داستان و حکایت
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی. مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم... حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد... تمام سعی مان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست...
چهارشنبه 9/1/1391 - 2:15
تغذیه و تناسب اندام
دیوکسین (Dioxin) یک سم بسیار قوی برای سلولهای بدن است و باعث بروز سرطان به ویژه سرطان سینه می شود. اخیراً تحقیقاتی توسط دکتر Edward Fujimoto مدیر برنامه ریزی سلامت بیمارستان Castleآمریکا راجع به دیوکسین و چگونگی عملکرد آن در بدن صورت گرفته است که در نتیجه آن توصیه های ذیل ارائه شده است .
1- بطری های پلاستیکی آب را در فریزر برای انجماد قرار ندهید چون این کار باعث آزادسازی سم دیوکسین از ظروف پلاستیکی می شود.
2- غذاها به ویژه غذاهای حاوی روغن و چربی را در ظروف پلاستیکی در مایکروویو گرم نکنید . ترکیب «چربی ـ گرمای بالا و پلاستیک» باعث آزادسازی دیوکسین به داخل غذا و در نهایت به درون سلولهای ما می شود. به جای آن برای گرم کردن غذا استفاده از ظرف شیشه ای مثل پیرکس و چینی توصیه می شود،
3- غذاهای فوری (Fast Food) و سوپها باید در ظرف دیگری غیر ازظرف یک بار گرم شوند. کاغذ بد نیست ولی نمی دانیم که مطمئن تر از ظروف شیشه ای و غیره باشد.
4- لفاف های پلاستیکی فقط وقتی خطرناک هستند که با غذا در مایکروویو استفاده شوند.
5- فرآوری غذاها در دمای خیلی بالا باعث حل شدن و آزاد شدن دیوکسین از پلاستیک و نفوذ آن به غذا می شود. به عنوان جایگزین پوشاندن غذا با یک لفاف کاغذی توصیه می شود..
شنبه 5/1/1391 - 6:51
اخبار
در اسکار ۸۴اُم، مستندی به نام «نجات چهره» Saving Face، به عنوان بهترین اسکار کوتاه انتخاب شد. این مستند را «دانیل جونگ» و «شارمین عبید چینوی» ساختهاند.
دانیل جونگ، مقیم کلرادو است، او در سال ۲۰۱۰ هم به خاطر مستندی که در مورد آخرین کارزار انتخاباتی فرماندار «بوث گاردنر»، نامزد اسکار شده بود، اما این بار او در بخش مستند کوتاه به خاطر مستندی به نام نجات چهره یا Saving Face نامزد شده بود.
این مستند در مورد یک جراح پلاستیک پاکستانی به نام دکتر محمد جواد است که زندگیاش را وقف بازسازی چهره زنانی میکند که قربانی اسیدپاشی شدهاند.
توجه این مستندساز وقتی به موضوع این جراح جلب شد که از رسانهها اخبار مربوط به اسیدپاشی به یک مدل به نام «کیتی پایپر» را منتشر کردند. این حادثه سه سال پیش روی داده بود، دکتر محمد جواد توانسته است، به تدریج، حالت طبیعی چهره را به این زن برگرداند، طوری که خانم پایپر، دکتر محمد جواد را قهرمان شخصی زندگیاش میداند.
آقای جونگ به این پزشک مراجعه کرد و در گفتگویی که با او داشت از او پرسید که آیا او از زنانی که در خاورمیانه و جنوب آسیا هم قربانی اسیدپاشی میشوند، خبر دارد یا نه؟ پاسخ محمد جواد، مثبت بود. او گفت که قصد دارد در سفری شش هفتهای به سرزمین مادری خود -پاکستان- برود تا زنانی که دچار این مصیبت شدهاند، کمک کند، او به فیلمساز پیشنهاد کرد که با او همراه شود و مستندی در این مورد بسازد.
اما آقای جونگ نمیتوانست به تنهایی و بدون داشتن یک همکار پاکستانی در کنار خود، از عهده این کار دشوار برآید، به همین خاطر با یکی از بهترین فیلمسازان پاکستانی به نام خانم «شارمین عبید چینوی» که پیش از این جایزه اِمی را هم برده بود، همراه شد. بدون تجربه او ساختن این مستند ممکن نبود و سوژههای فیلم در کنار او احساس راحتی بیشتری میکردند و بیشتر همکاری میکردند.
نجات چهره در مورد دو زن قربانی اسیدپاشی است که برای دستیابی به عدالت و بازیافتن سلامتی تلاش میکنند. دکتر محمد جواد میگوید: «آنها اینجا قهرمانان واقعی هستند، آنها بعد از حملات وحشتناکی که به آنها آسیب زده، از سوی جامعه طرد شدهاند. من صرفا سعی میکنم که آنچه را خداوند ساخته است و با فعالیتهای شیطانی انسانهای دیگر نابود شده، بازیابی کنم.»
دکتر محمد جواد که قصد دارد بنیادی برای انتقال مهارتهایش به جراحان محلی بنا کند، امیدوار است برنده شدن این مستنند، زمینهساز آگهی و توجه مردم به این پدیده شوم شود.
مستند بازسازی چهره از شبکه HBO تا در تاریخ هشتم مارچ پخش خواهد شد ، فعلا در اینترنت نسخه کامل این مستند موجود نیست.
چهارشنبه 24/12/1390 - 1:23
اخبار
ویدئوی تبلیغاتی بازیهای المپیک ۲۰۱۲ لندن به وسیله گردانندگان
آن ، از وبسایت این بازیها برداشته شد ، زیرا نگرانیهایی به وجود آمده بود که
این ویدئو میتواند در افراد مستعد تشنج ، باعث تحریک حملات تشنج شود.
در این ویدئوکلیپ شیرجهرویی نشان داده میشود که به استخری
شیرجه میرود ، سپس در آب استخر ترکیبی از نورهای صورتی پررنگ و آبی به صورت مواج و
با حالتی الکتریک به نمایش درمیآید.
سخنگوی مسابقات المپیک لندن میگوید ، بیشترین نگرانی در مورد
یک قسمت ۴ ثانیهای این انیمیشن بوده است. این ویدئو روز دوشنبه به نمایش درآمد و
به وسیله تماشاچیان هم ضبط شد.
خود لوگو مشکلی ندارد ، ولی منتقدان این لوگو را هم زشت
میدانند ، در حالی که مسئولین مسابقات آن را مدرن و قدرتمند ارزیابی میکنند.
ویدئو بعد از تست گراهام هاردینگ برداشته شد ، وی یک
متخصص نوروفیزیولوژی بالینی است . وی آزمایشی برای تخمین میزان حساسیت به این ویدئو
را انجام داد.
گزارش شده است که بعد از دیدن این ویدئو چند نفر دچار حملات
تشنج شدهاند.
اخطار : اگر مستعد تشنج هستید
و یا داروهای ضد تشنج استفاده میکنید ، این ویدئو را تماشا نکنید. در هر صورت
مسئول تماشای این ویدئو خودتان هستید.
چهارشنبه 24/12/1390 - 0:47
کامپیوتر و اینترنت
علیرغم هنر دوبلورهای ایرانی، همیشه وقتی فیلمهای دوبلهشده را میدیدم با خودم فکر میکردم که آیا روزی امکانش را خواهیم داشت که صدای یک هنرپیشه را با همان طنین و حالت صدای خودش به زبان دیگری تبدیل کنیم؟! ظاهرا محققان مایکروسافت مدتها بود که به این فکر افتاده بودند.
پژوهشگران شرکت مایکروسافت سهشنبه این هفته از نرمافزار جالبی رونمایی کردند که میتواند با حفظ طنین، تأکید و آهنگ صدای یک نفر، حرفهای او را از زبانی به زبان دیگر به صورت صوتی برگردان کند.
در جربان رونمایی از این نرمافزار، «ریک رشید» -رئیس قسمت پژوهش مایکروسافت- یک جمله طولانی به انگلیسی گفت و نرمافزار موفق شد این جمله را به اسپانیایی، ایتالیایی و زبان ماندارین برگردان کند.
در اینجا صدای ریک رشید را به انگلیسی میشنوید، حالا ترجمه صدای او را بشنوید:
اسپانیایی – ایتالیایی و ماندارین
برای اینکه سیستم قادر به این کار شود، نخست باید مدل صدای یک نفر را شناسایی کند و برای این کار نیاز به یک ساعت تمرین است. سپس این مدل به مدل تبدیل متن به صدای مایکروسافت، داده میشود.
فرانک اسنوگ که نویسنده اصلی این نرمافزار است گفته است که در حال حاضر از این راهبرد برای ترجمه ۲۶ زبان به هم میشود، استفاده کرد.
حالا تصور کنید که این فناوری تکامل پیدا کند و کاربران ویندوز فونها بتوانند با نصب یک اپ و با کمک سرویس ابری مایکروسافت یا Azure، وقتی نیاز پیدا کردند، حرفهایشان را همان طنین و حالت صدای خودشان به زبان دیگر تبدیل کنند.
آیا این فناوری وارد ویندوز فون ۹ خواهد شد؟!
منبع : 1پزشک
چهارشنبه 24/12/1390 - 0:24
کامپیوتر و اینترنت
همان طور که بعد از راه افتادن سایتهایی مثل دیگ، فلیکر، دلیشس، توییتر و فیسبوک، سایتهای متعددی با ظاهر و کارکرد مشابه آنها ساخته شد، مدتی است که با انبوه کلونهای سایت پینترستروبرو هستیم.
هر کدام از آنها مخاطبانی برای خود یافتهاند و با تقلید از الگوی پینترست میکوشند که ترافیکی برای خود پیدا کنند.
بعضی از این کلونها تقلید ناشیانهای از پینترست هستید، اما بعضی از آنها کارشان به مراتب بهتر است و نمیتوان به آنها کلون صرف گفت، مثلا pingram، آمیزه یا مشآپی از اینستاگرام و پینترست است، یا مثلا Image Spark به سبب داشتن یک افزونه خیلی خوب فایرفاکس، کار اشتراک عکس را روانتر و سادهتر از خود پینترست میکند.
با وجود بیشتر شدن هزینههای راهاندازی سایت در ایران، قابل پیشبینی است که به زودی کلونهای فارسی پینترست را ببینیم. حتی اگر خبری از این کلونها نشود، شاید تأثیر پینترست را در وب فارسی به صورت تقلید قالب پینترست ببینیم. مثلا ممکن است تعدادی از بلاگرهای وردپرس، بخواند از تمهای پینترست موجود استفاده کنند.
حالا سؤالی که مطرح است این است که کلونسازی از سرویسهای نوظهور محبوب را چطور باید ارزیابی کنیم؟ آیا تقلید همیشه کار ناشایستهای است؟ یا اینکه تقلید با رعایت ابتکار، محلیسازی یا مشآپکاری میتواند باعث پویایی وب فارسی شود.
سؤال دیگری که همیشه در ذهن من است ، این است که چرا وب فارسی از ساختن سرویسهای بکر و عملی کردن ابتکارهای نو عاجز بوده است؟
شاید پاسخ به این سؤال را بتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
۱- دشواری راهاندازی سرویسهایی که با توده کاربران سر و کار دارند: بدیهی است که با محبوب شدن یک سرویس اجتماعی، امکان پایش تکتک کاربران از نظر محتواهای به اشتراکگذاشته از سوی مدیر یک سایت وجود ندارد. از سوی دیگر خود کاربران از محیطی که در آن اشتراکاتشان با محدودیدت روبرو شود، گریزان هستند. بنابراین از یک سو یک سرویس محبوب اجتماعی نمیتواند بیدردسر مدت طولانی به کار خود ادامه دهد و از سوی دیگر، اگر قواعد و ضوابط سفت و سختی هم از سوی مدیر این سایت وضع شود، باعث گریزان شد کاربرانش میشود.
۲- سود اقتصادی اندک: اگر دنبالکننده خبرهای دنیای آیتی باشید، لابد بارها به سرویسهایی برخوردهاید که در نگاه اول اصلا به نظرتان نمیرسد که بتوانند سود اقتصادی متوجه صاحب خود کنند. مثلا همین دیروز منمطلبی میخواندم در مورد سایت یک جوان ۲۹ ساله، سایتی که او در ان کمیکهایش را به اشتراک میگذارد و به صورت باورنکردنی هر روز ۲۵۰ هزار نفر بازدیدکننده دارد.
کارآفرینان ایرانی و کسانی که می خواهند استارتآپی در ایران بسازند، یکی از مشکلاتشان این است که باید خود را با گستره ناچیز کاربران ایرانی محدود کنند. این محدودسازی دو مشکل در پی دارد:
الف – مشکل کمی: تعداد کاربران ایرانی که میتوانند هر روز با سرعت قابل قبولی وارد سایتهای مورد علاقه شوند، خیلی کمتر از آماری است که گاه و بیگاه اعلام میشود. در آن آمارها، بیشتر «امکان» دسترسی لحاظ میشود، نه نوع کاربری مؤثر اینترنت. کاربر کم، کاهش هیت کلی را در پی خواهد داشت و کاهش هیت مساوی است با کاهش درآمد آنلاین.
- مشکل کیفی: باید اعتراف کنیم که کیفیت کاربری اینترنت در ایران آنقدرها بالا نیست. بیشتر کاربران اینترنت با هدف مرور اخبار سیاسی، وقتگذرانی، پیدا کردن مطالب ضروری درسی و دستآخر دیتینگ وارد اینترنت میشوند. در این میان شمار کاربرانی محتواسازی که نگاه ژرفی به اینترنت داشته باشند و بشود روی آنها حساب کرد، چندان زیاد نیست.
حالا فرض کنید که شخص نوآوری پیدا شود و بخواهد سرویسی در ایران با مخاطبان جهانی بسازد. مثلا تصور کنید که کسی فروشگاه آنلاین صنایع دستی احداث کند. اولین مشکل که به نظر میرسد این است که تبادل مالی این فروشگاه آنلاین با دنیای خارج چگونه میتواند ممکن شود؟!
مشکل عمده دیگر، هزینه بالای میزبانی سرویسها در ایران است، در شرایطی که هزینه میزبانی یک وبلاگ پربازدید هم چندان کم نیست، چطور میتوان انتظار داشت که یک سرویس محبوب بتواند با درآمد ریالی و هزینه دلاری از عهده این کار برآید.
۳- گسستگی ایده از بازوی اجرایی: یکی از مشکلات عمده ما در ایران این است که یک گسستی و شکاف عظیم بین طراحان وب و برنامهنویسها با آنهایی وجود دارد که توانایی خلق ایده و نوآوری دارند. فرض کنید که من کسی باشم که ایده یک استارتآپ در ذهنم باشد، ارزیابیهای اولیه را انجام داده باشم و به موفقیت استارتآپم امید داشته باشم و حتی بتوانم از عهده مخارج اولیه هم بربیایم. من باید به دنبال برنامهنویسها و طراحانی باشم که بتوانند ایده من را اجرا کنند. اما پیدا کردن افراد مناسبی که برای ایدهها ارزش قائل باشند، خود را وقف کار کنند و به جای دیدن فضای محدود پیرامونشان به دوردست بنگرند، بسیار دشوار است. به عبارتی ما مثل دیگر عرصهها، در کار گروهی و اصولا تشکیل گروه کاری مشکل عمده داریم.
به داستان پیدایش سرویسهای موفق وب ۲٫۰ دقت کنید، بارها شده که خواندهاید از همان کالج و دانشگاه آنها از به سادگی و یا قدرت از عهده تشکیل یک تیم و هسته اولیه برای ایجاد یک سرویس برمیآیند، مهارتی که کمتر در ما وجود دارد.
در فضایی که برایتان ترسیم کردم، شانس خلق سرویسهای بکر اینترنتی بسیار پایین است و ما باید دلمان را به کلونهای بومیشده خوش کنیم، کلونهایی که گرچه سربرآوردن آنها را هم باید به فال نیک گرفت، اما مسلما طعم و بوی خوش سرویسهای مستقل و نوظهور را ندارند.
نوشته شده توسط علیرضا مجیدی
چهارشنبه 24/12/1390 - 0:21
آموزش و تحقيقات
بیایید این مسئله کوچک را با هم حل کنیم. در عبارت زیر شما حق دارید که فقط با جابجا کردن یک خط، معادله را درست کنید.
IV = III + III
متوجه شدید؟ خیلی ساده است، کافی است که I را از سمت چپ به سمت راست بیاورید تا IV ، تبدیل به VI شود.
۹۲ درصد مردم به سادگی این مسئله کوچک را حل میکنند، اما جالب است بدانید که ۹۰ درصد بیمارانی هم که قسمت پیشپیشانی یا prefrontal مغزشان هم آسیب دیده و طبعا دچار آسیب شدید توجه و تمرکز هستند، میتوانند این مسئله را حل کنند.
حالا بیایید مسئله را مشکلتر کنیم. این بار این مسئله را حل کنید:
III = III + III
خوب، اگر این مسئله را نمیتوانید مثل قبلی به سرعت حل کنید، نگرانی ندارد، به خصوص اگر بدانید فقط ۴۳ درصد آدمهای عادی قادر به حل این مسئله هستند.
اما جالب است بدانید که ۸۲ درصد بیمارانی دچار آسیب مغزیای که پیشتر اشاره کردم، میتوانند این مسئله را حل کنند!
چرا این طور است، چرا یک آسیب مغزی، عملکرد بیماران را در این مورد خاص بهتر میکند؟
پاسخ در نحوه حل مسئله نهفته است. برای حل مسئله باید با جابجا کردن یکی از خطوط علامت + آن را به علامت = تبدیل کرد تا معادله III = III = III شکل بگیرد.
آدمهای عادی میخواهند با شیوه روتین حل مسئله، یک معادله دوقسمتی را حل کنند و بیشتر روی خود اعداد رومی تمرکز میکنند، اما آدمهایی که آسیب مغزی دارند، اجباری برای حل مسئله به شیوه روتین در خود نمیبینند ، پس روی علائم، درست به اندازه اعداد تمرکز میکنند، به شکل متنقاضی این بیماران که مشکل ادراکی دارند، نمیتوانند جستجویشان را فقط محدود روی اعداد کنند، و طیف بیشتری از انتخابها را دارند و طبعا میتوانند خیلی راحتتر مسئله را حل کنند!
خب! مقصود من از چیزهایی که در بالا گفتم این نیست که چکشی بردارید و به قشر پیشانی مغزتان آسیب بزنید تا خلاقتر بشوید. مقصود من این بود که هدایت حیطه توجه و تمرکز، بخشی ضروی در فرایند هوش، نبوغ و خلاقیت است و اگر مغز ما بتواند از اطلاعات بیربط، پاسخهایی برای مشکلات پیدا کند، ما قادر به حل مسائلی میشویم که دیگران قادر به حل آنها نیستند.
به تازیگی نتایج تحقیقی که به رهبری ماریک ویث Mareike Wieth در کالج البیون انجام شده بود، بازتاب زیادی در اینترنت پیدا کرده بود. در این تحقیق از ۴۲۸ دانشجو خواسته شد که عادات و اعمالی را که در ۲۴ ساعت شبانهروز انجام انجام می دهند بنویسند و بگویند که در صبح یا عصر خلاقتر یا هشیارتر هستند.
همان طور که انتظار میرفت، بیشتر دانشجوها شببیدار و جغدهای شب بودند، طوری که شرکت در کلاسهای ۹ صبح برایشان عذابآور بود.
در مرحله بعد تحقیق، محققان مسائلی را به دانشجوها دادند، حل کردن نیمی از معماهای نیاز به یک بینش خلاقانه داشت.
نیمی دیگر از مسائل، مسائل استانداردی مثل سؤالات جبری بودند. این مسائل نیازی به بینش خلاقانه نداشتند، و حل آنها نیاز به تمرکز روتین داشت.
به دانشجوها برای حل مسئله، ۴ دقیقه فرصت داده شد، از نیمی از دانشجوها صبح ساعت هشت و نیم، امتحان گرفته شد و از نیمی دیگر ساعت پنج عصر.
شاید تعجب کنید، اما دانشجوهایی که صبح امتحان داده بودند و انتظار داشتیم که با توجه به خوابآلودگی مفرط، نتوانند پاسخ سؤلاتی خلاقانه را بدهند، در پاسخ به سؤالات نیازمند نوآوری، موفقتر بودند.
به این ترتیب دانشجوهای خواب آلود این تحقیق، درست مثل بیماران دچار آسیب مغزی، از ناتوانی در تمرکز سود میبردند! ذهن آنها سازمانبندی نداشت و خوابآلود بود و آنها ناخودآگاه راه حلهایی را که در شرایط معمول از انها صرفنظر میکردند، پی میگرفتند و به پاسخ سؤآلات میرسیدند.
اما در یک تحقیق جالب در دانشگاه ایلینویز شیکاگو، دانشجوهای مست و دانشجوهای هشیار با هم مقایسه شدند. به این دانشجوها تعدادی چیستان داده شد تا حل کنند. این بار هم نتیجه به دستامده جالب بود، دانشجوهای مست، ۳۰ درصد عملکرد بهتری داشتند.
این تحقیقات نشان دادند که عدم تمرکزی که خوابآلودگی و مستی الکل در پی میآورد، صرفنظر کردن از افکار جانبی و تداعیهایی نامحتمل را دشوارتر میکند و باعث تقویت تخیل میشود.
البته پیداست که این تحقیقات پیشنهاد نمیکنند که با خوابآلودگی و ولنگاری، خلاقیت خود را تقویت کنید، بلکه بر اهمیت نگاه متفاوت از زوایای متفاوت برای حل مشکلات و مسائل تأکید میکنند.
منبع
چهارشنبه 24/12/1390 - 0:13
تاریخ
اگر با هانیبال دربیفتی خون بهپا میشود!
هانیبال، ژنرال کارتاژی نمونهای از این دسته فرماندهان دژخیمی است که هم خون سربازانش را سرکشید و هم هزاران مرد و زن رومی را به خاطر خصومت شخصیاش با امپراتوری روم به قتل رساند. هانیبال خونخوارترین ژنرال دوران باستان بود که در قلبش کینهای خاص نسبت به روم داشت. او با پدرش عهد بسته بود تا زمانی که زنده است آنقدر رومی بکشد تا زمین از وجود آنها پاک شود.
بیشتر کسانی که به فیلمهای ژانر خشونت و خونریزی علاقه دارند، بعید است سری فیلمهای هانیبال که (اولین فیلم آن «سکوت بره ها» بود) را ندیده باشند؛ فیلمهایی پر از جنایت و خونریزی که در آنها هانیبال لکتر، مقتولان را به دست خودشان و به شکل فجیعی به قتل میرساند تا عقدههای درونیاش را ارضا کند.
اما در دنیای باستان،هانیبال لکترهای فراوانی وجود داشتند که خونریزی و کشتار مردم، لذت بخشترین لحظات زندگیشان را شکل میداد. قتل و غارت آن هم در ابعاد وسیع کار هر روزشان بود و اگر روزی خون بیگناهی را روی زمین نمیریختند شب خوابشان نمیبرد.اما باید دید ماجرای این جنایات تا چه اندازه حقیقت دارند.
تاریخ همواره به دست فاتحان نوشته میشود و نقش منفی این تاریخ نوشتهها فرماندهان طرف مقابل هستند؛ وگرنه ژولیوس سزار، امپراتور روم باستان در قتل عام و نسلکشی از همه سرداران باستان یک سر و گردن بالاتر بود. اما پس ازمرگش، سنای روم، او را به عنوان یکی از خدایان به رسمیت میشناسد.
هانیبال، ژنرال کارتاژی نمونهای از این دسته فرماندهان دژخیمی است که هم خون سربازانش را سرکشید و هم هزاران مرد و زن رومی را به خاطر خصومت شخصیاش با امپراتوری روم به قتل رساند. هانیبال خونخوارترین ژنرال دوران باستان بود که در قلبش کینهای خاص نسبت به روم داشت. او با پدرش عهد بسته بود تا زمانی که زنده است آنقدر رومی بکشد تا زمین از وجود آنها پاک شود.
کودکی غرقِ در کینه
رومیان داستان زندگی هانیبال را پر از آشوب و خونریزی نمایش میدهند. بعضی نوشتهها که درباره این فرمانده دوران باستان و مردم کارتاژ به جای مانده، کمی اعجابآور و شکبرانگیزاست. آیا هانیبال واقعا تا این اندازه وحشی و غارتگر بوده ؟ نباید شک کرد که تاریخ نویسان رومی برای هرچه وحشی نشان دادن او، تلاش بسیاری کردند تا هم دشمن بزرگتری برای خود بسازند و هم مظلومنماییکنند.
همیشه هنگام خواندن تاریخ باید از خودتان بپرسید که چه کسی تاریخ را نوشته ؟ آیا منافعی داشته یا برنامه خاصی در سرش بوده ؟ البته هانیبال هم در آن دوران که کشت و کشتار مردم بیگناه رسم فاتحان بود، کم جنایت مرتکب نشد تا جاییکه پای حیوانات را هم به جنگها باز کرد و از مار و فیل در جنگهایش در برابر سپاه دشمن استفاده میکرد.
روانشناسان برای اینکه دلایل جنایات یک فرد را بیابند، دوران کودکیاش را زیر ذره بین میبرند. اتفاقات دوران کودکی است که تا حد زیادی آینده فرد را تحت تاثیر خود قرار میدهند. هانیبال هم کودکی پر فراز و نشیبی دارد که پر از آسیبهای روحی شدید و غیرقابل درک است. تخم کینهای که آمیلکار (پدر هانیبال ) در قلب او میکارَد، موجب ریخته شدن خون هزاران انسان بیگناه در آیندهای نهچندان دورمی شود.
او در سال 248 پیش از میلاد در کارتاژ، تونس امروزی ( شمال سواحل آفریقا ) در خانواده سلطنتی به دنیا آمد. پدر هانیبال، فرماندهی سپاه کارتاژیان را بر عهده داشت، شوهر خواهر او، هاسدروبال نیز یکی از فرماندهان مشهور سپاه کارتاژ بود که در جنگاوری شهره خاص و عام بود. اما این دو نفر هیچگاه نتوانستند پیروزی قاطعی در برابر رومیان کسب کنند. همین عاملی بود تا کینه خود از روم را در دل هانیبال کوچک هم، قوت بخشند.
اما چه چیزی سبب شد تا هانیبال تمام زندگیاش را وقف نابودی امپراتوری روم کند؟ جواب این سوال در گورهای مردم کارتاژ پنهان بود، تا اینکه باستانشناسان با حفاریهایی که در این شهر تاریخی داشتند به نتایج جالبی دست یافتند. باستانشناسان با بررسی ویرانههای شهر تاریخی کارتاژ، شواهدی بر وجود یک مراسم مذهبی یافتند که با ذبح حیوانات یا شاید حتی انسانها همراه بوده است. در مدارک تاریخی که از کودکی هانیبال به جای مانده داستانی باورنکردنی وجود دارد.
در یکی از همین معابد، هانیبال را که کودکی 9 ساله بود مجبور کردند دستش را در خون قربانی که همچنان گرم بود غسل بدهد و در آن هنگام، آمیلکار(پدر هانیبال)، مجبورش میکند قسم بخورد که باقی عمرش را وقف نابود کردن روم خواهد کرد. آنچه اتفاق افتاد ساختار روانی هانیبال را تا پایان عمر شکل میدهد. او پدرش را الگوی خود قرار میدهد و در تمامی نبردها در کنار او و با آرزوی نابودی همیشگی رومیان در میدان نبرد حاضر میشود.
قربانیان کوچک
درک بعضی شایعات درباره کارتاژیها و رسوم آنها کمی پیچیده است. رومیان، مردم کارتاژ ر ا به کشتن کودکان برای جلب رضایت خدایان محکوم میکنند. اینسنت یک نوع نسلکشی است. آیا آنها آنقدر از هوش بیبهره بودند که کودکان خود را که آینده و بقای حکومتشان را تضمین میکنند به قتلگاه میفرستادند، تا خدایان به آنها رحم کنند.
یک تاریخشناس رومی میگوید یک بار وقتی به کارتاژ حمله شد، کارتاژیها تصمیم گرفتند با کشتن500 کودک بیگناه رفع بلا کنند. معمولا این کودکان را ازخانوادههای فقیر یا بردهها میگرفتند ولی این بار تصمیم داشتند حرکت عمیقتری انجام بدهند.
بنابراین آنها تصمیم گرفتند 500 کودک را از 500 خانواده اشرافی کارتاژ قربانی کنند. آنها این کودکان را جلوی مجسمه بال مهیب، زنده زنده در آتش سوزاندند. ابتدا تصور مورخان بر این بود که رومیان برای شیطانی جلوه دادن چهره کارتاژهااین داستانها را طراحی کردند. حقیقت این شایعات در هالهای از ابهام قرار داشت، تا اینکه در شهر تاریخی کارتاژ، باستانشناسان گورهای دسته جمعی از کودکان یافتند.
ابتدا آنها متصور بودند که این تنها یک قبرستان متعلق به کودکان است ولی با بررسی های بیشتر دریافتند که قبرها متعلق به پسران جوانی است که در آتش سوختهاند. بعضی محققان مخالف این نظریه هستند؛ ولی اگر این گورها متعلق به قربانیان نیستند و تنها گورستان کودکان است، پس گورهای متعلق به دخترها کجاست ؟
طلوع وحشیانه هانیبال
کارتاژ و روم سالها بر سر در دست داشتن تجارت در مدیترانه با یکدیگر مبارزه میکردند و بیشتر روم پیروز میدان بود. حدود سال 232 پیش از میلاد، جنگی 23 ساله به نام پونیک در مدیترانه در میگیرد، هانیبال که همچنان نوجوان است، برای جنگ راهی اسپانیا میشود و در 20 سالگی به سمت فرماندهی ارتش انتخاب میشود. او از همان آغاز بههیچوجه شخصیت دوستداشتنی از خود نشان نمیدهد.
هانیبال، شهر ساگانتوم از متحدان امپراتوری روم را به تصرف در میآورد و امیالش برای آدمکشی از همان آغاز آشکار میشوند. محاصره شهر مدت زمان زیادی به طول انجامد و سرانجام رهبر ساگانتوم برای مذاکره به سمت سپاه کارتاژ میآید و هانیبال فرصت را غنیمت میشمارد و برخلاف قوانین جنگی، ارتش را برای قتل عام مردم بهداخل شهر میفرستد. ابتدا مردم شهر تسلیم میشوند و هانیبال به آنها اجازه میدهد تا فرار کنند؛ ولی سپس زیر حرفش میزند و همه آنها را قتل عام میکند. امروزه، کاری را که هانیبال کرد یک جنایت جنگی مینامند؛ ولی در قاموس هانیبال جوانمردی و بزرگ منشی جایی نداشت.
عبور از آلپ
هانیبال بالاخره تصمیم میگیرد به عهدی که با پدرش بسته جامه عمل بپوشاند. در سال 218 پیش از میلاد و زمانی که 30 سال از عمرش میگذشت برای حمله به امپراتوری قدرتمند روم نقشهای طراحی میکند. شوهر خواهر و پدر هانیبال جنگهای متعددی با ارتش روم داشتند ولی هیچگاه به خود روم حمله نکردند. هانیبال تصمیم داشت این کار غیرممکن را عملی کند.
نزدیکترین راه برای رسیدن به روم از راه دریای مدیترانه بود؛ ولی نیروی دریایی روم بر این راه آبی تسلط کامل داشت و این مساله کار را برای هانیبال دشوار میکرد. راهی که هانیبال برای رسیدن به روم انتخاب میکند، یکی از عجیبترین تصمیماتی است که در تاریخ باستان به ثبت رسیده است.
او تصمیم میگیرد از کوه آلپ - مرتفعترین و سردترین کوه اروپا- عبور کند تا به دروازههای دشمن برسد. تصمیم هانیبال ابتدا کمی ابلهانه به نظر میرسید. ولی او فرماندهی نبود که به همین راحتی از تصمیمش صرف نظر کند؛ تصمیمی که به بهای از دست دادن نیمی از سپاه 50هزار نفریاش انجامید.
دمای هوا در این منطقه در شب میتواند تا 23 درجه فارنهایت هم کاهش پیدا کند،این هوا برای سپاهیانی که لباسهایی از جنس کتان به تن دارند بسیار سرد است. نداشتن لباس مناسب و گرم، نبود غذا، سرمای هوا و یخبندانهای آلپ و بیماریهای مختلف همگی دست به دست هم دادند تا هانیبال به خاک روم نرسد؛ ولی او سرسختتر از آلپ بود و توانست به ایالات روم وارد شود.
زمانی که هانیبال به ایتالیا میرسد، نیمی از ارتش خود را از دست داده و وضعیت روحی و جسمی دیگران نیز تعریفی ندارد. بنابراین تصمیم میگیرد بین اسیرها جنگهایی گلادیاتوری به راه بیندازد و به آنها قول میدهد که هرکدامشان که زنده بماند، آزاد شود. هانیبال تصمیم داشت با به راه انداختن اینگونه نمایشها به سربازانش نشان دهد که زندگی مبارزه بین مرگ و زندگی است و فقط قویترینها و باهوشها میتوانند جان سالم به در ببرند.
سیرک هانیبال
ارتش هانیبال متشکل از نژادها، زبانها، آداب و رسوم و سنتهای مختلف بود؛ ارتشی از مزدوران و بردگانی که او از نقاط مختلف دنیا جمع کرده بود. مثلا سوارنظام نومیدیانی که اهل الجزایر بودند، شمشیرزنهای اسپانیایی، و سربازارتشهای ویژه مثل سنگ اندازهایی از جزایر بالیاریک بخشی از این ارتش چند نژادی را تشکیل میدادند. علاوه بر 50هزار افراد نظامی و غیرنظامی، زنها و بچهها نیز همراه هانیبال حرکت میکردند. جالبتر از همه 37 فیلی بودند که سلاح ویژه هانیبال برای حمله به دشمنانش به حساب میآمدند. البته خیلی از این فیلها هنگام عبور از آلپ از بین رفتند، زیرا غذا برای سربازان به سختی پیدا میشد، چه برسد برای فیلها !
فرماندهان 24 ساعته
صحبتهای هانیبال و سردارانش با سربازان نتیجه میدهد و سپاهی که سنای روم برای مقابله با سپاه کارتاژیان فرستاده بود در دو نبرد مغلوب هانیبال میشود. دلیل اصلی شکست رومیان در برابر سپاه تضعیف شده هانیبال، تنها صحبتهای او نبود. در واقع روم هم دیگر آن امپراتوری شکستناپذیر سابق نبود. حاکمیت شهر به صورت شورای مشورتی و توسط دو نفر انجام میشد.
به طرز باورنکردنی آنها ارتش را نیز نوبتی فرماندهی میکردند؛ یعنی اگر روزی یکی از فرماندهها تصمیمی را اتخاذ میکرد دیگری حق نداشت با وی مخالفت کند. همین روال حکومتی نزدیک بود که روم را به نابودی همیشگی برساند. هانیبال هم که از شرایط روم با خبر بود بهترین استفاده را میبرد.
تحقیر روم در نبرد کانائه
در طول سفر به جنوب، هانیبال دچار عفونتی میشود که بینایی چشم راستش را ازدست میدهد. ولی این اتفاق هم خلق و خویش را تغییر نمیدهد.در سال 216 پیشاز میلاد، ارتش هانیبال به کانائه در جنوب ایتالیا میرسد و شورشیها هم در طول مسیر به ارتش هانیبال میپیوندند و تعداد افراد او به 40هزار نفر میرسد.در اینجنگ، تعداد سربازان روم دوبرابر ارتش هانیبال بود؛ ولی دو فرمانده رومی با نامهای پائولوس و واروس به جای همفکری باهم و پیدا کردن راهی برای مقابله با هانیبال، به جان یکدیگر میافتند.
در نهایت روم در نبرد کانائه شکست میخورد و در حدود سی هزار گالن خون بر زمین دشت دوسُنگ جاری میشود. بیتجربگی فرماندهان رومی دلیل اصلی شکست آنها در این جنگ بود و حدود 50 هزار سرباز رومی در این جنگ کشته شدند. هانیبال هم بسیار خشن و وحشیانه با جنگجویان طرف مقابل رفتار میکند. او به سربازانش دستور میدهد تا پای سربازان رومی را بشکنند تا نتوانند فرار کنند. خیلی از این سربازان گلهای زمین را خوردند و خودکشی کردند. این جنگ تحقیرآمیزترین شکست رومیان بود.
پس از دوسال نبرد، او به پشت دروازههای شهر میرسد و آماده فتح شهر است ولی این کار را نمیکند. هانیبال به شهر حمله نمیکند، هنوز هم دلیل این کار او نامشخص است. واقعا چه چیزی باعث میشود که هانیبال روم را فتح نکند ؟او توانسته بود با یک لشکر از آلپ عبور کند؛ پس چه دلیلی دارد که به رم وارد نشود. شاید او مهارت لازم برای فتح شهر را نداشته و یا ابزار لازم برای این کار فراهم نبوده است.
زاما؛ ایستگاه آخر
پس از چند سال توقف در پشت دروازههای روم، هانیبال تصمیم میگیرد شورشیان را با خود متحد کند ولی در این کار سخت شکست میخورد. پس از آن سعی میکند بار دیگر از فیلها استفاده کند؛ ولی در این کار هم ناموفق است و فیلها فاجعهآفرین میشوند. او حتی مارها را به صحنه جنگ وارد میکند و سربازانش را مجبور میکند تا سبدهایشان را از مارهای سمی پر کرده و به داخل شهر پرتاب کنند و مارها همانند بمب بر سر مردم شهر ببارند.
اما مشکل هانیبال این بود که همواره به دنبال یافتن یک سلاح ویژه بود. این دقیقا مشابه سرمایهگذاری هیتلر در جنگ دوم جهانی روی توسعه فناوری موشکی بود. اگر هانیبال به جای استفاده از سلاح ویژه از سلاحهای مرسوم استفاده میکرد حتما وضعیت بهتری پیدا میکرد.
رومیان اگرچه در نبرد کانائه 50هزار سرباز خود را از دست دادند. ولی همچنان 700 هزار سرباز آماده در روم داشتند. آنها به طورناگهانی به کارتاژ حمله میکنند. بزرگان کارتاژ به هانیبال دستور میدهند که به شهر باز گردد. مبارزه نهایی هانیبال با ارتش روم در دشت زاما در شمال آفریقا رخ میدهد.
هانیبال با وجود تجربه فاجعه بارش در آلپ باردیگر به سلاح مورد علاقهاش یعنی فیلهای جنگجو روی میآورد. او به فیلها الکل میخوراند و پاهای آنها را نیز زخمی میکند تا وحشیانه به سمت ارتش دشمن حمله ور شوند ولی ارتش آموزش دیده روم با تاکتیکهای خاص نظامی جان سالم به در میبرد و حتی خیلی از فیلها به سمت ارتش هانیبال باز میگردند و سپاه هانیبال حمله ور میشوند. این نبرد برای هانیبال شکست سنگینی محسوب میشود.
در نبرد زاما که 13سال پس از نبرد کانائه روی داد، ارتش روم صاحب فرماندهی متفکر و قدرتمند به نام سیپیو شده بود. سیپیو در جنگ کانائه نوجوانی بیش نبود که توانسته بود جان سالم به در ببرد و شکست دادن هانیبال برایش یک خصومت شخصی هم به حساب میآمد.به هر حال هانیبال در مقابل سیپیو شکست میخورد و زاما به آخرین نبرد او تبدیل میشود. اگرچه هانیبال همیشه به عنوان یک تهدید مهم برای روم مطرح بود؛ ولی هیچگاه نتوانست یک جنگ مهم و تاثیرگذار را در برابر رومیان ببرد. او حتی نیمی از ارتش را در کوه آلپ و بسیاری دیگر را در جنگهایش در مقابل سپاه روم از دست داد. اما دلیل اینکه از او به عنوان یک نابغه نظامی یاد میکنند نامشخص است.
هانیبال پس از شکست در زاما، مدت کوتاهی در کارتاژ باقی میماند و سپس به مدیترانه شرقی میرود تا دشمنان روم را پیدا کند و با آنها متحد شود. اما رومیان که از هانیبال هراسان بودند با حملهای ضربتی او را به دام میاندازند و هانیبال که خود را فردی آزاده میدانست، قبل از رسیدن به روم سم میخورد و خودکشی میکند. بعد از هانیبال سرزمین کارتاژ دیگر قادر به دفاع از خود نبود و 40 سال پس از مرگ هانیبال توسط رومیان برای همیشه از صفحه روزگار محو شد.
منبع: همشهری جوان
يکشنبه 21/12/1390 - 2:16
سخنان ماندگار
یا تلاش کن برای زندگی کردن یا به پیشواز مرگ برو
این حقیقت لعنتی زندگی هست.
يکشنبه 21/12/1390 - 2:14
سخنان ماندگار
اندوه که از حد بگذرد،
جایش را می دهد به یک بی اعتنایی مزمن.
دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن،
آن چه اهمیت دارد کش داری رخوتناک حسی است که دیگر ترا به واکنش نمی کشاند و در آن لحظه فقط در سکوت نگاه می کنی و نگاه می کنی...
يکشنبه 21/12/1390 - 2:13