شعر و قطعات ادبی
چقدرباریکه مرزبین حق و باطل.
اون قدرباریک که وقتی به خیالت کارت درسته و آخرایمانی.
یکهو به خودت میای و می بینی
ای وای!چه اشتباهی
بزرگتر از اون چیزی که فکرش روبکنی.
دست وپات وگم می کنی ومی مونی سردرگم.
باخودت میگی اون موقع که خودت و قبول داشتی وکلی فکرمیکردی به کارهات و درست و غلطش رو میسنجیدی شد این، وای به حال
حالا که فهمیدی چه خطائی کردی و چه فرصت هائی روصرف چه اشتباهاتی.
زیادشنیدی ازدعوای بین عقل و دل
که گاهی عقل می بره و گاهی دل.
دل که نه احساس ،شاید هم هیچکدام.
هوا و هوس، آره این بهتره.
می شه همون حق و باطل.
آخه عقل و دل مقابل هم نیستند باهمند.
فقط دل یه خورده ضعیف تره و زودتر تسلیم میشه
و اینجا این عقله که باید با سیاستش دل رو باخودش همراه کنه و نذاره خطابره که اگررفت
نه فقط خودش که عقل هم باخودش می کشونه ته چاه.
جمعه 3/10/1389 - 11:23
سياست
سلام به دوستان گل
نمی دونم چطور و از کجا شروع کنم اما بهتر دیدم از اصل بگم
ای ایران ای مرز پر گهر.
ای خاكت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان.
پاینده مانی و جاودان
ای دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم .
جان من فدای خاك پاك میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام.
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد این جان ما.
پاینده باد خاك ایران ما
سنگ كوهت دُر و گوهر است.
خاك دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل كی برون كنم.
برگو بی مهر تو چون كنم
تا … گردش جهان و دور آسمان بپاست.
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام.
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد این جان ما.
پاینده باد خاك ایران ما
ایران ای خرم بهشت من.
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیكرم.
جز مهرت بر دل نپرورم
از … آب و خاك و مهر تو سرشته شد دلم.
مهرت ار برون رود چه می شود دلم
مهر تو چون ، شد پیشه ام.
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد این جان ما.
پاینده باد خاك ایران ما
تاریخچه سرود ای ایران
زمانی
که نیروهای انگلیسی و دیگر متفقین تهران را اشغال کرده بودند، «حسین گل
گلاب» تصنیف سرای معروف، از یکی از خیابان های معروف شهر می گذرد.
او
مشاهده می کند که بین یک سرباز انگلیسی و یک افسر ایرانی بگو مگو می شود و
سرباز انگلیسی، کشیده محکمی در گوش افسر ایرانی می نوازد. گل گلاب پس از
دیدنِ این صحنه، با چشمان اشک آلود به استودیوی «روح الله خالقی» (موسیقی
دان) می رود و شروع به گریه می کند.
«غلامحسین بنان» می پرسد ماجرا چیست؟ او ماجرا را تعریف می کند و می گوید:
«کار ما به اینجا رسیده که سرباز اجنبی توی گوش نظامی ایرانی بزند!» سپس کاغذ و قلم را بر می دارد و با همان حال، می سراید:
ای ایران ای مرز پرگهر
ای خاکت سرچشمه ی هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
دشمن! ار تو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم...
همانجا، خالقی موسیقی آن را می نویسد و بنان نیز آن را می خواند و ظرف یک هفته، تصنیف «ای ایران» در یک ارکستر بزرگ اجرا می شود.
حالا بعد اووون همه سال
شخصا دارم برای یک انتخاب سرنوشت ساز آماده می شم.
کدوم نامزد با توجه به کارهایی که قبل انجام داده و برنامه ی آیندش اصلح ترین رو انتخاب کنم
ولی متاسفم از اتفاقی که دوباره افتاده و دل من ایرانی رو به درد آورده
آره ، سرود یار دبستانی کم نبود که سرود ملی کشور هم دستمایه انتخابات شد.
نمی خوام از آقای احمدی نژاد انتقاد یا ایشون رو تخریب کنم ، اما برای ستاد تبلیغات ایشون متاسفم .
خودتون قضاوت کنید:
ای دولت عشق و اقتدار
ای ز دشمن ستیزی طلایه دار
ای که لرزانده ای پشت ظالمان
چرخه هسته ای از تو جاودان
ای دشمنان زبون ز خــُـلق ِ چون رجائیت
پاک و ساده و ستم کش و ولائیت
مهر علی در ریشه ات ،
خدمت و جهاد اندیشه ات
آرمان تو آورد پیام انقلابمان به یاد
زنده باد نام تو احمدی نژاد
دانش و فرّ ما گشته پر ثمر
بر سپهر امید ما گرفته بال و پر
اشک یتیمان درد ما شده
خون شهیدان پر بها شده
مهر علی در پیشه ات
همّت و جهاد اندیشه ات
آرمان تو آورد پیام انقلابمان به یاد
زنده باد یاد تو احمدی نژاد
با تو در جبهه پابرهنگان
همسفر همه به عشق صاحب الزمان
استوار در مسیر و مکتب امام
با توکل شود راه ما تمام
من آنچه بر تو رفته چون به خاطر آورم
ظلم بر بهشتی آورم به باورم
مهر رهبری در ریشه ات
نوکری خلق هست پیشه ات
آرمان تو آورد پیام انقلابمان به یاد
زنده باد نام تو احمدی نژاد
ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از از تو نیست اندیشه ام
در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
اینهم خود آهنگ
جمعه 8/3/1388 - 16:6
دانستنی های علمی
ای بوی تو گرفته تن پوش کهنه ی من
چه خوبه با تو رفتن رفتن همیشه رفتن
چه خوبه مثل سایه همسفر تو بودن
همقدم جاده ها تن به سفر سپردن
چی میشد شعر سفر بیت آخرین نداشت
عمر کوچ من و تو دم واپسین نداشت
آخر شعر سفر آخر عمر منه
لحظه ی مردن من لحظه ی به تو رسیدنه....
:
:
:
باید تو رو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
با اینکه بی تاب منی بازم منو خط میزنی
باید تو رو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی
کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه
اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه
دلگیرم از این شهر سرداین کوچه های بی عبور
وقتی به من فکر می کنی حس می کنم از راه دور
آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو می بره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره
باید تو رو پیدا کنم هر روز تنهاتر نشی
راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی
پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی
سه شنبه 22/2/1388 - 21:49
دانستنی های علمی
من به آغاز زمین نزدیکم.
نبض گل ها را می گیرم.
آشنا هستم با سرنوشت تر آب ،عادت سبز درخت.
هر کجا هستم ،باشم،آسمان مال من است.
پنجره،فکر،هوا ،عشق ،زمین مال من است.
سه شنبه 22/2/1388 - 13:16
دانستنی های علمی
توی کلاس بعضیها چرت میزدند بعضیها برای هم نامه مینوشتند بعضیها هم مثل من سراپا گوش بودند. حرفهای دبیر بینشمان مثل همیشه به دل مینشست. دلم میخواست برای یک بار هم که شده به حرفهایش عمل کنم و نتیجهاش را ببینم.
در راه بازگشت از مدرسه ویترین مانتو فروشیها را از نظر میگذرانم. چقدر از مانتوهای چهارخانهای که امسال مد شده بدم میاید. هیچ وقت ترکیب رنگهای متضاد را نپسندیدم. نمیدانم با آن صد هزار تومانی که دیشب بابا برای خرید عید دو دستی تقدیمم کرد چه کار کنم؟
در کمدم که باز میشود انبوه لباسها بر سرم آوار میشوند. راستش امسال هیچ چیز چشمگیری در بازار ندیدم. اصلاً همان مانتوی زرشکی پارسالم آخ هم نگفته!
آنقدر خوش رنگ و خوش دوخت است که تا به حال نمونهاش را ندیدهام.
تصمیمم را گرفتم. امسال مانتو نمیخرم.
*
چقدر مانتوهای چهارخانهای که امسال مد شده قشنگ است. تصور داشتن یکی از آنها هم دهان را شیرین میکند. بچههای مدرسه از خرید عید میگویند؛ از لباسهایی که مد شده از قیمتهای سرسام آوری که آنها به راحتی در موردش حرف میزنند.
امروز مریم به آستین پاره ژاکت مامان که از زیر مانتوام بیرون زده بود نگاه میکرد. آرام دستم را زیر نیمکت بردم و آستین را به داخل تا زدم.
مانتو پیشکش. امشب مامان را راضی میکنم تا آن ژاکت پنج هزار تومانی فروشگاه سر کوچه را برایم بخرد.
*
ـ آقا این مانتوها چنده؟
ـ بیست هزار تومان.
ـ پنج تا در سایزای مختلف میخوام.
صد هزار تومان را گذاشتم روی میز و مانتوها را با شعف برداشتم و مستقیم رفتم خانه خانم نهاوندی.
فاطمه خانم زن دست به خیری است که همیشه بساط گلریزان راه میاندازد. با دیدن مانتوها چشمهایش از شادی میدرخشد.
ـ دستت درد نکنه دخترجون. ایشا الله عاقبت به خیر بشی. ایشا الله خوش بخت بشی.
ـ خانم نهاوندی دلم میخواد به دست کسایی برسه که واقعاً محتاجند.
ـ خیالت راحت باشه. خوب میدونم به کی بدمشون.
پیچ کوچه را که رد میکنم تا سر خیابان میدوم. نمیدانم چرا امروز آسمان اینقدر آبیست؛ آبی بدون حتی یک تکه ابر.
*
از صدای لرزش استکانهای توی سینی چشمهایش را باز میکند. آنقدر خسته است که نای حرف زدن ندارد. دستهایش خشکی زده و از لای ترکهایش خون بیرون زده. از هفت صبح تا ده شب سه خانه را مثل دسته گل تمیز کرده است. کنارش مینشینم. به چشمهایش خیره میشوم. پنج هزار تومان را بگویم یا نه؟ نگاهم میکند. لبخند میزند. دستهایم را دور گردنش حلقه میکنم:
ـ الهی قربونت برم مامان جون.
توی دلم فریاد میزنم من ژاکت نمیخوام. نه ژاکت نمیخوام.
*
ـ مامان امسال ازم نپرس که پولامو چی کار کردم باشه؟
ـ من که از کارای تو یکی دختر سر در نیاوردم.
بابا لبخند میزند و میگوید
ـ بهت نمییاد پول پسانداز کنی گل بابا.
ـ نه بابایی رفتم تو خط معامله یه معامله کلون.
ـ داداش مجید قهقهه میزند و میگوید:
ـ پس بپا طرف معاملت سرت کلاه نذاره آبجی خانم!
دلم میخواهد مثل همیشه یک جواب دندانشکن نثارش کنم، اما این بار سکوت میکنم؛ چون به طرف معاملهام بیشتر از چشمهایم اعتماد دارم.
در را که باز کردم چهره مهربان فاطمه خانم لبخند زیبایی تحویلم داد. مثل همیشه دست پر آمده بود. مادرم با یک سینی چای به استقبالش آمد. عجله داشت. روی پلهها نشست. چایش را تا نصفه خورد و کیفش را باز کرد. کاغذ کادوهایش هم مثل همیشه قشنگ بود؛ سفید با گلهای رز قرمز. خانم نهاوندی به در خانه نرسیده کادو را باز میکنم. خدای من! از کجا میدانست من مانتوی چهارخانه دوست دارم؟
دلم میخواهد از خوشحالی فریاد بزنم. درست اندازه تنم است. مادرم میگوید: انگار برای تو دوخته شده. نفس عمیقی میکشم. بوی بهار میاید. دفتر انشایم را با کاغذ کادوی مانتو جلد میکنم و روی یک صفحهاش بزرگ مینویسم: این بهترین عیدی عمرم بود.
*
ـ الو منزل آقای سعادت؟
ـ بله بفرمایید.
ـ من از بانک تماس میگیرم. گویا خانم مریم سعادت توی بانک ما حساب داشتند.
ـ بله.
ـ خوشبختانه ایشون برنده یک میلیون تومان وجه نقد شدند. امروز برای تحویل پول تشریف بیارید.
ده تا چکپول صد هزار تومانی. نفسش بند آمده بود.
ـ خانم سعادت شما راضی هستید دخترتون این کارو بکنه؟
ـ خانم نهاوندی پول خودشه. اختیارشو داره. اصلاً انگار نذر کرده بود اگه تو بانک چیزی برنده شد خرج نیازمندا بکنه.
فاطمه خانم صورتم را میبوسد و اشک میریزد.
یاد حرفهای دبیر بینشمان میافتم. هر کس به خاطر خدا به مستحقی کمک کند مثل این است که دانه گندمی در زمین بکارد و خوشههای بسیار بچیند.
این معامله بزرگ بهترین عیدی عمرم بود.
شنبه 19/2/1388 - 12:49
دانستنی های علمی
رفتی بازار ببینی چه مُده؟!
از هر کس بپرسی مد یعنی چه، با انگشت پشت سرش را میخارونه و میگه:
مد، نمیدونم شاید همین لباسایی باشه که سال به سال مییاد تو بازار.
البته حق هم دارند؛ چون تا همین حالا که شما مخاطب ما هستید تعریف دقیقی از مد ارائه نشده. خیلیها میگویند مد یعنی تجدد. خیلیهای دیگر هم میگویند مد یعنی شیکپوشی. مد هر چه که باشد اگر در خدمت ارضای یک نیاز طبیعی یعنی مقبولیت اجتماعی، خودش را نشان بدهد کبریت بیخطر است. اما و اگرش جایی است که این پدیده پایش را فراتر بگذارد و تحفه تمدنی شود که با عقاید و فرهنگ ما سر ناسازگاری دارد.
روانشناسی خاصی که مد را طراحی میکند تنها هدفش ترویج پوچی و ابتذال و مصرفگرایی است. این روانشناسی حاصل نظامی است خالی از معنویت که انسان را در همان تن و بدنش خلاصه میکند. نمونهاش هم این لباسهای تنگ و کوتاه و مصرف جنونآمیز لوازم آرایشی حتی از نوع تقلبیاش است.
جمله شهید مطهری در اینباره خواندنی است: «لباس و پوشش با روحیه انسانها ارتباط مستقیم دارد و اگر انسان مصرفگرا بار بیاید دیگر باید فاتحه اخلاق و فضیلتش را خواند».
امروز برای خرید پوشاک آنقدر که مد بودنش مهم است کیفیت و استحکامش اهمیتی ندارد. همین است که پولهای هنگفتی برای محصولات بیکیفیت خارجی پرداخت میشود فقط به خاطر مد بودنش.
اگر این عادت را با بازارهای پرهیجان و داغ مدهای روز جمع کنی نتیجهاش میشود لنگ ماندن اقتصاد و تولیدات داخلی. جالب اینجاست که مد پدیدهای زودگذر است. ویروس مد لباسها را زود کهنه میکند. مثلاً چند سال پیش اگر کسی شلوار کوتاه میپوشید بیشک مورد تمسخر مردم قرار میگرفت، اماحالا نه تنها زشت به نظر نمیرسد بلکه نشانه کلاس و فرهنگ و تمدن است و شاید چند سال بعد دوباره نشانه بیکلاسی. در این وادی پرهیاهو تکلیف هیچ کس مشخص نیست. پیر دنیا دیدهای میگفت:
در این وادی هیچ وقت حرف تازهای برای گفتن و طرح تازهتری برای ارائه دادن وجود ندارد. زمان انقلاب شلورهای زانو تنگ و پاچه گشاد مد بود و حالا بعد از گذشت بیست و چند سال دوباره همان طرح به بازار عرضه شده. وقتی پیر شوی مدهای جوانی شما پوشاک جوانهای شما میشود.
درست است نمیتوان نوع پوشش را به کسی تحمیل کرد، اما جوان ایرانی باید بداند که پوشش او نشانه هویت اصیل اوست؛ هویتی بیمانند که میتواند در صورت تبلیغ صحیح تأثیرات عمیقی بر دیگر فرهنگها بگذارد.
در فرهنگ دینی ما لباس جایگاه ویژهای دارد. در احادیث آمده لباس زیبا نشانه قرب به خداست و یا لباس پاکیزه غم و اندوه را ازبین میبرد و انسان را میان مردم عزیز میکند.
حضرت علی(علیه السلام) در جملهای زیبا فرمودهاند: نیکوترین لباس آن است که تو را با مردم همسان سازد و موجب آرایش تو در میان آنها شود و زبانهای آنها را از بدگویی تو باز دارد.
چیزی که از نظر ما منطقی نیست پوششی است که نشانههای وابستگی به دشمنان را داشته باشد و تو را مسلمان ایرانی نشان ندهد.
شنبه 19/2/1388 - 12:46
دانستنی های علمی
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبور از كنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را كشت. اما مرد نفهمید كه دیگر این دنیا را ترك كرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدتها طول میكشد تا مردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند.
پیادهروی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق میریختند و به شدت تشنه بودند. در یك پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند كه به میدانی با سنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود كه آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازهبان كرد: «روز به خیر، اینجا كجاست كه اینقدر قشنگ است؟»
دروازهبان: «روز به خیر، اینجا بهشت است.»
- «چه خوب كه به بهشت رسیدیم، خیلی تشنهایم.»
دروازهبان به چشمه اشاره كرد و گفت: «میتوانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان میخواهد بنوشید.»
- اسب و سگم هم تشنهاند.
نگهبان: واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.
مرد خیلی ناامید شد؛ چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشكر كرد و به راهش ادامه داد. پس از اینكه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعهای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازهای قدیمی بود كه به یك جاده خاكی با درختانی در دو طرفش باز میشد. مردی در زیر سایه درختها دراز كشیده بود و صورتش را با كلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.
مسافر گفت: روز به خیر
مرد با سرش جواب داد.
- ما خیلی تشنهایم، من، اسبم و سگم.
مرد به جایی اشاره كرد و گفت: میان آن سنگها چشمهای است. هرقدر كه میخواهید بنوشید.
مرد، اسب و سگ، به كنار چشمه رفتند و تشنگیشان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشكر كرد. مرد گفت: هر وقت كه دوست داشتید، میتوانید برگردید.
مسافر پرسید: فقط میخواهم بدانم نام اینجا چیست؟
- بهشت
- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!
- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.
مسافر حیران ماند: باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نكنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی میشود!
- كاملأ برعكس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما میكنند. چون تمام آنهایی كه حاضرند بهترین دوستانشان را ترك كنند، همانجا میمانند...
چهارشنبه 16/2/1388 - 9:0
دانستنی های علمی
بیشتر اوقات زندگی روزمره ما به مراوده و گفتگو و تعامل با دیگران میگذرد. در منزل، محل کار، خیابان، تاکسی، مغازه، کلاس درس و … در این میان همیشه عدهای انگشت شمار از افراد در میان دیگران برتر بوده و نامشان زبانزد دیگران است. همچنین همیشه باعث جذب سایرین شده و در کل افرادی پرنفوذ و تاثیرگذار هستند. البته جذابیت شخصیتی با جذابیت زیبا بودن فرق دارد. جذابیت و گیرایی شخصیتی کاملا اکتسابی است و آگاهانه و یا ناآگاهانه کسب میشود. اینگونه افراد هیچ فرقی با دیگران ندارند؛ مثلا ستاره داشته و یا اینکه جادوگری بدانند بلکه به صورت دانسته و یا ناخودآگاه یک سری قوانین را همیشه رعایت مینمایند که همین قوانین عامل برتری و جذب دیگران و عامل نفوذ در اذهان است. ما نیز میتوانیم اینطور باشیم. در اینجا به بعضی از این عوامل اشارهای مختصر مینمایم :
1- کمتر حرف بزنیم :
این بدان معنا نیست که حرف نزنیم و یا سرمان در لاک خودمان باشد. بلکه هرجا نیاز به صحبت کردن بود خود را نشان داده و نظر خود را ایراد کنیم. متاسفانه بعضی افراد اینطور برداشت مینمایند که کم گویی یعنی هیچگویی و همین امر باعث منزوی شدن و دور شدن از اجتماع میگردد.
2- قبل از شروع صحبت حداقل ۳۰ ثانیه فکر کنیم :
فکر کردن قبل از شروع صحبت هر چند کم و کوتاه باعث گزیدهگویی شده و از هرگونه گاف زدن و همچنین بیهوده گویی و با عجله صحبت کردن جلوگیری میکند. حتما دیدهاید افرادی که پس از شنیدن حرفی یا سوالی مدت زمانی کوتاه آنرا حلاجی نموده و سپس بیان مینمایند و اکثر اوقات جواب آنها بسیار متین و درست است و هیچ جای ایراد نیست. اما امان از افرادی که آنچه به ذهنشان میآید را بیان مینمایند، بدون اینکه حتی لحظهای در مورد آن فکر کنند. به اصطلاح با صدای بلند فکر میکنند و اکثر اوقات حرفهایی میزنند که باعث پشیمانیشان میگردد. فکر کردن آسان است. تمرین کنیم.
3- با صدای بلند نخندیم :
خنده با صدای بلند شخصیت انسان را زیر سوال میبرد. هیچ انسان گرانمایهای را نخواهید دید که با صدای بلند خندیده و یا قهقهه بزند. از بازیگران معروف سینما (در زندگی شخصی) گرفته تا بزرگان و دانشمندان. با صدای بلند خندیدن باعث جلب توجه دیگران شده و با توجه به اینکه دیگران نمیدانند مطلب شما چقدر خندهدار است، باعث سوء برداشت آنها میشود.
4- لبخند بزنیم :
یک لبخند کوچک باعث جذب میشود. هر انسان دارای کودک درونی است که آن کودک درون به آنچه که خود بخواهد جذب میشود چه بخواهیم و چه نخواهیم. اخلاق کودک درون دقیقا مانند کودکان است و به چیزهای زیبا عکس العمل مثبت نشان میدهد. پس همانطور که یک کودک جذب یک لبخند میشود، ما نیز جذب چهرههای بشاش و خندهرو میشویم. همچنین لبخند باعث زیباشدن چهره میشود.
5- در امور دیگران دخالت نکنیم :
برایتان چقدر پیش آمده که با تلفن همراه یا شخصی دیگر صحبت میکرده اید که دقیقا پس از پایان صحبت، یک نفر دیگر آمده وگفته "چی شده؟"؟ حتما برایتان پیش آمده است که این قضیه کمی باعث تنفر شما شده است. امور دیگران به ما ربطی ندارد زیرا اگر ربط داشت، با ما نیز در میان گذاشته میشد. دخالت در امور دیگران باعث دفع آنها شده و نوعی دورشدن را ایجاد مینماید. زیرا با توجه به شناختی که افراد از شخص فضول دارند، از رفت و آمد و حتی صحبت مقابل وی خودداری میکنند.
6- شوخ طبع باشیم ولی بسیار بسیار کم شوخی کنیم :
شوخی هرقدر هم کوچک میتواند باعث رنجش شود مگر اینکه این شوخی با فکر قبلی و بررسی بیان شده و یا انجام شود. مثلا شوخیهایی که با شخصیت افراد رابطه دارد باعث قتل شخصیت میشود. شوخی اگر در حد یک لبخند کوچک و ملیح باشد، بسیار شیرین است و نه بیشتر. شوخی فراوان انرژی ذهنی را کاسته و جذابیت را از بین می برد. چراکه شوخی بتدریج پرده های حرمت را پاره کرده و کم کم موجب بی احترامی می شود. با این حال تبسم به چهره جذابیتی عمیق می بخشد. در تبسم سنگینی و متانت موج می زند ولی در خنده زیادی و شوخی سبکی و کاهش جذابیت نهفته است.
7- آنچه هستیم باشیم :
از بیان حرفهای بیخودی و دروغ و بزرگ کردن خود بپرهیزیم. آنچه که هستیم باشیم به این معنا که خود را بزرگتر از آنچه هستیم جلوه ندهیم و سعی نکنیم خود را به زور در دل مردم جای دهیم.
8- به وضع ظاهری خود برسیم :
یکی از عواملی که باعث تاثیرگذاری در بین سایرین میشود، خوش لباسی، خوشبویی و خوش صورتی است. مطمئنا هیچ کس دوست ندارد با شخصی که دهان او بوی بد میدهد و یا لباسش پاره است دمخور شود. ضمن اینكه هماهنگی و پاکیزگی ناخودآگاه باعث جذب مردم می شود. البته باید دقت شود که لباس های عجیب و غریب باعث جذب نمی شود. تمیزی و اطوی لباس، موهای مرتب، دهان خوشبو مجذوب كننده است. اما آراستگی ظاهری فقط به پوشش داخل و خارج خلاصه نمی شود بلکه حرفهای زیبا، جملات مثبت، اعمال درست نیز باعث جذب است.
9- سکوت را تمرین کنیم :
بعضی افراد می پندارند که هر چه شلوغتر و پر صداتر باشند بیشتر جذب می شوند ولی اینطور نیست. سکوت تاثیری ذهنی در افراد می گذارد. هنگام سکوت، در اطراف خود ایجاد خلاء می نماییم و این خود باعث جاذبه است. ضمن اینکه سکوت انسان را عاقلتر و با تجربه تر نشان می دهد، زمینه ای مناسب برای صمیمیت است. البته سکوت ناشی از ترس و عدم اعتماد بنفس، باعث کاهش جذابیت است. همچنین نرم و با ملایمت صحبت كنیم چراكه جیغ، داد و هوار، بلند صحبت کردن و خشن و عصبی بودن باعث قطع اعتماد مردم می شود.
10- فرد محترمی باشیم :
به خود و دیگران احترام بگذاریم. بی ادبی در کلام و گفتار و رفتار از جذابیت بسیار می کاهد. باید در ظاهر آراسته و در باطن وارسته بود. شخص مودب و متین و محترم بی تردید جذاب تر از بی ادبان است. هتاکی و ناسزا گفتن حتی به افراد بدصفت و بی شخصیت و همچنین تحقیر و تمسخر و غیبت و بدگویی مخالف با احترام است.
11- در رفتار و كلام قاطعیت داشته باشیم :
سست عنصر نبودن و پای تصمیمات و تعهدات ماندن موجب جذابیت است. افرادی که شخصیتی قاطع دارند هدفهای مشخص و ارزشهای معینی و برنامه های مدونی دارند و بلااستثنا جذابند. قدرت "نه" گفتن به درخواست های بی ارزش دیگران موجب رویش جذابیت است. بعضی افراد خود را فدای این و آن می کنند و هرکار مثبت یا منفی را قبول میکنند و اینطور می خواهد در دل دیگران رخنه کنند که نمی شود. جذابیت یعنی مصمم بودن و قاطعیت در رفتار و گفتار.
12- مراقب امیال و غرایز شخصی خود باشیم :
افراد دارای شخصیت مسلط و چیره بر غرایز و امیال، دارای تسلط بیشتری هستند. کسانی که بر میل غذا خوردن، عواطف و هیجانات خود مسلط هستند، جذابیت معنوی دارند. تاثیر روانی گذاشته و انرژی مثبت از وجودشان فوران می کند. کسانی که غریزی و هوی هوسی هستند و مدام در پاسخ به امیال خود به سر می برند و نمی توانند خود را کنترل نمایند و خصوصا به زبان و نگاه خود مسلط نیستند، هیچگاه به جذابیتی كه انتظار دارند دست نخواهند یافت و مسلما بدون كسب جذابیت از تاثیرگذاری هم خبری نیست.
چهارشنبه 16/2/1388 - 8:53
دانستنی های علمی
1- سیگار كشیدن باعث میشه شما هرچه سریعتر از شر سلامتی و زندگی به امید خدا خلاص بشید و بتونید پا به عرصه های جدیدتری از جمله جهان آخرت بگذارید و تجربه های جدید كسب كنید .
2 – وقتی سیگار بكشین یه سرفه هایی میكنین به خدا همچین سر جیگرتون حال میاد انگار قولنج ریه تون رو گرفته باشن یعنی ششتون حال میاد .
3– اونایی كه سیگاری هستن بعد از یه مدت متوجه میشن كه روابط عاطفی عمیقی با چای و نسكافه پیدا كردن .
4 – اگه سیگاری بشین برای مواقع بیكاری ، بیعاری ، بیخوابی ، بیداری ،بیزاری ، بیذاتی ، بیماری ، سیرابی ، لیوانی ، خیشاحی ( منظور همون خوشحالیه ) ، نیراحی (ناراحتی ) و سایر مواقع بهترین امكان رو در اختیار دارین .
5– اگه سیگاری بشین دارای روابط اجتماعی درخشان میشین و میتونین دوستان جدید زیادی پیدا كنین :
الف – وقتی شما جزء خریداران سیگار باشین دوستانی رو پیدا میكنین كه از بس دوستتون دارن شما رو به شكل شیرینی میبینن .
ب – وقتی شما جزء مصرف كنندگان سیگار باشین دوستان مهربونتون شما رو به شكل مگس میبینن .در نوع ب دوستی از طرف شما بسیار عمیقتر خواهد بود .
6– اگه سیگاری بشین توی محیط های سربسته و عمومی از دست سیگاری ها حرص نمیخورین و این خودش باعث میشه آرامش اعصاب داشته باشین .
7– وقتی سیگاری بشین ، میتونین توی مسابقه جهانی ترك سیگار شركت كنین و كلی پول به جیب بزنین .
8– اگه سیگاری بشین ، وقتی با اقوام و دوستان به پیك نیك میرین موقع روشن كردن آتیش میتونین روش روشن كردن كبریت در میان باد و بوران رو به اونا نشون بدین و خودتون رو به عنوان یك قهرمان ملی معرفی كنید .
9– اگه سیگاری بشین با سوپری سر كوچتون بیشتر رفیق میشین طوری كه اگه یه روز نرین سراغش دلش براتون تنگ میشه .
10– اگه مخفیانه سیگار بكشین میتونید با كوچه پس كوچه های اطراف خونه ، پشت بام ، زیر زمین و دیگر جاهایی كه تا حالا زیاد بهشون توجه نكردین بیشتر آشنا بشین .
11– وقتی مخفیانه سیگار میكشین با ادوكلن ، عطر و دئودورانت های ارزون قیمت و همچنین انواع آدامسهای p.k ، خروس نشان ، relax و غیره آشناتر میشین و به آدمی خوشبو با دندونای سفید مبدل بشین .
12– هرچه بیشتر سیگار بكشین راحت تر میتونین از شر پولهایی كه توی جیبتون سنگینی میكنه راحت بشین .
13– اگه سیگاری بشین توی شهرای بزرگ كه هوای آلوده دارن راحتتر میتونین زندگی كنین .
سه شنبه 15/2/1388 - 17:38
دانستنی های علمی
وقتی به دنیا می آییم::
در گوشمان اذان می گویند
وقتی می میریم:
پشت سرمان نماز می خوانند
آری این است زندگی:
فاصله ای بین اذان و نماز
چهارشنبه 9/2/1388 - 18:42