تاراج دل به طاق دو ابروی دلبر است
بختش بلند هر که گرفتار حیدر است
به آن گروه که از ساغر ولا مستند
سلام ما برسانید هر کجا هستند
عید غدیر مبارک
آسمان رقصید و بارانی شدیم
موج زد دریای طوفانی شدیم
بغض چندین ساله ی دل باز شد
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...
آی دمت گرم و سرت خوش باد سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
...
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ،
دستها پنهان نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین درختان اسکلتهای بلور آجین زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهر و ماه زمستان است
من با قلم
تو با قلم مو
من بر سپید سینه کاغذ
تو در دشت چرک "بوم"
من شخم می زنم
تو رنگ
رنگ
نامه ات را خواندم
نامه ای که هرگز
ننوشتی آن را
و پستش نکردی
از نگاهت ، چشمت
نامه ات پیدا بود
کلماتش جاری
مثل اشکی که فرو می ریزد ...
آنچه که هستی هدیه ی خداوند به توست
و آنچه که می شوی هدیه ی توست به خداوند
پس بی نظیر باش
لحظه رفتنی است و خاطره ماندنی
تمام ابدیت عشق را به یک نگاه می فروختم اگر
لحظه ماندنی بود و خاطره رفتنی