• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 83
تعداد نظرات : 57
زمان آخرین مطلب : 5888روز قبل
دعا و زیارت


رابطه اعتقاد به معاد و زندگى پس از مرگ با بهداشت روانی چیست؟ . . .

www.shayesteh.blogfa.com

انسان غرائز و خواسته هاى دارد که رسیدن به همه آنها در دنیا مقدور نیست، مثلا بدنبال آسایش مطلق، امنیت مطلق، آرامش مطلق است، و دستیابى به این ها در دنیا بطور مطلق امکان ندارد و این باعث احساس محرومیت در انسان مى گردد.
از طرفى دیگر در زندگى با مشکلات و مصیبتها و گرفتارى هایى مواجه است که رهایى از آنها ممکن نیست، مواجه با ظلمها و ستمهایى میشود، و یاد آورى ظلم و ستم براى انسان، دردناک و فشار زاست زیرا قدرتى براى مبارزه با آنها ندارد.
همچنین مواجه با فقدان عزیزان مانند پدر و مادر و فرزند و دیگرانى که به نوعى با شخص ارتباط دارند مى تواند بهداشت روانى افراد را به خطر بیاندازد همین طور یادآورى مرگ و ترس از مرگ نیز خود عاملى براى تنیدگى و فشار مى باشد.
اگر انسان براى مشکلات فوق راه حل مناسب نداشته باشد در زندگى دچار سرخوردگى و ناکامى مى شود، دچار درماندگى مى شود که گاه دست به خودکشى مى زند، به همین جهت یکى از مشکلات کاهش معنویت آمار بالاى خودکشى و بیمارهاى روانى است. یکى از اعتقاداتى که مى تواند مشکلات فوق را حل کند اعتقاد به معاد است.
شخص معتقد به معاد عقیده دارد که زندگى به این جهان ماده خلاصه نمى گردد بلکه انسان پس از مرگ زندگى دیگرى در پیش دارد. و در آنجا به بسیارى از خواسته ها و آرزوهاى مناسب خود نائل مى شود.([1])
قرآن مى فرماید: حیات باقیه و زندگانى جاوید و سعادت ابدى در آخرت است([2])
در آنجا آسایش، آرامش و امنیت مطلق وجود دارد. در آنجا دیگر افراد احساس کمبود و احساس محرومیت نمى کنند. خداوند مى فرماید در آن بهشت آنچه دل ها مى خواهد و چشم ها از آن لذت مى برد موجود است.([3])
در آنجا هیچ گونه کمبودى احساس نمى گردد. و احساس محرومیتى هم اگر انسان در این دنیا احساس مى کند با یاد آورى نعمت هاى عالم آخرت بر طرف مى گردد و شخص مومن امیدوار است که در آن جهان از نعمت هاى الهى برخوردار گردد.
1 ـ نقش معاد در برطرف کردن فشارهاى روانى ناشى از ظلم دیگران
شخص مسلمان باور دارد که عالم آخرت روز حساب و جزا است. در آن روز به اعمال افراد رسیدگى مى شود و به تعبیر روایات روز نقاش الحساب است به تعبیرى مو را از ماست مى کشند، اگر به کسى در این دنیا ظلم شده است. حق او پایمال شده است و خلاصه هر گونه ستمى که به او شده و در این دنیا نتوانسته است با آن مقابله کند در روز قیامت مى تواند حق خود را استیفاء کند. و این خود مى تواند تسلى خاطر براى شخص باشد بدین جهت که این حق از دست رفته او در روز قیامت که بیشتر به آن احتیاج دارد به او داده مى شود و حق خود را از ظالم، پس مى گیرد بطور مثال بچه یتیمى که اموال او را ظالمانه کسى غصب کرد و آن را خورد وقتى که بزرگ شد و متوجه شد و الان دلیلى ندارد و نمى تواند مال خود را پس بگیرد، این شخص دو نحو مى تواند که برخورد نماید.

1) همیشه حقوق خود را به یاد آورد و ناراحت شود که نمى تواند مال را پس بگیرد خشمگین و عصبانى گردد و در نتیجه دچار افسردگى و احتمالا بیمارى گردد.
2) بعد از این که تلاش خود را کرد و تمام سعى و کوشش خود را بکار انداخت ولى به نتیجه نرسید بجاى نگرانى و بیمار شدن با خود بیاندیشد که این مال و اموال امانتى است از طرف خداوند که نزد ما است. و اگر این شخص مال من را تصرف کرده است، گرچه من چند روزى در این دنیا سختى مى کشم ولى امیدوارم که در روز قیامت خداوند حق من را از ظالم استیفاء کند و در آنجا بهتر از مال را به من بدهد. و این شخص ظالم را به سزاى اعمال خود برساند. چنانچه خداوند مى فرماید: کسانى که اموال یتیمان را از روى ظلم و ستم مى خورند، تنها آتش مى خورند و بزودى به آتش سوزانى مى سوزند.([4])
قرآن مى گوید: «آنها که مال یتیم مى خورند گرچه چهره ظاهرى عملشان بهره گیرى از غذاهاى لذیذ و رنگین است اما چهره واقعى این غذاها آتش سوزان است، و همین چهره است که در قیامت آشکار مى شود([5])».
از امام صادق روایت شده است که پیغمبر(ص) فرمود:
در شب معراج قومى را مشاهده نمودم که آتش در شکم هاى آنها داخل مى شود و از دبرهاى آنان خارج مى شود، از جبرئیل سوال کردم این ها کیانند، گفت این ها کسانى هستند که اموال ایتام را بظلم صرف نموده اند. از حضرت باقر(ع) روایت شده که خورنده مال یتیم وارد مى شود در صحراى محشر در صورتى که زبانه آتش که در شکم او مشتعل است از دهان او بیرون مى آید بطورى که تمام اهل محشر او را مى شناسند که او خورنده مال یتیم است.([6])
ابوبصیر مى گوید به امام محمد باقر(ع) گفتم: «کوچکترین چیزى که انسان را داخل جهنم مى کند چیست؟ فرمود: این است که کسى یک درهم از مال یتیم بخورد».([7])
و شخصى که به او ظلم شده است و بطور مثال فرزند یتیمى که مال او خورده شده است وقتى که در این آیات و روایات تأمل مى کند و در مى یابد در روز قیامت حق او استیفاء مى شود و ظالم را داخل آتش مى کنند تسلى خاطر پیدا مى کند.


2 ـ نقش معاد در کاهش فشار روانى ناشى از مرگ
مرگ پدیده اى است که در طول تاریخ و نزد همه ملل، امرى ناگوار محسوب شده است. بررسى علل هراس از مرگ، نحوه، مواجهه با این پدیده و مشکلات مربوط به آن را تا حدى روشن مى کند.
مواجهه با مرگ عزیزان یا تصور مرگ خود، بسیار فشارزا است. مثلا مرگ همسر 100 واحد مرگ یکى از اعضاى خانواده، 63 واحد، و مرگ دوست صمیمى 37 واحد تغییر در زندگى را به دنبال خواهد داشت.([8])
این فشار زائى عوامل متعدد شناختى، عاطفى و رفتارى دارد.
1 ـ غالباً از کودکى با پدیده مرگ آشنا مى شویم مرگ افراد معمولا همراه با درد، جراحت شدید و بعضاً در هم کوفتگى و از هم پاشیدگى جسم است. بر اساس قانون شرطى سازى کلاسیک، فرد با یاد مرگ، چنین خاطراتى را تداعى کرده و دچار ترس و اضطراب مى شود. 2 ـ مرگ موجب جدائى شخص از عزیزان مى گردد و جبران این خلل عاطفى بسیار مشکل است. و طبق روند شرطى سازى، یاد مرگ، ما را دچار نگرانى عاطفى شدیدى مى کند.3 ـ به دنبال مرگ افراد، معمولا بدن نیز به تدریج از بین مى رود. اگر به حسب اتفاق، گور مخروبه و استخوان هاى پوسیده مرده اى را ببینیم، مرگ را نابودى کامل فرد تلقى خواهیم کرد، از طرف دیگر گرایش به بقاء از انگیزه هاى ذاتى انسان، بلکه همه جانداران است. بنابراین، تنفر از نابودى که همواره با یاد مرگ تداعى مى شود ـ عامل دیگرى است که مرگ را اضطراب آور و تنیدگى زا کرده است.([9])

با توجه به این واقعیات، مقابله با فشارهاى ناشى از مرگ، تدابیرى ویژه اى مى طلبد، که مستلزم تلاش و ظرفیت روانى بسیار بالاى است. در این بخش به بررسى تدابیرى مى پردازیم که این تنیدگیها را به حداقل ممکن مى رساند، البته ادعاى مقابله کامل با تنیدگى هاى ناشى از مرگ، امرى است دور از واقعیت، در ابتدا به روش هاى مقابله با سختى هاى مرگ خود مى پردازیم و سپس راه هاى مقابله با فشارهاى ناشى از مرگ عزیزان را تحت عنوان داغدیدگى بررسى مى کنیم.


3 ـ اصلاح نگرش افراد نسبت به مرگ
شاید مشکل ترین امر در دوران تحول هر فرد مواجه او با مرگ خود باشد، مرگ باعث از دست دادن همه عزیزان و امور مورد علاقه مى گردد. جنبه هایى از زندگى که فرد اعتنایى به آنهایى کرده است ممکن است ناگهان فوق العاده ارزشمند جلوه کنند و اطمینان به فقدان آنها، بسیار دردناک، باشد (کوبلر ـ راس 1996)([10])
اصلاح نگرش افراد در این باب، اساسى ترین گام در این جهت است. باید این عقیده را که انسان با مرگ نابود مى شود. از ذهن فرد زدود چنانچه عقیده بعضى از کفار را قرآن این چنین بیان مى کند، آنهایى که در کفر و نفاق خود پایدار هستند با تمسخر گفتند آیا مى خواهید شما را به مردى راهنمایى و دلالت کنیم که مدعى است هنگامى که بدن هاى شما در قبر متلاشى و تبدیل به خاک شده دوباره زنده و به صورت تازه اى از قبر خارج خواهید شد.([11])
خداوند این عقیده را رد مى کند و مى فرماید: «کسانى که ایمان نمى آورند و از حق دور شدند در این دنیا گمراه و در آخرت هم به عذاب دردناک گرفتار خواهند شد».
آیا این کوردلان نمى بیند که چگونه آسمان و زمین از هر طرف آنها را احاطه کرده و اگر بخواهند از اقطار و اکتاف آن خارج شوند نمى توانند زیرا در قبضه قدرت خداوند گرفتارند و اگر ما خواسته باشیم آنها را به کام زمین فرو مى بریم و یا قطعه اى از آسمان بر سرشان مى کوبیم و در این آسمان و زمین براى بندگان خداشناس و مخلص آیات قدرت و عظمت ما آشکار است.([12])
از دیدگاه ادیان الهى و غالب فرهنگ ها، مرگ نابودى نیست. فلاسفه همواره، در صدد اثبات وجود واقعیتى براى انسان بوده اند. که وراى جسم او است و با مرگ از میان نمى رود. در این راستا، استدلال هاى محکمى بر جاودانگى انسان بیان کرده اند. فرا روانشناسان نیز، براى اثبات علمى و تجربى روح، از شواهد متعددى استفاده مى کنند، از جمله:
الف) پدیده هایى که به کمک مکاشفه ها صورت مى گیرند.
ب) تجلیات روحى، که گاه چند نفر اظهار مى دارند با هم به رؤیت آنها نایل شده اند.
ج) ادراکات، به ویژه مشاهدات لحظات نزدیک به مرگ([13]) در اسلام نیز با قاطعیت و به تفصیل در این باره اظهار نظر شده است. قرآن به این تفکر که انسان با مرگ نابود مى شود، اشاره کرده و به شدت آن را مردود مى شمارد: «گفتند: چیزى جز همین زندگى دنیا در کار نیست، گروهى از ما مى میرند و گروهى جاى آنها را مى گیرند، و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمى کند، آنها به این سخن که مى گویند یقین ندارند، بلکه تنها گمان بى پایه اى دارند([14])».
کلمه توفى در قرآن به معنى مرگ نیامده، بلکه اگر در مورد مرگ استعمال شده تنها به عنایت گرفتن و حفظ کردن بود.
به عبارتى دیگر استعمال کلمه «توفى» در آن لحظه اى که خداى تعالى جان را مى گیرد. براى فهماندن این مطلب است که جان انسان ها با مردن باطل و فانى نمى شود و این ها که گمان کرده اند مردن، نابود شدن است جاهل به حقیقت امرند، بلکه خداى تعالى جان ها را مى گیرد و حفظ مى کند تا در روز باز گشت خلائق به سوى خودش دوباره به بدن ها بر گرداند.([15])
«توفى» که به معناى بازستادن کامل است در مورد مرگ به کار رفته است. خداوند مى فرماید: خداوند ارواح را به هنگام «مرگ» قبض مى کند، و ارواحى را که نمرده اند نیز به هنگام خواب مى گیرد. و این معنى را در بر دارد که انسان علاوه بر جسم، داراى واقعیت دیگرى نیز هست که خداوند، هنگام مرگ آن را بطور کامل پس مى گیرد.([16])
با چنین اعتقادى، مرگ گرایش ذاتى انسان به بقاء را در معرض خطر قرار نمى دهد و شخص از تصور مرگ به هراس نمى افتد.
کسانى که جهت گیرى معنوى قوى دارند، غالباً در روزهاى آخر زندگى آرامش بسیار پیدا مى کنند، زیرا طبق جهان بینى آنان، زندگى واپسین دیگرى نیز وجود دارد و در نتیجه مى توانند خوشحال باشند (کوبلر، راس، 1969)([17]) استفاده از این نگرش که مورد پذیرش بسیارى از مردم جهان است در آماده سازى فرد براى مواجهه با مرگ در همه فرهنگ ها، امرى ممکن و حیاتى است. براى نمونه، موسسه گالوب (1975) اعلام کرد که 69% آمریکایى ها معتقد به زندگى پس از مرگ بوده اند.
توجه به جلوه هاى زندگى پس از مرگ: زیبایى ها، راحتى ها و دلبستگى هاى میان فردى انسان ها در زندگى و دنیوى، با مرگ به پایان مى رسد و این براى انسان دشوار و درد آور است، اما اعتقاد به معاد این مشکل را حل مى کند بدلیل این که زندگى واقعى را در زندگى آخرت مى داند و زندگى دنیا را در برابر حیات اخروى محدود و به مثابه بازى و سرگرمى تلقى مى کند و زندگى اخروى را زندگى واقعى مى داند.
خداوند مى فرماید: «این زندگى دنیا جز لهو و لعب چیزى نیست، و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر آنها مى دانستند».([18])
لهو به معنى سرگرمى است و هر کارى که انسان را به خود مشغول مى دارد و از مسایل اصولى زندگى منحرف مى کند و لعب به کارهاى مى گویند که دارى یک نوع نظم خیالى براى یک هدف خیالى است.
در لعب و بازى یکى شاه مى شود، و دیگرى وزیر، دیگرى فرمانده و دیگرى قافله، یا دزد و بعد از درگیرى ها وقتى بازى به پایان مى رسد مى بینیم همه نقش ها خواب و خیال بوده است. قرآن مى فرماید زندگى دنیا یک نوع سرگرمى و بازى است، مردمى جمع مى شوند و به پندارهایى دل مى بندند، بعد از چند روزى پراکنده مى شوند، و در زیر خاک پنهان مى گردند، سپس همه چیز به دست فراموشى سپرده، مى شود اما حیات حقیقى که فنایى در آن نیست. نه درد و رنج و ناراحتى و نه ترس و دلهره در آن وجود دارد و نه تضاد و تزاحم، تنها حیات آخرت است، ولى اگر انسان بداند و اهل دقت و تحقیق باشد، مى داند آنها که دل به این زندگى مى بندند و به زرق و برق آن مفتون و دلخوش مى شوند کودکانى بیش نیستند، هر چند سالیان دراز از عمر آنها مى گذرد. بدیهى است قرآن نمى خواهد با این تعبیر ارزش مواهب الهى را در این جهان نفى کند، بلکه مى خواهد با یک مقایسه صریح و روشن ارزش این زندگى را در برابر آن زندگى مجسم سازد([19]).
چون زندگى آخرت بقایى است که فنائى با آن نیست، لذتى است که با الم آمیخته نیست، سعادتى است که شقاوتى در پى ندارد، پس آخرت حیاتى است واقعى([20]) بعضى آیات فضاى شناختى فرد و توجه او را به سوى دیگرى سوق مى دهد و او را از این که تنها متوجه ظواهر زندگى دنیا و زیباى ها و لذت هاى آن باشد باز مى دارد.


رضایت از مقدرات خداوند
راضى بودن به مقدرات الهى باعث مى شود که فرد به هنگام مرگ، کمتر دچار برخى تجارب ناخوشایند روانى که بعضاً جنبه بیمار گونه دارند، گردد.

توجه به این که انسان، بنده خدا و مملوک او است و کمال انسان عبارت است از بنده و مطیع خدا بودن. این بندگى با احساس محبت نسبت به خداوند همراه است خداوند نیز هنگامى که خطابى محبت آمیز با بندگان دارد، آنان را با بندگان من مى خواند مى گوید اى نفس مطمئنه به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است و در سلک بندگانم داخل شو و در بهشتم وارد شو. در این آیات تعبیرات جالب و دل انگیز و روحپرورى است. که لطف و صفا و آرامش و اطمینان از آن مى بارد. دعوت مستقیم پروردگار از نفوسى که در پرتو ایمان به حالت اطمینان و آرامش رسیده اند. دعوت از آنها براى بازگشت به سوى پروردگارشان به سوى مالک و مربى و مصلحشان، دعوتى که آمیخته با رضایت طرفین است، رضایت عاشق دلداده از معشوق، و رضایت محبوب و معبود حقیقى و به دنبال آن تاج افتخار عبودیت را بر سر او نهادن، و به لباس بندگى مفتخرش کردن و در سلک خاصان درگاه او را جاى دادن و سپس دعوت از او براى ورود در بهشت، آنهم با تعبیر وارد بهشتم شو که نشان مى دهد میزبان این میهمانى تنها و تنها ذات مقدس او است.([21])
اگر انسان درک کند این مطالب را و این اعتقاد براى انسان درونى شود، در مقابل مرگ حالت تسلیم و رضا در پیش مى گیرد و نگرانى از وجودش رخت بر مى بندد.
البته در مواجهه با مرگ، باید همه تلاش خویش را براى حفظ زندگى بکار گیریم،([22]) در عین این که حالت رضا به مقدرات الهى را از دست ندهیم. تعالیم اسلامى سعى دارد که حالت رضا و تسلیم را در انسان تقویت کند. خداوند به شکیبایانى که در هنگام رخداد مصیبتى مى گویند: «ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم»([23]). بشارت مى دهد همچنین در روایاتى که از ائمه(ع) نقل شده مرگ رحمتى از جانب خداوند براى بندگان مومن معرفى شده است([24]) و سعى بر آن است که نسبت به مرگ نگرشى مثبت در افراد ایجاد شود.
توجه به عمومیت مرگ: اگر انسان توجه کند که مرگ عمومیت دارد و همه افرادى که در دنیا مى آیند خواه ناخواه باید از دنیا بروند. چنانچه قرآن مى فرماید: «هر کسى مرگ را مى چشد([25]) مرگ از نظر روانى براى وى امرى غیر منتظره نخواهد بود. مى داند دیر یا زود، او نیز با چنین پدیده اى مواجه مى شود. و خود را با فکر عمومى بودن این موضوع تسکین مى دهد».
یاد مرگ: در تعالیم اسلامى سفارش شده است که مسلمانان از پدیده مرگ غافل نباشند، پیامبر(ص) مى فرماید: «زیرک ترین مردم کسى است که بیشتر به یاد مرگ باشد»([26]).
به جهت مشکل بودن مواجهه با مرگ آمادگى روانى براى این مرحله تحول بسیار اهمیت دارد و لذا ائمه(علیهم السلام) در دعاهاى خود، آمادگى براى مرگ را از خداوند درخواست مى کردند.([27]) شخصى که آماده باشد و وسایل ملاقات با مرگ که همان تقواى الهى است را فراهم کرد. بدون شک با سختى ها و فشارهاى ناشى از مرگ بهتر مقابله کرده و سازگارى بهترى خواهد داشت.
توجه به وعده ملاقات اهل بیت با فرد در حال مرگ طبق احادیث و روایات وقتى مرگ مومن فرا مى رسد. پیامبر(ص) على(ع) و دیگر ائمه معصومین(ع) بر بالین او حاضر مى شوند. فرد محتضر با آنان صحبت مى کند، ولى اطرافیان، ایشان را نمى بینند و صحبت ها را نیز نمى شنوند. سپس جایگاه محتضر را در بهشت به وى نشان مى دهند و به نحوى با وى ابراز محبت مى کنند. در این حال او را از هر ترس ایمن ساخته و بشارت هاى مى دهند.([28])
توجه به این نکات، به فرد در حال مرگ، آرامش مى بخشد. گاهى دیده شده. که فرد در حال مرگ با کسى در حال صحبت است یا حالت تکریم و احترام گذاشتن به خود مى گیرد، گویا به شخصى احترام مى گذارد. که آنجا حضور دارد. در بررسى ها تجربى، افرادى که براى لحظاتى در شرف مرگ بوده اند، از ملاقات با شخصیت هاى مقدس در آن هنگام سخن گفته اند. این بررسى که در فرهنگ هاى مختلف صورت گرفته. ملاقات با موجودات مقدس در هنگام مرگ را تایید مى کند.


4 ـ نقش معاد در مقابله با داغدیدگى و پیامدهاى آن
یکى از تلخ ترین رویدادهاى زندگى هر فرد از دست دادن عزیزان مى باشد که به آن داغدیدگى مى گویند واکنش سوگ ممکن است براى شخص هم از لحاظ جسمانى و هم از لحاظ روانى، فرساینده باشد، نه تنها روان شخص تحت تاثیر قرار مى گیرد بلکه تعادل زیستى او نیز از بین مى رود. (پارکس، 1970، وایس، 1983، رافائل، 1983).
یکى از متداول ترین واکنش هایى که مرگ بدنبال دارد، ضربه روحى، بهت زدگى است، در دوره حاد سوگ، حرکات شخص داغدیده غالباً کند شده و ممکن است حالتى وارفته پیدا کند. گاهى نیز دچار نا آرامى و بى قرارى متناوب شده و فعالیت حرکتى اش افزایش مى یابد فرد داغدار ممکن است از فعالیت هاى دلخواه خود دست بکشد و گوشه گیرگردد.([29])
یکى از انگیزه هاى مهم که در تحول روانى انسان نقش اساسى دارد، دلبستگى به افراد دیگر است. مرگ چنین کسانى ممکن است این انگیزه را ناکام گذارد، اسلام با ارائه روش هایى سعى دارد بازماندگان را در فرایند سوگ یارى دهد تا سلامت جسمى و روانى خود را حفظ کنند و براى فشارهاى ناشى از داغدیدگى، ناتوان نشوند، بعضى از این راه ها، نگرش بازماندگان نسبت به مرگ عزیز خود را تغییر مى دهد و بعضى دیگر در بعد عواطف، بازماندگان را تسلى مى بخشند و برخى دیگر با حمایت هاى اجتماعى بازماندگان را در جنبه هاى اقتصادى، اجتماعى، و عاطفى زندگى یارى مى دهد که به بررسى اجمالى این روش ها مى پردازیم.
اعتقاد به مالکیت خداوند وقتى که شخص اعتقاد داشته باشد که عزیزى که از دست رفته، علاوه بر علاقه و وابستگى و نسبت خویشاوندى و محبتى که بین او و شخص متوفا بوده. مملوک خداوند است و در این صورت، عزیز از دست رفته را امانتى الهى خواهد دانست و در مقابل گرفتن امانت بى تابى نخواهد کرد.
باور به زندگى اخروى اگر فرد داغدیده توجه کند که متوفا اکنون نیز زنده و از حیات والاترى برخوردار است که با زندگى دنیا قابل مقایسه نیست، در فراق او کمتر دچار افسردگى و اضطراب مى شود مثلا در احادیث ائمه معصومین آمده است که کودکان خانواده هاى مسلمان، پس از مرگ تحت سرپرستى حضرت فاطمه (س) واقع مى شوند...و رشد و پرورش مى یابند.([30])
توجه به عنایات خداوند و پاداشهایى که در داغدیدگى نصیب فرد مى شود از آیات و روایات استفاده مى شود که بر اساس نظام خلقت و صفت رحمت خداوند، آثار فقدان هر عزیزى جبران مى شود در مواردى آمده است که خداوند پس از گرفتن هر نعمت از جمله اعضاى خانواده و بستگان، نعمت بزرگترى به انسان عطا مى کند خداوند، رحمت، هدایت و درود خود را شامل فرد مصیبت زده اى مى کند که صابر باشد.([31])
اعتقاد به فرمانروایى مطلق خداوند بر انسان و بازگشت انسان به سوى خداوند آسان کننده مشکلات مى باشد([32]) و موجب تسلیت و دلدارى به انسان است.([33])
از امام باقر(ع) نقل شده است که: «هیچ بنده اى نیست که دچار مصیبتى شود و هنگام مصیبت کلمه استرجاع را به زبان جارى نماید و هنگام مصیبت صبر نماید مگر این که خداوند تمام گناهانش را مى بخشد در مورد داغ فرزند خداوند پاداش هاى بزرگى را به شخص داغدیده مى دهد».([34])
و از پیامبر(ص) نقل گردیده که آن حضرت فرمودند که: چون فرزند بنده مؤمن بمیرد خداوند متعال به ملائکه مى فرماید:
قبضتم ولد عبدى، یعنى روح فرزند بنده مرا قبض کردید مى گویند آرى، دوباره مى فرماید: اقبضتم ثمرة قلبه، یعنى میوه دل او را قبض کردید مى گویند آرى مى فرماید: ماذا قال عبدى، یعنى بنده من در آن حال چه گفت، مى گویند حمدک و استرجع یعنى حمد کرد و گفت انالله و انا الیه راجعون. خداوند به ملائکه دستور مى دهد ابنوالعبدى بیتا فى الجنة و سموه بیت الحمد. یعنى براى بنده من در بهشت خانه بسازید و اسم آن را بیت الحمد بگذارید.([35])
و همچنین در روایت است که: یکى از فرزندان داوود (ع) در گذشت و او بسیار اندوهناک شد. خداوند به او وحى نمود که فرزند تو چقدر مى ارزید؟ پاسخ داد: پروردگارا او براى من به اندازه هر زمین که از طلا پر شده باشد مى ارزید; خداوند فرمود: تو نیز در قیامت به اندازه همه زمین پاداش خواهى گرفت([36]). فرزندان کوچکى که از دنیا مى روند، براى والدین خود شفاعت مى کنند و شفاعت آنان نیز مورد قبول خداوند قرار مى گیرد.([37])
والدینى که در سوگ فرزند جوان خود بنشینند، هر چند ناشکیبایى کنند، مشمول رحمت خدا واقع مى شوند([38]).
خداوند کودکان یتیم را به شکل هاى خاصى مورد توجه قرار مى دهد.


صبر و رضا
یکى از راه هاى مواجهه با داغدیدگى، در پیش گرفتن صبر است.
قرآن با بشارت هاى فراوان انسان را به صبر دعوت مى کند و به آنان وعده، پاداش بى حد و اندازه مى دهد([39]).
بى صبرى منجر به درماندگى و تشدید تنیدگى زائى یک مصیبت مى شود. و سختى فقدان متوفا، از نظر روانى بزرگتر جلوه مى کند. «بى تابى هنگام مصیبت، باعث شدت یافتن آن مى شود و پایدارى در برابر مصیبت، آن را از بین مى برد.([40])
به دنبال صبر حالت رضایت حاصل مى شود که فرد را از نظر روانى، تسلیم و آماده مواجهه با هر حادثه ناگوار مى کند، سختى آن را کاهش مى دهد، بلکه گاهى سختى آن را به راحتى تبدیل مى کند.
بزرگان دین در بزرگترین مصائب مى گفتند: «ما جز نیکى و خوبى از خداوند ندیدیم. حالت رضایت باعث مى شود که فرد مصیبت را در نظام تکوین، نیکو تلقى کند و این برداشت ،اندوه و اضطراب ناشى از مصیبت را کاهش مى دهد و فرد را براى ادامه زندگى فعال، آماده تر مى کند».
جهت دادن به برونریزى عاطفى: هنگام فقدان یک عزیز ضربه شدید عاطفى به بازماندگان وارد مى شود. با اجراى تمام تدابیر بیان شده، باز این واقعیت وجود دارد که هیچ کس و هیچ چیزى بطور عادى نمى تواند این فراق را به وصال تبدیل کند، در این شرایط، بازماندگان خود بخود، از نظر عاطفى، با افسردگى و اندوه شدید مواجه مى شوند. در این جا نقش برونریزى عاطفى روشن مى شود و سرکوبى عواطف و عدم بروز آن، باعث فرسودگى روانى و جسمانى فرد مى گردد. به همین جهت گریستن، واکنشى عادى و مفید براى سلامت روان و بدن است.
دستورات اسلام ضمن تایید این واکنش، در صدد جهت دادن به آن است. توصیه شده در هنگام بروز مصائب و فقدان ها، به یاد مصیبت هاى ائمه معصومین و فرزندان آنها باشید و براى آنها گریه کنید. این توصیه چند تاثیر روانشناختى دارد.
الف) باعث برونریزى عاطفى مى گردد;
ب) باعث مى شود فرد مصیبت خود را در مقایسه با آن مصایب، کوچک بشمارد و آن را از یاد ببرد، بنابراین در او آرامش ایجاد مى کند;
ج) سبب مى شود فرد پیوند عاطفى شدیدى بین خود و بزرگان دین احساس کند.
حمایت اجتماعى:
حمایت اجتماعى در خانواده هاى داغدیده به صورت متعددى تحقق مى یابد که از جمله آنها دلدارى دادن به فرد داغدیده و حضور در مراسم تشیع و ترحیم است.
توجه به مشکلات مالى بازماندگان و تلاش براى بر طرف کردن آنها نیز توصیه شده است همچنین براى کاستن از آلام بازماندگان، توصیه شده که تا سه روز، دیگران براى آنها غذا تهیه کنند و به منزل ایشان ببرند. این امر باعث مى شود که بازماندگان دیگران را شریک غم خود بدانند و در نتیجه احساس فقدان، تخفیف یابد و دچار انزواى اجتماعى و در نهایت افسردگى نشوند حمایت اجتماعى از ایتام نیز در تعالیم اسلامى بسیار اهمیت دارد.
بطورى که حضرت على(ع) توجه به خانواده هاى پدر از دست داده را در اولویت قرار مى داد و شخصاً در کمک به آنان اقدام مى کرد.
هرگاه در خانواده، پدر یا مادر از دنیا مى رود، کودکان معمولا از چند جهت تحت فشار قرار مى گیرند در بعد عاطفى، احساس فقدان و محرومیت مى کند، زیرا مهم ترین موضوع دلبستگى هاى خود را از دست مى دهند.
گاهى از نظر اقتصادى در تنگنا واقع مى شوند. این کمبودها گاهى کودکان را از ادامه تحصیل باز مى دارد و بعضاً آنها را به بزهکارى مى کشاند.
تعالیم اسلامى، حمایت از یتیمان را در جنبه هاى مختلف، از جمله:
معاشرت و همنشینى([41])، هم غذا شدن و مهربانى نسبت به آنان را توصیه مى کند.([42])
بدین ترتیب، کمبودهاى عاطفى فرزندان یتیم، تا حدى جبران مى شود.
در بعد اقتصادى نیز پیامبر فرمود است: کسى که کفالت یتیمى را بر عهده گیرد و مخارج او را تامین کند، من و او در بهشت مانند دو انگشت دست، کنار هم خواهیم بود.
در چنین فضایى به طور قطع کودکان با فشارهاى ناشى از فقدان یکى از والدین خود، بهتر مقابله خواهند کرد.([43])

پی نوشت:

[1]. وَ إِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ، عنکبوت، 64.
[2]. زخرف، آیه 71.
[3]. تفسیر اطیب البیان، ج 1، ص 351.
[4]. إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً، نساء، 10.
[5]. تفسیر نمونه، ج 3، ص 281.
[6]. تفسیر روان جاوید، ج 2، ص 20.
[7]. تفسیر آسان، ج 3، ص 154.
[8]. روانشناسى سلامت، ج 2، ص 533.
[9]. روانشناسى سلامت، ج 2، ص 775.
[10]. kubley - Ross.
[11]. وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلى رَجُل یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّق إِنَّکُمْ لَفِی خَلْق جَدِید، نساء، 7.
[12]. تفسیر جامع، ج 5، ص 386.
[13]. روانشناسى سلامت، ج 2، ص707 به نقل از مرگ بازگشتگان، ترجمه: بهنام جمالیان.
[14]. وَ قالُوا ما هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْم إِنْ هُمْ إِلاّ یَظُنُّونَ، جاثیه آیه24.
[15]. تفسیر المیزان، ج 3، ص 224.
[16]. اللّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها، زمر 42.
[17]. روانشناسى سلامت، ج 2، ص 707.
[18]. وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْ آخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ، عنکبوت، 64.
[19]. تفسیر نمونه، ج 16، ص 340.
[20]. تفسیر المیزان، ج 16، ص 156.
[21]. تفسیر نمونه، ج 26، ص 476.
[22]. وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ، بقره، 195.
[23]. الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ، بقره، 156.
[24]. الموت رحمة من الله لعباده المومنین، بحار، ج 7، ص 118.
[25]. کُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْتِ، آل عمران، 185.
[26]. اکیس الناس من کان اشد ذکراً للموت ،بحار الانوار، ج 6، ص 130.
[27]. اللهم ارزفتى التجافى عن دارالغرور و الانابة الى دارالخلود و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت، بحارالانوار ج 95، ص 63.
[28]. بحارالانوار، ج 6، ص 173.
[29]. روانشناسى سلامت، ج 2، ص 719 ـ 720.
[30]. ان اطفال شیعتنا من المومنین تربیهم فاطمه(ع) بحار ج 5، ص 289.
[31]. وَ بَشِّرِ الصّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ، بقره، 154 ـ 157.
[32]. تفسیر راهنما، ج 1، ص 398.
[33]. تفسیر نور، ج 1، ص 314.
[34]. تفسیر صافى، ج 1، ص 186.
[35]. تفسیر انوارالعرفان،ج 2، ص 287.
[36]. بحار الانوار، ج 82، ص 121.
[37]. بحار، ج 71، ص 117.
[38]. همان، ص 19، ج 79، ص 116.
[39]. إِنَّما یُوَفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِساب، زمر 10.
[40]. الجزع عنه المصیبه، یزیدها و الصبر علیها یبیدها، میزان الحکمه، ج 2، ص 29.
[41]. خیر بیوتکم بیت فیه یتیم یحسن الیه، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 148.
[42]. من مسح راس یتیم کانت له بکل شعرة مرت علیها یده حسنات، همان، ج 2، ص 616.
[43]. روانشناسى سلامت، ج 2، ص 782.

دوشنبه 20/3/1387 - 10:3
دعا و زیارت

شیطان بوسیله خدا تا روز قیامت اجازه داده شده است تا كه معنای زندگی را به طور موقتی بدزدد. در این آزمایش هر شخصی اراده و اختیار كامل دارد. شیطان با به كاریردن  انسانهای شیطان نما پیام چند خدایی (شراكت با خدا) را در بین ما رواج میدهد. شراكت با خدا یعنی نسبت دادن منشا چیزی به كسی به غیر از خدای بزرگ.كمی فكر كنید ببینید آیا شیطان معنای زندگی و خداپرستی را از زندگی شما ندزدیده است؟آیا شیطان و دستیارانش شما را به مال دنیا مشغول نكرده اند؟ آدمی با بزرگترین هدیه متولد شده است و آن هم آزادی انتخاب است. شیطان میداند كه با آزادی درونی و دریافت پیام خدا بشر شانس بزرگی برای نجات پیدا خواهد كرد. بنابراین او شدیدا مصمم است تا كه این آزادی را از ما بگیرد. او میتواند با وابسته كردن ما مارا اسیر خود كند و آزادی را از ما بگیرد.او متوجه شده است كه بهترین راه برای گرفتن آزادی این است كه تعلق شما را به مال دنیا محكم كند. در آن صورت ما سایه خدایمان را از دست خواهیم داد.  او در این راه تمام تلاش خود را میكند.از چپ و راست و بالا و پایین به ما هجوم میاورد.[7:17]  ثم لاءتینهم من بین ایدیهم ومن خلفهم وعن ایمنهم وعن شمائلهم ولا تجد اكثرهم شكرین[7:17]  "من از جلو و از پشت سرشان و سمت راست و چپ آنها نزدشان خواهم آمد و تو اكثرشان را ناسپاس خواهى یافت."آدم نمونه خوبی برای سرپیچی از فرمان خداست . شیطان بوسیله نزدیك كردن آدم به درخت ممنوعه اورا مشرك ساخت.درخت ممنوعه همان شرك است درخت ممنوعه سمبل عناصر و موجودات فانی هستند.  "تو می توانی با صدای خود آنها را فریب دهی و با تمام نیروها و تمام مردان خود علیه آنها بسیج شوی و در اموال و فرزندانشان شریك باشی و به آنها وعده دهی. آنچه شیطان وعده می دهد، جز خیالی واهی نیست. [3:175]  این روش شیطان است كه ترس را به یاران خود القاء مى كند. از آنها نترسید و درعوض از من بترسید، اگر مؤمن هستید.همه چیز دست خداست.[35:41]  خداست كه آسمان ها و زمین را نگاه می دارد، تا مبادا ناپدید شوند. اگر قرار بود كس دیگری آنان را نگاه دارد، مسلما ناپدید می شد. اوست باگذشت، عفوكننده.[34:21]  او هرگز قدرتی بر آنها نداشت. ولی ما، كسانی را كه به آخرت ایمان دارند، از كسانی كه به آن شك دارند،* این چنین متمایز می كنیم. پروردگار تو همه چیز را كاملا تحت كنترل دارد.همه چیز زندگی مارا خدا تعیین میكند.آیا شما رنگ خود را انتخاب كرده اید؟آیا شما كشور و شهر خود را انتخاب كرده اید؟آیا شما مذهب مادرزادی خود را انتخاب كرده اید؟ایا واقعا شما خودتان همسر خودت !! را انتخاب كرده اید؟اگر شما مذهب مادرزادیت را انتخاب نكرده اید از كجا میدانید كه راهت درست است؟[64:14]  ای كسانی كه ایمان آورده اید، همسران و فرزندان شما می توانند دشمنان شما باشند؛ مواظب باشید. اگر گذشت كنید، فراموش كنید و ببخشید. پس خدا عفوكننده است، مهربان ترین.همه چیز را خدا طراحی كرده است.[25:2]  یكتایی كه كل فرمانروایی آسمانها و زمین متعلق به اوست. او هرگز نه پسری داشت و نه در فرمانروایی شریكی دارد. او هر چیزی را به اندازه ای دقیق آفرید؛ او همه چیز را دقیقا طراحی کرد.* زندگی دنیا آزمایشی است كه برای ما طراحی شده است. [35:5]  ای مردم، وعده خدا حقیقت است؛ بنابراین، فریب این زندگی فرومایه را نخورید. با تصورات باطل از خدا منحرف نشوید.[30:7]  آنها فقط به چیزهای این دنیا كه برای آنها قابل دیدن است اهمیت می دهند، در حالی كه به كلی از آخرت غافل هستند.شیطان مارا از همه چیز میترساند. او مارا از فقر میترساند و با این حربه مارا به ثروت و مال دنیا وابسته میكند.  این روش شیطان است كه ترس را به یاران خود القاء مى كند. از آنها نترسید و درعوض از من بترسید، اگر مؤمن هستید.پس بیایید فقط خدای خود را عبادت كنیم و فقط از او طلب كمك كنیم و فقط به او دل ببندیم او از همه كس به ما نزدیكتر است. فطرت ما براساس تنها خدا ساخته شده است و در غیر از آن احساس آرامش نخواهیم كرد. بیایید از پیام خدا (قرآن ) پیروی كنیم و خود را از قید و بندهای بوجود آمده رها كنیم. پیام خدا هدیه آزادی مارا به همراه دارد. اینک و برای همیشه غرق در شادی باشید.[10:62]  مسلما، یاران خدا نه از چیزی بترسند و نه اندوهگین خواهند شد.[10:63]  آنها کسانی هستند که ایمان می آورند و زندگی پرهیزكارانه ای را در پیش می گیرند.[10:64]  برای آنهاست لذت و خوشبختی در این دنیا و همچنین در آخرت. این است قانون تغییرناپذیر خدا. چنین است بزرگ ترین پیروزی. 

احمد صالحی نژاد

پنج شنبه 19/2/1387 - 19:28
دعا و زیارت

در زبان فارسی نبی را به پیامبر و رسول را به فرستاده ترجمه میكنند.تعریف نبی و رسول در قرآن خیلی واضح و روشن است . یكی از معجزات قرآن این است كه خود معنای خود را میرساند

در اینجا فرق بین رسول ونبی را براساس قرآن مجید روشن میكنیم.1

-  هر نبیی رسول است اما هر رسولی نبی نیست.نبی آن است كه شریعتی جدید میاورد و یا پیاده سازی میكند (شامل قانون و ...) و ممكن است از طرف خدای مهربان كتاب هم به او داده شده باشد. اما رسول آن است كه شریعتی جدید نمیاورد و فقط شریعت قبلی را تایید و تصدیق میكند.برای تایید مطلب آیه 3:81 را نگاه كنید:[3:81]  واذ اخذ الله میثق النبین لما ءاتیتكم من كتب وحكمة ثم جاءكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به ولتنصرنه قال ءاقررتم واخذتم على ذلكم اصری قالوا اقررنا قال فاشهدوا وانا معكم من الشهدین[3:81]  خدا از پیامبران میثاقی گرفت و گفت: "من به شما كتاب آسمانی و حكمت خواهم داد. پس از آن، رسولی خواهد آمد كه تمام كتاب های آسمانی موجود را تصدیق خواهد كرد، باید به او ایمان آورید و او را حمایت كنید." او گفت: "آیا با این موافق هستید و پیمان می بندید كه این میثاق را به انجام برسانید؟" آنها گفتند: "ما موافقیم." او گفت: "پس شما شهادت دادهاید و من هم همراه با شما شهادت می دهم."در آیه بالایی خدای مهربان میفرماید بعد از اینكه همه كتابهای آسمانی و حمكت را به نبیها دادم رسولی خواهد آمد كه آن را تصدیق خواهد كرد.پس مشخص شد كه نبی شریعت جدید میاورد و یا شریعت جدید پیاده سازی میكند اما رسول آن را تصدیق میكند.هركجا خدای مهربان نبوت را ذكر میكند با آن كتاب و یا حكم را ذكر میكند.زیرا كه نبوت مقام خاصی است كه به پیامبر داده میشود تا كه احكام جدید كتاب را بوسیله آن ابلاغ و اجرا كند.آیات زیر را نگاه كنید.[3:79]  ما كان لبشر ان یؤتیه الله الكتب والحكم والنبوة ثم یقول للناس كونوا عبادا لی من دون الله ولكن كونوا ربنین بما كنتم تعلمون الكتب وبما كنتم تدرسون[6:89]  اولئك الذین ءاتینهم الكتب والحكم والنبوة فان یكفر بها هؤلاء فقد وكلنا بها قوما لیسوا بها بكفرین[29:27]  ووهبنا له اسحق ویعقوب وجعلنا فی ذریته النبوة والكتب وءاتینه اجره فی الدنیا وانه فی الاءخرة لمن الصلحین[45:16]  ولقد ءاتینا بنی اسرءیل الكتب والحكم والنبوة ورزقنهم من الطیبت وفضلنهم على العلمین[57:26]  ولقد ارسلنا نوحا وابرهیم وجعلنا فی ذریتهما النبوة والكتب فمنهم مهتد وكثیر منهم فسقونبه طور مثال محمد رسولخدا نبی بود و همزمان رسول هم بود. بنابراین در مقام نبوت به تشریع میپرداخت و در مقام رسالت به ابلاغ قرآن مشغول بود.كسی كه نبی باشد خود به خود رسول هم هست اما برعكسش درست نیست.برای اینكه ثابت شود هر نبیی رسول هم هست به آیات زیر نگاه كنید كه خدای مهربان نبی را بشارت دهنده و نذارت كننده توصیف كرده است.[2:213]  كان الناس امة وحدة فبعث الله النبین مبشرین ومنذرین وانزل معهم الكتب بالحق لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه وما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینت بغیا بینهم فهدى الله الذین ءامنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه والله یهدی من یشاء الى صرط مستقیم[33:45]  یایها النبی انا ارسلنك شهدا ومبشرا ونذیرا[4:163]  انا اوحینا الیك كما اوحینا الى نوح والنبین من بعده واوحینا الى ابرهیم واسمعیل واسحق ویعقوب والاسباط وعیسى وایوب ویونس وهرون وسلیمن وءاتینا داود زبورابراساس آیات بالا نبی رسول هم هست .تصور كنید كه در آیه زیر موسی به عنوان رسولا نبیا  (رسولی كه نبی بود) ذكر شده است[19:51]  واذكر فی الكتب موسى انه كان مخلصا وكان رسولا نبیاو اسماعیل هم :[19:54]  واذكر فی الكتب اسمعیل انه كان صادق الوعد وكان رسولا نبیابرای تایید مطلب به آیه زیر توجه كنید.[19:41]  واذكر فی الكتب ابرهیم انه كان صدیقا نبیادر آیه مذكور (صدیقا نبیا) به كار برده شده است و صدیقا نبیا  یعنی  صدیقی كه نبی بود. همه میدانیم كه هر صدیقی نبی نیست و به همین خاطر خدا مهربان نبیا صدیقا را به كار نبرده است.خدای مهربان بخشنده هیچوقت نبیا رسولا (رسولی كه نبی بود) را به كار نبرده است.زیرا كه هر رسولی نبی نیست. مثلا خدای بزرگ در خیلی جاها در قرآن از جبرئیل و ملك الموت و سایر فرشتگان به عنوان رسول یاد كرده است. موجودیت بشر میتواند نبی باشد اما ملائكه نمیتوانند نبی باشند. پس در كل هر رسولی نبی نیست. زیرا هیچ كجای قرآن از جبرئیل به عنوان نبی یاد نكرده است.

-  خدای مهربان بین رسول و نبی فرق قائل شده است . آیه زیر را نگاه كنید تا ببینید كه خدا بین نبی و رسول فرق قائل شده است.به عبارت (من رسول و لا نبی) توجه شود. اگر بین رسول و نبی فرق نبود خدا آن را به این صورت نقل نمیكرد.[22:52]  وما ارسلنا من قبلك من رسول ولا نبی الا اذا تمنى القى الشیطن فی امنیته فینسخ الله ما یلقی الشیطن ثم یحكم الله ءایته والله علیم حكیم[22:52]  ما پیش از تو نه رسولی فرستادیم و نه پیامبری بدون آنكه شیطان در خواستههای او دخالت نكرده باشد. سپس خدا آنچه را شیطان انجام داده است، خنثی می نماید. خدا آیاتش را کامل می کند. خداست دانای مطلق، حكیمترین.*پس در كل میتوان گفت كه هر نبیی رسول است اما هر رسولی نبی نیست. معانی از طریق قرآن بسیار روشن و واضح است

3- اما ممكن است كسی بگوید كه خیلی از انبیاء بنی اسرائیل كتاب و شریعت به آنها داده نشده است. و این یك تناقض است. در جواب باید گفت كه نبی آن است كه به طور مستمر با وحی مرتبط است. انبیا بنی اسرائیل مدام رابط بین خدا و بنی اسرائیل بودند. مثلا جریان گاو بنی اسرائیل كه موسی چندین مرتبه بین خدا و بنی اسرائیل سوال و جواب رد و بدل میكند و از طریق نبی به آنان راه حل كشف قاتل نشان داده میشود(2:67). و همینطور جریان طالوت كه نبی آن دوره بین قوم بنی اسرائیل و خدا در مورد تعیین پادشاه رابط میشود.و از طریق نبی به آنان پادشاه نشان داده میشود. (2:247)

4- اقوام اولیه دارای نبیهای زیادی بوده اند  و این به خاطر عدم رشد كامل فكری بوده است. زیرا در مورد مسائلی كه پیش میامد مدام باید نبی بین خدا و مردم برای رفع مشكل رابط میشد. این انبیاء مسلما رسول (كسانی كه از طرف خدا به تبلیغ وتصدیق دین مشغول بودند) هم بوده اند. خدای مهربان در قرآن كریم بر بنی اسرائیل منت گذاشته است زیرا كه برای آنها نبیهای زیادی را فرستاده است.[45:16]  ولقد ءاتینا بنی اسرءیل الكتب والحكم والنبوة ورزقنهم من الطیبت وفضلنهم على العلمینو همانطور در مورد محمد آخرین پیامبر خدا كه در خیلی از سوره های قرآن مدام مورد خطاب و سوال قرار گرفته و در آن مورد بر او آیاتی نازل شده است.بعد از این كه بشر به ثبات فكری رسید خدای حكیم دیگر نبوت را به پایان رساند و اعلام كرد كه قرآن آخرین كتاب است و دیگر نبوتی دیگر صورت نخواهد گرفت. نزول شریعت جدید در قالب نبی صورت میگیرد. اسلام به عنوان دین آسمانی از طریق قرآن كامل شده است و دیگر كتاب آسمانی دیگری نخواهد آمد. شریعت جدید احتیاج به نبوت دارد زیرا كه شریعت جدید ارتباط مستمر با وحی را لازم دارد.

5- نبی كسی است كه به او چیزی (مثل قانونی جدید) داده میشود به همین خاطر خدای مهربان در قرآن برای نبی  "مااوتی " را به كار برده است.[2:136]  قولوا ءامنا بالله وما انزل الینا وما انزل الى ابرهم واسمعیل واسحق ویعقوب والاسباط وما اوتی موسى وعیسى وما اوتی النبیون من ربهم لا نفرق بین احد منهم ونحن له مسلمون6-  به طور مثال در جنگهای پیامبر و در مورد زنان پیامبر بیشتر شخصیت نبی مطرح است نه رسول:[8:67]  ما كان لنبی ان یكون له اسرى حتى یثخن فی الارض تریدون عرض الدنیا والله یرید الاءخرة والله عزیز حكیم[8:65]  یایها النبی حرض المؤمنین على القتال ان یكن منكم عشرون صبرون یغلبوا مائتین وان یكن منكم مائة یغلبوا الفا من الذین كفروا بانهم قوم لا یفقهون [9:117]  لقد تاب الله على النبی والمهجرین والانصار الذین اتبعوه فی ساعة العسرة من بعد ما كاد یزیغ قلوب فریق منهم ثم تاب علیهم انه بهم رءوف رحیم[33:32]  ینساء النبی لستن كاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض وقلن قولا معروفا[33:50]  یایها النبی انا احللنا لك ازوجك التی ءاتیت اجورهن وما ملكت یمینك مما افاء الله علیك وبنات عمك وبنات عمتك وبنات خالك وبنات خلتك التی هاجرن معك وامراة مؤمنة ان وهبت نفسها للنبی ان اراد النبی ان یستنكحها خالصة لك من دون المؤمنین قد علمنا ما فرضنا علیهم فی ازوجهم وما ملكت ایمنهم لكیلا یكون علیك حرج وكان الله غفورا رحیما[33:59]  یایها النبی قل لازوجك وبناتك ونساء المؤمنین یدنین علیهن من جلبیبهن ذلك ادنى ان یعرفن فلا یؤذین وكان الله غفورا رحیما

7-  نبی در خیلی از قوانین با دیگران فرق میكند. مثلا زنانش مادران مومنان هستند. مجاز به اختیار تعداد زنان بیشتری است و ...[33:6]  النبی اولى بالمؤمنین من انفسهم وازوجه امهتهم واولو الارحام بعضهم اولى ببعض فی كتب الله من المؤمنین والمهجرین الا ان تفعلوا الى اولیائكم معروفا كان ذلك فی الكتب مسطورا[33:50]  یایها النبی انا احللنا لك ازوجك التی ءاتیت اجورهن وما ملكت یمینك مما افاء الله علیك وبنات عمك وبنات عمتك وبنات خالك وبنات خلتك التی هاجرن معك وامراة مؤمنة ان وهبت نفسها للنبی ان اراد النبی ان یستنكحها خالصة لك من دون المؤمنین قد علمنا ما فرضنا علیهم فی ازوجهم وما ملكت ایمنهم لكیلا یكون علیك حرج وكان الله غفورا رحیما

8- هم نبی و هم رسول بر آنها وحی میشود. خیلی از پیامبران هم رسول بوده اند و هم نبی.معمولا چیزهایی به نبی وحی میشود (به نبی اعطا میشود) كه بشر خود به تنهایی قادر به به دست آوردن آن نیست.قرآن به عنوان كتاب آسمانی به نبی محمد اعطا شد. در این مورد بشر از آوردن قرآن عاجز است و هیچوقت هم نمیتواند آن را انجام دهد. اخبار و داستانهایی (نبایی یا خبری) در قرآن موجود است كه اگر نبی نبود ما نمیتوانستیم هیچوقت از آن خبردار شویم.خیلی از مسائل موجود به غیب و بهشت و جهنم و ....  مثلا وضعیت به خواب رفتن اصحاب كهف در غار را كسی دیگر نمیدانست و خدا از طریق نبی آن را بر ما بازگو كرد و اگر نبی نبود ما هیچوقت نمیتوانستیم آن را بدست آوریم .در كل میتوان گفت چیزی كه به نبی داده میشود بوسیله انسان به تنهایی قابل اكتساب نیست . اما چیزهایی كه به رسول وحی میشود بوسیله انسان هم قابل كسب است و در فطرت ما گنجانده شده است. مثلا رسول به عبادت فقط خدا دعوت میكند . در این مورد انسان به تنهایی هم میتواند چنین مساله ای را بفهمد و در فطرت همه ما گنجانده شده است. مثلا حكمت بعضی از حكمها در قرآن از توانایی انسان خارج نیست و بنابراین رسول مواردی را ابلاغ و یادآوری میكند كه در نهاد بشر جاسازی شده است و رسولان فقط یادآوری میكنند.بنابراین كسی كه رسول است اما نبی نیست شریعت جدید و كتاب جدیدی بر او نازل نمیشود. بلكه او تابع همان شریعت قبلی است.اما خدای مهربان در آیه ای اعلام نموده است كه ما با رسولان كتاب هم نازل میكنیم. و ممكن است كسی بگوید كه پس به رسول هم شریعت جدید داده میشود.اما در ادامه میفرماید كه ما آهن را هم نازل میكنیم.و در این جا نازل شدن كتاب بر رسول را با نازل شدن آهن مقایسه كرده است. و این خود نكته ظریفی را به همراه دارد.و فرق نازل شدن كتاب بر رسول و نازل شدن كتاب بر نبی را میرساند.[57:25]  لقد ارسلنا رسلنا بالبینت وانزلنا معهم الكتب والمیزان لیقوم الناس بالقسط وانزلنا الحدید فیه باس شدید ومنفع للناس ولیعلم الله من ینصره ورسله بالغیب ان الله قوی عزیز[57:25]  ما رسولان خود را فرستادیم و با مدرك های روشن آنها را پشتیبانی كردیم و برایشان كتاب آسمانی و قانون نازل كردیم تا مردم عدالت را برقرار كنند. و آهن را پایین فرستادیم كه در آن استحكام و منافع بسیاری برای مردم است. تمام اینها برای آنست كه خدا كسانی را كه از روی ایمان، از او و رسولانش پشتیبانی می كنند، مشخص نماید. خداست قدرتمند، صاحب اقتدار.همانطور كه میدانیم تاریخ استفاده از آهن را واقعا كسی نمیداند زیرا تا آنجایی كه نقل تاریخ اجازه میدهد  استفاده از آهن همیشه بوده است و این خود یك استثناست زیرا كه بشر اولیه هیچوقت نمیتوانست به تنهایی آهن را كشف و استخراج كند. خدای مهربان استثنائا در این مورد از طریق رسولان خود استخراج آهن را به مردم نشان داده است.زیرا بدون آهن زندگی غیر ممكن بوده است. در هر حالت كشف آهن از قدرت بشر خارج نبود و بالاخره روزی آن را كشف میكرد و این راهنمایی از طریق خداوند فقط یك جهش برای جامعه بشریت بود.زیرا كه انسانهای اولیه قادر به استخراج آهن نبودند بنابراین خدای توانا از طریق رسولانش مردم را راهنمایی كرد و آنان را در زندگی جلوتر انداخت. پس در كل میتوان گفت كه نازل شدن كتاب بر رسول به معنای شریعت جدید بر رسولان نیست بلكه به معنای به جلو انداختن فهم كتاب موجود است.و این اطلاعات از كتاب موجود بر آنان وحی میشود. جهت فهمیدن فرق كتاب و قرآن به مقاله من تحت عنوان  "قرآن را چطور باید فهمید؟ "  مراجعه شود.

9- بعضی ممكن است بگویند كه هارون نبی بود ولی رسول نبود و به او كتاب هم داده نشد. اما بر طبق آیه   37:117   كتاب تورات به هردوی موسی و هارون داده شد.[37:117]  وءاتینهما الكتب المستبین[37:117]  و کتابی آسمانی، عمیق و پرمحتوا به هر دو عطا کردیم.
هارون رسول هم بود.به عبارت " ارسلنا "  و " بعثنا "  در  آیات زیر نگاه كنید:

[10:75]
ثم بعثنا من بعدهم موسى وهرون الى فرعون وملایه بءایتنا فاستكبروا وكانوا قوما مجرمین
[10:75]
سپس، بعد از آنها موسی و هارون را با مدرک هایمان به سوی فرعون و گروهش فرستادیم، ولی آنها تکبر ورزیدند؛ و مردمی تجاوزکار بودند.

[23:45]
ثم ارسلنا موسى واخاه هرون بءیتنا وسلطن مبین
[23:45]
سپس موسی و برادرش هارون را با آیات خود و مدرکی شگرف فرستادیم،

يکشنبه 25/1/1387 - 21:49
دعا و زیارت
[16:44]  بالبینت والزبر وانزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم ولعلهم یتفكرون  ما به آنها مدركها و كتابهای آسمانی دادیم. و این پیام را بر تو نازل كردیم تا آنچه را كه برای آنها فرستاده شده است به مردم اعلام كنی، شاید كه بیندیشند.بعضی ها فكر میكنند كه بیان كردن قرآن در آیه بالایی نشان از این است كه آیه های قرآن محتاج به معصوم است تا مردم آن را بفهمند. اما این نشان از عدم مطالعه شان در قرآن دارد. آنها فقط تقلید میكنند و بس .آنها فكر میكنند كه اصول كافی و صحیح بخاری تشریح كننده قرآنند و بدون آن نمیتوان قرآن را فهمید. اگر این كتابها نگاشته نمیشد ما باید چه كار میكردیم؟ چرا اینان خود را به كوچه علی چپ میزنند؟واقعا بیان حرف خدا چه معنی میدهد. "بیان كردن" در قرآن به عنوان "اعلام كردن و یا عدم كتمان" است. بهتر است كه قرآن را بوسیله خود قرآن بفهمیم.خدای مهربان در آیه زیر در مورد اهل كتاب میفرماید كه ای اهل كتاب باید كتاب خدا را بیان كنی و نباید آن را كتمان كنید و آن را از مردم پنهان نكنید. مثل گروههای پیروان كتب حدیث كه تمام آیات مربوط به شرك را از مردم مخفی میكنند و كتمان میكنند و برای مردم بیان نمیكنند. و همچنان این مردم بیچاره در شرك به سر میبرند.[3:187]  واذ اخذ الله میثق الذین اوتوا الكتب لتبیننه للناس ولا تكتمونه فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمنا قلیلا فبئس ما یشترون  خدا از كسانی كه كتاب آسمانی دریافت كردند، پیمان گرفت كه: "شما باید آن را به مردم اعلام كنید و هرگز آن را پنهان نكنید." اما آنها به آن پشت كردند و آن را نادیده گرفتند و به بهایی ناچیز معامله كردند. چه معامله بدی.وظیفه محمد هم همین بود بیان حرف خدا و عدم كتمان آن.[16:64]  وما انزلنا علیك الكتب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه وهدى ورحمة لقوم یؤمنون  ما این كتاب آسمانی را بر تو نازل كرده ایم تا هرچه را كه در آن اختلاف دارند، برایشان روشن كند و هدایت و رحمتی باشد برای مردمی كه ایمان دارند.[16:89]  ویوم نبعث فی كل امة شهیدا علیهم من انفسهم وجئنا بك شهیدا على هؤلاء ونزلنا علیك الكتب تبینا لكل شیء وهدى ورحمة وبشرى للمسلمین  آن روز خواهد آمد كه از میان هر جامعه ای شاهدی برمی انگیزیم و تو را به عنوان شاهد این مردم می آوریم. ما این كتاب را بر تو نازل كرده ایم تا همه چیز را توضیح دهد و هدایت و رحمت و مژده ای باشد برای تسلیم شدگان. عبارت (الكتب تبینا لكل شیء)  در آیه بالایی یعنی هر چیزی را در كتاب بیان كرده است.خدای مهربان عمدا میفرماید كتاب بیان كننده هر چیزی است نه كسی دیگر .این یعنی خود قرآن همه چیز را بیان كرده است. و احتیاجی به بیان اضافی نیست.فقط فكر میخواهد.خدای مهربان از تقلید و جمودیت فكر خوشش نمیاید. او میخواهد ما خودمان فكرمان را به كار بیندازیم و قرآن را بفهمیم.آیات زیر نشان از این دارد كه حرف خدا كامل است و احتیاجی به علمای احادیث ندارد.             الكتاب المستبین   (كتاب عمیق و بیان كننده)   37:117             هذا بیان للناس (این توضیح است برای مردم )  3:138               علمه البیان  (به او بیان آموخت )  4:55             ان علینا بیانه (تفسیر و بیان قرآن برعهده ماست )  19:75              تبیانا لكل شی  (تفسیری است برای هرچیزی ) 16:89             الكتاب مفصلا  (كتابی است با جزئیات كامل) 6:114              احسن تفسیرا  (بهترین تفسیر ) 25:32  و 25:33
يکشنبه 25/1/1387 - 21:46
دعا و زیارت
ماعلی الرسول الا البلاغ و الله یعلم ماتبدون و ما تكتمون            مائده/99و92 ونحل/35و82 ونور/54 و شوری/48پیروی از محمد و اسوه بودن محمد : با توجه به آیات صریح در مورد وظیفه محمد رسول خدا عده ای میگویند كه سنت و احادیث محمد جزو منابع الهی است زیرا خدا خودش گفته محمد اسوه حسنه است .  باید عرض كنم كه این افراد نمیفهمند كه محمد فقط قرآن را آورده و در این مورد اسوه حسنه است (محمدی كه در قرآن است اسوه است نه احادیث كه اكثرا دروغ است)به طور مثال حدیثی در رمانهای حدیثشان یافت میشود كه محمد در یك روز 700 نفر یهودی را با تبر قصابی كرد. اینها حدیثی دارند كه محمد در شب قدر تا صبح یا علی یا علی میگفت (نعوذ بالله). اكثرا آیه زیر را بهانه كرده و خود را ملزم به تابعیت از حدیث معرفی میكنند.  لقد کان لکم فی رسول الله أسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الَآخر و ذکر الله کثیرا (۲۱)ترجمه :  ۲۱ - رسول خدا سرمشق خوبى است براى آن عده از شما که در جستجوى خدا و روز بازپسین  هستند و مدام خدا را یاد مى کنند.(۳۳:۲۱) واقعا معنای آیه چیست؟ چرا شیعه وسنی معنای آیات را برعكس میفهمند!؟ اما معنای آیه این است كه محمد برای كسانی كه در جستجوی خدا و روز بازپسین هستند و كسانی كه خدا را یاد میكنند الگو است. همانطور كه میدانیم این قرآن ذكر است برای مومنان. و این قرآن بهترین و تنها منشا برای جستجو و شناخت خداست.مسلمانان محمد را در (طریقه دستشویی رفتن و طریقه راه رفتن و ...) هم الگو میدانند و در این مورد رساله ها نگاشته اند.در حالی كه خدا میگوید محمد هم بشری مثل شماست هربشری راه میرود هر بشری غذا میخورد هر بشری به دستشویی میرود. جالب این است كه ابراهیم نیز لغت به لغت با چنین کلماتى در قرآن شرح داده شده است.قد کانت لکم أسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه (۵) لقد کان لکم فیهم أسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الَآخر و من یتول فان الله هو الغنی الحمید (۶)ترجمه : ( مثال خوبى از ابراهیم و کسانى که با او بودند براى شما زده شده است........ آنها سرمشق خوبى هستند براى کسانیکه در جستجوى خدا و روز آخر مى اشند.(۶۰:۶))خوب حالا اگر كسی توانست فقط یك حدیث از ابراهیم ذكر كند مساله حل است. مطمئنا كسی نمیتواند . خدا خودش میفرماید كه ابراهیم برای ما اسوه حسنه است ولی خدا خودش میدانست كه ابراهیم 6000  سال پیش از میلاد مسیح زندگی میكرد و كتاب حدیثی از او بجای نمانده است . پس ما از چه چیز ابراهیم پیروی كنیم.جواب این است كه ابراهیم همانی است كه خدا در قرآن ذكر كرده است . خدا میگوید ابراهیم مسلمان بود مشرك نبود نماز به پا میداشت زكات میداد و .... كه در قرآن ذكر كرده است .در حقیقت اسوه بودن ابراهیم و یا محمد یعنی پیروی از گفته های قرآن ( زیرا قرآن است كه سرگذشت درست و بدون انحراف آنها را ذكر كرده است. )به طور مثال در كل قرآن گفته شده (اطاعت از رسول) نه (اطاعت از محمد) . این یعنی اطاعت از محمد از جنبه رسالتش درست است نه از جوانب دیگر. جنبه رسالت محمد هم همان كتاب آسمانی قرآن است. سایر موارد مربوط به زندگی شخصی محمد است و اطاعت از او به عنوان مصدر هدایت یك نوع بت پرستی است. البته اگر چنین حرفی را به یك مسلمان بزنید مثل این است كه به یك مسیحی بگویید عیسی پسر خدا نیست.اطاعت از محمد یعنی اطاعت از محمدی كه توی قرآن است نه احادیث كه اكثرا دروغ است.این یعنی اطاعت از همان قرآن. مگر نمیبینید كه اكثر آیات قرآن با قل (بگو)  شروع میشود. قرآن بوسیله محمد ابلاغ میشد و اطاعت از محمد یعنی اطاعت از گفته های قرآن.اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولوالامر منكم  چه معنا میدهد؟سوره توبه :[9:1]  براءة من الله ورسوله الى الذین عهدتم من المشركین  در این اتمام حجتی است از جانب خدا و رسولش به مشركانی كه با شما پیمان می بندند.سوره توبه برائت است با مشركان . ولی میبینیم كه خدا میگوید برائت از طرف خدا و رسولش.در عین حال میدانیم كه سوره توبه از طرف خداست ولی در عین حال خدا میگوید برائت از طرف خداو رسولش.نكته ای كه اینجا روشن است این است كه پیام (برائت)از طرف خداست ولی خدا پیام را به خدا و رسول (هردو)نسبت میدهد. زیرا كه پیامرسان رسول است و این به آن معنا نیست كه رسول خود سوره توبه را ساخته است. بلكه چون سوره از طرف رسول به مردم میرسد پس رسول مسئولیت گفته های رسالت خود (تنها ابلاغ قرآن)  را بر عهده باید بگیرد و این هر گونه شك و شبهه ای را در وظیفه رسول (تنها ابلاغ قرآن ) باقی نمیگذارد. و از این نظر احترام رسول (احترام معقولانه از جنبه رسالت نه بت پرستی) به معنای احترام به رسالت است. در حقیقت اطاعت از رسول یعنی اطاعت از رسالت (تنها ابلاغ قرآن).در قرآن بعضی جاها خدا ضمیر جمع به كار برده است . هر کجا خداى قادر اول شخص جمع بکار برده است، حتما ً دیگر موجودات مانند فرشتگان هم شرکت داشته اند. براى مثال فرشته جبرییل و محمد پیغمبر در وحى این کتاب شرکت داشته اند. بنابراین، در ۱۵:۹ حالت جمع بکار برده شده است: "ما این کتاب را وحى کردیم، و ما از آن محفاظت خواهیم کرد." بصورت جمع بکار رفتن در اینجا نشان دهنده این است که محمد، پیغمبر خدا و جبرییل، فرشته خدا، در تحویل قرآن شرکت داشته اند.

مثال دیگر دمیدن نفس حیات بخش به آدم و عیسى است. آفرینش آدم در بهشت انجام گرفت، و خدا مستقیما ً نفس حیات بخش را به او دمید. بنابراین، همیشه اول شخص مفرد بکار برده شده است: "من از روح خود به آدم دمیدم" (۱۵:۲۹، ۳۸:۷۲).
 در صورتیکه آفرینش عیسى در روى زمین انجام گرفت و جبرییل "کلام" خدا را به مریم انتقال داد. در اشاره به خلفت عیسى، مکررا ً حالت جمع بکار برده شده است (۲۱:۹۱، ۶۶:۱۲).بنابراین وقتی خدا میگوید اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولوالامر منكم ,  منظور این است كه پیام از طرف خداست و رساندن آن برعهده رسول است و همچنین اجرا كردن احكام اجتماعی آن (مثل قصاص ) برعهده صاحبان امر است.وقتی كه خدا میگوید از خدا و از رسول اطاعت كنید. منظور این نیست كه از خدا (قرآن ) و رسول (حدیث ) اطاعت كنید.خدا هیچوقت دو منبع را برای ما معرفی نمیكند و مارا دچار سردرگمی نمیكند.اما مسلمانان امروزی برای خدا منبعی قائل شده اند و برای رسول هم منابعی دیگر قائل شده اند. و به این طریق بین خدا و پیامبر اختلاف انداخته اند و در این اثنا دنبال راهی برای فرار از قرآن برای خود میگردند. در حالی كه رسول هم موظف است به قرآن عمل كند.اما ممكن است كسی بگوید كه پس رسول چه نقشی در اینجا دارد؟ جواب این است كه رسول وظیفه اش روی اسمش (رسول - رساننده) است. همین كه محمد قرآن را انكار نمیكرد و آن را كتمان نمیكرد. و جان و مال خودش را در راه خدا صرف كرد كافی نیست؟[4:150]  ان الذین یكفرون بالله ورسله ویریدون ان یفرقوا بین الله ورسله ویقولون نؤمن ببعض ونكفر ببعض ویریدون ان یتخذوا بین ذلك سبیلا[4:150]  کسانی که به خدا و رسولانش کافر می شوند و می خواهند میان خدا و رسولانش فرق بگذارند و می گویند: "به بعضی ایمان داریم و بعضی را انکار می کنیم،" و می خواهند بین این دو، راهی را دنبال کنند؛بعد از مرگ محمد قرآن كتاب آسمانی و امام و رهبر ماست. زیرا كه قرآن نماینده محمد است.در صورت عدم وجود رسولان قرآن نقش رسول را ایفا میكندخدای متعال نقش محمد رسول خدا را تنها بشارت دهنده و ترساننده (بشیرا و نذیرا)اعلام میدارد.[34:28]  وما ارسلنك الا كافة للناس بشیرا ونذیرا ولكن اكثر الناس لا یعلمون [34:28]  ما تو را بر همه مردم، به عنوان مژده دهنده و همچنین هشداردهنده فرستاده ایم؛ ولی اكثر مردم نمی دانند.وظیفه محمد همین بود.قرآن هم چنین نقشی را ایفا میكند.خدا در آیات زیادی كاملا این موضوع را بیان كرده است. در تمام اوایل سوره ها مخصوصا سوره های حوامیم از قرآن به عنوان رسول یاد میكند.[41:1]  حم[41:2]  تنزیل من الرحمن الرحیم[41:3]  كتب فصلت ءایته قرءانا عربیا لقوم یعلمون[41:4]  بشیرا ونذیرا فاعرض اكثرهم فهم لا یسمعون[41:1]  ح. م.*[41:2]  تنزیلی از جانب بخشنده ترین، مهربان ترین.[41:3]  کتابی آسمانی که آیات آن با تمام جزئیات بیان شده است، در قرآنی عربی، برای مردمی که می دانند.[41:4]  مژده دهنده و هشداردهنده. اگر چه اكثرشان روی می گردانند؛ آنها نمی شنوند.خدای مهربان در 41:4  میفرماید كه این قرآن بشارت دهنده و ترساننده است و این دقیقا همان نقش رسول است. آیات قبل از آن اعلام میدارد كه قرآن كتاب كامل و همراه با جزئیات است.هر آنچه كه برای هدایت لازم باشد در قرآن موجود است.در 57  سوره قرآن در اوایل سوره ها از قرآن به عنوان امام و رسول (هشدار دهنده و مژده دهنده ) یاد شده است.[18:1]  الحمد لله الذی انزل على عبده الكتب ولم یجعل له عوجا[18:2]  قیما لینذر باسا شدیدا من لدنه ویبشر المؤمنین الذین یعملون الصلحت ان لهم اجرا حسنا[18:3]  مكثین فیه ابدا[18:4]  وینذر الذین قالوا اتخذ الله ولدا[18:1]  ستایش خدا را كه این كتاب آسمانی را بر بنده خود نازل كرد و آن را بدون نقص قرار داد.[18:2]  (كتابی) كامل، تا از عذاب سخت او هشدار دهد و به مؤمنانی كه زندگی پرهیزكارانه ای را در پیش می گیرند، نوید بخشد كه پاداشی سخاوتمندانه كسب كرده اند.[18:3]  و برای همیشه در آن ماندگارند.[18:4]  و تا هشداری دهنده ای باشد برای آنان که گفتند: "خدا پسری اختیار کرده است!"همانطور كه میدانید قرآن همان نقش رسول را ایفا میكند.[25:1]  تبارك الذی نزل الفرقان على عبده لیكون للعلمین نذیرا

[25:1]  مباركترین آن یكتایی است كه كتاب قانون را بر بنده اش نازل كرد تا

يکشنبه 25/1/1387 - 21:44
دعا و زیارت
احترام به پدر و مادر دومین وصیت لقمان به پسرش بوده است: آیه زیر را نگاه كنید:[31:14]  ووصینا الانسن بولدیه حملته امه وهنا على وهن وفصله فی عامین ان اشكر لی ولولدیك الی المصیر[31:14]  ما به انسان سفارش كردیم تا به والدینش احترام بگذارد. مادرش او را حامله شد و بار سنگین و سنگینتر شد. تا دو سال (مراقبت فراوان) طول می كشد كه از شیر گرفته شود. باید از من سپاسگزار باشی و هم چنین از پدر و مادر خود. سرنوشت نهایی به سوی من است.اما خدای مهربان اطاعت از آنان را مقید به عدم شریك قرار دادن برای خدا كرده است. [31:15]  وان جهداك على ان تشرك بی ما لیس لك به علم فلا تطعهما وصاحبهما فی الدنیا معروفا واتبع سبیل من اناب الی ثم الی مرجعكم فا نبئكم بما كنتم تعملون[31:15]  اگر آنها تو را مجبور كنند تا هرگونه معبودی را در كنار من قرار دهی، از آنها اطاعت نكن. ولی در این دنیا به خوش رفتاری با آنها ادامه بده. فقط از راه كسانی پیروی كن كه به من تسلیم شده اند. سرانجام، همگی شما به سوی من بازمی گردید، سپس من شما را از آنچه كرده اید، آگاه خواهم كرد.اما اولین وصیت او به پسرش :[31:13]  واذ قال لقمن لابنه وهو یعظه یبنی لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظیم[31:13]  به یاد آور که لقمان در حالی که پسرش را اندرز می داد، گفت: "ای پسرم، هیچ معبودی را در كنار خدا قرار نده؛ شرک بی عدالتی بسیار بزرگی است."*همانطور كه در  31:15  میبینید دومین وصیت لقمان مشروط به رعایت وصیت اول است.هر دستوری از هركسی مادام كه باعث نقض وصیت اول شود باطل است.هر سخنی كه باعث شریك قرار دادن برای خدا شود باطل است . اما مسلمانان فعلی احادیث و ملاها را بر وصیت اول ترجیح میدهند و احادیثی در حسن قبرپرستی و طلب كمك از غیر خدا دارند كه وصیت اول را زیر پا میگذارد.وصیت اول و دوم لقمان نكته ظریفی را به همراه دارد كه اصل یكتاپرستی را بیان میكند و آن هم این است كه تمام احكام مشروط به رعایت وصیت اول است.

اینك و برای همیشه غرق در شادی باشید.

 

يکشنبه 25/1/1387 - 21:42
دعا و زیارت
ممكن است كسانی بگویند كه محمد حكمتهای قرآن را به مردم تعلیم میدهد و بنابراین ما در فهم حكمتهای قرآن به معصوم نیازمندیم.در نتیجه ما همچنان میخواهیم كه بر عقاید گذشته خود باشیم.  بهتر است كه معنای تعلیم حكمت را از خود قرآن بخواهیم:


آیه 1: [62:2] هو الذی بعث فی الامین رسولا منهم یتلوا علیهم ءایته ویزكیهم ویعلمهم الكتب والحكمة وان كانوا من قبل لفی ضلل مبین

اوست كه برای كسانی كه كتاب آسمانی نداشتند، رسولی از میان خودشان فرستاد تا آیاتش را برای آنها بخواند، آنها را خالص كند و به آنها كتاب آسمانی و حكمت بیاموزد. پیش از این، آنها به كلی گمراه شده بودند.

آیه 2: [2:231] : واذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف ولا تمسكوهن ضرارا لتعتدوا ومن یفعل ذلك فقد ظلم نفسه ولا تتخذوا ءایت الله هزوا واذكروا نعمت الله علیكم وما انزل علیكم من الكتب والحكمة یعظكم به واتقوا الله واعلموا ان الله بكل شیء علیم  

اگر زنان را طلاق دهید، هنگامى كه عده (سه عادت ماهانه) آنها به پایان رسد، باید به آنها اجازه دهید در همان خانه دوستانه زندگى كنند، یا بگذارید دوستانه آنجا را ترك نمایند. برای انتقام جویى، آنها را مجبور نكنید تا برخلاف میلشان بمانند. هر كس این كار را بكند به نفس خویش ستم مى كند. آیات خدا را بیهوده نگیرید. نعمت هاى خدا را بر خود به یاد آورید و اینكه او برایتان كتاب آسمانى و حكمت فرو فرستاد تا شما را روشن كند. خدا را در نظر داشته باشید و بدانید كه خدا بر همه چیز آگاه است.

آیه 3:
 [36:1]
ی. س.   
[36:2]
والقرءان الحكیم    

یس و قرآن كه سرشار از حكمت است.

در آیه اولی خدا میفرماید كه رسول كتاب و حكمت را به مردم می آموزد.در آیه دومی میفرماید كه حكمت هم مثل كتاب نازل شده است و در آیه سومی از قرآن به عنوان حكیم یاد شده است.تزكیه و تعلیم كتاب و حكمت همان قرآن است به دلایل زیر : چیزی كه خدا برای ما نازل كرده است كتاب است نه محمد. محمد هم حكمت را از قرآن یاد میگرفت. تنها حكمتی كه بدون شك از طرف خداست و ما آن را نزد خود داریم همان كتاب خداست.در حال حاضر كتابهای حدیث نماینده محمد است و همه میدانیم كه حكمتی در این كتابها به جز ضلالت وجود ندارد.
 
1- در 2:231 " الكتب والحكمة یعظكم به"  ضمیر "به" مفرد است و این در حالی است كه این ضمیر مفرد اشاره به كتاب و حكمت هردو دارد.پس نشان میدهد كه حكمت همان قرآن است.
 
2-  در 36:2 گفته است قرآن حكیم . قرآن حكیم یعنی قرآن پر از حكمت . و این یعنی حكمت در همان قرآن است . 

 3- [4:105] انا انزلنا الیك الكتب بالحق لتحكم بین الناس بما ارك الله ولا تكن للخائنین خصیما

ترجمه : ما کتاب آسمانی را، بحق، بر تو نازل کرده ایم، تا میان مردم به موجب آنچه خدا به تو نشان داده است، حکم کنی. تو از خیانتكاران جانبداری نكن.
در ایه بالا محمد رسول خدا باید بر حسب كتاب خدا بین مردم حكم كند (لتحكم بین الناس بما ارك الله)و این حكمت همان قرآن است. حتی محمد هم باید طبق كتاب خدا حكم كند.

یكی از صفتهای قرآن حكیم است.
4-  بر فرض مثال شما كتابی را میخوانید و دوستتان هم میخواهد بخواند تو به دوستت میگویید كه این كتاب خیلی جالب است و تو هم بروید و این كتاب و فصل هفتمش را بخوانید . فصل هفتم داخل كتاب است و از كتاب جدا نیست ولی تو جهت تاكید و اهمیت فصل هفتم این حرف را زدی خدا میگوید كه كتاب و حكمت . منظور این نیست كه حكمت از كتاب جداست منظور این است كه حكمت در این كتاب خیلی مهم است و قرآن حكیم را یاد آور میشود.
5-  مثالی دیگر :


[2:238]حفظوا على الصلوت والصلوة الوسطى وقوموا لله قنتین ترجمه :

مرتب نمازها) ارتباط با خدا) را به جا آورید، به خصوص نماز میانى را، و خود را كاملا به خدا اختصاص دهید.

در ایه بالا خدا بر اهمیت نمازها تاكید میكند و میگوید نمازها و نماز میانی را اهمیت بدهید نماز میانی
از نمازها جدا نیست بلكه نماز وسطی جزو نمازهاست ولی خدا جهت اهمیت بیشتر آن را جدا ذكر میكند
به همین ترتیب وقتی خدا میگوید كتاب و حكمت منظور این نیست كه حكمت غیر از قرآن است بلكه
میخواهد به حكمت به عنوان بخشی از كتاب اهمیت دهد. و این همان قرآن حكیم است .در آوردن حكمت از قرآن فكر میخواهد.

خدا میخواهد كه ما فكرمان را به كار بیندازیم و ما را از جمودیت فكر و پیروی كوركورانه از آبا و اجداد منع كرده است.

اما معنای تعلیم كتاب:  

آیه 1: [62:2] هو الذی بعث فی الامین رسولا منهم یتلوا علیهم ءایته ویزكیهم ویعلمهم الكتب والحكمة وان كانوا من قبل لفی ضلل مبین ترجمه :
اوست كه برای كسانی كه كتاب آسمانی نداشتند، رسولی از میان خودشان فرستاد تا آیاتش را برای آنها بخواند، آنها را خالص كند و به آنها كتاب آسمانی و حكمت بیاموزد. پیش از این، آنها به كلی گمراه شده بودند.

تعلیم كتاب و حكمت یعنی تلاوت و رساندن آیات قرآنی (كه شامل حكمت هم هست ) به مردم.  خدا خودش معلم و تعلیم دهنده  قرآن است زیرا : [96:1]  اقرا باسم ربك الذی خلق  بخوان، به نام پروردگارت كه خلق کرد.*[96:2]  خلق الانسن من علق  او انسان را از رویان آفرید.[96:3]  اقرا وربك الاكرم  بخوان و پروردگارت، بلندمرتبه ترین را.[96:4]  الذی علم بالقلم  او به وسیله قلم می آموزد.[96:5]  علم الانسن ما لم یعلم  او به انسان چیزی را می آموزد كه هرگز نمی دانست. حتی مشركین به پیغمبر محمد میگفتند كه بشری اورا " تعلیم " میدهد. منظورشان این بود كه  بشری این قرآن پر از حكمت و پند واندرز را به او یاد میدهد.یاد دادن قرآن یعنی تدبر و تفكر در آیات آن.رسول غیر از كلمات خدا چیز دیگری برای گفتن ندارد. [16:103]  ولقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر لسان الذی یلحدون الیه اعجمی وهذا لسان عربی مبین   ما خوب می دانیم که آنها می گویند: "بشری به او تعلیم می دهد!" زبان آن مرجعی که آنها به آن اشاره می کنند، غیر عربی است و این به زبان عربی کامل است. پس تعلیم كتاب و حكمت همان قرآن است .كسانی كه به بهانه تعلیم كتاب و حكمت خود را محتاج معصوم میدانند. سخت در اشتباهند. در حال حاضر معصومی وجود ندارد. پس طبق ایده آنها قرآن باید تعطیل شود. این حربه ها دیگر كهنه شده است.  یاران محمد آن چیزی را كه برای مردم میخواندند آیات قرآن بود نه چیزی دیگر. اگر باور ندارید نگاه كنید. [22:72]  واذا تتلى علیهم ءایتنا بینت تعرف فی وجوه الذین كفروا المنكر یكادون یسطون بالذین یتلون علیهم ءایتنا قل افانبئكم بشر من ذلكم النار وعدها الله الذین كفروا وبئس المصیر [22:72]  هنگامی كه آیات ما آشكارا برایشان خوانده می شود، پلیدی را در چهره كافران تشخیص می دهی. آنها نزدیك است به كسانی (دوستان محمد) كه آیات ما را برایشان می خوانند، حمله كنند. بگو: "آیا می خواهید شما را به بسیار بدتر از این آگاه سازم؟ خدا دوزخ را به كسانی كه ایمان ندارند، وعده داده است؛ چه سرانجام فلاكت باری." [18:54]  ولقد صرفنا فی هذا القرءان للناس من كل مثل وكان الانسن اكثر شىء جدلا   ما هرگونه مثالی در این قرآن آورده ایم، ولی انسان (مثل پیروان حدیث) بیش از هر موجودی اهل مجادله است. پس نتیجه گرفتیم كه تعلیم كتاب و حكمت همان قرآن است. قرآن كتابی حیرت انگیز است كه شامل نكات و تعالیم و حكمتهای فراوانی است و تعلیم كتاب و حكمت به هیچ وجه منظور كتابهای حدیث نیست.زیرا كتابهای حدیث پر از گمراهی است. 
يکشنبه 25/1/1387 - 21:40
موبایل

در بعضی صفحات یا روی بعضی تصاویر، كلیك راست موس كار نمی كند. در واقع طراح صفحه خواسته با اینكار جلوی پرینت كردن یا save بعضی صفحات یا عكس ها را توسط شما بگیرد، ولی شما به او بدلش را بزنید: كلیك چپ را فشار دهید و نگهدارید ، حالا كلیك راست كنید، می بیند كه كلیك راست (در این حالت) عمل می كند!

 بهرحال در بدترین حالت اگر بهیچ وجه نتوانستید عكسی را save كنید، این كار را انحام دهید.

عكس را در صفحه مونیتور خود بیاورید، سپس كلید print screen را كه روی صفحه كلیدتان است فشار دهید (در این حالت در واقع تمامی مطالب و تصاویر روی صفحه مانیتورcopy شده است) حال یك برنامه ویرایش تصاویر، مثل paint كه در خود برنامه windows است، را باز كنید و در صفحه سفید آن كلیك راست كنید و از نواری كه باز می شود ، گزینه paste را انتخاب كنید. می بینید كه مطالب صفحه مانیتور به طور كامل به این جا می آید. حال می توانید مستقیما این را به نام فایلی save كنید، یا ابتدا عكسهای آن را درآورده (دوربری كنید) و سپس هر عكسی را در فایلی save كنید.

 دقت كنید با یان روش صفحه محتویات قابل دیدن روی مانیتور منتقل و save می شوند و در صفحاتی كه scrollهای افقی یا عمودی دارند،‌در واقع شما از بقیه صفحه صرفنظر كرده اید، اگر بخواهید آن قسمتها را هم save كنید، با حركت دادن scrollbar ، آنها را روی صفحه مانیتور بیاورید و مجددا كارهای گفته شده در بالا را انجام دهید تا آن قسمتها هم save شوند.

شنبه 24/1/1387 - 0:25
موبایل

برای این كار لازم نیست كل صفحه را save كنید . در این صورت كافیست توسط موس، كرزر را روی عكس ببرید، سپس كلیك راست كنید و از داخل صفحه ای كه باز می شود، گزینه save picture را انتخاب كنید.

شنبه 24/1/1387 - 0:24
موبایل

فرض كنید آدرسی به شكل زیر از دوستی می گیرید و آن را در جعبه آدرس مرورگرتان تایپ می كنید:

www.bbb.com/europe/italy/rome.html

پس از زدن enter صفحه ای می آید كه می گوید به هر دلیل نمی توانم چنین صفحه ای را باز كنم. در اینصورت تكه آخر آدرس را حذف كنید و مجددا enter بزنید:

www.bbb.com/europe/italy

 حالا ببینید در این صفحه می توانید لینك rome را بیابید یا خیر. گاهی این صفحه هم نمی آید یا دسترسی شما به این صفحه غیر مجاز است، پس یك قدم دیگر به عقب بروید و enterبزنید:

www.bbb.com/europe

 ببینید در این صفحه می توانید italy را بیابید. مقصود از این مثال شناخت ساختار لایه لایه آدرسهای اینترنتی بود.

مثال دیگر: در سایتی می گویند پاسخ به سوال شما در این آدرس است:

www.responses.com/cgi-gin/search?dir=engid=1257

اینجا باز ما وسوسه می شویم پاسخ سوالات دیگران را هم بخوانیم. نگاهی به آدرس می اندازیم و می بینیم چیزی می فهمیم یا خیر. این آدرس به ما می گوید در سایت www.responses.com ، در فهرست eng (كه احتمالا engineering به معنای مهندسی است) پاسخ سوالی با شماره مشخصه (identification=id) 1257 وجود دارد. پس حالا می توانیم با تغییر 1257 در آدرس به 1255 یا 1256 یا ..... به بقیه پاسخها نیز دست یابیم. حتی اگر به سایت مراجعه كنید ممكن است بتوانیم بقیه فهرست ها (علاوه بر مهندسی) را ببینیم و بتوانیم نام اختصاری آن را حدس زده و بجای eng بنشانیم تا بتوانیم به دیگر پاسخها در دیگر زمینه ها دست یابیم .

شنبه 24/1/1387 - 0:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته