• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 20040
تعداد نظرات : 2175
زمان آخرین مطلب : 2126روز قبل
دعا و زیارت

 

قال رسول الله  صلى الله عليه وآله :

ما من عبد اهتم بمواقيت الصلاة و مواضع الشمس الا ضمنت له الروح عند الموت و انقطاع الهموم و الاحزان و النجاة من النار


بنده اى (نمازگزار) كه اهتمام و مواظبت به اوقات نماز نمايد، و مواضع آفتاب را براى وقت نمازش دقت كند، من ضمانت مى كنم براى او در دم مرگ ، راحتى را و دفع و رفع هموم و درد و اندوه و نجات از آتش جهنم را.

 
(سفينة البحار، ج 2، ص 42)


چهارشنبه 22/1/1386 - 15:24
دعا و زیارت


قال رسول الله صلى الله عليه وآله :

اذا ايقظ الرجل اهله من الليل توضيا و صليا كتبا من الذاكرين الله كثيرا و الذاكرات


هرگاه مردى همسر خويش را در نيمه هاى شب بيدار كند و با هم وضو بسازند و به نماز بايستند، آنان از ذاكرانى ، كه خداوند - تبارك و تعالى - بسيار ياد مى كنند، محسوب مى گردند.

(ميزان الحكمه ، ج 5، ص 418).

چهارشنبه 22/1/1386 - 15:19
دعا و زیارت


قال رسول الله  صلى الله عليه وآله :

السواك شطر الوضوء


مسواك كردن جزئى از وضو است .


(محجة البيضاء، ج 1، ص 297)



چهارشنبه 22/1/1386 - 15:13
دعا و زیارت

       قال‌ رسول‌الله ‌(ص‌):

    لِكُلِّ شَيْءٍ حِلْيَةٌ وَ حِلْيَةُ الْقُرْآنِ الصوت‌  الحسن‌.

   هر چيزي‌ را زينتي‌ است‌ و زينت‌ قرآن‌ صداي‌ نيكوست‌.

الكافي‌، ج‌2، ص‌ 615، ح‌9

چهارشنبه 22/1/1386 - 15:7
دعا و زیارت

﴿ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ

ما بر شما كتابى نازل كرديم كه وسيله تذكّر (و بيدارى) شما در آن است! آيا نمى‏فهميد؟!

                                     (انبیاء/10)

چهارشنبه 22/1/1386 - 15:2
دعا و زیارت

امام حسن (عليه ‌السلام):


النِّعْمَةُ مِحْنَةٌ.


نعمت، امتحان و آزمايش الهی است.


بحار الأنوار، ج 78، ص 113



چهارشنبه 22/1/1386 - 14:58
دعا و زیارت

پيامبرى يوسف(ع)

خداوند از فرزندان يعقوب، يوسف(ع) را مختص نبوت گردانده است، در قرآن به زبان يكى از مؤمنان كه قوم خود را پند مى‏دهد، آمده است:
وَلَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِى شَكٍّ مِمّا جاءَكُمْ بِهِ حَتّى‏ إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً؛
يوسف نيز قبلاً برايتان آيات و نشانه‏ها آورده بود و پيوسته در آنچه كه برايتان آورده بود، شك و ترديد داشتيد تا اين كه از دنيا رفت، و سپس گفتيد: خداوند هرگز پس از او پيامبرى را نخواهد فرستاد.
خداوند در قرآن سوره‏اى را به نام يوسف نامگذارى كرده و در آن زندگى حضرت يوسف و رنج و دشوارى‏هاى وى با برادرانش و همسر عزيز مصر، و زندان رفتن آن حضرت و دعوت او به سوى خدا و سپس بيرون رفتن از زندان و تعبير خواب پادشاه و واگذارى وزارت اقتصاد به او و آن‏گاه آمدن برادرانش به مصر در اثر قحطى، و سپس معرفى خود به برادرانش و ديگر مطالبى را كه بعداً به شرح آنها خواهيم پرداخت، بيان فرموده است.

 

چهارشنبه 22/1/1386 - 14:56
كودك


وقـتـى كه حاتم طايى از دنيا رفت , برادرش خواست جاى او رابگيرد.
حاتم مكانى ساخته بود كه هفتاد در داشت .هر كس از هر درى كه مى خواست وارد مى شد و از او چيزى طلب مى كرد و حاتم بـه اوعـطـامى كرد.برادرش خواست در آن مكان بنشيند و حاتم بخشى كند.مادرش گفت : تو نمى توانى جاى برادرت را بگيرى , بيهوده خود رابه زحمت مينداز.برادر حاتم توجه نكرد.مادرش براى اثبات حرفش ,لباس كهنه اى پوشيد و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چيزى خواست .
وقتى گـرفـت از در ديـگـرى رجوع كرد و باز چيزى خواست .برادر حاتم با اكراه به او چيزى داد.چون مادرش اين بار از در سوم بازآمد و چيزى طلب كرد, برادر حاتم با عصبانيت و فرياد گفت :تودوبار گرفتى و باز هم مى خواهى ؟! عجب گداى پررويى هستى ! مـادرش چـهـره خـود را آشكار كرد و گفت : نگفتم تو لايق اين كارنيستى .يك روز هفتاد بار از بـرادرت به همين شكل چيزى خواستم .اوهيچ بار مرا رد نكرد.من فرق تو را با او وقتى دانستم كه شيرمى خوردى .تو يك پستان در دهان مى گرفتى و دست ديگر را روى پستان ديگر مى گذاشتى تـا ديـگـرى از آن نـخـورد, امـا او بـا ديـدن طـفـلـى ديـگـر, پستان را رها مى كرد و در اختيار او مى گذاشت .

 شعبانعلى لامعى , حكايات برگزيده , ص 63 .

 

چهارشنبه 22/1/1386 - 14:54
دعا و زیارت

شيطان دامهاى خود را به يحيى نشان داد


امام رضا از اجداد خود عليهم السلام نقل مى كند: شيطان از زمان حضرت آدم (ع ) تا هنگامى كه حضرت عيسى عليه السلام به پيغمبرى رسيد نزد انبيا مى آمد، و با ايشان سخن مى گفت و سؤال هايى مى كرد، با حضرت يحيى (ع ) بيشتر از ديگر پيغمبران آمد و رفت داشت .
روزى حضرت يحيى عليه السلام به او فرمود: اى ابومره ! (اين لقب شيطان است ) مرا به تو حاجتى است . شيطان گفت : قدر تو از آن بزرگ تر است كه حاجت تو را بتوان رد نمود. آن چه مى خواهى بپرس تا پاسخ گويم .
حضرت يحيى (ع ) فرمود: مى خواهم دام هاى خود را كه بنى آدم را به آنها گرفتار مى كنى به من نشان دهى !
آن ملعون پذيرفت و به روز ديگر وعده كرد. چون صبح شد، حضرت يحيى در خانه را بازگذاشت و منتظر او نشست . ناگاه ديد كه صورتى در برابرش ‍ ظاهر شد، رويش مانند روى ميمون ، بدنش مانند بدن خوك ، طول چشم هايش در طول رويش ، هم چنين دهانش در طول رويش است . دندانهايش يك پارچه استخوان بود، چانه و ريش نداشت ، دو سوراخ دماغش به طرف بالا بود، آب از چشمش مى ريخت ، چهار دست داشت ، دو دست در سينه او و دو دست ديگر در دوش او رسته بود. پى پاهايش در پيش رويش و انگشتان پاهايش در عقب مى باشد و به قول شاعر كه مى گويد:
ندانم كجا ديدم اندر كتاب
كه ابليس را ديد شخصى به خواب
به بالا صنوبر به ديدار حور(515)
چه خورشيديش از چهره مى تافت نور
فرا رفت و گفت : اى عجب اين توئى
فرشته نباشد بدين نيكويى
تو كاين روى دارى و حسن و قمر
چرا در جهانى به زشتى سمر(516)
چرا نقش بندت در ايوان شاه
بديدم دهن روى كرده است و زشت و تباه
تو را سهمگين (517) روى پنداشتند
به گرما به در زشت بنگاشتند
شنيد اين سخن بخت برگشته ديو
به زارى بر آورد بانك و غريو
كه اى نيك بخت اين نه شكل من است
وليكن قلم در كف دشمن است
برانداختم بيخشان از بهشت
كنونم ببين مى نگارند زشت
حضرت يحيى ديد آن ملعون قبايى پوشيده و كمربندى بر روى آن بسته ، بر آن كمر بند رشته و نخ ‌هايى رنگارنگ آويخته ، بعضى سرخ و بعضى سبز، به هر رنگى رشته اى در آن ميان ديده مى شد، زنگ بزرگى در دست و كلاه خودى بر سر نهاده و بر آن كلاه قلابى آويزان كرده است !
تا كه حضرت يحيى او را به اين هيئت ديد، از او پرسيد: اين كمربند چيست كه در ميان دارى ؟ گفت : اين علامت انس گيرى و محبوبيت است كه من پيدا كرده ام و براى مردم زينت داده ام .
فرمود: اين رشته هاى رنگارنگ چيست ؟ گفت : اينها اصناف زنان است كه مردم را با رنگ هاى مختلف و رنگ آميزى هاى خود مى ربايند!
فرمود: اين زنگ كه به دست دارى چيست ؟ گفت : اين مجموعه اى است كه همه لذت ها در آن جمع گشته . (مانند طنبور، بربط، طبل ، ناى و غيره .) چون جمعى به شراب خوردن پرداخته و لذتى نبرند من اين رنگ را به حركت در مى آورم تا مشغول خوانندگى و ساز شوند، چون صداى آن را شنيدند، از طرب و شوق از جا به در مى روند. يكى رقص مى كند، ديگرى بشكن مى زند و آن ديگر جامه بر تن مى درد.
حضرت يحيى (ع ) فرمود: چه چيز بيشتر موجب كاميابى تو مى گردد؟ گفت : زنها، كه آنها تله هاى من هستند. چون نفرين و لعنت هاى صالحان بر من جمع مى شود، نزد زنها مى روم و از آنها سرخوش مى شوم .
حضرت يحيى (ع ) فرمود: اين كلاه خود كه بر سرگذاشتى چيست ؟ گفت : با اين كلاه ، خود را از نفرين هاى صالحان حفظ مى كنم . فرمود: اين قلاب كه بر كلاه آويزان كرده اى چيست ؟ گفت : با اين ، دلهاى صالحان را مى گردانم و به سوى خود مى كشم .
آن حضرت فرمود: تا حال هرگز بر من دست يافته اى ؟ گفت : خير، وليكن در تو يك خصلت هست كه مرا خرسند مى سازد. فرمود: آن كدام است ؟ جواب داد: هنگام افطار، قدرى غذا بيشتر مى خورى و اين موجب سنگينى تو مى شود و ديرتر به عبادت برمى خيزى .
حضرت فرمود: من با خدا عهد كردم كه هرگز از طعام سير نشوم ، تا خدا را ملاقات نمايم . شيطان هم گفت

 : من نيز عهد كردم كه ديگر هيچ مسلمانى را نصيحت نكنم تا خدا را ملاقات كنم . پس بيرون رفت و ديگر به خدمت آن حضرت نيامد.(518)

515- «حور» مخفف حورالعين است .
516- سمر، افسانه ، ص .
517- خشمگين روى .
518- اقتباس از بحار، ج 63، ص 224.

چهارشنبه 22/1/1386 - 14:48
دانستنی های علمی
 

  اين آداب و وظائف ضمن (هشت امر) مورد بحث قرار مى گيرد:

 1- تصفيه و پالايش دل از آلودگى ها

  بايد دانشجو قصد و نيت خود را تصحيح نموده و قلبش را از هر گونه آلودگى و نيات پليد و فرومايه ، تصفيه و تطهير كند تا براى پذيرش علم و حفظ و استمرار آن ، شايستگى و آمادگى يابد.  در مباحث گذشته از عوامل تصفيه و تطهير باطن و پالايش دل ، سخن گفتيم . لكن در اينجا نيز همان مطلب را اعاده و تكرار مى كنيم تا دانشجو را هشدارى باشد، و دقيقا متوجه شود كه تصحيح نيت و تصفيه باطن ، از اسباب و زمينه هاى كسب علم و تحصيل دانش مى باشد. و سخن ما در اين مبحث مربوط به بررسى علل و اسباب فوائد و مصالح اخروى اين موضوع مى باشد. يكى از فضلاء مى گويد: پاكسازى دل براى تحصيل علم و دانش ، همانند پاكسازى زمين براى كشت و زرع مى باشد. بنابراين ، بذر علم و دانش در دل انسان - بدون تطهير و پاكسازى آن - رشد نمى كند و خير و بركت آن رو به فزونى نمى گذارد. چنانكه كشت و زرع در زمين بائر - كه از خس و خاشاك و سنگ ، پاكسازى نشده است - رشد و نمو مطلوب خود را بازنمى يابد و بركاتى از آن عائد انسان نمى گردد.  پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: «در جسد آدمى پاره گوشتى است كه اگر سالم و صالح باشد تمام اندام انسان ، سالم خواهد بود. و اگر همان پاره گوشت رو به تباهى و بيمارى گذارد، تمام بدن به بيمارى و تباهى گرفتار مى شود.  بدانيد آن پاره گوشت ، عبارت از قلب و دل آدمى است » (301) .

  سهل بن عبدالله مى گويد: «اگر قلب به پليدى هائى آلوده باشد كه خداوند متعال آن ها را ناخوش مى دارد، وارد شدن نور و روشنائى بر چنين قلبى ، حرام و ممنوع خواهد بود».(302)

 على بن حشرم گفت : از سوء حافظه خويش نزد وكيع (بن جراح )(303) ، گله و درددل مى كردم . وكيع به من گفت : براى تقويت حافظه خود از سبك كردن بار گناه و معصيت خويش مدد گير، (يعنى اگر مى خواهى نيروى حافظه تو پرتوان گردد گناه خود را تقليل ده ).  يكى از شعراء، همين گفتار را در دو بيت زير به رشته نظم درآورده است :                 

               « شكوت الى وكيع سوء حفظى                           

                  فارشدنى الى ترك المعاصى

                                            و قال اعلم بان العلم فضل                           

             و فضل الله لا يؤ تاه عاصى »

                                               نزد وكيع از سوء حافظه خويش ، گله و شكايت بردم . او مرا به ترك گناهان (به منظور تقويت حافظه ) ارشاد و راهنمائى كرد.                  و گفت : بايد بدانى كه علم ، رشحه اى از تفضل و بركات روردگار است . و فضل الهى در اختيار گناهكار قرار نمى گيرد.

چهارشنبه 22/1/1386 - 12:59
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته