• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 86
تعداد نظرات : 48
زمان آخرین مطلب : 4819روز قبل
داستان و حکایت

روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متآثر است.



علت ناراحتی اش را پرسید.پاسخ داد:



در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم.سلام کردم.



جواب نداد و با بی اعتنایی و خود خواهی گذشت و رفت



و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.



سقراط گفت: چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت:



خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.



سقراط پرسید: اگر درراه کسی را می دیدی که به زمین افتاده



و از درد و بیماری به خود می پیچد



ایا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟



مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم .



آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.سقراط پرسید:



به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟



مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت



و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.



سقراط گفت: همه این کارها را به خاطر آن می کردی



که او را بیمار می دانستی



آیا انسان تنها جسمش بیمارمی شود؟



و آیا کسی که رفتارش نا درست است روانش بیمار نیست؟



اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟



بیماری فکری و روان نامش غفلت است



و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد



و به او طبیب روح و داروی جان رساند.



پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر



و آرامش خود را هرگز از دست مده



بدان که هروقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیماراست.

 

شنبه 10/2/1390 - 20:18
داستان و حکایت
پروفسور غرق شد !
پروفسور سوار بر یک قایق از یک سوی رودخانه ی «جامونا» به سوی دیگر می رفت . او از مرد قایقران پرسید : « آیا ریاضیات می دانی ؟»
مرد جواب داد : نه آقا .
مرد با معلومات گفت : پس یک سوم عمرت بر فناست . خواندن و نوشتن چطور ؟ آیا آن را بلدی ؟
قایقران پاسخ داد : نه ، آقا ، من هرگز به مدرسه نرفته ام .
پروفسور گفت : پس به راستی که دو سوم عمرت برفناست .
ناگهان انبوه ابرهای تیره گرد آمدند و توفان شدیدی در گرفت . در این میان قایق آن ها بر روی امواج خروشان رود در تلاطم بود .
قایقران از پروفسور پرسید : آقا ، آیا شما شنا بلد هستسد ؟
مرد تحصیل کرده با تأسف گفت : نه .
قایقران گفت : پس من متأسفم ، کل عمر شما بررفناست ، برای این که ....
در همین حین قایق واژگون گردید و معمای ناتمام جمله ی قایقران به خوبی آشکار شد . پروفسور در آب افتاد و غرق شد ، اما قایقران به سلامت به سوی ساحل شنا کرد .
همه ی دانش ها در جای خود مفید هستند ، اما دانش ضروری آن است که انسان را به ساحل نجات رهنمون گرداند . این دنیا به عروس هزار داماد شهرت دارد و اقیانوس خروشانی است که باید از آن برهیم . کسانی آمرزیده می شوند که مهارت لازم را برای رسیدن به سرمنزل مقصود کسب کرده باشند .


 

شنبه 10/2/1390 - 20:16
داستان و حکایت

زنی همسر خود را از دست داد . دارایی اندکی که از شوهرش برای او باقی مانده بود خرج مراسم خاک سپاری شد . زن بیوه ناچار شد که برای گذران زندگی خود و پسرش کار کند . روزی صورت حساب سنگی به دست زن رسید که مطمئن بود قبلا هزینه اش را پرداخت کرده است ، اما هرچه جست و جو کرد نتوانست رسید آن را بیابد . از این رو با دلی سوخته به درگاه خداوند دعا کرد : « خدایا ، تو آگاهی که این صورت حساب قبلا پرداخت شده است و اگر من نتوانم رسید آن را ارائه دهم باید این مباغ کلان را دوباره بپردازم . خدایا ، خودت کمکم کن .»

چند روز بعد مأمور دریافت صورت حساب به خانه ی آن ها آمد و تهدید کرد که اگر آن مبلغ طی یک هفته پرداخت نشود ، کار به شکایت رسمی خواهد کشید . هفته ی بعد هنگامی که همان مأمور مجددا آمد ، هنوز رسید مورد نظر پیدا نشده بود . زن در دلش احساس ترس کرد ، اما با ذکر این دعا آرامش یافت : « ای خدای فقیران و گمگشتگان ، ریسمان زندگی من ددر دستان امن توست . »

درست در همان زمان پروانه ای به درون اتاق پرواز کرد ، ابتدا به پشت کاناپه پر کشید و سپس به زیر آن خزید . پسر کوچک آن زن می خواست پروانه را بگیرد و از مرد مأمور خواهش کرد که به او کمک کند تا کاناپه را جابه جا کنند . وقتی آن ها کاناپه ی فرسوده و سنگین را حرکت دادند ، یک تکه ی کاغذ در زیر آن نمایان شد . زن بیوه کاغذ را برداشت و هنگامی که متوجه شد ، همان رسد گم شده است ، چشمانش از حیرت گرد شد ! آری خداوند دعای او را مسستجاب کرده بود .

آنگه زن دعای شکرانه را این چنین خواند :

« خدایا ، تو وجود داری !

و کارهایت همیشه سرشار از رحمت است !

شنبه 10/2/1390 - 20:15
آلبوم تصاویر

 کنجکاوی های دردسر ساز

جمعه 13/12/1389 - 12:13
آلبوم تصاویر

کنجکاوی های دردسر ساز

جمعه 13/12/1389 - 12:10
طنز و سرگرمی

زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر

من گرفتم تو نگیر

چه اسیری كه ز دنیا شده ام یكسره سیر

من گرفتم تو نگیر

بود یك وقت مرا با رفقا گردش و سیر

یاد آن روز بخیر

زن مرا كرده میان قفس خانه اسیر

من گرفتم تو نگیر

یاد آن روز كه آزاد ز غمها بودم

تك و تنها بودم

زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر

من گرفتم تو نگیر

بودم آن روز من از طایفه دّرد كشان

بودم از جمع خوشان

خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر

من گرفتم تو نگیر

ای مجرد كه بود خوابگهت بستر گرم

بستر راحت و نرم

زن مگیر ؛ ار نه شودخوابگهت لای حصیر

من گرفتم تو نگیر

بنده زن دارم و محكوم به حبس ابدم

مستحق لگدم

چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر

من گرفتم تو نگیر

من از آن روز كه شوهر شده ام ....شده ام

...همسر شده ام

می دهد یونجه به من جای پنیر

من گرفتم تو نگیر

جمعه 13/12/1389 - 12:3
عقاید و احکام

درباره‌ی استخاره سه دیدگاه وجود دارد‌:
‌1- دیدگاه افراطی: كه این دیدگاه از آنِ‌ ‌كسانی است كه عقل را محدود دانسته و ‌مشورت را نیز رایزنی با عقل‌های محدود تلقی‌ ‌می‌كنند. از نظر این گروه در همان ابتدای ‌كار باید به سراغ تسبیح یا قرآن رفت و از‌ ‌خداوند راه صحیح و خیر را طلب نمود‌‌.‌
‌2- دیدگاه تفریطی: این دیدگاه به كلی منكر‌ ‌استخاره و تفأل است.‌‌
‌3-‌‌ ‌دیدگاه معتدل: كه صاحبان آن معتقدند با توجه به جایگاه‌ ‌عقل و مشورت، استخاره و ‌تفأل عین خردورزی است. بسیاری از روایات وجود دارد كه در‌ ‌آن‌ها استخاره و تفأل مورد ‌تأیید و سفارش امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ واقع شده‌‌ ‌است. در این نوشتار ضمن ‌تبیین مفهوم استخاره دلایل جواز استخاره با قرآن را ذكر می‌نماییم و نیز روایاتی راكه در ‌آن‌ها تفأل به قرآن مورد نهی واقع شده است را بررسی می‌نماییم‌.
 
معنای استخاره
استخاره دو معنی دارد: یكی از آن‌ها معنای حقیقی‌ ‌استخاره است (یعنی استخاره‌ی ‌مطلق) و در اخبار و روایات(1) ‌ما از آن بیشتر نام برده شده و پیش خواص، متعارف است و ‌آن،‌ ‌طلب خیر نمودن از خدا است. این نوع استخاره در تمام كارهایی كه انسان می‌كند، ‌خوب و‌ ‌مستحب است‌.‌‌ ‌‌
معنای دیگر استخاره این است كه پس از آن ‌كه انسان به كلی در امری متحیر و‌ ‌وامانده ‌شد، به طوری كه نه عقل خودش وی را به خوبی و بدی آن راهنمایی كرد، و نه عقل‌‌ ‌دیگری راه خیر و شر را به او فهماند، و نه خدای جهان در باره‌ی آن كار، تكلیفی و‌ ‌فرمانی ‌داشت كه راهنمای او باشد، در این صورت كه هیچ راهی برای پیدا كردن خوب و بد‌ ‌در كار ‌نیست، اگر یكی پیدا شود و انسان را به یك سوی كار، دلگرم كند و با اراده‌ی‌ ‌راسخ و ‌امیدوارانه به كار وادار كند، چه منّت بزرگی به انسان دارد. ‌
اینجا‌ ‌دین‌داران می‌گویند: خدای عالم كه پناه بیچارگان و دادرس افتادگان است، در حالت‌ ‌تحیر و دو دلی، یك راه امیدی بر روی انسان باز كرده و اگر انسان با این حال اضطرار‌ ‌به او ‌پناه ببرد و از او راهنمایی جوید، خدای جهان كه قادر بر پیدا و نهان است، یا‌‌ ‌دل او را به ‌یك‌سو می‌كشاند و راهنمای قلب او می‌شود (در استخاره قلبی) كه او مقلب‌ ‌القلوب ‌است، یا دست او را به یك طرف تسبیح می‌اندازد (در هنگام استخاره با تسبیح)‌‌ ‌یا به ‌وسیله‌ی قرآن، دل او را گرم می‌كند (در استخاره با قرآن)‌‌.‌‌(2)‌
لازم به ذكر است كه از روایات، صحّت هر دو‌ ‌معنی استفاده می‌شود‌.‌
 
دلایل جواز استخاره با قرآن‌
در باره‌ی استخاره با‌ ‌قرآن روایاتی از پیشوایان معصوم ـ علیهم السلام ـ نقل شده است ‌كه به برخی از آن‌ها‌ ‌اشاره می‌شود‌:
‌1ـ روایت شده است كه: یَسع بن عبدِالله قمی به امام صادق ـ علیه‌ ‌السلام ـ عرض كرد: ‌گاهی می‌خواهم كاری انجام دهم ولی متحیر هستم كه آیا انجام دهم‌ ‌یا نه؟ امام صادق ‌ـ علیه السلام ـ به او فرمود: هنگام نماز ـ كه شیطان از هر وقت‌ ‌دیگر از انسان دورتر ‌است ـ قرآن را بگشا، اولین آیه‌ای كه در آغاز صفحه دست راست‌ ‌می‌بینی، عمل كن‌.‌‌(3)‌‌
‌2‌‌ ‌ـ از رسول‌ ‌خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل شده است كه فرمود: هنگام ‌استخاره با قرآن،‌ ‌ابتدا سه بار سوره‌ی توحید را بخوان سپس سه بار صلوات بر محمد و ‌آلش بفرست، سپس‌ ‌بگو: «اللهم تفألتُ بِكِتابكَ و تَوكلتُ عَلیكَ فَأرِنی مِن كِتابكَ مَاهُو ‌مَكتومٌ مِن سِركَ المَكنونِ‌ ‌فِی غَیبكَ». یعنی: خدایا به كتاب تو تفأل می‌زنم، و بر تو توكل ‌می‌كنم و از كتابت‌ ‌آنچه را كه در نهان غیب تو، پوشیده شده به من بنمایان.» پس از این ‌دعا، قرآن را‌ ‌بگشا و از سطر اول، صفحه‌ی سمت راست، مقصود خود را به دست آور‌.‌‌(4)‌‌
‌3ـ وقتی خبر تولد زید را به پدر بزرگوارش‌ ‌امام سجاد ـ علیه السلام ـ، امام ـ علیه السلام ‌ـ به اصحاب خود رو كرد و فرمود:‌‌ ‌نام این كودك را چه بگذارم؟ هر كس، نامی گفت، حضرت ‌قرآن طلبید قرآنی را به آن حضرت‌ ‌دادند، قران را باز كرد، این آیه آمد: «و فضل اللهُ ‌المجاهدینَ علی القاعدینَ اجراً‌‌ ‌عظیماً»(5)‌‌
بار دیگر قرآن را‌ ‌گشود، این بار در آغاز صفحه‌ی اول قرآن، این آیه آمد: «اِن اللهَ اشتَرَی مِنَ ‌المؤمنینَ‌ ‌اَنفسَهم وَ اَموالَهُم باَنَّ لَهُم الجَنّةَ یُقاتِلونَ فِی سَبیلِ اللهِ... وَ ذلك هِو الفَوزُ ‌العَظیم»(6).‌‌ ‌امام سجاد ـ علیه السلام ـ به این‌ ‌دو آیه نظر انداخت و دید هر دو در مورد ‌جهاد در راه خدا است و از آنچه كه رسول خدا‌ ‌ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و علی ـ ‌علیه السلام ـ در مورد «زید» فرموده بودند‌ ‌كه در صلب امام سجاد ـ علیه السلام ـ پدید ‌می‌آید، دریافت كه این كودك همان زید‌ ‌است، آنگاه مكرّر به حاضران فرمود: «سوگند به ‌خدا این همان «زید» است و نام او را‌ ‌زید گذاشت».(7)‌
 
روایتی كه از تفأل به‌ ‌قرآن نهی می‌كند‌
شیخ بزرگوار كلینی (ره) از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت‌ ‌كرده است كه «به قرآن ‌تفأل مكن».(عینک‌‌
علامه مجلسی (ره) می‌فرماید: این حدیث را تأویل ‌كرده‌اند به این كه از فال‌ ‌گشودن ‌قرآن برای استنباط احوال آینده از آیات [پیشگویی] نهی شده است، چنان كه برخی از ‌جاهلان،‌ ‌این روش را وسیله‌ای برای كسب روزی خود قرار داده‌اند و به این صورت، مردم را ‌فریب‌ ‌می‌دهند و ممكن است مقصود، نهی از تفألی باشد كه بیشتر مردم از دیدن یا ‌شنیدن بعضی‌ ‌امور اعتقاد پیدا می‌كنند و برخی را مبارك و برخی دیگر را شوم می‌گیرند، ‌بدین صورت‌ ‌كه از آیات قرآن كریم نیز فال نیك و فال بد گرفته شود. و شاید یك حكمتش ‌این باشد كه‌ ‌اگر موافق نیفتاد باعث كم اعتقادی مردم به قرآن نگردد‌.‌‌(9)‌‌
تذكر این نكته نیز لازم است كه كسانی كه با قرآن، انس و‌ ‌الفتی ندارند و محكم و ‌متشابه آن را نمی‌شناسند و از علم تفسیر، بهره‌ای ندارند،‌ ‌باید از استخاره و تفأل با ‌قرآن، سخت بپرهیزند و آیات خدا را به بازی نگیرند.
شاید‌ ‌این حدیث شریف در اصول ‌كافی، خطاب به این دسته از افراد باشد. زیرا استخاره و فال‌ ‌معمولاً معنای یكسانی ‌دارند، چنان‌كه در دعای استخاره با قرآن می‌گوییم: «اللهم‌ ‌تفألتُ بكِتابكَ، یعنی خدایا به ‌كتاب تو فال می‌زنم»
شاید بتوان این فرق را هم قائل شد‌ ‌كه از میان انواع استخاره، ‌استخاره‌هایی كه ابزار محسوسی مثل قرآن، تسبیح، دیوان،‌ ‌شعر، كاغذ و.... دارند، آنها ‌را فال هم می‌گویند؛ و استخاره‌هایی كه هیچ ابزاری جز‌ ‌دعا و قلب ندارند، آنها را فقط ‌استخاره می‌گویند؛ مثل استخاره‌های مطلق، قلبی،‌ ‌مشورتی‌.

شنبه 15/8/1389 - 21:14
طنز و سرگرمی

یارو زبونش می گرفته، میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟

کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟

یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره. کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟ یارو می گه: بابا دیب، دیب! طرف می‌بینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه.

اون میاد ‌می پرسه: چی می‌خوای عزیزم؟یارو می گه: دیب! رئیس می پرسه: دیب دیگه چیه؟ یارو می گه: بابا دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ‌ورش دیب داره.  رئیس داروخونه می گه: تو مطمئنی که اسمش دیبه؟ یارو می گه: آره بابا. خودم دائم مصرف دارم. شما نمی‌دونید دیب چیه؟ رئیس هم هر کاری می‌کنه، نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه…

یکی از کارمندای داروخونه میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره. فکر کنم بفهمه این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست.  رئیس داروخونه که خیلی مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع برش داره بیارتش.  می‌رن اون کارمنده رو میارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟

یارو می گه: دیب!  کارمنده می گه: دیب؟ یارو: آره.  کارمنه می گه: که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟ یارو: آره.  کارمند: داریم! چطور نفهمیدن تو چی می خوای؟! همه خیلی خوشحال شدن که بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی یه مشمع مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش.  همه جمع می شن دور اون کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟ کارمنده می گه: دیب!  می‌پرسن: دیب؟ دیب دیگه چیه؟ می گه: بابا همون که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!  رئیس شاکی می شه و می گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟ کارمنده می گه: تموم شد. آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!!!

شنبه 15/8/1389 - 21:12
طنز و سرگرمی

یک دختر ترشیده:" شوهر من آن طفل سیزده ساله ای بود که با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آینده مرا منهدم نمود!"

شنبه 15/8/1389 - 21:11
طنز و سرگرمی

اول دبستان خواندیم آن مرد آمد...

سالها گذشت و ما ترشیدیم و آن مرد نیامد!

شنبه 15/8/1389 - 21:7
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته