این کشته ی فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست این غرقه محیط شهادت که روی دشت از موج خون او شده گلگون حسین توست این خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست این شاه کم سپاه که باخیل اشگ و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست این قالب طپان که چنین مانده بر زمین شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
و امروز می گیرم
هدیه ی محبوبم را
نفرتش را از نگاهش
ای عشق نافرجام من ، رفتی کجا
ای آرزوی خام من رفتی کجا
آن دوره ی آشفتگی های تو کو
ای عشق نا آرام من رفتی کجا
آیا تا کنون درختی را دیده ای که بر شاخه های خود آویخته باشد ؟
من آن درختم که بر شاخه ی خود آویخته ام
باور کن