• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 5258
تعداد نظرات : 1199
زمان آخرین مطلب : 3708روز قبل
خواستگاری و نامزدی
آنگاه که با نگاه پر از محبت و چشمان اشک آلوده ات به من می نگریستی
و با متانتی مملو از شرم حیا نگاه از نگاهم بر می گرفتی
و بر زمین می دوختی
تمام وجودم سرشار از احساسی آتشین می شد
که گویی لطافت متقابل عشقی پاک است که در برابرم می بینم
وقتی به یقین رسیدم که سرنوشت جاودانه ای که
بارها و بارها وعده داده شده را
به لذت های پوچ این دنیا نمی فروشی
آتش پاک عشق در وجودم صد چندان شد
تو را در آغوش گرفتم و با خود گفتم
که اگر گناه است
به جان میخرم
و مصمم شدم بر آن که
لب بر لبت گذارم
و بی صدا فریاد بر آوردم که
لیاقت عشق پاکت را دارم
اما تو به سر بر شانه ام گذاشتن بسنده کردی و زیر لب گفتی
ای عشق پاک من، مرا ببخش اگر بر این باورم که این طریقش نیست
پس از تصمیم خود باز گشتم
و راهی برایم نماند جز نگریستن
در همان چشم های پر از مهر و وفا و شرم و حیای زندگی بخش جاودانه تو
سه شنبه 29/11/1387 - 0:18
خواستگاری و نامزدی
از عـشــق که گفتم همه دیـوانه شدند
نشنیده حرف دل راهی می خانه شدند
سه شنبه 29/11/1387 - 0:18
خانواده
وقتی بهش نگاه کردم، سرش رو پایین انداخت،
وقتی بهش گفتم دوست دارم، چیزی نگفت،
وقتی بهش گفتم عاشقتم، باور نکرد،
وقتی بهش گفتم می خوام تا ابد با من بمونی بهانه گرفت،
وقتی که بی دلیل  گذاشت و رفت هیچی نگفتم...
بعد مدتها دوباره پیداش کردم و دنبالش دویدم، اما اون فقط فرار کرد،
با التماس گفتم می خوام باهات حرف بزنم، اما گفت حرفی باهات ندارم،
وقتی که اشکم رو دید، فقط خندید، و من فقط گریه کردم،
حالا بعد از یه مدت طولانی یادش اومده که می خواد با من حرف بزنه،
مثل یک غریبه،
اما منم همون جوابی رو بهش دادم که که خودش داده بود،
چون دیگه حرفی باهاش نداشتم...
سه شنبه 29/11/1387 - 0:16
رويا و خيال
دوست دارم همونطوری باشم که هستم
یه کلبه کوچیک
یه گلیم پا خورده
یه کوزه آب
یه تیکه نون
یه روز سبز با روشنایی خورشید
یه شب پر ستاره با نور ماه
یه کتاب که نشونه خداشناسی باشه
یه دفتر خاطرات و ...
دوست دارم تو هم همونطوری باشی که هستی
هرطور که باشی برام عزیزی
نمی تونم وقتی میای سر راهت فرش پهن کنم
نمی تونم از چند نفر بخوام که روی کجاوه بنشوننت و دورت بچرخن
نمی تونم سر تا پای تو رو طلا بگیرم
نمی تونم زیباترین الماس های دنیا رو پیشکشت کنم
نمی تونم چشمات رو به تصویر بکشم
اما می تونم تمام زیبایی های دنیا رو یه جا بهت تقدیم کنم
همون چیزی که تمام عشقم رو ابراز می کنه
همون چیزی که با تمام وجودم بهت تقدیم می کنم
می دونم که می دونی از همه دنیا چی دارم برای تو
آره، فقط یه شاخه گل سرخ
سه شنبه 29/11/1387 - 0:14
رويا و خيال
اون قدیما توی یه منطقه مناسب، مثلا سر سبز و خوش آب و هوا یا مناسب برای زراعت و کشت و کار و زندگی، چند تا خونواده دور هم جمع می شدن و خونه های کاهگلی می ساختن، همینطور زیاد و زیاد تر می شدن تا کم کم به روستا تبدیل می شد، روستائی ها به سادگی و بی آلایشی معروف بودن.
اون قدیما وقتی که پسره می رفت لب چشمه تا از آب پاک و زلال اونجا یه کوزه برداره و ببره، نا غافل چشمش توی چشم یه دختر بی آلایش و خجالتی می افتاد، یکی مثل خودش، با این نگاه پاک دو تا گل سرخ کنار چشمه می رویید و دو کبوتر توی آسمون با هم جفت می شدن، دو تا نیلوفر آبی روی آب رها میشدن و دوتا دل پاک برای همدیگه فرو می ریخت، یه دختر ساده که یه شال منجق دوزی شده خوشگل روی سرش و یه لباس پولک دوزی شده خیلی ناز هم تنش کرده بود، یه دختر زیبا و خوش قد و قامت و با حیا که وقتی خودش و پسره رو کنار چشمه تنها می دید از خجالت بار ها و بار ها می مرد و زنده می شد. شب ها دیگه خواب به چشمای هیچ کدومشون نمیومد.
تا اذان صبح بیدار بودن و وقت نماز هم به یاد همدیگه، سال ها و سال ها به خاطر یه نگاه پاک و عاشقانه به پای هم می نشستن تا روز موعود فرا برسه، بالاخره اون روز از راه می رسید و زندگی عاشقانشون رو با همون سادگی چند سال پیش آغاز و تا آخرین لحظه های عمرشون کنار هم دیگه و به پای همدیگه می نشستن و آخرین نفس هاشون رو هم در کنار هم می کشیدن.
واقعا که اون زمان زندگی ها چقدر ساده و قشنگ و بی درد سر بود. اما حالا چی؟
سه شنبه 29/11/1387 - 0:14
شعر و قطعات ادبی
باران می بارد امشب، دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته، ره می سپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم
شاید از فکر سفر بر گردی امشب
از تو دارم یادگاری
قطره قطره اشک چشمم
می چکد با نم نم باران به دامن
بسته ای بار سفر را
 با توای عاشق ترین بد کرده ام من
رنگ چشمت رنگ دریاست
سینهء من دشت غمهاست
یادم آید زیر باران، با تو بودم، با تو تنها
زیر باران با تو بودم، زیر باران با تو تنها
باران می بارد امشب، دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته، ره می سپارد امشب
این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمی شه باور من
رفتنت را کرده باور
التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم
بلکه باران بشوید از جانم گناهم
کی رود از خاطر من

سه شنبه 29/11/1387 - 0:14
شعر و قطعات ادبی
دلم یه همزبون می خواد
یه یار مهربون می خواد
تو کوچه های بی کسی
نفس دوباره جون می خواد
کبوتر قشنگ من
با من دوباره حرف بزن
رو لحظه غصه و غم
رنگ محبت رو بزن
به من بگو که ای خدا
باشم تا کی از اون جدا
دلم می خواد سفر کنم
قصه تازه سر کنم
آره می خواد سفر کنم
قصه عشق و سر کنم
سه شنبه 29/11/1387 - 0:13
شعر و قطعات ادبی
آنگاه که با نگاه پر از محبت و چشمان اشک آلوده ات به من می نگریستی
و با متانتی مملو از شرم حیا نگاه از نگاهم بر می گرفتی
و بر زمین می دوختی
تمام وجودم سرشار از احساسی آتشین می شد
که گویی لطافت متقابل عشقی پاک است که در برابرم می بینم
وقتی به یقین رسیدم که سرنوشت جاودانه ای که
بارها و بارها وعده داده شده را
به لذت های پوچ این دنیا نمی فروشی
آتش پاک عشق در وجودم صد چندان شد
تو را در آغوش گرفتم و با خود گفتم
که اگر گناه است
به جان میخرم
و مصمم شدم بر آن که
لب بر لبت گذارم
و بی صدا فریاد بر آوردم که
لیاقت عشق پاکت را دارم
اما تو به سر بر شانه ام گذاشتن بسنده کردی و زیر لب گفتی
ای عشق پاک من، مرا ببخش اگر بر این باورم که این طریقش نیست
پس از تصمیم خود باز گشتم
و راهی برایم نماند جز نگریستن
در همان چشم های پر از مهر و وفا و شرم و حیای زندگی بخش جاودانه تو
دوشنبه 28/11/1387 - 23:50
رويا و خيال
ای آنکه به وقت شادی یاد تو
مرا به اعماق تفکر فرو می برد و
شعفی توصیف ناپذیر
به جانم می اندازد.
ای آنکه یاد تو در لحظه های
شوم حجوم غصه ها قلبم را سرشار از
آرامش و لطافت و اطمینان می کند.
ای آنکه تنها به هنگام نیاز هراسان
فریادت میزنم و تو وجودم را
از احساسی که گویای بزرگی و عظمت و
بخشش است لبریز می کنی.
ای آنکه به وقت دویدن در سبزه زار های
بی انتهای اهریمنی سر درگم می گردم
همچون جاده ای نورانی
مرا به سوی خود می خوانی،
ای آنکه دوستم داری،
ای آنکه دوستت دارم،
ای آنکه همیشه در همه جا به یاد تو ام،
ای آنکه یادت آرام بخش دلهاست و
ای پروردگار پر عظمت نا شناختنی،
تو خود بهتر می دانی که تنها تو را می پرستم و
به امید تو زنده ام...
دوشنبه 28/11/1387 - 23:48
رويا و خيال
 تو دفتر سیاهه سر نوشتم           هرچی باید از تو بگم نوشتم

                            نوشتم عاشقم بخونی                 روم نمیشه بهت بگم میدونی

                           چه مهههههربونیییییییییییی            ماهههههههههه آسمونییییییی

                                                 برام عزیزتراز جون میمونی  

                          چه جوری بگم دوست دارم عزیزم    دلت بسوزه یاره من بمونی

                          تو زندگیم خیلی گلا رو چیدم         شاهپری های قصه ها رودیدم

                         هیشکی با من مثله تو یار نبودش      تا تو رو دیدم از همه بریدم

دوشنبه 28/11/1387 - 23:16
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته