اگر بنده ای یاد خدا افتاد قبل از اون این خداست که یاد اون بنده افتاده
چشمان تو حکایت همان شقایقی بود که سهراب می گفت
می دانی
زنی که در آشپزخانه زندگی میکند
آواز ندارد
مدتهاست
اما نهار همیشه
به موقع آماده خواهد شد !
کودک فال فروشی را پرسیدند چه می کنی؟
گفت: به آنان که در دیروز خود مانده اند ...
فردا را میفروشم...!
فالت را باز می کند
مرغ عشق
در قفس!
من
همینم که
هست....ی ام تویی
باش تا
بمانم