلاح وجود دارد؟

در برابر این سؤال مهم دو جواب دیده مى شود:

پاسخ اول که از سوى بدبینى ها و مادّى گرایان مطرح مى شود، این است که آینده جهان تاریک است و در هر زمان هر احتمال خطرناکى وجود دارد.

امّا آنها که به مبانى ادیان آسمانى معتقدند، مخصوصاً مسلمانان، به خصوص شیعیان جهان، پاسخ دیگرى به این سؤال مى دهند و مى گویند:

این شام سیاه قیرگون را صبح امیدى در عقب است.

این ابرهاى تاریک، و طوفان مرگبار، و سیل ویرانگر، سرانجام برطرف مى شود، و آسمان روشن و آفتاب درخشان و محیط آرام به دنبال آن است.

این گرداب هاى مخوف همیشه در برابر ما نخواهد بود، و در افقى نه چندان دور نشانه هاى ساحل نجات به چشم مى خورد.

جهان در انتظار مصلحى بزرگ است که با یک انقلاب صحنه عالم را به نفع حق و عدالت دگرگون مى کند.

البته هر یک از پیروان ادیان، این مصلح بزرگ را به نامى مى نامند که به گفته شاعر عرب:

عباراتنا شتى و حسنک واحد *** و کل الى ذاک الجمال یشیر

«عبارات ما مختلف است امّا زیبایى تو یک چیز بیش نیست و همه گفته هاى ما به همان جمال زیبا اشاره مى کند!»

الهامات باطنى که گاه امواجش از داورى هاى خرد نیرومندتر است نه تنها در مسئله خداشناسى، بلکه در تمام اعتقادات مذهبى مى تواند رهنمون ما باشد، و در این مسئله نیز رهنمون ماست.

و نشانه هاى آن:

اولا: عشق عمومى به عدالت جهانى است، زیرا همه مردم دنیا با تمام اختلاف هایى که دارند، بدون استثنا، به صلح و عدالت عشق مىورزند، ما همه فریاد مى زنیم و در این راه تلاش مى کنیم و صلح و عدالت جهانى را با تمام وجود خود مى طلبیم.

دلیلى بهتر از این براى فطرى بودن ظهور آن مصلح بزرگ پیدا نمى شود، چرا که همه جا عمومى بودن خواسته ها دلیلى بر فطرى بودن آنهاست. (دقّت کنید)

هر عشق اصیل و فطرى حاکى از وجود معشوقى در خارج و جاذبه و کشش آن است.

چگونه ممکن است خداوند این عطش را در درون جان انسان آفریده باشد و چشمه اى که او را از این نظر سیراب کند در خارج موجود نباشد؟

این جاست که مى گوییم فطرت و نهاد عدالت طلب آدمى به وضوح صدا مى زند که سرانجام صلح و عدالت همه جهان را فرا خواهد گرفت، و بساط ظلم و ستم و خودکامگى برچیده خواهد شد، و بشریّت به صورت یک کشور و در زیر یک پرچم با تفاهم و پاکى زندگى خواهد کرد.

ثانیاً: انتظار عمومى همه ادیان و مذاهب براى یک مصلح بزرگ جهانى است، تقریباً در همه ادیان فصلى جالب در این زمینه به چشم مى خورد، و مسئله ایمان به ظهور یک نجاتبخش بزرگ، براى مرهم نهادن بر زخم هاى جانکاه بشریّت، تنها در میان مسلمانان نیست، بلکه اسناد و مدارک موجود نشان مى دهد این یک اعتقاد عمومى و قدیمى است که در میان همه اقوام و مذاهب شرق و غرب بوده است، اگر چه اسلام به حکم این که مذهبى است کامل تر تأکید بیشترى روى این مسئله مى کند.

در کتاب «زند» که از کتب معروف زرتشتیان است بعد از ذکر مبارزه همیشگى ایزدان و اهریمنان مى گوید: «آن گاه پیروزى بزرگ از طرف ایزدان مى شود، و اهریمنان را منقرض مى سازد...

«عالم کیهان به سعادت اصلى خود رسیده، بنى آدم بر تخت نیک بختى خواهند نشست!»

در کتاب «جاماسب نامه» از «زردشت» چنین نقل مى کند: «مردى بیرون آید از زمین تازیان... مردى بزرگ سر، و بزرگ تن، و بزرگ ساق، و بر آیین جد خویش و با سپاه بسیار... و زمین را پرداد کند».

در کتاب «وشن جوک» از کتب هندوها چنین آمده: «سرانجام دنیا به کسى برگردد که خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد».

در کتاب «باسک» از کتب هندوها چنین مى خوانیم: «دور دنیا تمام شود به پادشاهِ عادلى در آخر زمان، او پیشواى فرشتگان و پریان و آدمیان باشد، راستى حق با او باشد، و آنچه در دریاها و زمین ها و کوه ها پنهان است همه را به دست آورد. از آسمان و زمین آنچه باشد خبر مى دهد و بزرگ تر از او کسى به دنیا نیاید!»

در کتابِ «مزامیر» داود که از کتب «عهد قدیم» (تورات و ملحقات آن) است مى خوانیم: «شریران منقطع خواهند شد، امّا متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد». در همان کتاب و همان فصل آمده است: «صدیقان وارث زمین شده و همیشه در آن ساکن خواهند شد». نظیر همین سخن در کتاب «اشعیاى نبى» از کتب تورات نیز آمده است در انجیل «متى» فصلِ 24 چنین مى خوانیم: «چون برق از مشرق بیرون مى آید و تا به مغرب ظاهر مى گردد، فرزند انسان نیز چنین خواهد بود...».

و در انجیل «لوقا» فصل دوازدهم مى خوانیم: «کمرهاى خود را بسته، و چراغ هاى خود را افروخته نگهدارید، و مانند کسانى باشید که انتظار آقاىِ خود را مى کشند، تا هر وقت بیاید و در را بکوبد بى درنگ براى او باز کنند!»

در کتاب «علائم الظهور» چنین آمده است: «در کتب قدیم چینیان، و در عقائدِ هندیان، و در بین اهالىِ اسکاندیناوى، و حتى

[صفحه 53 ]

منبع:پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی مکارم شیرازی
دوشنبه 2/11/1391 - 0:47
مهدویت

حرکت تمهیدی

«مُمَهّدین»، یکی از عنوان‌هایی است که در متون دینی برای یاران حضرت مهدی(ع) به کار رفته است. بارها سخن از حرکتِ تمهیدی و زمینه سازی به میان آمده و از کسانی که بستر ظهور آن دولت کریمه را فراهم می‌سازند، ستایش شده است.

پرچم‌های کوچک عدالت‌خواهی و حق گستری، باید در پیش‌درآمد آن حکومت حق برافراشته شود تا به امر و اذن پروردگار عالم، نوبت آن رسد که آن «پرچم بزرگ عدالت» برافراشته گردد و جهانیان در سایه آن شیرینی عدل را بچشند.

انتظار سبز امت محمدی در این سرزمین، به حکومت روشن مهدوی خواهد پیوست و آن «بقیة الله» که ذخیره الهی و میراث دار همه پیامبران و تحقّق بخش همه وعده‌های انبیا در طول اعصار است، مسرّت منتظران را به کمال خواهد رساند، و چه افتخاری بالاتر از آنکه عده‌ای در مدار و محور آن دولت نور قرار گیرند؟ مهم آن است که در چرخه «تمهید» و زمینه سازی برای آن «تجلّی اعظم عدل»، سهمی و نقشی داشته باشیم.

آنچه در دعاهای خاص امام زمان(ع) برای بازگشت به دنیا و رجعت در عصر ظهور درخواست شده، گوشه‌ای از همین آرزوی تمهیدی و عشق به خدمتگزاری در راه آن جلوه نور است و کسانی به این فوز و فیض نایل می‌شوند که در زندگی‌شان، روشی تمهیدی داشته باشند.

دولت طلیعه

عمل به قرآن، داوری به حق، تن دادن به عدالت و تلاش برای قسط و داد، معیار صدق در این ادّعاست و هر کس می‌تواند خود را با این معیار محک بزند. نظام جمهوری اسلامی و خدمتگزاران مردم در این نظام و دولت، به میزان تطابق با شاخصه‌های حکومت مهدوی، می‌توانند مدّعی باشند که در طلیعه آن دولت‌اند و «دولت طلیعه»‌اند.

یاد کنیم از امام راحل (قدس‌سره) که بارها رسالت منتظران و تکلیف مردم و مسئولان را خاطرنشان کرد و فرمود:

«ما منتظران مقدم مبارکش، مکلّف هستیم تا با تمام توان کوشش کنیم تا قانون عدل الهی را در این کشور ولیّ عصر حاکم کنیم».[2]

و در پیوند این انقلاب با حکومت مقدس آن حضرت فرمود:

«انقلاب مردم ایران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام، به پرچمداری حضرت حجّت ـ ارواحنا فداه ـ است».[3]

چگونه می‌توان به تکالیف این طلیعه بودن عمل کرد و مقتضیات آن را شناخت و انگیزه خدمت در این مسیر یافت؟

وقتی که حاکمان، حکومت را طعمه نشمارند.

وقتی که دست اندرکاران و مسئولان، به امانت بودن مسئولیت اجرایی و تبلیغی و فرهنگی و تقنینی و قضایی خویش، آن هم به نیابت از آن حجّت الهی توجّه داشته باشند و صاحب اصلی حکومت را ناظر خویش بدانند.

باز هم سخنی از امام امّت:

«امام زمان(ع) مراقب ما هستند، مراقب روحانیّت هستند که چه می‌کنند اینها؟ امروز که اسلام به دست آنها سپرده شده و تمام عذرها منقطع شده است ...».[4]

گر چه از دید ما، «حکومت» حق خدا و پیامبران و اولیای الهی و حجج پروردگار است، ولی در عصر غیبت که «ولی فقیه» حکومت تشکیل می‌دهد، به عنوان «نایب امام زمان» است و اگر دیگران هم کاری در دست و باری بر دوش و مسئولیتی بر عهده دارند، از آنجا که نظام ما مبتنی بر ولایت، است با این پشتوانه مشروعیت یافته‌اند.

راستی، اگر حضرت مهدی(ع) به نقد و ارزیابی عملکرد‌ها بپردازد، کدام پرونده است که در عمل، رضایت خاطر او را تأمین کند؟ و کدام مسئول است که بتواند به آن حضرت گزارش کار بدهد و روسفید باشد و بداند که «مقبول» افتاده است؟

تکلیف «دولت طلیعه» بسی سنگین است و خدمت صادقانه در آن، نیز بسی افتخار.

شهر انتظار

اگر آن عصر آرمانی را «شهر انتظار» بنامیم، برای ورود به آن «گذرنامه»‌ ای خاص لازم است؛ مجوزی که از صبر و ثبات و قیام و اقدام و امید و تلاش نشئت می‌گیرد.

چشم به راهان سپیده ظهور، در پیشانی صبح فردا، ظهور مصلحی را می‌بینند و می‌خوانند که از تبار رسولان و پیامبران و امامان است و ادامه دهنده راه و گشاینده همان آفاق و پیگیر همان اهداف. چراغ هدایت بشر را در دست دارد و پرچم عدالت گستری را بر دوش و یاران صادق و مؤمن را همراه.

اگر او مسیح گونه می‌آید تا شفابخش دردها گردد، و پیامبر گونه می‌آید تا خرافات و جهالت‌ها را بزداید، و علی گونه ظهور می‌کند تا ذوالفقار عدالت برکشد و سایه خجسته قسط را بگستراند، و حسین گونه می‌آید تا نسل ابوسفیان و رگ و ریشه یزیدیان را از بیخ برکند و شور حماسه در جهان بیفکند و منتقم خون شهیدان کربلا باشد، این خط و نشان در باور و بینش و موضع و رفتار منتظران و زمینه سازان هم باید باشد، و گر نه تعارض میان رفتار کنونی و آن امید و نوید به آینده آرمانی، نشان عدم صداقت است.

انتظار آن موعود، محور تجمع و همدلی دل‌سوختگانی است که از سیطره ستم بر سرنوشت انسان‌ها به ستوه آمده‌اند و در دروازه «شهر انتظار»، چشم به افق ظهور دوخته‌اند و آماده هر گونه فداکاری در راه اهداف آن منجی‌اند.

ساکنان شهر انتظار، دل‌های سپید و روشنی دارند که زندگی‌ها آنان را نیز گرم و آفتاب گون می‌سازد.

طلیعه‌داران آن دولت حق، با هم مهربان و همدل‌اند و بر ضدّ دشمنان عدالت، همدست و همراه‌اند.

عشقشان، برپایی آن «جامعه آرمانی» است که «دولت مهدوی» نام دارد و تلاش آنان، زمینه‌ساز برپایی و شکل‌گیری آن «مدینه موعود» است و خود را وقف آن می‌سازند و همه نیروهای فکری، جسمی و اجتماعی خود را در این راه صرف می‌کنند تا انتظار راستین خود را اثبات کنند.

درست است که خداوند، حامی و یاور آن موعود و زمینه‌ساز آن دولت کریمه است، ولی جهاد ممهّدانه و تلاش زمینه‌ساز برای آن شرایط را هم نباید از چرخه عمل منتظران حذف کرد و از آنان «تماشاگر» ساخت. امام صادق(ع) می‌فرمایند:

«در دوران حکومت حضرت مهدی(ع)، عیسای مسیح از آسمان فرود می‌آید و پشت سر آن حضرت نماز می‌خواند. هم اوست که «دجال» را می‌کشد و خدای متعال، شرق و غرب جهان را به دست آن امام موعود می‌گشاید و حکومت او که حکومت عدالت است، تا دامنه قیامت امتداد می‌یابد».

این نوید‌ها و امید‌ها، بر سردر «دیار منتظران» نقش بسته‌ است و در دل آنان نیز.

اگر وارد «شهر منتظران» شویم، آنجا که همه چشم به راه آن خورشید عدالت‌اند و خود را آماده دیدارش کرده‌اند، با کسانی رو به رو می‌شویم که صبح و شامشان تلاش خالصانه و ممهّدانه است، سلحشور و با غیرت‌اند، متّحد و یکدل‌اند، مساجدشان آباد از عبادت و فرهنگشان متعالی است؛ فرهنگ جهاد و شهادت.

گویا سخن گویی، آنجا را چنین تصویر می‌کند:

« ... اینجا شهر منتظران است و چشم‌به راهان. می‌خواهیم در احوال آنان بنگریم و لذّت ببریم، روح و روحیّه بگیریم و امید اندوزیم. پر شویم و گسترش یابیم و عمق پذیریم، ایمان استوار داریم و خویشتن انسانی خویش باز یابیم و بر عظمت والای انسان نماز بریم. باید حوزه منتظران مهدی موعود، پاسخ‌گوی آنچه یاد شد، باشد و هنوز بهتر و بالاتر....».[5]

راستی،... تکلیف ما در ساختن شهر منتظران چیست؟

ویژگی‌ ساکنان آن، کدام است؟

و آیا ما ساکن «شهر انتظار» یم؟ یا بیرون از آن؟

امام کاظم(ع) شخصیت شیعه منتظر و شهروند دیار انتظار را این گونه معرفی می‌کند:

«طوبی لِشیعَتنا، المتمسِّکینَ بِحُبّنا فی غیبة قائمنا، الثابتینَ علی موالاتِنا وَ البرائةِ مِن أعداءنا، أولئک منّا و نحن مِنهم ...؛[6] خوشا به حال پیروان ما، آنان که در دوران غیبت قائم ما، به محبت و دوستی ما پایبندند و بر این پیوند و همبستگی با ما، و برائت و بیزاری از دشمنانمان استوار و ثابت قدم‌اند، آنان از مایند و ما از آنانیم...».

این حفظ مواضع و ثبات قدم در باور و عقیده و حرکت در جبهه ولایت امامان، از ویژگی‌های مردم آن دوره و شیعیان خالص به شمار آمده است.

تفکر «مهدی باوری» و «مهدی گرایی»، عصر غیبت را هم به رنگ عصر حضور در می‌آورد و حضور پنهانی آن آفتاب پرده‌نشین، بر زندگی‌ها سایه ایمان و معنویت می‌افکند و زمینه ساز «دولت طلیعه» می‌شود.

منبع: موعود

پى‏نوشت‏ها:

1 . مرحوم غروی اصفهانی (کمپانی).

2 . کلمات قصار (مرکز نشر آثار امام)، ص49.

3 . همان، ص47.

4 . همان.

5 . خورشید مغرب، محمدرضا حکیمی، ص393، (با تغییراتی اندک).

6 . بحارالانوار، ج51، 151.

 

دوشنبه 2/11/1391 - 0:46
مهدویت

نهم ربیع الاول، نه تنها نخستین روز امامت امام عصر علیه السلام است، بلكه آغاز دوره‌ای حیاتی و مهم در تاریخ شیعه نیز به شمار می‌آید. در سال روز نهم ربیع الاول كه یادمان آغاز امامت ولی عصر علیه السلام است، تصمیم گرفتیم در چند سطر كوتاه به رخ دادهایی كه پس از شهادت امام حسن عسكری علیه السلام در سامرا روی داد، اشاره كنیم.

روز جمعه، هشتم ربیع الاول سال 260 هـ.ق، امام حسن عسكری علیه‌السلام پس از این كه نماز صبح را خواندند، بر اثر زهری كه هشت روز قبل معتمد به ایشان خورانده بود، به شهادت رسید. این حادثه در شرایطی روی داد كه امام یازدهم افزون بر این كه مانند پدران خود زمینه را برای غیبت آماده كرده بود، شب پیش از شهادت شان، دور از چشم مأموران خلیفه، نامه‌های بسیاری به شهرهای شیعه نشین فرستادند. خبر شهادت امام در سراسر شهر سامرا پیچید و مردم به احترام او عزاداری كردند. به گفته مورخان، در روز شهادت امام، سامرا به صحرای قیامت تبدیل شده بود.

 

عثمان بن سعید عمری، به نمایندگی از حجت بن‌الحسن علیه‌السلام متصدی غسل و كفن و دفن حضرت شد و بر اساس گفته شیخ صدوق، خود امام زمان علیه‌السلام با كنار زدن عمویش جعفر كه قصد نمازگزاردن داشت، بر بدن پدر بزرگوارش نماز خواند.

حكومت عباسی از مدت‌ها پیش بر اساس سخن رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام مبنی بر این كه مهدی فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است، امام یازدهم را زیر نظر داشت و مراقب بود تا فرزندی از ایشان نماند، ولی امام یازدهم با پنهان نگه داشتن خبر ولادت فرزندش این نقشه را باطل كرده بود. پس از شهادت امام كم كم خبر فرزندی به نام مهدی علیه‌السلام پخش شد و تلاش چند باره خلیفه عباسی برای یافتن امام مهدی علیه‌السلام به نتیجه نرسید.

 


عثمان بن سعید، نائب اول امام بود و با آغاز غیبت ولی عصر علیه السلام توقیعات حضرت را به شیعیان می‌رساند. از همین زمان بود كه شیعیان برای نخستین بار طعم غیبت را چشیدند. آغاز غیبت صغرا مصادف با آغاز امامت حضرت مهدی علیه السلام بود تا مردم آرام آرام با مفهوم تلخ و دردناک غیبت آشنا شده، بتوانند تا آن زمان كه به اشتباه خود پی می‌برند و به وظایف خود در برابر امامان آگاه می‌شوند، همچنان دیندار بمانند. در دوران غیبت صغرا چهار نایب خاص، امر وساطت میان امام علیه السلام و شیعیان را به عهده داشته و چنان‌كه خواهیم دید، همه آنها معروف و سرشناس بوده‌اند. آنان احكام دین را از وجود اقدس امام زمان علیه السلام گرفته و در اختیار شیعیان می‌گذاشتند.

سؤالات [كتبی و شفاهی] ایشان را به حضور امام زمان علیه السلام برده و سپس پاسخ را به شیعیان می‌رسانیدند و همچنین، وجوه شرعی شیعیان را با وكالتی، كه از امام داشتند، می‌گرفتند [و به حضرت تحویل می‌دادند یا با اجازة ایشان مصرف می‌كردند] آنان جمعی بودند كه امام حسن عسكری علیه السلام در زمان حیات خود عدالتشان را تأیید فرمود و همه را به عنوان امین امام زمان علیه السلام معرفی كرد و بعد از خود، ناظر املاک و متصدی كارهای خویش گردانید، و آنها را با نام و نسب به مردم معرفی نمود.

منبع:زمان ظهور

دوشنبه 2/11/1391 - 0:46
مهدویت

ارسال رسل و انزال کتب

انسان پیوسته در آرزوی قانون و مقرراتی است که سعادتش با آن تأمین شود.قانونِ کاملِ مشترکی که جهانِ بشریت را بی تبعیض و استثناء به نیکبختی رسانیده و در میانشان کمال عمومیِ را برقرار سازد.

بدیهی است تا کنون در دوره های گوناگون زندگی بشر چنین قانونی که تنظیم یافته عقل و خرد باشد، درک نشده است و اگر وضع چنین قانونی بر عهده خرد انسانی گذاشته شده بود؛ البته در این روزگاران دراز برای بشریّت، این قانون درک و مفهوم می شد.ولی از چنین قانونی که تا کنون خبری نیست و قوانینی که خود به خود یا با وضع یک فرد فرمانروا یا افراد یا ملل که تاکنون در جامعه های بشری جریانیافته، برای جمعی مسلّم و برای غیر آنان غیر مسلّم است و دسته ای از آن بااطّلاع و دسته ای بی اطلاع می باشند و هرگز همه مردم که در ساختمان بشری مساوی و همه با خرد خدادادی مجهّزند درک مشترکی در این باب ندارند.

انیجاست که خالق بشربرایِ ابلاغ این قانونِ مشترکِ سعادت آفرین پیامبران را مبعوث نموده و به دستِ آنان کتاب هایِ آسمانی را برای هدایتِ و سعادتِ بشر فرو می فرستد.پیامبران مردانی بودند که دعویِ وحی و نبوّت نمودند و به دعویِ خود حجّت قاطع اقامه کردند و موادّ دینِ خدا را که همان قانون سعادت بخش خدائی است به مردم تبلیغ نموده و در دسترس عموم گذاشتند و چون پیغمبران که با وحی و نبوّت مجهز بودند، در هر زمان که ظاهر شدند بیش از یک فرد یا چند فرد نبودند، خدای متعال هدایت بقیه مردم را با مأموریت دعوت و تبلیغ که به پیغمبران خود داده، تتمیم و تکمیل فرمود.مصون بودن از گناه و اشتباه،ارتباط با خالقِ عالَم توسّطِ وحی و و ارائه دلیل و معجزه از خصوصیاّت جدا نشدنی با دعوی نبوّت است.

برای ثبوت دعوی نبوت، حجّت و دلیل لازم است و مجرّد اینکه شریعتی که پیغمبر می آورد مطابق عقل می باشد، در صدق دعوی پیغمبری کافی نیست زیرا کسی که دعوی پیغمبری می کند علاوه بر دعوی صحّت شریعتِ خود، دعوی دیگری دارد و آن این است که با عالم بالا رابطه وحی و نبوّت دارد و از جانب خدا مأموریت دعوت یافته است و این دعوی در جای خود دلیل می خواهد.

درخواست معجزه

قرآن کریم در آیاتِ بسیاری خبر می دهد که پیوسته مردم با ذهنِ ساده خود از پیغمبران خدا برای اثبات صدق دعوی نبوّت معجزه و نشانه می خواسته اند.دقت دارید که معنی این منطق ساده و درست این است که وحی ونبوت که پیغمبر خدا ادّعا می کند، در سایر مردم که مانند وی انسانند یافت نمی شود و ناچار نیرویی است غیبی که خدا بطور خرق عادت به پیغمبر خود داده که بوسیله آن سخن خدا را شنیده از روی مأموریت، به مردم برساند اگر راست است، پس پیغمبر از خدای خود بخواهد که خارق عادت دیگری بوجود آورد که مردم بوسیله آن صدق نبوت پیغمبری مدّعی نبوّت را باور کنند.

چنانکه روشن است درخواست معجزه از پیغمبران طبق منطقی است درست و بر پیغمبر خداست که برای اثبات نبوت خود ابتداء یا طبق درخواست مردم، معجزه بیاورد و قرآن کریم نیز این منطق را تأیید کرده از بسیاری از پیغمبران ابتداء یا پس از درخواستِ مردم، معجزه نقل می فرماید.

ختم نبوّت و ضرورتِ وجودِ امام

امامت به معنای پیشروی، و رهبری است.امام نیز به معنای پیشوا، پیشرو، مقتدا، قیّم، مصلح، الگو، راه اصلی و راهنماست.کسی یا چیزی که مورد پیروی واقع می گردد، انسان باشد یا کتاب یا چیزی دیگر، به حق باشد یا بر باطل امام است.ریشه این واژه «ا ـ م ـ م»و به معنای قصد یا قصد با توجّه خاص واین معنا در همه مشتقّات آن محفوظ است.امام نیز کسی است که همواره مقصود و هدف حرکت و تلاش دیگران قرار گیرد.

دراصطلاح کلامی معانی متعدّدی از این واژه ارائه شده که شایع ترین معنای آن ریاست عمومی در امور دین ودنیاست و برخی جانشینی پیامبر درحفظ دین و سیاست دنیا را در تعریف اصطلاحی آن آورده اند.برخی کامل ترین تعریف را، ریاست بالاصاله عمومی در امر دین ودنیا دردار تکلیف می دانند که عموم مردم را به حفظ مصالح دین و دنیایشان ترغیب و از آنچه به حال آنان زیانبار است منع کنند.

بنابراین، امامت به معنای ریاست عمومی فردی خاص بر اموردین و دنیای مردم در دنیا بالاصاله یا به جانشینی از پیامبر است، زیرا امامت دارای شئونی همچون رهبری سیاسی و زعامت اجتماعی و مرجعیّت دینی و تبیین و تفسیر وحی و ولایت باطنی و معنوی است که از جهت امام حجت خدا در زمان، ولیّ الله، انسان کاملِ حامل معنویّت کلی انسانیّت و قطب است و چون امامت دارای شئون والایی است، شیعه آن را همانند نبوت به نصّ و امر الهی و از اصول دین(مذهب)می داند، در حالی که در دیدگاه اهل سنّت از فروع دین شمرده شده و از این جهت از افعال مکلفان به شمار می آید.به گفته بیشتر مفسّران، امامت در قرآن با معنای لغوی آن هماهنگ است و امام کسی است که به اواقتدا کنند و او را الگو و سرمشق خود قرار دهند؛ خواه عادل و راه یافته باشد و خواه باطل وگمراه.

رشته نبوت با رحلتِ پیامبرِ گرامیِ اسلام با عنوانِ خاتم پیامبران خاتمه یافت و امرِ هدایت و ولایتِ بر مردم به دستِ اوصیاء و امامان سپرده شد.هر چه دلیل بر لزومِ وجودِ نبیّ برای ِ هدایت و سعادت بشر اقامه شود، همان بر ضرورتِ وجود امام نیز دلالت خواهد نمود.

وجود امام در هر عصر و زمان و هر جامعه ای برای هدایت انسان ها به سوی کمال ضرورت دارد.

بنا به اصلِ اعتقادی شیعه، رکن اصلیِ اسلام،امامت و حکومتِ امامِ معصوم بر مردم است.امامت و رهبری امّت عهدِ الهی است، که به انتخابِ خدا صورت گرفته و علم و عصمتِ امام از شرایطِ اولیه اعطای این منصب است.امامت، مقامی رفیع و از مناصب الهی است.امام باید حتما از طرف خداوند منصوب شود.منشا امامت وراثت نیست، لیاقت است که با پیروزی در امتحانات الهی ثابت می گردد و این امام باید وارثِ تمامیِ علومِ انبیاء ماقبلِ خود باشد تا هم مروّج و مبلّغِ معارفِ قبل از خود بوده باشد و هم حرفی جدید برایِ گفتن داشته باشد.

امامت همان مقام رهبری همه جانبه مادّی و معنوی، جسمی و روحانی و ظاهری و باطنی است، امام رئیس حکومت و پیشوای اجتماع و رهبر مذهبی و مربی اخلاق و رهبر باطنی و درونی است.امام از یک سو با نیروی مرموز معنوی خود افراد شایسته را در مسیر تکامل باطنی رهبری می کند، با قدرت علمی خود افراد نادان را تعلیم می دهد و با نیروی حکومت خویش یا قدرتهای اجرایی دیگر، اصول عدالت را اجرا می نماید.مقامِ امامت مقامِ تحقّق بخشیدن به تمامِ برنامه هایِ الهی است، به تعبیر دیگر ایصال به مطلوب و هدایتِ تشریعی و تکوینی است.

درکتب کلامی برای اثبات ضرورتِ وجود امام به براهین عقلی مانند قاعده وجوب لطف هم استناد شده است.افزون براستدلال عقلی بر ضرورت وجود امام در همه اعصار که مجالِ بیانِ آن در این فرصتِ کوتاه نیست، دلایلِ نقلیِ بسیار وجود دارد که تیمِناً و تبرّکاً به برخی از آنان اشاره می شود.

به عنوانِ مثال قرآن کریم خطاب به پیامبر(ص)می فرماید:

«انّما انت منذر و لکل قوم هاد»(1)

«ای پیامبر، تو فقط هشداردهنده ای، و برای هر قومی رهبری است.»

روایات تفسیری این آیه این حقیقت را تأیید می کند که امامی زنده همیشه تاروز قیامت در میانِ انسانها حضور دارد؛ همچنین براساس روایاتی درباره سوره قدر، در شب قدر هر سال تا روز قیامت، فرشتگان بر امام آن زمان نازل می شوند و مفاهیم این سوره ها دلیل روشنی بر وجود امام در همه زمانهاست.برخی از آیه 119 سوره مبارکه توبه که به مؤمنان فرمان همراهی با صادقان می دهد:«یا ایها الذین آمنوا اتقوالله و کونوا مع الصادقین»

ای کسانی که ایمان آورده اید!از(مخالفت فرمان)خدا بپرهیزید، و با صادقان باشید!

استفاده کرده اند که باید در هر عصری صادقانی باشند که مردم برای پیمودن راه پرهیزکاری لازم است با آنان باشند.روایات، مقصود از صادقان را، امامان دانسته است.افزون بر آیات از روایات فراوانی نیز استفاده می شود که زمین هیچ گاه از حجت الهی تهی نخواهد بود و هر گاه از حجّتِ الهی، تهی باش، اهلش را فرو خواهد بُرد.به گونه ای که حتّی اگر دو نفر بر روی زمین زندگی کنند یکی از آنان حجّت و امام خواهد بود.

در برخی از روایات نیز برضرورت وجود امام استدلال شده است، چنان که درمناظره ای تأیید شده از سوی امام صادق(ع)امام قلب عالم دانسته شده که وجود وی برای عالم مانند وجود قبل برای انسان ضروری است.و نیز براساس مناظره ای دیگر که آن هم از سوی امام صادق(ع)تأیید شده بهره وری صحیح و کامل از قرآن، بدون امام معصومی که به تمام قرآن، عالِم بوده و با توجّه به احاطه بر سراسر قرآن بتواند آن را برای امّت تفسیر کند میسور نیست.

آیات فراوانی با توجه به روایاتی که در تفسیر آنها وارد شده به مصادیق امام در زمانهای گوناگون اشاره دارد که براساس آنها امام پس از پیامبر اسلام(ص)حضرت علی بن ابی طالب(ع)و پس از وی فرزندان ایشان هستند، قرآن می فرماید:

«یایها الذین آمنوا اطیعوالله واطیعوالرسول و اولی الامر منکم»(2)

ای کسانی که ایمان آورده اید!اطاعت کنید خدا را!و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالامر(اوصیای پیامبر)را!

در این آیه عنوان «اولی الامر»برحسب معنای لغوی عام است؛ ولی مصادیق آن افراد خاصّی هستند که بر اساس روایات متواتر عبارتند از:حسن بن علی(ع)،حسین بن علی(ع)،علی بن الحسین(ع)،محمد بن علی(ع)، که در تورات به باقر معروف است، جعفربن محمد(ع)،موسی بن جعفر(ع)،علی بن موسی(ع)،محمد بن علی(ع)،علی بن محمّد(ع)، حسن بن علی(ع)و حضرت مهدی(ع)که تا روز قیامت مؤمنان موظف اند از آنان به عنوان اولوالامر و اولیای خدا اطاعت کنند.

پس بدیهی است از آنجا که پیامبران چون از جهت عمر و امکانات محدودند برای محقّق ساختن اهداف خود به امر الهی جانشین خود را به مردم معرّفی و مردم را به اطاعت از آنان سفارش می کنند، بر این اساس اگر پیامبر خلیفه و امام معرفی نکند، رسالتش را به انجام نرسانده است.قرآنِ کریم ابلاغِ امرِ امامت را مکمّلِ دین و نعمتِ الهی و مایه ناامیدیِ دشمنان می داند:

«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام

دینا»(3)

امروز،کافران از(زوال)آیین شما، مأیوس شدند بنابراین، از آنها نترسید!و از(مخالفت)من بترسید!امروز،دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین(جاودان)شما پذیرفتم.

از این آیه برمی آید موضوع مهمّی که تبلیغ آن برعهده پیامبر گذاشته شده همسنگ نبوّت است، به گونه ای که اگر ابلاغ نشود رسالت پیامبر ناتمام می ماند.از سوی دیگر تبلیغ آن امر مهم و حساس ممکن استخطراتی برای پیامبردرپی داشته باشد، از این رو خدا به او وعده حفاظت می دهد و این موضوع مهم، جز ابلاغ خلافت و جانشینی نبوده است.مسئله خلافت به قدری اهمیّت دارد که با تحقّق آن، کافران و دشمنان از تعرّض به دین مأیوس می شوند و دین با آن کامل ونعمت با آن تمام و اسلام دین مرضیّ خدا خواهد شد.

خداوند عدم ابلاغ این امرِ مهم را مساوی با نابودیِ تمامیِ زحماتِ پیامبرِ گرامی اسلام(ص)می داند.چنانچه خطاب به ایشان فرموده است:

«یایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکفرین»(4)

ای !پیامبر!آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است،کاملاً(به مردم)برسان!و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای!خداوند تو را از(خطرات احتمالی)مردم، نگاه می دارد و خداوند، جمعیّت کافران(لجوج)را هدایت نمی کند.»

طبقِ بیانِ نورانیِ قرآن کریم آخرین منزلِ کمالِ انسانی برای ِ ابراهیم رسیدن به مقامِ امامت ِ ایشان است.قرآن کریم می فرماید:

«واذ ابتلی ابرهیم ربه بکلمت فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظلمین»(5)

(به خاطرآورید)هنگامی که خداوند،ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود.و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد.خداوند به اوفرمود:«از دودمان من(نیز امامانی قراربده!)»خداوند فرمود:پیمان من، به ستمکاران نمی رسد!(و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند).»

این آیه یکی از آیاتی است که پشتوانه فکری و اعتقادی شیعه قرار گرفته است که امام باید کامل و بدون ِ هیچ گونه نقص باشد.این کامل بودن هم در مسائلِ تکوینی همچون علم و دانش، عصمت و ...بوده و هم در امور ِ اجتماعیِ امّت نظیرِ هدایت است.سرّ بهره مندی برخی از انبیای الهی از مقام امامت این است که امام افزون بر مقتدا و الگو بودن در گفتار و رفتار، عهده دار امور سیاسی و اجتماعی و مهمتر از همه هدایتِ امّت است، حدود را اجرا و امیران را عزل و نصب و از امّت دفاع و جانیان را تأدیب می کند و چنانکه نسبت به ظاهر اعمال مردم پیشوا و راهنماست، همچنان در باطن نیز سِمَتِ پیشوایی و رهبری دارد واوست قافله سالار کاروان انسانیّت که از راهِ باطن بسویِ خدا سیر می کند.از این رو ممکن است کسی پیامبر باشد؛ ولی امام نباشد.چنانچه در قرآن می خوانیم:

«وجعلنهم ائمّه یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرت و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین»(6)

و آنان را پیشوایانی قراردادیم که به فرمان ما،(مردم را)هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم و تنها ما را عبادت می کردند.»

در روایتی نورانی از امام صادق(ع)می خوانیم:

«ان الله تبارک و تعالی اتخد ابراهیم عبدا قبل ان یتخذه نبیا و ان الله اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا و ان الله اتخذه رسولا قبل ان یتخذة خلیلا و ان الله اتخذه خلیلا قبل ان یجعله اماما فلما جمع له الاشیاء قال انی جاعلک للناس اماما»(7)

خداوند تبارک و تعالی ابراهیم را به بندگی گرفت پیش از آن که او را به پیامبری برگزیند، و او را به نبوّت رساند پیش از آن که به رسالت گزیند و او را رسول خود ساخت پیش از آن که به دوستی برگزیند و او را دوست و خلیل خود گردانید پیش از آن که امامش قرار دهد.و چون همه این مقامات را در او گِرد آورد، فرمود:من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم.»

در روایت پیرامونِ این معنا می خوانیم که امام باقر(ع)فرمود:

«یمصّن الثّماد ـ و یدعون النهرالعظیم قیل له و ماالنهر العظیم قال رسول الله(ع)و العلم الذی اعطاه الله ان الله عزّوجلّ جمع لمحمد(ع)سنن النبیین ن آدم و هلم جرّا الی محمد(ع)قیل له و ما تلک السنن قال علم النبیین باسره و ان رسول الله(ع)صیّر ذلک کله عند امیرالمومنین(ع)فقال له رجل یاابن رسول الله(ع)فامیر المومنین اعلم ام بعض النبیین فقال ابو جعفر(ع)اسمعوا ما یقول ان الله یفتح مسامع من یشاء انی حدثته ان الله جمع لمحمد(ع)علم النبیین و انه جمع ذلک کله عند امیر المومنین(ع)و هو یسالنی اهو اعلم ام بعض النبیین»(8)

«مردم رطوبت را می مکند(9)و نهر بزرگ را رها می کنند!»عرض شد:نهر بزرگ چیست؟ فرمود:«رسولِ خداست و علمی که خدا به او عطا فرموده است.خدایِ عزّوجل سنّت هایِ تمامِ پیغمبران را از آدم تا برسد به خودِ محمّد(ص)برایِ او گِرد آورد.»عرض شد آن سنّت ها چه بود؟ فرمود:«همه علمِ پیغمبران، و رسول خدا(ص)تمامِ آن را به امیرالمؤمنین(ع)تحویل داد.»مردی عرض کرد:ای پسرپیغمبر!امیرالمؤمنین اعلم است یا بعضی ازپیغمبران؟امام باقر(ع)به اطرافیان توجّه کرد و فرمود:گو ش دهید این مرد چه می گوید؟!خدا گوش هایِ هر که را بخواهد باز می کند.من به او می گویم:خدا علمِ تمام پیغمبران را برایِ محمّد(ص)جمع کرد و آن حضرت همه را به امیرالمؤمنین تحویل داد، باز او از من می پرسد که علی اعلم است یا بعضی از پیغمبران!»[و نمی فهمد که معنیِ سخنِ من این است که آنچه همه پیغمبران می دانستند علی به تنهایی می دانست.]

نویسنده:خطیب شهیر استاد سید حسن احمدی اصفهانی

پی نوشت ها :

1.سوره مبارکه رعد، آیه 7.

2.سوره مبارکه نساء، آیه 59.

3.سوره مبارکه مائده، آیه 3.

4.سوره مبارکه مائده، آیه 67.

5.سوره مبارکه بقره ، آیه 124.

6.سوره مبارکه انبیاء ، آیه 73.

7.الکافی 1:آیه 175

8.الکافی 1:آیه 223.

9.مقصود علمِ غیرِ امام است که منبع و سرچشمه اش قیاس و هوایِ نقس است در مقابلِ علمِ امام که متّصل به علمِ الهی است.

 

دوشنبه 2/11/1391 - 0:45
مهدویت

(کشف النعمة ج 3 ص 314، یوم الخلاص ص 80):

قال الصادق (ع): ان القائم اذا خرج کان فی سن الشیوخ و منظر الشباب، قویا فی بدنه لو مده یده الی اعظم شجرة علی وجه الارض لقلعها، و لو صاح بالجبال تدکدکت صخورها لا یضع ید علی عبد الا صار قلبه کزبر الحدید.

حضرت امام صادق (ع) فرمود: همانا حضرت قائم (ع) چون خروج کند در سن سالخوردگان و قیافه جوانان باشد در بدن نیرومند است که اگر دست به درخت بزرگی زند آنرا از ریشه برکنند و اگر فریاد برآورد سنگهای کوه ها در هم رود و فرو ریزد دست مبارک بر هیچ بنده ای نگذارد جز آنکه دلش را مانند پاره ی آن استوار سازد.

(کشف النعمة ج 2 ص 459، عقدالدرر ص 18):

عن عبدالله ابن عمر قال: قال رسول الله (ص): لا تقوم الساعة حتی یخرج المهدی (ع) من ولدی و لا یخرج المهدی (ع) حتی یخرج ستون کذابا کلهم یقول: انا نبی.

عبدالله ابن عمر گوید: حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: قیامت برپای نشود تا حضرت مهدی (ع) که از فرزندان من است خروج کند و مهدی (ع) خروج نمی کند تا شصت تن دروغگو به ادعای پیغمبری خارج شوند.

(عقدالدرر ص 19):

قال رسول الله (ص): سیکون بعدی خلفاء و من بعد الخلفاء امراء، و من بعد الامراء ملوک جبابرة ثم یخرج المهدی من اهل بیتی یملأ الارض عدلا کما ملئت جورا ثم یؤمر القحطانی فو الذی بعثنی بالحق ما هو دونه.

رسول خدا (ص) فرمود: پس از من خلفاء و پس از خلفاء امیران وبعد از امیران پادشاهان ستمگر پدید آیند سپس مهدی (ع) از اهل بیت (ع) من خروج می کند زمین را سرشار از عدل و داد کند همچنانکه پر از ظلم وستم شده باشد پس از آن قحطانی فرمانگذاری کند قسم به آن کس که مرا به حق مبعوث فرمود: او نزدش نیست.

(عقدالدرر ص 32):

عن عبدالله ابن عمر. قال: قال رسول الله (ص): یخرج فی آخرالزمان رجل من ولدی اسمه کاسمی، و کنیته ککنیتی، یملأ الارض عدلا کما ملئت جورا.

عبدالله ابن عمر گوید: رسول الله (ص) فرمود: در آخرالزمان مردی از فرزندانم که اسم او مانند اسم من و کنیه اش مثل کنیه من است خروج می کند و زمین را پر از عدل و داد نماید همچنانکه پر از ستم شده باشد.

(اخرجه الحاکم فی مستدرکه، عقدالدرر ص 70):

عن ام سلمه قالت: قال رسول الله (ص): یبایع لرجل من امتی، بین الرکن و المقام کعدة اهل بدر، فتأتیه عصب العراق و ابدال الشام، فیأتیهم جیش من الشام حتی اذا کانو بالبیداء خسف بهم ثم یسیر الیه رجل من قریش اخواله کلب، فیهزمهم الله تعالی.

بنقل از ام سلمة گفت: حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: با مردی از امت من در میان رکن ومقام افرادی به شماره ی مسلمانان غزوه بدر بیعت می کنند مردانی از عراق و ابدال شام به نزدش می روند. سپاهی از شام بجنگ آنان می شتابند و چون به بیابان می رسند زمین آنها را فرو می برد سپس مردی از قریش که دائی های وی از بنی کلب باشند بجنگ او می روند و خدای تعالی آنها را درهم می شکند.

(اخرجه ابونعیم بن حماد فی الفتن، عقدالدرر ص 127):

عن ابی رومان، عن علی (ع) قال: یلتقی السفیانی ذا الرایات السود فیهم شاب من بنی هاشم فی کفه الیسری خال، و علی مقدمته رجل من بنی تمیم یقال له شعیب بن صالح بباب اصطخر فتکون بینهم ملحمة عظیمة و تظهر الرایات السود و تهرب خیل السفیانی فعند ذلک یتمنی الناس المهدی و یطلبونه.

بنقل از ابی رومان از حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود: برخورد می کند با صاحبان پرچمهای سیاه که در میان ایشان جوانی از بنی هاشم باشد که در کف چپش خالی وجود دارد و در مقدمه ی آنان از مردی از بنی تمیم است بنام شعیب بن صالح و در دروازه اصطخر جنگی بزرگ واقع می گردد و پرچمهای سیاه پیروز می شوند وسپاه سفیانی فرار می کنند در این هنگام است که مردم آرزوی مهدی (ع) کنند و در طلبش باشند.

(اخرجه الحاکم فی مستدرکه، عقدالدرر ص 144):

عن ابی سعید الخدری، ان رسول الله (ص) قال: یخرج فی آخر امتی المهدی یسقیه الله الغیث وتخرج الارض نباتها ویعطی المال صحاحا و تکثر الماشیة و تعظم الامة یعیش سبعا او ثمانیا یعنی حججا.

بنقل از ابی سعید خدری ره است که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: در آخر امتم مهدی (ع) خروج می کند که خدای تعالی باران را وسیله سیرابی قرار می دهد و زمین روئیدنیهای خود را بیرون می دهد ومهدی (ع) مال را به درستی می بخشد و چارپایان بسیار می شوند و امت عظمت می یابد و او هفت یا هشت سال زندگی می نماید.

(یوم الخلاص ص 279، بحار ج 52 ص 291):

قال رسول الله (ص): لا یخرج القائم الا فی وتر من السنین: سنة احدی او ثلاث او خمس او سبع او تسع.

حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: حضرت قائم (ع) خروج نمی کند مگر در سال فرد: سال یک یا سه یا پنج یا هفت یا نه.

(اخرجه القمر فی سننة، عقدالدرر ص 149):

عن حذیفة عن النبی (ص) فی قصة المهدی (ع) و ظهور امره قال: فتخرج الابدال من الشام و اشباههم و یخرج الیه، النجباء من مصر و عصائب اهل الشرق و اشباههم حتی یأتوا مکة فیبایع له بین زمزم و المقام، ثم یخرج متوجها الی الشام وجبریل علی مقدمته و میکائیل علی ساقته یفرح به اهل السماء و اهل الارض و الطیر و الوحوش و الحیتان فی البحر و تزید المیاه فی دولته و تمد الانهار و تضعف الارض اکلها و تستخرج الکنوز.

بنقل از حذیفه رضی الله عنه از حضرت رسول اکرم (ص) در داستان حضرت مهدی (ع) و ظهور امرش فرمود: پس ابدال و همانندان ایشان از شام بیرون می آیند و نجیبان و نخبگان از مصر و گزیدگان مشرق و امثالشان بسوی او حرکت می کنند تا به مکه معظمة می رسند و با حضرت در بین زمزم و مقام بیعت می نمایند سپس خارج می شود و به سوی شام می رود و جبرئیل (ع) در مقدمه سپاه او و میکائیل (ع) در دنباله ی لشکرش باشند ساکنان آسمان و زمین و پرندگان و وحشیان و ماهیان دریا خوشحال شوند و در دولت او آبها فزونی گیرد و رودها پر آب گردد و زمین حاصل فراوان دهد و گنجها بیرون کشیده شود.

(بحار ج 52 ص 325 یوم الخلاص ص 296):

قال امیرالمؤمنین (ع): کأنی انظر القائم (ع) علی ظهر النجف، لبس درع رسول الله (ص) تتقلص علیه ثم ینتفض بها فتسدیر علیه ثم یغشی بثوب استبرق ثم یرکب فرسا ادهم ابلق بین عینیه شمراخ، فینقفض به انتفاضة حتی لا یبقی اهل بلد الا اتاهم نور ذلک الشمراخ فیظنون انه معهم فی بلادهم حتی تکون آیة.

حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود: گوئی حضرت قائم (ع) را در پشت نجف می بینم که زره حضرت رسول اکرم (ص) را در تن کرده و چین خوردگی پیدا می کند سپس آنرا حرکت می دهد و چین خوردگی از میان می رود آنگاه جامه ای از استبرق بر روی آن می افکند و بر اسب ادهم ابلق سوار می شود که میان دو چشم اسب خوشه ای آویزان است و آنرا به جنبش درمی آورد و باقی نمی مانند هیچ ساکن شهری جز آنکه نور آن خوشه به ایشان می رسد تا آنجا که گمان می برند آن خوشه «یا امام (ع)» با آنان در بلادشان می باشد تا اینکه این عمل علامت باشد.

(یوم الخلاص ص 298، بحار ج 52 ص 326):

قال زین العابدین (ع): کانی بقائم (ع) اهل بیتی قد اشرف علی نجفکم هذا و او مأ بیده الی ناحیة الکوفة فاذا هو اشرف نشر رایة رسول الله (ص)، فاذا هو نشرها انحطت علیه ملائکة بدر عودها من عمد عرش الله و رحمته و سائرها من نصرالله لا یهوی بها الی شیی ء الا اهلکه الله یأتیه بها جبرائیل (ع).

حضرت امام زین العابدین (ع) فرمود: گوئی حضرت قائم (ع) اهل بیتم (ع) را می بینم که بر این نجف شما ایستاده و توجه دارد. امام (ع) با دست مبارک خود اشاره کرد و فرمود: و چون بایستد پرچم حضرت رسول اکرم (ص) را می گشاید و سپس از گشودن فرشتگان بدر چوب آن پرچم که از ستونهای عرش و رحمت خدا است می آورند و با آن چوبها به هیچکس حمله ننماید مگر اینکه کشته شود.

(یوم الخلاص ص 302):

قال الباقر (ع): اذا ظهر قائمنا اهل البیت، قال للناس، ففررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما و جعلنی من المرسلین» «الشعراء آیه 21 ««لا مرسلا برسالة جدیدة بل لأحیاء الدین و نشر لواء العدل و احقاق الحق و ابطال الباطل»: خفتکم علی نفسی، و جئتکم کما اذن لی ربی و اصلح امری.

حضرت امام باقر (ع) فرمود: موقعی که قائم (ع) ما اهل بیت (ع) ظاهر شود به مردم فرمایند: «من از شما هنگامی که ترسیدم فرار کردم پس پروردگارم به من حکم بخشید و مرا از رسولان قرار داد» مقصود این است که قائم (ع) رسالت تازه ای می آورد بلکه برای زنده کردن دین و گشودن پرچم عدل و احقاق حق و باطل ساختن باطل مأمور گردد» یعنی بر جانم از شما ترسیدم و چون پروردگارم اذنم داد و کارم را به اصلاح رسانید به نزد شما آمدم.

(المحجة البیضاء ج 4 ص 342، بحار ج 52 ص 192، یوم الخلاص ص 304):

قال الباقر (ع): اول ما ینطق به هذه الولایة: «بقیت الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین» ثم یقول: انا بقیة الله و حجة و خلیفة علیکم، فلا یسلم علیه مسلم الا قال: السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه فاذا اجتمع علیه العقد و هو عشرة الاف رجل لم یبق فی الارض معبود دون الله عزوجل من صنم او وثن او غیره الا وقعت فیه نار فاحرقته.

امام باقر (ع) فرمود: نخستین سخنی که قائم (ع) گوید این آیه شریفه است: «بقیة الله برای شما بهتر است اگر شما مؤمن باشید» سپس فرمایند: من بقیة الله و حجت و خلیفه خدا بر شمایم. پس هر کس به حضرت سلام کند گوید: سلام بر تو ای بقیة الله در زمین و چون سپاهش که ده هزار مرد باشند جمع آیند در زمین هیچ معبود باطلی که غیر خدای عزوجل است از قبیل انواع بتهای سنگی و چوبی و انسانی و غیر آن باقی نماند جز آنکه همه را آتش زند و بسوزاند.

(یوم الخلاص ص 316، بحار ج 52 ص 315):

قال الصادق (ع): اذا تمنی احدکم القائم فلیتمنه فی عافیة فان الله بعث محمدا (ص) رحمة و یبعث القائم (ع) نقمة.

حضرت امام صادق (ع) فرمود: هنگامی که کسی از شما آرزوی ظهور حضرت مهدی (ع) کند باید آرزوی ظهور عافیت آمیز حضرت کند زیرا خدای تعالی محمد (ص) را به رحمت مبعوث فرمود قائم را برای انتقام مبعوث فرمایند.

(معانی الاخبار ص 366، بحار ج 51 ص 45، یوم الخلاص ص 317):

قال الباقر (ع) فی تأویل قوله تعالی: «و ذکرهم بایام الله «ابراهیم آیه 5»: یوم القائم (ع)، و یوم الموت و یوم القیامة.

حضرت امام باقر (ع) در تأویل آیه کریمه: «ایام خدا را یادآوری ایشان کن» فرمود: ایام خدا: روز قیام قائم (ع) و روز مرگ و روز قیامت است.

(یوم الخلاص ص 318):

قال الصادق (ع) فی قوله تعالی: «الحمدالله الذی صدقنا وعده، و اورثنا الارض نتبوأ من الجنة غرفا فنعم اجر العالمین» «الزمر آیه 74» ثم یقف بین الرکن و المقام فیصرخ قائلا: یا معاشر نقبائی، واهل خاصتی ومن ذخر الله لنصرتی قبل ظهوری علی وجه الارض ائتونی طائعین. فترد الصیحة علیهم و هم فی محاریبهم وعلی فرشهم فی شرق الارض و غربها، فیسمعونه فی صیحة واحدة فی اذن کل رجل فیجیئون نحوها، ولا یمضی الا کلمحة بصر حتی یکونوا کلهم بین یدیه و یکون هذا قبیل طلوع الشمس. الحدیث.

امام صادق (ع) در تفسیر آیه شریفه: «ستایش خدای را که وعده اش به ما راست بود و ما را وارث زمین قرار داد جای در غرفه های بهشت گیریم و خوب پاداشی به حاملان داد» فرمود: سپس «قائم (ع)» بین رکن و مقام ایستد و فریاد کشد و گوید: ای گروه نقیبان من و ای صاحبان و ویژگان من و ای کسانی که خدای تعالی پیش از ظهور من شما را در روی زمین ذخیره برای نصرت و یاری من قرار داد با میل و رغبت بسوی من آئید آن فریاد به همه رسد در حالی که مردم در جایگاه ها و فرش و بسترهای خود در مشرق و مغرب زمین جای دارند آن فریاد را در یک لحظه گوش همه شنود و بسوی آن فریاد روند و به اندازه یک پلک چشم روی هم نهادن نگذرد که همگان در خدمتش حاضر شوند و این اندکی پیش از طلوع آفتاب باشد. الحدیث.

(یوم الخلاص ص 333):

قال الکاظم (ع): یفرح بخروجه المؤمنون و اهل السماوات و لا یبقی کافر و لا مشرک الا کره.

حضرت امام کاظم (ع) فرمود: به سبب خروج حضرت قائم (ع) همه ی مؤمنان و ساکنان آسمانها خشنود شوند و هیچ کافر و مشرکی باقی نماند جز آنکه خروجش را نپسندد.

(یوم الخلاص ص 333):

قال الصادق (ع): المهدی اذا خرج، یفرح به جمیع المسلمین خاصتهم و عامتهم. یفرح به اهل السماء و اهل الارض و الطیر فی الهواء و الحیتان فی البحر.

حضرت امام صادق (ع) فرمود: حضرت مهدی (ع) چون خروج فرماید خاص و عام مومنین و ساکنان آسمان و زمین و پرندگان در هوا و ماهیان در دریا مسرور و شاد شوند.

(بحار ج 51 ص 156، یوم الخلاص ص 334):

قال الرضا (ع): ان الله تبارک و تعالی لیصلح امره فی لیلة واحدة، کما اصلح امر کلیمه موسی (ع) اذ ذهب لیقتبس لاهله نارا فرجع و هو رسول، نبی.

حضرت امام رضا (ع) فرمود: همانا خدای تبارک و تعالی کار او را «مهدی (ع) را» در یک شب اصلاح کند همچنانکه کار کلیم خود موسی (ع) را به هنگامی که رفت و پرتوی از آتش برای گرم شدن کسانش بیاورد برگشت در حالی رسول (ص) و پیغمبر بود.

(منتخب الاثر ص 149، یوم الخلاص ص 334):

قال الرضا (ع) هو صاحب الغیبة، فاذا خرج اشرقت الارض بنوربها مثله کمثل الساعة لا تأتیکم الا بغتة.

امام رضا (ع) فرمود: «مهدی (ع)» صاحب غیبت است و چون خروج کند زمین به نور پروردگار روشن شود مثل او همانند وقوع قیامت است که ناگهان مردم متوجه می شوند.

(منتخب الاثر ص 285):

عن الحسن بن علی (ع) قال: لو قام المهدی (ع) لأنکره الناس لانه یرجع الیهم شابا و هم یحسبونه شیخا کبیرا.

حضرت امام حسن بن علی مجتبی (ع) فرمود: هنگامی که مهدی (ع) قیام کند مردم انکارش کنند زیرا او به نزد مردم برمی گردد در حالی که جوان باشد و مردم او را پیر سالخورده مپندارند.

(منتخب الاثر ص 290):

عن ابیعبدالله (ع) (فی حدیث) قال: القائم لم یظهر ابدا حتی یخرج ودایع الله عزوجل فاذا خرجت ظهر علی من ظهر من اعداء الله عزوجل فقتلهم.

امام صادق (ع) در ضمن حدیثی فرمود: قائم (ع) هرگز ظاهر نمی شود تا ودیعه های خدای عزوجل بیرون آیند و چون بیرون آیند هر یک از دشمنان خدا ظاهر گردد قائم (ع) او را بقتل رساند.

(کشف النعمة ج 2 ص 463):

عن ابی جعفر (ع) قال: کأنی بالقائم (ع) علی نجف الکوفة، وقد سار الیها من مکة فی خمسة الاف من الملائکة، جبرئیل عن یمینه و میکائیل (ع) عن شماله و المؤمنون بین یدیه و هو یفرق الجنود فی البلاد.

حضرت امام باقر (ع) فرمود: گوئی حضرت قائم (ع) را در نجف کوفه می بینم که از مکة مکرمة به همراه پنج هزار ملائکه به آنجا آمده جبرئیل (ع) در طرف راست و میکائیل (ع) در جانب چپش و مؤمنین در پیش رویش باشند و حضرت سپاهیان خود را به اطراف بلاد پراکنده می سازد.

(کشف النعمة ج 2 ص 471):

قال رسول الله (ص): یخرج المهدی (ع) و علی رأسه ملک ینادی هذا المهدی (ع) فاتبعوه.

رسول خدا (ص) فرمود: مهدی (ع) خروج می کند در حالی که فرشته ای بر سرش فریاد می کشد این مهدی (ع) است از او متابعت کنید.

(عقدالدرر ص 125، کشف النعمة ج 2 ص 477):

قال رسول الله (ص): یخرج ناس من المشرق فیوطون للمهدی (ع) یعنی سلطانه.

رسول خدا (ص) فرمود: گروهی از مردم از مشرق خروج می کنند موجبات حکومت مهدی (ع) را فراهم می نمایند.

(یوم الخلاص ص 438):

قال الصادق (ع): یخرج حین تغیر البلاد، وضعف العباد، و حین الیأس من الفرج.

حضرت امام صادق (ع) فرمود: مهدی (ع) خروج می کند به هنگامی که شهرها دگرگون و بندگان ناتوان و مأیوس و نومید از فرج و گشایش باشند.

(عقدالدرر ص 241):

عن دینار بن دینار، قال: بقاء المهدی (ع) اربعون سنة.

بنقل از دینار بن دینار گفت: مهدی (ع) چهل سال باقی می ماند.

(عقدالدرر ص 180):

قال کعب الاخبار: یخرج المهدی (ع) الی بلاد الروم و جیشه مائة الف، فیدعو ملک الروم الی الایمان فیأبی، فیقتتلان شهرین، فینصر الله تعالی المهدی (ع) و یقتل من اصحابه خلقا کثیرا، و ینهزم، و یدخل الی القسطنطینیه فینزل المهدی (ع) علی بابها و لها یؤمئذ سبعة اسوار، فیکبر المهدی (ع) سبع تکبیرات فیخر کل سور منها، فعند ذلک یأخذها المهدی (ع) و یقتل من الروم خلقا کثیرا و یسلم علی یدیه خلق کثیر.

کعب الاحبار گوید: مهدی (ع) خروج می کند و بسوی بلاد روم رود و سپاهیانش صد هزار نفر باشد پادشاه روم را به ایمان دعوت کند واو امتناع ورزد دو ماه با یکدیگر کارزار کنند خدای تعالی مهدی (ع) را یاری دهد و از یاران روم بسیاری را می کشد و او منهزم شود و داخل قسطنطنیه گردد «و مهدی (ع)» به دروازه قسطنطنیه نزول کند و آن شهر هفت دیوار دارد مهدی (ع) تکبیر گوید: هفت بار هر هفت دیوار فرو ریزد در

این هنگام قسطنطنیه را مهدی (ع) فتح کند و خلق بسیاری از روم بکشد و مردم بسیاری تسلیم او شوند.

(عقدالدرر ص 200):

عن امیرالمؤمنین (ع) فی قصة المهدی (ع) قال: و یتوجه الی الافاق فلا تبقی مدینة وطئها ذوالقرنین الا دخلها و اصلحها و لا یبقی جبار الا هلک علی یدیه، و یشف الله عزوجل قلوب اهل الاسلام و یحمل حلی بیت المقدس فی مائة مرکب تحط علی عزة و عکا و یحمل الی بیت المقدس و یأتی مدینة فیها الف سوق. الحدیث.

امیرالمؤمنین (ع) در داستان مهدی (ع) فرمود: حضرت متوجه آفاق دنیا گردد و هر شهری که ذوالقرنین آنرا طی کرده باشد باقی نماند جز آنکه مهدی (ع) وارد آن شود و آنرا اصلاح فرماید و هیچ ستمگری باقی نماند جز آنکه به دست او هلاک گردد و خدای عزوجل دلهای اهل اسلام را شفاء بخشد و زیورهای بیت المقدس را به صد مرکوب حمل کند بر شهر غزه و عکا ورود کند و به سوی بیت المقدس رود و وارد شهری شود که هزار بازار دارد الحدیث.

(عقدالدرر ص 202):

قال حذیفة: سمعت رسول الله (ص) یقول: لیستخرجن المهدی (ع) ذلک حتی یرده الی بیت المقدس ثم یسیر و من معه حتی یأتوا خلف رومیة مدینة فیها مأئة سوق فی کل سوق مائة الف سوقی فیفتحونها ثم یسیرون و حتی یأتوا مدینة یقال لها القاطع علی البحر الأخضر المحدق بالدنیا لیس خلفه الا امر الله تعالی.

بنقل از حذیفه رضی الله عنه گفت: از حضرت رسول اکرم (ص) شنیدم می فرمود: البته مهدی (ع) آنرا استخراج می کند تا آنرا به بیت المقدس برگرداند سپس حرکت می کند با کسانی که همراه دارد تا به پشت رومیة رسد و آن شهری است که صد بازار دارد و در هر بازاری صد هزار بازاری باشد آنرا می گشاید سپس روانه شوند بار شهری بنام قاطع رشد که در کنار بحر اخضر قرار دارد که محیط بر دنیا است و پشت سر آن چیزی جز امر خدای تعالی نیست.

(عقدالدرر ص 237):

عن ابی سعید الخدری قال: خشینا ان یکون بعد نبینا حدث فسألنا نبی الله (ص) فقال: ان فی امتی المهدی (ع) یخرج یعیش خمسا او سبعا او تسعا قلنا: و ما ذاک؟ قال سنین.

بنقل از ابی سعید خدری گفت: ترسیدیم که پس از پیغمر ما (ص) حادثه ای رخ دهد از حضرت پرسیدیم. فرمود: در امت من مهدی (ع) است خروج می کند پنج یا هفت یا نه زندگی می نماید عرض کردیم. پنج یا هفت یا نه یعنی چه؟ فرمود: پنج یا هفت یا نه سال.

(عقدالدرر ص 237):

عن ابی سعید الخدری قال: قال رسول الله (ص): ابشرکم بالمهدی (ع) فذکر الحدیث و فی آخره فیمکث سبع سنین او ثمان سنین او تسع سنین ثم قال: لا خیر فی العیش بعده او قال: لا خیر فی الحیاة بعده.

بنقل از ابی سعید خدری گفت: حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: شما را بشارت به مهدی (ع) بدهم حدیث را ذکر فرمود و در آخر فرمود: هفت یا هشت یا نه سال زندگی می کند سپس فرمود: هیچ چیزی در زندگی پس از او نیست یا فرمود: هیچ خیری در حیات پس از او می باشد.

(عقدالدرر ص 238):

عن ابی سعید الخدری. ان رسول الله (ص) قال: یکون فی امتی المهدی (ع) ان قصر عمره فسبع سنین و الا فثمان و الا فتسع.

بنقل از ابی سعید خدری: حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: در امت من مهدی (ع) می باشد اگر عمرش کوتاه باشد اگر هفت سال و گرنه هشت یا نه سال خواهد بود.

(عقدالدرر ص 238):

بنقل از ابی سعید خدری از رسول خدا (ص) فرمود: مهدی (ع) پس از اینکه به قدرت و حکومت رسید هفت سال یا هشت سال و یا نه سال زندگی می کند.

(عقدالدرر ص 240):

عن ضمرة بن جیب قال: حیاة المهدی (ع) ثلاثون سنة.

بنقل از ضمرة بن حبیب گفت: زندگانی مهدی (ع) سی سال باشد.

(نورالثقلین ج 4 ص 97):

شیخ الطائفة باسناده الی علی بن مهزیار حدیث طول یذکر فیه دخوله علی صاحب الأمر (ع) و سؤاله ایاه، و فیه فقلت: یا سیدی متی یکون هذا الامر؟ فقال: اذا حیل بینکم و بین سبیل الکعبة و اجتمع الشمس و القمر و استدان بهما الکواکب و النجوم فقلت: متی یا بن رسول الله (ص)؟ فقال لی:فی سنة کذا و کذا تخرج دابة الارض من بین الصفا و المروة و معه عصا موسی (ع) و خاتم سلیمان یسوق الناس الی المحشر.

شیخ الطائفه به سند خود از علی بن مهزیار در ضمن حدیثی طولانی که در آن شرفیابی وی را به محضر حضرت صاحب الامر ارواحنا فداه و پرسش از امام (ع) را یاد کرده گوید: عرض کردم: ای سید و مولای من خروج شما چه وقت خواهد بود؟ فرمود: هنگامی که میان شما و میان مکه مکرمه فاضله و جدائی افتد و آفتاب و ماه جمع گردد و ستارگان به آفتاب و ماه نزدیک شوند عرض کردم: یابن رسول الله (ص) این در چه وقتی خواهد بود؟ فرمود: در فلان سال دابة الارض از میان صفا و مروة بیرون می آید در حالی که عصای موسی (ع) و انگشتری سلیمان (ع) با او باشد و مردم را بسوی محشر می راند.

(عقدالدرر ص 240):

عن حذیفة بن الیمان قال: قال رسول الله (ص): یلتفت المهدی و قد نزل عیسی بن مریم فذکر الحدیث و فی آخره: فیمکث اربعین سنة یعنی المهدی (ع).

بنقل از حذیفة بن الیمان رضی الله عنه گفت: رسول الله (ص) فرمود: مهدی (ع) التفات می کند و عیسی بن مریم (ع) فرود می آید و حدیث را ذکر کرد و در آخر فرمود: مهدی (ع) چهل سال زندگی می کند.

(کشف النعمة ج 2 ص 459):

عن ابی حمزة قال: قلت لابی جعفر (ع): خروج السفیانی من المحتوم؟ قال: نعم و النداء من المحتوم و طلوع الشمس من مغربها محتوم و اختلاف بنی العباس فی الدولة محتوم و قتل النفس الزکیة محتوم و خروج القائم من آل محمد (ع) قلت: و کیف یکون النداء؟ قال: ینادی مناد من السماء فی اول النهار: الا ان الحق مع علی و شیعته ثم ینادی ابلیس فی آخر النهار من الارض: الا ان الحق مع عثمان و شیعته، فعند ذلک یرتاب المبطلون قلت: لا یرتاب الا جاهل لأن منادی السماء اولی ان یقبل من منادی الارض.

بنقل از ابی حمزة گفت: به حضرت امام باقر (ع) عرض کردم: خروج سفیانی امر حتمی است؟ فرمود: آری و ندای آسمانی و برآمدن آفتاب از مغرب و در پی هم آمدن فرزندان عباس در امر حکومت و قتل نفس زکیة و خروج قائم آل محمد (ص) از امور حتمیة است. عرض کردم: ندای آسمانی چگونه می باشد؟ فرمود: در آغاز روز منادی از آسمان فریاد می زند: هان که حق با علی (ع) و شیعیان او است سپس ابلیس در آخر روز از زمین فریاد می کشد هان که حق با عثمان و پیروان او است در این هنگام باطل پرستان در شک خواهند بود. عرض کردم: تنها نادانان به شک خواهد درافتاد زیرا منادی آسمان اولی و برتر از پذیرفتن از منادی زمین می باشد.

(کشف النعمة ج 2 ص 462):

عن ابیعبدالله (ع) قال: ینادی باسم القائم (ع) فی لیلة ثلاث و عشرین، و یقوم فی یوم عاشورا و هو الیوم الذی قتل فیه الحسین (ع) لکأنی به فی یوم السبت العاشر من المحرم قائما بین الرکن و المقام جبرئیل علی یمینه ینادی: البیعة لله فیصیر الیه شیعته من اطراف الارض تطوی لهم طیا حتی یبایعوه، فیملاء الله به الارض عدلا کما ملئت جورا و ظلما.

حضرت امام صادق (ع) فرمود: در شب بیست و سیم بنام حضرت قائم (ع) نداء می شود و در روز عاشورا یعنی روزی که حضرت امام حسین بن علی (ع) به شهادت رسید قیام می کند گوئی او را می بینم که در روز شنبه دهم محرم الحرام در میان رکن و مقام ایستاده و جبرئیل (ع) که در جانب راستش قرار دارد نداء می کند: برای بیعت با خدا بشتابید. شیعیان حضرت از اطراف زمین بسوی او شتابند و زمین در زیر قدمهایشان در نوردیده می شود تا با او بیعت کنند و خدا بوسیله او زمین را پر از عدل و داد کند همچنانکه پر از ظلم و جور شده باشد.

(کشف النعمة ج 2 ص 478، اثبات الهداة ج 3 ص 620، اعیان الشیعه ج 2 ص 51):

عن ابی سعید ان النبی (ص) قال: یکون فی امتی المهدی (ع) ان قصر فسبع و الا فتسع تنعم فیه امتی نعمة لم ینعموا مثلها قط تؤتی الارض اکلها و لا تدحر منهم شیئا و المال یومئذ کدوس یقوم الرجل فیقول: یا مهدی اعطنی فیقول: خذه.

بنقل از ابی سعید خدری گفت: حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: در امت من مهدی (ع) می باشد اگر مدت حکومتش کوتاه باشد هفت یا نه سال است که امتم به گونه ای در آن زمان متنعم می شوند که هرگز بدان پایه نعمت نیافتند باشند زمین روئیدنی های خود را بدون دریغ کاملا می دهد و مال در آن روز انباشته شده مردی برخیزد و عرض کند: یا مهدی (ع) به من مال ببخش فرماید: بگیر.

صادق احسانبخش

دوشنبه 2/11/1391 - 0:45
مهدویت

 در نظر ابتدائى قرائن گواهى مى دهد که دنیا به سوى «فاجعه» پیش مى رود؛ فاجعه اى که زاییده: «ترک عواطف»؛ «افزایش فاصله میان جوامع ثروتمند و فقیر»؛ «شدت گرفتن اختلافات و برخوردهاى دولتهاى بزرگ و کوچک»؛ «سیر تصاعدى جنایات»؛ «نابسامانیهاى اخلاقى و روحى و فکرى» و «فراورده هاى نامطلوب و پیش بینى نشده زندگى ماشینى» و مانند آن است.

آگاهان بین المللى مى گویند:

تنها حجم بمبهاى هسته اى موجود در زرّادخانه هاى دولتهاى بزرگ براى نابود ساختن تمام آبادیهاى کره زمین ـ نه یک بار بلکه هفت بار ـ کافى است!

در سران بزرگ امروز دنیا نیز «حسّ جاه طلبى» و «جنون قدرت» به اندازه کافى براى شروع چنین جنگى سراغ داریم!

بنابراین، پیش بینى مى توان کرد که در آینده اى نه چندان دور «فاجعه بزرگ» روى دهد و احتمالا بشریّت در یک جنگ وسیع اتمى، یا بر اثر فقر اقتصادى ناشى از انحصارطلبى قدرتهاى بزرگ، یا پایان گرفتن منابع انرژى و یا غیر قابل زیست شدن محیط زیست، از میان برود!

ولى در برابر اینهمه عوامل بدبینى ابتدایى، مطالعات عمیقتر نشان مى دهد آینده درخشانى در پیش است:

این ابرهاى تیره و تار با غرّش تندرهاى وحشت انگیز سرانجام کنار خواهد رفت.

این شام سیاه قیرگون را صبح سپید امیدى به دنبال است.

این سرماى سوزان زمستان جهل و فساد و زور گویى و ستم، بهار شکوفان عدالتى در پى دارد.

این اندوه کشنده، این طوفان مرگبار، و این سیل ویرانگر، سرانجام، پایان مى گیرد، و اگر خوب بنگریم در افقهاى دور دست نشانه هاى ساحل نجات به چشم مى خورد!

بر این حقیقت دلائلی میتوان ارائه کرد:

1ـ قانون سیر تکاملی جامعه ها

نخستین دلیل منطقی برای این موضوع، قانون سیر تکاملی جامعه هاست.

از آن روز که انسان خود را شناخته هیچگاه زندگى یکنواخت نداشته، بلکه با الهام از انگیزه درونى ـ و شاید نا آگاه ـ کوشش داشته که خود و جامعه خویش را به پیش براند.

از نظر مسکن، یک روز غارنشین بود و امروز آسمانخراشهایى ساخته که یکدستگاه آن مى تواند جمعیّتى معادل یک شهر کوچک را در خود جاى دهد ـ با تمام وسائل زندگى و همه امکانات لازم براى مردم یک شهر! از نظر لباس، مرکب، غذا و همینطور.........

چنین مى توان نتیجه گرفت که این نهاد بزرگ آرام نخواهد نشست، و همچنان انسان را در مسیر تکاملها به پیش مى راند، و نیروهایش را براى غلبه بر مشکلات و نابسامانیها و ناهنجاریهاى زندگى کنونى بسیج مى کند.

به سوى جامعه اى پیش مى برد که «تکاملهاى اخلاقى» در کنار «تکاملهاى مادّى» قرار گیرد.

ممکن است کسانى بگویند که تکاملهاى گذشته همه در جنبه هاى مادّى صورت گرفته، و دلیلى ندارد که سیر تکاملى، معنویات را هم در بر گیرد.

ولى پاسخ این سخن روشن است زیرا:

اوّلا، در تکاملهاى گذشته بسیارى از اصول معنوى و انسانى را نیز مى توان یافت؛ مثلا، در علوم و دانشهاى بشرى که در پرتو تکامل، پیشروى عظیم کرده است؛ علوم غیر مادّى هم کم نیست؛ و فى المثل، اعتقاد بشر نخستین درباره «خدا» که به صورت پرستش قطعات سنگ و چوب و حتّى بتهایى از خرما بود، هیچگونه شباهتى با درک یک دانشمند روشن ضمیر خداشناس یا یک حکیم عارف ربّانى امروز، از این مسئله، ندارد.

ثانیاً، تکامل در همه جا تکامل است؛ و عشقى را که در درون وجود خود نسبت به آن مى یابیم هیچ حدّ و مرزى را به رسمیّت نمى شناسد و در همه زمینه ها جویاى آن هستیم و در مسیر آن پویا.

از این گذشته، اصول مادّى و معنوى از هم جدا نیستند؛ و فى المثل، روح ستیزه جویى و برترى طلبى، و تجاوز گرى، به همان اندازه زندگى مادّى انسانها را به هم مى ریزد که یک بمب اتمى پر قدرت! بلکه دومى بدون اوّلى به کار نخواهد رفت!

و از این جا مى فهمیم که این تکامل در همه زمینه ها ادامه خواهد یافت.

2ـ هماهنگی با جهان آفرینش:

جهان هستى تا آنجا که مى دانیم مجموعه اى از نظامها است.

وجود قوانین منظّم و عمومى در سرتاسر این جهان دلیل بر یکپارچگى و به هم پیوستگى این نظام است.

فى المثل، اگر مى بینیم صدها دستگاه مغز الکترونیکى نیرومند دست به دست هم مى دهند تا با انجام محاسبات دقیق سفرهاى فضایى، راه را براى مسافران فضا هموار سازند و محاسبات آنها درست از آب در مى آید و قایق ماه نشین در محلّ پیش بینى شده در کره ماه فرود مى آید با اینکه کره ماه و زمین هر دو بسرعت در حرکتند.

از جهان بزرگ، وارد عالم کوچک و کوچکتر و بسیار کوچک مى شویم؛ در اینجا ـ مخصوصاً در عالم موجودات زنده. نظم مفهوم زنده ترى به خود مى گیرد و هرج و مرج در آن هیچ محلّى ندارد.

مثلا، به هم خوردن تنظیم سلّولهاى مغزى انسان کافى است که سازمان زندگى او را به گونه غم انگیزى به هم بریزد.

یک اتم را بزرگ مى کنیم به شکل منظومه شمسى در مى آید، و اگر فرضاً منظومه شمسى را کوچک کنیم همچون یک اتم خواهد شد، هر دو نظام واحدى دارند؛ بزرگترین منظومه ها، و کوچکترین منظومه ها!

آیا در جهانى اینچنین، انسانى که جزئى از این کلّ است مى تواند یک وضع استثنائى به خود بگیرد، و به صورت وصله ناهمرنگى در آید!

نظرى به ساختمان دستگاههاى گوناگون و پیچیده بدن هر انسانى مى افکنیم مى بینیم همه آنها تابع قوانین و نظم و حسابى هستند؛ با این حال، چگونه جامعه بشریّت بدون پیروى از ضوابط و مقرّرات و نظام صحیح و عادلانه مى تواند بر قرار بماند!

همزمان با افزایش سطح آگاهى ما، به روشنى مى یابیم که باید به نظام عمومى عالم هستى بپیوندیم، و همانطور که واقعاً جزئى از این کل هستیم، عملا هم چنین باشیم؛ تا بتوانیم به اهداف خود در تمام زمینه هاى سازنده برسیم.

نتیجه اینکه: نظام آفرینش دلیل دیگرى بر پذیرش یک نظام صحیح اجتماعى در آینده، در جهان انسانیّت خواهد بود.

3ـ واکنش های اجتماعی(قانون عکس العمل):

تنها در مباحث فیزیکى نیست که ما به قانونى با نام «قانون عکس العمل» روبه رو مى شویم که اگر فى المثل جسمى با فشار معیّنى به دیوار برخورد کند با همان نیرو و فشار به عقب رانده مى شود، بلکه در مسائل اجتماعى این قانون را محسوستر مى یابیم.

آزمونهاى تاریخى به ما نشان مى دهد که همواره تحوّلها، و انقلابهاى وسیع، عکس العمل مستقیم فشارهاى قبلى بوده است؛ و شاید هیچ انقلاب گسترده اى در جهان رخ نداده مگر این که پیش از آن فشار شدیدى در جهت مخالف وجود داشته است.

به تعبیر دیگر، همیشه تندرویها سرچشمه دگرگونیها شده است؛ مثلا:

1ـ انقلاب علمى اروپا (رنسانس) واکنشى در برابر یکهزار سال جهل وعقب ماندگى قرون وسطا، و فشارهائى که از طرف متولّیان خرافى کلیسا در جهت عقب نگاهداشتن مردم اعمال مى شد بود.

2ـ انقلاب کبیر فرانسه به سال 1789 ـ که جهش سیاسى و اجتماعى فوق العاده در برابر استبداد و استعمار طبقاتى و زور گویى و خود کامگى رژیمهاى حاکم بود.

3ـ انقلاب بر ضدّ بردگى ـ در سال 1848 که نخست از انگلستان آغاز شد ـ نتیجه طرز رفتار فوق العاده خشن و ضدّ انسانى برده داران با بردگان بود که از یک سو آتش انقلاب را در خود بردگان، و از سوى دیگر در عواطف برانگیخته شده جامعه ها به سود بردگان، شعلهور ساخت؛ و نظام بردگى را در هم پیچید.

4ـ انقلاب بر ضدّ استعمار، در عصر ما، واکنش مستقیم رفتارهاى ضدّ انسانى استعمارگران در مستعمرات بوده و هست؛ که باعث شکفتن شعور اجتماعى مردم استعمار زده گردید و پرچم مخالفت را با قدرتهاى استعمارى بر افراشتند، هر چند غالباً به استقلال کامل اقتصادى و اجتماعى و سیاسى و فکرى نینجامید؛ ولى وضع با سابق بسیار تفاوت پیدا کرده است.

و..........

اگر تاریخ را ورق بزنیم و به عقب باز گردیم، در همه جا با مظاهر قانون عکس العمل رو به رو مى شویم.

تاریخ پیامبران پر است از یک سلسله تحوّلها که زمینه آنها در اثر فشارهاى شدید اجتماعى از پیش فراهم شده بود، و پیامبران با تعلیمات آسمانى خود این انقلابها را رهبرى و بارور ساختند، و در مسیر صحیح پیش بردند.

نه تنها در میان سرگذشتهاى واقعى ملّتهاى جهان، نمونه هاى فراوانى براى این قانون در تاریخ معاصر و قدیم مى یابیم؛ بلکه در اسطوره ها و افسانه هاى اقوام نیز بازتاب این قانون بخوبى دیده مى شود. (مانند افسانه ضحاک و ماردوش و کاوه آهنگر و .....).

در «روانکاوى» و «روانشناسى» امروز بحثى وجود دارد که بازتاب دیگرى از قانون عکس العمل است.

این بحث به ما مى گوید: اگر امیال انسان به صورت مناسبى ارضا نشود، این امیال سرکوفته و واپس زده، از مرحله «شعور ظاهر» به مرحله «باطن» و ناشناخته روح، عقب نشینى مى کند، و در وجدان، ناآگاه (ضمیر باطن) تشکیل عقده یا «کمپلکس» مى دهد؛ بلکه به عقیده بعضى ضمیر باطن چیزى جز همین امیال واپس زده نیست!

آنها در نهانگاه ضمیر آدمى آرام نمى نشینند، و دائماً سعى دارند خود را به نحوى نشان دهند؛ عکس العمل این عقده ها در افراد بسیار متفاوت است، که غالباً خود را در ایجاد اختلال روانی یا انزوا و گریز از اجتماع یا انتقام جوئی و... نشان می دهد.

بنابراین، ملاحظه مى کنیم که فشارهاى روانى نیز همواره با انقلاب و واکنشى شدید روبه رو مى شود که چهره دیگرى از قانون عکس العمل است.

نتیجه: این قانون به ما مى گوید وضع کنونى جهان، آبستن انقلابى است.

فشار جنگها، فشار مظالم و بیدادگریها، فشار تبعیضها و بیعدالتیها، توأم با ناکامى و سرخوردگى انسانها از قوانین فعلى براى از بین بردن یا کاستن این فشارها، سرانجام واکنش شدید خود را آشکار خواهد ساخت.

سرانجام این خواستهاى واپس زده انسانى، در پرتو آگاهى روز افزون ملّتها، چنان عقده اجتماعى تشکیل مى دهد که از نهانگاه ضمیر باطن جامعه، با یک جهش برق آسا، خود را ظاهر خواهند ساخت و سازمان نظام کنونى جوامع انسانى را به هم مى ریزند؛ و طرح نوینى ایجاد مى کنند.

4ـ الزامها و ضرورت های اجتماعی:

منظور از «الزام اجتماعى» این است که وضع زندگى اجتماعى انسانها به چنان مرحله اى برسد که احساس نیاز به مطلبى کند و آن را به عنوان یک «ضرورت» بپذیرد.

این را هم مى دانیم که هر انسانى در آغاز چنان است که مى خواهد از هر نظر آزاد باشد و هیچ گونه محدودیّتى در زندگى او وجود نداشته باشد، ولى کم کم مى فهمد که این گونه آزادى او را از بسیارى از امتیازات زندگى جمعى محروم مى سازد، و به خواستهاى اصیل او زیان مى رساند؛ و اگر قید و بندهایى به نام «قانون» را نپذیرد، اجتماعى که در آن زندگى مى کند گرفتار هرج و مرج مى شود و از هم متلاشى مى گردد.

اینجاست که تن به مقررات و اصول و قوانینى مى دهد.

همینطور با پیشرفت جوامع؛ روز به روز بر میزان این قید و بندها افزوده مى شود، و باز همه آنها را به عنوان «ضرورت» مى پذیرد.

یک مثال ساده براى این موضوع مى زنیم:

در مورد مقرّرات رانندگى و ترافیک، هنگامى که وسیله نقلیه سریع السّیرى در اختیار انسان قرار مى گیرد، دلش مى خواهد آزادانه به هر جا مى خواهد برود؛ در هر جا مایل باشد توقّف یا پارک کند؛ با هر سرعتى براند؛ بر سر چهار راهها بدون معطّلى به راه خود ادامه دهد؛ ولى بزودى مى فهمد اگر این کار را او بکند، دلیلى ندارد که دیگران نکنند، و نتیجه آن هرج و مرج و انواع خطرهاست.

لذا امروز هر کودکى مى داند این موضوع درست نیست؛ باید مقرّراتى در کار باشد، هر چند ساعتها او را از رسیدن به مقصدش عقب بیندازد؛ باید جریمه و انضباط شدید (امّا عادلانه و عاقلانه!) در کار باشد وگرنه هر روز صدها نفر، جان خود، یا وسیله نقلیه خویش را در این راه از دست مى دهند.

این را مى گوییم «ضرورت» یا «الزام» اجتماعى.

ولى مهم این است که یک «نیاز واقعى» جامعه آنقدر آشکار گردد که ضرورت بودنش را، همه یا حدّاقل متفکّران و رهبران جامعه بپذیرند؛ و این در درجه اوّل بستگى به بالا رفتن سطح آگاهى و شعور اجتماعى مردم دارد، و سپس ارتباط با آشکار شدن نتایج نامطلوب وضع موجود جامعه و عدم امکان ادامه راه.

شاید بسیارى از مردم در قرن 17 و 18، با مشاهده پیشرفتهاى چشمگیر صنعتى، ترسیمى که از قرن بیستم داشتند، ترسیم یک بهشت برین بود؛ فکر مى کردند با آهنگ سریعى که رشد صنایع به خود گرفته روزى فرا خواهد رسید که:

منابع زیرزمینى پشت سر هم کشف مى شود؛

نیروى «اتم» که مهمترین و عظیمترین منبع انرژى است بالاخره با سرپنجه علم مهار مى گردد؛

انسان به رؤیاى پرواز به آسمانها تحقق مى بخشد؛

با یک فشار آوردن روى یک دکمه خانه اش جاروب، غذا پخته، لباسها و ظرفها شسته، اطاقها در زمستان گرم و در تابستان سرد مى شود؛ با زدن یک دکمه زمین شکافته، بذر افشانده و سرانجام محصول آن با ماشینهاى مجهّز جمع آورى و پاک و بسته بندى و آماده مصرف مى گردد...؛

آنگاه انسان مى نشیند و از اینهمه آسایش و آرامش و راحتى لذّت مى برد!

ولى باور نمى کردند که انسان صنعتى و ماشینى زندگى مرفّه ترى نخواهد داشت، بلکه پا به پاى پیشرفت تکنولوژى، سروکلّه نابسامانیهاى تازه و غول مشکلات جدید پیدا مى شود؛ عفریت «جنگهاى جهانى» سایه وحشتناک خود را بر کانونهاى ماشین و صنعت، خواهد افکند؛ و در مدّت کوتاهى آن را چنان در هم مى کوبد که هرگز در خواب هم نمى دید!

تازه مى فهمد زندگى او چقدر خطرناک شده است!

اگر در گذشته سخن از جنگهایى در میان بود که در آن چند هزار نفر جان خود را از دست مى دادند، فعلا سخن از جنگى در میان است که بهاى آن نابودى تمدّن در کره زمین و بازگشت به عصر حجر است!

کم کم مى فهمد براى حفظ وضع موجود، و پیروزیهاى بزرگ صنعتى و تمدّن؛ مقرّرات گذشته، هرگز کافى نیستند، و باید تن به مقرّرات تازه اى بدهد.

کم کم زمانى فرا مى رسد که «وجود حکومت واحد جهانى» براى پایان دادن به مسابقه کمرشکن تسلیحاتى؛ براى پایان دادن به کشمکشهاى روز افزون قدرتهاى بزرگ؛ براى کنار زدن دنیا از لب پرتگاه جنگ؛ به عنوان یک «ضرورت» و «یک واقعیّت اجتناب ناپذیر» احساس مى گردد که باید سرانجام این مرزهاى ساختگى و دردسرساز بر چیده شود و همه مردم جهان زیر یک پرچم و با یک قانون زندگى کنند!

زمانى فرا مى رسد که سطح شعور اجتماعى در جهان به مرحله اى مى رسد که به روشنى مى بینند توزیع ظالمانه ثروت به شکل کنونى که در یک سوى دنیا و حتّى گاهى در یک طرف شهر، مردمى چنان مرفّه زندگى مى کنند که سگ و گربه هاى آنها نیز بیمارستان و پزشک و دندانساز و اطاق مجلّل خواب دارند؛ ولى در طرف دیگر، مردمى از گرسنگى، همچون برگهاى زرد پائیزى روى زمین مى ریزند؛ عاقبت وحشتناکى در پیش دارد؛ و بدون یک سیستم توزیع عادلانه ثروت، جهان روى آرامش نخواهد دید؛ بلکه غنى و فقیر، کشورهاى پیشرفته و عقب مانده هر دو در زحمت خواهند بود.

هنگامى که این مسائل بر اثر آشکار شدن عکس العملهاى نامطلوب وضع موجود، و بالا رفتن سطح شعور عمومى، به مرحله یک «ضرورت» رسید انقلاب و دگرگونى حتمى خواهد بود، همانطور که در گذشته نیز چنین بوده است.

بنابراین، «الزام اجتماعى» عامل مؤثّر دیگرى است که با کاربرد نیرومند خود، مردم جهان را خواه ناخواه، به سوى یک زندگى آمیخته با صلح و عدالت؛ پیش مى برد، و پایه هاى یک حکومت جهانى را براساس طرح تازه اى مى چیند.

5ـ فطرت و هدایت انسان به سوی صلح و عدالت جهانی:

اولا: با تمام اختلافهایى که در میان ملّتها و امّتها در طرز تفکّر، آداب و رسوم، عشقها و علاقه ها، خواستها و مکتبها، وجود دارد؛ همه بدون استثنا سخت به این دو علاقه مندند، و گمان مى کنم دلیلى بیش از این براى فطرى بودن آنها لزوم ندارد؛ چه اینکه همه جا عمومیّت خواسته ها دلیل بر فطرى بودن آنهاست.

آیا این یک عطش کاذب است؟

یا نیاز واقعى که در زمینه آن، الهام درونى به کمک خرد شتافته؛ تا تأکید بیشترى روى ضرورت آن کند؟ (دقّت کنید)

آیا همیشه تشنگى ما دلیل بر این نیست که آبى در طبیعت وجود دارد و اگر آب وجود خارجى نداشته باشد آیا ممکن است عطش و عشق و علاقه به آن در درون وجود ما باشد؟

ما مى خروشیم، فریاد مى زنیم، فغان مى کنیم و عدالت و صلح مى طلبیم؛ و این نشانه آن است که سرانجام این خواسته، تحقّق مى پذیرد و در جهان پیاده مى شود.

اصولا فطرت کاذب مفهومى ندارد؛ زیرا مى دانیم آفرینش و جهان طبیعت یک واحد به هم پیوسته است، و هرگز مرکّب از یک سلسله موجودات از هم گسسته، و از هم جدا نیست.

روى این جهت «هر عشق اصیل و فطرى حاکى از وجود معشوقى در خارج و جذبه و کشش آن است.»

«عشقى» که معشوقش تنها در عالم رؤیاها وجود دارد یک «عشق قلاّبى» است؛ و در جهان طبیعت هیچ چیز قلابى وجود ندارد؛ تنها انحراف از مسیر آفرینش است که یک موجود قلاّبى را جانشین یک واقعیت اصیل مى کند. (دقّت کنید)

به هر حال، فطرت و نهاد آدمى بوضوح صدا مى زند که سرانجام، صلح و عدالت، جهان را فرا خواهد گرفت؛ و بساط ستم برچیده مى شود؛ چرا که این خواست عمومى انسانها است.

ثانیاً: تقریباً همه کسانى که در این زمینه مطالعه دارند متّفقند که تمام اقوام جهان در انتظار یک رهبر بزرگ انقلابى به سر مى برند که هر کدام او را به نامى مى نامند، ولى همگى در اوصاف کلّى و اصول برنامه هاى انقلابى او اتّفاق دارند.

بنابراین، برخلاف آنچه شاید بعضى مى پندارند، مسأله ایمان به ظهور یک نجاتبخش بزرگ، براى مرهم نهادن بر زخمهاى جانکاه بشریّت، تنها در میان مسلمانان، و حتّى منحصر به مذاهب شرقى نیست، بلکه «اسناد و مدارک» موجود نشان مى هد که این یک اعتقاد عمومى و قدیمى، در میان همه اقوام و مذاهب شرق و غرب است، اگر چه در پاره اى از مذاهب همچون اسلام تأکید بیشترى روى آن شده است.

و این خود دلیل و گواه دیگرى بر فطرى بودن این موضوع است.(1)

پی نوشت:

(1) . گردآوری از کتاب: حکومت جهانی مهدی(عج)، حضرت آیت الله مکارم شیرازی، ص 15 الی 25. (با اندکی تلخیص)

 

دوشنبه 2/11/1391 - 0:44
مهدویت
در كافى به سند صحیحى، از عبداللَّه بن المغیره آمده كه گفت: محمد بن عبد اللَّه به حضرت امام رضاعلیه السلام عرضه مى‏داشت و من مى‏شنیدم كه مى‏گفت: پدرم مرا حدیث آورد از خاندانش، از پدرانش، كه به یكى از امامان گفته بود: در منطقه ما جاى رباط [16] هست كه آن را قزوین مى‏نامند و دشمنى هست كه آن را دیلم مى‏گویند، آیا جهاد یا رباطى بر ما هست؟ آن حضرت‏علیه السلام در جواب او فرمود: بر شما باد! كه این خانه بیت اللَّه الحرام را حج كنید. سؤال كننده بار دیگر سؤالش را تكرار كرد.

باز حضرت‏ فرمود: بر شما باد! این بیت كه آن را حج كنید. آیا یك فرد از شما راضى نیست كه در خانه خود باشد و بر خانواده‏اش از دسترنج خود خرج ننماید و انتظار امر ما را بكشد، پس اگر آن زمان را درك كند، همچون كسى است كه با رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم در جنگ بدر شركت كرده باشد و اگر در حالى كه منتظر امر ما است بمیرد، همچون كسى خواهد بود كه با قائم ارواحنا له الفداء در خیمه‏اش باشد این چنین - و دو انگشت سبّابه‏اش را كنار هم نشان داد - و نمى‏گویم این چنین - و انگشت وسط و سبّابه را نشان داد - زیرا كه این بزرگ‏تر از آن است. در اینجا حضرت ابوالحسن امام رضاعلیه السلام فرمود: راست گفته است. [17]

مى‏گویم: این روایت با آنچه در اخبار آمده كه مرابطه مرزبانى حتى در زمان غیبت هم مستحبّ است، منافاتى ندارد؛ زیرا كه ظاهراً منظور سؤال كننده، نایل شدن به ثواب مرابطه و جهاد بوده، پس امام‏ او را به حج و انتظار دلالت فرمود، كه ثواب جهاد و رباط و حج همگى برایش حاصل گردد، امّا با انجام مرابطه، ثواب حج را نخواهد یافت. و مؤیّد آنچه یاد كردیم این‏كه امام‏علیه السلام به او فرمود: بر شما باد! این بیت كه آن را حج كنید و نفرمود: مرابطه نكنید، یا جایز نیست، یا حلال نیست و مانند این‏ها و خدا دانا است. [18]

17- در تفسیر نعمانى از امیر المؤمنین‏علیه السلام آمده كه فرمود: رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: اى ابوالحسن! بر خداوند شایسته است كه اهل ضلال گم‏شدگان را به بهشت داخل كند و منظورش از این، مؤمنانى هستند كه در زمان فتنه بر پیروى از امامى كه جایگاهش مخفى است و از چشم مردم غایب است، بپاخیزند، پس آنان به امامت او اقرار مى‏كنند و به دامان او چنگ مى‏زنند و منتظر خروج او مى‏مانند، آنان یقین دارند كه هیچ تردیدى به خود راه ندهند، صبر كنندگان و تسلیم شدگان و فقط از شناختن جان امامشان و از شناختن شخص او گم شده‏اند.

بر این دلالت مى‏كند آن‏كه خداى تعالى هرگاه چشمه خورشید را كه نشانه براى اوقات نماز قرار داده از بندگانش بپوشاند، بر آنان فرصت را توسعه داده كه نماز را تأخیر بیندازند، تا با آشكار شدن خورشید، وقت براى آنان معلوم گردد و یقین كنند كه زوال انجام شده است.

و همین‏طور است كسى كه منتظر خروج امام است، كه به امامتش دست یازیده، تمام فرایض خداوند كه بر او واجب است با حدودشان از او قبول مى‏شود، از معنى فریضه بودن خارج نمى‏باشند، پس او صبر كننده شكیباگر است، غیبت امامش به دین او ضررى نمى‏رساند. [19]

18- و در كتاب كمال الدین از محمد بن النعمان، از حضرت ابى عبد اللَّه امام صادق‏علیه السلام روایت آمده كه: نزدیك‏ترین حالت بندگان به خداى - عزّوجلّ - و خشنودترین هنگام او از آنان، زمانى است كه حجّت خداوند را نیابند و برایشان آشكار نشود و از آنان پوشیده بماند كه جاى او را ندانند و در عین حال مى‏دانند كه دلایل و نشانه‏هاى الهى از بین نرفته است، در آن هنگام باید كه هر صبح و شام منتظر فرج باشند.

و همانا شدیدترین موقع غضب خداوند بر دشمنانش زمانى است كه حجّتش را از آنان پوشانیده باشد، كه برایشان ظاهر نگردد و البته خداوند مى‏داند كه دوستانش به تردید نمى‏افتند و اگر چنین مى‏دانست كه آنان به تردید دچار مى‏شوند، حجّت خویش را یك چشم برهم زدن هم از آنان مخفى نمى‏كرد. [20]

19- از امام صادق‏علیه السلام است درباره فرموده خداى - عزّوجلّ - : الم , ذلِكَ الكِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلمُتَّقِینَ , الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالغَیْبِ؛ [21] الم از رموز قرآن است.

این كتاب بدون تردید هدایتگر تقواپیشگان است، آنان كه به غیب ایمان مى‏آورند. فرمود: تقواپیشگان، شیعیان على‏علیه السلام هستند و غیب، همان حجّت غایب است و گواه بر این، فرموده خداى - عزّوجلّ - است كه: وَیَقُولُونَ لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الغَیْبُ للَّهِِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَكُمْ مِنَ المُنْتَظِرِینَ؛ [22] و مى‏گویند: چرا از سوى پروردگارش آیتى بر او نیامد، پس بگو: به درستى كه غیب مخصوص خدا است، شما منتظر باشید من نیز با شما منتظرانم.

20- در اصول كافى به سند خود از حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام آورده كه فرمود: زیان ندیده است كسى كه در حال انتظار امر ما بمیرد، آن‏كه در خیمه حضرت مهدى‏ ارواحنا له الفداء با سپاهیان او نمرده است. [23]

21- در روایت عمّار ساباطى كه ان شاء اللَّه تعالى خواهد آمد، از حضرت ابى عبد اللَّه امام صادق‏علیه السلام آمده كه فرمود: همانا به خدا سوگند! اى عمّار! كسى از شما بر این حالى كه در آن هستند نمیرد، مگر آن‏كه نزد خداوند از بسیارى از كشته شدگان در بدر و احُد برتر باشد، پس شما را مژده باد. [24]

22- در همان كتاب از حضرت امام ابوجعفر باقرعلیه السلام آمده كه ضمن حدیثى فرمود: و بدانید كه منتظر این امر همچون ثواب روزه‏دار شب زنده‏دار را دارد و هر كس دوران قائم ما را دریابد، پس با او خروج نماید و دشمن ما را به قتل رساند، براى او همچون پاداش بیست شهید خواهد بود و هر كس در ركاب قائم ما كشته شود، همچون پاداش بیست و پنج شهید را خواهد یافت. [25]

23- در مجمع البیان از حارث بن المغیره آمده كه گفت: در محضر ابوجعفر باقرعلیه السلام بودیم، فرمود: آن‏كه از شما این امر را شناخته و منتظر آن باشد و خیر را در آن بداند، مانند كسى است كه به خدا قسم! در ركاب قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم با شمشیر خود جهاد كرده باشد. سپس فرمود: بلكه واللَّه! مثل كسى است كه در خدمت رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم با شمشیر جهاد كرده باشد. سپس بار سوم فرمود: بلكه به خدا قسم! همچون كسى است كه در خیمه رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم شهید شده باشد. [26]

24- در تفسیر البرهان، از حسن بن ابى حمزه، از پدرش ابوحمزه ثمالى است كه گفت: به حضرت ابى عبد اللَّه صادق‏علیه السلام عرض كردم: فدایت شوم! سنّم بالا رفته و استخوانم سست گشته و مرگم نزدیك شده و مى‏ترسم پیش از آن‏كه این امر حكومت شما را دریابم، مرگم فرا رسد. فرمود: اى ابوحمزه! هركه به ما ایمان آورد و حدیث ما را تصدیق كرد و به انتظار دوران ما نشست، مانند كسى است كه زیر پرچم قائم‏ ارواحنا له الفداء كشته شود، بلكه به خدا سوگند! زیر پرچم رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم كشته گردد. [27]

25- در كتاب كمال الدین، از مفضّل بن عمر آمده كه گفت: شنیدم حضرت امام صادق‏علیه السلام مى‏فرمود: هر كس در حالى كه منتظر این امر باشد بمیرد، همچون كسى خواهد بود كه از خواصّ حضرت قائم‏ ارواحنا له الفداء بوده باشد، نه؛ بلكه مانند كسى باشد كه در پیشگاه رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم شمشیر زده است. [28]

26- در تفسیر البرهان به سند خود، از مسعدة آمده كه گفت: خدمت حضرت امام صادق‏علیه السلام بودم كه پیرمرد قد خمیده‏اى كه بر عصایش تكیه زده بود آمد، سلام كرد و امام صادق‏علیه السلام جواب سلامش را داد. پیرمرد عرضه داشت: اى فرزند رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم! دستت را به من بده كه آن را ببوسم، پس آن حضرت دستش را پیش آورد و او دست آن جناب را بوسید و سپس گریست.

حضرت صادق‏علیه السلام به او فرمود: اى پیرمرد! چرا گریه مى‏كنى؟ عرضه داشت: فدایت شوم، یابن رسول اللَّه! صد سال است كه به پاى قائم شما مانده‏ام، مى‏گویم این ماه است، این سال است، و هم‏اكنون سنّم بالا رفته و استخوانم سست گردیده و مرگم نزدیك شده و به آنچه كه براى شما آرزو مى‏كنم نرسیده‏ام، شما را مى‏بینم كشته شده و آواره‏اید و دشمنانتان را مى‏بینم كه با بال‏ها پرواز مى‏كنند، چگونه گریه نكنم!؟

دیدگان حضرت ابى عبد اللَّه صادق‏علیه السلام در اشك نشست، آن‏گاه فرمود: اى پیرمرد! اگر خداوند تو را باقى گذاشت تا این‏كه قائم ما را ببینى، در مرتبه اعلى خواهى بود و اگر مرگ تو فرا رسد، روز قیامت با سپرده گرانبهاى محمدصلى الله علیه وآله وسلم محشور خواهى شد و ما سپرده گرانبهاى او هستیم، كه همانا آن حضرت فرمود: من در میان شما دو گوهر گرانبها را بر جاى مى‏گذارم، پس به آن دو، دست بیازید كه هیچ‏گاه گمراه نشوید: كتاب خدا و عترت و خاندانم را. پیرمرد گفت: پس از این‏كه این خبر را شنیدم، دیگر آسوده‏ خاطر شدم.

سپس امام صادق‏علیه السلام فرمود: اى پیرمرد! بدان كه قائم ما از صُلبِ حسن عسكرى بیرون مى‏آید و حسن از على متولد مى‏شود و على از محمد و محمد از على و على از موسى پسرم و این پسرم از من متولد گردیده، ما دوازده تن هستیم، همگى‏مان معصوم و پاكیزه مى‏باشیم... . [29]

27- در روضه كافى به سند خود، از اسحاق بن عمّار آورده كه گفت: حدیث آورد مرا مردى از اصحابمان، از حكیم بن عتیبه كه گفت: هنگامى كه در محضر امام ابوجعفر باقرعلیه السلام بودم، خانه پر از جمعیت بود، پیرمردى آمد كه بر چوبدستى خود تكیه مى‏زد، تا این‏كه بر درب اتاق ایستاد و گفت: سلام بر تو اى فرزند رسول خدا! و رحمت و بركات خداوند بر تو باد! آن‏گاه ساكت شد.

حضرت ابوجعفر امام باقرعلیه السلام فرمود: و بر تو باد سلام و رحمت و بركات خداوند! سپس پیرمرد رو به سوى اهل مجلس كرد و گفت: السلام علیكم! كه همه حاضرین او را جواب دادند و سلامش را پاسخ گفتند.

آن‏گاه رو به سوى حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام كرد و گفت: اى فرزند رسول خدا! فدایت گردم! مرا نزدیك خود جاى ده كه به خدا سوگند! من شما را دوست مى‏دارم و دوستداران شما را دوست مى‏دارم. به خدا سوگند! دوستى شما و هوادارانتان به خاطر طمع دنیوى نیست و من با دشمن شما دشمنم و از او بیزارم. و به خدا سوگند! كه دشمنى‏ام با او و بیزارى‏ام از او، به خاطر كینه‏اى میان من و او نمى‏باشد.

به خدا! من حلال شما را حلال و حرامتان را حرام مى‏دارم و منتظر امر شمایم، پس اى كه خداوند مرا فدایت گرداند! عاقبت مرا چگونه مى‏بینى؟ حضرت امام باقرعلیه السلام فرمود: به سوى من، به سوى من آى! تا این ‏كه او را كنار خود نشانید.

سپس فرمود: اى پیرمرد! بر پدرم على بن الحسین‏علیه السلام نیز مردى وارد شد و مانند سؤال تو را عرضه داشت. پدرم به او فرمود: اگر بمیرى بر رسول خدا و على و حسن و حسین و على بن الحسین وارد مى‏شوى و قلبت سرد و دلت خنك و خرّم و دیده‏ات روشن مى‏گردد و راحتى و ریحان با فرشتگان كرام كاتبین را پیش روى خود خواهى دید، همین كه جانت به این‏جا برسد - و به حلقش اشاره كرد - و اگر زنده بمانى خواهى دید، آنچه را كه دیده‏ات به آن روشن شود و همراه ما در ركن اعلى خواهى بود. پیرمرد عرضه داشت:

چگونه فرمودى، اى ابوجعفر! حضرت باقرعلیه السلام دوباره سخنش را تكرار كرد، پیرمرد گفت: اللَّه اكبر، اى ابوجعفر! اگر من بمیرم بر رسول خدا و على و حسن و حسین و على بن الحسین وارد مى‏شوم و چشمم روشن و قلبم سرد و دلم خنك و خرّم مى‏گردد و توسط راحتى و ریحان و فرشتگان كرام كاتبین مورد استقبال قرار مى‏گیرم، همین كه جانم به این‏جا رسید و اگر زنده بمانم، آنچه را كه چشمم به آن روشن شود خواهم دید و با شما در ركن اعلى خواهم بود! سپس پیرمرد به شدّت گریست،هاى‏هاى هاى، تا این‏كه صورتش به زمین چسبید و اهل خانه چون حال پیرمرد را دیدند به گریه و ناله پرداختند.

و حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام اشك‏ها را از اطراف دیدگانش با انگشت پاك مى‏كرد. آن‏گاه پیرمرد سر برداشت و به امام باقرعلیه السلام عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! دستت را به من بده، خداوند مرا قربان تو سازد! آن حضرت‏ دست خود را به او داد، پس دست حضرت را بوسید و بر دیدگان خود نهاد و بر صورتش كشید، سپس جامه از شكم و سینه‏اش برگرفت و دست آن حضرت را بر شكم و سینه خود قرار داد.

پس از آن برخاست و گفت: السلام علیكم! حضرت امام باقرعلیه السلام در پى او مى‏نگریست و پیرمرد مى‏رفت، آن‏گاه روى به جانب حاضرین كرد و فرمود: هر كس دوست مى‏دارد مردى از اهل بهشت را ببیند، به این شخص نظر كند. حكم بن عتیبه گوید: هیچ مجلس گریه و ماتمى شبیه آن مجلس ندیدم. [30]

منبع: منتظر

[16] رباط و مرابطه به معنى مرزبانى و آمادگى دفاع از حدود و مرزهاى اسلامى است مترجم.

[17] فروع كافى، 22/5 ح 2.

[18] و احتمال دارد كه منظور حضرت آن باشد كه جهاد جز به اجازه امام‏ جائز نیست و این متوقف بر خروج حضرت قائم‏ ارواحنا له الفداء است.

[19] كمال‏الدین، 339/2 باب 33 ح 17.

[20] كمال‏الدین، 340/2 باب 33 ح 20.

[21] سوره بقره، آیه 1 و 2.

[22] سوره یونس، آیه 20.

[23] اصول كافى، 372/1 ح 6.

[24] اصول كافى، 334/1 ح 2.

[25] اصول كافى، 222/2 ح 4.

[26] مجمع‏البیان، 238/9.

[27] البرهان، 293/4.

[28] كمال‏الدین، 338/2 ح 11.

[29] بحار الانوار، 408 /36 ح 17. از كفایة الاثر/35.

[30] روضةالكافى، 76 ح 30.

 

دوشنبه 2/11/1391 - 0:44
مهدویت

با ظهور حضرت مهدی (عج) مسیر تاریخ دگـرگـون شده و فصل نوینی در زندگی انسان‌ها گشوده می‌شود. آن روز اوج اقتدار مستضعفین مؤ من و خواریِ ستمـگـران است. با تحقق ظهور، صلح و صفا، امنیت و عدالت، رشد و شکوفایی، توحید و یکتاپرستی با جنگ و خونریزی، ظلم و ستم و شرک و خرافه پرستی مبادله می‌شوند و ثمره تلاش تمام پیامبران، اولیا و اوصیا در آن روز آشکار می‌گردد.

در اینجا به بررسی بخشی از ابعاد حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) از دیدگاه روایات می‌پردازیم.

 پاک شدن زمین از لوث وجود ستمگران

 با ظهور حضرت مهدی (عج) دوران ستمگران به سر رسیده و زمین از لوث وجودشان پاکسازی می‌شود.

امام جواد (ع) در این باره فرمود:

وقتی شمار لشکر مهدی (عج) به ده هزار نفر رسید، به فرمان خدا خروج می‌کند و پیوسته دشمنان خدا را از دم تیغ می‌گذراند تا آنکه خداوند از او خشنود شود. (248)

 حاکمیت مطلق بر جهان

 تمام نقاط زمین در سیطره حکومت امام مهدی (عج) قرار می‌گیرد و عدالتش بر همه جا سایه می‌افکند.

امام باقر (ع) در مورد آیه آن‌ها که اگر در زمین استقرارشان بخشیم (به حاکمیت برسند) نماز را به پا می‌دارند و زکات می‌دهند، به معروف امر کرده و از زشتی باز می‌دارند و پایان امور از آن خداوند است. (249) فرمود:

این آیه در مورد خاندان محمد (ص) است؛ در مورد مهدی (عج) و یارانش می‌باشد، خداوند آنان را فرمانروای شرق و غرب زمین قرار می‌دهد و دین آشکار می‌گردد، خداوند به وسیله مهدی (عج) و یارانش بدعت‌ها و باطل را می می‌راند، همان گونه که سفیهان حق را می‌رانده بودند تا اینکه نشانه ای از ستم باقی نماند. آنان به معروف فرمان داده و از زشتی باز می‌دارند و پایان امور از آن خداست. (250)

 برقراری امنیت در سراسر دنیا

 از ضروری‌ترین نیازهای انسان، برقراری امنیت و صلح و صفا در جامعه است. زندگی در محیط نا امن، تلخ و دشوار است. با استقرار حکومت امام مهدی (عج) و سرکوبی اشرار و تبهکاران، امنیت در حد عالی و در سراسر گیتی برقرار می‌شود و ثبات و آرامش روانی، جای اضطراب حاصل از ناامنی می‌نشیند.

امام باقر(ع) فرمود:

قائم (عج) و یارانش می‌جنگند تا همه به توحید و یکتاپرستی رو آورند و چیزی را شریک خدا قرار ندهند. پیرزن ناتوان از شرق زمین به غرب آن مسافرت می‌کند، بدون اینکه از ناحیه کسی آسیب ببیند...(251)

 پیشرفت برق آسای علم

 علم و دانش بشری با تمام دستاوردها و مظاهر شگفت انگیزش، هنوز دوران کودکی خود را سپری می‌کند و با تحقق ظهور امام مهدی (عج) به بلوغ کامل می‌رسد.

امام صادق (ع) فرمود:

علم و دانش 27 حرف (شعبه و شاخه) است و مجموع آنچه پیامبران آورده‌اند، دو حرف است. مردم تا روز ظهور بیش از آن دو حرف را نمی‌دانند، وقتی قائم (عج) قیام کند، 25 حرف بقیه را بیرون آورده و در میان مردم منتشر می‌سازد و بدین سان مجموع 27 جزء دانش را نشر می‌دهد. (252)

امام باقر(ع) می‌فرماید:

... مردم در زمان قائم (عج) از حکمت برخوردار می‌شوند تا آنجا که زن در خانه‌اش به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) قضاوت می‌کند. (253)

و نیز فرمود:

هنـگامی که قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان می‌نهد و به آن، عقلهاشان جمع شده و افکار و اندیشه‌شان کامل می‌شود. (254)

به طور خلاصه، در پرتو هدایت امام مهدی (عج) مردم با افکاری باز، همتی والا و بینشی وسیع پـرورش می‌یابند و یک انقلاب فکری و علمی با امواجی گسترده در همه قشرهای جامعه به وقوع می‌پیوندد.

 رشد مواد غذایی و گیاهی

 هم اکنون رشد جمعیت کره زمین، زمزمه کمبود مواد غذایی در آینده را به وجود آورده است، در زمان امام مهدی (عج) خداوند برکات آسمان و زمین را به روی مردم می‌گشاید و هیچ نوع قحطی در هیچ نقطه ای از زمین مشاهده نمی‌شود.

حذیفه از پیامبر (ص) این گونه نقل می‌کند:

آب‌ها در دوران حکومت مهدی (عج) فراوان می‌شود، نهرها پر آب می‌گردد، زمین خوراکیهای خود را چند برابر می‌کند و گنجهای خود را بیرون می‌دهد. (255)

و نیز فرموده است:

زمین گنج‌هایش را برای او (مهدی) عج خارج می‌کند و وی مال و سرمایه بی شمار بین مردم پخش می‌کند. (256)

همچنین از آن حضرت نقل شده است که فرمود:

باران به طور فراوان فرود می‌آید و زمین انواع گیاهان خود را می‌رویاند. (257)

 آبادانی شهرها و گسترش مساجد

 در عصر حکومت امام مهدی (عج) شهرهای وسیع و آباد، جاده های پهن و مساجد بزرگ امّا ساده و بدون زرق و برق ساخته می‌شود.

امام باقر(ع) فرمود:

گـنجهای زمین برای قائم (عج) آشکار می‌شود، سلطنت و حکومتش شرق و غرب زمین را فرا می‌گیرد، خداوند به وسیله او دینش را بر تمام ادیان چیره می‌گرداند، گرچه برای مشرکان ناپسند باشد و همه خرابیهای زمین آباد می‌گردد...(258)

مفضل می‌گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود:

وقتی قائم آل محمد (عج) قیام کند، در پشت کوفه مسجدی بنا می‌کند که دارای هزار در است و خانه های کوفه به رودخانه کربلا می‌پیوندند. (259)

ابوبصیر از امام باقر (ع) چنین نقل کرده است:

هنـگامی که قائم قیام کند... مساجد در عصر او همگی دارای دیوارهای کوتاه و بدون کنگره خواهد بود، همان گونه که در عصر رسول خدا (ص) بود. او جاده های بزرگ و اصلی را توسعه می‌دهد و به شصت ذراع می‌رساند و تمام مساجدی را که در مسیر راه قرار گیرند، خراب می‌کند...(260)

از این روایات استفاده می‌شود که در زمان قائم (عج)؛ در کنار آبادانی شهرها و راه‌ها، مساجد نیز توسعه یافته و آباد می‌گردد؛ چرا که با رهبری آن حضرت، مردم در مسیر بندگی که هدف آفرینش انسان است قرار می‌گیرند و رفاه و آبادانی در خدمت فضایل و کمالات انسانی در می‌آید.

 شکوفایی روحیه برادری و مساوات

 در پـرتو ارشاد و تربیت امام مهدی (عج)، نفوس انسانی رشد و تکامل پیدا کرده و ارزشهای اخلاقی به اوج خود می‌رسد.

شیعیان به امام باقر (ع) عرض کردند: ما در کوفه گروه بسیاری هستیم. اگر شما فرمان دهی، همه فرمان برند و از شما پشتیبانی و حمایت خواهند کرد. آن حضرت در پاسخ فرمود:

آیا چنین هست که یکی از این گروه بیاید و آنچه نیاز دارد، از جیب برادرش بردارد؟

گفتند: نه. فرمود:

پـس این گـروه (که در راه دادن مال به یکدیـگـر این گـونه بخل می‌ورزند) برای دادن خون خویش (در راه اصلاح جامعه) بخیل‌تر خواهند بود. مردم هم اکنون آسوده‌اند، (که در حال توقف حرکت تربیتی اسلام به سر می‌برند) از مردم همسر می‌گیریم و به آنان همسر می‌دهیم، از یکدیگر ارث می‌بریم، حدود را برآنان اقامه می‌کنیم، امانتشان را باز می‌گردانیم (یعنی زندگی مردم در همین حد است و نه کاملاً اسلامی) امّا با قیام قائم (عج) آنـچـه هست، دوستی و یـگـانـگـی است تا آنجا که هر کس هر چه نیاز دارد، از جیب برادرش بدون هیچ ممانعتی برمی دارد. (261)

اسحاق بن عمار می‌گوید: نزد امام صادق (ع) بودم که درباره تساوی مردم با دیگر برادرانشان و حقی که هر کس بر دیگری دارد، سخن می‌گفت: من سخت در شگفت شدم و برایم وظیفه بزرگ و خطیری جلوه کرد. آن حضرت فرمود:

این، در وقت قیام قائم ماست که در آن روزگار بر هر کس واجب است برادران مؤ منش را تقویت و یاری کند و وسائل لازم را در اختیار آنان قرار دهد. (262)

راوی گـوید: از امام صادق (ع) پرسیدم که این روایت: سود گرفتن مؤ من، از مؤ من رباست. معنایش چیست؟ فرمود:

این، به هنـگـام قیام قائم اهل بیت و ظهور حق است، اما اکنون اگر کالایی بفروشید و سود بگیرید، اشکالی ندارد. (263)

 ترسیم زمان پس از ظهور در گفتار امام علی (ع)

 حضرت مهدی (عج) امیرانش را به تمام کشورها می‌فرستد تا عدالت را پیاده کنند.

ـ گوسفند در کنار گرگ می‌چرد.

ـ کودکان با مارها و عقرب‌ها بازی می‌کنند و هیچ آسیبی به آنها نمی‌رسد.

ـ شر برداشته شده و خیر می‌ماند.

ـ انسان یک مدّ (چـارک) می‌کارد و هفتصد مدّ حاصل برداشت می‌کند، همان گونه که قرآن می‌فرماید: همانند یک دانه که از آن‌ها هفت سنبل بروید و در هر سنبلی صد دانه باشد.

ـ ربا و زنا برداشته می‌شود و اثری از شراب خواری و ریا و خودنمایی باقی نمی‌ماند.

ـ مردم به اطاعت و عبادت و نماز جماعت رو می‌آورند.

ـ عمرها طولانی می‌شود.

ـ امانت‌ها رعایت می‌شود.

ـ درختان پرثمر و برکات افزون می‌گردد.

ـ اشرار هلاک شده و نیکان می‌مانند.

ـ از دشمنان اهل بیت (ع) کسی باقی نمی‌ماند. (264)

گـفتنی است، همان قدر که ترسیم چـنین جهانی در افق خیال آسان است، از نظر عمل فوق العاده مشکل و طاقت فرساست، امّا حضرت مهدی (عج) به عنوان معمار این جامعه نوین، به قدری از تواناییهای روحی و معنوی برخوردار است که می‌تواند جهانی را که از ظلم و جور پر شده است، از عدل و داد پر کند و فراتر از مدینه فاضله ای که فلاسفه و دانشمندان ترسیم کرده‌اند، به وجود آورد.

پی‌نوشت‌ها:

248 بحارالانوار، ج 51، ص 157.

249 حج (22)، آیه 41.

250 منتخب الاثر، ص 470.

251 همان، ص 308.

252 بحارالانوار، ج 52، ص 336.

253 غیبت نعمانی، ص 158.

254 بحارالانوار، ج 52، ص 328.

255 منتخب الاثر، ص 472.

256 بحارالانوار، ج 51، ص 68.

257 عقدالدرر فی اخبار المنتظر، ص 60.

258 کمال الدین و تمام النعمه، ج 2 1، ص 331.

259 بحارالانوار، ج 52، ص 337.

260 کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص 283.

261 بحارالانوار، ج 52، ص 372.

262 وسائل الشیعه، ج 8، ص 415.

263 همان، ج 12، ص 294.

264 عقدالدرر فی اخبار المنتظر، ص 159.

 

دوشنبه 2/11/1391 - 0:44
مهدویت

محمد بن حنفیه، در روایتی که به صور مختلف نقل شده ولیکن ظهور دارد که از امام علی، علیه السلام، است، گوید:

(ثُم تخرج رایه مِن خُراسانَ یهزمون اصحاب السّفیانی حتّی تنزل ببیت المقدس توطیء للمهدی سلطانه).(6)

(پرچمی از خراسان بیرون می آید، (حاملان این پرچم) اصحاب سفیانی را شکست داده تا به بیت المقدس می رسند وزمینهِ حکومت حضرت مهدی (عجل الله فرجه) را فراهم می سازند).

زمینه سازان قم و ری

علاّمهِ مجلسی در بحار الانوار روایت کرده است:

(رجلٌ مِن اَهلِ قُم یدعو النّاس الی الحقّ یَجتمع معه قومٌ کَزُبرِ الحدیدِ، لا تزلّهم الریاح العواصف، لا یَمِلُّونَ من الحرب ولا یجبنونَ وعلى اللّه یتوکّلونَ والعاقبه للمتّقین).(7)

(مردی از اهالی قم مردم را به حق می خواند، گروهی که دل های آنان چون پاره های آهن است گرد او جمع شوند، طوفان های سخت نلرزاندشان، از جنگ خسته نشوند وبیمی به خود راه ندهند، بر خدا توکّل کنند وعاقبت (نیک) از آن پرهیزگاران است).

زمینه سازان یمن

حضرت امام محمد باقر، علیه السلام، درباره ی رهبری یمانی قبل از ظهور امام عصر، علیه السلام، فرموده است:

(... ولیس فی الرایات اهدی من رایه الیمانی، هی رایه هدی لانّه یدعو الی صاحبکم...).(8)

(... در میان پرچم ها پرچمی هدایت یافته تر از پرچم یمانی نیست. آن پرچم، پرچم ارشاد است؛ زیرا (مردم ر) به سوی صاحب شما (امام عصر، علیه السلام) فرا می خواند..).

گروه محکم واستوار

نخستین چیزی که در این قشر جلب نظر می کند، صلابت، نیرومندی واستواری آنان است. بنابراین آنان قوی وزورمندند که زمین را برای ظهور امام، علیه السلام، آماده می سازند.

حضرت امام جعفرصادق،علیه السلام، در روایتی که محمد بن یعقوب کلینی آن را در ذیل آیهِ (فاذا جاء وعدُ اولاهما بعثنا علیکم عباداً لنا اُولی بأسٍ شدید)(9) آورده، (بندگان سخت نیرومند) را به همین قشر تفسیر کرده است.

چنان که در روایت، به صفتِ عجیبِ (قلوبهم کزبر الحدید، لا تزلّهم الریاح العواصف).(10) توصیف شده اند. با آن که دارای (دل) هستند وطبیعت دل، نرمی ورافت است، لیکن این دل ها در رویارویی با طاغوت ها وستمگران به تکّه های آهن بدل می شوند که دیگر نرمی ورقّت نمی شناسند.

صلابت ونیرومندی از ویژگی های نسل هایی است که خدای تعالی مسؤولیت تغییر (نظام های اجتماعی) وایجاد انقلاب را به دوش آنان گذاشته است، همچنین این دو صفت از ویژگی نسل هایی است که خدای تعالی آنان را در گردنه های بزرگ تاریخ برای انتقال مردم از مرحله ای به مرحلهِ دیگر برگزیده وگروه زمینه سازان، دارای این ویژگی هاست.

(6) عصر الظهور، ص 206.

(7) بحارالانوار، ج 60، ص 216؛ ونیز سفینه البحار، ج 2، ص 446.

(8) بحار الانوار، ج 52، ص 232.

(9) سوره اسراء(17) آیه 5: (پس آن گاه که وعدهِ تحقق نخستین آن دو فرارسد، بندگانی ازخود را که سخت نیرومندند بر شما می گماریم..)..

(10) دل هاشان همچون پاره های آهن است که طوفان ها آنان را نلرزاند.

 

دوشنبه 2/11/1391 - 0:43
مهدویت

این نوشتار در صدد بیان شاخصه های نیک شهر موعود بر اساس آموزه های اسلامی است و اشاره به این نکته که علاوه برادیان الهی و غیر الهی، فیلسوفان، دانشمندان، سیاستمداران، اقتصاد دانان و حتی رمان نویسان و داستان پردازان جهان در آموزه‌های اسلامی نیز به موضوع تشکیل جامعه آرمانی توجه شده و به تفصیل در مورد این جامعه که به اعتقاد همه مسلمانان به دست رادمردی از اسلاله پیامبر اعظم - صلی الله علیه و آله - و از نسل فاطمه زهرا - سلام الله علیها - تحقق می‌یابد، گفت و گو شده است.

جامعه آرمانی اسلامی، که همان جامعه مهدوی است با ظهور امام مهدی- علیه السلام - در گستره‌ای به وسعت همه جهان تشکیل می‌شود و همه جهانیان را صرف نظر از رنگ، نژاد و ملیت از برکات خود بهره مند می‌سازد؛ و در نتیجه این اندیشه در اسلام مغفول نمانده است و به تفصیل راجع اصل، خصوصیات و شاخصه های آن سخن رفته است.

مقدمه

تشکیل جامعه آرمانی بدون هیچ گونه ستم و نابرابری و سرشار از رفاه و آبادانی و همچنین دست یافتن همه انسان‌ها به مراتب عالی رشد و کمال در پرتو ظهور منجی موعود، در بسیاری از ادیان الهی و غیر الهی مطرح بوده و پیروان ادیان مختلف همواره در آرزوی تحقق چنین جامعه‌ای روزگار خود را سپری کرده‌اند.

نگاهی اجمالی به آموزه‌های آخرالزمانی ادیان و مذاهب مختلف، رویکرد آن‌ها را درباره جهان آینده و جامعه آرمانی که در پی آن هستند، روشن می‌سازد.

 (1) دست یافتن به چنین جامعه‌ای، به تدریج از چارچوب آموزه های دینی خارج شده و به دغدغه بسیاری از فیلسوفان، دانشمندان، سیاستمداران، اقتصاد دانان و حتی رمان نویسان و داستان پردازان جهان تبدیل شده است. تا آنجا که موضوع مدینه فاضله، اتوپیا (2)، آرمان شهر و به بیان دیگر جامعه‌ای که همه آرزوهای دیرینه انسان در آن تحقق می‌یابد، دست مایه آثار بسیاری از اندیشمندان جهان قرار گرفته و در طول تاریخ آثار فراوانی در این زمینه تألیف شده است که از آن جمله می‌توان به جمهوری، افلاطون ( 427 – 347 ق. م)؛ شهر خدا، سنت آگوستین (354-430 م)؛ آرمان شهر (یوتوپیا)، تامس مور (1477 – 1535 م)؛ آتلانتیس نوین، فرانسیس بیکس (1561-1626 م)؛ شهر آفتاب، توماسوکامپانلا ( 1568-1639 م)؛ نظریه وحدت جهانی، شارل فوریه (1772-1837 م)؛ آنتی دورینگ، فردریک انگلس (1820-1895 م)؛ بیانیه (مانیفست) حزب کمونیست، کارل مارکس ( 1818 – 1883 م) 1984، جورج اورول ( 1903-1950 م)؛ دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی (1894-1963 م) (3) و... اشاره کرد. (4) در آموزه‌های اسلامی نیز به موضوع تشکیل جامعه آرمانی توجه شده و به تفصیل در مورد این جامعه که به اعتقاد همه مسلمانان به دست رادمردی از اسلاله پیامبر اعظم - صلی الله علیه و آله - و از نسل فاطمه زهرا - سلام الله علیها - تحقق می‌یابد، گفت و گو شده است. جامعه آرمانی اسلامی، همان جامعه مهدوی است که با ظهور امام مهدی- علیه السلام - در گستره‌ای به وسعت همه جهان تشکیل می‌شود و همه جهانیان را صرف نظر از رنگ، نژاد و ملیت از برکات خود بهره مند می‌سازد.

مهم‌ترین شاخصه جامعه آرمانی مهدوی

همه آثار فلسفی و ادبی که در زمینه آرمان شهر تألیف شده‌اند، بدون الهام از منبعی وحیانی و بهره‌گیری از هدایت پیامبران الهی و صرفاً بر مبنای او هام و خیال پردازی به تصویر ویژگی‌های جامعه آرمانی خود پرداخته و در نهایت طرح‌هایی ناقص ارائه داده‌اند که یا هیچ گاه فرصت تحقیق نیافتند و یا در عمل دچار شکست شدند. (5) بر خلاف جوامع آرمانی انسانی، جامعه آرمانی مهدوی با تکیه بر آموزه‌های الهی و بر اساس شناخت کامل پروردگار از انسان و ویژگی‌های جسمی و روحی او شکل گرفته است و هرگز طرحی خیالی و بی ارتباط با حقایق و واقعیت‌های جهان نیست.

در این طرح الهی، مهم‌ترین ویژگی جامعه آرمانی مهدوی از بین رفتن همه مظاهر ستم و برقراری عدالت در همه مناسبات فردی و اجتماعی است. با بررسی اجمالی روایاتی که شیعه و اهل سنّت در زمینه بشارت به ظهور حضرت مهدی - علیه‌السلام- نقل کرده‌اند، روشن می‌شود که در این روایات، به بر پا داشتن قسط و عدل و نابود کردن ستم وجور از سوی آن حضرت بیش از هر چیز دیگر توجه شده است.

بر اساس بررسی مؤلف کتاب منتخب الأثر در منابع و مصادر شیعه و اهل سنّت، بیش از 150 حدیث بر این نکته دلالت دارد که امام مهدی - علیه‌السلام- زمین را پس از آنکه از ستم پر شده است، از عدل و داد آکنده می‌سازد. (6) از آن جمله پیامبر گرامی اسلام می‌فرماید: أُبَشِّرُکُمّ بِالمَهدِیِ یُبْعَثُ فِی أُمَّتی عَلَی اختِلافٍ مِنَ النّاسِ وَ زَلازِلَ فَیَمْلَأُ الأَرضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما. (7) شما را به مهدی بشارت می‌دهم. او در زمانی که مردم گرفتار اختلاف، درگیری و آشوب‌ها هستند، در امت من برانگیخته می‌شود و جهان را از عدالت و برابری پر می‌سازد، همچنان‌که از ستم پر شده بود.

از امام محمد باقر - علیه‌السلام- نیز نقل شده است: حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أبِیهِ عَنْ آبائهِ قالَ: قالَ رسوُلُ اللّه صلیّ الله علیه و آله: إِنَّ الأَئِمَّةَ بَعدِی اثناعَشَرَ عَدَدَ نُقَباءِ بَنِی إسرائیلَ تِسعَةٌ مِنْ صُلبِ الحُسَینِ علیه‌السلام و التاسِعُ قائْمُهُم یَخْرُجُ فی آخِرِالزَّمانِ فَیَمْلَأُها عَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلماً وَ جَوْرا. (8)

پدرم از پدرش و او از پدرانش برای من نقل کردند که رسول خدا درود و سلام خدا بر او باد فرمود: امامان پس از من دوازده نفرند به تعداد نقبای بنی‌اسرائیل. نه نفر از آن‌ها از نسل حسین درود خدا بر او باد هستند و نهمین آن‌ها قائم ایشان است. او در آخرالزمان به پا می‌خیزد و زمین را از عدل پر می‌سازد، پس از آنکه از ستم و بی‌عدالتی پر شده بود. توجه ویژه روایات به موضوع عدالت گستری امام مهدی علیه السلام و فراوانی روایاتی که در این زمینه وارد شده است، همه بر نقش محوری این موضوع در قیام و انقلاب جهانی آن حضرت و جایگاه خاص آن در حکومت مهدوی دلالت دارند.

چرایی تأکید بر شاخصه عدالت

پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که چرا در آموزه‌های اسلامی تا این حد بر عدالت گستری و ظلم ستیزی به عنوان مهم‌ترین ویژگی جامعه مهدوی تأکید شده است. برای روشن شدن پاسخ این پرسش، باید نگاهی به تعریف «عدالت» داشت. بیشتر اندیشمندان عدالت را به «وضع الشیء فی موضعه المناسب له؛ قرار دادن هر چیز در جایگاه مناسب آن» (9) تعریف کرده‌اند. امام علی - علیه السلام - نیز در این باره می‌فرماید: العَدلُ یضَعُ الاُموُرَ مواضع‌ها ... وَ العَدلُ سائِسُ عام. (10) عدالت هر چیزی را به جای خود می‌نهد ... و عدل مصلحت عام است.

بر این اساس می‌توان گفت در یک جامعه عادلانه، همه چیز در جای شایسته خود قرار می‌گیرد و همه مناسبات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی آن گونه که بایسته است، سامان می‌یابد. در چنین جامعه‌ای به طبیعی زمینه رشد و شکوفایی متوازن توانایی‌ها و استعداد های انسان‌ها در همه زمینه های مادی و معنوی فراهم می‌شود و هر کس می‌تواند به جایگا هی که شایستگی آن را دارد، دست یابد.

 از همین روست که امیرالمؤمنین - علیه السلام - گسترش عدالت در جامعه را مهم‌ترین دغدغه حکمرانان معرفی کرده، می‌فرماید: وإنَّ أفضَلَ قرَّةَ عَینِ الولاةِ استَقامَةُ العَدلِ فی البِلاد. (11) برترین مایه شادمانی زمامداران، بر پای داشتن عدل در شهرهاست. مقام معظم رهبری نیز، بر همین مبنا، برقراری قسط و عدل در جامعه را، یک مقدمه واجب برای رسیدن انسان‌ها به کمال نهایی دانسته، می‌فرماید: نظام اسلامی، نظام عدالت است. شما که آرزومند و مشتاق ظهور خورشید مهدویت درآخرالزمان هستید و الآن حدود هزار و دویست سال است که ملت اسلام و شیعه در انتظار ظهور مهدی موعود عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف و جعلنا اللّه فداه است، چه خصوصیتی برای آن بزرگوار ذکر می‌کنید؟ «اَلَّذِی یَمْلَأُ اللّهُ بِه الاَرضَ قِسْطا وَ عَدْلاً» نمی‌گویید که «یَمْلَأُ اللّهُ بِه الاَرضَ دِینا». این نکته خیلی مهمی است. چرا به این نکته توجه نمی‌کنیم؟ اگر چه قسط و عدل متعلق به دین است، اما هزار سال است که امت اسلامی برای قسط و عدل دعا می‌کند و این نظام اسلامی که به وجود آمده است، اولین کارش اجرای قسط و عدل است.

قسط و عدل، واجب‌ترین کارها ست. ما رفاه را هم برای قسط و عدل می‌خواهیم. کارهای گوناگون، مبارزه، جنگ، سازندگی و توسعه را برای قسط و عدل می‌خواهیم. برای اینکه در جامعه عدالت برقرار شود، همه بتوانند از خیرات جامعه استفاده بکنند و عده‌ای محروم و مظلوم واقع نشوند. در محیط قسط و عدل است که انسان‌ها می‌توانند رشد کنند. به مقامات عالی بشری برسند و کمال انسانی خود را به دست بیاورند. قسط و عدل، یک مقدمه واجب برای کمال نهایی انسان است. چه طور می‌شود به این قضیه بی‌اعتنایی کرد؟ (12)

جنبه‌های گوناگون عدالت مهدوی

عدالت موعود یا به بیان دیگر، عدالتی که وعده تحقق آن در زمان ظهور امام مهدی - علیه‌السلام- داده شده، از نظر دامنه، گستره و ژرفا بی همتاست. درست به همین دلیل است که حکومت‌های بشری از ایجاد نظام عادلانه‌ای مشابه آنچه در عصر موعود محقق خواهد شد، عاجزند. برای درک زوایای مختلف عدالت مهدوی، به بخشی از روایاتی که به توصیف قیام ستم ستیز و عدالت گستر امام مهدی - علیه‌السلام - پرداخته‌اند، نگاهی گذرا خواهیم داشت.

الف. پهنه عدالت

در فرهنگ اسلامی، ستم، معانی و مصداق‌های متعددی دارد و در آیات و روایات، این کلمه به سه مفهوم به کار رفته است:

یک ستم در معنای کفر و شرک نسبت به خدا؛ (13)

دو ستم نسبت به خود (گناه و عصیان)؛ (14)

سه ستم نسبت به دیگران (ستم و تجاوز).(15) امام علی - علیه‌السلام - در بیانی بسیار زیبا، معانی متعدد ظلم را این گونه تبیین کرده است: أَلا وَ إِنَّ الظُّلْمَ ثَلاثَةٌ: فَظُلْمٌ لایُغْفَرُ، وَ ظُلْمٌ لایُتْرَکُ، وَ ظُلْمٌ مَغْفُورٌ لایُطْلَبُ فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذی لایُغْفَرُ فالشِّرْکُ بِاللّه، قالَ اللّه سُبْحانَه: «إِنَّ اللّه لایَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ» (16) وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذی یُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضُ الْهَناتِ وَ أَمّا الظُّلْمُ الّذی لا یُتْرَکُ فَظُلْمُ الْعِبادِ بَعْضُهُمْ بَعْضا. (17) بدانید که ستم سه گونه است: ستمی که هرگز آمرزیده نشود و ستمی که باز خواست شود و ستمی که بخشوده است و باز خواست نشود. آن ستمی که هرگز آمرزیده نشود، شرک به خداست.

خدای تعالی گوید: «مسلّما خدا، این را که به او شرک ورزیده شود، نمی‌بخشاید» و ستمی که آمرزیده شود، ستم بنده است به خود به ارتکاب برخی کارهای ناشایست و ستمی که باز خواست می‌شود، ستم کردن مردم بر یکدیگر است. همچنان‌که «ظلم» مفاهیم و مصداق‌های متعددی دارد، کلمه مقابل آن؛ یعنی «عدل» نیز از نظر معنا و مصداق بسیار گسترده است و حوزه وسیعی را شامل می‌شود.

به بیان دیگر، براساس آموزه‌های دین اسلام، عدالت و عدالت‌گستری تنها به صحنه زندگی اجتماعی انسان‌ها و روابط آن‌ها با دیگران محدود نمی‌شود، بلکه حوزه وسیعی شامل رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خود و رابطه انسان با دیگران را در بر می‌گیرد. از همین رو، می‌بینیم در روایات اسلامی، هر زمان که از ستم ستیزی امام مهدی - علیه‌السلام - سخن به میان می‌آید، همه مظاهر ستم مورد توجه قرار می‌گیرد و بر این نکته تأکید می‌شود که آن حضرت نه تنها رسم ستم و تجاوز را در روابط انسان‌ها با یکدیگر بر می‌اندازد و این روابط را بر محور عدالت سامان می‌دهد، بلکه با هر گونه کج روی، کج اندیشی و انحراف اخلاقی و اعتقادی مبارزه می‌کند و رابطه انسان با خود و با خدای خود را نیز به عدالت بر می‌گرداند.

برای روشن‌تر شدن آنچه گفته شد، به بررسی برخی از روایت‌هایی می‌پردازیم که به توصیف ستم ستیزی و عدالت گستری امام مهدی - علیه‌السلام - پرداخته‌اند تا مشخص شود در هر یک از آن‌ها، کدام معنا از ظلم و کدام مصداق از عدالت قصد شده است:

یک. عدالت در رابطه انسان با خدا

در برخی از روایات، به معنای نخست ستم؛ یعنی کفر و شرک توجه شده است و قیام عدالت گستر امام مهدی – علیه السلام - را قیامی تفسیر کرده‌اند که این نوع ستم را از صحنه روزگار پاک می‌سازد. روایت زیر از ابو بصیر از آن جمله است: سَأَلتُ أَبا عَبدِاللّه علیه‌السلام عَن قَولِ اللّه تَعالی فِی کِتابِهِ: «هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون» (18) فَقالَ: وَ اللّه ما أُنزِلَ تأویل‌ها بَعْدُ. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ وَ مَتَی یُنْزَلُ؟ قالَ: حَتّی یَقُومُ الْقائِمُ إِنْ شاءَ اللّه فَإِذا خَرَجَ الْقائِمُ لَمْ یَبْقِ کافِرٌ وَ مُشْرِکٌ إلاّ کَرِهَ خُرُوجَهُ حَتّی لَوْکانَ کافِرٌ أَو مُشْرِکٌ فی بَطْنِ صَخْرَةٍ لَقالَتِ الصَّخْرَةُ یا مُؤْمِنُ فی بَطْنی کافِرٌ أَوْ مُشْرِکٌ فَاقْتُلْهُ قالَ: فَیُنحیّهُ اللّه فَیَقْتُلَه. (19)

از ابا عبداللّه [امام صادق] که درود بر او باد در مورد این سخن خدای تعالی در کتابش پرسیدم: «او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر هر چه دین است، پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند.» آن حضرت در پاسخ فرمود: به خدا سوگند، هنوز تأویل این آیه نازل نشده است. گفتم: فدایت شوم، پس کی نازل می‌شود؟ فرمود: زمانی که به خواست خدا قائم به پا خیزد. پس هنگامی که قائم قیام کند، هیچ کافر و مشرکی نمی‌ماند، مگر اینکه از قیام او ناخشنود است.

 حتی اگر کافر یا مشرکی در دل سنگی باشد، آن سنگ ندا می‌دهد که: ای مؤمن! کافر یا مشرکی در دل من است، او را بکش. فرمود: پس خدا او را آشکار می‌کند [و آن مؤمن] او را می‌کشد. ذیل آیه یاد شده، روایات دیگری نیز وارد شده است که همه آن‌ها دلالت بر این دارند که در زمان ظهور امام مهدی - علیه‌السلام-، جهان از همه مظاهر کفر و شرک پیراسته و دین حق بر سراسر گیتی حاکم می‌شود. (20) در تفسیر علی بن ابراهیم قمی، معروف به تفسیر القمی، در تفسیر این آیه چنین آمده است: إِنّها نَزَلَتْ فِی الْقائِم مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام وَ هُوَ الإِمامُ الذَّی یُظْهِرُهُ اللّه عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ فَیَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطا وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا و ظُلْما وَ هذا مِمّا ذکَرْنا أَنَّ تَأویلَهُ بَعْدَ تَنْزیلِه. (21) این آیه در مورد قائم از آل محمد درود خدا بر ایشان باد نازل شده است. او آن پیشوایی است که خداوند، او را بر همه ادیان پیروز می‌گرداند و زمین را از قسط و عدل پر می‌سازد، همچنان‌که [پیش از آن] از جور و ستم پر شده بود.

 این آیه از جمله مواردی است که گفتیم تأویل آن پس از تنزیلش خواهد آمد. از دیگر روایاتی که در آن‌ها مصداق اول ستم البته در معنایی وسیع‌تر که شامل هر گونه بدعت و باطل نیز می‌شود اراده شده، روایتی است که از امام محمد باقر – علیه السلام - در تفسیر این آیه شریفه وارده شده است: اَلذَّینَ إِنْ مَکَنّاهُمْ فِی‌الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلوةَ وَ اتُوا الزَّکوةَ وَ أَمَرُوا بِاْلمَعْرُوفِ وَ نَهَوُا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور. (22) همان کسانی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم، نماز بر پا می‌دارند و زکات می‌دهند و به کارهای پسندیده وا می‌دارند و از کارهای ناپسند باز می‌دارند.

 فرجام همه کارها از آن خداست. آن حضرت در تفسیر آیه یاد شده می‌فرماید: فَهذِهِ لاِلِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّه عَلَیْهِم إِلی آخِرِ الْأَئمَّةِ [الآیة] وَ الْمَهْدِیُّ وَ أَصْحابُهُ یُمَلِّکُهُمُ اللّه مَشارِقَ الْأرْضِ وَ مَغارِبَها وَ یُظْهِرُ [بِه] الدِّینَ وَ یُمیتُ اللّه بِهِ وَ بِأَصْحابِهِ الْبِدَعَ وَ الْباطِلَ کَمَا أَماتَ السُّفَهاءُ الْحَقَّ حَتّی لایَری أَیْنَ الظُّلْمُ وَ یَأْمُرونَ بَالْمَعْروُفِ وَ یَنْهَوُنَ عَنِ الْمُنْکَر. (23) این آیه درباره خاندان محمد درود خداوند بر آن‌ها باد تا آخرین امام [نازل شده] است. خداوند، مشرق‌ها و مغرب‌های زمین را در اختیار مهدی و یاران او قرار می‌دهد و دین را به دست او آشکار می‌سازد. خداوند به وسیله مهدی و یارانش، همه [مظاهر] بدعت و باطل را می‌میراند، همچنان‌که [پیش از آن] نابخردان حق را می‌رانده بودند، به گونه‌ای که ستم در هیچ جا دیده نمی‌شود و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند.

دو. عدالت و رابطه با خویشتن

در برخی از روایاتی که به ستم ستیزی امام مهدی - علیه السلام- پرداخته‌اند، دومین چهره ظلم؛ یعنی ستم انسان به خود، با همه مظاهر آن مورد توجه قرار گرفته و بر این موضوع تأکید شده است که آن حضرت با هدف گسترش عدالت در جهان، با هر گونه فساد و تباهی و گناه و نافرمانی خدا، مبارزه و زمین را از هر گونه پلیدی پاک می‌کند: یُفَرِّجُ اللّه بِالْمَهْدِی عَنِ الْأُمَّةِ یَمْلَأُ قُلُوبَ الْعِبادِ عِبادَةً یَسَعَهُمْ عَدْلُهُ. بِهِ یَمْحَقُ اللّه ُالْکَذِبَ وَ یَذْهَبُ الزَّمانَ الْکَلِبِ وَ بِهِ یَخْرُجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِنْ أَعْناقِکُم. (24) خداوند به وسیله مهدی برای امت گشایش حاصل می‌کند. او دل‌های بندگان را با عبادت پر می‌کند و عدالتش را بر آن‌ها دامن گستر می‌سازد.

خداوند به وسیله او دروغ و دروغ گویی را ریشه کن می‌کند و روزگار سخت و دشوار را برطرف می‌سازد و طوق ذلت و بردگی را از گردن شما بر می‌دارد. در روایت دیگری که از امام علی – علیه السلام- نقل شده، آمده است در زمان ظهور امام مهدی – علیه السلام-، عدالت بر جهان درون انسان‌ها نیز حاکم می‌شود و همه به صلاح و رستگاری روی می‌آورند: ... یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطا وَ نُورا وَ بُرهانا، یُدینُ لَهُ عَرْضُ الْبِلادِ وَ طول‌ها، لایَبْقی کافِرٌ إلاّ آمَنَ، وَ لا طالِحٌ إلاّ صَلَحَ وَ تَصْطَلِحُ فی مُلْکِهِ السِّباع. (25)... او زمین را از عدل و قسط و نور و برهان پر می‌کند و طول و عرض جهان برابر او تسلیم می‌شود. هیچ کافری نمی‌ماند مگر اینکه ایمان می‌آورد و هیچ نا بکاری نمی‌ماند، مگر اینکه به صلاح و پرهیزکاری می‌گراید و در دولت او درندگان نیز از در سازش با یکدیگر در می‌آیند.

محمدنوید داراب زاده 

پی‌نوشت‌ها:

1. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: سید اسدالله هاشمی شهیدی، ظهور حضرت مهدی (ع) از دیدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان، چاپ اول: قم، مسجد مقدس جمکران، 1380.

2.واژه utopia در زبان انگلیسی (utopia در زبان فرانسوی) را توماس مور انگلیسی ابداع کرد. ریشه آن دو واژه یونانی ou به معنای «نه» و topos به معنای «مکان» اند که روز هم «ناکجا» (outopos ).(فردریک روویون، آرمانشهر در تاریخ اندیشه غرب، ترجمه: عباس باقری، چاپ اول: تهران، نشرنی 1385، ص 5).

3.برخی آثار اورول و هاکسلی را «ضد آرمان شهر» دانسته‌اند، ولی شاید بتوان گفت که این چند آرمانشهرها، ضد آرمان شهر نیستند، بلکه آرمان شهرهایی در جهت مخالف‌اند که طرح و موضوع آرمان شهر را وفادارانه بازگو می‌کنند تا نشان دهند که هر یک از آن کارهای نیکو، اگر به نهایت منطق خود کشانده شوند سر انجام انسانیت انسان را به خطر می‌اندازند و ضد انسان می‌شوند. (ر. ک: آرمان شهر در تاریخ اندیشه غرب، ص 16-17)

4.برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: آرمان شهر در تاریخ اندیشه غرب؛ تامس مور، آرمانشهر (یوتوپیا)، ترجمه داریوش آشوری و نادر افشاری نادری، چاپ اول، تهران، خوارزمی، 1367؛ سید محمد عارف حسینی، نیک شهر قدسی، چاپ اول: قم، مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، 1382؛ عزت الله رادمنش، جامعه شناسی اتوپیا، چاپ اول: تهران، امیر کبیر، 1361؛ کارل مانهایم، ایدئولوژی و اتوپیا، ترجمه: فریبرز مجیدی، تهران، سمت، 1380.

5.برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: اسماعیل شفیعی سروستانی، «مدینه آرمانی دینی»، موعود، سال هفتم، ش 41 و 42 بهمن و اسفند 1382، نیک شهر قدسی، ص 31-113.

6.ر. ک: لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الأثر، چاپ اول: قم، ج 3، ص 155.

7.احمد بن‌حنبل، المسند، بیروت، دارالفکر، بی‌تا، ج 3، ص 37.

8.محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، چاپ سوم: بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1403 ق، ج 36، ص 359، ح 228.

9.ر. ک: سید محمد صدر، ماوراء الفقه، بیروت، 1420 ق، ج 1، ص 40.

10.نهج‌البلاغه، ترجمه: محمد مهدی فولادوند، چاپ اول: تهران، صائب 1380، کلمات قصار، ش 437، ص 506-507.

11.همان، نامه 53، ص 386.

12.روزنامه جمهوری اسلامی، پنج‌شنبه 26/4/1376.

13.قرآن کریم، شرک را ستمی بزرگ بر شمرده است: «... إِنَّ الشِّرکَ لَظُلمٌ عَظِیمٌ» (سوره لقمان) 31 آیه 13 و در جای دیگر می‌فرماید: «... وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظّالِمُونَ؛ و کافران خود ستم کارانند». (سوره بقره) 2، آیه 254.

14.در آیات متعددی از قرآن، از «ظلم به خود» سخن به میان آمده است که برای نمونه به این موارد می‌توان اشاره کرد: «ثُمَّ أَوْرَثَنْا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ...». (سوره فاطر) 35، آیه 32؛ «... وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ». (سوره طلاق) 65، آیه 1

15.یکی از آیات قرآن که در آن از ظلم به مردم سخن گفته شده، آیه زیر است: «إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النّاسَ وَیَبْغُونَ فِی اْلأَرْضِ به غیرِ الْحَقِّ...». سوره شوری (42، آیه 42)

16.سوره نساء، آیه 48.

17.نهج البلاغه، ترجمه: محمد مهدی فولادوند، خطبه 174، ص 228.

18.سوره توبه (9)، آیه 33 .

19.بحار الأنوار، ج 51، ص 60، ح 58.

20.ر. ک: همان، صص 60 و 61.

21.علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، چاپ اول، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1412 ق، ج 1، ص 228؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 50. گفتنی است آنچه در بحار الأنوار از تفسیر یاد شده نقل شده است، اندکی با متن نسخه چاپی این تفسیر تفاوت دارد و آنچه در اینجا آمده، عبارت نقل شده در بحار الأنوار است.

22.سوره حج (22)، آیه 41.

23.بحار الأنوار، ج 51، صص 47 و 48، ح 9.

24.محمد بن حسن (شیخ صدوق) کتاب الغیبة، تهران، مکتبة نینوی الحدیثه، بی‌تا، ص 114؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 75، ح 29.

25.بحار الأنوار، ج 52، ص 280، ح 6.

 

دوشنبه 2/11/1391 - 0:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته