• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 22
زمان آخرین مطلب : 4547روز قبل
شهدا و دفاع مقدس

پدر فراموش‌شده که فقر در برابر ایثار او زانو زد

قهرمان می گوید: پدرم بیشتر از پنج سال است که در اثر سکته مغزی قدرت تکلم و شنوایی خود را از دست داده حتی قدرت کوچکترین حرکتی ندارد، هر روز باید چند بار جابجایش کنم تا زخم بستر نگیرد، به خاطر اینکه در تمام ساعات شبانه روز باید مراقبش باشم، از کار بیکار شده ام و مشکل مالی ما دو چندان شده است.
بابا مهربان؛ نگاههای پرمهر اما رنجورت از چه سخن می گفت، حتی دیوارهای خانه محقرت با آن سقف ترک خورده راز نگاههایت را می دانست اما کسی نخواست در این دیاری که به فراموش کردن مهربانان عادت دارد متن نگاههای تو را بخواند. شاید انتظار روزی را می کشیدی که فرزند شهیدت دست تو را بگیرد و از این دیار فراموش شده رهایت کند!

به گزارش خبرنگار مهر، بابا مهربان شیرمردی بود که تنها نامش در لیست پرونده فرزند شهیدش قید شده و به غیر از پنج نفر از اعضای خانواده اش که در کنارش بودند، بی نام و نشان در این شهر زندگی کرد، قرار بود قصه پر رنج بابا مهربان را بازگو کنیم که خبر آمد به دیار باقی پیش فرزند شهیدش پر کشیده پس به یاد او این گزارش را می خوانیم.

برای دیدنش بعد از کلی گشتن در کوچه پس کوچه های باریک و درهم ریخته محله وحدت در منطقه سلمان آباد از مناطق حاشیه ای و فقیر به خانه ای رسیدم که در دل دیگر خانه های قد کشیده گم شده بود، «بختیار مهربان» تنها کسی بود که باید ملاقات می کردم تا کمی از فرزند شهیدش برای ما بگوید. اما او نه قدرت حرکت داشت و نه توانایی شنیدن و حرف زدن. نگاههای پر مهر ولی رنج کشیده اش وادارمان کرد که به جای فرزندش شهیدش «قوتاز مهربان» از خود او و نامهربانیهایی که در حقش روا شد، بنویسم.

از مردی که با جسمی نحیف اندام و رنجور روی تخت آهنی زنگ خورده و کهنه در گوشه ای از اتاق کوچک با دیوارهایی که رنگ زغال به خود گرفته، افتاده بود. دانه های تسبیح روی دستان لاغر و استخوانی اش به سختی جابجا می شد، از عمق نگاهایش می شد فهمید تا کنون کمتر کسی پیدا شده که بگوید پدر حالت چطور است؟ کم و کسری نداری؟ تو که تنها پدر شهید و بقیه اعضای خانواده ات نیستی تو پدر یک ملتی چرا که شهید از آن این ملت است.
تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir
پسر دیگرش «قهرمان مهربان» به همراه زن و پنج فرزندش تنها کسانی هستند که مانند شمع به دورش می چرخند و فقر و نداری چیزی از گذشت و ایثار آنها در تیماری از پدر کم نمی کند.

قهرمان می گوید: پدرم بیشتر از پنج سال است که در اثر سکته مغزی قدرت تکلم و شنوایی خود را از دست داده حتی قدرت کوچکترین حرکتی ندارد، هر روز باید چند بار جابجایش کنم تا زخم بستر نگیرد، به خاطر اینکه در تمام ساعات شبانه روز باید مراقبش باشم، از کار بیکار شده ام و مشکل مالی ما دو چندان شده است.

تنها درآمد این خانه محقر از حقوقی ناچیزی که اداره بنیاد شهید به پدر شهید می دهد، تامین می شود. قهرمان می گوید: حقوق دریافتی نزدیک پنج میلیون ریال است که به پدر و همسر شهید به طور مشترک می رسد، بخشی از این مبلغ برای وامی که جهت معالجه پدرم گرفتم هر ماه کسر و مابقی نیز خرج دارو و وسایل مورد نیازش می شود.

خیلی از ما امروز مفهوم دیگری از خانواده شهید داریم خیلی راحت بعد از سالها پشت سرشان می گوییم «هر چه خواستند به آنها داده شده حتی بیشتر از حقشان» به خیال اینکه دیگر دینی بر گردن کسی ندارند به غیر از زخم زبان زدن کاری از دستمان بر نمی آید، اما نه اینکه اگر همین پدر شهید و پدرانی چون او نبودند و از فرزندشان نمی گذشتند، معلوم نبود چه سرنوشتی داشتیم؟
 
حمام؛ بزرگترین آرزوی خانواده شهید
عروس این خانواده و همسر قهرمان که بیشترین دغدغه زندگی اش تمیز بودن ملافه های پدر شوهر است با تمام وجود به شوهرش کمک می کند تا مبادا بابای خانه احساس تنهایی کند، تربیت فرزندان از یک طرف و رسیدگی و پرستاری از پدر شهید از طرف دیگر وظیفه او را دو چندان کرده است، اما تاکید می کند که «بیشتر از پدرم دوستش دارم و نگاه پر مهر او برای ما برکت بزرگی است».

او تنها آرزویی که دارد این است که ای کاش خانه محقرشان یک حمام داشت تا مجبور نشود به خاطر سرمای هوا و نبود جای مناسب برای شستشو به همسایگان رو بیندازد تا ملافه های پدر شوهرش را در حمام آنها تمیز کند، هر چند دیگر سرمای هوا برایش معنا ندارد و با آموزشی که در مکتب ایثار شهدا آموخته ساعتها کنار حوض حیاط زیر آب سرد رختهای چرک شده را می سابد.
 
او می گوید: تا چند ماه پیش که تخت پیدا نکرده بودیم تمام ملافه و فرش زیر پدر شوهرم کثیف می شد و مجبور بودم ساعتها برای تمیز کردنشان وقت بگذارم برای من کار کردن هیچ مشکلی ندارد ولی از اینکه  گاهی پدر شوهرم زیر دین همسایگان قرار می گیرد، ناراحت می شوم.

تخت کهنه ای که وجود آن غنیمتی برای خانواده مهربان محسوب می شود، پس از کلی رفت و آمد و التماس و خواهش به دستشان رسیده است. قهرمان می گوید: نبود تخت مناسب سبب شد کمر پدرم به علت زخم بستر سوراخ سوراخ شود، تحمل این وضیعت برایم عذاب آور بود تا اینکه بنیاد شهید این تخت را بعد از کلی گلایه و واسطه برای ما اجاره داد آن هم زیاد استاندارد نیست نداشتن حفاظ کنار تخت سبب شده پدرم در خواب چند بار به زمین بیفتد و استخوانهای دست و پایش از این حادثه آسیب جدی ببیند.
تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir
این برادر شهید برای اینکه از این اتفاق جلوگیری کند تا صبح کنار تخت پدر کشیک می دهد و هر دقیقه از عمرش را کنار او سپری می کند تا مبادا ناله ای از پدر، دل رنجورش را بیشتر آزار دهد.
 

او می گوید: «نگهداری از پدر و مادر افتخار بزرگی برای فرزندان است مادرم نیز ده سال در اثر سکته مغزی زمین گیر بود و تا آخر عمرش از او پرستاری کردم و از این بابت خیلی خوشحالم.» قهرمان با غرور بارها این جملات را تکرار کرد.

حمامی به وسعت یک تشت
 
قهرمان حرفهای زیادی برای گفتن دارد او از اینکه هر روز باید پوشاک پدر زمین گیرش را عوض کند و هفته ای یکبار روی بخاری آب گرم کند و پدرش را داخل تشت حمام کند، ابایی  ندارد. وی اضافه می کند ای کاش درآمدش به اندازه ای بود که می توانست برای خانه حمام بسازد تا حین حمام، پدرش اذیت نشود و یا اینکه تخت و ملافه هایی تهیه می کرد تا پدرش کمتر دچار زخم بستر می شد.

بنیاد شهید حق پرستاری نمی دهد

از او درباره حق پرستاری که به  پدر و مادران شهید بیمار و ایثارگران بالای 70 درصد تعلق دارد، می پرسم؛ جوابش گلایه است: برای دریافت حق پرستاری چند بار به بنیاد شهید مراجعه کردم ولی فایده ای نداشت، می گویند چون حقوق می گیرد این قانون شامل او نمی شود، ولی کسی نمی پرسد این چند هزار ریال چه دردی از پدرم را درمان می کند، تنها برای خرید پوشاک اش در هر ماه چند صد هزار ریال باید خرج کرد از آن گذشته گاه برای خرید یک شربت سینه چهار هزار تومانی از دیگران قرض می گیرم تا پدرم شبها با آرامش بخوابد.

تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir
این برادر شهید انتظاری از هیچ کس و از هیچ مسئولی ندارد، اما با انتقاد می خواهد حداقل کسانی که در سالهای اخیر به اسم دیدار از خانواده شهدا به خانه شان آمده اند واقعا شنونده درد و مشکلات آنها باشند.

دیدار مسئولان در حد شعار است

قهرمان می گوید: از بیناد شهید و سپاه دو بار برای دیدار از پدرم آمدند و هر بار دلمان روشن شد که حداقل بخشی از مشکلات پدرم به زودی حل خواهد شد ولی هیچکدام از قولهایی که داده اند تاکنون عملی نشده است.
 
وظیفه و عمل به آن رسالتی است که بر عهده هر یک از ما گذاشته شده است، حال اگر این وظیفه در قبال خانواده شهدا باشد بسی سنگین تر است در مقابل این خواسته قهرمان حرفی برای گفتن پیدا نکردم او حق داشت؛ از حرف تا عمل فاصله است وقتی می گوییم به خانواده شهدا مدیونیم چند بار از خود پرسیده ایم مدیون یعنی چه؟ یعنی اینکه روبرگرداندن و چشم بستن و فراموش کردن، یعنی بی تفاوتی در قبال کسانی که به فرزند خود درس ایثار و شهادت آموختند و راهی جبهه کردند و سالهاست بعد از شهادت فرزندش صبر پیشه کرده و هیچ انتظاری از دیگران ندارند؟

مدیون یعنی اینکه هر سال به مناسبتهای مختلف دیدار از خانواده شهدا را جزو برنامه های خود قرار دهیم تا آخر سال پرونده عملکرد و بیلان کاری سنگین تری ارائه دهیم؟

برای قهرمان دیدن چهره رضایت بخش پدر مهمتر از نیازهای همسر و فرزدان است، خرید گوشت و دیگر مایحتاج ضروری در خانه آنها به رویایی تبدیل شده و اگر مقداری پول به دست آورد سعی می کند غذایی که برای پدرش مناسب باشد، تهیه کند.

خانواده شهدا انتظاری از دیگران ندارند

قهرمان می گوید: دیگران فکر می کنند که خانواده شهید از زندگی آنچنانی برخوردار هستند و پول بیت المال به آنها می رسد در حالیکه این طور نیست، چراکه اگر چنین بود سقف خانه را آسفالت می کردم تا آب سرمان چکه نکند، خانواده شهدا هیچ انتظاری از دیگران ندارند یک دیدار خشک و خالی نیز ما را خوشحال می کند.
تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir
وی صحبتهای خود را تنها یک درد و دل می داند و اعتقاد دارد زندگی خانواده های شهدا با پستی و بلندیهای زیادی همراه است و همه این گرفتاریها یک صدم ایثارگریهای شهدا در جبهه ها نیست.

برادر شهید قوتاز مهربان اضافه می کند: ما یاد گرفته ایم از خدا طلب صبر کنیم تا در آخرت شرمنده شهدا نشویم، از خدا می خواهم گناهان ما را به خاطر برادر و پدرم ببخشد و ما را گرفتار بلاهای بزرگ نکند.
 
تکلیفی که ادا نمی شود

وقتی سخن از شهید به میان می آید خود به خود از خود گذشتگی و ایثار ذهنمان را پر می کند، شهدا رفته اند و جای خالی ایثار و  از خود گذشتگی آنها را خانواده هایشان نثار جامعه می کنند و الگویی برای سایر افراد هستند.

تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir
اما ما در مقابل این همه ایثار چه کرده ایم روزی می رسد که باید چراغ به دست به دنبال یافتن نشانی از پدران و مادران شهدا باشیم. هر روز شاهد از دست دادن این یادگاران که حضرت امام (ره) از آنها به عنوان ذخایر انقلاب یاد کرده اند، هستیم. همین چند وقت پیش، پدر شهید حسین گنجگاهی، پدر شهید جهانگیرزاده و مادر شهید جعفرخراسانی از بین ما رفتند و بعد از رفتن آنها تازه متوجه می شویم که چه ذخایری را در حال از دست دادن هستیم.
 
خیلی از آنها در قربت و تنهایی به دیار باقی می روند و همچنان  بی خبر می مانیم. و بعد از آن جز تسلیت چیزی برای گفتن نداریم حتی کلمه ای از اینکه آنها و فرزند شهیدشان چه کسانی بودند سخنی به میان نمی آید.

تا کنون چند بار حسرت دیدار و گفتگو با یک پدر و مادر شهید و یا یک جانباز قطع نخاع را همچون ورزشکاران و یا یک چهره سینمایی داشته ایم؟ کدام مسئول در عمل این حرف را «همه ما مدیون خون شهدا هستیم» که بارها پشت تریبون تکرار می شود، در عمل نشان داده است تا خانواده شهیدی همچون مهربان کمتر با سختیهای زندگی دست و پنجه نرم کنند.

به گفته مسئولان بنیاد شهید، استان اردبیل سه هزار و 400 شهید دارد، خیلی از پدران آنها تاکنون به دیار باقی شتافته اند و اگر اندکی بگذرد، باقی این پدران نیز به فرزندان شهیدشان خواهند پیوست تا زحمت را از دوش مسئولان بی عمل کم کنند. 
دوشنبه 4/2/1391 - 13:56
شهدا و دفاع مقدس
گلا یه های یک جانباز شیمیایی:
شرمنده همسرم هستم،بنیادجانبازی ام راتایید نمی‌کند!!!
تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir

از پشت صدای گرفته و خس خس نفس های خسته اش می توان ایثار و مردانگی را حس کرد و برای لحظاتی هم که شده با این واژگان زندگی کرد. ۴۵ سال بیشتر ندارد، ولی رنج روزگار گرد پیری بر سر و رویش نشانده است؛ سرباز روزهای دفاع مقدس حالا با کوله باری از درد در گوشه ای از پایتخت روز و شب سپری می کند و اگر کسی سراغی از او بگیرد از درد و رنج برایش می گوید. اینجا افسریه است یکی از محلات جنوبی تهران، میان کوچه و پس کوچه های شهر و همهمه ماشین ها و عابرین، در یک خانه محقر اجاره ای مردی بزرگ زندگی می کند مردی بزرگ با خانواده ای بزرگ تر، سرباز روزهای جنگ است و می گوید: از دار دنیا فقط دو فرزند دارد و یک همسر که زندگی اش را به پایش گذاشته، همسری که به قول خودش از دیدنش شرم دارد؛ چون حتی نتوانسته کوچکترین نیازهای مادی اش رابرآورده کند. اما سید غلامرضا سبحانی که امروز به سختی توان نفس کشیدن دارد روزگاری شیر جبهه های جنگ بود و دلیرانه برای وطنش جنگید. خودش می گوید: خدا را شکر هیچ دینی نسبت به مردم و مملکتم ندارم، در اوج جوانی دینم را به کشورم ادا کردم و حال با این شرایط فقط منتظر رفتنم. خانه کوچک غلامرضا با آن کپسول بزرگ اکسیژن که زندگی بدون آن برای پدر خانواده غیر ممکن است، نشان از یک چیز دارد؛ اینجا خانه یک ایثارگر است، مردی که از سلامت و جوانی اش به خاطر کشورش گذشت تا حال با عوارض گازهای شیمیایی استکبار و جیره خوارشان صدام، روز و شب های سختی را سپری کند.برای هر کلمه ای که قصد ادا کردنش را دارد باید ماسک اکسیژن را لحظه ای از روی صورت بردارد، حرفش را بزند و دوباره....

بنیاد جانبازی ام را تایید نمی کند

دیدن این صحنه ها نه تنها ما را که بلکه دختر جوانش را هم تحت تاثیر قرار می دهد. دختر گوشه ای از اتاق نشسته و پدر را با بغضی فرو خورده می نگرد. غلامرضا که از برخی بی توجهی ها ناراحت است می گوید: با وجود آسیب شدیدی که از حمله شیمیایی دشمن به ریه ها، چشم ها و پوستم وارد شد و با وجود تاییدیه پزشکان متخصص و امین بنیاد شهید وامور ایثارگران نه تنها مرا جانباز شیمیایی نمی دانند بلکه برخی افراد با طعنه و کنایه باعث ناراحتی بیشتر من و خانواده ام می شوند.

کسی سراغی ازمن نمی‌گیرد

نگاهش را به سمت شیوا دخترش برمی گرداند و با نفس هایی به شماره افتاده می گوید: در طول این سال ها هیچ کس به سراغ ما نیامد تا اینکه چندی پیش یکی از همکاران رسانه‌ای شما برای دیدن حال و روز ما به منزلمان آمد. گزارشی تهیه کرد و نوشت دختر ۱۶ ساله نان آور بی سیم چی لشگر ۲۱ حمزه.

سبحانی با چشمانی که نمی دانم از سوزش گاز خردل یا درد زمانه اشک آلود شده است ادامه می دهد: از این دست کارها با خانواده ما و بچه هایم زیاد انجام داده اند و دخترم به خاطر همین حرف و حدیث ها ترک تحصیل کرد و نتوانست ادامه تحصیل دهد.

دختر اما با رویی گرفته آن سوی اتاق نشسته و گویی چیزی از روزگار سخت بیماری پدر برای گفتن ندارد.

شیوا سکوتش را می شکند و می گوید: وقتی بنیاد شهید و ارتش پدرم را با این همه درد و رنج جانباز قلمداد نمی کنند بعضی آدم ها هم به خود اجازه می دهند چنین برخوردی داشته باشند. حرف هایش را بریده بریده می زند و به ناگاه صدای شکستن بغضش فضای اتاق را سنگین تر می کند...

شرمنده همسرم هستم

غلامرضا ۴۵ سال بیشتر ندارد، ولی سال هاست این سرباز روزهای جنگ توان کار کردن ندارد اثرات گاز خردل خانه نشینش کرده است. به ناگاه به روزهای جنگ بر می گردد؛ سال ۶۷ و منطقه نهرانور. می گوید: ۲۱ تیرماه سال ۶۷ بود و در لباس سربازی وطن همراه لشگر ۲۱ حمزه در منطقه نهر انور عراق مورد حمله شیمیایی بعثی ها قرار گرفتیم. همان روزها ارتش تأیید کرد که از ناحیه ریه، چشم و پوست دچار مشکل شده ام اما متأسفانه بنیاد شهید قبول نکرد و امروز در شرایطی که بیماری ام به اوج خود رسیده و تنها ده بیست و چهارم ریه هایم کار می کند بدون هیچ درصدی از جانبازی انتظار مرگ را می کشم.

گویی به ناگاه تمام غرور مردانه اش خرد می شود وقتی می گوید: قادر به کار کردن نیست و اجاره خانه و خرج زندگی اش را خواهر زنش می دهد. شرم را از چهره اش می بینم وقتی می گوید: هزینه داروهایش را مادر پیرش از حقوق بازنشستگی پدرش تأمین می کند. دوست دارم زمین دهان باز کند و من دیگر آنجا نباشم وقتی به آرامی سعی می کند بگوید: شرمنده همسرم هستم.

همسرش کیسه داروهایش را نشان می دهد و می گوید: ماهیانه نزدیک به ۱۷۰ هزار تومان هزینه داروهای غلامرضا می شود. این مبلغ برای ما که شوهرم توان کار کردن ندارد مبلغ سنگینی است ولی آیا برای بنیاد شهید و دولت هم سنگین است. کجای دنیا با یک سرباز جنگ و ایثارگر این گونه برخورد می کنند که با ما برخورد شد. حداقل کاری که می توانند انجام دهند این است که هزینه درمانش را بپردازند. غلامرضا و امثال او به خاطر وطنشان، رهبرشان و مردم به جنگ رفتند و غیر از دلجویی و حداقل رسیدگی درمانی انتظار دیگری ندارند.

بازهم حاضرم جانم رافدای کشورم کنم

غلامرضا صحبت های همسرش را قطع می کند و می گوید: الان هم به عشق رهبرم، مردمم و ایران حاضرم همین جسم ناقصم را فدا کنم. من جز این درد جسمانی درد دیگری ندارم چون دینم را به رهبری، مردم و وطنم ادا کردم ولی متأسفانه عده ای در کسوتی که قرار دارند نه تنها سراغی از من و خانواده ام نمی گیرند بلکه نمک بر زخممان هم می ریزند.

سرباز جوان روزهای جنگ، نفسی با اکسیژن کنار دستش تازه می کند و می گوید: به خدا قسم بعضی اوقات حتی پول شارژ کردن این کپسول را هم ندارم. حتی چند وقتی است داروهایم را هم نمی توانم کامل بخرم و به اندازه پولی که برایمان می ماند دارو می خرم.

دستانش را بلند می کند و می گوید اما جملات آخرم؛ من دیگر انتظاری از بنیاد شهید و دولت ندارم که مرا جانباز اعلام کنند و چیزی برایم در نظر بگیرند، آنقدر تحقیر شده ام و سختی کشیده ام که تنها از خدا رفتنم را طلب می کنم. ولی یک کلام را به عنوان کلام آخرم می گویم که این حق من، خانواده و دو فرزندم نیست. من به عشق کشورم جنگیدم و حال هم به عشق کشورم و رهبرم منتظر می مانم تا لحظه رفتن فرا برسد.

حرف هایش دردآور است، حرف های درد آور با آن صدای خسته، طاقت شیوا و امیرحسن را طاق می کند و اشک را بر گونه هایشان سرازیر می کند.

وقت رفتن است، به زحمت خودش را به کنار در می رساند و من از نگاهش شرمسارم. شرمسار از کسی که جوانی و جانش را برای ما گذاشت و من در این لحظه کاری از دستانم بر نمی آید تا به رسم سپاس برایش انجام دهم. غلامرضا برایم دعا می کند و می گوید: سلام ما را به آقا علی بن موسی الرضا برسان.

دوشنبه 4/2/1391 - 13:54
طنز و سرگرمی

حیواناتی که ادای انسان ها را در می آوردند! + عکس

 روزنامه "دیلی میل" تصاویری از حیوانات اهلی منتشر کرده است که در آن می توان به وضوح مشاهده کرده که حیوانات از رفتار انسان ها تقلید می کنند.

به گزارش برترین ها، این تصاویر نشان می دهد که این حیوانات اهلی مانند گربه و سگ می توانند برخی از رفتارهای انسان را بدون هیچ گونه آموزشی تقلید کنند.




























يکشنبه 27/1/1391 - 22:41
آلبوم تصاویر
تصاویری زیبا و دیدنی از فرار فـُک از چنگ کوسه


















































يکشنبه 27/1/1391 - 22:35
دنیای گیاهان و حیوانات


 

این حیوانات کوچک را حتما ببینید!

يکشنبه 27/1/1391 - 22:31
دنیای گیاهان و حیوانات

کوچکترین حیوانات جهان را بشناسید + عکس



1. کوچک ترین سگ جهان 



برترین ها: این سگ کوچک  فقط 1.4 پوند وزن و 4.9 اینچ قد دارد و در ماساچوست آمریکا زندگی می کند. این رکورد قبلاً متعلق به سگ دیگری به نام دانکا بود که در اسلواکی زندگی می کرد و 5.4 اینچ قد داشت. اما داکی توانست این رکورد را بشکند و اسم خودش را به عنوان کوچک ترین سگ دنیا به ثبت برساند. کوچک ترین سگی که تا به حال وجود داشته است یک سگ 2.8 اینچی از نژاد یورک شایر بوده است.

2. کوچک ترین مار جهان



 Leptotyphlops carlae کوچکترین گونه مارها است. طول مارهای بالغ این گونه کمتر از 4 اینچ است و قطر آنها تقریباً  به اندازه قطر رشته های اسپاگتی است. اولین بار بلیر هدجز این مارها را در جزیره ای واقع در دریای کارائیب کشف کرد.

3. کوچک ترین ماهی جهان



کوچکترین ماهی جهان نخستین بار در ژانویه 2006 در جزیره ای در اندونزی کشف شد. این ماهی جزو خانواده ماهی کپور و کوچکترین مهره داری است که تا به حال شناخته شده است. این ماهی ها Paedocypris progenetica نامیده می شوند.

4. کوچک ترین اسب دنیا



صاحبان این حیوان کوچکِ 17 اینچی، پُل و کِی گوسلینگ هستند که در زمینه پرورش اسب های مینیاتوری فعالیت می کنند. البته همه اسبهای Tumbel¡na کوچکند اما این اسب حتی نسبت به سایراسب های هم نژادش کوچک به نظر می رسد.

5. کوچک ترین گربه دنیا



پیبل دو سال دارد و در ایلینوی زندی می کند. وزن او 3 پوند و و قدش 6.1 اینچ است. نام این گربه کوچک  در سال 2004 به عنوان کوچک ترین گربه دنیا در گینس به ثبت رسید.

6. کوچکترین همستر جهان



پیوی همستر بسیار کوچکی است که وقتی تنها سه هفته داشت رشدش متوقف شد. وزن این همستر کوچک  به زحمت به یک اونس (31.1035 گرم) می رسد در حالیکه برادر و خواهرهایش به رشد خود ادامه دادند و قدشان به 4 الی 5 اینچ رسید.

7. کوچک ترین آفتاب پرست جهان



 Brookesia Minima کوچک ترین گونه آفتاب پرست جهان است که  ماده های این گونه از نرهای آن بزرگتر هستند. آفتاب پرستی که در تصویر مشاهده می کنید تنها نیم اینچ طول دارد و در جنگل های بارانی سواحل ماداگاسکار کشف شده است.

8. کوچک ترین مارمولک جهان



 Sphaerodactylus ariasae  نام علمی این گونه است. این مارمولک ها آنقدر کوچک هستند که  اگر بدنشان را حلقه کنند سایزی برابر یک سکه پیدا خواهند کرد، یعنی می توان گفت که این مارمولک ها طولی معادل 16 میلی متر یا سه چهارم اینچ دارند.

9. کوچکترین گاو دنیا



 Vehure cow نژادی کمیاب از گاوهای کوهاندار هندی است که قد آن به طور میانگین بین 31 تا 35 اینچ (81 الی 91 سانتی متر) متغیر است. در این تصویر یکی از این گاوها را در سن شانزده سالگی در کنار یک گاو دورگه ی 6 ساله مشاهده می کنید.

10. کوچکترین اسب ماهی جهان



این موجود 16 میلی متری از بیشتر ناخن های ما کوچک تر است! بعضی از آنها از این هم کوچک ترند یعنی فقط 13 میلی متر طول دارند. این موجودات کوچک در عمق 13 الی 90 متری آب های گرمسیری اقیانوس آرام زندگی می کنند و نام علمی آنها den¡se H¡ppocampus است.
يکشنبه 27/1/1391 - 22:26
آلبوم تصاویر

تصاویری بسیار زیبا از قطره های آب

"شارون جانستون"، عکاس انگلیسی است که با استفاده از دوربین پیشرفته خود و تصویربرداری "ماکرو"، تصاویری خارق العاده از قطره های آب گرفته است به گونه ای که گویی این قطرات آب همانند دانه های مروارید می درخشند.

 

عکاسی "ماکرو" یا تصویر برداری "ماکرو" نوعی عکاسی از نمای نزدیک و غالباً از سوژه‌های کوچک است. بطور کلاسیک سوژه موجود در یک تصویرماکرو بزرگ‌تر از اندازه واقعی آن در طبیعت بر روی نگاتیو است.


















يکشنبه 27/1/1391 - 22:20
دنیای گیاهان و حیوانات

تصاویری دیدنی از میمون های بند انگشتی!























يکشنبه 27/1/1391 - 22:14
اخبار

مجموعه عکس: بارش باران و تگرگ در تهران

آفتاب نیوز / برنا: پایتخت با بارش باران بهاری و تگرگ غافلگیر کننده ای روبرو شد. گفتنی است در میادین و جویبارهای شهری دانه های تگرگ به همراه آب جمع شده از باران به صورت سیلاب جاری شده و  برق برخی مناطق با قطع و وصلی ناگهانی همراه شد.

بارش تگرگ به حدی بود که وسایل نقلیه مجبور به توقف شدند. همچنین عابران پیاده برای در امان ماندن از بارش، به مغازه ها پناه بردند.













































يکشنبه 27/1/1391 - 22:11
جهانگردی

جالب ترین قبرستان های جهان

 اگر می خواهید با قبرستانی که در آن به طور مرتب فیلمبرداری صورت می گیرد و با قبرستانی که خانه کارمندان و کارگران آن در خود قبرستان واقع شده است آشنا شوید این مطلب را مطالعه کنید.
در شهرها و روستاهای جهان می توان یک یا چند قبرستان کوچک یا بزرگ را که مختص دفن اهالی است پیدا کرد. در این مطلب ما قصد داریم شما را با عجیب ترین قبرستان های جهان آشنا کنیم.

قبرستان «La Recoleta»







این قبرستان در شهر بوئنوس آیرس پایتخت کشور آرژانتین واقع است و بسیاری از سیاستمداران و شخصیت های مشهور در این گورستان مدفون هستند. این قبرتسان شبیه به یک شهر طراحی شده و دارای خیابان ها و گذرهای فرعی بسیار زیادی است. در این گورستان خانه هایی نیز ساخته شده است که توسط افرادی که در قبرستان کار می کنند مورد استفاده قرار می گیرد. این افراد به نظافت و نگهداری از قبرستان و محیط اطراف پرداخته و در قبرستان نیز زندگی می کنند.







قبرستان قدیمی یهودیان در پراگ



این قبرستان یکی از قدیمی ترین قبرستان های جهان است و از سال 1439 تا 1787 میلادی فعال بوده است. نحوه قرارگرفتن سنگ قبرها و همچنین فاصله بین آنها ازجمله نکات جالب به کار رفته در این قبرستان است. این قبرستان ازجمله معدود قبرستان های یهودیان در جمهوری چک است که در زمان اشغال این کشور توسط نازی ها سالم باقی مانده است.





قبرستان «Green-Wood»





این قبرستان در شهر نیویورک آمریکا امروزه به یک جاذبه توریستی تبدیل شده است. چیزی حدود 600 هزار نفر در این محل دفن شده اند و همچنین یادبود سربازان کشته شده در جنگ در این محل قرار دارد. بسیاری از افراد مشهور در شهر نیویورک که در نیمه دوم قرن 19 میلادی مثل پدر، عمو و همسر اول «تئودور روزولت» رییس جمهور آمریکا یا «ساموئل اف.بی مورس»، مخترع امواج و علایم مورس، در این شهر زندگی می کردند در این گورستان به خاک سپرده شده اند.





قبرستان و پارک یادبود «Forest Lawn»



این پارک و قبرستان موردنظر در منطقه هالیوود در شهر لس آنجلس آمریکا قرار دارد. نمای ورودی زیبای این محل و همچنین وجود مدفن بسیاری از مشاهیر سینمای آمریکا ازجمله نکات جالب این قبرستان است. هرساله سکانس های زیادی از فیلم های هالیوودی در این محل با حضور مشهورترین بازیگران جهان ضبط می شود که این اقدام باعث جذب تعداد زیادی توریست به این مکان می شود.







قبرستان «Merry» در رومانی







این قبرستان مدفن بسیاری از شعرا و روشنفکران رومانیایی است که در طول سال های متعدد و پس از مرگ در این محل دفن شده اند. در بالای مدفن بسیاری از این افراد در این قبرستان تصویری از آنها و جملاتی از این افراد روی یک بدنه چوبی حک شده است. استفاده از این بدنه های چوبی نمایی زیبا به قبرستان داده است.






يکشنبه 27/1/1391 - 22:7
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته