این چنین است شیوه عالم
زاغ در باغ و بلبل اندر دام
امشب به هیچ وجه دلم وا نمی شود
گویا که خاطر کسی از ما گرفته است
از ما مپرس از چه دل از دست داده ایم
از آنکه برده است دل از دست ما بپرس
از ترحم تا مروت.......... از مدارا تا وفا
هر چه را کردم طلب دیدم ز عالم رفته است
در دیاری که در آن نیست کسی یار کسی
کاش یا رب که نیفتد به کسی کار کسی
در غمت هم نفسی نیست به جز فریادم
چه توان کرد که فریاد رسم فریاد است
از قضا آیینه چینی شکست
خوب شد اسباب خودبینی شکست
عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود
موی اندر شیر خالص زود پیدا می شود
نعمت روی زمین قسمت پررویان است
خون دل می خورد آنکس که حیایی دارد