• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 5258
تعداد نظرات : 1199
زمان آخرین مطلب : 3708روز قبل
شعر و قطعات ادبی
من نه هرگز شكوه ای از روزگاران كرده ام
نه شكایت از دورنگیهای یارم كرده ام
گرچه شكوه بر زبانم میفشارد استخوانم

سه شنبه 29/11/1387 - 10:45
شعر و قطعات ادبی
من كه با این برگریزان روز و شب سر كرده ام
صد گله امید را در سینه پرپر كرده ام
دست تقدیر این زمانم...........
كرده همرنگ خزانم............

سه شنبه 29/11/1387 - 10:44
شعر و قطعات ادبی
شت سر پلها شكسته پیشه رو نقشه سرابی
هوشیار افتاده مستی در خرابات خرابی

سه شنبه 29/11/1387 - 10:44
شعر و قطعات ادبی
مهربانی كیمیا شد مردمی دیریست مرده
سرفرازی را چه داند سر به زیری سرسپرده

سه شنبه 29/11/1387 - 10:44
شعر و قطعات ادبی
میروم دلمردگیها را زسر بیرون كنم
گر فلك با من نسازد چرخ را وارون كنم
بر كلام نا هماهنگ جدایی خط كشم
در سرود نغمه آفرینش نغمه ای موزون كنم

سه شنبه 29/11/1387 - 10:44
رويا و خيال
در دو روز عمر خود بسیار هرمان دیده ام
بس ملامتها كزین نامردمان بشنیده ام
سر دهد در گوشه جانم............
موی همرنگ شبانم............

سه شنبه 29/11/1387 - 10:44
شعر و قطعات ادبی
من كه عمر رفته بر خاكستر غم چیده ام
زین سبب گردی زخاكستر به خود پاشیده ام . . .
سه شنبه 29/11/1387 - 10:44
خانواده

گاهی وقتا موقع نوشتن ، یه نقطه می تونه بیانگر هزاران جمله ی نا گفته باشه ، حرفایی که تو دل داری ولی نمی تونی به زبان مکتوب بیان کنی.
وقتی بغض راه گلوتو میگیره

وقتی اشکا تو چشات حلقه میزنه و تو می خوای یه جوری پنهان کنی

تنها راه چاره منتظر موندنه تا شب از راه برسه ، تا وقتیکه همه بخوابن
اون وقتی که تنها شدی ، تنهای تنها
خودتو وجدانت.
می دونم که می دونی چه حس لطیفی داره اون وقتی که آدم بعد از خدا درد دلاشو واسه ی خودش میگه ، واسه دل خودش

وقتی حس می کنی بغیر از خودتو خدا دیگه هیچ کس حرفاتو نمی شنوه.
چه لذتی داره حس پرواز تو آسمونی که می دونی فقط مال خودته و هر کسی رو که دلت بخواد می تونی توی اون دعوت به پرواز کنی...

سه شنبه 29/11/1387 - 10:43
خانواده

آمده ام...

كمی دیر شده...
اما آمده ام.آن قدر دویده ام تا به گرد راهت رسیده ام
چهره ات خاموش است اما زبانه های آتش را روی سینه ات می بینم
زبانه هایی كه هست ونیست را می سوزاند
آمده ام تا به صحرای چشمانت شكوفه بدهم

آمده ام تا دل خسته ات را در كنار اقاقیها بگذارم

می دانم دیر شده اما آمده ام
نا امیدم مكن!!

سه شنبه 29/11/1387 - 10:43
خانواده

هرچی شعر عاشقونست

من برای تو نوشتم

تو جهنم سوختم اما

مینوشتم تو بهشتم

اگه عاشقونه گفتم

عشق تو باعثشه

اگه مردم تو بدون

چه کسی باعثه شه

اشک چشمام جاری شده چطوری میخواهی جواب اشکهای من را بدی ای روزگار بی مرفت

خدا دلم براش تنگ شده دیگه بسه  دیگه نمیتونم مگه خودت نمیبینی که دیگه ...

... سه تا نقطه می گذارم برای همه دلتنگیهام

کاش میشد داخل این سه تا نقطه را ببینی ای ...

سه شنبه 29/11/1387 - 10:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته