شخصیت ها و بزرگان
ریاضی درسی است که در طول زندگی بسیار به آن مراجعه میکنیم و به نوعی ساختار زندگی انسان روی این علم بنا شده است اما این درس در دوران مدرسه یکی از ترسناک ترین و مخوف ترین درس هاست.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، ریاضی درسی است که تمام سال های تحصیل به دنبال انسان است و او را رها نخواهد کرد از این رو باید همیشه سختی های آن را تحمل کنیم. با توجه به پیچیده بودن این درس راه ها و فرمول های مختلفی در طول سال های طولانی برای حل یک مسئله ارائه شده است. در حالی که در تمام تاریخ اکثر انسان ها با ریاضی مشکل داشته اند، افرادی نیز بوده اند که علاقه خاصی به این علم داشتند و به بزرگان این رشته تبدیل شده اند.
خوارزمی
ابو عبدالله محمدبن موسی خوارزمی در حدود سال 135هجری در شهر خوارزم متولد شد.وی یكی از مفاخر علمی ایران وجهان و از بزرگ ترین دانشمندان مسلمان در قرنهای گذشته است.
یكی از آثار خوارزمی كتاب جبر و مقابله است.این كتاب نخستین كتابی است كه نام جبر را بر خود دارد و نام جبر به عنوان بخشی از ریاضی ،از نام این كتاب گرفته شده است.از این نظر ،خوارزمی را می توان یكی از بنیان گذاران علم جبر دانست.امروز جبر به شاخه ای مهم از ریاضی گفته می شود.
كتاب حساب خوارزمی در قرن دوازدهم هجری به زبان های اروپایی ترجمه شد و به «الخوریسمی»یا «الگوریسمی»كه از نام «الخوارزمی»گرفته شده بود شهرت یافت.بعدها الگوریسم یا الگوریتم به معنای فن محاسبه(یعنی حساب)به كار رفت.امروزه الگوریتم به روشی از محاسبه گفته می شود كه در آن محاسبه مرحله به مرحله انجام می گیرد و محاسبه هر مرحله به مراحل قبلی بستگی دارد.
خوارزمی در كتاب جبر و مقابله ی خود برای اعداد علامت دار اصطلاحاتی به كار برده مثلا 5- را «پنج ناقص» و 5+ را «پنج زاید» خوانده است.با این كه در زمان خوارزمی كاربرد حروف متداول نبوده ولی او در حل معادله های جبری مجهول را «شئ» و مجذور مجهول را«مال» نامیده است.
**لیونارد اویلر
اگر چرخی در کتاب ریاضی تاریخ بزنید بیشترین اسمی که به چشم شما خواهد خورد نام "اویلر" است. این مرد که میان سال های 1707 تا 1783 زندگی می کرد است به عنوان سلطان ریاضی تاریخ شناخته می شود. بسیاری از فرمول هایی که این روزها در علم ریاضی وجود دارد و دانش آموزان از آن ها کلافه اند کار این مرد است. از جمله خدمت های او به علم ریاضی می توانیم به ابداع تابع ها و تئوری های مختلف در اصل لوگاریتم اشاره کنیم. او همچنین توانست برای اولین بار مشکل گراف های مسئله پل های کونیسبرگ را حل کند.
** فردریچ گوس
این مرد که به عنوان یک نابغه شناخته می شود لقب شاهزاده ریاضی را برای خود کسب کرده است. بسیاری از دانش آموزان نام او را در کتاب فیزیک دیده اند اما در دنیای ریاضی او بسیاری از فرمول های امروزی را ابداع کرده است. در حالی که کمتر از 21 سال سن داشت توانست تمامی مدارک علمی آن روزها را کسب کند و در همین سن تئوری های مختلفی در مورد جبر، گسسته، هندسه و ریاضی داد که همه آن ها این روزها در علم ریاضی بسیار سودمند هستند. البته "گوس" را با شارمغناطیسی میشناسیم و لازم به ذکر است که او قبل از 24 سالگی توانست تمام این فعالیت ها را انجام دهد. گوس تا قبل ازمرگش در سن 77 سالگی مشغول توسعه نظریه های خود بود.
** برنارد ریمان
اسم این ریاضی دان را شاید در علم های مختلف یا روی فرمول های تخصصی دیده باشید. این ریاضی دان در سال 1826 در خانواده ای فقیر به دنیا آمد ولی با توجه به هوش بالایی که داشت توانست به سرعت مراحل مختلف علمی را گذرانده و به موفقیت برسد. او در طول حیاتش فرضیه های مختلفی را منتشر کرد که از جمله مهمترین آن ها می توانیم به توزیع اعداد اول اشاره کنیم. این فرضیه یکی از درگیرکننده ترین مسائلی بوده است که تا به حال در ریاضی به وجود آمده به طوری که حتی این روزها نیز دانشمندان درگیر آن هستند. برای اثبات فرضیه او حتی شاخه ای به نام ریاضی نو نیز به وجود آمده است.
**اقلیدس
نزدیک به 300 سال پیش از میلاد مسیح به دنیا آمد و به عنوان پدر علم هندسه شناخته می شود. "اقلیدس" کسی است که تئوری و فرضیه های مختلف را در رشته ریاضی و هندسه ارائه کرده است. مهمترین کار او به وجود آوردن مجموعه ها و البته روابط میان ان هاست. مجموعه ها تقریبا در تمامی علوم کاربرد دارند و نبود آن ها می توانست باعث ناقص شدن علم ریاضی شود. با توجه به قدیمی بودن سوابق تاریخی از زندگی اقلیدس، اطلاعات فراوانی از نحوه زندگی او در دسترس نیست. عده ای اعتقاد دارند او به غیر از مجموعه ها 5 فرمول مهم دیگر را نیز کشف کرده است که البته در طول تاریخ جزوات آن از بین رفته اند.
** رنه دکارت
"دکارت" یک فیلسوف، فیزیکدان، ریاضی دان و پزشک فرانسوی است که دنیای ریاضی دین زیادی به او دارد. این مرد در میان سال های 1596 تا 1650 زندگی می کرد و همیشه نام او در کنار بزرگان ریاضی امده است. این مرد پایه انتگرال و دیفرانسیل را گذاشت همچنین یکی از مهمترین دستاوردهای او در عرصه ریاضی و هندسه مربوط جدول مختصاتی می شود که با ایکس و ایگرگ نشان داده می شود. این جدول در تمامی علوم حتی پزشکی نیز کاربرد دارد و علم روز نیز بر پایه آن بنا شده است.
** آلن تورینگ
یکی از بزرگترین دانشمندان قرن 20 "آلن تورینگ" است که می توانیم او را به نوعی اولین دانشمند کامپیوتر دنیا دانست. او در طول جنگ های جهانی کدهای مختلف را ابداع نمود و البته کمک بسیاری به شکست کدهای آلمانی کرد. تورینگ پس از جنگ تمام زمان خود را صرف انجام کارهای مختلف بر روی شیوه های کدگذاری کرد که به نوعی علم کامپیوتر این روزها از آن نشات می گیرد.
"هیپاتی" اولین زن ریاضیدان
هیپاتی را می توان اولین زن ریاضیدان دانست. داستان زندگی او حدود 370 سال بعد از میلاد آغاز شده است.
پدرش، تئون یکی از استادان برجسته ریاضیات در دانشگاه اسکندریه بود. اسکندریه در آن زمان یکی از مراکز بزرگ علمی ـ فرهنگی جهان محسوب شده که دارای کتابخانه ای غنی و پربار بود. کتب مختلف علمی، فنی و هنری آن از تمام گوشه و کنار جهان جمع آوری شده بود.
هیپاتی در چنین محیط مساعدی با هوش و ذکاوت خدادادی اش مطالعه ای جدی، پیگیر و همه جانبه را شروع کرد و پدرش، تئون، که شور و اشتیاق هیپاتی را می دید به آموزش او همّت گمارد.
هیپاتی با کنجکاوی و علاقه ای که داشت خیلی زود توانست ریاضیات و فلسفه را بیاموزد. تئون همچنان که علوم گوناگون را در دانشگاه اسکندریه تدریس می کرد؛ قدرت تفکر و استدلال منطقی هیپاتی را نیز بالا می برد.
هیپاتی در کنار پدر و در کتابخانه اسکندریه استعدادهای نهفته خود را شکوفا ساخته و دیری نپایید که به کرسی استادی دانشگاه اسکندریه دست یافت. چیزی که در آن زمان برای یک زن غیر ممکن به نظر می رسید.
او در علم بیان و کلام، نجوم و سخنوری هم بی نظیر بود. چنانکه نقل کرده اند هنگامی که برای شاگردانش سخن می گفت مردم در خارج از کلاس گوش به سخنان دل انگیزش می سپردند.
مورخان گفته اند آوازه علوم و سخنوری هیپاتی آنچنان گسترش یافته بود که دانشجویان جوان از دیگر نقاط جهان برای شنیدن درس او به اسکندریه می آمدند.
هیپاتی صاحب رسالات فراوانی در ریاضیات است. اما متأسفانه بخش اندکی از آنها به دست ما رسیده است. او در جبر و هندسه مسایل جدید و راه حلهای نویی ارائه کرد چنان که بحث او در باب مخروطها تا قرن هفدهم از حدی که او تدریس می کرد فراتر نرفت و «غلظت سنجی» که او اختراع کرد تا به امروز هم برای تعیین غلظت مواد حل شده در مایعات به کار می رود.
هیپاتی یکی از نخستین افرادی بود که اسطرلابی ساخت تا دریانوردان بتوانند با کمک آن هر لحظه به موقعیت کشتی شان در دریا پی ببرند. (اسطرلاب: از وسایل نجومی قدیم که برای برخی از اندازه گیریهای نجومی و ارتفاع ستارگان و کشف بعضی مسایل و احکام نجومی به کار می رفته است).
منبع: www.yjc.ir
چهارشنبه 27/6/1392 - 14:51
شخصیت ها و بزرگان
آیت الله زین العابدین مازندرانی فرزند مسلم از علمای بزرگ قرن سیزدهم هجری قمری در بابل متولد شد. وی پس از فراگیری تحصیلات مقدماتی در مدارس علمیه آن شهر به محضر عالم جلیل القدر سعید العلما مازندرنی راه یافت و فقه و اصول را نزد ایشان آموخت و سپس در سال 1250 هجری قمری جهت تکمیل اطلاعات و معلومات خود به عتبات و عالیات روانه شد و در کربلا رحل اقامت افکند و نزد علمای برجسته ای چون مرحوم سید ابراهیم قزوینی کسب فیض نمود.
چندی از اقامت وی در این شهر نگذشته بود که وهابیون به آنها حمله کردند و در نتیجه عده بسیاری از علما از کربلا مهاجرت کرده و به نجف و سامرا عزیمت نمودند وی نیز به نجف هجرت کرد واز محضر شخصیت های اندیشمند و ارزنده ای چون شیخ محمد حسن صاحب جواهر الکلام و شیخ مرتضی انصاری استفاده ها برد و بر دانش خویش افزود.
شیخ زین العابدین پس از مدتی اقامت در نجف مجدداً به کریلا بازگشت و نزد اساتید قبلی به تلمذ پرداخت تا اینکه خود به مقام استادی و اجتهاد رسید. این عالم بزرگوار از علمایی چون شیخ محمد حسن صاحب جواهر و سید ابراهیمی قزوینی صاحب ضوابط و سعید العلما مازندرانی اجازه روایت دریافت داشته و چندی نگذشت که به عنوان یکی از اساتید برجسته حوزه های علمیه آن روزگار شهرت پیدا کرد .
نوشته اند مقام علمی وی به حدی بود که در علم وقفه کم نظیر بود و همین توان علمی توان با فروتنی و مردمداری او سبب گردید که به عنوان یکی از مراجع تقلید آن روزگار مطرح گردد و گروه کثیری از شیعیان هند و ایران و عراق از وی بپردازند.
آیت الله شیخ زین العابدین مازندرانی مورد توجه و عنایت خاص مرجع بزرگ آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی معروف به شیرازی اول صاحب فتوای تنباکو و بین ایشان ملاقات صورت گرفته و شیخ زین العابدین نیز به این مرجع عالیقدر علاقه بسیاری داشته است. در کتاب سیمای فرزانگان آمده است: در یکی از سفرها که شیخ به سامرا میرود در آنجا سخت بیمار میشود میرزا شیرازی از او عیادت میکند و او را دلداری میدهد شیخ میگوید من هیچگونه نگرانی از موت ندارم و لیکن نگرانی من از این است که بنا به عقیده ما امامیه وقتی که ما میمیریم روح ما را به امام عصر (عج) عرصه میکند اما اگر اما سوال بفرمایند: زین العابدین! متا به تو بیش از این آبرو و اعتبار داده بودیم تا بتوانی قرض کنی و به فقرا بدهی چرا نکردی؟ من چه جوابی به آن حضرت میتوانم بدهم. گویند میرزای شیرازی پس از شنیدن این حرف به منزل میرود و هر چه وجوه در آنجا داشته میان مستحقین تقسیم میکند.
بیان واقعه فوق گذشته از میزان علاقمندی این دو عالم به یکدیگر بیانگر روح مردمی و خدمتگزاری، دلسوزی و کمک به مستمندان است که پیوسته مورد توجه علمای گرانقدر اسلام بوده و سعی داشته اند از این مسئله غفلت نورزند در شرح حال او نوشته که تا میتوانست قرض میکرد و به مردم میداد و هر چند وقت که یکی از ثروتمندان هند به کربلا میآمد قرض های او را پرداخت میکرد. و نیز نوشته اند: روزی بینوایی به در خانه شیخ زینالعابدین مازندرانی رفت و از او چیزی خواست، شیخ چون پولی در بساط نداشت بادیه مسی را برداشت و به او داد و گفت: این را ببر بفروش دو سه روز عد اهل منزل متوجه شدند که بادیه نیست فریاد کردند که بادیه را درد برده است.
صدای آنان در کتابخانه به گوش شیخ رسید فریاد برآورد که دزد را متهم نکنید بادیه را من برده ام.
شیخ دائما سعی میکرد حلال مشکلات و گریفتاریهای مردم باشد. روحیه مردمداری و توجه به افراد مستمند و گرفتار سبب میشد تا مردم پیوسته به او مراجعه کرده و در جهت حل گریفتاریها از وی کمک بطلبند و شیخ نیز در نهایت بردباری و فروتنی و با اخلاق نیکو به حل مشکلات مردم میپرداخت. در کتاب سیمای فرزانگان از قول مرحوم شیخ العراقین فرزند شیخ زین العابدین مازندرانی آمده است که: یک شب پدرم در حرم کربلا مشغول نماز بوده پس از آنکه نمازش به پایان رسید زنی آمد و مدتی مدید در گوش شیخ حرف زد. وقتی که شب میخواستیم به منزل برگردیم پدرم به فانوس کش گفت از راه دیگری برود مدتی رفتیم تا به در منزلی رسیدیم. شیخ دق الباب کرد مردی که قوه چی بود در را باز کرد تا شیخ را دید دست پاچه گردید دولا شد و دست شیخ را بوسید و پرسید :
چه فرمایشی دارید؟ شیخ به او گفت: از تو میخواهم که به زنت رجوع کنی مرد گفت اطاعت میکنم و رجوع کردم. بعد فهمیدم که مردم قوه چی زن خود را با آنکه چند فرزند از او داشته طلاق داده و از منزل بیرون کرده و آن زن به شیخ متوسل شده بود تا به شفاعت او اقدام کند.
بنابراین میبینیم که شیخ زین العابدین فقط به درس و بحث اکتفا نکرده و عملا نشان داد که عالم، صرف نظر از تدریس و ارشاد و تبلیغ وظایف دیگری نیز به عهده دارد از این نظر الگوی بسیار خوبی برای سایر افراد بود.
باز در همان کتاب آمده است: روزی در کربلا آب طغیان کرده شیخ از شهر بیرون رفت و با عبای خود شخصا خاک بر میداشت تا جلوی آب را بگیرد. مردم چون دیدند که آن روحانی بزرگ دارد برای سد سازی خاکبرداری میکند به او تاسی کردند و همگی به پا خاستند و سدی در برابر آب بستند که تا چند سال باقی بود.
این عالم ربانی بسیار ساده زندگی میکرد و از هر نوع وابستگی به مال و منال دنیا به شدت پرهیز داشت و خوراک او نیز غفلت اوقات نان و سرکه و برنج بوده است و در واقع میتوان گفت بسیار فقیرانه زندگی میکرد و دائما توصیه میکرد که بایستی زندگی اولیاءالله را سرمشق قرار داد.
شیخ زین العابدین مازندرانی در کتاب تدریس و ارشاد و تبلیغ از تالیف نیز غفلت نورزید و توانست آثار ارزشمندی از خویش به یادگار گذارد که مهمترین آن ذخیره المعاد است که به فارسی به سوال و جواب معروف ی باشد و زینه العباد به عربی و فارسی و در مناسک الحج و رسالاتی در فقه و اصول میباشد.
سرانجام این عالم بزرگوار در 16 ماه ذی القعده سال 1309 هجری قمری چشم از جهان فرو بست. ایشان دارای چهار پسر بود که یکی از آنان بنام حاج شیخ حسین مجتهد از مراجع تقلید محسوب میشد. و پس از مرگ شیخ زین العابدین بعضی از مقلدین پدر مخصوصا شیعیان هند از وی تقلید میکردند.
دیگری مرحوم علی شیخ العراقین که از رجال علمی و سیاسی ایران و بین النهرین به شمار میآید سومی بنام شیخ محمد بن شیخ که از معارف علمای ایران و عراق بود و چهارمی هم شیخ عبدالله حائری نام داشت این چهار برادر در میان اهالی هند به ویژه شیعیان آن سامان نفوذ بسزایی داشته اند.
منبع: www.tebyan-babol.ir
سه شنبه 26/6/1392 - 12:49
شخصیت ها و بزرگان
سید حسین بن میرزا رفیع الدین محمد بن امیر شجاع محمود مرعشی، آمل الاصل، اصفهانی المنشا و الموطن، سلطان العلما و علاء الدین القب، حسینی النسب که نسب شریفش با بیست و نه واسطه به حضرت علی بن حسین(ع) میرسد و به جهت وزارت بعضی از سلاطین صفویه به خلیفه السطان نیز ملقب بود یکی از اعلام بزرگ و مشاهیر عصر صفوی است.
وی در سال 1000 هجری قمری به دنیا آمد و نزد پدرش که از علمای بزرگ آن عصر بود و حاج ملا محمود اصفهانی و مخصوصاً میر داماد و شیخ بهایی سالها به تحصیل علوم معقول و منقول پرداخت سلطان العلما در مکتب شیخ بهایی و سایر فضلا همدرس ملاخلیل قزوینی بوده است. او پس از سالها تحصیل به مقام رفیع اجتهاد نائل گردید و به عنوان یک از علما طراز اول کشور به انجام امور دینی پرداخت.
صاحب روضات الجنات مینویسد:
سلطان العلما از بزرگان دانشمندان عصر خود بوده و در فنون مختلف تحقیقات ارزنده ای داشته و هر مساله ای که در اختیار او قرار میگرفته به بهترین طرزی به حل آن اقدام میکرد و با اندیشه ای دقیق که داشته راههای دانش را به سادگی میپیمود. سلطان العلما در روزگار خود به مقام صدراعظمی نائل گردیده بود.
در کتاب روضات الجنات در این باره آمده است: سلطان العلماء روزگاری که پدرش میرزا رفیع الدین مقام صدرات شاه عباس اول را داشت به مقام وزارت آن سلطان نائل آمده بود و هر دو پدر و فرزند در یک خانه جلوس میکردند و مراجعانی را که در امور مربوط به وزارء صدرات حضور مییافتند پاسخ میدادند و به اصطلاح کارهای آنان میپرداختند.
وی بر اثر اهمیت ویژه ای که در حضور شاه عباس اول صفوی پیدا کرده بود به مقامی نائل آمد که شاه عباس دختر خود را به همسری او درآورد و از این دختر فرزندانی بوجود آمد که همگی شان از فضلا و هوشمندان و دانشمندان برگزیده عصر به شمار میآمدند.
سلطان العلما تقریبا پنج سال به وزارت شاه عباس مستقر بود پس از او به وزارت شاه صفی نائل آمد و مدت دو سال هم متعهد وزارت او بود تا اینکه به خاطر اشتباه یا توهینی که در یکی از جنگها نسبت به شاه صفی از او بروز کرد وی را از مقام وزارت عزل نمود و عده ای از فرزندانش را کور کرده و خود او به قم تبعید گردید.
سلطان العلما دارای تالیفات ارزنده ای میباشد و تمامی تالیفات ایشان در کمال دقت و متانت نوشته شده بود. مهمترین آثار او عبارتند از: 1- آداب الحج 2- انموذج العلوم 3- توضیخ الاخلاق که تلخیص اخلاص ناصری خواجه نصیرالدین طوسی 4- حاشیه تفسیر بیضاوی 5- حاشیه بر حاشیه خفری بر شرح تجرید قوشچی 6- حاشیه شرح لمعه شهید 7- حاشیه شرح مختصر الاصول عضدی 8- حاشیه معالم در اصول 9- حاشیه مختلف علامه 10- حاشیه من لایحضره الفقیه
مخفی نماند که نماند و اجداد و احفاد سلطان العلما از خانواده های جلیله علمیه و نوعا و اهل علم و دانش و هنر بودند و چهار پسر که دختر شاه داشته همه ایشان از ارباب فضل و کمال و ورع و تقوی و اکابر علما و دارای مقام اجتهاد و استباط بشمار رفتند بالخصوص میرزا ابراهیم از ایشان از افاضل زمان خود و خلیفه سلطان شاه صفی ثانی نایب مناسب وی بود در فقه و اصول و حدیث و رجال و تفسیر و کلام و علوم عربیه مهارتی بسزا داشت عاقبت به زعم بعضی، چشم های او را میل کشیدند و یا هر دو چشمش را درآوردند و تمامی علوم مذکوره را در همان حال نابینایی تحصیل کرده و به نوشته بعضی دیگر هر دو چشمش از سه سالگی نابینا بوده است و حاشیه شرح لعمه و حاشیه مدارک از تالیفات او میباشد حواشی بسیاری نیز بر اکثر کتب فقه و اصول و علوم و مذکور نوشته است و در سال 1098 هـ.ق در شصت سالگی وفات یافت.
در پایان لازم به ذکر است که خلیفه سلطان از طبع شعر نیز برخودار بوده گهگاه اشعاری میسرود.
منبع: www.tebyan-babol.ir
سه شنبه 26/6/1392 - 12:45
شخصیت ها و بزرگان
ملا محمد شریف مازندرانی فرزند ملاحسینعلی آملی ملقب به شریف الدین و مشهور به شریف العلما یکی از علمای بزرگ شیعه در قرن سیزدهم هجری قمری بود. وی فقیهی اصولی و حکمی منظمی و مجتهدی نام آور و از موسسین بزرگ علم اصول بود. این شخصیت عالیقدر در کربلا متولد شد و از آنجایی که از یک خانواده روحانی بود از همان ابتدا عشق و علاقه فراوانی به فراگیری علوم اسلامی پیدا کرد و در حوزه های بزرگ عراق به تحصیل علوم دینی پرداخت.
شریف العلما مدارج ترقی را یکی از پس از دیگری میپیمود و هر روز بر موقعیت علمی خویش میافزود.
وی در ابتدا از شاگردان سید محمد مجاهد بود سپس به اندک مدتی در سلک افاضل شاگردان سید علی صاحب ریاض درآمد. شریف پس از آنکه از محضر صاحب ریاض بهره کافی برد. جهت تکمیل اطلاعات و معلومات به دنبال استاد هجرت علمی نمود و پس از مسافرت به بلاد مختلف ایران و عراق مجددا به حوزه درس سید علی صاحب ریاض برگشت و خود نیز به کرسی تدریس نشست و با اباضلی چند به بحث های اصولی پرداخت طولی نکشید که جلسه درس او رونق خاصی بخود گرفت.
مرحوم شریف العلما شاگردان خود مانند پدری مهربان و دلسوز بود بسیار به آنان توجه داشت و در توضیح مطالب علمی با شیوه ای آسان اصرار و کوشش فراوان داشت این امر باعث شده بود که دهها بلکه صدها مجتهد در محصور درس او حاضر شوند به علت فزونی دانش و حسن کوشش طلاب را در مدت کوتاهی به مرتبه اجتهاد میرساند.
نوشته اند که این عالم بزرگوار که استاد شیخ اعظم انصاری است امام جماعت نمیشد ولی وقتی یک بار به اصرار مردم قبول و در محراب به نماز ایستاد در حال نماز فکرش متوجه مساله ای شد از این رو امامت جماعت را ادامه نداد و خود را لایق آن نداست.
شریف العلما مازندرانی قوه فهم و استنباط و بیان رسایی برخوردار بود. در قواعد اصول ابتکار عجیبی بکار برده نظم و ترتیب صحیحی به آن داد، طلاقت لسان و فصاحت بیان او چنان او چنان مطلب را در نظر مستمع آسان میکرد که مشکلات کلی با سخنان موجز و جزئی او روشن و واضح میگشت.
این دانشمند عالیمقام در سال 1245 هجری قمری در کربلا در سن جوانی در حالی که حدوداً سال سن داشت به علت ابتلا به بیماری طاعون به روایتی و با درگذشت و زن و فرزندانشان نیز به همین بیماری درگذشت و با درگذشت زن و فرزندانشان دیگر نسلی از وی باقی نماند.
ناگفته نماند که شخص دیگری به نام ملا محمد شریفی آملی فرزند محمد حسن وجود دارد که از شاعران معروف عصر خویش بوده و نسبتی بوده و نسبتی نیز طالب آملی شاعر معروف مازندرانی دارد همچنین فرد دیگری نیز به نام شریف العلما مازندرانی وجود دارد که بیشتر به نام شریف العلما خاوری معروف میباشد.
این شریف العلما خاوری یکی از شخصیت دینی و سیاسی مازندران به ویژه شهرستان در اوایل دوره مشروطه بوده است که به عنوان نماینده ساری در مجلس شورای ملی برگزیده شده است.
منبع: www.tebyan-babol.ir
سه شنبه 26/6/1392 - 12:40
شخصیت ها و بزرگان
حاج شیخ محمد حسن مازندرانی معروف به شیخ کبیر فرزند ملا صفر یکی از علما و مراجع مازندران در اواخر قرن سیزدهم و نیمه اول قرن چهاردهم هجری قمری است.
وی در بابل کنار از توابع شهرستان بابل به دنیا آمد و پس از فراگیری تحصیلات اولیه در ایران رهسپار عتبات و عالیات گردید و سالها نزد علمای بزرگ آن روزگار به ویژه آخوند محمد کاظم خراسانی، علامه سید محمد کاظم طباطبایی یزدی استفاده ها برد تا خود به درجه اجتهاد نائل گشت. وی پس از سالها تحصیل و تدریس به مازندران برگشت و در شهر بابل رحل اقامت افکند و به ترویج دین مبین اسلام و تدریس فقه شیعه پرداخت و سالها در مازندران (بابل) زعم شیعه و مرجع خاص و عام بود.
شیخ کبیر عالمی کامل، فقیهی متحبر، مجتهدی اصولی و آیتی زاهد و متواضع بود و بنا به نوشته صاحب ریحانه الادب وی از اکابر علمای امامیه عصر ما میباشد که عالم عامل، فاضل کامل، متبحر محقق مدقق، جامع معقول و منقول و حاوی فروع و اصول بود.
این شهرت علمی توام با تواضع و فروتنی ایشان سبب شده بود که پیوسته شیفتگان علم و فضیلت مشتاقانه به جانب شهر بابل روانه شوند تا از محضر او کسب فیض نمایند.
شیخ کبیر با اقامت خود در مازندران همیشه ملجا و پناه محرومان و مستمندان بود و زندگی ساده و عاری از هر گونه وابستگی دنیوی او سرمشق دیگران به حساب میآمد و همین امر محبوبیت روز افزون او را نزد همگان فراهم ساخت به طوری که فرمان او را جان و دل خریدار بودند.
این عالم وارسته برای نماز و سایر عبادات اهمیت فوق العاده ای را قائل میشد بدین جهت دائم الذکر و دائم الوضو بود و همیشه به شاگردان، اطرافیان و کسانی که به وی مراجعه مینمودند توصیه میکرد که پیوسته به یاد خدا باشند و آنی خدا را فراموش نکنند و فقط او را پرستش نمایند و از صراط مستقیم خارج نشوند زیرا تنها ره رستگاری همین است و بس.
و انسان تنها از این طریق است که میتواند خود را بیابد زیرا خط سیر خود انسانی از خاک تا خدا که همان صراط مستقیم است کشیده شده و مابقی مسیرها ضلالت و گمراهی و طریق مسخ است.
اگر انسان در صراط مستقیم بیفتد یعنی الله «الله» را غایت خویش قرار دهد و به یاد او سعی و کوشش کندو آهنگ های بازدارنده، او را از مسیر منحرف و خود را از هر چه رنگ تعلق میپذیرد آزاد سازد خود را یافته است.
یعنی به خود واقعی میرسد، ولی اگر در مسیرهایی حرکت کرد که غایت آن خدا نیست یعنی غایت مسیر خود را چیزهایی قرار داد که در مسیر تکامل فطری انسان نباشد بلکه پائین تر از اصالت انسان نیز باشد، به حکم آن غایت همواره بالاتر از ذی الغایه باید باشد کرامت و بزرگواری و خود واقعی خویش از دست داده است. قرآن میفرماید:
آن که از یاد خداغافلند دارای حیاتی بسیار محدود و کوچکند. یعنی آن انسانی که به بالاترین عرصه ها امکان صعود داشت و میتوانست حیاتی بسیار وسیع و گسترده کسب کند با فراموشی الله دیگر برایش سعادت به مفهوم واقعی و الهی مسیر نخواهد بود.
لذا قرآن مجید از آنجا که کتاب هدایت است همچون مامور کاروانی که هوادار حرکت رهروان است علی الدوانگ میزند:
آی انسانها نقطه نهایی را فراموش نکنید در میان راه منزل نکنید وسایل گرم کننده را دور بریزید و حرکت به سوی بالاتر را ادامه دهید قرآن کریم در مورد دیگر میفرماید:
اموال و اولادتان شما را ازیاد خدا غافل نسازد. و آنان که اینگونه اعمالی انجام دهند زیانکارانند و در مقام تشویق و ترغیب به کسب کمالات همواره انسانهایی را میستاید که مظاهر جهان ماده آنان را اغفال ننموده است. آنان که کار و سرمایه و مال هدف برای آنان قرار نگرفته و زندگی بر اساس اصالات ثروت ترتیب نداده اند.
دانسته اند که اوال زرق و برق دنیا برای انسانها نه انسان برای آنها یعنی انسان هدف و غایت آفرینش آنها است و نباید آنها برای انسان هدف قرار گیرند قرآن دنیا پرستان را از افراد افت زده و خشک شده معرفی میکند که تنها به درد سوختن میخورند: همانا شما و آنچه میپرستید غیر خدا سوخت جهنمید که شما بر آن وارد میگردید و باز در قرآن آمده است: پس برای دوزخ هیزم میباشید. ناصر خسرو گوید:
بسوزید چوب درختان بی بر
سزا خود همیست مر بی برا
این عالم ربانی در دوران زندگانی پربار خویش توانست آثار ارزشمندی چون حدیقه الشیعه در اخلاق - حاشیه بر فراید الاصول- حدیقه العارقین در مناقب و مصایب اهل بیت - سراج الامه در شرح لمعه - صراط النجاه- نتیجه المقال در علم الرجال - حاشیه رسایل شیخ انصاری- تعلیقه بر شرح تصریف و غیره را تالیف نمود.
شیخ کبیر مازندرانی سرانجام در شوال 1344 یا 1345 هجری قمری در شهر بابل وفات نمود و در همانجا در اتاق جنب مقبره ملانصیر در محل طوقداربن به خاک سپرده شد.
وی در مقابل مقبره ای دارد که مزار خواص است و در جوار مقبره مسجدی است از بناهای آن مرحوم که آن را «مسجد الامحدثین» نام گذارد. معروف است که آن مسحد را با اشاره امام زماند (عج) ساخته است.
منبع: www.tebyan-babol.ir
سه شنبه 26/6/1392 - 12:36
شخصیت ها و بزرگان
شیخ محمد سعید متخلص به اشرف فرزند محمد صالح بن احمد ساروی مازندرانی یکی از دانشمندان و شعرای بزرگ قرن دوازه هجری قمری است. پدرش ملا محمد صالح از اهالی روستای تیلک از توابع شهرستان ساری که پس از فراگیری تحصیلات اولیه جهت تکمیل معلومات به سوی اصفهان عزیمت نمود و پس از سالها اقات و تحصیل به عنوان یکی از علمای بزرگ حوزه علمیه اصفهان مطرخ و به تدریس و تبلیغ و اشتغال ورزید و با ازداج با آمنه بیگم دختر فاضله علامه مجلسی بر موقعیت و اعتبار علمی او افزود.
متاسفانه از دوران اولیه زندگانی ملا سعید اشراف اطلاعات زیادی در دست نیست ولی با توجه به شواهد و قرائن میتوان گفت که او در اصفهان نشو و نما یافته و از محضر پدر خود و میرزا قاضی و آقا حسین خوانساری کسب فیض نمود و تا جایی که به درجه اجتهاد و استادی رسید.
این عالم جلیل القدر علاوه بر اینکه در زمینه های مختلف علوم اسلامی تحصیلات زیادی نمود به خطاطی و سرودن اشعار نیز علاقه ای خاصی داشته است و آن طوری که نوشته اند در شعر شاگرد صائب تبریزی و در خط شاگرد عبدالرشیصد دیلمی خواهرزاده میر عماد سیفی قزوینی بوده است.
شیخ محمد سعید اشرف در این دو رشته پیشرفت قابل توجهی داشته است در کتاب علامح مجلسی بزرگمرد علم و دین تالیف علی دوانی از قول آقا احمد نوشته است که:
عالم ادیب و فاضل لبیب مرحوم آقا سعید متخلص به اشرا، اشعار عربیه آن فصیح عهد و غایب نیکو و سنجیده و سواد مدار فارسیه اش نیل انفعال بر چجهره بلغای عجم کشیده، زیبایی خطش دست نویسان عالم را به تخته بسیته و رعنایی شکسته اش صفای بنفشه بناگوش دلبران را در هم شکسته علو فطرت و سخاوت را از اجداد کرام میراث داشت.
در کتاب ریحانه الادب جلد سوم آمده است که ملا محمد سعید مازندرانی پسر ملا محمد صالح مازندرانی که در شهر و شاعری و سخنوری شاگرد صائب و در خط نستعلیق هم شاگرد عبدالرشید دیلمی بوده قطعه مفصلی در وفات آن دو استاد خود گفته که از آن دو قطعه است:
کرده بود ایزد عناست خوشنویس و شاعری
از وجود هر دو کردی افتخار ایام ما
بود اسم و رسم آن عبدالرشید دیلمی
وین محمد با علی بود و تخلص صائبا
آن پسر همشیره سید عماد خوشنویس
وین برادر زاده شمس الحق شیرین ادا
شهر قزوین است از اقبال آن دارلکمال
کشور تبریز بود از نسبت این عرش سا
هر دو بودندی به هم چون صورت و معنی قرین
هر دو بودندی به هم چون لفظ و مضمون آشنا
اتفاقا هر دو در یک سال با هم متفق
رخت بر بستند اینجا جانب دارالبقا
روی با من کرد و گفت اشرف بگو تاریخ آن
چون ترا بودند ایشان اوستاد و راهنما
گفتم از ارشاد پسر عقل در تاریخ آن
بود با هم مردن آقا رشید و صائیا
که مصراع آخر سال 1081 میشود و سال وفات این دو استاد میباشد.
اشرف مازندرانی درباره خوشنویسی و نقاشی خویش اشعار فخرآمیزی دارد که بیانگر پیشرفت او در این رشته های هنری است چنانچه میگوید:
اشرف تو کمیت نکته رانی رانی
اسرار رموز جاودانی دانی
هر چند که مانند نداری در خط
در شیوه تصویر بمانی مانی
و نیز میگوید:
گاهی چون خط سخن زمعنی گویم
گه چو قلم موره صورت پویم
گر زانکه شبیه خلق تصویر کنم
زیت را تشبیهی به مبدا جویم
با این توصیف میتوان گفت که وی در فن شهر و معما استاد بوده است. دو رباعی از وی در اینجا آورده میشود:
در وادی شرع و راه نیکو سیری
از بعد نبی علی کند راهبری
رمز است که عقد سیزده نحس بود
یعنی مگذر زدین اثنی عشری
********
از اول کار آدم اندیشه کند
از آخر کار آدم اندیشه کند
باقچه دنیا مکنید آمیزش
از آتشک جهنم اندیشه کند
وی همچنین اشعار بسیار زیبای دیگری نیز سروده که به عنوان نمونه به یکی از آنها اشاره میشود.
قربان آن غارتگرم کودل نه تنها میبرد
تاراج جان هم میکنددین هم به یغما م برد
اری طبیب عشق او دارد دوای بوالعجب
آسوده را غم میدهد صبر از شکیبا میبرد
نبود به کیش عاشقان اخوان یوسف را گنه
آسایش یعقوب را شوق زلیخا میبرد
دین و دل وهر چیز را آن ترک غارتگر برد
مانده است مارانیم جان آن نیز گویا میبرد
صدق محبت میکندکه درچشم مجنون توتیا
هر خاک کان باد صبا از کوی لیلی میبرد
با آنکه تیغ جو آن در جسم من زد چاکها
آلوده گشته خنجرش ما را به دعوی میبرد
شوق جمال دلکشت حاجی ره گم کرده را
آلوده گشته خنجرش ما را به دعوی میبرد
شوق جمال دلکشت حاجی ره گم کرده را
گاهی به یثرب میکشد گاهی بطحا میبرد
ای شیخ این آلوده را در سلک پاکان جامده
کاین رندی من عاقبت ناموس تقوی میبرد
زحمت کشیدنخوش بود لیک ازبراییارخود
بی عاقبت باشد که رنج از بهره دنیا میبرد
فارغ دلان را آورد عشرت پرستی سوی شهر
دیوانه عشق تو را غم سوی صحرا میبرد
نپذیر عذرم چون کنم بی طاقتیها در غمت
گر کوه باشد جان من این حسنش از جا میبرد
ای هوشمندان بررخش آهسته میباید نظر
کاین عشوه های جانستان دل بی محابا میبرد
فرهاد بعد از بیستون زد تیشه بر سربین
اشرف هنوز از بهر آن شرمندگی ها میبرد
به هر حال شیخ محمد سعید اشرف پس از مدتها تحصیل در اصفهان به هندوستان رفت و با اورنگ زیب پادشاه مغول آنجا ملاقات کرد و از آنجایی که عالمی دانشمند رفت و پرهیزگار بود و در سفر اقامت در هند به علت پاکدامنی و اشتهار به نفس به تعلیم دختر اورنگ زیب اشتغال یافت. [1]
در کتاب در محافل روحانیون به نقل از کتاب تذکره پیمانه آمده است اشرف در سال 1070 هجری قمری بر اثر وقوع دو سانحه ترک یار و دیار کرده و از راه خراسان رهسپار هندوستان گشته است. نخست مرگ فرزند رضیعش محمد رفیع که به مرگ آبله درگذشت، دیگر درگذشت جد مادری اش مجلسی اول که از دغغ اول بر وی جانگذارتر و گرانتر آمد و ترکیب بند تاثر برانگیز در رثا وی سرود.
ملا محمد سعید اشرف پس از مدتی اقامت در هند به ایران مهاجرت کرد و در اصفهان اقامت گزد و در مسجد لبنان این شهر به موعظه وتذکر پرداخت. وی پس از چندی مجددا به سوی هندوستان عزیمت نموده و در عظیم اباد هند ساکن شد و بالاخره یک بار که عازم حج بود در سال 1126 هجری قمری دار فانی را وداع گفت[2]. ولی در کتاب شهیدان راه فضیلت تالیف علامه عبدالحسین امینی صاحب الغدیر آمده است که وی در سال 1126 هجری قمری در شهرک موانکیز از توابع عظیم آباد هندوستان درگذشت. [3]
ناگفته نماند که یکی از فرزندان ملا سعید اشرف که علامه محمد امین نام داشت نیز فقیهی محقق و از علمای معروف و از علمای معروف بود و شرخ مبسوطی بر قسم کلام تهذیب ملا سعد الدین تفتانی زاده نوشته است و پسر دیگرش ملا محمدعلی نام داشت که به دانا تخلص میکرد. [4]
وی فاضلی شاعر و ادیب بود و به راه و رسم پدر میزیست و در مرشد آباد از دنیا رفت. [5]
پی نوشت ها:
[1] . شعرای مازندران و گرگان . ص292
[2] . رجال و دانشمندان مازندران. ص25 به نقل از اعیان الشیعه جزوه 45 ص. 159.
[3] . شهیدان راه فضیلت. ص381
[4] . علامه مجلسی بزرگمرد علم و دین. ص 553.
[5] . همان ماخذ. ص381
منبع: www.tebyan-babol.ir
سه شنبه 26/6/1392 - 12:33
سخنان ماندگار
از امل چشم پوش ودر عمل کوش.مرد جستجوی باش نه گفتگوی. از دریا بخواه نه از جوی . از فضول کلام چون فضول طعام دست بدار . سبکبار باش نه سبکسر و سبکسار. علامه حسن زاده آملی
منبع: www.sahebzaman.ir
دوشنبه 25/6/1392 - 23:33
اهل بیت
نمیدانم چقدر از «مدینه» میدانی. اما امام رضا(ع) «مدینه» را خوب میشناسد. همان جا به دنیا آمده، تقویمها، روز، ماه و سال ولادتش را درست به یاد نمیآورند یا شاید خوب میدانند
و اذعان نمیكنند ـ تاریخ هیچ وقت امانتدار خوبی نبوده ـ ولادتش را در سالهای 148، 151 و 153 و در روزهای جمعه نوزدهم رمضان، نیمه ماه رمضان، جمعه دهم رجب و یازدهم ذی القعده عنوان كردهاند. اما قطعیت بیشتر در همان سال 148، یعنی سال وفات امام جعفر صادق(ع) است. همانطور كه اشخاصی همچون مفید، كلینی، كفعمی، شهید ثانی طبرسی، صدوق، ابن زهره، مسعودی، ابوالفداء، ابن اثیر، ابن حجر، ابن جوزی و كسانی دیگر، سال 148 را سال ولادت امام رضا(ع) دانستهاند. اما لقبها و كنیههایش، همچون واژگانی درخشان در هزارتوی ذهن تاریخ باقی ماندهاند. كنیههایش ابوالحسن (در بین خواص) است و لقبهایش، صابر، زكی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المومنین، كلیدة الملحدین، كفو الملك، كافی الخلق، رب السریر و رئاب التدبیر.
و رضا(ع)...
مشهورترین لقبی است كه از گذر این همه سال، ما هنوز امام را با آن نام میشناسیم. شاید خواسته باشی دلیل این لقب را بدانی:
«او از آن روی رضا خوانده شد كه در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران و خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده: از آن روی كه همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند و بالاخره چنین آمده است: از آن روی او را رضا خواندهاند كه مأمون به او خشنود شد.»
وقتی القاب، نامها و كنیههای مادرش را میخوانی، حس میكنی چیزی در آنهاست، شبیه آنچه در القاب خود امام است: ام البنین، نجمه، سكن، تكتم، خیزران، طاهره، و شقراء
اگرچه به روایتی نام پنج پسر و یك دختر را برای امام رضا(ع) ذكر كردهاند، اما همانطور كه علامه مجلسی گفته است: «از جواد به عنوان تنها فرزند او یاد كردهاند.» ـ نامی آشنا برای ما ـ دیگر... میماند سال وفات امام كه باز هم ذهن تاریخ ما را بخوبی یاری نمیدهد و احتمال سالهای 202، 203 و 206 ق، در این میان است. اما اكثر علماء همان سال 203 را سال وفات دانستهاند. با این حساب عمر حضرت رضا(ع) 55 سال میشود. 35 سالش را در كنار پدرش گذرانده و بیست سال دیگر امامت شیعیان را به عهده داشته است.
آغاز امامت آن حضرت، مصادف میشود با دوره پایانی خلافت هارون عباسی به مدت ده سال.
پنج سال بعد از آن با خلافت امین همزمان است و سرانجام هم دورهای از خلافت مأمون در مدت پنج سال و تسلط یافتن او بر قلمرو اسلامی آن روزگاران.
مأمون...همان كسی كه با دسیسه و به وسیله زهر امام را شهید كرده دوستداران امام، پیكر پاكش را درطوس در قبله قبه هارونی سرای حمیدبن قحطبه طایی به خاك سپردند و امروزه غبار مرقد او توتیای چشمهای شیفتگان است
در مدینه
دوران امامت امام رضا(ع) در مدینه از سال 183 هجری قمری آغاز شده بود. حكومت سیاسی در آن زمان به دست هارون الرشید بود كه در بغداد اداره میشده است. تز هارون هم مثل همه زورگویان تاریخ، شكنجه و زندان و كشتار بوده است. مردم را برای گرفتن مالیات شكنجه دادن و فرزندان و شیعیان فاطمی را آزار رساندن...
همانطور كه حضرت موسی بن جعفر(ع)، پدر امام رضا(ع) را در زندانهای بصره و بغداد حبس میكند و آخرش هم با زهر، ایشان را به شهادت میرساند. یعنی دورانی كه مصیبت شهادت پدر، برای امام رضا(ع) اتفاق میافتد و مصیبتهای اسف بار دیگر برای علویان.
در زمان امام رضا(ع)، هارون الرشید آنقدر از تأثیر اهل بیت(ع) بر مردم نگران بوده كه علاوه بر همه اینها، اندیشهها و افكار بیگانگان را هم وارد علوم مسلمانان میكرده است. به این منظور كه توجه مردم را به علوم بیگانه جلب كند.
ابوبكر خوارزمی (383 ه) در نامهای به اهل نیشابور درباره نحوه رفتار حكومت عباسیان به خصوص «هارون» مینویسد: هارون در حالی مرد كه درخت نبوت را درو كرده و نهال امامت را از ریشه برافكنده بود... چون یكی از پیشوایان هدایت و سروری از سروران خاندان مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در میگذشت، كسی جنازهاش را تشییع نمیكرد و مرقدش را با گچ نمیآراست، اما وقتی دلقك یا بازیگر یا مطرب و یا قاتلی از خودشان میمرد، دادگران و قاضیان بر جنازهاش حاضر میشدند و رهبران و حكمرانان در مجالس سوگواریش مینشستند. مادی و سوفسطایی در كشورشان امنیت داشت و متعرض كسانی كه كتابهای فلسفی را تدریس میكردند، نمیشدند، ولی هر شیعهای سرانجام به قتل میرسید و هركس كه نام فرزندش را «علی» مینهاد، خونش را به زمین میریختند.
با توجه به این موارد و جوی كه حاكم شده بود، امام رضا(ع) ترجیح میداد امامت خودش را علنی نكند و فقط با عده معدودی از یارانش ارتباط داشته باشد. ولی وقتی بعد از چند سال، حكومت هارون الرشید به خاطر شورشهای مختلف ضعیف میشود، امام رضا(ع) امامت خودش را آشكار میكند و به رفع مشكلات مردم در زمینههای اعتقادی و اجتماعی میپردازد.
خود امام فرموده است: «در روضه جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله مینشستم، در حالی كه دانشمندان مدینه بسیار بودند. هرگاه یكی از آنان در مسألهای در میماند، همگی متوجه من میشدند و سؤالات را نزد من میفرستادند و من پاسخ آنها را میدادم». بالاخره عمر هارون هم یك جایی به سر میرسد. وقتی كه در سال 193 برای آرام كردن اوضاع شورش به منطقه خراسان میرود، در همان جا دار فانی را وداع گفته و در سناباد طوس، در یكی از اطاقهای تحتانی كاخ فرماندار طوس، «حمیدبن قحطبه طائی» دفن میشود.
پسران هارون ـ امین و مأمون ـ بر سر حكومت، به دعوا و كشمكش با یكدیگر میپردازند. امین در بغداد قدرت را در دست میگیرد و مأمون در مرو بر تخت پادشاهی مینشیند. اختلاف بین این دو، پنج سال طول میكشد تا سرانجام سپاه مأمون به بغداد حمله میكند؛ امین را در سال 198 ه كشته و مأمون سرتاسر حكومت را به دست میگیرد.
ولی علویان و سادات مأمون را آرام نمیگذارند. آنها دیگر به تنگ آمده بودند. اولش ظلم و ستمهای هارون، بعد نارضایتی از پسرانش و حالا هم مأمون...
این گونه میشود كه در نواحی عراق، حجاز و یمن شورش میكنند. آنان فقط یك چیز را میخواستند. حكومت به دست خاندان آل محمد(ص) اداره شود. مأمون با زرنگی تمام، امام رضا(ع) را به خراسان دعوت میكند. همیشه اولین سؤال موقع مرور این حادثه تاریخی این است: چرا؟ هدف مأمون چه بود؟
به خاطر اینكه با قرار دادن امام در كنار خود، یك جور مهر تأیید به اعمال و سیاستهای خودش بزند. امام رضا(ع) به دعوتنامههای مأمون پاسخ منفی میدهد تا اینكه او دست به تهدیدی جدی میزند.
اسناد تاریخی، گویای اولین زمینههای سفر امام نیست و جزئیات بسیاری از مقدمات هجرت رضوی، ناگفته مانده و در پرده ابهام قرار دارد. ولی با مطالعه اسناد موجود، این حقیقت مسلم است كه از پیش مكاتباتی میان مرو و مدینه، صورت میگرفته و بر سفر امام به سوی مرو، اصرار بوده است.
مأمون علاوه بر دعوتنامهها، دو نفر از مأموران خود به نامهای رجاء بن ابی ضحاك و یاسر خادم را به مدینه میفرستد. آنها بعد از ورود به مدینه، مأموریت خودشان را برای امام(ع) اینطور عنوان میكنند:
«ان المأمون امرنا باشخاصك الی خراسان»
مأمون، ما را فرمان داده و مأمور ساخته است تا تو را به خراسان ببریم.
امام رضا(ع) شخصی بود كه نیرنگهای مأمون را میفهمید و شیوهها و دسیسههای او را میشناخت. زندانهای طولانی پدر را با همه تلخیها و رنجهایش بخاطر داشت و میدانست كه مأمون كسی است كه برادر خودش را میكشد و حالا هم از نگرانی حضور امام در بین مردم، نمیتواند آرام بگیرد.
بدین ترتیب امام رضا(ع) سفر آغاز كرد. سفری بدون رضایت خاطر، بدون دل خوش، باید با مدینه وداع میكرد، با مدفن پاك رسول خدا، با مردمی كه او را بسیار دوست داشتند. برای اهل مدینه پدری مهربان بود. او نیازی به سفر جغرافیایی نداشت. او در جغرافیای دلها سفر كرده بود.
امام سفر را آغاز كرد. در حالیكه از آن اكراه داشت و وقتی میرفت خوب میدانست كه مأمون با او چه خواهد كرد و خوب میدانست كه در دلها جاودانه خواهد شد.
از مدینه تا مرو
دل كندن امام(ع) از مدینه خیلی سخت بود. حتی اگر یك بار در طول زندگیت مسافر سرزمین غریب شده باشی، باید این حس را بفهمی؛ مثل یوسف كه از مدینه تا مرو مصر غریبه بود و با آن همه ثروت و جلال و شوكت، دلش میخواست به كنعان برگردد.
امام رضا(ع) در حالی با مسجد پیامبر خداحافظی میكرد كه میدانست بازگشتی ندارد. شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا(ع) به سند خود از محول بجستانی نقل كرده است كه امام رضا(ع) با پیامبر(ص) خداحافظی كرد، اما هر بار به سمت قبر بر میگشت و صدایش با گریه بلند میشد. به امام نزدیك شدم و به او تبریك گفتم. امام فرمود: من را رها كن! من از جوار جدم محمد صلی الله علیه و آله و سلم بیرون میشوم و در «غربت» میمیرم.
آنچه امروز برای همه ما روشن است. ابتدا و انتهای سفر امام رضا(ع) است، اما اینكه امام در حد فاصل این دو نقطه، دقیقاً از چه مسیرهایی عبور كرده، كاملاً مشخص نیست و در آن اختلاف وجود دارد. تعیین خط سیر دقیق امام رضا(ع) به واسطه گزارشهای متعدد و گاه متناقض منابع، دشوار است.
منبع: www.aqr.ir
دوشنبه 25/6/1392 - 23:24
اهل بیت
امام آیینه تمام زیباییهاست جلوههای جمال و جلال ربوبی در سیمای امام درخششی تام و تمام یافته است. امام نمونه انسان كامل در مسیر صعودی و پرواز شكوهمند به سوی نیكیها و خوبیهاست.
امام آیینه تمام زیباییهاست جلوههای جمال و جلال ربوبی در سیمای امام درخششی تام و تمام یافته است. امام نمونه انسان كامل در مسیر صعودی و پرواز شكوهمند به سوی نیكیها و خوبیهاست. آنچه در روایات از صفات و القاب گوناگون برای امام بیان شده، هر یك ظهوری از جلوههای نورانی امامت است كه ابعادی از سیمای معنوی و ملكوتیاش را فرا راه حق جویان و عارفان قرار میدهد. بر این اساس به بخشی از صفات هشتمین امام معصوم(ع) میپردازیم و پرتوی از انوار رضویه را كه در نامهای آن بزرگوار تجلی یافته استبه نظاره مینشینیم.
شیخ صدوق در كتاب عیون اخبارالرضا مینویسد: امام هشتم(ع) را با القاب زیر یاد میكردند: 1. رضا 2. صادق3. صابر 4. فاضل 5. قرةاعین المؤمنین «نور چشم مؤمنان»6. غیظ الملحدین «مایه خشم منكران خدا». (1) و در بعضی از روایات به آن حضرت «عالم آل محمد(ص)» لقب داده شده است.
چنانكه از حضرت موسی ابنجعفر(ع) روایتشده كه پدرم جعفر ابنمحمد(ص) مكرر به من میفرمود عالم آل محمد(ص) در نسل توست و كاش من او را میدیدم و او همنام امیرالمؤمنین(ع) است. (2)
از آنجا كه لقبهای «عالم آل محمد(ص)» و «الرضا» ظهور و شهرتی كاملتر داشته و در روایات معصومین نیز ذكر شده است، بیشتر به توضیح دو صفت مذكور میپردازیم.
الف) عالم آل محمد(ص):
در كتابهای روایی بر ویژگی علم و دانش آن حضرت تاكید شده است كه علاوه بر گفتار پیشین امام صادق(ع) روایات دیگری نیز آن را بیان میكند. چنانكه در روایات دیگری از امام صادق(ع) پس از اینكه امتیازات امام موسیبنجعفر(ع) را بیان مینماید میخوانیم: یخرج الله تعالی منه غوث هذه الامة، و غیاثها، و علمها، و نورها و فهمها و حكمها... قوله حكم و صمته علم، یبین للناس ما یختلفون فیه: خداوند از نسل فرزندم موسی دادرس و فریادرس این امت و روشنی بخش است و فهم و حكمت امت را متجلی میسازد... سخنش حكم و سكوتش دانش - و روشنگر مسائل مورد اختلاف مردم است. (3)
و در روایت دیگری امام موسیابنجفعر میفرماید: رسول گرامی اسلام را خواب دیدم و فرزندم علی را اینگونه برایم وصف نمود «علی ابنك ینظر بنورالله ... قد ملئ حكما و علما: پسرت علی با نور الهی میبیند و از دانش و احكام الهی لبریز شده است. (4)
اكنون سؤال این است كه تمام امامان از این صفتبه نحو كامل برخوردار بودهاند چرا تنها امام رضا(ع) بدان صفت نامگذاری شده است؟
در جواب میتوان گفت انتخاب این صفتبر اساس ویژگی و شرایط اجتماعی فرهنگی بوده است كه امام هشتم با آن روبرو بودهاند كه ائمه پیشین با دید غیبی و اطلاع از آینده آن را برای آن حضرت انتخاب نمودهاند. زمان امام رضا(ع) زمان اوج روآوری جامعه اسلامی به فلسفه و كلام و متون ترجمه شده فلاسفه یونان بود كه عقیدهشناسان و دانشمندان زیادی در این زمینهها وجود داشتند، دكتر ابراهیم حسن مینویسد: «زمانی كه دولت عباسی روی كار آمد از آنجا كه این دولت رو به پارسیان داشت عربان و پارسیان در پایتخت ایشان با هم اختلاط و آمیزش یافتند و خلفا به دانستن علوم یونان و ایران رغبت نشان دادند «منصور» فرمان داده بود تا چیزی از كتابهای بیگانه را ترجمه كنند «حنین بناسحاق» بعضی از كتابهای «سقراط» و «جالینوس» را برای وی به عربی برگرداند «ابن مقفع» «كلیله» را به عربی درآورد و نیز كتاب «اقلیدس» را ترجمه كرد و جز ابنمقفع بسیاری دیگر از دانشمندان نیز در كار ترجمه متون به زبان فارسی شهرتی یافتند مانند خاندان نوبختیان و حسن ابنسهل «وزیر مامون» و احمد ابنیحیی بلاذری «مؤلف فتوح البلدان» و عمرو ابنفرخان در دوران هارون ترجمه رواجی دیگر یافت: از بعضی از شهرهای بزرگ روم كتابهایی به تصرف وی افتاد و او گفت از كتابهای یونان هر چه بیشتر به دست آمد ترجمه كنند تشویقی نیز كه بر مكیان از مترجمان میكردند و ایشان را عطاهای خوب میدادند در رواج ترجمه مؤثر بود خود مامون هم ترجمه میكرد او مخصوصا به ترجمه كتابهای یونانی و ایرانی علاقه داشت و كسانی را به «قسطنطنیه» فرستاد تا كتابهای كمیاب فلسفه و هندسه و موسیقی و طب را بیاورند «ابن ندیم» میگوید: میان مامون و پادشاه روم نامههایی رد و بدل شد و از او خواست تا از علوم قدیم كه در خزانه روم بود كتابهایی بفرستد و او پس از امتناع پذیرفت و مامون گروهی را كه «حجاج ابنمطر» و «ابنطریق» و «سلما» سرپرست «دارالحكمة» از آن جمله بودند فرستاد تا از آن كتابها هر چه خواستند برگرفتند و چون نزد مامون بردند دستور داد تا آنها را به عربی برگردانند و آنان نیز این كار را كردند.» (5)
از طرف دیگر قبول ولایتعهدی از جانب امام رضا(ع) به دلائلی كه در محل خویش بیان شد موجب شهرت و رویارویی حضرت با مكاتب و ادیان مختلف در سطحی گسترده گشت. البته آنچه از روایات استفاده میشود این است كه مامون این مناظرات را جهت درهم شكستن شخصیت علمی امام و در نتیجه بیاعتمادی شیعیان به امام خودشان تربیت میداد. چنانكه مامون به «سلمان مروزی» متكلم معروف خراسان گفت: «انما وجهت الیك لمعرفتی بقوتك و لیس مرادی الا ان تقطعه عن حجة واحدة فقط» بدین جهتبه تو پیشنهاد مناظره دادم كه قوت علمی ترا میشناسم و قصد من جز این نیست كه در یكی از استدلالها راه را بر او ببندی (6) اما برخلاف نظر مامون جلوههای علمی امام(ع) بیشتر میگشت و شایستگی اهل بیت پیامبر(ص) بر مردم و دانشمندان آشكارتر میشد. چنان كه خود امام(ع) به «نوفلی» فرمود: «فاذا قطعت كل صنف و دحضتحجته و ترك مقالته و رجع الی قولی علم المامون ان الموضع الذی هو بسبیله لیس بمستحق له»
هنگامی كه بر هر گروهی راه استدلال را بربندم و استدلالشان را باطل كنم، مامون خواهد فهمید كه شایستگی آن جایگاه كه انتخاب كرده است ندارد. (7)
جهت روشنتر شدن موضوع به نمونهای از مناظرات امام در زمینه یكتایی خداوند میپردازیم:
مناظره امام و جاثلیق مسیحی
در این مناظره حضرت رضا(ع) به روشی شگفت و زیبا دانشمند مسیحی را وادار به پذیرش یكتایی خدا میكند و توحید را از طریق آنچه مورد قبول آنان است، اثبات میفرماید. بدین گونه كه حضرت در اثناء مناظره فرمود: من هیچ گونه ناپسندی از عیسی(ع) سراغ ندارم مگر آنگه نماز و روزه حضرتش اندك بود. دانشمند مسیحی برآشفت و گفت دانش خویش را ضایع كردی زیرا عیسی همیشه روزها را روزه و شبها به عبادت میگذراند. حضرت فرمود برای كسی نماز و روزه انجام میداد در اینجا كلام دانشمند مسیحی قطع گشت و از سخن باز ایستاد زیرا متوجه شد كه قبول نماز و روزه از حضرت عیسی كه در كتابهایشان نیز آمده استبیانگر این است كه آن حضرت خود را بنده خداوند میدانسته استسپس حضرت فرمود چرا نمیپذیری كه حضرت عیسی با اذن خدا مرده را زنده میكرد دانشمند مسیحی در پاسخ گفت از این جهت كه كسی كه مرده را زنده میكند و كور مادرزاد و پیس را خوب میكند او خدا است و شایسته پرستش استحضرت فرمود: الیسع پیامبر همین كار عیسی را انجام داده است روی آب راه رفت و مرده زنده كرد و كور مادرزاد و پیس را خوب كرد مردم او را خدا نگرفتند و حزقیل پیامبر نیز آنچه را از عیسی صادر شده است انجام داد و سی و پنج هزار نفر را زنده كرد. و ابراهیم خلیل الرحمن چهار مرغ را ریزه ریزه كرد و هر قمستی را بر سر كوهی نهاد و مرغان را صدا كرد و همه به سوی او آمدند و موسی بنعمران كه با هفتاد نفر از اصحاب خود به سوی كوه «طور» رفته بودند پس از اینكه گفتند كه ما هرگز به تو ایمان نیاوریم مگر اینكه خدا را آشكارا به ما بنمایی. صاعقه آنها را فرو گرفت و همگی سوختند. موسی عرضه داشت; پروردگارا من هفتاد نفر از بنیاسرائیل را برگزیدم اگر تنها مراجعه كنم و این خبر را به آنان بدهم مرا تصدیق نخواهند كرد پس خداوند همه آنان را زنده ساخت.
ای جاثلیق هیچ یك از آنچه را كه بیان شد، نمیتوانی منكر شوی زیرا كه اینها در تورات و انجیل و زبور و قرآن ذكر شده است اگر هر كس مردهای زنده كرد و خوب نماید كورمادرزاد و پیس و دیوانگان را شایسته پرستش باشد پس تمامی اینها را خدایان خود بگیر، چه میگویی؟
جاثلیق گفت: حق با شماست و جز خدای یكتا خدایی نیست. (8)
بر همین اساس حضرت رضا(ع) به «غیظ الملحدین» - مایه خشم كافران - نیز یاد میشد زیرا بحثهای علمی و كلامی حضرت موجبات اضطراب و فرو ریختن پایههای استدلالی كافران و منكران خدا را فراهم میساخت و همین نهضت علمی و گستره وسیع آن بود كه سبب شد شیعه برای همیشه راه خویش را بشناسد و چنان شد كه اگر فردی تا امام رضا(ع) امامت را پذیرفته باشد به بقیه امامان نیز اعتقاد دارد و مسلكهای واقفیه و فطحیه كه معتقد به شش امام و یا امامت عبدالله افطح میشد مربوط به وضعیت و شرایط اجتماعی امامان پیشین میگردد كه ستمگران خفقان شدیدی را برای رسیدن پیام اهل بیت علیهم السلام ایجاد نموده بودند.
ب - رضا(ع)
شیعیان و مسلمانان آزاده پس از دوران حكومت امام علی و فرزند بزرگوارش امام مجتبی علیهما السلام همواره آرزوی حاكمیت اهل بیت را در دل زنده نگه میداشتند و به آرزوی دستیابی به آن مبارزات خویش را سامان میدادند و گاه در شكل قیامهای خونین همچون قیام زید بنعلی و شهید فخ، آرمان خویش را تجسم میبخشیدند و بر اساس همین آرمان ابومسلم خراسانی مردم را با شعار «الرضا من آل محمد(ص)» به مبارزه علیه امویان فرا میخواند و مخالفین خویش را به تسلیم در برابر حاكمیت رضای آل محمد(ص) فرا میخواند چنانكه طبری مینویسد ابومسلم به ابیمنصور طلحة ابنرزیق دستور داد مردم را به رضای از آل محمد(ص) فرا خواند بدون اینكه از فردی خاص نام ببرد. (9) و به فرستادگان خویش به سوی یكی از مخالفین خویش به نام نصر ابنسیار توصیه كرد «یدعوه الی كتاب الله و الطاعة للرضا من آل محمد(ص)» او را به كتاب خدا و اطاعت رضای آل محمد فرا خوانند. (10) حتی پرچمی كه برافراشتند همین نقش را داشت تا مردم جهتگیری مبارزات آنها را انتخاب برگزیده آل محمد(ص) دانسته و با آنان همكاری كنند مردم نیز همكاری زیادی با آنان نمودند اما برعكس مشاهده كردند كه افرادی رهبری را به عهده گرفتهاند كه مرام و هدفشان بیگانه با اهداف رسول گرامی و اهل بیت پیامبر(ص) میباشد تا زمانی كه ولایتعهدی امام رضا(ع) مطرح شد و سكه بنام آن بزرگوار زده شد در این هنگام شیعه و دوستداران اهل بیت گمشده خویش را بازیافتند و او را مورد پسند یافتند و با دل و جان احساس نمودند كه این همان رضای آل محمد(ص) میباشد. جهت دیگر این نامگذاری اینكه موافق و مخالف و دوست و دشمن در مقابل عظمت و خلافت رضوی گردن نهادند و حضرتش مورد پذیرش همگی قرار گرفتبدین جهت او را رضا نامیدند زیرا كه همگی با بیعتخویش خوشنودی خویش را از ولایتعهدی حضرتش اعلام داشتند. البته آنچه از برخی روایات استفاده میشود كه خداوند متعال او را رضا نام نهاده است، منافاتی با این تحلیل ندارد زیرا كه میتوان نامگذاری خداوند را بر اساس همین موقعیت و شرایط اجتماعی دانست كه برای حضرت رضا(ع) پیش آمد و از طرفی اعلام و اشاره به این جهت دانست كه خداوند نیز از این ولایتعهدی حضرت خوشنود میباشد چنانكه متن روایتبه روشنی بر آنچه گفته شد دلالت دارد. بزنطی میگوید: از امام جواد(ع) سؤال كردم كه عدهای از مخالفین شما چنین میپندارند كه مامون پدر بزرگوارتان را رضا نامید زیرا به ولایتعهدیاش راضی گشتحضرت در پاسخ اظهار داشتند بخدا قسم كه دروغ گفتهاند بلكه خداوند او را «رضا» نامیده است زیرا مورد خشنودی او در آسمان و مورد خوشنودی رسول گرامی و ائمه معصومین(ع) در زمین قرار گرفته استسپس بزنطی میگوید از آن حضرت سؤال كردم مگر نه این است كه هر یك از پدران بزرگوار شما مورد خوشنودی خدا و رسول و ائمه بعد از آن بزرگوار بودهاند پس چرا پدر بزرگوارتان به این نام اختصاص یافته است. حضرت فرمود: زیرا كه مخالفین از دشمنان به او رضایت دادند چنان كه موافقین از دوستانش به او راضی گشتند و این جهتبرای پدران بزرگوارش تحقق نیافتبدین جهت آن حضرت «رضا»(ع) نام گرفت. (11)
ج) صابر:
قرآن كریم صبر را به عنوان عامل و زیربنای راستین امامت و شایستگی آن قلمداد میكند و میفرماید: و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا; ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم كه به دستور ما هدایت میكنند بخاطر اینكه صبر را پیشه خود ساختند.
در زندگی امام رضا(ع) نیز تجلی این صفت را به روشنی درمییابیم كه در اینجا به دو نمونه از آن اشاره میكنیم:
الف - تدبیر و اندیشه الهی امام رضا(ع) مامون را در رسیدن به اهدافش ناكام گذاشت و شخصیت آن حضرت را در دیدگان عظمتبیشتری بخشید بدین جهت مامون در صدد آزار حضرت برآمد و حركات حضرت را زیر نظر گرفت تا بموقع علیه آن بزرگوار توطئه خویش را عملی سازد. مرحوم صدوق مینویسد: مامون، هشام ابنابراهیم راشدی را به عنوان جاسوس و دربان حضرت گماشت و دسترسی به آن حضرت پیدا نمیكرد مگر كسانی كه آنها دوست میداشتند «و ضیق علی الرضا (علیهالسلام) فكان من یقصده من موالیه لا یصل الیه;» آنقدر بر حضرت سخت گرفتند كه دوستداران آن بزرگوار نمیتوانستند به خدمتحضرتش برسند و هیچ سخنی در خانه حضرت بیان نمیشد مگر اینكه هشام آن را به مامون و «ذوالریاستین» منتقل میكرد. (12)
ب - اباصلت هروی میگوید كه من در سرخس به هنگامی كه حضرت در زندان بودند به حضورش رسیدم از زندانبان اجازه خواستم گفت: بخاطر اشتغال فراوان حضرت به عبادت ملاقات میسر نمیشود. از او خواستم پیام مرا برساند و وقتی را برای من مقرر كند حضرت اجازه فرمود وارد شدم در حالی كه در محل نماز خویش در حال تفكر نشسته بودند به حضرتش گفتم از شما اینگونه شایع شده است كه مردم بندگان شما هستند حضرت فرمود خدایا ای خالق آسمانها و زمین و دانای پنهان و آشكار تو شاهدی كه هیچ وقت این را نگفتهام و از پدران خویش نیز این را شنیدهام: «و انت العالم بما لنا من المظالم عند هذه الامة» تو خود دانایی به ستمهایی كه از این امتبر ما میرسد. (13)
و اینها بخشی از سختیها و مشكلاتی بود كه فراء;ء راه قرار میگرفت و آن حضرت با صبر و حوصله مخصوص به خویش آن را تحمل میكرد - درود و صلوات خدا بر آن بزرگوار زمانی كه در یازدهم ذی قعده سال 148 تولد یافت و زمانی كه خورشید وجودش در قریه سناباد به خاك آرمید و هنگامی كه در قیامت مبعوث شود و به دیدار زائران كویش بشتابد و آنان را شفاعت كند. به امید آن روز
والسلام
پینوشتها:
1- عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 250. نقل از بحارالانوار، ج49، ص9.
2- منتهی الآمال، ج 2، ص256. فصل اول در ولادت امام رضا(ع).
3- بحارالانوار، ج 48، ص 12.
4- بحارالانوار، ج 48، ص13.
5- تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص296.
6- بحارالانوار، ج49، ص 178.
7- بحارالانوار، ج49، 175.
8- بحارالانوار، ج 10، ص303.
9- تاریخ طبری، ج6، ص49.
10- تاریخ طبری، ج6، ص 45.
11- بحارالانوار، ج49، ص 4.
12- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 154. نقل از بحارالانوار، ج49، ص139.
13- بحارالانوار، ج49، ص 170
منبع: www.aqr.ir
دوشنبه 25/6/1392 - 23:14
شهدا و دفاع مقدس
« بسم الله الرحمن الرحیم »
ای ملت بدانید که امروز مسئولیت شما بزرگ و بارتان سنگین است و باید رسالتتان را که پاسداری از خون شهیدان است را انجام دهید.
در راه خدا حرکت کردن سختی و رنج دارد. مانع زیاد است . با صبر و استقامت راه انبیاء را ادامه دهید که امروز جوانان ما با ریختن خونشان موانع راه را برداشته و برمیدارند و ما فردای قیامت در پیشگاه خدای تبارک و تعالی عذری نداریم.
دوستان عزیز!
تنها راه رسیدن به سعادت ترک محرمات و انجام واجبات است ، راه قرب به خدا همین است و بس...
منبع: کتاب پنجاه سال عبادت
منبع: www.sahebzaman.org
دوشنبه 25/6/1392 - 19:54