الهی شاد بدانیم که اول تو بودی و ما نبودیم، کار تو در گرفتی و ما نگرفتیم، قسمت خود نهادی و رسول خود فرستادی.
الهی یاد تو در میان دل و زبان است و مهر تو میان سر و جان .
الهی از نزدیک نشانت می دهند و بر تر از آنی و دورت پندارند و نزدیکتر از جانی، موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی، ملکا تو آنی که خود گفتی و چنانکه گفتی آنی .
الهی روزگاری ترا می جستم خود را می یافتم، اکنون خود را میجویم و ترا می یابم .
الهی تا از مهر تو اثر آمد، دیگر مهر ما بسر آمد .
الهی ای مهربان فریاد رس، عزیز آن کس که او با تو یک نفس، نفسی که آنرا حجاب ناید از پس.