• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 129
تعداد نظرات : 35
زمان آخرین مطلب : 5894روز قبل
دعا و زیارت
1116 16-  حفظ التّجارب رأس العقل. 3 407 حفظ و نگهداشتن تجربه‏ها سر عقل و خرد (و قوام و اساس آن) است. 1117 17-  خیر ما جرّبت ما وعظك. 3 422 بهترین چیزى كه تجربه كنى آن است كه تو را پند دهد.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 1811118 18-  رأى الرّجل على قدر تجربته. 4 95 اندیشه و رأى مرد به مقدار تجربه او است. 1119 19-  فى كلّ تجربة موعظة. 4 396 در هر تجربه‏اى پندى (نهفته) است. 1120 20-  كفى عظة لذوى الالباب ما جرّبوا. 4 581 براى اندرز خردمندان همان تجربه‏هایى كه آموخته‏اند كافى است. 1121 21-  كفى بالتّجارب مؤدّبا. 4 570 براى ادب انسان تجربه‏ها كافى است. 1122 22-  من قلّت تجربته خدع. 5 185 كسى كه تجربه‏اش كم باشد فریب مى‏خورد. 1123 23-  من كثرت تجربته قلّت غرّته. 5 214 كسى كه تجربه‏اش بسیار باشد كمتر گول مى‏خورد. 1124 24-  من احكم التّجارب سلم من المعاطب. 5 215 كسى كه تجربه را استوار سازد (و به كار بندد) از هلاكت و نابودى سالم ماند. 1125 25-  من یجرّب یزدد حزما. 5 203 كسى كه تجربه آموزد بر دور اندیشى خود بیفزاید. 1126 26-  من غنى عن التّجارب عمى عن العواقب. 5 346 كسى كه خود را از تجربه‏ها بى‏نیاز بداند سرانجام كارها را نبیند. 1127 27-  من حفظ التّجارب اصابت افعاله. 5 461 كسى كه تجربه‏ها را نگاه دارد (و به كار بندد) كارهایش به درستى و صواب انجامد. 1128 28-  من الحزم حفظ التّجربة. 6 35 نگهدارى و حفظ تجربه) (و به كار بردن آن) از دور اندیشى است. باب الجزع (بیتابى، ناشكیبایى) 1129 1-  الجزع هلاك. 1 24 بى‏تابى كردن، نابودى و موجب هلاكت‏ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 182است. 1130 2-  الجزع من اعوان الزّمان. 1 66 ناشكیبایى كردن از یارى دهندگان روزگار است.  1131 3-  الجزع یعظّم المحنة. 1 173 بى‏تابى كردن، رنج و محنت را بزرگ كند.  1132 4-  الجزع أتعب من الصّبر. 1 314 بى‏تابى، رنج آورتر از صبر و شكیبایى است. 1133 5-  الجزع عند المصیبة اشدّ من المصیبة. 2 3 بى‏تابى در مصیبت، از خود آن مصیبت سخت‏تر است. 1134 6-  الجزع لا یدفع القدر و لكن یحبط الاجر. 2 69 بى‏تابى كردن جلوى مقدّرات و سرنوشت را نمى‏گیرد، ولى پاداش انسان از بین مى‏برد. 1135 7-  الجزع عند البلاء من تمام المحنة. 2 3 بى‏تابى كردن در هنگام رسیدن بلا و گرفتارى رنج را كامل كند. 1136 8-  الجزع عند المصیبة یزیدها و الصّبر علیها یبیدها. 2 118 بى‏تابى در هنگام رسیدن مصیبت بر آن بیفزاید، و صبر بر آن، مصیبت را از بین ببرد. 1137 9-  اغلبوا الجزع بالصّبر، فانّ الجزع یحبط الاجر و یعظّم الفجیعة. 2 251 به وسیله بردبارى و صبر، بر جزع و بى‏تابى، چیره و غالب شوید، زیرا جزع و بى‏تابى اجر را تباه سازد و مصیبت را بزرگ گرداند.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 1831138 10-  المصیبة واحدة، و ان جزعت صارت اثنتین. 2 16 مصیبت یكى است، و اگر بى‏تابى كنى دو تا مى‏شود. 1139 11-  ان كنت جازعا على كلّ ما یفلت من یدیك فاجزع على ما لم یصل الیك. 3 5 اگر براى هر چیزى كه از دستت مى‏رود بى‏تابى مى‏كنى، پس براى آنچه به دستت نرسیده نیز بى‏تابى كن.  1140 12-  بكثرة الجزع تعظم الفجیعة. 3 202 با بى‏تابى بسیار، مصیبت بزرگ گردد. 1141 13-  من ملكه الجزع حرم فضیلة الصّبر. 5 223 كسى كه بى‏تابى بر او فرمان براند، از فضیلت صبر محروم ماند. 1142 14-  من جزع عظمت مصیبته. 5 192 كسى كه بى‏تابى كند مصیبت بر او بزرگ شود. 1143 15-  لیس مع الجزع مثوبة. 5 78 با بى‏تابى، پاداش و اجرى نخواهد بود. 1144 16-  من جزع فنفسه عذّب، و امر اللَّه سبحانه اضاع، و ثوابه باع. 5 399 كسى كه بى‏تابى كند خود را شكنجه كند، و فرمان خداى سبحان را تباه ساخته، و پاداش خود را فروخته (و از دست داده) است. 1145 17-  لا تجزعوا من قلیل ما اكرهكم فیوقعكم ذلك فى كثیر ممّا تكرهون. 6 297 از چیز اندكى كه موجب ناراحتى شما مى‏شود بى‏تابى نكنید، كه شما را در بیشتر از آنچه خوش ندارید در اندازد.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 1841146 18-  لا یجتمع الصّبر و الجزع. 6 371 صبر و بى‏تابى با هم در یك جا جمع نشوند. 1147 19-  للَّه سبحانه حكم بیّن فى المستأثر و الجازع. 5 36 خداى سبحان را حكمى است در باره استبدادگر و بى‏تاب.  باب الجزاء (كیفر، مجازات) 1148 1-  سوء العقوبة من لؤم الظّفر. 4 155 بد كیفر دادن، از زشتى پیروزى است.  1149 2-  ردّ الحجر من حیث جاءك فانّه لا یردّ الشّرّ الّا بالشّرّ. 4 86 سنگ را (كه به سوى تو پرتاب كرده‏اند) از همان جا كه آمده به همان جا بازگردان چون بدى را با همان بدى برگردانند. 1150 3-  على قدر البلاء یكون الجزاء. 4 314 كیفر به اندازه بلا و گرفتارى است. 1151 4-  كلّ امرى‏ء على ما قدّم قادم و بما. عمل مجزیّ. 4 536 هر كسى بر آنچه از پیش فرستاده در آید، و بدانچه كرده كیفر شود. 1152 5-  كلّ امرى‏ء یلقى ما عمل و یجزى بما صنع. 4 545 هر انسانى دیدار كند آنچه را انجام داده و پاداش و كیفر بیند بدانچه كرده است. 1153 6-  كما تدین تدان. 4 622 هر گونه پاداش دهى، همان گونه پاداشت دهند. 1154 7-  كما تقدّم تجد. 4 623 همان گونه كه از پیش فرستاده‏اى درخواهى یافت. 1155 8-  لكلّ عمل جزاء فاجعلوا عملكم لما یبقى و ذروا ما یفنى. 5 21 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 185هر عملى را پاداشى است، پس عمل خود را در راهى انجام دهید كه مى‏ماند، و آنچه را فانى شود واگذارید. 1156 9-  من صدّق بالمجازاة لم یؤثر غیر الحسنى. 5 260 كسى كه كیفر و مجازات را باور دارد جز كار نیك انجام ندهد. 1157 10-  لن یلقى جزاء الشّرّ الّا عامله. 5 62 كیفر بدى را جز كسى كه آن را انجام داده نبیند. 1158 11-  لن یجزى جزاء الخیر الّا فاعله. 5 62 پاداش كار نیك را جز انجام دهنده آن نگیرد. 1159 12-  من قابل الاحسان بافضل منه فقد جازاه. 5 327 كسى كه احسان (دیگرى) را به افزون‏تر از آن بدهد آن را پاداش داده است.  1160 13-  من لم یجاز الاساءة بالاحسان فلیس من الكرام. 5 407 كسى كه بدى را به نیكى پاداش ندهد از كریمان نیست.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 1861161 14-  من ایقن بالمجازاة لم یؤثر غیر الحسنى. 5 343 كسى كه یقین به كیفر (عمل) دارد جز كار نیك انجام ندهد. 1162 15-  على قدر الحرمان تكون الحرفة. 4 313 به مقدار محرومیّت پاداش دهند. باب الجفاء (ستم، بد خویى) 1163 1-  ایّاك و الجفاء فانّه یفسد الاخاء و یمقّت الى اللَّه و النّاس. 2 296 زنهار از جفاكارى بپرهیز كه جفا كارى بردارى را تباه سازد و خشم خداى سبحان و مردمان را براى انسان به بار آرد. 1164 2-  الجفاء یفسد الاخاء. 1 150 جفا كارى برادرى را تباه سازد. 1165 4-  الجفاء شین، المعصیة حین. 1 36 جفاكارى زشتى است، و گناه و نافرمانى سب نابودى است. باب المجالسة (همنشینى) 1166 1-  جالس الحلماء تزدد حلما. 3 357 با حلیمان هم نشین شو تا بر حلم تو افزوده گردد. 1167 2-  جالس العلماء تسعد. 3 356 با دانشمندان هم نشین شو تا نیكبخت شوى. 1168 3-  جلیس الخیر نعمة. 3 356 هم نشینى (با هم نشین) خوب، نعمتى است. (از نعمتهاى الهى). 1169 4-  جلیس الشّرّ نقمة. 3 356 هم نشینى با شخص بد، عذابى است. 1170 5-  جالس العلماء تزدد علما. 3 357 با دانشمندان هم نشین شو تا بر دانشت افزوده گردد.  1171 6-  جالس الفقراء تزدد شكرا. 3 357 با فقیران و نیازمندان هم نشین شو تا بر شكر و سپاست (به درگاه خداوند) بیفزاید.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 1871172 7-  جانبوا الاشرار و جالسوا الاخیار. 3 362 از بدان دورى كن و با نیكان هم نشین شو. 1173 8-  جماع الشّرّ فى مقارنة قرین السّوء. 3 369 كانون بدى در هم نشینى با همراه بد است. 1174 9-  جالس اهل الورع و الحكمة و اكثر مناقشتهم، فانّك ان كنت جاهلا علّموك و ان كنت عالما ازددت علما. 3 372 با پارسایان و فرزانگان هم نشینى كن و گفتگوهاى علمى و دینى را با ایشان زیاد كن، كه اگر نادان باشى تو را بیاموزند و اگر دانا باشى بر دانایى خود بیفزایى. 1175 10-  جالس العلماء یزدد علمك و یحسن ادبك و تزك نفسك. 3 373 با دانشمندان مجالست داشته باش تا دانشت افزون، و ادب تو نیكو، و جانت پاكیزه گردد. 1176 11-  جالس الحكماء یكمل عقلك و تشرف نفسك و ینتف عنك جهلك. 3 373 با فرزانگان هم نشین شو تا عقل، و خردت كامل، و نفس تو بلند مرتبه گردد، و جهل تو نادانى از تو زائل شود. 1177 12-  خلطة أبناء الدّنیا تشین الدّین و تضعف الیقین. 3 453 آمیزش با فرزندان دنیا (و دنیا طلبان) دین را زشت و یقین را ضعیف گرداند. 1178 13-  زوروا فى اللَّه، و جالسوا فى اللَّه و اعطوا فى اللَّه، و امنعوا فى اللَّه. 4 113 دیدار كنید یكدیگر را در راه خدا، و هم نشینى كنید در راه خدا، و بدهید در راه خدا و جلوگیرى كنید از بخشش، در راه خدا. 1179 14-  صاحب العقلاء و جالس العلماء و اغلب الهوى، ترافق الملأ الاعلى. 4 204 با خردمندان مصاحبت كن و با دانشمندان هم نشین شو و بر هواى نفس پیروز شو، تا با ساكنان ملأ اعلى (جایگاه والا) رفیق و همراه گردى.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 188
چهارشنبه 25/2/1387 - 11:25
دعا و زیارت
1069 18-  لا دین لمسوّف بتوبته. 6 384 دین ندارد آن كس كه توبه را به تأخیر اندازد. 1070 19-  یسیر التّوبة و الاستغفار یمحصّ المعاصى و الإصرار. 6 458 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 175اندكى از توبه و استغفار گناهان و اصرار بر آنها را پاك كند. حرف «الثاء» باب الثواب (اجر، پاداش) 1071 1-  الثّواب عند اللَّه سبحانه و تعالى على قدر المصاب. 1 303 پاداش در پیشگاه خداى سبحان به اندازه مصیبت خواهد بود. 1072 2-  اكتساب الثّواب افضل الارباح و الاقبال على اللَّه رأس النّجاح. 2 93 برترین سودها (در دنیا) به دست آوردن پاداش نیك است، و توجه به سوى خدا اساس پیروزى است. 1073 3-  من امّل ثواب الحسنى لم تنكد آماله. 5 422 كسى كه امید پاداش نیك خدا را داشته باشد، نا امید نخواهد شد. 1074 4-  لا ربح كالثّواب. 6 351 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 176سودى همچون پاداش نیك نیست. 1075 5-  لا ذخر كالثّواب. 6 354 اندوخته‏اى چون پاداش نیك نیست. 1076 6-  لا تهتمّنّ إلّا فیما یكسبك أجرا، و لا تسع الّا فى اغتنام مثوبة. 6 299 زنهار كه اهتمام نورزى در كارى مگر در كارى كه براى تو پاداشى را به دست آورد، و تلاش و كوشش مكن مگر آنجا كه ثوابى را به غنیمت گیرى. حرف «الجیم» باب الاجارة (پناه دادن) 1077 1-  من اجار المستغیث اجاره اللَّه سبحانه من عذابه. 5 388 كسى كه پناه خواهى را پناه دهد، خداى سبحانه او را از عذاب خود پناه دهد. باب التّجبّر (گردن فرازى) 1078 1-  ایّاك و التّجبّر على عباد اللَّه فانّ كلّ متجبّر یقصمه اللَّه. 2 304 بپرهیز از گردنكشى بر بندگان خدا كه به راستى خداوند قدرت هر گردنكشى را بشكند. 1079 2-  من تجبّر كسر. 5 145 كسى كه گردنكشى كند شكسته شود. 1080 3-  من تجبّر حقّره اللَّه و وضعه. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 1775 301 كسى كه گردنكش كند خدایش كوچك و پست كند. 1081 4-  لا یزكو عمل متجبّر. 6 373 عمل شخص گردنكش پاك نشود. 1082 5-  من تجبّر على من دونه كسر. 5 227 كسى كه گردنكش كند بر زیر دست خود شكسته شود. باب الجبن (ترس) 1083 1-  الجبن آفة، العجز سخافة. 1 33 ترس آفتى است (در جنگ و یا در هر كار) و عجز نشان دادن از خود، از سبك عقلى است. 1084 2-  احذروا الجبن فانّه عار و منقصة. 2 272 از بزدلى و ترس بپرهیزید كه ننگ و نقصان است. 1085 3-  شدّة الجبن من عجز النّفس و ضعف الیقین. 4 185 ترس بسیار از ناتوانى نفس و سستى یقین خواهد بود. 1086 4-  لا تشركنّ فى رأیك جبانا یضعّفك عن الامر و یعظّم علیك ما لیس بعظیم. 6 309 در رأى و اندیشه خود، آدم ترسو را شریك مساز (و با او در كارها مشورت نكن)، كه تصمیم تو را در كارها سست گرداند، و براى تو چیزى را كه بزرگ نیست بزرگ جلوه دهد. باب الجد (كوشش، جدیت) 1087 1-  التّشمّر للجدّ من سعادة الجدّ. 2 162 دامن به كمر زدن و مهیّا شدن براى كوشش از نیكبختى است. 1088 2-  ان كنتم للنّجاة طالبین فارفضوا الغفلة و اللّهو، و الزموا الاجتهاد و الجدّ. 3 21 اگر طالب رستگارى هستید بى‏خبرى و بازیگوشى را به یكسو افكنید، و پیوسته تلاش و كوشش كنید. 1089 3-  علیك بالجدّ و ان لم یساعد الجدّ. 4 299 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 178بر تو باد به تلاش و كوشش اگر چه بخت یار نگردد و مساعدت نكند. 1090 4-  قد سعد من جدّ. 4 465 به راستى نیكبخت شد كسى كه تلاش و كوشش كرد. 1091 5-  قرن الاجتهاد بالوجدان. 4 494 تلاش با یافتن همراه است.  1092 6-  من ضعف جدّه قوى ضدّه. 5 213 كسى كه در (نظم و نسق كارها) تلاشش ناتوان باشد، دشمنش نیرومند گردد. 1093 7-  من اعمل اجتهاده بلغ مراده. 5 218 كسى كه تلاشش را به كار بندد به آرمان خویش برسد. 1094 8-  من ركب جدّه قهر ضدّه. 5 213 كسى كه بر مركب تلاش و جدیّت سوار شود، دشمنش را مقهور كند. 1095 9-  من غالب الضّدّ ركب الجدّ. 5 226 كسى كه بر دشمن پیروز شد بر مركب تلاش و جدّیت سوار گشته است. 1096 10-  لقد اخطأ العاقل اللّاهى الرّشد و اصابه ذو الاجتهاد و الجدّ. 5 54 به راستى عاقل و زیركى كه خود را به لهو و لعب (و بازى) سرگرم كرده راه درست و صواب را گم كرده، ولى آن دیگرى كه تلاش و كوشش دارد بدان رسیده است.  1097 11-  من بذل جهد طاقته بلغ كنه ارادته. 5 368 كسى كه آنچه را در توان دارد براى رسیدن به آرمان خود به كار بندد به نهایت آرمان خود خواهد رسید. 1098 12-  من استدام قرع الباب و لجّ ولج. 5 457 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 179كسى كه كوبیدن در را ادامه دهد و لجاجت و سرسختى كند در را باز كند (و داخل شود).  1099 13-  ما ادرك المجد من فاته الجدّ. 6 65 مجد و عظمت را در نیابد كسى كه تلاش و كوشش را از دست داده است. باب الجدل (ستیزه جویى) 1100 1-  الجدل فى الدّین یفسد الیقین. 1 308 ستیزه جویى در دین، یقین را تباه سازد. باب التجربة (آزمون، آزمایش) 1101 1-  الامور بالتّجربة. 1 18 كارها به تجربه و آزمایش است (و با آن سامان پذیرد). 1102 2-  الظّفر بالحزم، و الحزم بالتّجارب. 1 21 پیروزى به دور اندیشى است، و دور اندیشى به استفاده از تجربه‏هاست. 1103 3-  الامور أشباه. 1 42 كارها (و وقایع روزگار) شبیه یكدیگرند.  1104 4-  التّجارب لا تنقضى. 1 99 تجربه‏ها پایان نپذیرد (و پیوسته انسان باید در حال تجربه آموزى باشد). 1105 5-  الایّام تفید التّجارب. 1 101 روزها (و روزگارها) تجربه‏ها را سود دهد (و هر حادثه‏اى بر تجربه آدمى بیفزاید). 1106 6-  الحزم حفظ التّجربة. 1 238 دور اندیشى در نگهدارى و یاد داشت تجربه است. 1107 7-  التّجارب علم مستفاد. 1 260 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 180تجربه‏ها هر كدام دانشى بهره‏مند است. 1108 8-  التّجربة تثمر الاعتبار. 1 278 تجربه، پند و عبرت به بار آورد. 1109 9-  العاقل من وعظته التّجارب. 1 312 عاقل و خردمند كسى است كه تجربه‏ها او را اندرز دهد. 1110 10-  المجرّب احكم من الطّبیب. 1 315 تجربه آزموده (یا تجربه كننده) از طبیب (نا آزموده) داناتر است.  1111 11-  التّجارب لا تنقضى و العاقل منها فى زیادة. 1 397 تجربه‏ها پایان نپذیرد و شخص عاقل از آنها بر دانش خود بیفزاید. 1112 12-  الحازم من حنّكته التّجارب و هذّبته النّوائب. 2 115 دور اندیش كسى است كه تجربه‏ها او را كار كشته كرده و سختیهاى روزگار او را پاك نموده است. 1113 13-  املك النّاس لسداد الرّأى كلّ مجرّب. 2 408 داراترین مردم در درستى رأى و اندیشه، مردمان با تجربه هستند. 1114 14-  انّما العقال من وعظته التّجارب. 3 75 به راستى خردمند كسى است كه تجربه‏ها اندرزش داده باشند. 1115 15-  ثمرة التّجربة حسن الاختیار. 3 327 میوه و ثمره تجربه (در كارها) انتخاب نیك است.
چهارشنبه 25/2/1387 - 11:24
دعا و زیارت
باب البكاء (گریه و گریستن) 1009 1-  البكاء سجیّة المشفقین. 1 176 گریستن خوى مشفقان (دلسوزان اصلاح خویش) است. 1010 2-  البكاء من خیفة اللَّه للبعد عن اللَّه عبادة العارفین. 2 49 گریه از ترس خدا-  به خاطر كارى كه سبب ترس دور شدن از خدا است. عبادت عارفان است. 1011 3-  البكاء من خشیة اللَّه ینیر القلب و یعصم من معاودة الذّنب. 2 111 گریه از ترس خدا دل را نورانى كند، و از بازگشت به گناه نگهدارى كند. 1012 4-  البكاء من خشیة اللَّه مفتاح الرّحمة. 2 121 گریه از ترس خدا كلید رحمت (حق تعالى) است. 1013 5-  بالبكاء من خشیة اللَّه تمحّص الذّنوب. 3 240 به وسیله گریه از ترس خدا گناهان پاك گردد. 1014 6-  بكاء العبد من خشیة اللَّه یمحّص ذنوبه. 3 262 گریه بنده از ترس خدا، گناهان را پاك كند. باب البلد (شهر، وطن) 1015 1-  شرّ الاوطان ما لم یأمن فیه القطّان. 4 171 بدترین وطنها آن جایى است كه ساكنانش در آن ایمن نباشند. 1016 2-  شرّ البلاد بلد لا امن فیه و لا خصب. 4 165 بدترین شهرها شهرى است كه نه در آن امنیت است و نه فراخى و ارزانى وجود دارد. 1017 3-  لیس بلدا أحقّ البلاد بك من بلد، خیر البلاد ما حملك. 5 83 شهرى شایسته‏تر از شهر دیگر براى‏ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 169زیستن تو نیست، بهترین شهرها آن شهرى است كه تو را پذیرا باشد.  باب البلاغة (شیوا سخنى)  1018 1-  البلاغة ان تجیب فلا تبطى‏ء و تصیب فلا تخطى‏ء. 2 152 بلاغت آن است كه پاسخ گویى و (در پاسخ گفتن) درنگ نكنى، و درست بگویى و خطا نكنى. 1019 2-  البلاغة ما سهل على المنطق و خفّ على الفطنة. 2 70 بلاغت این است كه گفتار آن بر زبان آسان باشد، و دریافت آن بر فهم سبك باشد. 1020 3-  ابلغ البلاغة ما سهل فى الصّواب مجازه و حسن ایجازه. 2 464 رساترین بلاغتها آن است كه گذر از فهم درست آن آسان، و اختصار گویى آن نیكو باشد. 1021 4-  قد یكتفى من البلاغة بالایجاز. 4 474 گاهى است كه از بلاغت به اختصار گویى و كوتاه سخن گفتن اكتفا شود. باب البلاء (گرفتارى، آزمایش) 1022 1-  البلاء ردیف الرّخاء. 1 154 بلا پشت سر «رخاء» (یعنى ناز و نعمت و فراخى زندگى) است. 1023 2-  انّ عظیم الاجر مقارن عظیم البلاء، فاذا احبّ اللَّه سبحانه قوما ابتلاهم. 2 527 به راستى كه اجر بزرگ مقارن و همراه با بلاى بزرگ است، كه چون خداى سبحان مردمى را دوست بدارد به بلا دچارشان كند. 1024 3-  اذا رأیت اللَّه سبحانه یتابع علیك البلاء فقد أیقظك. 3 132 هنگامى كه دیدى خداى سبحان پى در پى‏ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 170بر بلا مى‏فرستد، بدانكه تو را بیدار مى‏كند (كه دچار غفلت و بى‏خبرى نشوى). 1025 4-  اذا رأیت ربّك یوالى علیك البلاء فاشكره. 3 142 هنگامى كه دیدى پروردگارت بلا را پى در پى بر تو مى‏فرستد او را سپاس گوى. 1206 5-  بلاء الرّجل على قدر ایمانه و دینه. 3 262 بلاى مرد به مقدار ایمان و دین او است. 1027 6-  ثلاث من اعظم البلاء: كثرة العائلة، و غلبة الدّین، و دوام المرض. 3 341 سه چیز از بزرگ ترین بلاهاست: نان خور بسیار چیره شدن قرض و بدهى، ادامه بیمارى. 1028 7-  ربّ مرحوم من بلاء هو دواءه. 4 67 چه بسا كسانى كه به خاطر گرفتارى مورد رحم و دلسوزى مردمند در صورتى كه همان گرفتارى داروى آنها است.  1029 8-  ربّ مبتلى مصنوع له بالبلوى. 4 68 چه بسا گرفتارى كه همان گرفتارى احسانى است كه در حق او شده. 1030 9-  عى قدر النّعماء یكون مضض البلاء. 4 313 سوزش و درد بلا، به اندازه نعمت است. 1031 10-  فى البلاء تحاز فضیلة الصّبر. 4 399 در بلا و گرفتارى است كه انسان فضیلت‏ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 171صبر و شكیبایى را به دست آورد. 1032 11-  قد تفاجى‏ء البلیّة. 4 461 گاه است كه بلا ناگهانى رسد. 1033 12-  كلّ بلاء دون النّار عافیة. 4 542 هر بلایى در مقایسه با دوزخ، عافیت و تندرستى است. 1034 13-  كن بالبلاء محبورا و بالمكاره مسرورا. 4 602 در برابر بلا شاد باش، و در برابر ناخوشى‏ها شادمان. 1035 14-  كم من منعم علیه بالبلاء. 4 552 چه بسا كسانى كه به وسیله بلا بر آنها نعمت داده شده است. 1036 15-  من طلب للنّاس الغوائل لم یأمن البلاء. 5 217 كسى كه فتنه و آشوب براى مردمان خواهد، از بلا و گرفتارى ایمن نباشد. 1037 16-  لا تأمن من البلاء فى امنك و رخائك. 6 265 در حالى كه در امنیت و آسایش به سر مى‏برى از بلا ایمن مباش. 1038 17-  لا یكمل ایمان المؤمن حتّى یعدّ الرّخاء فتنة و البلاء نعمة. 6 408 كامل نشود ایمان مؤمن تا وقتى كه آسایش و خوشى را فتنه (و آزمایش) دادند و بلا و گرفتارى را نعمت به شمار آورد. 1039 18-  عند تضایق حلق البلاء یكون الرّخاء. 4 319 در هنگام تنگ شدن حلقه‏هاى بلا و گرفتارى، گشایش خواهد بود.  باب بنی أمیة (در باره بنى امیه) 1040 1-  هى مجاجة من لذیذ العیش یتطعّمونها برهة و یلفظونها جملة. 6 197 دولت ایشان پاره‏اى عسل از زندگى لذیذى است كه از روى حرص در برهه‏اى از زمان آن را مى‏خورند، آن گاه یكباره آن را از دهان بیرون اندازند.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 172باب المبالات (باك داشتن، پروا كردن) 1041 1-  علّة المعاداة قلّة المبالاة. 4 352 علت دشمنى مردم با انسان، بى‏پروایى نسبت به آنهاست. 1042 2-  من قلّت مبالاته صرع. 5 186 كسى كه پروایش كم باشد در افتد. 1043 3-  إذا لم یكن ما ترید فلا تبل كیف كنت. 3 136 هر گاه زندگى به آن گونه كه تو مى‏خواهى نبود، باكى نداشته باش كه چگونه خواهى بود (و به همان وضع راضى باش تا آن وضع به سر آید، و از مقام و مرتبه تو نزد خدا نكاهد). باب البهتان (دروغ بستن) 1044 1-  لا قحة كالبهت. 6 349 هیچ بى‏شرمى چون بهتان نیست. حرف «التاء» باب التجارة (بازرگانى) 1045 1-  التّاجر مخاطر. 1 40 بازرگان در مخاطره است (چه از نظر دین و چه از نظر دنیا). 1046 2-  من تاجر اللَّه ربح. 5 180 كسى كه با خدا سودا كند سود برد. 1047 3-  من اتّجر بغیر علم فقد ارتطم فى الرّبا. 5 287 آن كس كه بدون آگاهى (از احكام شرعى تجارت و) داد و ستد كند، در ربا غوطه ور شود. باب التراب (خاك) 1048 1-  نعم الطّهور التّراب. 6 168 خاك، پاك كننده خوبى است.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 173باب التعب (رنج، سختى) 1049 1-  ربّ دائب مضیّع. 4 57 چه بسا انسان پر تلاشى كه تلاشش بیهوده است. 1050 2-  ثمرة الرّغبة التّعب. 3 333 ثمره و میوه خواستن، رنج و تعب است. 1051 3-  بالتّعب الشّدید تدرك الدّرجات الرّفیعة و الرّاحة الدّائمة. 3 38 به وسیله رنج سخت است كه آدمى به درجه‏هاى والا و آسایش همیشگى برسد. باب التوبة (پشیمانى و بازگشت به خدا) 1052 1-  التّوبة ممحاة. 1 52 توبه پاك كننده (گناه) است. 1053 2-  التّوبة تستنزل الرّحمة. 1 267 توبه رحمت حق را به زمین نازل گرداند. 1054 3-  اخلاص التّوبة یسقط الحوبة. 1 331 اخلاص در توبه، گناه را بریزد. 1055 4-  المؤمن منیب مستغفر توّاب. 1 340 مؤمن بازگردنده (به سوى خدا) و آمرزش خواه و پر توبه است. 1056 5-  التّوبة تطهّر القلوب و تغسل الذّنوب. 1 357 توبه دلها را پاك سازد و گناهان را بشوید. 1057 6-  التّوبة ندم بالقلب، و استغفار باللّسان، و ترك بالجوارح، و اضمار أن لا یعود. 2 126 توبه عبارت است از پشیمانى در دل، و آمرزشخواهى با زبان، و ترك گناه به وسیله اعضا، و تصمیم قلبى كه دیگر به گناه باز نگردد. 1058 7-  الا تائب من خطیئته قبل حضور منیّته. 2 329 آیا كسى هست كه پیش از رسیدن مرگش توبه كند.  1059 8-  أفضل من طلب التّوبة ترك الذّنب. 2 372 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 174برتر از درخواست، توبه، ترك گناه است. 1060 9-  بالتّوبة تمحّص السّیّئات. 3 234 بوسیله توبه گناهان پاك شود. 1061 10-  بالتّوبة تكفّر الذّنوب. 3 240 با توبه گناهان پوشیده شود.
1062 11-  ثمرة التّوبة استدراك فوارط النّفس. 3 334 میوه توبه، باز یافت كردن تقصیرات نفس و جبران و تدارك آن است. 1063 12-  حسن التّوبة یمحول الحوبة. 3 416 توبه نیكو، گناه را محو كند. 1064 13-  من تاب فقد اناب. 5 175 كسى كه توبه كند به سوى خدا بازگشته است. 1065 14-  من اعطى التّوبة لم یحرم القبول. 5 238 كسى كه توفیق تو به یافت (و این عنایت الهى به او شد) از پذیرفته شدن آن محروم نگردد. 1066 15-  من لم یقبل التّوبة عظمت خطیئته. 5 411 كسى كه توبه را نپذیرد گناه او بزرگ است.  1067 16-  ما اهدم التّوبة لعظیم الجرم. 6 63 چه ویران كننده (خوبى) است توبه براى گناه بزرگ. 1068 17-  مسوّف نفسه بالتّوبة من هجوم الاجل على اعظم الخطر. 6 151 كسى كه توبه خود را به تأخیر اندازد (و امروز و فردا كند باید بداند كه) در معرض بزرگترین خطر، یعنى یورش و هجوم مرگ، قرار دارد.
چهارشنبه 25/2/1387 - 11:24
دعا و زیارت
956 16-  ما أقبح الباطل. 6 76 چه زشت است باطل. 957 17-  مستعمل الباطل معذّب ملوم. 6 149 كسى كه باطل را به كار بندد دچار عذاب و ملامت گردد.  958 18-  هدر فنیق الباطل بعد كظوم، وصال الدّهر صیال السّبع العقور. 6 202 به غرّش در آمد شتر ناز پرورده باطل پس از خموشى، و روزگار بسان درنده‏اى گزنده حمله‏ور شد.  959 19-  لا تكرهوا سخط من یرضیه الباطل. 6 276 از ناخشنودى كسى كه باطل او را خوشنود سازد ناراحت و بد حال نشوید. 960 20-  لا یعزّ من لجأ الى الباطل. 6 390 عزیز نشود كسى كه به باطل پناه برد. باب البطالة (بیكارى، تن آسایى) 961 1-  هیهات من نیل السّعادة السّكون الى الهوینا و البطالة. 6 197 چه دور است از رسیدن به سعادت كسى كه به تن آسایى و بیكارى تن داده است. 962 2-  آفة العمل البطالة. 3 112 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 163آفت كار، تن آسایى است. باب البطنة (پر خورى) 963 1-  البطنة تمنع الفطنة. 1 94 پر خورى از زیركى جلوگیرى كند. 964 2-  التّخمة تفسد الحكمة. 1 172 پر خورى حكمت و فرزانگى را تباه سازد. 965 3-  البطنة تحجب الفطنة. 1 172 پر خورى، پرده و حجاب زیركى گردد. 966 4-  الشّبع یفسد الورع. 1 174 سیر غذا خوردن، پارسایى را تباه سازد. 967 5-  الشّبع یكثر الادواء. 1 228 سیر غذا خوردن، بیماریها را زیاد كند. 968 6-  ادمان الشّبع یورث انواع الوجع. 1 359 ادامه پر خورى انواع دردها را به جاى بگذارد. 969 7-  الشّبع یورث الاشر و یفسد الورع. 1 359 سیر غذا خوردن، گردن فرازى و تبختر به بار آرد، و پارسایى را تباه سازد. 970 8-  احفظ بطنك و فرجك ففیهما فتنتك. 2 179 شكم و عورت خود را نگه دار، كه بلا و گرفتارى تو در آن دو است. 971 9-  ایّاكم و البطنة فانّها مقساة للقلب، مكسلة عن الصّلوة، مفسدة للجسد. 2 324 بپرهیزید از پر خورى كه دل را سخت كند و سبب بى حالى و سستى در نماز، و موجب تباهى بدن گردد. 972 10-  ایّاك و البطنة فمن لزمها كثرت اسقامه و فسدت أحلامه. 2 289 بپرهیز از پرخورى كه هر كس بدان دچار شد در دهایش بسیار و خوابهایش آشفته و پریشان گردد. 973 11-  انّ البهائم همّها بطونها. 2 495 به راستى كه چهار پایان اندوهشان شكمشان مى‏باشد. 974 12-  أمقت العباد الى اللَّه سبحانه من كان همّته بطنه و فرجه. 2 460 مبغوض‏ترین بندگان در پیشگاه خداى‏ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 164سبحان كسى است كه اندوهش شكم و عورت او است. 975 13-  ایّاك و ادمان الشّبع فانّه یهیّج الاسقام و یثیر العلل. 2 300 بپرهیز از ادامه پر خورى كه به راستى این كار دردها را بر انگیزد و بیماریها را تحریك كند. 976 14-  بئس القرین الورع الشّبع. 3 255 براى پارسایى، سیرى بد قرین و همراهى است. 977 15-  بطن المرء عدوّه. 3 260 شكم آدمى، دشمن او است. 978 16-  اذا ملى البطن من المباح عمى القلب عن الصّلاح. 3 176 هنگامى كه شكم از مال مباح پر شد، دل از رسیدن به صلاح كور گردد.  979 17-  قلّ من اكثر من الطّعام فلم یسقم. 4 502 كم است كسى كه غذاى بسیار خورد و بیمار نگردد. 980 18-  كیف تصفو فكرة من یستدیم الشّبع. 4 559 چگونه پاك و صاف گردد فكر و اندیشه كسى كه سیرى و پرخورى را ادامه مى‏دهد. 981 19-  من زاد شبعه كظّته البطنة. 5 298 كسى كه زیاد كند سیرى خود را  پر خورى و امتلاء او را به رنج اندازد. 982 20-  من كظّته البطنة حجبته عن الفطنة. 5 299 پر خورى كه انسان را به رنج اندازد از زیركى و دریافت نیز او را باز دارد.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 165983 21-  من كانت همّته ما یدخل بطنه كانت قیمته ما یخرج منه. 5 377 كسى كه همتش به خوراك ورودى شكمش باشد ارزشش نیز همان است كه از آن خارج شود. 984 22-  ما ابعد الخیر ممّن همّته بطنه و فرجه. 6 93 چه دور است خیر و خوبى از كسى كه اندوهش شكم و عورت او است. 985 23-  نعم عون المعاصى الشّبع. 6 163 سیرى، كمك كار خوبى براى معاصى و گناهان است. 986 24-  لا صحّة مع نهم. 6 360 با پر خورى تندرستى نخواهد بود. 987 25-  لا فطنة مع بطنة. 6 361 با پرخورى زیركى نخواهد بود. 988 26-  لا تجتمع الشّبع و القیام بالمفترض. 6 369 سیرى با قیام به واجبات با هم گرد نیایند. 989 27-  لا تجتمع الصّحّة و النّهم. 6 369 تندرستى و پر خورى با هم جمع نشوند. 990 28-  لا تجتمع الفطنة و البطنة. 6 370 زیركى و پرخورى با هم جمع نشوند. باب الباطن (درون) 991 1-  زینة البواطن اجمل من زینة الظّواهر. 4 117 آرایش درون زیباترین از آرایش برون است. 992 2-  الضّمائر الصّحاح اصدق شهادة من الالسن الفصاح. 2 160 درونهاى سالم در گواهى دادن، راستگوتر از زبانهاى فصیح و گویا است. 993 3-  لكلّ ظاهر باطن على مثاله، فمن طاب ظاهره طاب باطنه، و ما خبث ظاهره خبث باطنه. 5 22 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 166هر ظاهرى را باطنى است همانند آن، و از این رو كسى كه ظاهرش پاك شد درونش نیز پاك باشد، و كسى كه ظاهرش نا پاك بود درونش نیز ناپاك باشد.  994 4-  ما اقبح بالانسان باطنا علیلا و ظاهرا جمیلا. 6 97 چقدر زشت است براى آدمى، كه درونى بیمار و ظاهرى زیبا داشته باشد. 995 6-  ما اقبح بالانسان ظاهرا موافقا و باطنا منافقا. 6 71 چه زشت است براى انسان كه ظاهرى موافق و همسو، و باطنى منافق و دورو داشته باشد. 996 7-  لا خیر فى المنظر الّا مع حسن المخبر. 6 430 خیر و خوبى نیست در منظر و صورت، مگر با نیكویى مخبر (یعنى درون كه جایگاه خبر از ظاهر است).  997 8-  أفضل الذّخائر حسن الضّمائر. 2 449 برترین اندوخته‏ها نیكى درونهاست. 998 9-  جماع المروءة أن لا تعمل فى السّرّ ما تستحیى منه فى العلانیة. 3 373 همه جوانمردى گرد آمده در این كه در نهان، كارى نكنى كه از انجام آن در آشكار شرم دارى.  999 10-  ما لا ینبغی ان تفعله فى الجهر فلا تفعله فى السّرّ. 6 91 آنچه شایسته و سزاوار نیست كه‏ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 167آشكارا انجام دهى در نهان نیز انجام مده. 1000 11-  آفة الوزراء خبث السّریرة. 3 102 آفت وزیران، زشتى باطن است. 1001 12-  صلاح السّرائر برهان صحّة البصائر. 4 196 صلاح و رو به راه بودن درونها و خصلتها، نشانه و دلیل درستى بینایى‏ها است. 1002 13-  صحّة الضّمائر من أفضل الذّخائر. 4 198 درستى درونها از برترین اندوخته‏ها است. 1003 14-  طوبى لمن صلحت سریرته و حسنت علانیته و عزل عن النّاس شرّه. 4 243 خوشا به حال كسى كه باطنش صالح، و آشكارش نیكو، و شرّ خود را از مردم باز داشته است. 1004 15-  عند فساد العلانیة تفسد السّریرة. 4 327 در وقت تباه شدن آشكار، نهان انسان نیز فاسد شود. 1005 16-  من حسنت سریرته حسنت علانیته. 5 211 كسى كه نهانش نیكو باشد آشكارش نیز نیكو گردد. 1006 17-  من حسنت سریرته لم یخف احدا. 5 253 كسى كه نهانش نیكو شد از هیچكس نترسد. باب البكور (سحر خیزى)  1007 1-  بكر السّبت و الخمیس بركة. 3 259 سپیده دم شنبه و پنجشنبه بركت است. 1008 2-  باكروا فالبركة فى المباكرة، و ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 168شاوروا فالنّجح فى المشاورة. 3 264 صبح زود برخیزید (و سحر خیز) باشید كه بركت در آن است، و مشاوره و مشورت كنید كه پیروزى و رستگارى در مشورت است.
چهارشنبه 25/2/1387 - 11:23
دعا و زیارت
895 14-  جماع الخیر فى اعمال البرّ. 3 376 جامع كارهاى خیر و نیكى، در انجام كارهاى نیكو است. 896 15-  خیر البرّ ما وصل الى المحتاج. 3 425 بهترین نیكى‏ها آن است كه به نیازمند برسد. 897 16-  من كثر برّه حمد. 5 183 كسى كه نیكوكارى‏اش زیاد باشد ستایش شود. 898 17-  من بذل برّه انتشر ذكره. 5 336 كسى كه نیكوكارى كند نامش پراكنده شود. 899 18-  من قرب برّه بعد صیته. 5 336 كسى كه نیكى‏اش نزدیك باشد آوازه‏اش دور باشد (و به جاهاى دور برسد). 900 19-  مع البرّ تدرّ الرّحمة. 6 120 باران رحمت حق به وسیله كار نیك ریزان شود. 901 20-  نفوس الابرار نافرة من نفوس الاشرار. 6 190 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 157جانهاى نیكوكاران از جانهاى بدكاران متنفّر است  902 21-  نفوس الابرار تأبى افعال الفجّار. 6 190 نفوس نیكوكاران اباء و امتناع دارد از انجام كارهاى بدكاران. 903 22-  لا ینتصف البرّ من الفاجر. 6 394 انتقام نمى‏كشد نیكوكار از بد كار. 904 23-  من شیم الأبرار حمل النّفوس على الایثار. 6 28 از خوى و خصلت نیكان، وادار كردن خود و دیگران بر ایثار است. باب البركة (بركت، خیر بسیار) 905 1-  اذا ظهرت الجنایات ارتفعت البركات. 3 128 هنگامى كه جنایتها آشكار شد بركتها برداشته شود. باب البشر (خوشرویى) 906 1-  البشر مبرّة، العبوس معرّة. 1 63 خوشرویى نیكوكارى است، و ترش رویى گناه و آزار است. 907 2-  البشر اوّل البرّ. 1 79 خوشرویى سر آغاز نیكوكارى است. 908 3-  الطّلاقة شیمة الحرّ. 1 127 گشاده رویى شیوه آزادگان است. 909 4-  البشاشة احسان. 1 13 گشاده رویى (نوعى) احسان است. 910 5-  البشر اوّل النّائل. 1 140 شكفته رویى سر آغاز عطا و بخشش است. 911 6-  البشر یطفى نار المعاندة. 1 150 شكفته رویى آتش دشمنى را خاموش كند. 912 7-  البشر اوّل النّوال. 1 167 خوشرویى مرحله آغازین بخشش است. 913 8-  البشر شیمة الحرّ. 1 173 شكفته رویى شیوه آزاد مردان است. 914 9-  البشر یونس الرّفاق. 1 191 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 158خوشرویى رفیقان را (با انسان) انس دهد. 915 10-  البشاشة حبالة المودّة. 1 269 گشاده‏رویى، كمند دوستى است. 916 11-  البشر اسداء الصّنیعة بغیر مئونة. 1 389 خوشرویى براى بذل احسان به دیگران وسیله بى‏خرجى است.  917 12-  البشر احد العطائین. 2 13 گشاده رویى یكى از دو بخشش است.  918 13-  البشاشة احد القرائین. 2 28 خوشرویى یكى از دو میهمانى است. 919 14-  البشر منظر مونق و خلق مشرق. 2 156 گشاده رویى منظرى زیبا و شگفت آور است، و خویى درخشنده است. 920 15-  بالبشر و بسط الوجه یحسن موقع البذل. 3 232 با خوشرویى و گشاده رویى جایگاه بخشش (نزد خداى تعالى و مردم) نیكو شود. 921 16-  بشرك اوّل برّك و وعدك اوّل عطائك. 3 268 خوشرویى تو سر آغاز نیكوكارى، و وعده‏ات سر آغاز عطا و بخشش تو است. 922 17-  بشرك، یدلّ على كرم نفسك، و تواضعك ینبى‏ء عن شریف خلقك. 3 269 خوشرویى راهنماى كرامت نفس و بزرگوارى تو است، و فروتنى و تواضعت خبر از شرافت خوى تو مى‏دهد. 923 18-  حسن البشر اوّل العطاء و اسهل السّخاء. 3 388 خوشرویى آغاز بخشش و آسان‏ترین جود و سخاست.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 159924 19-  حسن البشر احد البشارتین. 3 391 خوشرویى یكى از دو مژده است.  925 20-  حسن البشر من علائم النّجاح. 3 394 خوشرویى از نشانه‏هاى رستگارى است. 926 21-  سبب المحبّة البشر. 4 126 وسیله محبت و دوستى خوشرویى است. 927 22-  طلاقة الوجه بالبشر و العطیّة و فعل البرّ و بذل التّحیّة داع الى محبّة البریّة. 4 259 گشاده‏گى رو، و به شكفتگى و عطا بخشى و نیكوكارى و بذل هدیه، همه اینها وسیله‏اى است براى جلب دوستى و محبت مردمان. 928 23-  علیك بالبشاشة فانّها حبالة المودّة. 4 288 بر تو باد به گشاده رویى كه آن كمند محبت است. 929 24-  كثرة البشر آیة البذل. 4 589 خوشرویى بسیار، نشانه بخشندگى است. 930 25-  من بخل علیك ببشره لم یسمح ببرّه. 5 465 كسى كه از بذل روى خوشش به تو بخل ورزد، بخششى به تو نخواهد كرد. 931 26-  وجه مستبشر خیر من قطوب مؤثّر. 6 226 روى شكفته بهتر است از ترش روى بخشنده.  932 27-  لا بشاشة مع ابرام. 6 359 سماجت و پافشارى كردن (در سؤال) خوشرویى به جاى نگذارد. باب البصیرة (بینایى، بینش) 933 1-  أبصر النّاس من أبصر عیوبه و أقلع عن ذنوبه. 2 410 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 160بیناترین مردم كسى است كه عیبهاى خود را ببیند، و از گناهانش كنده و جدا شود. 934 2-  ذهاب البصر خیر من عمى البصیرة. 4 32 كورى دیده، بهتر است كورى بصیرت. 935 3-  فقد البصر أهون من فقدان البصیرة. 4 413 از دست دادن چشم، بهتر است از فقدان بصیرت. 936 4-  قد انجابت السّرائر لاهل البصائر. 4 476 به راستى كه نمودار شده پوشیده‏ها و پنهانها براى اهل بینش.  937 5-  ربّما اخطأ البصیر رشده. 4 79 گاه مى‏شود كه شخص بینا در رسیدن و پیدا كردن رشد و راه درست به خطا رود.  938 6-  نظر البصر لا یجدی اذا عمیت البصیرة. 6 174 نگاه دیده سود ندهد آنجا كه چشم دل و بصیرت كور باشد. 939 7-  لا علم لمن لا بصیرة له. 6 401 كسى كه بصیرت و بینایى ندارد، دانش ندارد. باب البطر (مستى نعمت) 940 1-  البطر یسلب النّعمة و یجلب النّقمة. 2 166 سر مستى، نعمت را برباید و عقوبت و عذاب به بار آورد. باب الباطل 941 1-  الباطل مضادّ الحقّ. 1 74 باطل، ضدّ حق است (و با هم جمع نشوند).  942 2-  الباطل غرور خادع. 1 147 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 161باطل، فریبنده‏اى است حیله‏گر. 943 3-  الباطل أضعف نصیر. 1 188 باطل ناتوان‏ترین یاورهاست. 944 4-  الباطل یزلّ براكبه. 1 277 مركب باطل، سوار خود را بلغزاند (و بر زمین زند). 945 5-  الاباطیل موقعة فى الاضالیل. 1 336 چیزهاى باطل انسان را به گمراهى در اندازد. 946 6-  التّظافر على نصر الباطل لؤم و خیانة. 1 350 كمك كارى در مورد یارى دادن به باطل موجب ملامت است، و خود نیز خیانت است.  947 7-  غرض المبطل الفساد. 4 387 هدف طرفدار باطل، فساد و تباهى است. 948 8-  من نصر الباطل خسر. 5 145 كسى كه باطل را یارى دهد، زیان كرده است. 949 9-  من ركب الباطل ندم. 5 137 كسى كه بر مركب باطل سوار شود پشیمان گردد. 950 10-  من ركب الباطل أهلكه مركبه. 5 254 كسى كه بر مركب باطل سوار شود، آن مركب او را به هلاكت اندازد. 951 11-  للباطل جولة. 5 25 باطل را جولانى است.  952 12-  من ركب الباطل زلّ قدمه. 5 310 كسى كه بر مركب باطل سوار شود گامش بلغزد. 953 13-  من كان غرضه الباطل لم یدرك الحقّ و لو كان اشهر من الشّمس.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 1625 423 كسى كه هدفش كار باطل باشد به حق نرسد اگر چه شهرتش از خورشید بیشتر باشد. 954 14-  من شهد لك بالباطل شهد علیك بمثله. 5 452 كسى كه به نفع تو شهادت باطل دهد، به زیان تو نیز به باطل شهادت مى‏دهد. 955 15-  من نصر الباطل ندم. 5 466 كسى كه باطل را یارى دهد پشیمان گردد.
چهارشنبه 25/2/1387 - 11:22
دعا و زیارت
باب التبذیر (ولخرجى) 841 1-  التّبذیر قرین مفلس. 1 261 ولخرجى قرین و همراه ورشكسته‏اى است. 842 2-  التّبذیر عنوان الفاقة. 1 224 ولخرجى نشانه و سرآغاز فقر و نیازمندى است. 843 3-  الا و انّ اعطاء هذا المال فى غیر حقّه تبذیر و اسراف. 2 330 آگاه باشید كه پرداخت این مال در غیر جاى آن، تبذیر و اسراف است.  844 4-  آفة الجود التّبذیر. 3 111 آفت جود و بخشش، بیهوده خرج كردن است. 845 5-  علیك بترك التّبذیر و الاسراف و التّخلّق بالعدل و الانصاف. 4 293 بر تو باد كه تبذیر و اسراف را واگذارده و به عدل و انصاف خو بگیرى. 846 6-  من افتخر بالتّبذیر احتقر بالافلاس. 5 433 كسى كه به تبذیر افتخار كند به افلاس و ندارى دچار شده و حقیر گردد. 847 7-  من اشرف الشّرف الكفّ عن التّبذیر و السّرف. 6 42 بالاترین شرافتها خود دارى از تبذیر و اسراف است. 848 8-  من العقل مجانبة التّبذیر و حسن التّدبیر. 6 22 دورى كردن از تبذیر و به كار بردن تدبیر نیكو از نشانه‏هاى عقل است. 849 9-  لا جهل كالتّبذیر. 6 347 هیچ نادانى مانند تبذیر و ولخرجى نیست. باب البذل (بخشش) 850 1-  البذل مادّة الامكان. 1 154 بخشش كانون مكانت و منزلت (یا امكان و توانایى) است. 851 2-  البذل یكسب الحمد. 1 198 بذل و بخشش، ستایش مردم را به دنبال‏ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 152دارد. 852 3-  ابذل مالك لمن بذل لك وجهه فانّ بذل الوجه لا یوازیه شی‏ء. 2 236 بذل كن مال خود را به كسى كه آبروى خود را به تو بذل كرده (و از تو چیزى طلب كرده)  كه به راستى چیزى با بذل آبرو برابرى نمى‏كند. 853 4-  ابذل مالك فى الحقوق و واس به الصّدیق، فانّ السّخاء بالحرّ اخلق. 2 204 مال خود را در حقوق (واجبه یا مطلق حقوق) بذل كن، و با مال خود با دوست خود مواسات و برابرى داشته باش، كه به راستى سخاوت و بخشش به شخص آزاده سزاوارتر است.  854 5-  افضل الشّرف بذل الاحسان. 2 397 برترین شرافتها بذل احسان است. 855 6-  افضل الفضائل بذل الرّغائب و اسعاف الطّالب و الاجمال فى المطالب. 2 457 برترین فضیلتها بذل عطاها و كمك كردن به حاجت خواهان و میانه‏روى در كارها است. 856 7-  ان تبذلوا اموالكم فى جنب اللَّه فانّ اللَّه مسرع الخلف. 3 3 اگر بذل كنید اموال خود را در راه خدا پس خداوند به سرعت عوض آن را به شما خواهد داد. 857 8-  بالبذل تكثر المحامد. 3 237 با بذل و بخشش مدح و ستایش (مردم براى بخشنده) بسیار گردد. 858 9-  ببذل النّعمة تستدام النّعمة. 3 238 با بذل نعمت است كه نعمت مستدام ماند. 859 10-  بذل العطاء زكاة النّعماء. 3 263 بذل عطا، زكات نعمتهاست.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 153860 11-  كثرة البذل آیة النّبل. 4 598 بخشش بسیار نشانه فضیلت و كمال است. 861 12-  من هان علیه بذل الاموال توجّهت الیه الآمال. 5 229 كسى كه بذل اموال بر او آسان باشد امیدها به سویش رو گردان شود. 862 13-  من احبّ الذّكر الجمیل فلیبذل ماله. 5 324 كسى كه دوست دارد نام نیكى داشته باشد، باید در بذل مال دریغ نداشته باشد. 863 14-  من بذل ماله استعبد. 5 193 كسى كه مال خود را بذل كند مردم را بنده خود كند. 864 15-  من كرمت نفسه استهان بالبذل و الاسعاف. 5 342 كسى كه كرامت نفس دارد (و بزرگوار است) بذل احسان و بر آوردن حاجت حاجتمندان بر او آسان است. 865 16-  من شرف الهمّة بذل الاحسان. 6 16 بذل احسان از شرافت و بزرگى همّت است. 866 17-  من شیم الكرام بذل النّدى. 6 24 بذل احسان از خوى بزرگواران است. 867 18-  ما اكتسب الشّكر بمثل بذل المعروف. 6 59 جلب نشود سپاسگزارى مردم به چیزى مانند بذل احسان (و انجام كار نیك). 868 19-  ما حصّنت الاعراض بمثل البذل. 6 68 چیزى مانند بذل و بخشش آبرو را حفظ نكند. 869 20-  ما شكرت النّعم بمثل بذلها. 6 68 سپاسگزارى نعمتها به چیزى مانند بذل و بخشش آن، انجام نشود. 870 21-  ما حصّنت النّعم بمثل الانعام بها. 6 69 چیزى مانند بخشش نعمتها را نگاه ندارد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 154871 22-  ما شاع الذّكر بمثل البذل. 6 69 چیزى مانند بذل و بخشش آوازه انسان را بلند نكند. 872 23-  نیل المآثر ببذل المكارم. 6 169 رسیدن به فضائل و كمالهاى ستودنى، به بذل كرم و نیكى‏هاست. 873 24-  لا یحمد الّا من بذل احسانه. 6 398 حمد و ستایش نشود جز كسى كه بذل احسان كند. 874 25-  ینبى‏ء عن فضلك علمك، و عن إفضالك بذلك. 6 477 علم و دانش تو از برترى تو خبر مى‏دهد، و بذل و بخشش تو از احسان تو آگاه مى‏كند. 875 26-  إنّكم أغبط بما بذلتم من الرّاغب إلیكم فیما وصله منكم. 3 63 به راستى سودى كه شما از احسان خود برده‏اید بیشتر از آن سودى است كه رو آورنده به شما از احسان شما برده است. باب البراءة (برائت و بى‏گناهى) 876 1-  البرى‏ء صحیح و المریب علیل. 1 318 شخص بى‏گناه سالم و تندرست است و مشكوك بیمار است. 877 2-  البری‏ء جرىّ. 1 56 بى‏گناه دلیر و گستاخ است. 878 3-  كلّ برى‏ء صحیح. 4 526 هر بى‏گناهى تندرست است.  879 4-  ما اشجع البرى‏ء و أجبن المریب. 6 86 چقدر دلیر و گستاخ است بى‏گناه، و چه ترسو است آدم مشكوك. 880 5-  لا اشجع من برى‏ء. 6 373 دلیرتر از بى‏گناه كسى نیست. باب البرد (سرما) 881 1-  توقّوا البرد فى اوّله و تلقّوه فى‏ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 155آخره، فانّه یفعل فى الابدان كما یفعل فى الاغصان، اوّله یحرق و آخره یورث. 3 308 خود را حفظ كنید از سرما در آغاز فصل سرما، و برخوردار شوید از آن در پایان آن، كه در بدنهاى شما آن كارى را كند كه در شاخه‏هاى درختان كند، آغازش بسوزاند، و پایانش برگ برویاند.  باب البرّ (نیكو كارى) 882 1-  البرّ عمل مصلح. 1 148 نیكو كارى وضع مردمان (یا شخص نیكو كار) را به صلاح و درستى آورد. 883 2-  البرّ عمل صالح. 1 219 نیكو كارى عمل شایسته و صالحى است.  884 3-  البرّ غنیمة الحازم. 1 242 نیكوكارى غنیمت شخص دور اندیش است. 885 4-  البرّ اعجل شی‏ء مثوبة. 1 320 نیكو كارى پاداشش از هر چیز زودتر عاید گردد. 886 5-  الاسراف مذموم فى كلّ شی‏ء الّا فى افعال البرّ. 2 86 اسراف در هر چیز مذموم و نكوهیده است جز در كارهاى خیر. 887 6-  أعجل الخیر ثوابا البرّ. 2 385 پاداش نیكوكارى زودتر از كارهاى دیگر به انسان مى‏رسد. 888 7-  افضل البرّ ما اصیب به الابرار. 2 391 برترین نیكوكارى‏ها آن است كه به نیكان برسد. 889 8-  افضل البرّ ما اصیب به اهله. 2 391 برترین نیكو كارى‏هاى آن است كه به آنها كه شایسته آنند برسد.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 156890 9-  احقّ من بررت من لا یغفل برّك. 2 412 سزاوارترین كسى كه به او نیكى كنى آن كسى است كه از نیكى تو غافل نماند. 891 10-  انّ أسرع الخیر ثوابا البرّ. 2 488 به راستى كارى كه پاداشش زودتر از كارهاى دیگر مى‏رسد كار نیك است. 892 11-  انّكم مجازون بافعالكم فلا تفعلوا الّا برّا. 3 65 به راستى كه شما جزاى كارهاى خود را خواهید گرفت از این رو جز كار نیك، كار دیگرى نكنید. 893 12-  بالبرّ یملك الحرّ. 3 205 با نیكوكارى شخص آزاده برده مى‏شود. 894 13-  انّما طبائع الابرار طبائع محتمله للخیر، فمهما حمّلت منه احتملته. 3 90 همانا سرشت مردمان نیكوكار بر انجام كار خیر آفریده شده و هر زمان بتواند انجام دهد.
چهارشنبه 25/2/1387 - 11:21
دعا و زیارت
785 32-  آفة الاقتصاد البخل. 3 106 آفت میانه روى در زندگى، بخل است. 786 33-  بالبخل تكثر المسبّة. 3 200 به وسیله بخل، دشمنى‏ها زیاد گردد. 787 34-  بئس الخلیقة البخل. 3 258 بخل، بد اخلاقى است. 788 35-  تجنّبوا البخل و النّفاق فهما من أذمّ الأخلاق. 3 303 از بخل و نفاق (دو رویى) بپرهیزید كه آن دو مذموم‏ترین (و نكوهیده‏ترین) اخلاق است. 789 36-  خلّتان لا تجتمعان فى قلب مؤمن. سوء الخلق و البخل. 3 452 دو خصلت است كه در دل مؤمن در نیایند: بد خلقى و بخل. 790 37-  ربّ صلف أورث تلفا. 4 63 چه بسا ثروتمند كم خیر و بخیلى، كه تلف به جاى نهد (اموالى را كه جمع كرده است تلف گردد).  791 38-  زیادة الشّحّ تشین الفتوّة و تفسد الاخوّة. 4 118 بخل زیاد، جوانمردى را زشت و برادرى‏ را تباه سازد.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 146792 39-  البخیل یبخل على نفسه بالیسیر من دنیاه و یسمح لورّاثه بكلّها. 2 71 شخص بخیل به اندكى از مال دنیا بر خود بخل ورزد، ولى همه آن را سخاوتمندانه به وارثان خود مى‏بخشد. 793 40-  البخل بالموجود سوء الظّنّ بالمعبود. 1 329 بخل ورزیدن به مال موجود، بدگمانى به خداى معبود است. 794 41-  سبب زوال الیسار منع المحتاج. 4 122 آنچه سبب از بین رفتن توانگرى و دارایى مى‏شود باز داشتن مال از نیازمند است. 795 42-  عجبت للشّقىّ البخیل یتعجّل الفقر الّذى منه هرب، و یفوته الغنى الّذى ایّاه طلب، فیعیش فى الدّنیا عیش الفقراء، و یحاسب فى الآخرة حساب الاغنیاء. 4 346 در شگفتم از بخیل بدبخت كه همان فقرى را كه از آن مى‏گریزد پیش انداخته (و آمدنش را شتابان كرده) و بى‏نیازى و ثروتى را كه در طلب و جستجوى آن است از دست داده، و از این رو در دنیا زندگى فقیران و نیازمندان را دارد، و در آخرت حساب ثروتمندان و اغنیا را باز پس دهد. 796 43-  فى الشّحّ المسبّة. 4 400 در بخل، دشنام است. 797 44-  كثرة الشّحّ توجب المسبّة. 4 591 بخل زیاد، دشنام به بار آورد. 798 45-  من بخل بدینه جلّ. 5 190 كسى كه به دین خود بخل ورزد بزرگى یابد.  799 46-  من قبض یده مخافة الفقر فقد تعجّل الفقر. 5 181 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 147كسى كه دست خود را از ترس فقر و ندارى ببندد، به راستى كه فقر و ندارى را پیش انداخته (و در آمدنش شتاب كرده) است. 800 47-  من بخل بماله ذلّ. 5 190 كسى كه به دادن مال خود بخل ورزد خوار گردد. 801 48-  من لزم الشّحّ عدم النّصیح. 5 228 كسى كه با بخل ملازم باشد از داشتن خیر خواه محروم گردد.  802 49-  لیس لشحیح رفیق. 5 76 شخص بخیل، رفیق و یارى ندارد. 803 50-  لیس لبخیل حبیب. 5 78 بخیل، براى خود دوستى به جاى نگذارد. 804 51-  لم یوفّق من بخل على نفسه بخیره، و خلّف ماله لغیره. 5 93 كسى كه بر خود بخل ورزد به كار خیر موفق نشود، و مال خود را براى دیگران به جاى نهد. 805 52-  لو رأیتم البخل رجلا لرأیتموه مشوّها یغضّ عنه كلّ بصر و ینصرف عنه كلّ قلب. 5 118 اگر بخل را به صورت مردى مى‏دیدید (و براى شما مجسّم مى‏شد) همانا مردى مى‏دیدید زشت كه هر دیده‏اى از او روى مى‏گرداند، و هر دلى از او بر مى‏گشت. 806 53-  من بخل على نفسه كان على غیره ابخل. 5 335 كسى كه به خود بخل ورزد نسبت به دیگران بخیل‏تر خواهد بود. 807 54-  من منع المال من یحمده، ورّثه من لا یحمده. 5 366 كسى كه جلوگیرى كند مال را از آنها كه مدح و ستایشش كنند، به ارث گذارد آن را براى كسى كه ستایشش نكند. 808 55-  من بخل بما لا یملكه فقد بالغ فى الرّذیلة. 5 380 كسى كه بخل ورزد بدانچه مالك آن نیست پستى را به نهایت رسانده است. 809 56-  من بخل بماله على نفسه.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 148جاد به على بعل عرسه. 5 443 كسى كه مالش را بر خود بخل كند، آن را به شوهر زن خود بخشش كند.  810 57-  من بخل على المحتاج بما لدیه كثر سخط اللَّه علیه. 5 446 كسى كه بخل ورزد به شخص نیازمند از مالى كه نزد او است خشم خدا بر او زیاد گردد. 811 58-  من أقبح الخلائق الشّحّ. 6 34 از زشت‏ترین خلق و خوى‏ها بخل است. 812 59-  من سوء الخلق البخل و سوء التّقاضى. 6 23 بخل، و با بد خلقى حق خود را از دیگران خواستن از بد اخلاقى است. 813 60-  ما عقل من بخل باحسانه. 6 76 از عقل خود بهره نبرده كسى كه به احسان خود بخل ورزد. 814 61-  ما اقبح البخل مع الإكثار. 6 68 چقدر زشت است بخل ورزیدن با داشتن مال بسیار. 815 62-  ما أقبح البخل بذوى النّبل. 6 70 چقدر زشت است بخل ورزیدن به صاحبان كمال و فضیلت. 816 63-  ما عقد ایمانه من بخل باحسانه. 6 73 ایمانش را محكم نكرده كسى كه به احسان و بخشش خود بخل ورزد. 817 64-  ما اجتلب سخط اللَّه بمثل البخل. 6 74 چیزى مانند بخل خشم خدا را به خود جلب نكرده است. 818 65-  هذا ما بخل به الباخلون. 6 196 این است آنچه بخل كنندگان بدان بخل ورزیدند.  819 66-  ویح البخیل المتعجّل الفقر ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 149الّذى منه هرب، و التّارك الغنى الّذى ایّاه طلب. 6 230 واى بر بخیل كه از فقرى كه مى‏گریخت در آمدنش شتاب كرده، و توانگرى و توانمندى را كه در جستجوى آن بود از دست داده است.
820 67-  لا تبخل فتقتر و لا تسرف فتفرط. 6 296 بخل نكن كه زندگى را بر خود تنگ مى‏كنى، و زیاده روى مكن كه از حدّ بگذرانى. 821 68-  لا مسبّه كالشّحّ. 6 352 وسیله‏اى براى دشنام دادن مردمان مانند بخل نیست. 822 69-  لا مروّة لبخیل. 6 346 بخیل، جوانمردى ندارد. 823 70-  لا خیر فى صدیق ضنین. 6 391 خیرى در دوست بخیل نیست. 824 71-  لا سوءة أسوء من الشّحّ. 6 379 هیچ بدى، بدتر از بخل نیست. 825 72-  لا غربة كالشّحّ. 6 357 هیچ تنهایى و غربتى همچون بخل نیست. 826 73-  لا مروّة مع شحّ. 6 360 با بودن بخل جوانمردى نیست. 827 74-  لا سوأة أسوء من البخل. 6 399 هیچ بدى بدتر از بخل نیست. 828 75-  لا یبقى المال الّا البخل و البخیل معاقب ملوم. 6 416 به جاى نگذارد مال را جز بخل، و شخص بخیل نیز مورد عقاب و سرزنش خواهد بود. 829 76-  كثرة التّعلّل آیة البخل. 4 589 بهانه جویى بسیار (براى ردّ كردن سائل و نپرداختن مال) نشانه بخل است. 830 77-  لو رأیتم البخل رجلا لرأیتموه شخصا مشوّها. 5 111 اگر بخل را به صورت مردى ببینید، او را شخصى زشت رو خواهید دید. باب الاستبداد (خود رأیى) 831 1-  المستبدّ متهوّر فى الخطأ و الغلط. 1 317 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 150كسى كه استبداد رأى دارد بى باكانه خود را در اشتباه و غلط اندازد. 832 2-  الاستبداد برأیك یزلّك و یهوّرك فى المهاوى. 1 390 استبداد به رأى، تو را بلغزاند و در پرتگاهها اندازد. 833 3-  بئس الاستعداد الاستبداد. 3 256 استبداد براى آماده شدن كار و استعداد بد چیزى است.  834 4-  حقّ على العاقل ان یستدیم الاسترشاد فیترك الاستبداد. 3 410 بر خردمند لازم است كه رشد خواهى (و طلب را در پیدا كردن راه راست) ادامه دهد و خود رأیى را واگذارد. 835 5-  قد أخطأ المستبدّ. 4 464 به راستى كه خود رأى و مستبد خطا كار است. 836 6-  من استبدّ برأیه زلّ. 5 170 كسى كه خود رأى است، بلغزد. 837 7-  من استبدّ برأیه خفّت وطأته على اعدائه. 5 344 كسى كه استبداد رأى دارد، پایمال كردن او بر دشمنانش آسان باشد. 838 8-  من استبدّ برأیه خاطر و غرّر. 5 461 كسى كه استبداد رأى داشته باشد خود را به خطر انداخته و در معرض نابودى قرار دهد. 839 9-  لا تستبدّ برأیك فمن استبدّ برأیه هلك. 6 296 خود رأى نباش كه هر كه خود رأى شد نابود گشت. باب البدعة (بدعت گذارى) 840 1-  انّما النّاس رجلان متّبع شرعة و مبتدع بدعة. 3 74 به راستى كه مردمان دو گونه‏اند یكى آنكه تابع شریعتى است، و دیگر آنكه كارگزار بدعتى است.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 151
چهارشنبه 25/2/1387 - 11:20
دعا و زیارت
737 16-  التّؤدة ممدوحة فی كلّ شی‏ء إلّا فی فرص الخیر. 2 86 تأنى و پر حوصلگى و سر صبر انجام دادن هر كارى پسندیده است جز در فرصتهایى كه براى كارهاى خیر پیش آمده (كه باید عجله كرد). باب التأهّب و الاستعداد (آماده شدن) 738 1-  ینبغی لمن عرف سرعة رحلته ان یحسب التّأهّب لنقلته. 6 442 براى كسى كه شتاب كوچ كردن خود را مى‏داند، شایسته است كه آمادگى خود را براى جابجا شدنش بخوبى فراهم سازد. 739 2-  من الحزم التّأهّب و الاستعداد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 1406 32 آمادگى و مهیّا شدن در كارها از دور اندیشى است. 740 3-  من ایقن بالنّقلة تأهّب للرّحیل. 5 196 كسى كه یقین به جابجایى دارد آماده كوچ كردن شود. 741 4-  استعدّوا للموت فقد اطلّكم. 2 241 مهیّا و آماده شوید براى مرگ كه بر شما سایه افكنده است. 742 5-  استعدّوا لیوم تشخص فیه الابصار، و تتدلّه لهوله العقول، و تتبلّد البصائر. 2 269 آماده شوید براى روزى كه خیره شود در آن دیده‏ها، و مدهوش گردد از دهشت آن عقلها، و كند شود در آن بینایى‏ها. 743 6-  احذر الموت و احسن له الاستعداد تسعد بمنقلبك. 2 281 بر حذر باش از مرگ و آمادگى خود را براى آن نیكو كن تا در بازگشتگاه خویش نیكبخت باشى. 744 7-  احذر قلّة الزّاد و اكثر من الاستعداد لرحلتك. 2 281 بترس از كمى توشه و آمادگى خود را براى كوچ كردن خود بسیار كن. 745 8-  انّ قادما یقدم بالفوز او الشّقوة لمستحقّ لافضل العدّة. 2 524 به راستى واردى كه در آید بر انسان به پیروزى یا بدبختى، شایسته آن است كه بهترین اندوخته را براى آن آماده كرد. 746 9-  من تذكّر بعد السّفر استعدّ. 5 305 كسى كه دورى سفر را به یاد آورد آماده شود. 747 10-  من عرف الایّام لم یغفل عن الاستعداد. 5 403 كسى كه بشناسد روزگار را، از آماده شدن غافل نماند. 748 11-  من استعدّ لسفره قرّ عینا بحضره. 5 467 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 141كسى كه آماده گردد براى سفر خویش شادمان باشد در حضر خویش (یعنى اكنون كه هنوز به سفر نرفته). 749 12-  نعم الاعتداد العمل للمعاد. 6 161 آمادگى خوبى است عمل براى روز جزا و بازگشت. 750 13-  لا تنفع العدّة اذا ما انقضت المدّة. 6 412 آماده شدن سود ندهد آن گاه كه زمان بگذرد. 751 14-  إنّى آمركم بحسن الاستعداد و الإكثار من الزّاد لیوم تقدمون على ما تقدّمون، و تندمون على ما تخلّفون، و تجزون بما كنتم تسلّفون. 3 47 من شما را دستور مى‏دهم به آمادگى نیكو و تهیه توشه بسیار براى روزى كه در آیید بر آنچه از پیش فرستید، و پشیمان گردید بر آنچه بر جاى نهید و كیفر و پاداش بینید بر آنچه عمل كرده‏اید. باب الاهل (خانواده) 752 1-  لا یكن اهلك و ذو ودّك أشقى النّاس بك. 6 269 نباید خانواده و دوستان تو بدبخت‏ترین مردم در رابطه با تو باشند (یعنى به دیگران بیشتر از آنها احسان و محبت كنى). 753 1-  من أساء الى أهله لم یتّصل به تأمیل. 5 234 كسى كه به خاندان خود بد كند امیدى به او بسته نشود.   ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 142حرف «الباء» باب البخل 754 1-  البخیل مذموم، الحسود مغموم. 1 36 انسان بخیل نكوهیده است، آدم حسود اندوهگین است. 755 2-  البخل فقر. 1 37 بخل، فقر و نیازمندى است. 756 3-  الشّحّ مسبّة. 1 38 بخل، دشنام انگیز است. 757 4-  الشّحّ یكسب المسبّة. 1 82 بخل، دشنام به بار آرد. 758 5-  البخل یزرى بصاحبه. 1 116 بخل، انسان را پست و حقیر سازد. 759 6-  البخیل خازن لورثته. 1 127 بخیل، خزینه‏دار ورثه خویش است. 760 7-  البخل یكسب الذّمّ. 1 128 بخل، نكوهش به بار آرد (و موجب نكوهش كردن مردمان گردد). 761 8-  البخیل متعجّل الفقر. 1 183 بخیل، فقر زودرس براى خویش آورد. 762 9-  البخل یوجب البغضاء. 1 199 بخل، دشمنى به بار آرد. 763 10-  البخیل ابدا ذلیل. 1 199 بخیل، همیشه خوار و ذلیل است. 764 11-  البخیل متحجّج بالمعاذیر و التّعالیل. 1 336 شخص بخیل (براى بخل خود) به عذرها و علّتهاى (بیهوده) متوسّل شود و بهانه جویى كند. 765 12-  البخل یذلّ مصاحبه و یعزّ مجانبه. 1 370 خوى زشت بخل مصاحب خود را خوار گرداند و هر كه از آن دورى كند به عزّت و سر بلندى رساند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 143766 13-  البخیل ذلیل بین اعزّته. 1 377 شخص بخیل میان عزیزان خود خوار و زبون است. 767 14-  البخل احد الفقرین. 2 17 بخیل یكى از دو بخش نیازمندى و درویشى است. 768 15-  البخل یكسب العار و یدخل النّار. 2 31 بخل، عار و ننگ به بار آرد و انسان را به دوزخ در آورد. 769 16-  الباخل فى الدّنیا مذموم و فى الاخرة معذّب ملوم. 2 36 بخیل، در دنیا نكوهیده و مذموم است و در آخرت نیز معذّب و مورد سرزنش مى‏باشد. 770 17-  المحتكر البخیل جامع لمن یشكره و قادم على من لا یعذره. 2 62 آنكه احتكار كند و بخل ورزد گرد آورد (اموال را) براى كسى كه سپاسش نگوید (یعنى ورثه او) و در آید بر كسى كه عذرش نپذیرد و معذورش ندارد. (یعنى) خداى تعالى) 771 18-  البخل باخراج ما افترضه اللَّه سبحانه من الاموال اقبح البخل. 2 116 بخل ورزیدن نسبت به پرداخت اموالى كه خداى سبحان بر انسان واجب كرده زشت‏ترین بخلهاست. 772 19-  البخیل یسمح من عرضه باكثر ممّا أمسك من عرضه، و یضیّع من دینه اضعاف ما حفظ من نشبه. 2 130 بخیل آنچه را (به خاطر بخل) از آبروى خود خرج مى‏كند زیادتر است از كالا و متاعى كه (از روى بخل) نگه مى‏دارد، و آنچه را از دین خود تباه مى‏كند چندین برابر آن مال و دارایى است كه نزد خود حفظ مى‏كند. 773 20-  احذروا البخل فانّه لؤم و مسبّة. 2 272 از بخل بپرهیزید كه به راستى سرزنش و دشنام به بار آرد. 774 21-  احذروا الشّحّ فانّه یكسب المقت و یشین المحاسن و یشیع العیوب. 2 284 از بخل بپرهیزید كه دشمنى به بار آرد، و ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 144خوبیهاى انسان را زشت گرداند و عیبها را پراكنده ساخته و بگستراند. 775 22-  ایّاك و مصادقة البخیل فانّه یقعد عنك احوج ما تكون الیه. 2 290 بپرهیز از دوستى كردن با انسان بخیل كه به راستى در زمانى كه سخت‏ترین نیاز را به او دارى دست از تو بردارد. 776 23-  ایّاك و التحلّى بالبخل فانّه یزرى بك عند القریب و یمقّتك الى النّسیب. 2 292 از آراستن خود به بخل سخت پرهیز كن كه به راستى بخل تو را نزد خویشان نزدیك عیبناك، و در پیش منسوبین (دورتر) دشمن سازد. 777 24-  ایّاك و الشّحّ فإنّه جلباب المسكنة و زمام یقاد به الى كلّ دناءة. 2 294 بپرهیز از بخل كه آن پیراهن ندارى و ذلّت است، و مهارى است كه بخیل را به هر پستى و خوارى بكشاند. 778 25-  ایّاك و الامساك فانّ ما امسكته فوق قوت یومك كنت فیه خازنا لغیرك. 2 309 بپرهیز از خسّت (و جمع آورى مال و ثروت) كه به راستى آنچه را بیش از قوت یك روز خود نگه داشته‏اى نسبت به آن مقدار، خزینه دار دیگران هستى. 779 26-  ایّاكم و البخل فانّ البخیل یمقته الغریب و ینفر منه القریب. 2 326 بپرهیزید كه از بخل كه دشمن مى‏دارد بخیل را بیگانه، و مى‏گریزد و نفرت دارد از او نزدیك.  780 27-  افقر النّاس من قتّر على نفسه مع الغنى و السّعة و خلّفه لغیره. 2 473 فقیرترین مردم كسى است كه با داشتن ثروت و دارایى زندگى را بر خود سخت گیرد و ثروت را براى دیگران بر جاى گذارد.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 145781 28-  ابعد الخلائق من اللَّه تعالى البخیل الغنىّ. 2 431 دورترین بندگان از خداى تعالى بخیل ثروتمند است. 782 29-  اقبح البخل منع الاموال من مستحقّها. 2 430 زشت‏ترین بخلها آن است كه كسى اموالى را از مستحقّان آن باز دارد. 783 30-  ابخل النّاس من بخل على نفسه بماله و خلّفه لورّاثه. 2 449 بخیل‏ترین مردم كسى است كه از خرج مال براى خود بخل ورزد، و آن را براى وارثانش بر جاى نهد. 784 31-  آفة الغنى البخل. 3 112 آفت ثروت و دارایى، بخل است
چهارشنبه 25/2/1387 - 11:20
دعا و زیارت
693 2-  ادّ الامانة الى من ائتمنك و لا تخن من خانك. 2 188 هر گاه امانتى به تو سپردند آن را باز ده، و خیانت مكن با كسى كه به تو خیانت كند. 694 3-  الامانة و الوفاء صدق الأفعال و الكذب و الافتراء خیانة الأقوال. 2 130 امانتدارى و وفا، درستى و صداقت كردار است، و دروغ و افتراء (تهمت) خیانت گفتار.  695 4-  لا ایمان لمن لا امانة له. 6 400 ایمان ندارد كسى كه امانتدار نیست. 696 5-  من عمل بالأمانة فقد اكمل الدّیانة. 5 448 كسى كه به امانت دارى عمل كند دیانت خود را كامل كرده است. 697 6-  من استهان بالامانة وقع فى‏ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 135الخیانة. 5 333 كسى كه در امانتدارى سهل انگارى كند به خیانت در افتد. 698 7-  لیصدق ورعك، و یشتدّ تحرّیك و تخلص نیّتك فى الامانة و الیمین. 5 52 باید كه پارسایى و ورع تو صادق و درست باشد، و پرهیز و احتیاط تو سخت گردد، و نیّت و آهنگ قلبى تو در باره امانت دارى و سوگند، پاك و خالص باشد. 699 8-  كلّ شی‏ء لا یحسن نشره امانة و ان لم یستكتم. 4 539 هر چیزى (و هر خبرى) كه نشر (و انتشار) آن خوب نیست، آن امانت است اگر چه كتمان آن را نخواسته باشند. 700 9-  علیك بالامانة فانّها افضل دیانة. 4 290 بر تو باد به امانت كه آن برترین دیانت است. 701 10-  صحّة الامانة عنوان حسن. المعتقد. 4 199 خوب امانتدارى سر فصل اعتقادات انسان است. 702 11-  شرّ النّاس من لا یعتقد الامانة و لا یجتنب الخیانة. 4 175 بدترین مردم كسى است كه عقیده‏اى به امانتدارى ندارد، و از خیانت پرهیز و پروایى ندارد. 703 12-  رأس الاسلام الامانة. 4 47 اساس اسلام امانتدارى است. 704 13-  اذا احبّ اللَّه عبدا حبّب الیه الامانة. 3 140 هر گاه خداوند بنده‏اى را دوست بدارد امانتدارى را محبوب او گرداند. 705 14-  اذا قویت الامانة كثر الصّدق. 3 134 هر گاه امانت (در كسى) قوى شد راستگویى در او زیاد گردد.  706 15-  الامانة تؤدّى الى الصّدق. 2 7 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 136امانت (انسان را) به راستى مى‏كشاند. 707 16-  الامانة فضیلة لمن-  ادّاها. 1 306 امانتدارى فضیلتى است براى كسى كه آن را بپردازد. 708 17-  الامانة فوز لمن رعاها. 1 293 امانت دارى رستگارى و سعادتى است براى آن كس كه رعایت كند. 709 18-  الامانة صیانة. 1 39 امانت، نگهدارى است (یعنى نگهدارى اموال و اسرار مردم).  710 19-  الامانة ایمان، البشاشة احسان. 1 13 امانتدارى ایمان و خوشرویى و گشاده‏رویى، احسان است. 711 20-  افضل الایمان الامانة. 2 380 برترین-  ایمانها امانتدارى است. 712 21-  رأس الایمان الأمانة. 4 53 اساس ایمان امانتدارى است. 713 22-  من لا أمانة له لا ایمان له. 5 191 كسى كه امانت ندارد، ایمان ندارد. 714 23-  من طابق سرّه علانیته و وافق فعله مقالته فهو الّذى ادّى الامانة و تحقّقت عدالته. 5 340 كسى كه درون و آشكارش یكسان باشد، و عمل او با گفتارش موافقت داشته باشد، او است كسى كه امانت الهى را پرداخته و عدالتش محقق و ثابت گشته است. باب الانس و الالفة (همدمى و الفت) 715 1-  احقّ النّاس ان یونس به الودود المألوف. 2 391 شایسته‏ترین مردم براى انس و همدمى آن كسى است كه بسیار مهربان و انس گیرنده باشد. 716 2-  الانس فى ثلاثة: الزّوجة الموافقة، و الولد الصّالح، و الاخ الموافق. 2 141 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 137انس و همدمى در سه كس باشد: همسر همراه، فرزند صالح، و برادر همراه. 717 3-  انس الامن تذهبه وحشة الوحدة، و انس الجماعة ینكّده وحشة المخافة. 2 112 وحشت تنهایى، انس امنیّت را مى‏برد، و وحشت ترس، انسان با جماعت را مكدّر سازد.  718 4-  من استوحش عن النّاس انس باللَّه سبحانه. 5 373 كسى كه از مردم دورى گزیند با خداى سبحان انس گیرد. 719 5-  من انس باللَّه استوحش من النّاس. 5 232 كسى كه با خداوند انس گیرد از مردم وحشت دارد. 720 6-  ثمرة الانس باللَّه الاستیحاش من النّاس. 3 329 ثمره و میوه انس با خدا دورى گزیدن از مردم است. باب الانسان 721 1-  لقد علّق بنیاط هذا الانسان بضعة هى اعجب ما فیه و ذلك القلب و له موادّ من الحكمة و اضداد من خلافها. فان سنح له الرّجاء أذلّه الطّمع، و ان هاج به الطّمع أهلكه الحرص. و ان ملكه الیأس قتله الاسف. و ان عرض له الغضب اشتدّ به الغیظ. و ان اسعده الرّضا نسى التّحفّظ. و ان عاله الخوف شغله الحذر. و ان اتّسع له الامن استلبته الغرّة. و ان اصابته مصیبة فضحه الجزع. و ان-  افاد مالا أطغاه الغنى. و ان عضّته الفاقة شغله البلاء. و ان جهده الجوع قعد به الضّعف. و ان افرط به الشّبع كظّته البطنة فكلّ تقصیر به مضرّ و كلّ افراط له‏ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 138مفسد. 5 59-  55 به راستى در درون سینه انسان قطعه گوشتى آویخته است كه عجیب‏ترین اعضاى وجود او است، و آن قلب او است. و این شگرفى به خاطر آن است كه انگیزه‏هایى از حكمت و ضدّ آن در آن جمع است. هر گاه آرزوها در آن ظاهر شود طمع او را ذلیلى كند و هنگامى كه طمع در او به هیجان آید حرص او را هلاك مى‏كند، و هنگامى كه یأس مالك او گردد تأسف او را از پاى در مى‏آورد، و هر گاه غضب بر او مستولى شود خشمش فزونى مى‏گیرد، و هر گاه از چیزى راضى شود جانب احتیاط را از دست مى‏دهد، و اگر ترس بر او غالب شود احتیاط كارى او را به خود مشغول مى‏دارد، و هر گاه كار او آسان گردد در غفلت و بى‏خبرى فرو مى‏رود، و اگر مصیبتى به او برسد بى‏تابى او را رسوا مى‏كند، اگر مالى بیاید بى‏نیازى او را به طغیان وا مى‏دارد و اگر فقر دامنش را بگیرد مشكلات او را به خود مشغول مى‏دارد، و اگر گرسنگى پیدا كند از ناتوانى زمین گیر مى‏شود، و اگر پر خورى كند راه نفس را بر او مى‏بندد و به طور كلى هر گونه كمبود به او زیان مى‏رساند، و هر گونه زیادى او را به فساد مى‏كشاند. باب الاناة (تأنّى و حوصله در كارها و وقار) 722 1-  الاناة حسن. 1 25 وقار و تأنّى نیكو است. 723 2-  لا اصابة لمن لا أناة له. 6 402 به درستى نرسد كار كسى كه حوصله و تأنّى در كار ندارد. 724 3-  الاناة اصابة. 1 42 حوصله و تأنّى در كار موجب رسیدن به درستى در آن كار است. 725 4-  فى الأناة السّلامة. 4 411 سلامت در تأنّى و پر حوصله بودن است. 726 5-  فى التّأنّى استظهار. 4 400 پشت گرمى كار در تأنّى و حوصله كردن در آن است. 727 6-  علیك بالاناة فانّ المتأنّى حرىّ بالاصابة. 4 286 بر تو باد به تأنّى كه به راستى كسى كه تأنّى به خرج دهد به موفقیّت در كار شایسته است. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 139728 7-  صل عجلتك بتأنّیك، و سطوتك برفقك، و شرّك بخیرك، و انصر العقل على الهوى تملك النّهى. 4 207 پیوند ده شتابت را به تأنّى، و سطوت و وقار خود را به نرمى، و شرّ خود را به خیر و نیكى، و عقل و خرد را در برابر هوا و هوس یارى ده تا خردمند شوى. 729 8-  بالتّأنّى تسهل الاسباب. 3 231 با تأنّى اسباب كار فراهم و آسان گردد. 730 9-  بالتّأنّى تسهل المطالب. 3 208 با تأنّى مطلبها آسان گردد. 731 10-  التّأنّى فى الفعل یؤمن الخطل. 1 346 تأنّى در كار، آن را از سستى و بى‏پایگى ایمن سازد. 732 11-  المتأنّى مصیب و ان هلك. 1 322 كسى كه با تأنّى كار مى‏كند موفّق است اگر چه در این راه به هلاكت رسد. 733 12-  من اتّأد أمن من الزّلل. 5 216 هر كس با تأنّى و آرامش كار كند از لغزشها ایمن باشد. 734 13-  التّأنّى یوجب الاستظهار. 1 118 تأنّى در كار پشت گرمى آورد. 735 14-  التّأنّى حزم. 1 54 تأنّى در كار دور اندیشى است. 736 15-  المتأنّی حرىّ بالإصابة. 1 200 كسى كه تأنّى داشته باشد شایسته آن است كه به هدف خویش برسد.
چهارشنبه 25/2/1387 - 11:19
دعا و زیارت
 14-  الدّنیا سجن المؤمن و الموت تحفته و الجنّة مأواه. 2 66 دنیا زندان مؤمن است، و مرگ هدیه و پیشكش او و بهشت منزلگاه است. 822 15-  اذا صعدت روح المؤمن الى السّماء تعجّبت الملائكة و قالت: عجبا كیف نجا من دار فسد فیها خیارنا. 3 145 چون روح مؤمن به آسمان بالا رود فرشتگان متعجّب شوند و گویند: شگفتا چگونه نجات یافت از خانه‏اى كه بهترین ما در آن خانه تباه شد. 823 16-  بشر المؤمن فى وجهه و حزنه فى قلبه. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 130اوسع شی‏ء صدرا. و اذلّ شی‏ء نفسا. یكره الرّفعة. و یشنأ السّمعة. طویل غمّه. بعید همّه. كثیر صمته. مشغول وقته. صبور شكور. مغمور بفكرته. ضنین بخلّته. سهل الخلیقة. لیّن العریكة. نفسه اصلب من الصّلد. و هو اذلّ من العبد. 3 273 شكفتگى مؤمن در روى او است و اندوهش در دل.  سینه‏اش از هر چیز گشاده‏تر است. از هر چیز خود را خوارتر داند. بلندى رتبه را خوش ندارد. و اسم و آوازه و خود نمایى را دشمن دارد. اندوهش طولانى. و همّتش دور و بلند. خموشى او بسیار. وقت او یكسره مشغول (به اصلاح خود و اطاعت پروردگار). پر صبر و پر سپاس. ژرف اندیش. به زودى با كسى پیوند دوستى نبندد. نرمخو است. خوش برخورد است. جانش در دیندارى از سنگ خارا سخت‏تر است. و در برابر خداى تعالى و مؤمنان از برده خوارتر است. 824 17-  من آمن أمن. 5 134 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 131كسى كه ایمان آورد در امان است. (از عذاب الهى) 825 18-  للمؤمن ثلاث ساعات: ساعة یناجى فیها ربّه، و ساعة یحاسب فیها نفسه، و ساعة یخلّى بین نفسه و لذّتها فیما یحلّ و یجمل. للمؤمن ثلاث علامات: الصدق و الیقین و قصر الأمل. للمتّقى ثلاث علامات: اخلاص العمل و قصر الامل و اغتنام المهل. 5 47-  46 براى مؤمن سه ساعت است: ساعتى كه در آن با پروردگار خویش راز مى‏گوید، و ساعتى كه در آن از نفس خویش حسابرسى مى‏كند، و ساعتى كه میان نفس و میان لذتهاى حلال و نیكوى آن را آزاد مى‏گذارد. مؤمن سه نشانه دارد: راستى، یقین، آرزوى كوتاه. براى انسان با تقوا سه نشانه است: اخلاص عمل، كوتاهى آرزو، غنیمت شمردن فرصتها. 826 19-  مثل المؤمن كالاترجة طیّب طعمها و ریحها. 6 153 مؤمن همچون ترنج است كه مزه و بویش پاكیزه است. 827 20-  لا یلفى المؤمن حسودا و لا حقودا و لا بخیلا. 6 414 یافت نشود مؤمن، كه حسود یا كینه توز یا بخیل باشد.  828 21-  لا یكون الرّجل مؤمنا حتّى لا یبالى بماذا سدّ فورة جوعه، و لا باىّ ثوبیه ابتذل. 6 407 كسى مؤمن نخواهد بود تا آن گاه كه پروا نداشته باشد كه با چه خوراكى شدّت گرسنگى خود را برطرف كند، و كدامیك از دو جامه خود را كهنه كرده (و كدام را نگهدارى نكرده) است. 829 22-  المؤمن غرّ كریم مأمون على نفسه حذر محزون. 2 75 مؤمن ساده لوحى بزرگوار، و مورد اعتماد خویش و محتاط و اندوهگین است.  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 132830 23-  المؤمن قریب امره بعید همّه كثیر صمته خالص عمله. 2 92 مؤمن كارش نزدیك، اندوهش دور،  خموشى‏اش بسیار و عملش خالص و پاك است. 831 24-  المؤمن الدّنیا مضماره، و العمل همّته، و الموت تحفته، و الجنّة سبقته. 2 87 مؤمن، دنیا میدان تمرین (و مشق) او است، و عمل، همّت او، و مرگ پیشكش و سوغات او، و بهشت جایزه بزرگ او است. 832 25-  المؤمن نفسه أصلب من الصّلد و هو أذلّ من العبد. 2 124 مؤمن جانش از سنگ سخت محكم‏تر است و در همان حال از برده افتاده‏تر است. 833 26-  المؤمن اذا نظر اعتبر و اذا سكت تفكّر، و اذا تكلّم ذكر، و اذا اعطى شكر، و اذا ابتلى صبر. 2 127 مؤمن چون به چیزى بنگرد پند گیرد و چون خموش باشد تفكّر و اندیشه كند، و چون لب بگشاید به یاد خدا باشد، و چون چیزى به او عطا شود شكر گزارد، و چون گرفتار بلا شود صبر كند. 834 27-  المؤمن اذا وعظ ازدجر، و اذا حذّر حذر، و اذا عبّر اعتبر، و اذا ذكّر ذكر، و اذا ظلم غفر. 2 127 مؤمن چون موعظه شود اندرز پذیرد، و چون بیمش دهند بترسد، و چون پندش دهند پند گیرد، و چون (مبدأ و معاد و معارف دیگر را) به یادش آرند یاد آور شود، و چون ستمى به او رسد در گذرد. 835 28-  المؤمن امین على نفسه مغالب لهواه و حسّه. 2 164 مؤمن بر خود امین است (و از كردار خود اطمینان دارد) بر هوا و هوس و احساس خود چیره و غالب است. 836 29-  العقل خلیل المؤمن، و العلم وزیره، و الصّبر امیر جنوده، و العمل قیّمه. 2 135 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 133عقل و خرد، دوست صمیمى مؤمن، و علم و دانش، وزیر و كمك كارش، و صبر و شكیبایى، فرمانده لشكریانش، و عمل، زمامدار او است. 837 390-  المؤمن من وقى دینه بدنیاه و الفاجر من وقى دنیاه بدینه. 2 154 مؤمن كسى است كه دین خود را به وسیله دنیا نگه دارد، و فاجر و تبهكار كسى است كه دنیایش را به دین خود نگهدارى كند. 838 31-  المؤمن دأبه زهادته و همّه دیانته، و عزّه قناعته، و جدّه لآخرته، قد كثرت حسناته و علت درجاته و شارف خلاصه و نجاته. 2 138 مؤمن چنان است كه روش او زهد او است، و تمام همّتش دیندارى او است، و عزّتش در قناعت او است، و همه كوشش او براى آخرت است، حسنات و كارهاى نیكش بسیار، درجاتش عالى و والاست و بر رهایى و رستگارى خود (از این جهان) اشراف پیدا كرده است. 839 32-  آمن تأمن. 2 174 ایمان بیاور تا امان یابى. 840 33-  انّ المؤمن لیستحیى اذا مضى له عمل فى غیر ما عقد علیه ایمانه. 2 508 به راستى مؤمن شرم مى‏كند هر گاه از او عملى سر زند كه با پیمان ایمانى او بیگانه است. 841 34-  انّ بشر المؤمن فى وجهه و قوّته فى دینه و حزنه فى قلبه. 2 505 به راستى كه شكفتگى (و خوشرویى) مؤمن در چهره او است، و نیرو و توانش در دین، و اندوهش در دل او است. 842 35-  افضل المؤمنین ایمانا من كان للَّه اخذه و عطاه و سخطه و رضاه. 2 456 برترین مؤمنان در ایمان كسى است كه گرفتن و دادن، و خشم و رضاى او، همه براى خدا باشد. 843 36-  المؤمن حذر من ذنوبه أبدا یخاف البلاء و یرجو رحمة ربّه. 2 46 مؤمن پیوسته از گناهان خویش بیمناك‏ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 134است، از بلا و گرفتارى مى‏ترسد، و به رحمت پروردگار خویش امیدوار است. 844 37-  المؤمنون لأنفسهم متّهمون، و من فارط زللهم وجلون، و للدّنیا عائفون، و الى الآخرة مشتاقون، و الى الطّاعات مسارعون. 2 146 مؤمنان نفسهاى خویش را متّهم سازند، و از گذشته لغزشهاى خویش ترسانند، و دنیا را ناخوش دارند، و به آخرت مشتاق‏اند و به سوى فرمانبردارى پروردگار شتابان هستند. 845 38-  لا یشبع المؤمن و أخوه جائع. 6 388 مؤمن غذاى سیر نمى‏خورد در صورتى كه برادرش گرسنه باشد. باب الامانة (امانت دارى) 692 1-  ادّ الامانة اذا ائتمنت و لا تتّهم غیرك إذا ائتمنته، فانّه لا ایمان لمن لا امانة له. 2 207 بپرداز امانت را هر گاه امانتى نزد تو نهادند، و اگر امانتى به كسى دادى او را متّهم مكن، كه به راستى ایمان ندارد كسى كه امانت ندارد.
چهارشنبه 25/2/1387 - 11:18
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته