• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1053
تعداد نظرات : 75
زمان آخرین مطلب : 4232روز قبل
شعر و قطعات ادبی

((غربت تلخ))



مدینــه شهـر دین ‏، شهـــر رسـالت  



   مـدینــه عشــق مـا ، شهــر امـامت



مـدینـــه شهــر غصـه ، شهر محنت 



    مـدینـــه شهــر تنـــهایی و غـربت



مـدینـــــه  با بقیع و درد هجــــران  



   زنـد بـر جـان شــیعه داغ هجـــران



مـدینــــه شــــاهـد  نـامهــــربـانی



      مدینـــه بیكـــسی ، بی همـــزبـانی



مـدینـــه، مـادری تنـــها  نشـــسته     



 میـــــان كـوچــه غمـــها  نشــسته



همان كوچه كه پررنج ومحن بـود   



  كه دست مـادرم  دست حسـن بـود



همـان كوچه كه زد سیلی ستمگر 



     بـه روی چهــــره زیبــــای  مـــادر



همـان كـوچه كه بسـته دست مولا  



   به پیش چشـم خون افشــان زهـــرا



مدینـه،مـادرم دردی به جان داشت  



   به بازویش ز دشـمن اونشـان داشت



میــــان  خـانـه‎ای  مـادر  نشــــسته  



   به پشت در كنـــون بـا جـان خسـته



دری می‎ســوزد و مـادر هـراســان    



 بـه یـاد حیــــدرش تنـــها  و نـالان



بـه یـاد حیـــدرش او بی قرار است 



   همان حیــدركه بی زهرا نزار است



همان حیـدر كه در صبحی شرر بار



   شـود فرقش ز ضـرب كینه خونبـار



دری می سـوزد و مادر غمین است



    به عشـق محسنی كه در جنین است



بـه  یـاد  زینـب  و آن  نـور عیــنش



    به یـاد آن حسـن همـچون حسینش



به یـاد آن جگـر در طشت پر خـون  



  بـه یـاد چهــره رنجــور و محــزون



بـه یـاد آن ســر از تـن جــدایـش



     كـه جـان عـالــمی  بــادا  فــدایـش



بـه یـاد  زینــبی كـه كـــــربلا بـود   



 پـرســـــــتار  اســــــــیران  بلا بـود



در ایـن انـدیشـــه‎هـا مـادر نشـسته 



    كه بـا ضــرب لگد آن در شكـــسته


میــــــان  آن  در  و دیـوار خـانــه



    گـرفتـه مــرغ عـاشـــــق آشــــــیانه



دگـر مـادر اســــیر آن ســتم شـد 



  كه از داغـش جهـــانی پر الم شـــد



شكـــسته زان لگــد پهـلوی مــادر 



   كه ســوزد زین مصیبت قلب حیدر



بلـرزد عـرش حـق از داغ زهـــــرا 



   بگـــرید چشــــم عالـم زیـن بلاهـا



ز داغ فـاطمـــه شــیعه غمـین شـــد 



  تو گویی محشری روی زمین شـــد



بـه یـاد  مـادر  پهـــــلو شكـــــسته 



  بـه جـان شــــیـعیان دردی نشــــسته



بـه یـاد فـاطمــــه مـن غصـــه دارم  



  ز درد ایـن دلم  صـــد قصــــه دارم



چه شد آن صـوت قـرآن و دعایش



     چرا دیگـــر نمــی آیـد صــــدایش



چــرا  در غـربت تلــخ  شــــبانـه



   بـه گـوری بی نشـــان گشـتی روانه



چـرا درخلـوتی خـامـوش و بیـجان 



   سفــر كـردی بـه  روی دست یـاران



علـی از مـاتمت غمــگین و خســته



    ز داغت قلب  مـولایم  شكـــــــسته



حسن از هجــر رویت در فغـانست   



 دو چشمش بهـر مادر خونفشــانست



حســین و زینبت غمـگین و زارنـد   



 بـرایت  مـادر  مـن  غمگــــــسارنـد



خـدایـا ریشــه كـرده غم بـه جـانم



   ز  داغ  فـاطمــــــــــه  مـن  نـاتـوانم



مدینـــه شهـــر غم ،كـو مـادر مـن 



  از ایـن مـاتم چـه آمـد بـر ســــر مـن



مـدینــه مـادرم در بســـترش نیست  



  نشــــانی از مــزار و تـربتــش نیست



خـدایـا داغ زهــرا جانگــداز است  



  نشـــان خـاك او مـاننــــد  راز است



الهـی كی شــود  مهــدی بیــــایـد



   كـه قبــــر مـادرش  بـر مـا  نمـــایـد



بیــا مهـدی نشـان ده  قبـــر زهــرا



   «رهــا»كن شـــیعه را از ایـن معــــما


بهروز قاسـمی ـ رهــا

يکشنبه 25/1/1392 - 14:40
شعر و قطعات ادبی

 (جمهوری اسلامی ایران)

میــان بـاغ عشـق و شـادمـانی          گل وحدت ، گل ایمــان روئیـد
به مـرز عاشــقان بـا صـد ترنم          حمـاسه با صـلابت پای كوبیـد
یكی بـا تـوسـن  ایثــــار آمـد           لبـاس رزم را مـردانـه پـوشــید
شـجاعت را ز هر خانه صــدا زد          شــهادت را بسـان غنچه بوئیـد
به یمن مقدمش شوری به پا شد
و ایرانی ز بنــد غم «رها» شـد

بـه جمـع مهـــربـان آشــنایی          یكی آمـد كه دریـای صـفا بـود
به دستش جام یكرنگی و وحدت          سـراسـر خوبی و لطف وعطا بود
به دوششش پرچم سبز محمد(ص)          یقـین دارم كـه از آل عبــا بـود
میـــان مشت او  نقـل  محبـت          طبیـبی حـاذق و دردآشــنا بـود
به یمن مقدمش شوری به پا شد
و ایرانی ز بنــد غم «رها» شـد

چـو شـد او بـاغبـان بـاغ دلهـا          قنـاری با قدومش نغمه گر شـد
فسـون و حیله و مكر و دسیسه          ز یمـن مقــدم او بی اثر شــد
خـزان تلخ نـاكامی و حســرت          زباغ عشق و شادی در به درشد
میـان شهـر زیبـایی از آن پس          تمـام رنج و ناكامی به سـر شـد
به یمن مقدمش شوری به پا شد
و ایرانی ز بنــد غم «رها» شـد

هزار و سـیصد و پنجا و هف بود          كه رهبر بود و بهمن بود و ایران
به روز بیست و دو طوفان بپا شد         ز مشــتان گره در مـرز شــیران
هـزاران اختـــر تـابنــده رفتـند          به دنبـال امـام آن شـمس تابان
ز اســـتقلال و آزادی رســیدند          بـه جمهــوری اســلامی ایـران
به یمن مقدمش شوری به پا شد
و ایرانی ز بنــد غم «رها» شـد

بهروز رها

چهارشنبه 18/11/1391 - 22:7
شعر و قطعات ادبی

 

((بیست و دوم بهمن))

بیست و دوم بهمن ‏،روز عشــق و آزادی  
        روز مهربانیـها‏ ، روز خنــده و شــادی
 
بیست و دوم بهمن ‏،  منشـــاء سـعادتها    
     انتــهای  ایمــان و مظـهر  رشـادتهـا
 
بیست و دوم بهمن‏،افتــخار ایـران است    
     روز اوج  ایثــار و اتحــاد  ایـران است
 
ملـتی بپـا خواسـته، همـره امـام خود      
   داده دل به حرف آن ، رهبـر قیــام خود

از حضور آن  ملت ، گشـته هر كجـا دریا     
    مـوج رزم با دشمن ،گشـته هر طـرف برپا

در دل زمستان شد،جلـوه‎گـر بهـاری نو    
     آمـده  ز ره  اینـك ، فصــل روزگاری نو

مشت خشـم این ملت ، بر دهان خصم دین 
       سـینه‎ها پر از فـریاد،كـوچه ها همه رنگین

شـد گلـوله دشمن ، بی اثر در این میدان
        هم مسلـسل و تانكش،هم اسـارت و زنـدان

در سـراسـر ایران،هر قدم صـدایی بود     
     بوی عشق وخون درهم،هر كـران نوایی بود

بانگ اللـه اكـبر ، با خمیـنی ام رهبــر    
    شـد شـعار ایرانی ، هـر مكان و بـام و در

با امام خود هستم،تا كه در رگم خون است   
     پوشم این كفن بر تن ، حال من دگرگون است

در برابر دشمن ، صف به صف جوان و پیـر    
     مرد و زن همه با هم،دس به دس چنان زنجیر

جان فـدا  به راه حق ، یكدل و هم آوائیم     
     نی هراسـی از دشـمن ، جان به كف مهیائیم

در مسـیر روح الله ، سـینه‎ها نشـان تیـر   
      تا فنـا شـود دیگـر، مكـر و حیـله و تزویر

انقـلاب اسـلامی ،ریشـه زد به خاك دل      
    افتـخار و آزادی ،شـد از این مهم حاصـل

بیست و دوم بهـمن ‏، مظـهر ستم سـوزی   
       منشاء رهـایی شـد،جلـوه گاه  پیــروزی

بهروز رهـا


چهارشنبه 18/11/1391 - 22:2
شعر و قطعات ادبی

با عرض ادب و سلام برای عزیزان دست اندرکار مسابقه ی مدرسه ی عشق(مسابقه ی ایستگاه عاشقان اباعبدالله)

امروز آخرین بحثم را اختصاص دادم به ابراز تشکر و قدردانی از شما و تبریک به خاطر ارائه چنین برنامه هایی برای مشارکت بیشتر کاربران بزرگوار.

بنده در این مسابقه از 47 شعر از سروده های خودم استفاده کردم و پنج مطلب از کارهای خودم را گذاشتم.

برایتان توفیق آرزو می کنم.

ایام به کام 

شادمان باشید انشالله.

بهروز رها

جمعه 29/10/1391 - 10:31
انتقادات و پيشنهادات

منبع:www.pasokhgoo.ir/node/9130

 یکی از آسیب های مسایل تاریخی آن است که برخی از رخدادها ابهام دارد و از شفافیت لازم برخورد دار نیست ؛ از این رو قضاوت دربارة آن ها مشکل است. تاریخ زندگی پیامبر(ص) نیز از این قاعده مستثنا نیست و بخشی از آن فاقد شفافیت می باشد؛ از این رو دانشمندان سنی و شیعی در خصوص تاریخ ولادت ایشان اختلاف نظر دارند که دوازدهم ربیع الاول است و یا هفدهم آن.
یکی از مسایل دیگر که ابهام دارد، آن است که آیا حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفت و یا شهید شد ؟
در برخی از متون آمده است: «گروهی، زنِ یکی از اشراف یهود را به نام زینب فریب دادند که پیامبر را از طریق غذا مسموم سازد. نقشة وی از این قرار بود که آن زن، کسی را خدمت یکی از یاران پیامبر فرستاد و از او پرسید که پیامبر اسلام کدام عضو از گوسفند را بیشتر دوست می دارد. او در پاسخ گفت: ذراع گوسفند مطبوع‌ترین عضو برای پیامبر است. زینب، گوسفندی را بریان کرد و آن را مسموم ساخت، و بیش از همه در ذراع آن سم داخل نمود و به عنوان هدیه خدمت پیامبر فرستاد. پیامبر نخستین لقمه ای را که به دهان گذارد، احساس کرد مسموم است. فوراً آن را از دهان در آورد، ولی کسی که با ایشان غذا می خورد، یعنی «بشر بن براء معرور» که از روی غفلت چند لقمه خورده بود؛ پس از مدتی بر اثر سم در گذشت. پیامبر دستور داد زینب را احضار کردند و به او گفت: چرا چنین جفایی را بر من روا داشتی؟! وی در پاسخ گفت: تو اوضاع قبیلة ما را هم بر هم زدی، من با خود فکر کردم که اگر فرمانروا باشی، با خوردن این سم از بین خواهی رفت، و اگر پیامبر خدا باشی، قطعاً از آن اطلاع یافته و از خوردن آن خودداری خواهی نمود.
ابن اسحاق گزارش می دهد: «رسول خدا در معرض وفات خود به «امّ بشر» دختر «براء بن معرور» که برای عیادت وی آمده بود گفت: از همان خوراکی که با برادرت در «خیبر» خورده، اکنون رگ دلم قطع می شود. بدین جهت مسلمانان رسول خدا را علاوه بر افتخارات نبوّت دارای مقام شهادت هم می دانستند.
با توجه به مطالب مذکور باید گفت:
1) از برخی روایات و متون دینی استفاده می شود که پیامبر(ص) در جنگ خیبر مسموم شده و این مسمومیت در بیماری پیامبر مؤثر بوده است. برخی گفته اند: معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود می فرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی خورانده است .
شاید به خاطر همین روایات و متون تاریخی بوده که پیامبر(ص) را نیز دارای مقام شهادت می دانستند، همان گونه که ابن هشام تصریح نموده است.
در برخی روایات نیز اشاره شده که مسمومیت پیامبر در رحلت او تأثیر گذار بوده است، از این رو حضرت در هنگام رحلت با اشاره به مسمومیت خویش در خیبر می فرمود: «نیست پیامبر و وصی مگر این که شهید شود».
2) در خصوص این که به پیامبر(ص) شهید گفته نمی شود، شاید بدان جهت باشد که مسایل تاریخی ابهام دارد و یا سند برخی از روایات اشکال دارد. طبیعی است چیزهایی را می توان به ساحت مقدّس پیامبر نسبت داد که شبهه و ابهام نداشته باشد. از سوی دیگر دقیقاً مشخص نیست که مسمومیت، چقدر در رحلت پیامبر تأثیر گذار بوده؛ زیرا مسمومیت در سال هفتم هجری بوده، ولی رحلت پیامبر در سال 11 هجری اتفاق افتاده و این فاصله زمانی حکایت از آن دارد که مسمومیت عامل اصلی رحلت پیامبر نبوده است. اگر مسمومیت علت اصلی رحلت پیامبر(ص) بود، باید پیامبر بعد از مسمومیت از دنیا می رفت، همان گونه که «بشر بن براء» که از گوشت همان گوسفند خورده بود، فوت کرد.
3) در خصوص صحت و عدم صحت اقوال دربارة رحلت و یا شهادت پیامبر(ص) نمی توان قضاوت نمود،‌ زیرا داوری دربارة مسایل تاریخی مبهم، مشکل است. از متون تاریخی استفاده می شود که پیامبر توسط زن یهودیه مسموم شده است. حال پیامبر(ص) در اثر مسمومیت از دنیا رفت یا نه، مشخص نیست.

behroozraha

پنج شنبه 28/10/1391 - 10:22
اهل بیت

میلاد مسعود امام جعفر صادق(ع) (17 ربیع الاول سال 83 هجرى قمرى)
روز جمعه، هنگام طلوع فجر هفدهم ربیع الاول سال 83 قمرى از امام محمد باقر(ع) فرزندى دیده به جهان گشود و عالم انسانى را با انوار طیبه خویش تابناك نمود. او را به نام عموى نیاكانش جعفر طیار(ع)، «جعفر» نام نهادند. حضرت جعفر بن محمد(ع) داراى یك كنیه معروف به نام «ابوعبدالله» و دو كنیه غیر معروف به نام‏هاى ابو اسماعیل و ابوموسى بود. هم چنان، آن حضرت داراى القابى چند بود كه معروف ‏ترین آن ‏ها عبارت است از: صادق، صابر، طاهر و فاضل. 
شیعیان و محبّان اهل بیت(ع) وى را به صادق آل محمد(ص) مى‏شناسند، زیرا آن حضرت، هرگز سخنى جز راست و درست، چیزى نفرمود.
بنا به روایتى، پیامبر اكرم(ص) در حیات خویش، تولد امام جعفر صادق(ع) را پیش بینى و پیش گویى و لقب «صادق» را براى وى برگزید. امام زین العابدین(ع)، جد بزرگوار امام جعفر صادق(ع) فرمود: پدرم از پدرش و او از رسول خدا(ص) روایت كرد كه آن حضرت فرمود: هنگامى كه فرزندم جعفر بن محمد بن على بن حسین(ع)به دنیا آمد، وى را «صادق» بنامید، زیرا فرزندى از نسل پنجم او، نیز نامش جعفر است و به دروغ ادعاى امامت و پیشوایى مى‏نماید و در نزد خداى سبحان به «جعفر كذّاب» و افتراكننده به خدا، معروف شده است.
آن گاه امام زین العابدین (ع) گریست و فرمود: گویا، جعفر كذّاب را مى‏بینم كه خلیفه غاصب و ستم گر عصر خویش را برمى‏انگیزاند تا از امام غایب (حضرت مهدى«ع») تفحّص كرده و از وى جست‏وجو به عمل آورد. 
مادر گرامى امام جعفر صادق(ع)، فاطمه، معروف به «اُمّ فروه» از زنان نیكوسرشت، نیكوكار و نیكورفتار عصر خویش بود. این بانوى باتقوا و متدین، از جهت فضیلت و منقبت، سرآمد زنان روزگار خود به شمار مى‏آمد.
اُمّ فروه، دختر «قاسم بن محمد بن ابى بكر» و از خاندان معروف صدر اسلام است. پدرش قاسم بن محمد، از فقهاى هفت گانه معروف مدینه و از معتمدان و دوستان امام زین العابدین (ع) بود و پدر بزرگش «محمد بن ابى بكر» از یاران فداكار امام على بن ابى طالب(ع) و از مخالفان سرسخت عثمان بن عفان بود و در راه وفادارى به مولا و مرادش حضرت على(ع) ، در مصر مورد هجوم سپاهیان معاویة بن ابى سفیان قرار گفت و به طرز فجیعى به شهادت رسید.
بدین گونه امام جعفر صادق(ع) هم از سوى پدر و هم از سوى مادر به شهیدان بزرگ و سرافراز اسلام اتصال پیدا مى‏كند.
امام جعفر صادق(ع) مدت دوازده سال، حیات با بركت جدّ گرامى اش امام زین‏العابدین(ع) را درك كرد و از مكتب تربیتى و علمى وى بهره وافر یافت.
هم چنین، آن حضرت مدت 32 سال از وجود شریف پدرش امام محمد باقر (ع) برخوردار بود و در تمام رویدادهاى مهم در كنار پدر ارجمندش قرار داشت. مدت امامت امام جعفر صادق(ع) 33 سال و ده ماه (از ذى حجه سال‏114 تا 25 شوال سال 148 قمرى) بود.
آن حضرت با تشكیل حوزه علمیه و تعلیم شاگردانى مبرز چون: هشام، زراره و محمد بن مسلم، تحوّل شگرفى در جهان اسلام و مذهب شیعه پدید آورد و جهانیان را با اسلام ناب محمدى(ص) و مكتب حیات بخش اهل بیت(ع) آشنا ساخت. به همین جهت، وى را پایه گذار مذهب «امامیه» دانسته و شیعیان امامى اثنى عشرى را شیعه جعفرى مى‏گویند. سرانجام این امام همام، در سن 65 سالگى به وسیله زهرى كه منصور دوانیقى، به واسطه عوامل و مزدوران خود در مدینه، به آن حضرت خورانید، مسموم شد و به خاطر شدت زهر، به شهادت رسید.
تاریخ شهادت وى، 25 شوال سال 148 قمرى مى‏باشد.

behroozraha

پنج شنبه 28/10/1391 - 10:19
اهل بیت

نزول آیه «جان نثارى» در شأن امام على بن ابى طالب(ع) (اول ربیع الاول نخستین سال هجرى قمرى)
نخستین شب ربیع الاول، مصادف با شب پنج شنبه، رویداد عظیمى در جهان بشریت، به ویژه در عالم اسلام به جود آمد و به «لیلة المبیت» معروف گردید.
خداوند متعال براى تحسین و تقدیر از كاركرد امیرمؤمنان، على بن ابى طالب(ع) كه در شب هجرت پیامبر اكرم(ص) خطر را به جان خویش خرید و براى فریب مشركان قریش در بستر پیامبر(ص) آرمید، تا آن حضرت به راحتى از خانه خود و از شهر مكه بگریزد، آیه‏اى بر پیامبرش نازل كرد و جان ‏نثارى، فداكارى، تعهد و ایمان حضرت على(ع) را ستود:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ» ؛ برخى از مردم (با ایمان و فداكار هم چون على(ع) در لیلة المبیت، به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر«ص») جان خود را در برابر خشنودى خدا مى‏فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.
مفسّران  معتقدند كه شأن نزول این آیه، فداكارى حضرت على(ع) در لیلة المبیت و در بیان فضیلت و مقام آن حضرت است.
صاحب تفسیر شریف «مجمع البیان» مى‏گوید: این آیه در میان راه مكه و مدینه، به هنگام هجرت پیامبر(ص) بر آن حضرت نازل گردید.  
این آیه، همان طورى كه مؤمنان و خداجویان عالم را خشنود و به رسیدن مقام رضایتمندى پروردگارشان از آنان، امیدوار و دل‏گرم مى‏گرداند، به همان سان، منافقان و دشمنان اهل بیت(ع) را ناراحت و ناامید مى‏كند.
به عنوان نمونه، روایت شده كه معاویة بن ابى سفیان، دشمن سرسخت خاندان پیامبر(ص)، چنان از این فضیلت ناراحت بود كه «سمرة بن جندب» را با چهار صد هزار درهم تطمیع كرد كه آن را با جعل یك حدیث دروغین، درباره «عبدالرحمن بن ملجم مرادى» (قاتل امام على«ع») تفسیر كند و آن منافق نیز همین كار را انجام داد، ولى همان طورى كه انتظار مى‏رفت، حتى یك نفر، حدیث وى را نپذیرفته و بهایى براى حدیث جعلى وى قائل نشدند.

 behroozraha

 

پنج شنبه 28/10/1391 - 10:17
اهل بیت

هجرت سرنوشت ساز رسول خدا(ص) از مكه به مدینه منوّره (اوّل ربیع الاوّل نخستین سال هجرى قمرى)
پیامبر اكرم(ص)، سیزده سال در مكه معظمه، مردم را به یكتا پرستى و دین مبین اسلام دعوت كرد و در این راه، سختى‏هاى فراوانى متحمل گردید و اهالى مكه، به ویژه قریش، (كه طائفه بزرگ و سرآمد طایفه‏هاى دیگر بود و خود پیامبر(ص) نیز به همین طایفه نسبت داشت) با آن حضرت و یارانش به مخالفت و دشمنى پرداخته و با شدیدترین وجه ممكن، آنان را آزار و شكنجه دادند. پى آمد چنین سخت‏گیرى هایى، سه سال محاصره پیامبر(ص) و آل‏عبدالمطلب در شعب ابى طالب، دوبار مهاجرت مسلمانان به حبشه و كشته شدن چندین تن از یاران پیامبر(ص) و شكنجه توان فرساى گروهى از آنان به دست قریشیان مشرك بود.
اهالى مكه پس از درگذشت حضرت خدیجه(س) و حضرت ابوطالب(ع)، بر دشمنى خویش افزودند و حتى قصد جان پیامبر(ص) را نمودند. از سوى دیگر تعدادى از اهالى یثرب در همان سال‏هاى غربت و تنهایى پیامبر(ص) در ایام حج با وى و اهداف بلند دینش آشنا شده و پس از بازگشت به یثرب، به تبلیغ آن پرداختند. مردم یثرب، رفته رفته به اسلام علاقه نشان داده و در مراسم سال بعد، تعداد زیادى به نزد رسول خدا(ص) رسیدند و به دست مبارك وى، مسلمان شده و با آن حضرت پیمان بستند. امّا در مراسم حجّ سال سیزدهم بعثت، گروهى از حاجیان یثربى كه تعدادشان هفتاد و سه مرد و زن بود، در اواسط ایام تشریق و در محل عقبه در سرزمین منى، ایمان آورده، و با آن حضرت پیمان بستند، تا از وى و یارانش همانند خانواده و طایفه خویش پشتیبانى كنند. 
پس از گذشت ایام حج و بازگشت اهالى یثرب به سرزمین خویش، مهاجرت مسلمانان مكه به سوى یثرب آغاز گردید. آنان به دستور پیامبر(ص) به دور از چشم مشركان قریش به صورت فردى و گروهى عازم یثرب شدند. به طورى كه در مكه معظمه، جز پیامبر(ص) و تعدادى اندك از یارانش و گروهى از زنان و مردان كهن سال و از كار افتاده، كسى باقى نماند. پیامبر(ص) بیش از هر زمان دیگر، در یكى دو ماه آخر اقامتش در مكه، احساس تنهایى و خطر مى‏كرد. سرانجام سران قریش در واپسین روزهاى ماه صفر، تصمیم به كشتن پیامبر(ص) گرفتند.
آنان در «دارالنّدوة» كه مجلس شوراى اعیان و اشراف آنان بود، جلسه‏اى برگزار كرده و پس از تبادل نظر و گفت‏وگوهاى زیاد، به كشتن پیامبر(ص) از سوى نمایندگان تمام طوایف قریش رأى دادند و شب اوّل ربیع الاوّل را براى این كار برگزیدند.
شب موعود فرا رسید، پیامبر(ص) براى فریب مشركان، حضرت على(ع) را به جاى خویش در بسترش خوابانید و خود، از خانه خارج و با ابوبكر از مكه خارج شده و در غار «ثور» كه در جنوب مكه و در نقطه مقابل مدینه قرار داشت، پناه گرفت.
مشركان، پس از هجوم به خانه پیامبر(ص) و مشاهده على بن ابى طالب(ع) در رختخواب آن حضرت، خشمناك‏ تر شده و به تعقیب آن حضرت پرداختند و براى پیدا كردن وى، صد شتر جایزه تعیین نمودند، ولى هرچه تلاش كردند، به وى دست نیافتند.
آن حضرت پس از سه شب پنهان ماندن در غار ثور، در شب چهارم ربیع الاول به سوى مدینه هجرت كرد و در دوازدهم همین ماه وارد مدینه شد و مورد استقبال باشكوه اهالى مدینه قرار گرفت.

behroozraha

پنج شنبه 28/10/1391 - 10:16
اهل بیت

ازدواج حضرت محمد(ص) با حضرت خدیجه(س) (10 ربیع الاول سال 25 عام الفیل - 28 سال پیش از هجرت)
حضرت خدیجه، دختر خویلد بن اسد، پیش از ازدواج با رسول خدا(ص) در آغاز با عتیق بن عائذ ازدواج كرد و از او داراى فرزندى به نام جاریه شد. پس از مرگ عتیق، با ابوهالة بن منذر اسدى ازدواج نمود و از او نیز داراى فرزندى به نام هند بن ابى هاله شد. پس از مرگ ابوهاله، خدیجه بنت خویلد از دارایى‏هاى خویش و دارایى‏هاى شوهران گذشته‏اش، اقدام به سرمایه گذارى تجارى و اقتصادى كرد. لذا دارایى‏هاى خود را به مضاربه داد و ثروت زیادى به دست آورد و از توانگران و ثروتمندان معروف عرب شد.
بزرگان قریش و ثروتمندان عرب، تمایل زیادى به ازدواج با وى نمودند. از جمله عقبة بن ابى معیط، ابوجهل، و ابوسفیان از وى خواستگارى نمودند، ولى همه آنان را رد و هیچ تمایلى به ازدواج دیگر از خود نشان نداد. اما از روزى كه حضرت محمد(ص) با پیشنهاد عمویش حضرت ابوطالب (ع) حاضر شد كه با خدیجه بنت خویلد پیمانى بسته و از مقدارى از دارایى‏هاى وى به شرط مضاربه تجارت كند، قضایا دگرگون شد و خدیجه براى ادامه زندگى خویش، راه دیگرى برگزید. حضرت محمد(ص) با دارایى خدیجه و به همراه دو تن از غلامان وى، اقدام به سفر بازرگانى به سرزمین شام نمود و در این سفر، خریدو فروش خوبى به عمل آورد و سود فراوانى به دست آورد و همه آن ‏ها را پس از بازگشت به مكه، تحویل خدیجه نمود و تنها به سهم خویش قناعت كرد.
خدیجه، كه از امانت دارى امین قریش و صفا و صمیمیت وى به وجد آمده و خوش‏رفتارى و خوش اخلاقى وى را از دو غلام خویش شنیده بود، مبهوت رفتار و كردار حضرت محمد(ص) گردید و عشق وى را در قلب خویش زنده كرد. از آن سو، حضرت محمد(ص) به سنینى رسیده بود كه مى‏بایست ازدواج مى‏كرد. عمویش «حضرت ابوطالب(ع)» و همسر عمویش حضرت فاطمه بنت اسد(س) در پى یافتن همسرى شایسته براى او بودند.
خدیجه (س) كه از تصمیم آنها باخبر شده بود، نفیسه دختر علیه را به نزد پیامبر(ص) فرستاد و عشق و علاقه خویش نسبت به آن حضرت و آمادگى ازدواج با وى را ابراز نمود. پیامبر اكرم(ص) با عمویش ابوطالب(ع) در این باره مشورت كرد و همگى از آن استقبال كردند.
بدین منظور، ابوطالب(ع) به همراه تعدادى از بزرگان بنى‏هاشم به نزد خویلد بن اسد و به روایتى نزد ورقة بن نوفل عموى خدیجه رفت و خدیجه را براى حضرت محمد(ص) خواستگارى كردند.
درخواست آنان از سوى خدیجه و عمویش پذیرفته شد و مهریه خدیجه، چهارصد دینار تعیین گردید كه خود وى، آن را ضامن شد. بدین ترتیب در دهم ربیع الاول سال 25 عام الفیل (28 سال پیش از هجرت) ازدواج آن دو بزرگوار برگزار شد.
خدیجه به هنگام ازدواج با رسول خدا(ص)، چهل ساله بود و پیامبر(ص)، بیست وپنج ساله.
خدیجه كبرا در خانه پیامبر(ص) داراى شش فرزند شد كه عبارتند از: قاسم، عبدالله، رقیه، زینب، ام كلثوم و فاطمه زهرا (سلام الله علیهم اجمعین) كه تمام آنها، جز فاطمه زهرا (س) پیش ازبعثت پیامبر(ص) به دنیا آمده بودند و تنها فاطمه(س) پس از بعثت به دنیا آمد و خیر كثیرى براى عالمیان شد.

behroozraha

پنج شنبه 28/10/1391 - 10:15
اهل بیت

میلاد فرخنده پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص) (17 ربیع الاول نخستین سال عام الفیل - 53 سال پیش از هجرت)
حضرت محمد(ص)، آخرین پیامبر الهى در 17 ربیع الاول از پدرى به نام عبدالله بن عبدالمطلب و مادرى به نام آمنه بنت وهب دیده به جهان گشود و با انوار رخسار و جمال منوّرش، جهان تیره و تاریك؛ به ویژه عربستان را روشن گردانید.
پدرش عبدالله پیش از تولدش به همراه سایر بازرگانان قریش، جهت سفرى تجارى عازم شام گردید و در بازگشت از شام، در یثرب (مدینه منوّره) بیمار شد و در همان جا درگذشت و به دیدار نوزاد خویش توفیقى نیافت.
وفات عبدالله، گویا تنها دو ماه پیش از تولد فرزندش حضرت محمد(ص) بود.
آمنه كه به تقوا، عفت و پاكیزگى در میان بانوان قریش معروف بود، پس از تولد نور دیده‏اش چندان در این دنیاى فانى زندگى نكرد. وى دو سال و چهار ماه و به روایتى شش سال پس از میلاد رسول خدا(ص)، بدرود حیات گفت.
رسول خدا(ص) پس از تولد، در كفالت جدش عبدالمطلب - بزرگ و سید قریش مكه - قرار گرفت. عبدالمطلب ابتدا جهت شیر دادن آن حضرت را به «ثویبه» (آزاد شده ابولهب) سپرد، ولى پس از مدتى وى را به «حلیمه دختر عبدالله بن حارث سعدیه» واگذار كرد.
حلیمه، در ظاهر اگرچه دایه وى بود، ولى در حقیقت به مدت پنج سال از او مراقبت و در حقّش مادرى كرد.
پیامبر اسلام(ص) از دوران كودكى داراى دو نام بود: یكى «محمد» (كه جد بزرگوارش براى وى برگزید) و دیگرى «احمد» (كه مادر ارجمندش آن را انتخاب كرده بود).
روایت شده است كه هنگام ولادت فرخنده حضرت محمد(ص) چند مسئله اتفاق افتاد:
ایوان كسرا شكاف برداشت و چهارده كنگره آن فرو ریخت، آتش آتشكده بزرگ فارس خاموش شد، دریاچه ساوه خشك گردید، بت‏هاى مكه سرنگون شدند، نورى از وجود آن حضرت به سوى آسمان بلند شد كه شعاع آن فرسنگ‏ها را روشن كرد، انوشیروان (پادشاه ساسانى ایران) و مؤبدان بزرگ دربار وى، خواب‏هاى وحشتناكى دیدند.  وقتی آن حضرت  به دنیا آمد، پس از استقرار در زمین گفت: «الله اكبر و الحمد لله كثیراً، سبحان الله بكرةً و اصیلاً»
گفتنى است كه تاریخ نگاران و سیره‏نویسان شیعه و اهل سنت، با این كه در سال و ماه تولد آن حضرت، اتفاق نظر داشته و مى‏گویند كه آن حضرت در اول عام‏الفیل، برابر با سال 570 میلادى و در ماه ربیع الاول دیده به جهان گشود، ولى درباره روز تولد اختلاف نظر دارند. شیعیان، معتقدند كه رسول خدا(ص) در روز جمعه، مصادف با 17 ربیع الاول به دنیا آمد و اهل سنت مى‏گویند كه تولد وى روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول بوده است.
در جمهورى اسلامى، به خاطر احترام به دیدگاه علماى شیعه و اهل سنت و جهت ایجاد وحدت و هم دلى میان تمام مسلمانان جهان، از 12 تا 17 ربیع الاول، "هفته وحدت" اعلام است.
اما این كه سال تولد پیامبر(ص) را عام‏الفیل مى‏نامند، بدین جهت است كه دو ماه و هفده روز پیش از تولد پیامبر(ص)، یعنى در نخستین روز محرم سال 570 میلادى، فیل سواران «ابرهه» به مكه هجوم آورده و قصد نابودى كعبه و مسجدالحرام را نمودند، ولى با معجزه شگفت الهى سركوب شدند.
ماجراى این واقعه عظیم، به نقل همه مورخین، از این قرار بود كه ابرهة بن صباح یكى از جنگ جویان حبشى كه با پشتیبانى‏هاى بى‏دریغ نجاشى حبشه و قیصر روم بر یمن استیلا یافته و درصدد ترویج و تبلیغ مسیحیت در یمن و تمامى شبه جزیره عربستان برآمده بود، كعبه را مانع هدف‏هاى خویش مى‏دید. بدین جهت، براى تخریب آن و وادار كردن عرب‏هاى حجاز به مسیحیت، به مكه هجوم آورد و سپاهیان بى‏نزاكت وى در حالى كه سوار بر فیل بودند، به سوى خانه خدا كعبه یورش بردند، ولى هنوز پاى آنان به مسجدالحرام نرسیده بود كه فوجى از پرندگان، از سمت دریا پدیدار شده و آنان را از آسمان سنگ باران كردند. در اندك مدتى تمامى سپاهیان وى به وضع فجیعى كشته شدند و تنها تعداد اندكى از آنان با زخم‏هاى جانكاه، عقب نشینى كرده و به سوى یمن فرار نمودند. 
قرآن كریم به داستان ابرهه و فیل سواران حبشى اشاره كرد و سوره ویژه‏اى را به نام الفیل نازل فرمود.
ماجراى اصحاب فیل، یكى از بزرگ‏ترین رویدادهاى عصر جاهلیت در عربستان بود، بدین لحاظ مبدأ تاریخ عرب‏ها قرار گرفت و تا پیش از تعیین تاریخ هجرى قمرى، از این تاریخ استفاده مى‏نمودند. 

behroozraha

پنج شنبه 28/10/1391 - 10:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته